چشمه عطوفت و محبت حقيقت هميشه زنده 6

 

حقيقت هميشه زنده(زندگى, انديشه و اخلاق امام خمينى) قسمت ششم
چشمه عطوفت و محبت

غلامرضا گلى زواره

يكى از فرازهاى مهم كه در ميان فضايل امام مى درخشد و بعد مهمى از عطوفت او را به نمايش مى گذارد, برخورد گرم, صميمانه و عاشقانه با مردم است. او با اين كه در مقابل ابرقدرت ها و دشمنان گوناگون داخلى و خارجى دلى به استقامت كوه هاى پولادين و بلكه با صلابت تر از آن ها داشت, آن چنان در برابر مردمان رنج ديده, ستم كشيده و مسلمانان محروم خاضع و نرم مى گرديد كه با ديدن مناظر غم آلود و صحنه هاى مصيبت بار مردم, اشك تإثر را بر صورت پرصلابت آن رهبر عالى قدر جارى مى ساخت و وسعت اين قلب به اندازه اى مى گشت كه در ملاقات با اقشار گوناگون و با توجه به خواسته هاى آنان و نيز در خدمت بى شائبه به آنان, هرگز احساس خستگى نمى نمود. در ماجراى استقبال از امام در 12 بهمن سال 1357 هـ.ش ايشان در حالى به ايران وارد گرديد كه شور و شعف بسيارى بر مردم حاكم بود. بعد از سخنرانى در بهشت زهرا اظهار تمايل نمودند كه به ميان جمعيت بروند; در آن زمان اجتماع استقبال كنندگان به قدرى فشرده بود كه امام فرموده بودند: احساس كردم دارم قبض روح مى شوم و تصويرى از ايشان هست كه در اين حال نه عمامه دارند و نه عبا و ميان جمعيت گير افتاده اند, و تعبير خودشان اين بود: بهترين لحظه هاى زندگيم, همان موقعى بود كه زير دست و پاى مردم داشتم از بين مى رفتم; در آن روز عشق متقابل مردم و رهبر به نمايش گذاشته شد.(1)

در سال 1343 هـ.ش وقتى امام از زندان آزاد گرديد و به قم مراجعت نمود, افراد زيادى براى ديدار با ايشان به اين شهر مقدس آمدند. امام به همه علاقه مندان اظهار محبت مى كرد. روزى مردى روستايى كه از حومه مشهد آمده بود, در حالى وارد گرديد كه حالش منقلب بود و با شور و اشتياقى خاص اشك شوق مى ريخت, رهبر فرزانه با عنايت خاصى او را نزد خود نشانيد و توصيه كرد يك استكان چاى برايش بياورند. او عين يك برادر در كنار آقا نشسته بود. مرد روستايى به دليل هيجان و التهابى كه داشت, سخن نمى گفت. امام كه سكوت او را ديد, زبان به سخن گشود و از او پرسيد: كارت چيست؟ و چند سوال ديگر از وى كرد تا حالش به وضع عادى برگردد. (2)
آيه الله سيد عبدالكريم موسوى اردبيلى نقل كرده است: يك شبى كه خدمت امام بوديم فرمودند: پيرمردى پيش من آمده بود و با كمال اعتماد مى گفت: من دو تا از فرزندانم را در راه اسلام داده ام, امروز هم جنازه پسر عمويم ـ كه هيجده ساله و آخرين آن ها بود ـ را آورده و دفن كرده ام و چون خودم هم عازم جبهه هستم, آمده ام از شما خداحافظى كنم. امام فرمودند: از شهامت و شجاعت اين مرد حالى به من دست داد كه اراده كردم دست او را ببوسم, ولى او چون در كف حياط بود و من بالاتر بودم دهانم به دست او نمى رسيد و نتوانستم دست او را ببوسم.(3)
يك بار عده اى از اقشار مردم به مناسبتى به ديدار امام آمده بودند و حدود دو ساعت ابراز احساسات مى كردند. در تمام اين مدت كه برخى مى گريستند, عده اى ذوق مى كردند و گروهى نيازهاى خويش را مطرح مى نمودند و جمعى هم التماس دعا داشتند, دستان امام بالا بود. در همان ايام عده اى مى گفتند آقا اگر خواستيد به پشت بام برويد اجازه دهيد ما نخست برويم اوضاع را بررسى كنيم, سپس شما تشريف ببريد, ولى امام اعتنايى ننمود و تا سر و صداى مردم را از كوچه شنيد از پله ها بالا رفت تا احساسات و عواطف مردم را پاسخ گويد.(4)
