شكر خدا
از مسائلى كه فرهنگ اسلامى بر آن تأكيد كرده و در قرآن و روايات به عنوان خصلتى ارزنده و نيك براى انسانها بيان شده شكرگزارى و سپاس از بابت نعمتهاى الهى است. اسلام مىخواهد افراد به درجهاى از يقين برسند كه در هر حالى اعم از آرامش و يا روى آوردن مصائب شكر خدا را بجاى آورند. بنظر مىرسد كه انسانها پس از دريافت نعمت، شكر بجاى آورند امّا عارفان و اهل معرفت معتقدند كه حتى بلايى كه انسان بدان گرفتار مىشود جاى سپاس دارد و شخصى كه به ناراحتى مبتلا شده خداوند را حمد گويد كه از ميان بلاهاى گوناگون به يكى از آنها گرفتار آمده است. علماء درجه شكر را از صبر برتر دانسته و گفتهاند شكر از رضا برخيزد و ريشه صبر در ناپسندى نهفته است. شكر در قرآن و منابع اسلامى
شكرگزارى بدرگاه الهى از مهمترين خصوصيات انسان است. گرچه نعمتها و فضل پروردگار بسيار زياد مىباشد و قابل احصاء نيست امّا همين معرفت و شناخت كه بشر بداند از شكر الهى عاجز است مقدمهاى بر رويش اين فرهنگ در وجود او خواهد بود. به قول شاعر:
فضل خداى را كه تواند شمار كرد
يا كيست آنكه شكر يكى در هزار كرد
بنده همان به كه زتقصير خويش
عذر به درگاه خداى آورد
ورنه سزاوار خداونديش
كس نتواند كه به جاى آورد
ثناگويى در برابر نعمت و بخشش را شكر گويند. چنانچه قرآن درباره حضرت ابراهيم مىفرمايد: «شاكراً لانعمه و هداه الى صراط مستقيم(1)؛چون حضرت ابراهيم نسبت به نعمتهاى الهى شكرگزار بود و در اين راه ايستادگى كرد و از مشركان اعراض نمود، خداوند وى را به عنوان رسول خويش برگزيد و به راه راست هدايت كرد.»
هم چنين وقتى كه حضرت ابراهيم هاجر و اسماعيل را در سرزمين بىآب و علف مكه قرار داد با خداوند راز و نياز كرد كهاى پروردگار ما: برخى از فرزندانم را به وادى بىآب و علف نزديك خانه گرامى تو جاى دادم تا نماز بگذارند پس اى خداوند متعال دلهاى مردمان را چنان كن كه بسوى آنها ميل كنند و از هر ثمرهاى روزيشان ده باشند كه سپاس گذارند.(2) در اين آيه كه ترجمه آن گذشت حضرت ابراهيم در دعاى خويش بر شكر و سپاسگزارى بر نعمتهاى الهى تأكيد مىورزد. همانگونه كه يادآورى نعمت و اظهار آن را شكر گويند. فراموش نمودن نعمت و غفلت از آن و تفكر نكردن درخصوص منعم، خود كتمان حقيقتى است كه معادل كفر محسوب مىشود.
شكر مراتب و درجاتى دارد، تشكر به قلب و اعماق روح و روان و تذكر به آنچه اعطاء شده است، جارى ساختن بر زبان و ثناگويى منعم، بروز شكر بر جوارح و اعضاء به نحوى كه انسان در حد توان بتواند از قواى خود در جهت مصالح و امورى كه رضايت الهى در آن نهفته است اقدام نمايد.
