مديريت اسلامى و علوم بشرى‏

## نگارش و تدوين: حجةالاسلام و المسلمين محمد رضا مصطفى‏پور##
در مقالات گذشته تحت عنوان مديريت اسلامى، مدير كارآمد به مباحث گوناگونى در اين رابطه پرداخته شد و از هماهنگى مديريت دين با مديريت علمى سخن به ميان آمد آنگاه عناصر محورى مديريت در قرآن و چگونگى استنباط اصول مديريت در منابع دينى مورد بررسى قرار گرفت و اكنون يكى از متون دينى كه به مسائل مختلف مديريت پرداخته است به اهل فكر و انديشه معرفى مى‏گردد. منشور امام صادق(ع) به كارگزاران حكومت اسلامى‏
امام صادق عليه السلام همانند امام على(ع) در عهدنامه خود به مالك اشتر در حديث جامعى(1) منشور جاويدى براى همه حاكمان دينى در جميع زمان‏ها و مكان‏ها باقى گذاشته است كه از آن استفاده مى‏شود. مشكل حكومت اسلامى فقدان قانون آزاد نيست، بلكه كمبود مجرى آزاده است . زيرا قانون الهى از هرگونه جهل و غفلت و تبعيض آزاد است. «و اللّه يقول الحق»(2) هيچ نقص علمى در محدوده قانون خداوند راه ندارد. نظامى را كه ذات اقدس الهى آفريد با اين قانون هماهنگ است. خداوند نه انسان را بى‏تفاوت خلق كرد، نه جهان را؛ بلكه هم انسان را در ساختارى آفريد كه جز حق نمى‏پذيرد؛ «فأقم وجهك للدين حنيفاً فطرت اللّه التى فطر الناس عليها لاتبديل لخلق اللّه ذلك الدين القيم»(3) «و نفس و ما سوّيها* فألهمها فجورها و تقويها* قد أفلح من زكّيها * و فد خاب من دسيها»(4)
هم نظام هستى را برپايه حق آفريد؛ «ما خلقنا السموات و الأرض و ما بينهما الّا بالحق»(5)* «و ما خلقنا السماء و الارض و ما بينهما باطلا»(6) پس اساس عالم و آدم بر حق است و اگر كسى بر خلاف آن عمل نمايد، چه در مسايل شخصى يا جهانى، پايدار نمى‏ماند. هر قصرى كه بنا كند، پس از مدتى از پاى در مى‏آيد. چون قصر كاذب دوام ندارد.
بنابر اين هر مشكلى كه در طول تاريخ براى حكومت‏هاى دينى پديد آمد، به سبب كمبود مجريان آزاده و حق محور بوده است. از اين رو در قرآن كريم به همان اندازه كه به قانون توجّه كرده است به همان اندازه يا بيش‏تر از مباحث اخلاقى سخن گفته است. همچنين بخش وسيعى از روايات اسلامى را افزون بر مباحث فقهى و حقوقى، بحث‏هاى اخلاقى در بر گرفته است. زيرا قانون هرچند حق و عدل باشد، اگر در دست مجرى غير عادل قرار بگيرد، سود بخش نخواهد بود.
البته حديث امام صادق (ع) بيشتر ناظر به بخش‏هاى اخلاقى كارگزاران حكومت دينى است، ولى عهدنامه مالك اشتر افزون بر تذكره اخلاقى، بخش نامه عملى را نيز به همراه دارد. زيرا على (ع) خود حاكم و والى مسلمين بود، عهدنامه او به مالك جنبه بخش نامه‏اى نيز دارد.
گفتنى است، طرح و بررسى حديث شريف امام صادق(ع) دو فايده مهم دارد:
1- فايده علمى، زيرا ما را به شيوه حكومت اسلامى و شرايط مجريان و كارگزاران آن آشنا مى‏كند.
2- فايده ديگر مربوط به مبلغان دينى است. زيرا رسالت مهم هدايت مردم در پرتو سجاياى اخلاقى و وارستگى مبلّغان جامه عمل مى‏پوشد. از اين رو، اين حديث شريف و مانند آن بايد راهنماى عملى براى همه كارگزاران حكومت دينى و مبلّغان دينى كه رسالت بزرگ هدايت مردم را به عهده دارند، قرار گيرد.
