سيماى صلابت
قسمت آخر اشاره:
امام خمينى به دليل مقاومت در برابر تباهكارىهاى شبپرستان و مبارزه با استبداد و استكبار، نخست به تركيه و در جمادى الثانى سال 1385 ه.ق به عراق تبعيد شدند، گرچه رژيم شاه با اين حركت قصد تضعيف امام و كنترل حاميان ايشان را داشت ولى موقعيت آن رهبر فرزانه در عراق روزبروز بهتر شد.
پس از ورود امام خمينى به نجف اشرف اگرچه ايادى ساواك و ديگر مخالفان مىكوشيدند نام آن وجود مبارك به فراموشى سپرده شود اما قاطبه طلاب حوزه نجف تشنه راه و سياست و روش مبارزاتى و انقلابى امام بودند، زوّارى كه از ايران و برخى كشورها به عتبات عراق مىآمدند بر خورد لازم مىديدند خدمت رهبر و مرجع خويش برسند، اقشار گوناگونى از مردم نجف هم امام را به عنوان زعيم عاليقدر مىشناختند. روش مبارزاتى امام در ايام تبعيد و مقابله با رژيم بعثى عراق، اعراض از روش جاهلان متنسك و توجّه به فضايل و مكارم اخلاقى، برخوردى صادقانه و موضعگيرىهاى قاطع، روشن و با صلابت موجب گرديد اعتبار و عزت امام در حد بسيار بالايى در نجف ارتقاء يابد و علما و مراجع نجف تكريم و تجليل ايشان را در برنامه خود قرار دادند. صلابت امام در برابر گروههاى منحرف، به درماندگى كشيدن سياستمداران بعثى و تحقير دژخيمان و مخالفت با رفتارهاى غير انسانى و سازش ساواك با رژيم بعثى عراق امام را در موقعيتى قرار داد كه ديگر تحمل ايشان براى ارباب ستم دشوار بود از اين جهت ناگزير عراق را در مهرماه 1357 ترك نمودند و اين نكات در نوشتار حاضر مورد ارزيابى قرار گرفته است.
رژيم ايران وقتى صلابت امام را در برابر رژيم بعث عراق مشاهد كرد در صدد برآمد به ايشان نزديك شود و بدين وسيله به سود اهداف خود بهرهبردارى كند. رئيس نمايندگى ساواك در عراق دستور يافت كه با امام ملاقات كند و نظر ايشان را درباره بازگشت به ايران يا پاكستان جويا شود، نماينده ساواك كه از مواضع قاطع امام آگاهى داشت بدون استفسار نظر امام در گزارش خود به مقامات ايرانى اين بازگشت را خلاف مصلحت رژيم اعلام نمود. امام نهضتى را بنيان نهادند كه به پيروزى آن اميدوار بودند و هيچ يك از اين نقشهها نمىتوانست در ايشان تأثير بازدارنده بگذارد. وقتى رهبر نهضت از مخالفت عراق با خروجشان از آن كشور آگاه شدند، بىهيچ واهمهاى در جمع طلّاب و روحانيون كه مسلماً مأموران مخفى و عمّال جاسوسى عراق هم در آن شركت داشتند با سخنان پرشورى تأكيد كردند: دولتها زودگذرند و عمرشان كوتاه است و در مورد رژيم بعث عراق كه با اعمال فشار و اختناق، نفسها را در سينه حبس و حتى مرحوم آية اللّه حكيم بزرگترين مرجع شيعه را ناگزير به خانه نشينى و سكوت كرده بود خطاب به روحانيت مقيم نجف ضمن تأكيد بر ضرورت حفظ وحدت و تهذيب نفس و توصيه بر ملت ايران جهت يارى به ايرانيان رانده شده از عراق فرمودند: «اين دولت، كه اصلاً نمىتوان نام آن را دولت گذارد، قدرت ندارد كه در برابر ملتها ايستادگى كند و اگر با من و شما معارضه نمايد با ملّتها نمىتواند معارضه كند. اگر آقايان ايرانى را اخراج كردند، ديگر آقايان كه از ممالك ديگرند بايد بايستند و به وظايف دينى خود اهمّيت دهند» با اين سخنرانى امام طلاب ديگر را به ماندن و مقاومت در حوزه ترغيب كردند و طرح ديرينه حزب بعث عراق را عقيم ساختند و اجازه ندادند حوزه نجف متروك گردد.(1) مساوات در توزيع وجوهات
