هنر و زيبايى در سيره پيشوايان‏

معنى هنر
هنر به معنى زيبايى‏شناسى و زيبايى آفرينى است، كه شامل هر نوع فن و پيشه زيبا و جالب در عرصه‏هاى گوناگون مى‏شود. هنرمند كسى است كه با شناختن زيبايى‏ها، در پرتو علم و عقل بتواند از آنها بهره گيرد، و عامل خلّاقيّت و سازندگى و رشد و تعالى خود و ديگران گردد. به عنوان مثال اگر بانويى با شناخت زيبايى‏ها و عوامل پيدايش آنها در مورد تربيت كودك از آغاز انعقاد نطفه – بلكه قبل از آن – تا هنگام تولد و بعد از آن، و سپس رعايت دقيق آنها، همت كند، مى‏تواند از نظر صورت و سيرت فرزندى زيبا پديد آورد، و همين هنر مهم اجتماعى است كه مى‏تواند سرچشمه آثار و نتايج درخشان گردد، و محتواى شعر فردوسى را تحقّق بخشد كه گفت:
زنان را همين بس بود يك هنر

نشينند و زايند شيران نر

و مانند حضرت زينب (سلام اللّه عليها) در حضور ابن زياد، ماجراى شهادت و سختى‏هاى كربلا را، جميل و زيبا خواند و فرمود: «ما رأيت الّا جميلاً؛ جز زيبايى نديدم» (1) و شايد حضرت امام خمينى (قدس سرّه) اين سخن معروف خود را از اين گفتار زينب (سلام اللّه عليها) اقتباس كرده كه گفت: «شهادت هنر مردان خدا است» يعنى شهادت يك نوع زيور و زيبايى براى انسان‏ها است. و به طور كلّى پديده‏هاى خلقت، زيبايى و زيبايى آفرينى است، و نشان دهنده هنرهاى خيره كننده و گوناگون است كه ذات پاك خدا در جهان هستى پديدار ساخته است، به عنوان مثال در ميان حشرات، زنبور عسل را در نظر بگيريد كه با زيبايى‏شناسى و زيبايى آفرينى غريزى و حركات ظريف خود، شكوفه‏ها و گلهاى خوشبو را مى‏شناسد، و از آنها مى‏خورد، و با تلاش‏هاى آگاهانه و هوشيارانه و خستگى ناپذيرش، ده‏ها و صدها و گاهى هزارها كيلومتر ره مى‏پيمايد، و در نتيجه عسل تهيه مى‏كند كه در ميان غذاها شيرين‏ترين و پرمحتواترين غذاها است كه قرآن از اين هنر الهى چنين ياد مى‏كند:
«وَ اَوحى ربّك اِلى النَّحلِ اَن اتَّخِذِى مِنَ الجِبال بُيُوتاً…يَخرُجُ مِن بطُونها شَرابٌ مُختَلِفٌ اَلوانُهُ فِيهِ شِفاءٌ لِلنّاس؛ و پروردگار تو به زنبور عسل وحى (و الهام غريزى) نمود كه از كوه‏ها و درختان و داربست‏ها كه مردم مى‏سازند، خانه‏هايى برگزين، سپس از تمام ثمرات (و شيره گل‏ها) بخور، و راه‏هايى را كه پروردگارت براى تو تعيين كرده است، به راحتى بپيما، و از درون شكم آنها نوشيدنى با رنگ‏هاى مختلف خارج مى‏شود كه در آن شفا براى مردم است.»(2)
اين يك نمونه از هنر جهان طبيعت از ميلياردها نمونه‏هاى ديگر است، بايد با دقت و تفكّر در مورد آن، بر هنر خود افزود، هنرها را شناخت، و هنرآفرينى كرد، چنان كه رسول اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم) در اين راستا مى‏فرمايد:«المؤمن كالنّحلة تأكل طيّباً و تضع طيّباً؛ مؤمن مانند زنبور عسل است كه چيز پاك (شيره گل) مى‏خورد، و چيز پاك (عسل) تحويل مى‏دهد.»(3)