«روى الشهيد الثانى الشيخ زين الدين فى (رسالة الغيبة) باسناده عن الشيخ الطوسى عن المفيد عن جعفربن محمد بن قولويه عن أبيه عن سعد بن عبداللّه عن احمدبن محمد بن عيسى عن أبيه محمد بن عيسى الأشعرى عن عبداللّه بن سليمان النوفلى قال: كنت عند جعفربن محمد الصادق(ع)…
عبداللّه بن سليمان نوفلى مى‏گويد: در محضر امام صادق(ع) نشسته بودم كه خدمت گزار عبداللّه نجاشى كارگزار حكومت بنى عباس در اهواز بر آن حضرت وارد شد، او پس از سلام نامه عبداللّه را به امام صادق(ع) داد و امام(ع) نامه را گشود و خواند.
عبداللّه نجاشى به امام ششم(ع) نوشت: به نام خداوند بخشنده مهربان…من به سمت ولايت اهواز مبتلا شدم. تقاضايم از آقا و مولايم اين است كه بخش نامه و دستورالعملى را برايم مرقوم فرماييد كه عمل به آن سبب تقرب من به خدا و رسولش گردد. همچنين وظيفه‏ام را درباره چگونگى پرداخت امور مالى(زكات) و مصرف آن مشخص كنيد (وجوهاتم را به به چه كسى بپردازم)، رابطه اجتماعى‏ام را نيز بيان كنيد كه با چه كسانى ارتباط برقرار كنم و با چه گروهى رابطه نداشته باشم، سخن چه كسانى را قبول كنم و حرف چه گروهى را نپذيرم، با حكومت وقت چگونه رفتار كنم. با همكاران و ارباب رجوع چگونه رفتار و برخوردى داشته باشم، به چه كسى اطمينان كنم و اسرارم را با او در ميان گذارم؟ اميد است كه خداوند مرا با هدايت شما كه حجت خدا بر خلق و امين او در زمين هستيد، رهايى بخشد. نعمت او بر شما مستدام باد.
امام صادق (ع) جواب نامه عبداللّه را در حضور من مرقوم فرمود:
به نام خداوند بخشنده مهربان. خداوند ترا به صنع و قدرت خود حفظ كند و با منت خويش به تو لطف كند و در كنف حمايت خود قرار دهد. بدرستى كه او ولى اين كار است. سپس امام (ع) نوشت:
نماينده شما نامه‏تان را به من رساند و آن را خواندم و از همه خواسته‏هايى كه در آن بيان داشتى باخبر شدم. چنين دريافتم كه سمتى را از حكومت عباسيان در اهواز پذيرفتى. از آن‏جا كه تو از شيعيان ما هستى، از اين خبر هم مسرور شدم، هم ناراحت.
سرور من از پذيرش سمت شما در دستگاه جور عباسى از اين جهت است كه اميدوارم خداوند به وسيله تو گرفتاران از آل‏محمد(7) صلى اللّه عليه و آله و سلّم يعنى شيعيان را پناه دهد و مشكلى از آنها را بگشايد.و به وسيله تو شيعيان خوار و ذليل را عزيز كند، آنان كه پوشاك ندارند، بپوشاند، ضعيفشان را تقويت كند و آنها كه در معرض آتش مخالفت مخالفانند، به كمك تو اين آتش را خاموش سازد.
و اما آن‏چه مرا از اين خبر متأثر و ناراحت كرده و از آن ناخوشايندم آن كه بيم آن دارم كه يكى از شيعيان ما كار مشروعى داشته باشد و به تو مراجعه كند و تو عمداً موفق به انجام آن نشوى و شيعه ما را نااميد كرده و برنجانى كه در اين صورت بوى بهشت به مشام تو نمى‏رسد.(8) و اما نسبت به درخواست‏هايى كه بيان داشتى، به طور خلاصه به آن‏ها پاسخ مى‏گويم و اميدوارم كه اگر به اين بخش‏نامه عمل كنى و از آن تجاوز ننمايى، ان شاء اللّه از خطرهايى كه تو را تهديد مى‏كند، سالم بمانى. و سعى مى‏كنم درباره خواسته‏هايت خالصانه سخن بگويم. چون من خود بايد نخستين كسى باشم كه به حديث جدّم عمل كنم، زيرا آن حضرت فرمود: اگر كسى با برادر مؤمنش درباره امرى مشورت كند و او رأى ناب و خالص را به وى ارائه ندهد، خداوند عقل و خردش را از او مى‏گيرد – همان‏گونه كه اگر كسى مالش را به جا مصرف نكند و حقوق مالى خود را نپردازد، خداوند آن مال را از او مى‏گيرد، احتكار علم و عقل و هوش و بجا مصرف نكردن آن مانند احتكار مال است – پس به آن عقلى كه خدا به ما عطا فرمود، درباره مشورتى كه به عمل آوردى، خالصانه به كار مى‏گيرم و آنچه حق است را به تو مى‏گويم كه اگر بدان عمل كنى، از آن‏چه هراسناكى رهايى مى‏يابى.