از استراتژىهاى در خور توجه امام خمينى در حوزه علميه نجف اين بود كه هرگز به كارى به طور ناگهانى دست نيازيد تا موجب نگرانى و وحشت عناصرى كه از خود سازى و تهذيب نفس بىبهره بودند و نسبت به امام احساس رقابت مىكردند فراهم آيد از اين رو در نخستين سال اقامت در نجف از پرداخت شهريه رسمى خوددارى و تنها به تقسيم وجوهى در ماه مبارك رمضان بسنده كرد. آنگاه حدود يك سال، هر دو ماه يك بار شهريه مىداد و سرانجام از تاريخ آبان ماه 1347 ه.ش به طور رسمى و مرتب به دادن شهريه پرداخت. بازتاب گسترده تقسيم بودجهاى از طرف امام در حوزه نجف اشرف رژيم شاه و دستگاه جاسوسى ساواك را كه با تمام قدرت مىخواستند او را در نجف مردود كنند و يادش را از اذهان بزدايند، سخت ناراحت كرد و بيش از پيش بر آن داشت كه از رسيدن بودجه براى او از راه ايران پيشگيرى كنند. مغزهاى متفكر ساواك همراه با كارشناسها و متخصصهاى ورزيده و ماهر دور هم گرد آمدند تا شايد بتوانند جهت جلوگيرى از بودجههايى كه مرتب از طرف مردم ايران براى امام به نجف فرستاده مىشد راه حلى بيابند. ليكن هرچه بيشتر تلاش مىكردند كمتر نتيجه مىگرفتند و بر عكس مدام گزارشهايى كه رسيدن بودجه افزونترى را به امام از راه ايران تأييد مىكرد دريافت مىكردند. ساواك در تاريخ اول تير ماه 1345 ه.ش طى گزارشى آورده است: طبق اطلاع واصله همه ماهه وجوهى از طرف بازاريان به عنوان سهم امام و غيره جمع آورى و به وسيله چند نفر از معممين داده مىشود كه به آقاى خمينى مسترد دارند.(2) اصولاً رژيم شاه و كارگزاران ساواك از روز انتقال امام به نجف اشرف تلاش گستردهاى را جهت شناسايى افراد و منابعى كه وجوهات در اختيار امام قرار مىدادند، آغاز كردند و اين تلاش را تا روزهاى آخر سلطنت و قدرت خود ادامه دادند و بسيارى از افراد متعهد و فداكارى را كه احتمال مىداند وجوهات براى امام مىفرستند تحت فشار قرار دادند و به زندان و شكنجه كشيدند، تمامى مراكز و منابعى را كه تصور مىنمودند از آن براى فرستادن پول جهت استفاده امام استفاده مىشود ماهها در كنترل گرفتند ولى نتيجهاى نگرفتند. شاه با بكارگيرى توطئهها و ترفندهاى فراوان بر اين گمان بود كه مىتواند روحيه امام را درهم شكند و ايشان را براى هميشه از مبارزه و حركت عليه رژيم باز دارد برخى از گزارشهاى ساواك حاكى از شكست شاه در اين مرحله بود: برابر اطلاعات واصله پرداخت شهريه خمينى در نجف و ساير حوزههاى علميه از جمله قم رو به تزايد گذاشته و با آن همه محدوديتى كه به عمل آمده، ياد شده كماكان شهريه خود را پرداخت و حتى گفته مىشود وضع وى در حال حاضر به مراتب بهتر از زمانى است كه در ايران به سر مىبرده است، عليهذا با توجّه به اهمّيت موضوع خواهشمند است دستور فرمائيد با استفاده از كليه امكانات موجود، نسبت به شناسايى افرادى كه به خمينى وجوه شرعيه مىپردازند و همچنين عاملين جمع آورى و ارسال به عراق اقدام نمايند.