توضيح بيشتر اين كه: روان شناسان مى‏گويند: روح و روان انسان از چهار بُعد تشكيل شده كه عبارتند از: حسّ مذهبى، حسّ نيكى، حسّ دانايى و حسّ زيبايى. آنها معتقدند كه تمام زيبايى‏هاى ادبى، شعرى، صنايع ظريف، و هنر به معنى واقعى از حس زيبايى نشأت گرفته، و از آثار اين حس است، و سراسر جهان را زيبايى‏ها فرا گرفته، و همه آن‏ها نشانه هنر دوستى خدا، و هنر آفرينى او است. پس ما كه جزيى از جهان آفرينش هستيم، نمى‏توانيم از هنر فاصله بگيريم. بنابراين هنر دوستى و زيبايى‏طلبى از امور فطرى، و برخاسته از سرشت انسان است، كه بايد آن را شكوفا و بارور نمود، و به‏وسيله هنر به آفرينش زيبايى‏ها در ابعاد گوناگون پرداخت. هنر متعهد و سازنده، و هنر صورى ويرانگر
در اينجا آنچه كه مهم است اين است كه هنر در خدمت انسان باشد، و چنين هنرى همان هنر متعهد و هنر مورد امضاى اسلام ناب است، ولى با كمال تأسّف امروز در جهان به نام هنر، به جاى سازندگى، در راه ويران‏گرى استفاده مى‏شود، و با تحريف و به انحراف كشاندن زيبايى‏ها، بزرگترين ضربه‏ها بر انسانيت وارد مى‏گردد، به عنوان مثال از زيبايى‏هاى زنان تحت عنوان هنر پيشه، به فساد و انحراف دامن مى‏زنند، و موجب بى‏محتوايى و پوچى زندگى جوانان شده، و آنها را از هنر حقيقى و سازنده باز مى‏دارند، اينجا است كه بايد مرزها را شناخت، و هنر صورى را از هنر واقعى جدا نمود، و پس از شناخت هنر خلّاق، آن را وسيله و نردبان رشد و ترقى قرار داد. تا نكبت در جاى نعمت، و زشتى در مكان زيبايى قرار نگيرد. به عبارت روشن‏تر هنر مانند زبان است، كه اگر به حق حركت كند سازنده است، وگرنه مخرّب و فتنه‏انگيز خواهد شد، و از سخن گفتن زبان به خوبى مى‏توان به عيب و هنر صاحب زبان، پى‏برد.
اگر حضرت على (عليه السلام) مى‏فرمايد: «كونوا فى النّاس كالنّحلة؛ همانند زنبور عسل باشيد.»(4)
يعنى از هنر اين‏گونه بهره بگيريد، و با تلاش‏هاى خستگى‏ناپذير و آگاهانه، هنر را در خدمت جامعه و مردم در عرصه‏هاى گوناگون قرار دهيد. هنر و زيبايى از ديدگاه قرآن‏
قرآن در آيات متعدد، ما را به استفاده سالم و بهينه از هنرها و زيبايى‏ها فراخوانده در يك جا مى‏فرمايد: «قُل مَن حَرَّم زِينَةَ اللّهِ الَّتِى اَخرَجَ لِعبادِهِ وَ الطَيِّباتِ مِنَ الرِّزقِ…؛ بگو چه كسى زينت‏هاى الهى را كه براى بندگان خود آفريده، و روزى‏هاى پاكيزه را حرام كرده است؟ بگو اين‏ها در زندگى دنيا براى كسانى است كه ايمان آورده‏اند.»(5)
اين زينت همان جلوه‏هاى مختلف هنر و زيبايى در لباس و غذا و ساير شؤون زندگى است كه مؤمنان از آن بهره صحيح مى‏برند، ولى كافران و منحرفان آن را در راه تباهى‏ها به كار مى‏اندازند.
