نقش عوامل غير مادى در سرنوشت انسان‏

 

نقش عوامل غير مادى در سرنوشت انسان‏

ابوالقاسم ولى‏زاده‏

اين مقاله توسط مركز فرهنگ و معارف قرآن دفتر تبليغات اسلامى تهيه شده است.

بزرگترين عامل انحطاط مسلمين، انحراف فكرى و عملى است، يكى از اين انحراف‏ها كج فهمى در مورد چگونگى انتساب افعال آدمى به خدا و بى‏اثر دانستن نقش انسان در صدور افعال و تعيين سرنوشت خويش است.
از نظر مادّى عوامل مؤثّر در اجل و روزى و سلامت و سعادت منحصراً مادى است، تنها عوامل مادّى است كه اجل را نزديك يا دور مى‏كند، روزى را توسعه مى‏دهد يا تنگ مى‏كند، به تن سلامت مى‏دهد يا مى‏گيرد، خوشبختى و سعادت را تأمين يا نابود مى‏كند. اما از نظر جهان‏بينى الهى، علل و عوامل ديگرى نيز همدوش عوامل مادى در كار اجل و روزى و سلامت و سعادت و امثال اين امور مؤثرند و جهان يك واحد زنده و با شعور است، اعمال بشر حساب و عكس العمل دارد، و خوب و بد در مقياس جهان بى‏تفاوت نيست. از منظر بينش‏الهى، جهان هم شنواست و هم بينا. ندا و فرياد جاندارها را مى‏شنود و به آن‏ها پاسخ مى‏دهد عوامل معنوى بسيارى در سرنوشت انسان مؤثرند كه در اين نوشتار نمونه‏هايى از آن‏ها را از قرآن و سنت ذكر مى‏كنيم:

1. تقوا

تقوا عامل باز شدن ابواب رحمت‏الهى است، در قرآن كريم مى‏خوانيم: «وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى‏ ءَامَنُواْ وَاتَّقَوْاْ لَفَتَحْنَا عَلَيْهِم بَرَكَاتٍ مِّنَ السَّمَآءِ وَالأَْرْض؛(1) اگر اهالى شهرها و آبادى‏ها، ايمان مى‏آوردند و تقوا پيشه مى‏كردند، بركات آسمان و زمين را بر آن‏ها مى‏گشوديم». اميرمؤمنان مى‏فرمايد: «اگر آسمان و زمين درهاى خود را به روى بنده‏اى ببندند ولى او تقوا پيشه كند، خداوند راه نجاتى از ميان آن دو براى او خواهد گشود».(2)
تقوا در مغفرت گناهان و تأخير در اجل، تأثير دارد. حضرت نوح به قوم خود فرمود: «أَنِ اعْبُدُواْ اللَّهَ وَ اتَّقُوهُ وَ أَطِيعُونِ * يَغْفِرْ لَكُم مِّن ذُنُوبِكُمْ وَ يُؤَخِّرْكُمْ إِلَى‏ أَجَلٍ مُّسَمًّى…؛(3) خدا را پرستش كنيد و از مخالفت با او بپرهيزيد و مرا اطاعت كنيد، تا خداوند گناهانتان را بيامرزد و تا زمان معينى مرگ شما را به تأخير بياندازد».
سرانجام تقوا سبب شفاى امراض و ظلمت‏هاى جسمى و روحى و مايه‏ى نورانيت دلها و ديده‏هاست، حضرت امير در خطابه‏اى به جمعيت حاضر فرمود: «همانا تقوا و ترس از خدا، داروى بيمارى دلها، روشنايى قلبها، درمان دردهاى بدن‏ها، مرحم زخم جان‏ها، پاك كننده پليدى‏هاى ارواح، روشنايى بخش تاريكى چشم‏ها، امنيت در ناآرامى‏ها و روشن كننده‏ى تاريكى‏هاى شماست».(4)