امام بر اين باور بود كه محرومان و طبقات مستضعف جامعه براى دفاع از اسلام ناب محمدى همكارى اصيل داشته اند و خاستگاه حاكمان راستين در نظام اسلامى همين افرادند و نبايد به عنوان اقشارى فرودست و عقب افتاده معرفى شوند و بر خلاف تبليغات مسموم افراد مترف و بى درد, خواست ثابت كند كه افراد محروم انسان هاى شرافتمندىاند كه از اعتماد به نفس و آرامش روحى كامل برخوردارند و در پرتو بى اعتنايى به دنيا خدمت هاى بزرگى به بشريت ارائه داده اند و علاوه بر فرستادگان الهى كه از ميان آنان برخاسته اند و دانشوران و پارسايان غالبا به اين طبقه تعلق دارند; به همين دليل در كنار مستمندان, پابرهنه بودن را افتخار بزرگى تلقى مى نمود و از مسئولان مى خواست از آن ها فاصله نگيرند و مى فرمودند: ((خدا نياورد آن روزى را كه سياست ما و سياست مسوولين كشور ما پشت كردن به دفاع از محرومين گردد. .. ـ معاذالله ـ كه اين با سيره و روش انبيإ و اميرالمومنين و ائمه معصومين(ع) سازگار نيست.))(5)
به اعتقاد امام چنين مردمانى تا آخرين قدم به عنوان نيروهاى وفادار به انقلاب اسلامى و برپا كنندگان واقعى نهضت ها محسوب مى شوند: ((تنها آنهايى تا آخر با ما هستند كه درد فقر و محروميت و استضعاف را چشيده باشند. فقرا و متدينين بى بضاعت گردانندگان و برپادارندگان واقعى انقلاب ها هستند. ))(6)
محبت وافر امام به كودكان نيز از جنبه هاى عاطفه سرشار آن روح قدسى به شمار مى رود, آن قدر به بچه ها علاقه داشتند كه مى فرمودند: در نجف از حرم كه برمى گشتم, بچه ها را با وجود اين كه ظاهرى كثيف داشتند, خيلى دوست مى داشتم. بچه ها تا جلوى منزل دنبال آقا مىآمدند.(7)
در جماران آقا گاهى مواقع كه مى ديدند, بچه ها در اثر گرما و فشار جمعيت ناراحت مى شوند, مى فرمودند: خيلى برايم ناگوار است كه اين بچه ها را در اين شرايط مىآورند, صدمه مى خورند و اذيت مى شوند.(8)

برنامه ريزى دقيق و اغتنام از فرصت ها

امام خمينى (ره) براى تمام لحظه هاى زندگى اش برنامه داشتند و از ساعت هاى عمر با بركت خود به نحو احسن بهره مى بردند. سر ساعت معين از خواب بلند مى شدند و به امور مربوط رسيدگى مى كردند. هميشه در وقت مشخصى غذا مى خوردند, اگر كارى داشتند يا با كسى قرارى مى گذاشتند, هيچ وقت زمان وعده و انجام آن كار را به عقب يا جلو نمى افكندند. آن قدر دقيق و منظم بودند كه اگر واقعا بنا بود در ساعت مشخص براى صرف غذا بيايند, با پنج دقيقه تإخير تمامى اهل خانه نگران مى شدند كه دليل تإخير آقا چه بوده است؟(9)
از آن ساعتى كه امام از خواب بيدار مى شدند, انضباط خاصى در كارهايشان مشهود بود. ايشان هيچ وقت بدون برنامه زندگى نكردند, اطرافيان نيز بر اين اساس با آقا ارتباط برقرار مى نمودند و مى دانستند چه ساعتى نزد رهبر انقلاب بروند, و مى كوشيدند زمان استراحت امام به زيارتشان بروند و اجازه نداشتند در وقت مطالعه, عبادت و امور ديگر به محضر امام شرف ياب شوند.(10)
امام از كم ترين وقت خود براى مطالعه و نوشتن يا عبادت ديگرى استفاده مى كردند; اگر كسى تنها همين آثارى را كه از ايشان تإليف شده و به چاپ رسيده, مطالعه كند و آن را بر عمر پربركت ايشان تقسيم كند, به خوبى مى فهمد كه چگونه از ساعت ها و بلكه دقيقه هاى عمر خود استفاده كرده و بهره وافى برده اند. حتى از نيم ساعت قدم زدن صبح و عصر خود كه به توصيه پزشكان انجام مى دادند, استفاده مى نمودند و معمولا ادعيه و اذكارى را براى آن وقت اختصاص داده بودند. اوقاتى كه زيارت عاشورا مى خواندند, صد لعن و صد سلام را معمولا در حال قدم زدن مى خواندند. خواب امام در ساعت معينى شروع مى شد و رإس ساعت دو بعد از نيمه شب جهت اقامه نوافل از خواب برمى خاستند. در مدتى كه در