و در آيه ديگر مى‏فرمايد: «اِنّا جَعَلنا ما عَلَى الاَرض زِينَةً لَها لِنَبلُوَهُم اَيُّهُم اَحسَنُ عَمَلاً؛ ما آن‏چه را روى زمين است زينت آن قرار داديم، تا انسان‏ها را بيازماييم كه كدامينشان بهتر عمل مى‏كنند؟»(6) نتيجه اين كه هنرها و زيبايى‏ها نعمت بزرگ الهى براى امتحان بشر در اختيار او قرار داده شده، تا آن كه زيباتر از آنها بهره مى‏برد، شناخته شود، و هنر مقدمه و مركب راهوار براى وصول به مقصود و اهداف شود.
و به طور كلى نه تنها استفاده از نعمت‏هاى الهى جايز و رواست، بلكه واجب و لازم است، و بايد آن را آشكار ساخت. چنان كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم) فرمود: «هنگامى كه خداوند نعمتى را به بنده‏اى مى‏بخشد، دوست دارد آثار آن نعمت را از او آشكارا بنگرد.»(7)
نيز فرمود: «هر كس خيرى به او رسد، ولى آثارش از او ديده نشود، دشمن خدا و مخالف نعمت‏هاى او و منكر آن نعمت‏ها به شمار مى‏آيد.»(8)
و حضرت على (عليه السلام) فرمود: «خداوند زيبايى‏ها را دوست دارد، و نيز دوست دارد كه آثار و نشانه‏هاى زيبايى‏ها رااز بنده‏اش آشكارا بنگرد.»(9)
پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم) و امامان (عليهم السلام) از قرآن اين گونه استفاده مى‏كردند، مثلاً امام مجتبى (عليه السلام) زيباترين لباس‏هاى خود را هنگام رفتن به مسجد مى‏پوشيد، و از برترين عطرهاى خوشبو استفاده مى‏كرد، و با آراستگى چشمگير در ميان مردم مى‏آمد، روزى يكى از زاهدنماها از او پرسيد: «اى پسر رسول خدا(صلى اللّه عليه و آله و سلّم) چرا زيباترين لباس خود را در نماز مى‏پوشيد؟» آن حضرت در پاسخ فرمود: «اِنَّ اللّهَ جَمِيلٌ يُحِبُّ الجَمال، فَاَتَجَمَّلُ لِرَبِّى، وَ يَقُولُ خُذُوا زِينَتَكُم عِندَ كُلِّ مَسجِدٍ؛ خداوند زيبا است و زيبايى را دوست دارد، و به همين جهت من براى راز و نياز با خدا لباس زيبا مى‏پوشم، چرا كه خداوند (در قرآن آيه 31 اعراف) مى‏فرمايد: زينت خود را هنگام رفتن به مسجد برگيريد.»(10)
قرآن در مورد ديگر مى‏فرمايد: «وَثِيا بَكَ فَطَهِّر؛ و لباست را پاكيزه كن.»(11)، در تفسير اين آيه روايت شده: در عصر جاهليت بين مردم معمول بود كه دامن لباس‏هايشان را بسيار بلند مى‏كردند، به طورى كه بر روى زمين كشيده مى‏شد و آلوده مى‏شد، آيه فوق كه در حقيقت خطاب به مردم است در اين راستا نازل شد، و تبيين كرد كه بلندى دامن لباس نشانه شخصيت نيست، بلكه موجب ناپاكى و نازيبايى مى‏شود، بلكه پاكيزى و زيبايى لباس نشانه تربيت و فرهنگ بالنده انسان از نظر اسلام است.