2. استغفار از گناهان‏

خداوند مردمى را كه استغفار مى‏كنند عذاب نمى‏كند،(5) حضرت امير مى‏فرمايد: «دو چيز در زمين مايه‏ى امان از عذاب خداوند بود: يكى از آن دو برداشته شد، پس ديگرى را دريابيد و بدان چنگ زنيد، اما امانى كه برداشته شد، رسول خدا(ص) بود، و امان باقى مانده، استغفار كردن است»(6)
استغفار سبب جلب روزى و رحمت پروردگار مى‏شود، حضرت امير در ضمن خطبه‏اى كه درباره‏ى طلب باران ايراد فرموده و در آن توجه داده است كه هر گاه باران از مردمى گرفته شد بايد به درگاه رحمت خداوند استغاثه كنند، مى‏فرمايد: بدرستى كه خداوند استغفار را وسيله‏ى دائمى فروريختن روزى و موجب رحمت آفريدگان قرار داد و فرمود: «اسْتَغْفِرُواْ رَبَّكُمْ إِنَّهُ كَانَ غَفَّارًا * يُرْسِلِ السَّمَآءَ عَلَيْكُم مِّدْرَارًا* وَ يُمْدِدْكُم بِأَمْوَالٍ وَ بَنِينَ وَ يَجْعَل لَّكُمْ جَنَّاتٍ وَ يَجْعَل لَّكُمْ أَنْهَارًا؛(7) از پروردگار خويش آمرزش بطلبيد كه او بسيار آمرزنده است، تا باران‏هاى پربركت آسمان را پى در پى بر شما بفرستد، و شما را با اموال و فرزندان كمك كند و باغ‏هاى سرسبز و نهرهاى جارى در اختيارتان قرار دهد». حضرت در ادامه فرمودند: پس رحمت خدا بر آن كس كه به استقبال توبه رود، و از گناهان خود پوزش بطلبد و پيش از آن كه مرگ او فرا رسد، اصلاح گردد.(8)
3. شكرگزارى يا كفران نعمت‏
اداى حق نعمت، باعث افزايش نعمت، و كوتاهى در آن، موجب زوال نعمت مى‏شود، خداوند در قرآن براى آنان كه كفران نعمت مى‏كنند منطقه‏ى آبادى را مَثَل زده است كه امن و آرام و مطمئن بود و همواره روزيش از هر جا مى‏رسيد اما به خاطر ناسپاسى نسبت به نعمت‏هاى الهى، خداوند لباس گرسنگى و ترس را بر اندامشان پوشانيد.(9) در نهج‏البلاغه‏ى امير بيان، آمده است: «براى خدا در هر نعمتى حقى است، هر كس آن را بپردازد، فزونى يابد، و آن كس كه نپردازد و كوتاهى كند، نعمتش در خطر نابودى قرار گيرد».(10)
شكر نعمت، نعمتت افزون كند
كفر، نعمت از كفت بيرون كند

كه گويا از آيه‏ى «لَئن شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ وَلَئن كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِى لَشَدِيد»(11) اقتباس شده است، يعنى اگر شكرگزارى كنيد، نعمت خود را بر شما خواهم افزود و اگر ناسپاسى كنيد، مجازاتم شديد است.

4. گناه‏

گناه عامل بروز مصائب دنيوى و اخروى است. خداوند بندگان گناهكار را به كمبود ميوه‏ها، جلوگيرى از نزول بركات و بستن درِ گنج‏هاى خيرات، مبتلا مى‏كند.(1)(12) و در قرآن كريم آمده است: «فَلْيَحْذَرِ الَّذِينَ يُخَالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَن تُصِيبَهُمْ فِتْنَةٌ أَوْ يُصِيبَهُمْ عَذَابٌ أَلِيم؛(13) آنان كه فرمان خدا را مخالفت مى‏كنند بايد بترسند از اين‏كه فتنه‏اى دامن‏شان را بگيرد، يا عذابى دردناك به آن‏ها برسد».
گناه موجب گمراهى و هلاكت مى‏گردد، در قرآن كريم مى‏خوانيم: «وَ لَا تَتَّبِعِ الْهَوَى‏ فَيُضِلَّكَ عَن سَبِيلِ اللَّه»(14) يعنى از هواى نفس پيروى مكن كه تو را از راه خدا منحرف مى‏سازد. كسى كه گمراه شده از نعمت‏ها و رحمت‏هاى ويژه‏ى الهى محروم مى‏شود.
گناه نقش مهمى در محروميت از رزق الهى دارد، حضرت امير مى‏فرمايد: «از گناهان دورى كنيد زيرا بندگان به سبب گناه از روزى محروم مى‏شوند».(15)