رأى خالص من اين است: بدان كه راه رهايى تو از آن‏چه به سبب آن بيمناكى در رعايت امور ذيل است:
1. بايد از ريختن خون (بى‏گناهان) پرهيزكنى 2. از اذيت و آزار اولياى الهى خوددارى كنى 3. با مردم مدارا كنى 4. از آنجا كه كارگزار حكومت هستى، نه آن گونه نرم خو و نرم رفتار باش كه در تو احساس ضعف كنند و نتوانى مسئوليت خود را به خوبى انجام دهى(ضعف مديريت نداشته باشى)، نه چندان شديد و خشن باش كه تو را به داشتن قساوت قلب متهم كنند. شدّت بايد بدون قساوت ولين (نرم خويى) بدون ضعف باشد. 5. با صاحب خود(منصور دوانيقى) مدارا كن – بدان كه او انسان خشن و قسى القلبى است – از اين رو با فرستادگان او نيز مدارا كن چون اگر بخواهى به نام شيعه همواره انتقاد كنى، به زحمت مى‏افتى. 6. بر پايه حق و عدل به رتق و فتق امور مردم بپرداز. 7. هيچ‏گاه با سخن چين‏ها و نمام‏ها رابطه برقرار مكن، آنان كه اهل سعايت و سخن چين‏اند، خود را به تو نچسبانند. نه تنها آنان را به حضور نپذير، بلكه اگر نزد تو اظهار ندامت كردند، توبه‏شان را هم قبول نكن مراد از «صرف و عدل» اين است: حتى اگر بگويند ما فلان خدمت را به جاى فلان سعايت انجام داديم كه معادل و كفاره آن است، پس آن خدمت را كفاره سعايت ما قرار ده، از آن‏ها نپذير. اين كه در بحث‏هاى فقهى و حقوقى گفته مى‏شود: خداوند صرف و عدلى دارد، مراد از صرف، توبه است كه نشانه انصراف گناهكار از گناه است و منظور از عدل معادل و كفاره است، آيه شريفه «عدل ذلك صياماً» (9) يعنى همتا و عدلش را بياورد، كفاره‏اش را بدهد. طرد سخن چينان براى اين است كه آنها عناصر مرموز و غير قابل شناختند. از اين رو امام(ع) هرگونه ايجاد رابطه با آنان را نهى فرمود و آن را سبب غضب و انتقام الهى برشمرد و به عبداللّه نجاشى فرمود: اگر آن‏ها را به حضور بپذيرى، مورد غضب خدا قرار مى‏گيرى و خداوند پرده‏ات مى‏درد و اسرارت را هويدا مى‏كند. 8. از مكر قبيله خوز اهواز بر حذر باش كه پدرم از پدران خود از اميرالمؤمنين(ع) خبر داده است كه ايمان هرگز در قلب يهودى و خوزى ثابت نمى‏ماند. – ظاهراً قبل از اسلام چنين بودند، اما به بركت اسلام و ولايت اهل بيت عصمت(ع) اين مكر از آن قبيله برطرف شد. از اين رو، بزرگانى چون شيخ انصارى و بسيارى از فحول علما در رشته‏هاى مختلف علمى از آن سرزمين برخاستند. اين مطالب مربوط به اوصاف سلبى بود.