نيز قرآن در ضمن شمردن هدف‏هاى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم) مى فرمايد: «وَ يُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّباتِ وَ يُحَرِّم عَلَيهِمُ الخَبائث؛ او پاكيزه‏ها را براى مردم حلال مى‏شمرد، و ناپاكى‏ها را براى مردم حرام مى‏نمايد.»(12) بنابراين پاكى و آراستگى، و استفاده بهينه از زيبايى‏ها از برنامه‏هاى اصلى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم) در زندگى شخصى خود، و در آموزه‏هاى مكتبى‏اش بود، و آنان به هر اندازه از آراستگى و زيبايى دورى كنند، به همان اندازه از مكتب انسان ساز اسلام و قرآن دورى كرده‏اند. چند نمونه از روش پيشوايان‏
در گفتار و رفتار پيشوايان به آنچه كه موجب پاكيزگى و آراستگى است دستور داده شده و از آنچه كه باعث زشتى و ناپاكى مى‏شود نهى شده است، به عنوان مثال؛ به مسواك، و زدودن موهاى زائد بدن، و استفاده از عطريات، و گرفتن ناخن، و كوتاه كردن موى شارب و… دستور داده شده است. از سخنان رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلّم) است: «بئس العبد القاذورة؛ بنده كثيف، بنده بد و زشتى است.»(13) و نيز فرمود: «دوستم جبرئيل به من گفت: يك روز در ميان، خود را با عطر خوشبوكن، و در روز جمعه حتماً از عطر بهره بگير، و آن را ترك نكن.»(14) حضرت على (عليه السلام) فرمود: «مسواك دندان‏ها موجب پاكيزگى دهان، و خوشنودى پروردگار است.»(15) پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم) فرمود: «انّ من السّنّة ان تأخذ من الشّارب حتّى يبلغ الاطار؛ از سنّت اسلام است كه سبيل خود را كوتاه كنى به طورى كه به لب بالا برسد و لب بالا آشكار گردد.»(16) در اينجا نظر شما را به چند نمونه از رفتار پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم) و امامان (عليهم السلام) جلب مى‏كنيم:
1- امام صادق (عليه السلام) فرمود: «رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلّم) آن‏چه را كه براى مصرف عطر و بوهاى خوش خرج مى‏كرد، بيشتر از آن بود كه براى غذا مصرف مى‏نمود.»(17)
2- روزى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم) دندان چند نفر از مسلمانان را ديد كه زرد شده بود، به آن‏ها فرمود: «مالى اراكم قلحاً مالكم لاتستاكون؟؛ چرا دندان‏هاى شما را زرد و كثيف مى‏نگرم؟ چرا مسواك نمى‏زنيد؟»(18)
3- يك روز پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم) دو عدد لباس نزد همسرش عايشه آورد و فرمود: «اين دو جامه را بشوى، آيا نمى‏دانى كه لباس تسبيح خدا مى‏گويد، و هرگاه چركين شد تسبيح آن قطع مى‏گردد.»(19)
4- مردى به محضر پيامبر(صلى اللّه عليه و آله و سلّم) آمد، آن حضرت مقدارى موى سفيد در ريش او ديد، فرمود: اين نورى است كه نشان مى‏دهد جوانى خود را در راه اسلام پير نموده است. آن مرد رفت و موى صورتش را حنا كرد و نزد پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم) آمد و پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم وقتى كه او را آراسته ديد،فرمود: اين رنگ نشانه نور و اسلام است. او رفت و اين بار محاسنش را با رنگ مشكى سياه كرد و نزد پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم) آمد، پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم) به او فرمود: «نورٌ و اسلامٌ و ايمانٌ و محبّةٌ الى نسائكم، و رهبةٌ فى قلوب عدوّكم؛ اين رنگ، نشانه نور و اسلام و ايمان بوده و مايه جلب محبت زنانتان و القاى ترس در دل‏هاى دشمنانتان مى‏باشد.»(20)