5. ظلم‏

ظلم علاوه بر اين كه زمينه‏ى رسوايى انسان را فراهم مى‏سازد؛(16) عذاب دائمى را هم در پى دارد: «قِيلَ لِلَّذِينَ ظَلَمُواْ ذُوقُواْ عَذَابَ الْخُلْد؛(17) به ظالمان گفته مى‏شود، بچشيد عذاب ابدى را». ظلم و ستم، مأمن ظالم را ويران و او را به هلاكت مى‏رساند. قرآن كريم مى‏فرمايد: «وَ مَا كَانَ رَبُّكَ مُهْلِكَ الْقُرَى‏ حَتَّى‏ يَبْعَثَ فِى أُمِّهَا رَسُولًا يَتْلُواْ عَلَيْهِمْ ءَايَتِنَا وَ مَا كُنَّا مُهْلِكِى الْقُرَى‏ إِلَّا وَ أَهْلُهَا ظَالِمُون؛(18) ما هيچ آبادى را هلاك نمى‏كنيم مگر اينكه اهل آن ظالم باشند». علاوه بر آنچه گفته شد مطابق روايات، ظالم در اسرع وقت به سزاى اعمال خويش مى‏رسد، لذا حضرت امير انسان‏ها را به تعجيل در عقوبت و كيفر ظلم توجه داده و مى‏فرمايد: «اللَّه اللَّهَ فى عاجل البغى، و آجِل وخامة الظلم؛(19) در مورد تعجيل در عقوبت و سزاى ستم، خدا را در نظر بگيريد».

6. صدقه و احسان‏

الف. صدقه موجب پوشيدن خطا و دفع مرگ بد مى‏شود، در نهج‏البلاغه مى‏خوانيم: «صدقه پنهانى خطاها را مى‏پوشاند و صدقه آشكارا، مرگ‏هاى ناگهانى و زشت را باز مى‏دارد و نيكوكارى از ذلّت و خوارى نگه مى‏دارد»(20) حتى در قرآن كريم در مورد كيفيّت صدقه دادن نيز راهنمايى شده و آمده است «إِن تُبْدُواْ الصَّدَقَاتِ فَنِعِمَّا هِىَ وَإِن تُخْفُوهَا وَتُؤْتُوهَا الْفُقَرَآءَ فَهُوَ خَيْرٌ لَّكُمْ وَيُكَفِّرُ عَنكُم مِّن سَيَِّاتِكُم؛(21) اگر انفاقها را آشكار كنيد، خوب است؛ و اگر آنها را مخفى ساخته و به نيازمندان بدهيد، براى شما بهتر است و قسمتى از گناهان شما را مى‏پوشاند.
امام صادق(ع) ماجرايى را نقل مى‏كند كه روزى پيامبر با اصحاب نشسته بودند، يك نفر يهودى عبور مى‏كرد، حضرت فرمود: اين پيرمرد خاركن به صحرا مى‏رود تا خار بكند ولى مى‏ميرد، اصحاب بعد از چند ساعتى ديدند اين پيرمرد بازگشت، اصحاب عرض كردند: يا رسول اللَّه چه شد كه فرموديد بر نمى‏گردد؟ حضرت پيرمرد را صدا كردند، آمد، به او گفتند: بار خار را بر زمين بگذار و باز كن، مار بزرگى در ميان آن بود، حضرت فرمودند: مقدّر بود اين مار پيرمرد را بزند ولى صبح صدقه داد و اين بلاء را دفع كرد.(22) بنابراين صدقه و احسان مى‏توانند سرنوشت مرگ انسان را تغيير داده و عمر او را طولانى كنند و از تنگناها و سختى‏هاى زندگى دنيوى هم نجات دهند به طورى كه در قرآن مى‏خوانيم: «لِّلَّذِينَ أَحْسَنُواْ فِى هَذِهِ الدُّنْيَا حَسَنَةٌ وَ لَدَارُ الْأَخِرَةِ خَيْر؛(23) براى كسانى كه نيكى كردند، در اين دنيا نيكى است، و سراى آخرت از آن هم بهتر است».
ب. صدقه باعث مضاعف شدن عطاى الهى مى‏شود «إِنَّ الْمُصَّدِّقِينَ وَ الْمُصَّدِّقَاتِ وَ أَقْرَضُواْ اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا يُضَاعَفُ لَهُمْ وَ لَهُمْ أَجْرٌ كَرِيم؛(24) مردان و زنان انفاق كننده و آن‏هايى كه از اين راه به خدا قرض نيكو مى‏دهند، اين قرض براى آنان مضاعف مى‏شود و پاداش پرارزشى دارند». حضرت امير مى‏فرمايد: «آن كس كه با دست كوتاه ببخشد، از دستى بلند پاداش مى‏گيرد»(25) كه احتمالاً منظور از دادن پاداش با دست بلند، وسعت روزى و مضاعف شدن اجر آن است.
ج. صدقه‏ى مستحب باعث حفظ ايمان و صدقه‏ى واجب سبب حفظ اموال مى‏شود، حضرت على(ع) مى‏فرمايد: «ايمانتان را با صدقه دادن و اموالتان را با زكات دادن محافظت كنيد»(26) با توجه به اين كه، زكات در واقع صدقه‏ى واجبى است معلوم مى‏شود منظور از صدقه در كلام حضرت، صدقه‏ى مستحبّى است.