در منابع اسلامى شكر را اينگونه معرفى كردهاند: ثناگويى و سپاسگزارى بر زبان آوردن الفاظ نيست كه بر سبيل تكرار و به منظور ساقط شدن بار تكليف ادا گردد. بلكه شكر گويى مرحلهاى بالاتر و رتبهاى ژرفتر دارد. انسان شاكر در فيض هستى و سرچشمه رحمت و نعمت الهى تفكر مىكند و از رهگذر اين انديشه به باورى مىرسد كه رشته هستى او را به طور عملى و عينى به بارگاه پروردگار ربط مىدهد چنين تفكر و باورى موجب مىشود كه انسان حتى لحظهاى از عمر خود را تباه نسازد و اوقات گرانبهاى خويش را به عبث نگزارند و از تلاش در جهت تزكيه و سبقت در تحصيل خيرات و كمالات دست بر ندارد و براى نيل به مكارم و فضايل اهتمام ورزد. روايت شده كه خداوند به حضرت موسى وحى فرستاد كهاى موسى حق شكر مرا به جاىآر، عرض كرد پروردگارا چگونه شكر كنم تو را كه حق شكر تو باشد در حالى كه هيچ شكرى نيست كه به آن ترا شكر كنم، مگر آنكه همان شكر هم نعمتى است كه تو به من ارزانى داشتى، فرمود: اى موسى اكنون حق شكر مرا ادا كردى كه دانستى آن هم از من است.(3)
علامه طباطبائى در توضيح آيه…سيجزى اللّه الشاكرين مىفرمايد: و حقيقت شكر اظهار نعمت است. چنانكه حقيقت كفرى كه مقابل آن است اخفاء نعمت مىباشد و اظهار نعمت عبارت از استعمال آن در محلى است پس شكر خدا به اين است كه انسان نعمت را در محل خودش بكار برده و در موقع استفاده از آن نيز متذكر خدا بوده باشد.(4)
قرآن كريم تشكر از خدا را قرين با ذكر پروردگار مىداند و مىفرمايد: «فاذكرونى اذكركم و اشكرولى ولاتكفرون»(5) در اينجا ياد كردن و شكر الهى تنها يك ذكر زبانى صرف نيست بلكه منظور از ياد، پاك ساختن روح و جان از رذايل و آماده شدن آن براى پذيرش رحمت پروردگار است و منظور از شكر استفاده كردن هر نعمتى به جاى خود و در راه همان است كه براى آن آفريده شده. معناى ديگر شكر كه از آيه: «اعملوا آل داود شكراً»(6) مستفاد مىشود اين است كه شكر بيشتر عمل انسان را در بر مىگيرد گرچه يكى از اقسام شكر عمل به جوارح است. امّا بايد تلاش گردد با بهرهگيرى صحيح از نعمتهاى داده شده شكر آن را در عمل بجا آوريم كه اقل مراتب شكر است. به عبارتى ديگر مىتوان بيان داشت كه شكر آن است كه انسان هميشه و در همه حال بدون فراموشى به ياد خدا باشد و بدون انجام گناه به دستورات الهى گردن نهد. شكر از ديدگاه معصومين(ع)
وظيفه شكرگزارى نعمتى است كه بزرگان دين در كسبش كوشيدهاند و خويش را بدان آراستهاند. از امام صادق(ع) روايت شده كه رسول خدا(ص) در شبى كه نزد عايشه بود در پيشگاه الهى سر تواضع فرود آورده و به عبادت و دعا مشغول شد، عايشه كه اين حالت را از پيامبر خدا ديد به او گفت: يا رسول اللّه چرا خود را به زحمت مىاندازى با اينكه خداوند تو را آمرزيده است نسبت به گذشته و آنچه آينده خواهى داشت. آن حضرت فرمود: اى عايشه نبايد بنده شاكرى باشم؟(7)
توفيقى كه انسان به گاه شكر و عبادت به درگاه حق بدست مىآورد نعمتى است ارزنده كه خداوند او را بدان مفتخر نموده و لازم است به پاس اين شكرگزارى به شكرى ديگر پردازد چنانچه امام سجاد(ع) در مناجات شاكرين مىفرمايد: چگونه مى توانم حق شكر تو را به جاى آورم در حالى كه همين شكر من نياز به شكر جديدى دارد و هر زمانى كه مىگويم الحمدللّه. بر من فرض است كه بخاطر همين توفيق شكرگزارى بگويم: الحمدللّه.