(3) شاه با وصول اين گزارش و ديگر گزارشهاى مشابه دريافت كه تبعيد امام به نجف هيچگونه كمكى به رژيم نكرده است، اين است كه شتاب زده با دولت عراق وارد گفتگو شد تا موافقت آن را در تغيير محل تبعيد امام جلب كند و ايشان را به يكى از كشورهاى دوردست همچون هند كه ايرانيان و مسلمانان نتوانند به ايشان دست يابند، تبعيد سازد اما گروههاى مختلف مردم با فرستادن نامه و مخابره تلگرام، دولت عراق را از عواقب ناهنجار اين اقدام برحذر داشتند. واكنشهاى شديد محافل مذهبى و سياسى ايران و جهان نقشه شاه را براى تبعيد امام از عراق به هند با شكست روبرو ساختند.(4)
امام خمينى بىاعتنا به نگرانى كارشناسان ساواك و وحشت رژيم برنامه مورد نظر خود را در داخل و خارج بىسرو صدا و آهسته دنبال مىكرد و به صور گوناگون موضع خود را در برابر ارتجاع و استبداد تحكيم مىبخشيد و قدم به قدم پيش مىآمد. در اولين ماه رمضان اقامت خود در نجف در سال 1344 بين عموم روحانيون و محصلان حوزه نجف اعم از ايرانى، افغانى، پاكستانى، هندى، عرب و ساير كشورها وجوهى به عنوان مساعدت به طور مساوى تقسيم كرد كه اين كار بازتاب وسيع و شگفت آورى در سطح حوزه داشت و براى مدتى افكار را به خود جلب كرد و در هر مجلس و محفلى از آن سخن مىرفت زيرا براى اولين بار بود كه مرجع تقليدى در حوزه نجف بين روحانيون ايرانى و غير ايرانى در تقسيم وجوهات فرق نمىگذاشت اين در حقيقت نخستين گامى بود كه در حوزه نجف در جهت درهم شكستن تبعيض نژادى برداشته مىشد. اين عمل اسلامى و انسانى امام جايگاه والايى براى او در دل عموم روحانيون و محصلان كشورهاى اسلامى در نجف اشرف بوجود آورد و محبوبيت ژرف و عظيمى در پىداشت. طلاب محروم و بىپناه غير ايرانى به ويژه افغانى و پاكستانى كه ساليان درازى در حوزه نجف به جرم افغانى و پاكستانى بودن تحقير شده بودند به امام روى آوردند و او را براى بىپناهان پشتيبان و ياور يافتند و از حمايتى كه امام با اين عمل ارزنده و برجسته از آنان كرده بود نيرو گرفتند.(5) تبعيض در توزيع شهريه بين ملتها را امام از ميان برداشت و اين برنامه تحولى خاص در حوزه نجف ايجاد كرد، برنامه امتحانى هم سبب گرديد كه طلاب به طور جدّى درس بخوانند.(6) در نجف هر كس درس خارج مىگفت به شاگردانش علاوه بر شهريه معمول حوزه، شهريه اضافى مىداد بخصوص آنهايى كه در شرف مرجعيت بودند و برخى روزى پنج درس مىرفتند و در آخر ماه از هركدام پنج دينار اضافه مىگرفتند ولى امام اين رسم نجف را قبول نكرد و به هيچكس شهريه اضافى نداد.(7) استيصال سياستمداران
مقامات حكومت عراق در اوقات خاصى به ديدن مراجع مىآمدند. در زمان روى كار آمدن حزب بعث احمد حسن البكر رئيس جمهور وقت بود نيز كارگزاران حكومتى به خدمت امام هم مىآمدند در آن ايّام دولت عراق برنامه راديويى در اختيار نيروىهاى انقلابى گذاشته بود و آنان در آنجا عليه رژيم ايران برنامه اجرا كردند، از اين جهت حكومت عراق انتظار داشت امام هم در مواقع خاص امتيازاتى به آنها بدهد. يك شركت نفتى انگليسى ملى شده بود و عراقىها اصرار داشتند كه امام در اين رابطه مطلبى بگويد. امّا ايشان امتناع نمودند و