7. صله ارحام‏

صله ارحام موجب تزكيه اعمال، فزونى اموال، طول عمر، دفع بلايا و راحتى حساب مى‏شود.(27) در نهج البلاغه هم به مورد دوم و سوم اشاره شده است. «صلة الرحم فانّها مَثراةٌ فى المال و منسأة فى الاجل؛(28) صله‏ى رحم مايه فزونى مال و طول عمر مى‏شود.

8. صبر و پايدارى در ناملايمات‏

الف. صبر عامل گشايش در كارها و موجب عزّت و امنيت است، حضرت على(ع) در بيان شرح حال مؤمنان پيشين مى‏فرمايد: «وقتى كه خداوند، تلاش و استقامت و بردبارى در برابر ناملايمات آن‏ها را، در راه دوستى خود، و قدرت تحمل ناراحتى‏ها را براى ترس از خويش، مشاهده نمود، آنان را از تنگناهاى بلا و سختى‏ها نجات داد و ذلت آنان را به عزّت و بزرگوارى، و ترس آنها را به امنيّت تبديل كرد، و آن‏ها را حاكم و زمامدار و پيشواى انسان‏ها قرار داد، و آن قدر كرامت و بزرگى از طرف خدا به آن‏ها رسيد كه خيال آن را نيز نمى‏كردند».(29)
ب. صبر و استقامت يكى از شرايط نزول امدادهاى غيبى است، خداوند مى‏فرمايد: «إِن تَصْبِرُواْ وَتَتَّقُواْ وَيَأْتُوكُم مِّن فَوْرِهِمْ هَذَا يُمْدِدْكُمْ رَبُّكُم بِخَمْسَةِ ءَالَافٍ مِّنَ الْمَلائكَةِ مُسَوِّمِين؛(30) اگر استقامت و تقوا پيشه كنيد و دشمن به همين زودى به سراغ شما بيايد، خداوند شما را به پنج هزار نفر از فرشتگان، كه نشانه‏هايى با خود دارند، مدد خواهد داد».
ج. صبر عامل پيروزى است، حضرت على(ع) مى‏فرمايد: «صبر را شعار خويش قرار دهيد كه پيروزى مى‏آورد».(31)
د. خداوند به صابران در راه حق اجر بى‏حساب مى‏دهد: «إِنَّمَا يُوَفَّى الصَّابِرُونَ أَجْرَهُم بِغَيْرِ حِسَاب؛(32) جز اين نيست كه صابران پاداش خود را بى‏حساب دريافت مى‏دارند».