بيمارستان تحت مداوا و مراقبت درمانى بودند ـ به رغم آن كه براى به خواب رفتنشان, داروهاى آرام بخش مى دادند ـ رإس ساعت ياد شده از خواب برخاسته و جوياى وقت نماز شب مى شدند و اين نشانى از نظم و ترتيب و دقت عمل در برنامه ريزىهاى زندگى ايشان است. بعد از نماز شب به تلاوت قرآن مى پرداختند, سپس نماز صبح و تعقيبات آن را به جاى مىآوردند, صبح دعاى عهد را مى خواندند و به اطرافيان توصيه مى نمودند: آن را بخوانيد كه در سرنوشت دخالت دارد. پس از اتمام برنامه هاى عبادى, ذكر و دعا به اخبار راديوهاى بيگانه گوش مى دادند.(11)
در هنگام انجام فعاليت به ظاهر جزيى (پياده روى) امام چندين كار ديگر را هم انجام مى دادند و در واقع با يك تير چندين نشان را هدف مى گرفتند: به سلامتى خود كمك مى كردند, تجديد قوا مى نمودند, برخى روزنامه ها را بررسى مى كردند, ذكر مى گفتند و براى بعضى امور مى انديشيدند.
نظم امام از ثبات قدم, استوارى و آينده نگرى ايشان حكايت داشت و آن رهبر والامقام با اين برنامه ريزىها بيانگر حقيقتى بود و آن اين كه: هرگونه تلاشى بيهوده, سخنى بى جا, فكرى بى مورد و امورى كه با ندامت همراه است, بايد از زندگى حذف گردد. نظم تمامى كارها به عهده خود امام بود, كسى از اطرافيان, شاگردان و يارانش در نحوه تصميم گيرىهاى سياسى ايشان دخالت نداشتند, نظرهاى افراد در چگونگى بيان اعلاميه و يا سخنان در جلسه هاى درس هيچ گونه تإثيرى نداشت و با مشورت كسى نبود. صدور بيانيه ها و پيام هاى سياسى آن هم بدون خط خوردگى و در نظر گرفتن جوانب امور, مصالح اسلام و مسلمانان و مقتضيات زمان و رعايت برخى نكات علاوه بر آن كه از نبوغ فكرى, استوارى قلم و انسجام انديشه امام حكايت دارد, نظم فكرى و عملى امام را نيز ثابت مى كند.(12)
امام بر اين باور بود كه وقتى فكر انسان نظم يافت و در زندگى برنامه ريزى داشت, اين شيوه لغزش ها و خطاها را كم مى كند و آدمى در مرحله اى قرار مى گيرد كه جز براى پياده كردن اوامر الهى و كسب رضايت او به چيز ديگرى فكر نكند. از جلوه هاى نظم فكرى امام اين بود كه با وجود تبحر در علوم عقلى ونقلى عرصه هاى اين دو دانش را با هم ممزوج نمى كرد و چون حكمت را تدريس مى نمود, گويى فيلسوف مشهورى بود.
ايشان تفريح و اوقات فراغت را براى تمامى افراد لازم مى دانست و درباره خودش مى فرمود: تا به حال نه يك ساعت از تفريح را براى درسم گذاشته ام و نه يك ساعت از وقت درسم را صرف تفريح كرده ام.
درس امام در قم رإس ساعت هشت صبح آغاز مى شد و چون وقت تدريس فرا مى رسيد, با سرعت عازم مدرس مى گرديد و اگر كسى در راه مى خواست با معظم له صحبت كند, قادر نبود ايشان را متوقف سازد تا ديرتر به مقصد برسد. همان طور كه مشغول حركت بودند به سوال ها نيز پاسخ مى دادند. از اين كه برخى شاگردان بعد از شروع درس مىآمدند, ناراحت مى شد و تذكر مى داد و مى فرمود: خوب است آدم يك درس در روز بخواند, ولى همان را خوب بخواند و مقيد باشد به موقع در محل تدريس حاضر شود; به كسى نگفته و نمى گويم كه به درس من بيايد, اما اگر مىآيد بايد منظم باشد.(13)
امام هيچ گاه كار امروز را به فردا نمى سپردند و در زندگيشان هر كارى به دور از شتاب زدگى و تإخير, در موعد مقرر آن انجام مى گرفت. با وجود كثرت كارها, تعدد امور و گزارش هاى مختلف, نشانه اى از شلوغى, تراكم و كارهاى به جا مانده در زندگى امام مشاهده نمى شد. لباس, كتاب, قلم, راديو و وسايل شخصى هر كدام جاى معينى داشتند, اگر امانتى در ميان آنان ديده مى شد كه بايد به صاحبش يا مسئول مربوط مسترد مى گرديد, اين كار به موقع انجام مى گرفت.