5 – از روش‏هاى پيامبر(صلى اللّه عليه و آله و سلّم) اين كه به فرموده امام باقر (عليه السلام) «آن حضرت به همه بانوان اعم از شوهردار و بى‏شوهر دستور مى‏دهد كه موهاى سرخود را خضاب كنند، زنان شوهردار از اين رو كه در نزد شوهرانشان آراسته گردند، و زنان بى‏شوهر براى اين كه دستشان همچون دست‏هاى مردان نباشد.»(21)
جالب اين كه آن حضرت به على (عليه‏السلام) فرمود: مصرف يك درهم براى رنگ كردن موى سر و صورت، بهتر از مصرف هزار درهم در امور ديگر در راه خدا است، خضاب چهارده فايده دارد: 1- باد را از گوش بر طرف مى‏كند. 2- به چشم درخشندگى مى‏دهد. 3- بينى را نرم مى‏نمايد. 4- دهان را خوشبو مى‏سازد. 5 – لثه را محكم مى‏كند. 6- بيمارى و كسالت را رفع مى‏نمايد. 7 – وسوسه شيطان را كم مى‏كند. 8 – فرشتگان را شاد مى‏كند. 9- مؤمن را شادمان مى‏سازد. 10 – كافر را خشمگين مى‏كند. 11- مايه آراستگى است. 12- موجب خوش سيمايى است. 13- دو فرشته نكير و منكر را (در عذاب كردن او) شرمنده مى‏سازد. 14- موجب نجات از عذاب قبر مى‏شود.(22)
6- امام صادق (عليه السلام) فرمود: «روزى يكى از مسلمانان به محضر رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله سلّم) آمد، در حالى كه ريشش را با رنگ زرد خضاب كرده بود، پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم) فرمود: اين چقدر زيبا است. او رفت و پس از چند روز نزد پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم) آمد در حالى كه محاسنش را با حنا رنگ نموده بود، پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم) لبخندى نمود و فرمود: اين رنگ بهتر از آن رنگ قبل است. او رفت و بعد از مدّتى آمد در حالى كه محاسنش رابا رنگ مشكى، سياه نموده بود، پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم) خنديد و فرمود: اين رنگ، از رنگ قبل، و رنگ پيش از آن زيباتر است.»(23)
7- ابو ايّوب انصارى ميزبان پيامبر(صلى اللّه عليه و آله و سلّم) در مدينه مى‏گويد: شبى براى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم) غذايى آميخته به سير و پياز بردم، آن حضرت از آن غذا نخورد، به آن حضرت عرض كردم: چرا از غذا نخوردى، تا از نيم خورده شما تبرّك بجوييم؟ در پاسخ فرمود: «غذاى امروز سير داشت، و چون من در اجتماع شركت مى‏كنم، و مردم از نزديك با من تماس مى‏گيرند، از خوردن آن خوددارى كردم.» از آن پس چنين غذايى را براى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم) آماده نكرديم.(24)
8 – حضرت زهرا(سلام اللّه عليها) به قدرى به عطر و خوشبويى و پاكيزگى اهمّيت مى‏داد كه در لحظات سخت آخر عمر، به اسماء بنت عميس فرمود: «عطر و لباس پاكيزه و مخصوص نماز مرا بياور، مى‏خواهم نماز بخوانم. من آنها را آوردم، آن حضرت از آن عطر بهره‏جست و با آن لباس پاكيزه نماز خواند.»(25)