فرمودند: هر وقت تمامى شركتهاى خارجى تعطيل شد و نفت عراق در اختيار دولت قرار گرفت آن موقع بايد جشن گرفت و چون اين گونه نمىباشد من حرفى نمىزنم. آنها هم مطلبى مبنى بر تأكيد ملى كردن نفت از قول امام در راديو پخش كردند. امام مقامات دولتى را خواستند و گفتند من كه چيزى نگفتهام يا بايد تكذيب نمائيد يا در خارج عليه شما تكذيب نامه مىنويسم و آبرويتان را مىريزم، آنها هم پذيرفتند و در راديو اعلام كردند منبع خبر ما غير مطلع بوده و اشتباه كرده و آية اللّه خمينى تصريح به اين موضوع ننموده است. تا قبل از آمدن تيمور بختيار به عراق، رژيم بعثى مخالفتى با امام نداشت امّا وقتى وى به عراق آمد با تمامى آقايان حوزه ملاقات كرد ولى امام به وى اجازه ديدار نداد. بختيار واسطه فرستاد كه من اطلاعات تازهاى دارم مىخواهم در اختيار شما قرار دهم. امام گفتند: من اطلاعات تازهترى دارم و احتياجى به اطلاعات شما ندارم. از اينجا بود كه دولت عراق موضع خصمانهاى نسبت به امام در پيش گرفت و يك روز طى حملهاى تعدادى از دوستان آقا را دستگير كردند، گذرنامهها را تمديد نمىنمودند و به شكلى امام را تحت فشار قرار دادند، ايشان گذرنامه خود را به بغداد فرستادند و خاطر نشان ساختند: خروجى بزنيد من از اينجا مىروم، آنها گفتند اشتباه شده و ما با شما موافقيم و گذرنامه را برگردانيدند.(8) يك بار عدهاى از شخصيتهاى عراق خدمت مراجع از جمله امام رسيدند و در اين ملاقاتها تصور مىكردند چون امام با دولت ايران مخالف است و با شاه مبارزه مىكند آنان هم با رژيم پهلوى مخالفند لذا امام آنان را تأييد و حمايت مىكند، فكرشان اين بود كه رفتار امام هم همچون سياستمداران ديگر است كه براى بدست آوردن امكانات بيشتر جهت مبارزه با شاه، اگرچه در لفظ هم شده ، دولت عراق را تأييد مىكند اما به هيچ عنوان به اين هدف نرسيدند و موفق نشدند كوچكترين موافقتى از امام بگيرند و حتى آقا به آنان روى خوش نشان نمىداد. يك بار در جرايد عراق اعلام شد كه هيأتى از سوى دولت مركزى خدمت آقايان مراجع رفته است و آنان در اين ملاقات براى رئيس جمهور عراق – حسن البكر دعا كردهاند. با وجود اين كه در آنجا نام امام برده نشده بود، ايشان از اين خبر ناراحت گرديد و دستور داد با قائم مقام فرماندار نجف تماس تلفنى برقرار كنند و از ايشان بخواهند مطلب مطرح شده تكذيب گردد، مقاومت و ايستادگى امام به قدرى قوى بود كه بعثىها ناگزير به تكذيب خبر مزبور شدند.(9) تحقير جفاكاران
مرحوم آية اللّه سيد محسن حكيم به دليل موضع مخالفى كه در برابر حكومت بعثىها داشت در انزوا قرار گرفت و به صورت مظلومانهاى رحلت نمود، پس از درگذشت ايشان حكومت عراق درصدد كسب اعتبار در بين شيعيان و جبران مسايل گذشته برآمد، از اين روى حسن البكر رئيس جمهور وقت در مراسم تشييع جنازه آية اللّه حكيم شركت كرد و مسؤولين حكومتى استان نيز تلاش داشتند در مجلس فاتحهاى كه برگزار مىشود حضور يابند. تنها مجلس ختمى كه تصميم گرفتند در آن شركت كنند، مجلس فاتحهاى بود كه حضرت امام گرفتند، عراقىها قصد داشتند با اين كار به مردم نشان دهند چون ايشان مرد مبارزه و ضد شاه است شركت