سير و سلوك معنوى و مقامات عرفانى

امام داراى ابعاد شخصيتى متعدد و كم نظيرى بود كه بى شك, والاترين و مهم ترين آن ها همان بعد معنوى و عرفانى ايشان است. عرفان امام مبتنى بر آيات قرآنى, احاديث معصومين(عليهم السلام), آموخته هاى كمل اوليا و چارچوب شرع مطهر اسلام بود. او با تصوف منفى كه دين و آيين را در ذكر و ورد منحصر كرده و گوشه گيرى و پرهيز از انجام مسووليت هاى سياسى, اجتماعى را ترويج كند, به شدت مخالف بود و اعتقاد داشت: خودشناسى اساس خداشناسى است و تهذيب نفوس آدميان از رذايل و مفاسد اخلاقى و كسب فضيلت ها شرط لازم براى نيل به معرفت حق است و رسيدن به معارف راستين و مقام هاى عالى معنوى, جز با پيمودن طريقى كه انبياى عظام و حجت هاى خدا در زمين آموخته و پيموده اند, امكان ندارد. از اين رو روش ها و رياضت هايى را كه از چارچوب شرع انور و دستورهاى دينى خارج بود, جايز نمى شمرد و از مقدس مآبى و تقدس فروشى و تصوف رياكارانه انزجار داشت. امام بر اين باور بود كه در پهنه خطر خيز جهاد اكبر و سير و سلوك و در وادى اسفار اربعه بايد از مرشدان حقيقى و اصحاب واقعى كشف و كرامت نه مدعيان حرفه اى و دروغين, مدد جست و به ولايت اهل بيت تمسك پيدا كرد كه كشتى نجات است و هرچه از غير اين طريق رسد, همه گمراهى است. نفس مهذب و روح متعالى و گذر موفق امام خمينى از مراحل عملى سير و سلوك معنوى, خود بهترين گواه بر حقانيت اين راه است. امام در اين مسير, بدان پايه از مقام هاى معنوى و درك شهودى نايل گشته و فانى در خدا بود كه حتى در مقابل ادعاى ((انا الحق)) حلاج ها نيز بر مىآشفت, نه بدان جهت كه ساده انديشان بيگانه از عرفان تكفيرشان كرده بودند, بلكه بدان سبب كه آنان در پهنه وجود, جز حق را نيز مى ديدند و دعوى انيت و وجود و واسطه داشتند. در حالى كه از منظر او, تنها حق تعالى نور است و غير از وى همه ظلمت اند; عدم را وجودى نيست و هستى همه جلوه حق است.(14)
آيه الله على اصغر معصومى مى گويد:
حضرت امام مدام تإكيد مى كردند كه توجه به خدا داشته باشيد, عالم را محضر خدا مى دانستند و در اين زمينه آن چه من از وجود عزيز ايشان دريافتم اين كه, ديدم هميشه غرق در خدا بود و هيچ گاه خود را مطرح نمى كرد.(15)
امام خمينى با عرفان انقلاب كرد و بر عليه استبداد و استكبار قيام نمود و حماسه او, جلوه اى از عرفان او است. تحولى كه آن روح قدسى با بيان يك عبارت در سراسر گيتى افكند, به يمن وجود ملكوتى, انفاس قدسى و شخصيت معنوى آن حضرت بود. امام با عرفان و شهود دل ها را تكان داد و جهت دار كرد و دشمن را آشفته ساخت. (16)
جنبه عرفانى امام در شرح و تفسير و بيان ايشان, راجع به روايات و مخصوصا ادعيه ـ كه رايحه عرفانى افزون ترى دارند ـ جلوه گر است. ايشان مطالب عرفانى خود را در شرح دعاى سحر و چهل حديث بيان كرده اند و آن چه را در اين زمينه نوشته اند, از قرآن و عترت گرفته اند.(17)
امام چهارده اثر در موضوع عرفان و اخلاق, از خود بر جاى نهاد, اما عرفان را نه تنها مجموعه اى از معلومات, بلكه طريقى براى عمل, ارتقا و كمال مى ديد. عشق وى به خدا و تهجد و راز و نيازهايش با خالق هستى, غزل هاى عارفانه در كنار مسووليت هاى سياسى ـ اجتماعى, عطوفت بيش از حد در برخورد با مظلومان عالم و قهر ستم سوزش در برابر ستمگران, دو روى سكه شخصيت عرفانى ايشان و تجلى ((اشدإ على الكفار رحمإ بينهم)) بود, جمع اين دو حساسيت عاطفى نيز, ريشه در حالات معنوى امام داشت. او در اين مسير پيرو حقيقى حضرت على(عليه السلام) بود كه خود منبع سرشار ولايت معنوى و عرفان به شمار مى رفت. تعريف عرفان از منظر امام معرفت به هستى مطلق و حقايق عالم وجود است كه از طريق مشاهده حضورى حاصل مى گردد و در توضيح اين نكته فرموده اند:
((آثار فلسفى به گونه اى دورنما, انسان را با ماورإ الطبيعه آشنا مى سازد, ولى مكتوبات عرفانى دل ها را براى وصول به محبوب مطلق مهيا مى كند.))