اما اين كه سؤال كردى با چه كسانى رفاقت كنم و رفت و آمد داشته باشم، به چه اشخاصى اطمينان كنم و اسرارم را با چه افرادى در ميان گذارم؟ 1- راز دارى و راز داران‏
فردى كه با او مأنوس شوى و از او احساس آرامش كنى و پناهگاهى براى امورت باشد؛ «تأنس به وتستريح اليه و تلجى أمورك اليه» بايد فردى باشد كه امتحان داده، مستبصر، امين و موافق تو در دينت باشد، چون كسى كه خداوند قلبش را به تقوا امتحان كرده است، در رديف اولياى الهى قرار دارد . هرچند او به منزله شمع است در برابر آفتاب، ليكن هر دو نورند. شمع وجود مؤمن امتحان داده، در رديف شمس وجود انبياء و اوليا قرار دارد. نور ضعيف مؤمن در حد سعه وجودى خود روشنايى بخش است. مراد از «مستبصر» كسى است كه نگاه كند و نگاهش با بصيرت باشد. زيرا آن كه خواب است توانايى ديدن را ندارد و آن كه به حسب ظاهر بيدار است ولى نگاه نمى‏كند چيزى و جايى را نمى‏بيند و آن كه نگاه مى‏كند گاهى اهل نظر است، گاهى اهل بصر. چه بسا انسان به چيزى نگاه مى‏كند ولى نمى‏بيند. مستبصر در كلام امام (ع) به معناى كسى است كه داراى نگاه با بصيرت است. چون بعضى از انسان‏ها فقط اهل نظرند «و تراهم ينظرون اليك و هم لا يبصرون»(10) كسانى كه پيامبر را صرفاً به عنوان فرد عرب (پسر عبداللّه) از دودمان قريش مى‏بينند، فقط خصوصيات شناسنامه‏اى تو را مى‏دانند ولى به عنوان رسول الهى نمى‏بينند و نمى‏شناسند، اينان اهل نظرند، نه اهل بصر. به تو نظر مى‏كنند، اما آگاهى و بصيرت به تو ندارند.
پس فرمود: آنچه به تو مربوط است عاميان آن را تمييز ده. مخالف و موافق را تجربه كن، پس اگر كسى را آزمودى و دريافتى كه از جهت تقوا، قلب امتحان شده دارد و به لحاظ هوش و خردمندى مستبصر و از جهت رازدارى امين و موافق با دين توست، چنين كسى شايستگى آن را دارد كه با او رفاقت كنى و به او اطمينان داشته باشى و اسرارت را با او در ميان گذارى. 2- امور مالى و دارايى‏
از آن‏جا كه در دستگاه حكومت عباسى طنازى، بذله‏گويى و مزاح و سرايندگى وجود دارد و تو بايد مقدارى از مال را ناگزير در اين‏گونه امور و جشن واره‏ها كه مورد رضايت خدا نيست صرف كنى، پس براى جبران و كفاره آنها معادل آن را در امور الهى و اخلاقى كه مورد رضايت خداست، هزينه كن. يعنى اگر درهمى يا جامه‏اى را به صورت خلعت به كسى مى‏دهى يا به كسى ارفاق مى‏كنى كه بر مركبى سوار شود و از جايى به جايى برود و به مقصد خود برسد به شاعرى مى‏دهى كه مداحى كرده يا به مضحكى عطا مى‏كنى كه خندانده يا به طنازى مى‏دهى كه مزاح كرده است، همانند آن بودجه را براى تعليم اخلاق و احكام و قرآن و حكمت كه مورد رضايت الهى است، هزينه كن، جايزه‏ها و عطايا و خلعت‏هايت را به فرماندهان بسيج و لشكر بده كه تلاش آنها براى حفظ دين است، به كسانى كه در مسايل مربوط به حكومت پيك ميان شما و مردمند، به آنان كه در جبهه‏هاى جنگ بسر مى‏برند، به آنان كه از اصحاب اخماسند، بپرداز. امام (ع) فرمود: به آنان كه در يكى از اين گردان‏ها حضور دارند، جايزه بده. اصحاب الشروط و الاخماس يعنى سربازان حاضر در يكى از قسمت‏هاى پنج‏گانه ميدان نبرد. شُرَط جمع شرطه به معناى سرباز است.