مىكنيم. هنگامى كه امام به عنوان صاحب مجلس دم در نشسته بودند و به افرادى كه مىآمدند احترام مىنمودند مقامات حكومت عراق از قبيل استاندار، فرماندار، فرمانده لشكر، شهردار، رئيس شهربانى و… آمدند و مردم همه در انتظار عكس العمل امام در برابر اين افراد بودند. امام همانطور كه نشسته بودند از جاى خود برنخاستند و تكان نخوردند به طورى كه استاندار نجف ناگزير گرديد خم شود و با امام دست دهد. اطرافيان هم به تبعيّت از امام جلوى اين افراد بلند نشدند و آنان در تهايت تحقير رفتند و در لابلاى مردم جايى را پيدا كردند و نشستند در همين حال شيخ ساده و ناشناسى وارد مجلس شد، امام تمام قد در مقابلش برخاست و نسبت به او احترام نمود، اين دو برخورد چنان روشن بود كه تمامى حضار بىاعتنايى ايشان را نبست به رجال حكومتى عراق درك كردند.(10)
در يكى از سالهاى اقامت امام در عراق، ايشان كسالت پيدا كردند و ملاقات با آقا امكان نداشت اما طبق عادتشان كه پنج شنبهها و جمعهها از نجف به كربلا مشرف مىشدند راهى اين شهر مقدس شدند، محل اقامت معظم له در كوچهاى واقع در خيابان بين الحرمين (خيابان بين مرقد اباعبداللّه و حضرت ابوالفضل) بود، رئيس شهربانى استان كربلا، رئيس سازمان امنيت و استاندار كربلا در بيرونى منزل امام در كربلا نشسته بودند و منتظر آقا بودند، لحظاتى بعد امام در اندرونى را باز كردند وارد شدند و در گوشه اتاق بيرونى نشستند، برخورد ايشان با اين مقامات بسيار سرد بود. استاندار شروع به صحبت نمودن كرد و خيلى قاطع حرف مىزد، امام بدون اين كه نگاهى بكند گوش مىداد. وقتى كه او برخورد امام را ديد، آرام آرام از موضع قدرت پايين آمده و حالت انفعالى به خود گرفت و گفت: جناب رئيس جمهورى وقتى شنيدند شما كسالت داريد خيلى متأثر شدند و امر نمودند كه شوراى پزشكى شما را معاينه كند ولى متأسفانه نشد حال اگر امر فرماييد در اين مورد اقدام كنيم. امام سخنان او را نه تأييد كرد و نه تكذيب نمود و چون استاندار نتوانست در اين مورد پاسخى دريافت كند حرفش را به موضوعى ديگر اختصاص داد كه امسال بحمداللّه موكبهاى سوگوارى زياد بود و دولت تسهيلات فراهم كرد، اين مسئله را نيز خيلى بسط داد اما باز هم امام گوش مىداد و صحبتهاى وى باز هم بدون پاسخ ماند، استاندار به موضوع آب افتادن به سرداب مطهر قبر حضرت ابوالفضل اشاره كرد كه آن زمان اين حادثه شيعيان را نگران كرده بود، سپس افزود ما براى جلوگيرى از تخريب به دستور مركز آنجا را بتون آرمه كرديم و سعى مىنمود مسايل را با اهمّيت جلوه دهد تا امام از خود عكسالعملى نشان دهد كه امام جز گوش دادن سخنى بر زبان جارى نساخت، باز استاندار به موضوع درمان كسالت امام بازگشت كه آقا براى پايان دادن به اين ماجرا يك جمله فرمودند: احتياجى نيست زيرا گفتند اگر اجازه دهيد شوراى پزشكى براى معالجه بيايد، استاندار در اين حال ساكت شد. امام از خاموشى او استفاده كرده و بلافاصله به اندرونى تشريف بردند. اين رفتار امام در برابر مقاماتى كه فكر مىكردند امام با رژيم شاه مخالف است پس به آنان روى خوش نشان مىدهد، نقشه هايشان را خنثى نمود.(11)