به اعتقاد امام, عرفان شناختى است به حق و اسما و صفات او و فانى ساختن انيت خويش در حقيقت مطلق و نهايتا به بقا و جاودانگى رسيدن, كه اين معرفت بدون تهذيب و تزكيه صورت نمى گيرد.
در مكتب امام, عرفان نظرى و عملى سخت به هم آميخته اند. ايشان معتقدند: انديشه و معرفت بدون ظهور در اعمال, و عمل بدون آراستگى به معرفت و آگاهى, انسان را به حقيقت مطلق رهنمون نمى سازد. آن رهبر عالى قدر راه رسيدن به حقايق عالم هستى, تكامل و سعادت انسان را در زدودن رذايل اخلاقى و ملكه ساختن وفضايل و كرامت انسانى ذكر مى كند و عقيده دارد:
با تهذيب نفس و ذكر مداوم, كه ميوه عرفانى عملى است, روزنه به سوى عالم غيب بر روى انسان گشوده مى شود و آدمى در همين عالم طبيعت با بصيرتى باطنى به كمال مى رسد. اين گونه سلوك عرفانى از انسانى خاكى و ناسوتى, موجودى آسمانى و لاهوتى مى سازد و به او نويد مى دهد كه مى تواند به ديدار محبوب آرمانى خود نايل گردد.
از اين رو عارف در مكتب امام, مجاهدى نستوه و تلاش گرى شجاع است كه براى ساختن جامعه اى پيراسته از ظلم و جهل مى كوشد, زيرا دنيا را مزرعه آخرت مى داند; بدين سان در پى ساختن نظامى برمىآيد كه معنويت و عشق, به حق زيربناى آن باشد. بنابراين امام را مى توان معارض جدى صوفيانى دانست كه گوشه نشينى اختيار مى كنند و به رشد و شكوفايى توانايى هاى درونى افراد و جوامع توجهى ندارند. شاهد اين نظريه امام خود معظم له مى باشد كه ضمن تدريس علوم گوناگون, عابد و زاهدى بود كه به موازين شريعت و آداب ظاهرى آن سخت التزام عملى داشت و از تهجد, ذكر و دعا و خودسازى لحظه اى غافل نبود و چون احساس كرد احكام نورانى اسلام به فراموشى سپرده شده و شرف, آزادى, هويت راستين و استقلال مردم مسلمان ايران, به مخاطره افتاده است, علم و جهاد را به هم آميخت و به دفاع از مظلومان كشور و اعتلاى مكتبش قيام كرد. گرچه به خوبى مى دانست كه اين شيوه به تعطيل گشتن درس و بحثش و سپرى كردن بهترين لحظه هاى عمرش در زندان و تبعيد منجر خواهد شد.(18)
امام ظاهر و باطن را لازم و ملزوم يك ديگر تلقى مى كرد; از اين روى به نظر ايشان شريعت طريق منحصرى براى رسيدن به حقيقت است و بر اين اساس, بين اين دو تقابل و تضادى ديده نمى شود:
((اگر كسى با مداومت بر اعمال ظاهرى (شرعى) و تبعيت از تكاليف الهى به باطن دست نيافت, بايد بداند كه آن طور كه شايسته و بايسته بوده بر انجام وظايف ظاهرى قيام ننموده ولكن هر كس كه بخواهد جز از طريق ظاهر به باطن دست يابد, از نورانيت الهى بهره اى نبرده, هم چون بعضى از عوام صوفيه.))(19)