آنگاه امام(ع) شرايط اين اموال را بيان فرمود: آنچه را از اين اموال كه اراده كردى در وجه برّ و فتوت و صدقه و حج و… هزينه كنى، جوايز و عطايا و خلعت‏هايى كه مى‏بخشى، مصرف‏هاى شخصى و جامه‏اى كه با آن‏ها و در آن‏ها نماز مى‏خوانى و صله رحم مى‏كنى و صدقه مى‏دهى، پولى كه با آن به سفر مكه مى‏روى، صله و هديه‏اى كه به خدا و رسولش (ص) اهدا مى‏كنى و… همه اين‏ها بايد از مال حلال و صد در صد خالص و پاكيزه باشد، وگرنه گناه آن مضاعف است. چون اگر انسان مالى را از راه حرام به دست آورد و در راه حلال صرف كند، از آن جهت كه اجازه اين كار را ندارد، صرف آن در راه حلال نيز گناه محسوب مى‏شود.
از اين بيان امام(ع) استفاده مى‏شود كه مشكل دستگاه‏هاى حكومت نداشتن قانون نيست، بلكه فقدان انسان‏هاى آزاده است. آرى، اگر چنين افرادى يافت شوند، همگان راضى خواهند بود. پس آن‏چه گفتنى بود، بيان گرديد. و لذا امام باقر(ع) به دو نفر از اصحابش مى‏فرمايد: به مشرق برويد يا مغرب، حرف همين است كه ما مى‏گوييم، «قال ابوجعفر(ع) لسلمة بن كهيل و الحكم بن عتيبه شرقا أو غرباً لن تجدا علماً صحيحاً الّا شيئأً يخرج من عندنا اهل البيت(ع)»(11).
امام صادق (ع) اين منشور را براى پرورش كارگزار متدين و متعهد مرقوم فرموده است. سعى كن از قدرت اجرايى خود سوء استفاده ننمايى و چيزى از طلاو نقره را اندوخته نكنى كه اگر چنين كنى، مصداق اين آيه شريفه مى‏گردى: «الذين يكنزون الذهب و الفضّه ولاينفقونها فى سبيل اللّه فبشّر هم بعذاب أليم»(12) نه تنها مال حرام را جمع نكن، بلكه از انفاق مال حلال نيز هرچند به ميزان سير كردن شكم گرسنه‏اى باشد، غافل مباش و آن را كوچك نشمار كه اين كار بزرگى است كه با آن غضب الهى از تو دور مى‏شود.
بدان من از پدرم شنيدم و او از پدران بزرگوارش از اميرالمؤمنين (ع) نقل فرمود كه او از پيامبر(ص) شنيد كه آن حضرت روزى به اصحابش فرمود: كسى كه سير بخوابد و همسايه‏اش گرسنه باشد به خدا و روز قيامت ايمان ندارد. چه همسايه گرسنه مسلمان باشد يا غير مسلمان. اصحاب گفتند: هلاك شديم. چون وضع مالى ما چندان مناسب نيست كه بتوانيم مستمندان را دريابيم. رسول خدا(ص) فرمود: از زيادى غذا و پوشاك و…خود بهره جوئيد و آتش غضب پروردگارتان را خاموش سازيد. اگر دو لباس داريد، يكى را بدهيد، كمتر غذا بخوريد مقدارى به فقرا اطعام كنيد تا كسى گرسنه و برهنه نماند.
آنگاه نوشت: پستى و سستى دنيا را برايت تشريح مى‏كنم كه بدانى داشتن دنيا شرف نيست كه عدّه‏اى براى آن دورخيز برداشته‏اند يعنى اين طور نيست كسى كه وضع مالى‏اش خوب شود و از حدّ متوسط بگذرد، بر شرفش افزوده شده باشد، اين معنا به طور تفصيل در كلام اميرالمؤمنين(ع) درباره تأسى به رسول خدا(ص) آمده است: «…فلينظر ناظر بعقله: أكرم اللّه محمد(ص) بذلك أم أهانه!»(13).
گفتنى است: داشتن مال نقص نيست، برداشت مرفهانه نقص است و گرنه طمع و تلاش در توليد براى حل مشكلات اقتصادى جامعه عبادت است، تحقير و اهانت مربوط به تلاش در مصرف است. زندگى مرفهانه با اهانت الهى همراه است. بنابراين رعايت پنج اصل اجتماعى و اخلاقى و ارزشى زير براى همگان ضرورى است: پس از آن امام صادق(ع) حديث زهد اميرالمؤمنين (ع) در دنيا و طلاق دادن آن را يادآور شده است. تا آنجا كه فرمود: من مكارم دنيا و آخرت را از زبان رسول خدا(ص) پيش‏روى تو قرار دادم (برايت بيان داشتم) بنابراين اگر به نصيحت‏هايم در اين منشور عمل كنى، پس اگر بين خود و خدا گناهان شخصى داشته باشى كه به وزن كوه‏ها و امواج درياها باشد اميد دارم كه خداوند به قدرت خود از تو بگذرد.