9. وحدت و همدلى، و دورى از اختلاف‏

اختلاف و تنازع باعث سستى و از بين رفتن قدرت و شوكت هر امتى مى‏شود،(33) قرآن كريم عامل شكست مسلمانان را در جنگ احد پس از پيروزى بر دشمن، اختلافات و نافرمانى ذكر كرده و مى‏فرمايد: «وَلَقَدْ صَدَقَكُمُ اللَّهُ وَعْدَهُ إِذْ تَحُسُّونَهُم بِإِذْنِهِ حَتَّى‏ إِذَا فَشِلْتُمْ وَتَنَازَعْتُمْ فِى الْأَمْرِ وَعَصَيْتُم؛(34) خداوند، وعده‏ى خود را به شما (درباره پيروزى بر دشمن در احُد) تحقق بخشيد. در آن هنگام دشمنان را به فرمان او به قتل مى‏رسانديد؛ (و اين پيروزى ادامه داشت) تا اينكه سست شديد و در كار خود به نزاع پرداختيد و نافرمانى كرديد».
حضرت على(ع) در بيان حالات مؤمنان پيشين مى‏فرمايد: «ببينيد كه چگونه بودند آنگاه كه: وحدت اجتماعى داشتند، خواسته‏هاى آنان يكى، قلب‏هاى آنان يكسان و دست‏هاى آنان مددكار يكديگر، شمشيرها يارى كننده، نگاهها به يك‏سو دوخته و اراده‏ها واحد و همسو بود. آيا در آن حال مالك و سرپرست سراسر زمين نبودند؟ و رهبر و پيشواى همه‏ى دنيا نشدند؟ پس به پايان كار آن‏ها نيز بنگريد! در آن هنگام كه به تفرقه روى آوردند و مهربانى و دوستى آنان از بين رفت و سخن‏ها و دل‏هايشان گوناگون شد، از هم جدا شدند و به حزبها پيوستند، خداوند لباس كرامت خود را از تن‏شان بيرون آورد و نعمت‏هاى فراوان شيرين را از آن‏ها گرفت».(35)