از ويژگى هاى عرفان حماسى امام, اجتماع بين شريعت, طريقت و حقيقت است كه در طول تاريخ از هم جدا بوده اند و احيانا اهل شريعت با سالكان طريقت ضديت داشته اند. راه و روش امام در عرفان در دو بعد فردى و اجتماعى بود; يعنى فرد بايد به خودسازى و تصفيه درون بپردازد و با حالت انقطاع, از گرداب خود بيرون آيد و بايد بداند تا در حجاب خود سرگرم است و اين خرقه را پاره نكرده و چنين حجابى باقى مى باشد, راهى به سرچشمه معرفت و خورشيد حقيقت نخواهد برد. به همين دليل على رغم ارادتى كه به عارفان بزرگ داشت, از روش آنان انتقاد مى كرد:
((يك مدت زيادى گرفتار عرفا ما بوديم. اسلام گرفتار عرفا بود, آن ها خدمتشان خوب بود, اما گرفتارى براى اين بود كه همه چيز را برمى گرداندند به آن طرف. هر آيه اى دستشان مىآمد مى رفت آن طرف… كانه قرآن با اين كارها (امور اجتماعى و سياسى) كار ندارد.))(20)
در عين انكار, توفيق هاى معنوى و جلوه هاى رحمانى اهل عرفان را روا نمى دانست و خطاب به فرزندش فرمود:
((پسر عزيزم! آن چه اشاره كردم با آن كه خود هيچم و از هيچ هيچ تر, براى آن است كه اگر به جايى نرسيدى, انكار مقامات معنوى و معارف الهى را نكنى و از كسانى باشى كه دوستدار صالحين و عارفين باشى, هرچند از آنان نيستى…))(21)
هم چنين خطاب به عروس خود ـ بانو فاطمه طباطبايى ـ مى نويسد:
((آنان كه انكار مقامات عارفان و سالكان كنند, چون خودخواه و خودپسند هستند, هرچه را نداستند حمل به جهل خود (نمى كنند) و انكار آن كنند, تا به خودخواهى و خود بينى شان خدشه وارد نشود…))(22)

بصيرت باطن, يقين به پيروزى و پيش بينى هاى شگفت

بزرگ ترين فيض الهى كه بر اثر تزكيه درونى و تصفيه باطن شامل حال امام گرديد, بصيرت فوق العاده او در امور علمى, سياسى و اجتماعى است. دكتر سيد عبدالحسين طباطبايى مى گويد: امام از هوش و ذكاوت بى نظير, سرعت انتقال و قوه ادراك خارق العاده برخوردار بودند و در پيرى هم, حتى از بسيارى جوان ها در اين زمينه جلوتر بودند. اين قواى ذهنى تا واپسين لحظه هاى زندگى, با ايشان همراه بود و هرگز كاهش نيافت.(23) و اين ويژگى از صفات تزكيه خالصانه, ايمان و پارسايى امام بود.
مرحوم استاد محمد تقى فلسفى ياد آور شده است:
وقتى شهيد مطهرى, از ديدار با امام, از پاريس به تهران بازگشت شب اول به ديدنشان رفتم, آن فيلسوف عالى قدر مى گفت: آقا من مبهوت هستم, پرسيدم: چرا؟ گفت: از تصميمى كه امام گرفته; با اين همه نظامى هاى تا دندان مسلح, با آن همه حمايت هاى امريكا, انگلستان و فرانسه نتيجه چه خواهد شد؟ آيا اين تصميم واقعا براى ما موفقيت پيش مىآورد؟ به امام گفتم: آقا خطر خيلى مهم است, خودتان را چه طور مى بينيد؟
امام فرمود: على التحقيق ما پيروزيم. پرسيدم: آيا به محضر امام عصر شرف ياب شده ايد و آن فروغ امامت اين خبر را داده است؟
امام نفى و اثبات نكرد و فقط گفت: ما قطعا پيروز مى شويم.