حضرت على(ع) در موارد متعددى به اهميت شكر و فضيلت آن اشاره كرد و مىفرمايد: حمد و سپاس سزاى خداوندى است كه حمد را به نعمتها و نعمتها را به شكر پيوند زده و به ازاء نعمتها حمد را واجب كرده و شكر را سبب فراوانى آنها قرار داده، بر نعمت هايش او را حمد مىكنيم چنانكه بر بلايش سپاسگزاريم.(8)
نعمتهاى الهى افزون بر شكر و حمد انسانهاست و يادآورى اين مطلب كه بشر از سپاسگزارى الطاف بى حد الهى عاجز است نزول نعمت از جانب پروردگار را بيشتر نموده و زمينه اين امر را تحقق مىبخشد. با اين حال اگر انسان از ديد خويش پنداشت كمتر از نعمتها بهرهمند شده و به بلايا و سختىها گرفتار آمده وظيفه دارد به سپاسگزارى آفريدگار جهان بپردازد. و اين نكتهاى است كه حضرت على(ع) بدان اشاره فرموده است: اى مردم زهد، دل نبستن به دنيا، كم كردن آرزوها و شكرگزارى نعمتهاى – خداوندى – و دورى از حرامهاست. پس اگر به اين سه چيز دست نيافتيد حرام بر شكيبايى و صبر شما غالب نشود و شكرگزارى از نعمتها را فراموش نكنيد.(9)
شكر به هنگام برخوردارى از نعمتها و يادآورى عظمت و ارزش آنها اعم از مادى و معنوى موجبات تقرب به درگاه الهى و قرار گرفتن در بستر پرستش حق است كه نهايت هدف جهان خلقت مىباشد.
انجام اعمال صالح و بروز رفتار صحيح و پسنديده از جلوههاى شكرگزارى و بيانگر تواضع، معرفت و شناخت بندگان با ايمان است و مسلماً بايد خداوند را به عمل شكر گفت، امّا بزرگان و پيشوايان دين حمد و سپاس از طريق زبان را نيز نوعى شكرگزارى دانستهاند. صفوان جمال مىگويد:
امام صادق(ع) به من فرمودند: خدا هر نعمتى كه به بندهاى دهد كوچك يا بزرگ و او بگويد الحمدللّه شكرش رابجا آورده و باز فرمود: خدا هر نعمتى به بندهاش دهد كه آن را از دل بفهمد شكرش را ادا كرده است.(10)
از آموزههاى دينى درمىيابيم كه ايمان دو قسم است يكى صبر و ديگرى شكر، چنانچه در احوالات پيامبر اسلام(ص) آوردهاند كه هرگاه امرى پيش مىآمد كه آن حضرت را شاد مىكرد. مىفرمود: حمد خدا را بر اين نعمت و چون امر غم آورى برايش رخ مىداد، مىفرمود: حمد خدا را به هر حال. تشكر از واسطههاى نعمت
از نشانههاى ايمان در وهله اول سپاسگزارى و شكر نسبت به خداوند است كه مظهر لطف و بخشش بوده و با نعمتهاى فراوان مخلوقاتش را به بندگى و اطاعت از خويش فرمان داده است. در مرتبه دوم تشكر از كسانى كه راه رسيدن به نعمات الهى را هموار نموده و واسطه اين فيض شدهاند وظيفهاى است كه مورد سفارش خدا و اولياء دين مىباشد. در روايت است كه: «من لم يشكر المخلوق لم يشكر الخالق» هر كس در مقابل احسان و نيكى بندگان خداوند شكرگزارى نكند خدا را شكر نگفته است. بنابراين اگر در جامعه روحيه تشكر و قدردانى از انسانهاى خيّر، مبتكر و خلّاق از بين برود، گرايش به فعاليتهاى مثبت و سازنده كمرنگ شده و دلسردى و خمودگى جاى آن را خواهد گرفت.
از آنجايى كه تشكر و تشويق به انگيزش افراد در ارائه خدمات بهتر و مطلوبتر كمك مىكند و روح و روان آنها را شاد و بانشاط مىگرداند، اين امر هميشه مورد تأكيد اسلام و پيشوايان دينى بوده است.