در ايامى كه از سوى رژيم ايران قواى فراوانى به مرزهاى عراق آورده بودند و حكومت بعث عراق در وحشت بسر مىبرد چند نفر از بغداد از سوى مجلس قياده و رياست جمهورى در بيرونى منزل امام به خدمت ايشان آمدند كه آقا را وادار كنند در خصوص بسيج قوا تلگرافى يا بيانيهاى صادر نمايند چون امام تقاضاى ملاقات خصوصى را نپذيرفته بودند در جلسه عمومى بيرونى حضور پيدا كردند، در اين بين آن روح قدسى با صلابت خاصى به بيرونى تشريف آوردند، پس از طى مراسم معمولى آن افراد با كمك مترجم كه شيخ على پاكستانى بود تقاضاى خود را مطرح كردند، آقا با اشاره دست فرمودند نخير ما چنين تلگرافى نمىنمائيم. مترجم خواست به اصطلاح جواب منفى امام را به هنگام ترجمه ملايم نمايد كه بلادرنگ امام فرمودند درست مطلب را انتقال دهيد و عين جواب را بگوئيد آن دو سه نفر كه هرگز توقع اين برخورد را نداشتند و به گمان خام خود امام را اسير خود مىپنداشتند كمى ژست درشتى كلام و حالت خشونت به خود گرفتند كه آقا بدون اعتنا به رفتارشان مجلس را ترك فرمودند و راهى بارگاه مطهر حضرت على (عليه السلام) شدند و با اين عمل كوبنده آنان را بهت زده و سردرگم نمودند.(12)
به دليل ارتحال عموزاده آية اللّه حاج سيد مصطفى خمينى مجلس ترحيمى از سوى ايشان در مدرسه آية اللّه بروجردى نجف اشرف منعقد گرديد كه حضرت امام در آن مجلس شركت فرمودند. در اين بين جمعى از كارگزاران حكومت بعث از بغداد و استاندارى كربلا براى حضور در آن جلسه فاتحه آمدند، وقتى آنان وارد شدند امام نه تنها حركتى ننمود بلكه حتى سيماى خود را به سويشان برنگردانيدند چه در ورود و چه در هنگام خروج در حالى كه آن بزرگوار براى تجليل از هر تازه واردى در آن مجلس حركت نموده و احترام مىگذاشتند.(13)
امام خمينى با عزت نفس و درايت خاصى مىخواست در مبارزات ضد استكبارى و حملات عليه دستگاه ستم پهلوى به هيچ تشكيلاتى وابسته نباشد و اصولاً از نظر امام حزب بعث و حكومت اين گروه از رژيم پهلوى دست كمى نداشت و او هم مصداق ظلم و بيداد بود و از اين جهت نه تنها بايد با دولت عراق همكارى نكرد بلكه مبارزه با آن امر اجتناب ناپذيرى مىباشد، گذشته از آن بين انديشه امام در مورد محو نظام حكومتى ايران با نقشه حزب بعث هيچ گونه سنخيتى وجود نداشت زيرا آن رهبر فرزانه به حق و حقيقت و اجراى دستورات دينى و ايجاد نظام اسلامى به جاى رژيم پهلوى فكر مىكرد ولى رژيم بعثى به ديانت اعتقادى نداشت و نوعى حكومت سكولار را ترويج مىنمود، اين تفكر از تراوشات ذهن ميشل عفلق مسيحى بود كه افراد حزب بعث را تغذيه مىنمود.(14) مخالفت با اقدام غير انسانى
در تاريخ دوم دى ماه 1350 مطابق چهارم ذيقعده سال 1391 ه.