به اين همه تانك و توپ نظامى اعتنا نكنيد, شهيد مطهرى افزود: من متوجه نشدم, امام از چه منبعى به اين اطمينان رسيده است.(24)
همو مى افزايد: روز 21 بهمن (سال 1357) فرماندار نظامى تهران, ساعت دو بعد از ظهر از راديو اعلام كرد: از ساعت چهار بعد از ظهر آمد و رفت در خيابان ها به كلى ممنوع است (وقتى اين خبر را شنيديم) در اين باره مشورت شد, مرحوم آيه الله طالقانى گفت: به نظر مىآيد خبر مهمى نباشد, گفته اند: مردم بيرون نيايند, بعضى ديگر هم در ترديد بودند, ولى من يكى از الهامات الهى را در انقلاب اسلامى اين مى دانم كه امام بلافاصله دستور دادند قلم و كاغذ آوردند و اعلاميه نوشتند كه دولت غير قانونى است و فرماندار نظامى رسميت ندارد و اعلاميه اش هم بى ارزش است و همه اعم از: زن و مرد, كوچك و بزرگ به خيابان ها بريزند و نقشه خائنانه دولت را به هم بريزند. بعدا از افراد مطلع شنيديم كه پس از اعلام اين اطلاعيه, دولت نظامى مى خواست محل اقامت امام را در دبيرستان علوى بمباران كند و آقا را با اين نقشه بكشد.(25)
پيام آگاهى بخش و شگفت انگيز امام به ميخائيل گورباچف ـ صدر هيإت رئيسه حزب كمونيست شوروى ـ چند سال قبل از فروپاشى اتحاد جماهير شوروى و پيش بينى از هم پاشيده شدن ابرقدرت شرق و توصيه ايشان به گورباچف براى كنار گذاشتن رهيافت هاى مادى گرايانه و روى آوردن به خدا, انسان, جامعه و تاريخ, نشان نگاه فراگير امام به نقش احياگرانه خود بود. براى بصيرت و روشن دلى امام همين دليل كافى است كه در همان نامه اعلام كرد كه اگر ابرقدرت شرق پس از فروپاشى, براى درمان دردها و جبران شكست هاى خود به سراغ نسخه هاى سرمايه دارى غربى برود, آينده اى تلخ تر از گذشته خواهد داشت كه اين پيش بينى هم رخ داد. ((ميخائيل گورباچف)) در مصاحبه با نماينده صدا و سيما در مسكو يادآور شده است: وقتى امام خمينى براى من پيام فرستادند, در آن نوشته بودند: اين پيام به همه نسل ها و عصرها است. من دريافتم كسى كه آن را نوشته, دلسوز براى سرنوشت جهان است. زمانى كه اين پيام را در كميته مركزى حزب كمونيست ـ كه بيش از نيمى از جهان را در اختيار داشت ـ مطرح كردم, براى آن ها خيلى غير منتظره بود و من اكنون دريافته ام, شعار: ((از اين پس ماركسيسم را بايد در موزه هاى جهان جست و جو كرد)) كه ايشان مطرح نمودند, به واقعيت پيوست.(26)
حجه الاسلام والمسلمين سيد جواد علم الهدى به خاطره اى جالب اشاره مى كند: در مواقع مكرر در دستور حمله ها, خصوصا حمله هاى نيروى زمينى در جبهه هاى جنوب يا غرب شاهد بودم كه به طور محرمانه, از حضرت امام كسب تكليف مى شد. برخورد امام در اين خصوص طورى بود كه گويا از عالمى ديگر آگاه است كه مصلحت نيست, عيان شود و بعدا ثابت مى شد كه منع امام عين واقع بوده, يعنى مصلحت در حمله نبوده است.(27)
اين بصيرت ها و پيش بينى هاى شگفت ارمغان تقوا و تزكيه درونى امام است, زيرا پارسايى حجاب ها را از فكر و دل آدمى برطرف مى كند. چنان چه قرآن مى فرمايد: ((يا ايها الذين آمنوا ان تتقوا الله يجعل لكم فرقانا));(28) اى كسانى كه ايمان آورده ايد, اگر از خدا بترسيد شما را بصيرت شناخت حق از باطل مى دهد.