10. دعا

قوم يونس پس از آن‏كه نشانه‏هاى نزول عذاب الهى را مشاهده كردند و به رهنمود مرد دانشمند و كاردانى كه در ميان آنان بود، گوش فرا داده و همگى از شهر بيرون رفته و به تضرّع و دعا به درگاه خدا پرداختند و از كارهاى نادرست خود ابراز ندامت كردند تا آن كه مشمول رحمت پروردگار قرار گرفتند، عذاب از آن‏ها برداشته شد و تا فرا رسيدن اجل معيّن و قطعى به زندگى خود ادامه دادند.(36) بديهى است كه نزول عذاب و يا برداشته شدن آن، هر يك معلول عوامل خاصى بوده است، پيروى نكردن آنان از پيامبر خدا و مخالفت با او، عامل نزول عذاب بوده است و اين خود از قضاء و قدر الهى به شمار مى‏رود، همان‏گونه كه بخود آمدن آنان و ابراز ندامت و استغفار و دعا به درگاه خدا نيز عامل برداشته شدن عذاب و نمونه‏ى ديگرى از قضاء و قدر الهى مى‏باشد و مرگ آنان نيز در نتيجه‏ى خاتمه يافتن زندگى آنان، سرنوشت غير محتوم و اجل مطلق آنان بوده است كه در لوح محو و اثبات نوشته شده است و اراده و خواست خدا اين بود كه اگر آنان در عقيده و رفتار خود تغيير دهند، اين سرنوشت را تغيير داده و محو نمايد «يَمْحُواْ اللَّهُ مَا يَشَآءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِندَهُ أُمُّ الْكِتَاب»(37) خداوند هر چه را بخواهد محو، و هر چه را بخواهد اثبات مى‏كند، و امّ الكتاب نزد اوست.
تفسير و تحليل ياد شده درباره‏ى خود يونس هم جارى مى‏شود، زيرا او نيز پس از آن‏كه به عللى از قوم خود روى برتافت و بر كشتى سوار شد و براى نجات كشتى و سرنشينان آن از خطر ماهى بزرگ كه آن را تهديد مى‏كرد، به قيد قرعه به دريا افكنده شد و ماهى او را بلعيد، سرنوشت او اين بود كه براى هميشه در شكم ماهى باقى بماند، ولى اين سرنوشت و اجل محتوم نبود بلكه مشروط به اين بود كه به دعا و تسبيح خدا روى نياورد، اما چون يونس راه دعا و تسبيح را برگزيد از آن خطر نجات يافت «فَلَوْلَآأَنَّهُ كَانَ مِنَ الْمُسَبِّحِينَ *لَلَبِثَ فِى بَطْنِهِ إِلَى‏ يَوْمِ يُبْعَثُون»(38) اگر او از تسبيح‏كنندگان نبود، تا روز قيامت در شكم ماهى مى‏ماند.
حضرت على(ع) مى‏فرمايد: «امواج بلاء را با دعا از خود برانيد»(39) و در جايى ديگر مى‏فرمايد: «هر گاه اراده كردى مى‏توانى با دعا، درهاى نعمت خدا را بگشايى تا باران رحمت الهى بر تو ببارد، پس هرگز از تأخير اجابت دعا نااميد مباش».(40) آرى دعا نيز يكى از قضاء و قدرهاى الهى است كه سرنوشت‏هاى غير محتوم را دگرگون مى‏كند، از امام كاظم(ع) نقل است كه فرمود: «بر شما باد دعا كردن؛ زيرا دعا و درخواست از خدا، سرنوشتى را كه مقدر و معين شده و فقط امضايش مانده، بر مى‏گرداند».(41)
علاوه بر تأثير اعمالى كه ذكر شده، اعمالى از قبيل قطع ارتباط با ارحام، ايذاء جاندار؛ اعم از حيوان و انسان، خصوصاً ايذاء صاحبان حقوق همچون پدر و مادر و معلم و همسايه و… هم آثار سوئى در همين زندگى دنيايى بار مى‏آورند كه تأثير زياد (مثبت يا منفى) اعمال اختيارى (خوب و بد) انسان در سرنوشت او مى‏باشد.
حاصل آن‏كه طبق بيانات قرآن كريم و نهج‏البلاغه، انسان هر آن اختيار دارد با انجام اعمال پسنديده يا ناپسند در چارچوب مشيّت الهى، سرنوشت آتى خود را تعيين كند.

پى‏نوشت‏ها:
1) اعراف/ 96.
2) نهج البلاغه، خطبه 130.
3) نوح/ 3 – 4.
4) نهج البلاغه، خطبه 198.
5) انفال/ 33.
6) نهج البلاغه، حكمت 88.
7) نوح/ 10 – 12.
8) نهج البلاغه، خطبه 143.
9) نحل/ 112.
10) نهج البلاغه، حكمت 244.
11) ابراهيم/ 7.
12) نهج البلاغه، خطبه 143.
13) نور/ 63.
14) ص/ 26.
15) ميزان الحكمة، ج‏2، روايت 664، ص 995.
16) نهج البلاغه، نامه 48.
17) يونس/ 52.
18) قصص/ 59.
19) نهج البلاغه، خطبه 192.
20) نهج البلاغه، خطبه 110.
21) بقره/ 271.
22) بحار، ج 4، ص 121 – 122، باب البداء، روايت 67.
23) نحل/ 30.
24) حديد/ 18.
25) نهج البلاغه، حكمت 232.
26) همان، حكمت 146.
27) كافى، ج 2، روايت 4، ص 150.
28) نهج البلاغه، خطبه 110.
29) همان، خطبه 192.
30) آل‏عمران/ 125.
31) نهج البلاغه، خطبه 26.
32) زمر/ 10.
33) انفال/ 46.
34) آل‏عمران/ 152.
35) نهج‏البلاغه، خطبه 192.
36) يونس/ 98.
37) رعد/ 39.
38) صافات/ 143 – 144.
39) نهج‏البلاغه، حكمت 146.
40) همان، نامه 31.
41) ميزان الحكمة، ج 2، روايت 5546، ص 870.