در روايت است كه خداوند به يكى از بندگانش در روز قيامت فرمان مىدهد به آتش، آن بنده گويد پروردگارا مرا امر مىكنى كه به آتش بروم در حالى كه من قرآن تلاوت نمودم، خطاب مىرسد، آرى قرآن خواندى ولى نعمت مرا كه به تو داده بودم شكر نكردى. بنده مىگويد: خدايا هر نعمتى كه دادى من شكر آن را بجا آوردم. آنگاه نعمتها را بر مىشمارد و بيان مىكند كه شكر آنها را انجام دادم. خطاب مىرسد. بنده من راست مىگويى وليكن تو شكر كسى كه نعمت مرا به تو رسانيد انجام ندادى و من تعهد كردم برخودم كه نپذيرم شكر بندگان خودم را در مقابل نعمت هايى كه به او دادم مگر آنكه شكر كند بندهاى را كه به او نعمت مرا رسانيده است.(11)
علامه جعفرى مىگويد: شكر و سپاس، يكى از عالىترين عوامل سازنده روح انسانى است. آغاز چنين معرفت و عمل، آغاز تكامل انسانى و برقرارى يك ارتباط معقول ميان او و جهان هستى و همنوعان خويش مىباشد. در راه وصول به چنين مقام والا، نخستين معرفتى كه نصيب انسان مىگردد، اين است كه اولاً مىفهمد كه به هيچ وجه از خلاق هستى و فيض بخش كائنات، طلبكار نيست كه در نتيجه آنچه را كه در اين زندگانى به دست مىآورد، يك ضرورتى باشد كه خداوند مجبور است آن را به مخلوقات خود بدهد؟ تنها چنين معرفت است كه فيض بودن هستى را براى انسان قابل درك مىسازد. يك نتيجه بسيار با اهميت كه از اين درك حاصل مىشود طراوت و انبساط و سرور درونى است كه با غوطه ورشدن در مصائب و ناگوارىهاى حيات طبيعى هرگز مختل نمىگردد… هر نعمتى شايسته شكرى است كه براى برآمدن از عهده حق آن نعمت بايستى آن را به جاى آورد و خود اين توجه و آگاهى تدريجاً مىتواند اراده شكرگزارى را تحريك نموده و اين كمال را نصيب انسان سازد.(12) ثمرات شكرگزارى
خداوند در قرآن آورده است «لئن شكرتم لازيدنّكم ولئن كفرتم انّ عذابى لشديد» از اثرات قابل توجه شكر فزونى نعمت است و از اثرات كفر نعمت، عذاب پروردگار مىباشد. با دقت در آيه فوق درمىيابيم كه خداوند در برابر نعمتهايش نيازى به شكر ما ندارد گرچه دستور به شكرگزارى داده و اينكار موجب نعمت ديگرى بر ما مىشود، مهم اين است كه ببينيم حقيقت شكر چيست و بخشنده نعمت كيست؟ كه اين توجه و آگاهى قدم اول شكر و ثنا با زبان مرحله بعدى و از هر دو بالاتر اقدام و شكر عملى است.
افزايش نعمتهاى خداوند كه به شكرگزاران وعده داده شده تنها به نعمتهاى مادى تازه منحصر نمىباشد. بلكه نفس شكرگزارى توأم با توجه خاص به خداوند و عشق به ساحت مقدس ربوبى است خود نعمتى بزرگ مىباشد كه موجب تربيت نفس و هدايت به مسير حق مىگردد.