اى عبداللّه! مبادا مؤمنى را بترسانى زيرا پدرم از پدرش از جدش اميرالمؤمنين(ع) روايت فرمود: اگر كسى فردى را بى‏جا بترساند، رعب‏آور به او نگاه كند، خداى سبحان او را در روزى كه هيچ سايه‏اى جز سايه خدا نيست، مى‏ترساند و او را به صورت مور ضعيف و ظريفى محشور مى‏كند. يعنى كسى كه امروز متكبّر باشد، در روز قيامت ذليلانه محشور مى‏شود.
آنگاه امام (ع) در اين بخش از منشور به دستوراتى كه صبغه اخلاقى و وظيفه تربيتى دارد، اشاره كرده و فرمود: پدرم از پدرانش از على(ع) و آن حضرت از پيامبر(ص) روايت كرد كه فرمود: هر كس مؤمن گرفتارى را پناه دهد، خداوند او را در روزى كه سايه‏اى جز سايه او نيست، پناه مى‏دهد و او را از روزى كه دلهره بزرگ همه را فرا مى‏گيرد، ايمن مى‏كند و از بازگشت و سرانجام بد رهايى مى‏بخشد و كسى كه حاجت برادر مؤمن خود را برآورد، خداوند حاجت‏هاى فراوانى از او را برآورده مى‏سازد كه يكى از آنها بهشت است و كسى كه برادر مؤمن عريانش را بپوشاند، خداوند او را از لباس‏هاى فاخر بهشتى مى‏پوشاند و پيوسته در رضوان الهى است تا آن هنگام كه بر لباسى كه عريان را پوشانده، نخى باقى باشدو كسى كه برادر مؤمن گرسنه‏اى را سير كند، خداوند او را از طعام‏هاى پاكيزه بهشت برخوردار مى‏سازد و كسى كه تشنه‏اى را سيراب سازد، خداوند او را از رحيق مختوم بهشت مى‏نوشاند و كسى كه به برادرش خدمت كند، خداوند در بهشت خدمتگزار او را «ولدان مخلّدين» قرار مى‏دهد و او را در جوار اولياى طاهرينش سكونت مى‏دهد و كسى كه به اندازه يك قدم برادر مؤمنش را بر مركبى سوار كند، خداوند او را بر ناقه‏اى از ناقه‏هاى بهشتى حمل مى‏كند و فرشتگان مقرب الهى در روز قيامت به او مباهات مى‏كنند و كسى كه زنى را به همسرى برادر مؤمنش درآورد كه به او انس گيرد و سبب قوت بازوى او گردد و در كنار او به آرامش برسد، خداوند حورالعين را به ازدواج او در مى‏آورد و او را با كسى كه دوستش دارد از صديقين از اهل بيت پيامبرش(ص) مأنوس مى‏كند و آنها را نيز با او مأنوس مى‏سازد و كسى كه برادر مؤمنش را در برابر سلطان ستمگرى يارى رساند، خداوند او را در روزى كه قدم‏ها هنگام عبور از صراط لرزانند، يارى مى‏رساند و كسى كه به زيارت برادرش برود البته نه به سبب نيازى كه به او دارد، از زوار خدا نوشته شود و خداوند نيز زاير خود را گرامى مى‏دارد.
گفتنى است: گاهى صرفاً كارمندى كار را به عنوان وظيفه ادارى انجام مى‏دهد يعنى در برابر مزدى كه مى‏گيرد، وى حلال بودن اجرت را منوط به انجام وظيفه مى‏داند.
اما گاهى كارش را با صبغه عبادى و قصد تقرّب به خدا انجام مى‏دهد. يعنى چون خدا از اين كار راضى است و اهل بيت(ع) به آن امر كرده‏اند، نياز ارباب رجوع را برطرف كند. چنين انسانى كه حل مشكل مردم با ايمان را فضيلت و مورد رضاى خداو اهل بيت (ع) و ادخال سرور در قلب مؤمن مى‏داند افزون بر حلال بودن اجرتى كه مى‏گيرد، روح و ريحان بهشت را نيز براى خود تأمين مى‏كند. مانند امور عبادى كه شخصى به نيابت از ديگرى انجام مى‏دهد چون در امور مربوط به نيابت مثل حج نيابى يا نماز و روزه نيابى از هر ده ثواب 9 ثوابش براى نائب است، يكى براى منوب عنه.