رابطه تقوا و بصيرت, معنوى است و براى افراد عادى و حتى دانشوران و اهل علم ناشناخته است; هنگامى كه در پرتو روشنايى ايمان و پارسايى غبار هوا و هوس ها و زرق و برق دنيا فرو نشست, آفتاب حقيقت بر دل آدمى مى تابد و مسائل را آن چنان كه هست درمى يابد, امام خمينى با همين فراست عرفانى و آگاهى معنوى به پيروزى انقلاب اسلامى يقين داشت و اصولا آن را يك حركت با حمايتى غيبى و آسمانى تلقى مى نمود و مى فرمود:
((ما به قدرت طبيعى بر اين مشاكل و بر اين مصيبت هايى كه وارد شده, فايق نيامده ايم, ملت ما كه در اين نهضت پيروز شد اين فقط به اتكال خدا بود.))(29)
و در جاى ديگر فرموده اند:
((من وقتى در پاريس مى شنيدم كه در تمام قرإ و قصبات ايران, در تمامى اقشار ملت… همه با هم يك مطلب را مى گفتند, آن جا فهميدم كه دست غيب در كار است. ))(30)
در سخنانى ديگر به اين حقيقت اشاره اى روشن دارند كه:
((… روى موازين مادى ما بايد با يك يورش از بين رفته باشيم, لكن قدرت ايمان, پشتيبانى خداى تبارك و تعالى, اتكال به ولى عصر(عج) شما را پيروز كرد. ))(31)
شهيد مطهرى گفته است: حضرت امام در پاريس و در پاسخ كسانى كه توصيه به كند كردن حركت نهضت به دليل خسته شدن مردم مى كردند, مى فرمودند: من دست خدا را در اين نهضت مى بينم, منتها زمان آن را نمى دانم.(32)
امام خود در بياناتى اين موضوع را مطرح كرده اند:
((اين پيروزى مربوط به خدا بود. من همان وقت هم كه در پاريس بودم مطمئن شدم به اين كه مسئله, مسئله بشرى نيست, به جاى ديگر مربوط است, و اين را هم شايد كرارا در پاريس هم, آن وقت من گفتم كه مسئله شده يك مسئله الهى.))(33)
آقاى على محمد بشارتى (وزير اسبق كشور) نقل كرده است كه در تابستان سال 1358 هنگامى كه مسئول اطلاعات سپاه بودم, گزارشى داشتيم كه آقاى شريعتمدارى در مشهد گفته است: من بالاخره عليه امام اعلان جنگ مى كنم. خدمت آقا رسيدم و ضمن ارائه گزارش, خبر مذكور را هم گفتم. ايشان وقتى گوش مى داد سرش پايين بود, اما تا اين جمله را گفتم سر بلند نمود و فرمود: اين ها چه مى گويند؟! پيروزى ما را خدا تضمين كرده است, ما موفق مى شويم, در اين جا حكومت اسلامى تشكيل مى دهيم و پرچم را به صاحب آن مى سپاريم.(34)

پى نوشت ها:
1. پا به پاى آفتاب, ج اول, ص125 ـ ;124 ج دوم, ص245.
2. همان ج اول, ص125.
3. روزنامه اطلاعات, شماره 22458.
4. پا به پاى آفتاب, ج اول, ص147 ـ 146.
5. صحيفه نور, ج20, ص129.
6. همان, ج20, ص146.
7. با معارف اسلامى آشنا شويم, سال هيجدهم, شماره 43, ص183.
8. پا به پاى آفتاب, ج اول, ص222.
9. روزنامه كيهان, شماره 16568 و نيز مإخذ قبل, ص115.
10. مجله سروش, شماره 476, تير 1368.
11. روزنامه اطلاعات, شماره هاى 21593 و 21613 ; روزنامه كيهان, شماره هاى 16548 و 16581.
12. صحيفه دل, ص94.
13. مجموعه مقالات كنگره بررسى انديشه و آثار تربيتى حضرت امام خمينى, ص390 و 552.
14. حديث بيدارى, ص182 ـ 181.
15. روزنامه كيهان, شماره 17287, ص13.
16. ادبيات انقلاب اسلامى, تعهد و ظلم ستيزى بر محور عرفان و حقيقت طلبى, اطلاعات, شماره 22409, ص6.
17. انديشه هاى عرفانى ـ فقهى امام خمينى, روزنامه همشهرى, شماره 1942, ص6.
18. دكتر فاطمه طباطبايى, عشق, رهگشاى حقيقت, بخش اول, روزنامه اطلاعات, شماره 22398.
19. امام خمينى, تعليقات على شرح فصوص الحكم ومصباح الانس,ص201.
20. سخنرانى امام خمينى در 17 تير 1358 براى واعظان و روحانيان تهران.
21. جلوه هاى رحمانى, ص25.
22. ره عشق, امام خمينى, ص35.
23. روزنامه اطلاعات, شماره 22042 به نقل از فصل صبر, ص195.
24. خاطرات مرحوم حجه الاسلام والمسلمين محمد تقى فلسفى, ص431, روزنامه اطلاعات, شماره 22401.
25. خاطرات فلسفى, ص429.
26. همان, شماره 22388.
27. صحيفه دل, ص92.
28. انفال, آيه29.
29. بيانات امام در 17 فروردين 1358.
30. سيماى زن در كلام امام خمينى, ص61.
31. بيانات امام در چهاردهم اسفند 1357.
32. مجله حضور, شماره 19, ص61.
33. آن روزهاى خدايى (يادمان هيجدهمين سالگرد پيروزى انقلاب اسلامى) ص41.
34. محمد محمدى رى شهرى, كيمياى محبت, ص72.