در روايت است كه حضرت رضا(ع) فرمود: بپرهيزيد خدا را و بر شما باد تواضع و شكر و حمد خدا، به درستى كه در بنىاسرائيل مردى بود كه شبى در خواب ديد كسى كه گفت نصف عمرت در وسعت رزق و روزى هستى، انتخاب كن نصف اول عمر باشد يا نصف آخر، مرد گفت صبر كن تا با شريك زندگيم – همسرم – مشورت كنم و بعد پاسخ گويم. صبح كه از خواب بيدار شد به همسرش گفت: ديشب مردى به من خبر داد كه نصف عمرت در رفاه خواهى بود و مخيرى انتخاب كنى كه نصف اول باشد يا نصف آخر و من مهلت خواستم تا با تو مشورت كنم. حال تو انتخاب كن. همسرش گفت: نصف اول را انتخاب مىكنيم. مرد پذيرفت و آنگاه دنيا به او روى آورد و هرچه نعمت بر او بيشتر مىرسيد همسرش مىگفت به فلان همسايه و فلان فاميل كه محتاجند كمك كن و اين روش آنها بود هر وقت نعمتى خداوند به آنها مىداد صدقه مىدادند، شكر مىكردند و بخش مىنمودند تا اينكه شبى در خواب ديد كه به او گفتند نصف عمرت كه بايد در رفاه باشى تمام شد. مرد گفت صبر كن با همسرم مشورت كنم صبح به همسرش گفت: ديشب مرا خبر دادند كه نصف عمرت كه بايد در رفاه باشى تمام شده است. همسرش گفت: خداوند به ما نعمت داد و ما شكر كرديم و خدا وعده داد، كه اگر شكر نعمت كنيد، نعمت شما زياد مىشود و او اولى به وفاء است پس شب به مرد خبر دادند كه گفته همسرت درست است و نصف ديگر عمرت را نيز در رفاه خواهى بود. زيرا كه شكر نعمت كردى.(13)
ثمره شكر متوجه خود انسان است خداوند مىفرمايد: «ان اشكرلله و من يشكر فانما يشكر لنفسه و من كفر فان اللّه غنى حميد»(14) هر كس سپاس گذارد جز اين نيست كه براى خود سپاس گزارد، زيرا خداوند بىنياز و حميد است. نتيجه شكر و يا كفر نعمت به سود و يا ضرر خود انسان است. زيرا كه خداوند از همگان بىنياز است و اگر همه عالم شكر گويند و يا كفران كنند به ساحت الهى گردى نمىنشيند بلكه سود شكرگزارى كه دوام نعمت و پاداش اخروى است عائد خود انسان مىشود همانگونه كه زيان كفران نعمت فقط دامان خودش را مىگيرد.
حضرت على(ع): محققاً خدايتعالى را در هر نعمتى حق سپاس است، پس هر كه بجا آورد خداوند از آن نعمت بر او فراوان دهد و هركه در بجاآوردن آن حق كوتاهى كند خدا آن نعمت را در خطر نابودى و دور شدن اندازد.(15) سجده شكر
خداوند در قرآن مىفرمايد: «يا ايها الذين آمنوا اركعوا و اسجدوا و اعبدوا ربكم»(16) اى كسانى كه ايمان آورديد ركوع كنيد و سجده كنيد و پروردگار خود را عبادت كنيد. يكى از مشخصههاى ايمان آورندگان سجده به درگاه الهى جهت عرض حال، تقصير و شكر مىباشد كه بارزترين نمونه آن را در فعل و رفتار پيامبر(ص) و ائمه معصومين (ع) مشاهده مىنمائيم.