ق و در دوره تبعيد امام در نجف روابط ايران و عراق به دنبال كودتاى بعثىها در آن كشور، رو به وخامت نهاد، به دنبال آن رژيم عراق در يك اقدامى خشن و انتقام جويانه تصميم به اخراج دهها هزار ايرانى از خاك عراق گرفت و آنان را در سرماى شديد زمستان به طرز فجيعى در بيابانهاى مرزى رها كرد امام خمينى به رغم تمام محدوديتهايى كه به عنوان فردى تبعيدى داشت تلگرافى به رياست جمهورى عراق مخابره نمود و پس از ترسيم دورنماى سياسى زشت اين عمل شرحى از خدمات ايرانيان را براى استقلال عراق برشمرد و سپس نظر خود را نسبت به رفتار مأموران بعثى با ايرانيان مقيم آن كشور بيان داشتند و در تلگراف خود نوشتند: «به نظر اين جانب اين عمل با اين شدت و خشونت كه مأموران انجام مىدهند در اين سرماى مرگبار كه زنان و اطفال در معرض هلاكت هستند به حيثيات سياسى و به اقتصاد مملكت ضربه مىزند» و در پايان از او خواستند: «…با توجه به اين جهات و جهات ديگر انتظار مىرود كه در اين امر تجديد(نظر) شود و مراعات اخوت اسلامى كه مورد سفارش اكيد خداوند و حضرت رسول اكرم(صلى اللّه عليه و آله و سلّم) است بشود. رژيم ضد اسلامى بعث به اين توصيه امام توجهى نكرد اما به منظور ساكت نگه داشتن امام ناگزير با انجام مانورى تازه، به ظاهر، از بيرون راندن ايرانيان خوددارى كرد ولى در عمل با ايجاد شرايطى طاقت فرسا آنان را وادار به ترك عراق مىنمود. از سوى ديگر با نمايش وساطت تيمور بختيار رسماً اعلام كرد كه بيرون راندن ايرانيان متوقف شده و آنان كه اخراج شدهاند مىتوانند به عراق بازگردند. با اين همه اخراج ايرانيان از عراق همچنان ادامه داشت، رژيم بعث با مصادره اموال ايرانيان، آنان را بدون دادن هيچگونه فرصتى به ايران گسيل مىداشت امام كه تلاشهايشان براى جلوگيرى از اين اقدام غير انسانى مؤثر واقع نشد در تاريخ دى ماه همان سال طى سخنانى در مسجد شيخ انصارى و با حضور جمعى از طلاب و روحانيان حوزه علميه نجف تصميم خود مبنى بر هجرت از عراق به سوى لبنان را اعلام كردند. تصميم امام خمينى، رژيم بعث را در هراس قرار داد، زيرا به اين نكته واقف بود كه سخنرانىهاى امام ماهيت حكومت استبدادى عراق را بيش از پيش افشا خواهد كرد و به حيثيت جهانى آن لطمه خواهد زد از اين رو با خروج امام از عراق موافقت نكرد. از سوى ديگر رژيم ايران نيز با آگاهى از ايجاد اختلاف بين امام و رژيم عراق در صدد بهرهبردارى برآمد، هوشيارى به موقع امام باعث شد كه ساواك و عوامل وابسته به او در عراق، نتوانند به منظور خود برسند در اين بحبوبه ميشل عفلق – ايدئولوگ حزب بعث – وارد بغداد شد و با ارائه طرحهايى خطرناك وسيلهاى فراهم كرد تا فرزند مرحوم حكيم به جاسوسى به نفع ملامصطفى بارزانى متهم گردد و نقشه ترور چند تن از شخصيتهاى دينى كشيده شود.(15)
بعثىها بر حسب سياستى كه پيگير آن بودند خبر دادند كه برخى اشخاص براى ملاقات با امام از بغداد به نجف مىآيند يكى از آنان عليرضا معاون صدام و از افراد قسىالقلب و هتاك بود، هنگامى كه اين گروه بعثى به نجف آمدند اعلام كردند كه من به اينها راه نمىدهم و هيچكدام حق ملاقات ندارند و من تذكرهام را فرستادهام كه خروجى بزنند و با هم وطنانم بيرون روم. مردم از اين كه امام با صراحت فرمودند آنها را راه نمىدهم وحشت كردند زيرا معاون صدام آدم خطرناك و ستمگرى بود، ماجرا براى علما و طلاب نجف هم توأم با نگرانى بود و لذا از شيخ نصراللّه خلخالى خواستند كه وى نزد امام برود و از او خواهش كند با بعثىها ديدارى داشته باشد وى پذيرفت و خواسته مردم و طلبهها را به استحضار امام رسانيد. امام فرمودند با او