9- روزى سفيان ثورى (كه زاهدنماى عصر امام صادق (عليه السلام) بود) در كنار كعبه امام صادق (عليه السلام) را ديد كه بسيار آراسته و داراى لباس زيبا و نسبتاً ارزشمند است، به عنوان اعتراض به آن حضرت گفت: پدران و اجدادت و پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم) و على (عليه السلام) چنين لباسى نمى‏پوشيدند، شما چرا پوشيده‏اى؟ آن حضرت در پاسخ فرمود: پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم) در عصرى مى‏زيست كه نوع مردم فقير بودند(و بر او لازم بود كه همسانى با آحاد مردم را رعايت كند) ولى امروز اوضاع اقتصادى مردم خوب شده است، و افراد شايسته به پوشيدن لباس‏هاى آراسته و زيبا سزاوارتر هستند، آنگاه اين آيه را خواند: « قل من حرّم زينة اللّه…» (كه قبلاً ذكر شد) سپس آن حضرت لباس زيرين خود را به سفيان نشان داد و فرمود: اين لباس زيرين را كه موئين و خشن است. براى رام كردن نفس خود مى‏پوشم، و اين لباس روئين زيبا را براى مردم و جامعه. آنگاه امام لباس سفيان را گرفت، و فرمود: ولى لباس زيرين تو نرم است، و لباس روئين تو زير و خشن است، لباس روئين را براى خودنمايى در برابر مردم مى‏پوشى، ولى براى آرامش تن خود لباس نرم را در زير مى‏پوشى اين است فرق بين من و تو. سفيان از اين پاسخ درمانده شد و چيزى نگفت.(26)
10- امام صادق (عليه السلام) به قدرى از عطريات بهره مى‏جست كه هرگاه كسى وارد مسجد مى‏شد و او را نمى‏ديد، از محلّى كه بوى عطر از آن به مشام مى‏رسيد مى‏فهميد كه آن حضرت در همان محل نشسته بوده است، زيرا محل سجده او همواره خوشبو بود.(27)
11- حسن بن على بن مهران مى‏گويد: به محضر امام كاظم (عليه السلام) رفتم ديدم انگشتر فيروزه در دست دارد، با دقّت به آن نگاه مى‏كردم فرمود: «چرا اين‏گونه به انگشتر چشم دوخته‏اى؟» عرض كردم: به من خبر رسيده كه على (عليه السلام) چنين انگشترى داشت فرمود: آرى، اين انگشتر همان است…(28)
12- حسن بن جهم مى‏گويد به حضور امام كاظم (عليه السلام) رفتم ديدم محاسنش را با رنگ مشكى رنگين و آراسته نموده، از علت آن پرسيدم. فرمود: خضاب و آراستگى موجب افزايش حفظ عفّت همسران مى‏گردد، زنانى بودند و هستند كه كارشان بر اثر ژوليدگى شوهرانشان، به فساد و بى‏عفتى كشيده شد.(29)
نتيجه اين كه پيشوايان الهى اكثر استفاده را از زيبايى‏ها نموده، و با كمال آراستگى به ميان مردم مى‏آمدند، و پاكيزگى و زيبايى را جزء دين و برنامه اصلى زندگى مى‏دانستند و به آن عمل مى‏كردند. پاورقي ها:پى‏نوشت‏ها: – 1. مثير الاحزان، ص 90. 2. سوره نحل، آيه 68. 3. علّامه مجلسى، بحار، ج 64، ص 238. 4. همان، ص 239. 5. سوره اعراف، آيه 32. 6. سوره كهف، آيه 7. 7. نهج الفصاحه، حديث 683. 8. تفسير قرطبى، ج 10، ص 7192؛ فروغ كافى، ج 6، ص 438. 9. فروع كافى، ج 6، ص 438. 10. تفسير نورالثقلين، ج 2، ص 19. 11. سوره مدثر، آيه 4. 12. سوره اعراف، آيه 17. 13. فروع كافى، ج‏6، ص 439. 14. همان، ص 511. 15. همان، ص 495. 16. فروع كافى، ج 6، ص 487. 17. همان، ص 512. 18. همان، ص 496. 19. ميزان الحكمه، ج 10، ص 94. 20. بحار، ج 76، ص 100. 21. همان، ص 102. 22. همان، ص 99. 23. همان. 24. سيره ابن هشام، ج 2، ص 144. 25. بحار، ج 43، ص 185. 26. فروع كافى، ج 6، ص 442. 27. همان، ص 511. 28. همان، ص 472. 29. بحار، ج 76، ص 100.