از امام صادق(ع) روايت است: هر مؤمن كه براى خدا سجده كند از جهت نعمتى در غير نماز، حقتعالى ده حسنه برايش بنويسد و ده گناه او را محو كرده و ده درجه در بهشت او را بلند گرداند و در حديثى ديگر فرمود: سجده شكر واجب است بر هر مسلمانى بدرستى كه هرگاه بنده نماز بگذارد و بعد آن سجده شكر كند، پروردگار عالميان حجاب را از ميان بنده و ملائكه بردارد و بگويد اى ملائكه من، نظر كنيد بسوى بنده من كه ادا كرد فرض مرا و تمام كرد عهد مرا و سجده كرد نزد من براى شكر آنچه من بر او انعام كردهام. اى ملائكه من او را چه بايد داد؟ گويند پروردگارا رحمت تو، پس فرمايد: ديگر چه؟ گويند پروردگارا بهشت تو و باز فرمايد، ديگر چه؟ و ملائكه گويند كفايت مهمات او و بر آوردن حاجاتش، پس حق تعالى مكرر سؤال كند و ملائكه جواب گويند: تا آنكه ملائكه گويند پروردگارا ديگر چيزى نمىدانيم. آنگاه خداوند كريم فرمايد: كه من او را شكر كنم چنانچه او مرا شكر كرد و اقبال كنم بسوى او به فضل و رحمت عظيم خود در روز قيامت.(17)
ظاهراً لفظ شكر بعد از نماز بر زبان جارى مىگردد. امّا اين عمل جلوه شكر قلب و رضايت انسان است به آنچه پروردگار به او بخشيده، چنين بندهاى به مقام تسليم پروردگار نائل شده و در پيشگاه او به مقامى بلند دست مىيابد.
امام صادق(ع) فرمود: رسول خدا(ص) در سفرى بر پشت شترى سوار بود كه ناگهان پياده شد و پنج بار سجده كرد، سپس سوار شد همراهان از علت اين كار پرسيدند؟ فرمود: جبرئيل نزد من آمد و از طرف خداوند به من مژده داد و من بخاطر هر يك سجدهاى بجا آوردم. و در ادامه فرمود: هرگاه يكى از شماها نعمت خدا را به ياد آورديد، بايد گونه بر خاك نهاده و به شكرانه آن سجده كنيد. اگر سواره باشد پياده گردد و گونه بر خاك گذارد و اگر از بيم شهرت نتوانست پياده گردد همانجا سجده كند. و خدا را بدانچه بر او نعمت بخشيده سپاس گويد.(18) شكر در دعا
شكر در قبال نعمات مادى و معنوى كه خداوند به ما ارزانى داشته تنها به زبان خلاصه نمىگردد. رسيدن به مقام شاكرين و قرار گرفتن در اين جايگاه از آن افرادى است كه دائماً در محضر الهى خويش را سنجيده و به عجز و ناتوانى در مقابل اينهمه نعمت اعتراف كردهاند. امام سجاد(ع) كه به عاليترين مراتب شكر و سپاسگزارى نائل گشته در مناجات الشاكرين مىفرمايد: اى خدا نعمتهاى پىدرپى تو مرا از انجام وظيفه شكرگزارى غافل كرد و…عجز و ناتوانى مقام كسى است كه به نعمتهاى فراوان تو اعتراف كرده و به تقصير در اداى شكر آنها روبروست.
شكر در مقابل نعمتهاى پروردگار نصيب افرادى مىگردد كه به قرب پروردگار رسيده و در انجام فرامين او كوشيدهاند. و در پى رضايت او بودهاند. حضرت على(ع) در دعاى كميل مىفرمايد:
اسئلك بجودك ان تدنينى من قربك و ان توزعنى شكرك. از تو مىخواهم به بخشش و جودت كه مرا به مقام قربت نزديك كنى و سپاسگزارى و شكر به درگاهت را نصيبم گردانى. پاورقي ها:پىنوشتها: – 1. سوره نحل، آيه 121. 2. سوره ابراهيم، آيه 37. 3. اصول كافى، ج 4، ص 301. 4. تفسير الميزان، ج 7، ص 65. 5. سوره بقره، آيه 152. 6. سوره سباء، آيه 12. 7. اصول كافى، ج 4، ص 289. 8. نهج البلاغه، خطبه 113. 9. همان خطبه 80. 10. اصول كافى، ج 4، ص 293. 11. همان، ص 303. 12. ترجمه و تفسير نهج البلاغه، علامه جعفرى، ج12، ص 13-10. 13. مشكاة الانوار،ص 45. 14. سوره لقمان، آيه 14. 15. نهجالبلاغه، حكمت 236. 16. سوره حج، آيه 77. 17. مفاتيح الجنان، سجده شكر. 18. اصول كافى، ج 4، ص 301.