بنابراين كارهايى كه كارگزاران حكومت اسلامى انجام مى‏دهند، اگر با قصد قربت همراه باشد و براى رضاى خداوند و عمل به دستورات اهل بيت(ع) انجام پذيرد، رضايت مؤمن را رضايت خدا تلقى كنند، عبادت است.
پس از آن فرمود: پدرم از پدرانش(ع) از اميرالمؤمنين(ع) و آن حضرت از رسول خدا (ص) شنيد كه به اصحابش فرمود: مردم! كسى با زبانش ايمان آورد اما با قلبش ايمان نياورد، مؤمن نيست. پس از لغزش‏هاى مؤمنان تجسّس نكنيد، لغزش‏هاى مؤمن را دنبال نكنيد. چون كسى كه لغزش مؤمنى را دنبال كند، خداوند لغزش‏هاى او را در قيامت دنبال مى‏كند و در اندرون خانه‏اش او را رسوا مى‏سازد.
پس از آن امام احاديثى را درباره مقام و ارزش مؤمن نزد خداوند، لزوم حفظ آبروى مؤمن، ادخال سرور در قلب مؤمن و… از رسول خدا(ص) و اميرالمؤمنين(ع) نقل فرمود و در پايان اين منشور نوشت: تو را به تقواى الهى و ترجيح اطاعت خدا و چنگ زدن به ريسمان الهى سفارش مى‏كنم.زيرا هر كسى كه به ريسمان خداوند چنگ زند به صراط مستقيم هدايت مى‏شود. پس از خدا پروا كن و كسى را بر رضا و ميل الهى مقدم مدار كه اين وصيت و سفارش خدا به بندگانش است، خداوند غير تقوا را از بندگان نمى‏پذيرد و جز آن را بزرگ نشمرده است و بدان كه مردمان به چيزى بزرگ‏تر از تقوا واگذار و سفارش نشده‏اند و اين سفارش ما اهل بيت (ع) است. پس اگر مى‏توانى چيزى از دنيا را برنگيرى، تا فردا(ى قيامت) تو را زير سؤال ببرد، پس چنين كن.
عبداللّه بن سليمان گفت: هنگامى كه نامه امام صادق (ع) به دست نجاشى رسيد، در آن نظر كرد و گفت: به خدايى كه جز او خدايى نيست مولا و سرورم امام صادق(ع) راست گفت: كسى به متن اين نامه عمل نكرد، مگر اين كه نجات يافت. و او نيز همواره در طول زندگى خود بدان عمل كرد. پاورقي ها:پى‏نوشت‏ها: – 1. شيخ انصارى اين حديث را در كتاب مكاسب آورده است و شيخ حر عاملى آن را در وسايل الشيعه، جلد 17، باب 49 از ابواب ما يكتسب به نقل كرده است. شهيد ثانى حديث را درباره تكليف شيعه در عصر غيبت در «رسالة الغيبة» آورده است. 2. سوره احزاب، آيه 4. 3. سوره روم، آيه 30. 4. سوره شمس، آيه 7 – 10. 5. سوره احقاف، آيه 3. 6. سوره ص، آيه 27. 7. مراد از آل محمّد (ص) شيعيان هستند. چون پيامبر (ص) فرمود: «انا و على أبوا هذه الامه» بحار، ج 16، ص 95 ؛ من و على دو پدر اين امت هستيم. يعنى اگر كسى مطيع و پيرو اين خاندان باشد، فرزند معنوى و آل آن‏ها محسوب مى‏شود. 8. مراد از «حظيرة» جايى است كه پرچين شده يا با سنگ و ديوار محجوب گرديده است. گرچه در بهشت باز است. اما كسى بدون اذن خدا و اولياى الهى حق ورود به آن را ندارد. از اين رو «حظيرة القدس» ناميده شده است. 9. سوره مائده، آيه 95. 10. سوره اعراف، آيه 198. 11. بحار، ج 2، ص 92، ح 20. 12. سوره توبه، آيه 34. 13. نهج البلاغه، خطبه 160.