ملاقات مىكنم ولى صولت و قدرتش را مىشكنم و سپس راهش مىدهم، در هر صورت پس از اين كه آن افراد خدمت امام رسيدند امام بانهايت صراحت و قدرت خطاب به عليرضا فرمود: شما از يهودىها هم بدتر كرديد كارى كه شما انجام داديد اسرائيل هم انجام نداده است، آن موقعى كه يهودىها را از عراق بيرون مىكردند به آنها شش ماه مهلت دادند و پس از انقضاء مهلت بازهم بيرون نمودن آنان را تمديد نمودند كه به كارها و حسابهايشان رسيدگى كنند ولى شما تنها شش روز به ايرانيان مهلت نداديد وانگهى شما را با طلبهها چكار؟ آن مرد گفت: بايد حوزه هم نظم داشته باشد، معلوم شود كى مىآيد و كى مىرود؟ امام فرمودند: تنها من نيستم كه در امر حوزه بايد نظر بدهم علماى نجف همه باهم بايد در اين گونه موارد تصميم بگيرند.(16) آشتى شياطين
وقايع و حوادثى كه در ايران و برخى كشورهاى اسلامى با هدايت و نظارت امام خمينى به وقوع مىپيوست استكبار جهانى و اربابان رژيم شاه را به وحشت انداخت به طورى كه در صدد چاره برآمدند و اين بار با هماهنگى حكومتهاى دست نشانده بالاخره شاه خائن و صدام حسين كه در كنفرانس الجزاير شركت كرده بودند با وساطت ژنرال بومدين رئيس الجزاير آشتى كرده و قرارداد 1975 م الجزاير را كه بعدها مورد نزاع و اختلاف قرار گرفت به امضاى طرفين رسيد پس از آشتى ايران و عراق استاندار نجف ياران امام را تهديد نمود كه حق فعاليت سياسى بر عليه ايران نداريد و حتى چاپ كتاب توضيح المسايل امام خمينى توقيف شد، كم كم فشارهاى سياسى رژيم بعثى به شخص امام رسيد تا آن كه رئيس سازمان امنيت عراق و يكى از وزيران خدمت معظمله رسيدند و گفتند ما با دولت ايران قرار داد امضا كردهايم كه عليه رژيم ايران فعاليت سياسى نداشته باشيم و شما هم بايد از هرگونه تلاشى در اين راستا دست برداريد، آن بزرگوار فرمودند: اگر شما با دولت ايران قراردادى اين گونه داريد من با ملت ايران عهد بستهام كه به فعاليت سياسى خود ادامه دهم، آنها گفتند: بين توقف مبارزه عليه شاه ايران و بيرون رفتن از عراق مخيّر هستيد، امام فرمودند من از عراق مىروم، اينجا نمىمانم و به خاك اينجا وابستگى ندارم، پرسيدند: كجا مىرويد، امام بدون مقدمه فرمودند مثلاً به پاريس به جايى كه مستقل باشد نه وابسته، در آن جلسه عذرخواهى كردند و گفتند عراق وطن شماست حتى گذرنامه را خروجى نزدند و پس فرستادند ولى محدوديت عليه امام و همراهان را شدت بخشيدند و بيت حضرت امام را در مهرماه سال 1357 محاصره كردند و به نزديكترين ياران امام اجازه ورود نمىدادند، اين وضع كه پانزده روز ادامه داشت در آغاز به بهانه حفظ و حراست صورت گرفت ولى بعد به حالت كنترل و مراقبت درآمد و تا زمان هجرت امام يعنى 11/7/1357 ادامه يافت.(17) در يكى از اسناد ساواك آمده است: قضيه از اين قرار است كه سعدالحمادى وزير امور خارجه عراق رفته نزد آقا و گفته كه چون ما روابطمان با ايران حسنه شده شما كمى كوتاه بياييد و در غير اين صورت مىترسم كه با اقدامات شما روابط مجدداً تيره شود كه آقا (مطالب اين سند از زبان سيد فخرالدين طاهرى نقل مىشود) گذرنامه را به وزير داده و گفته كه من همين هستم اگر ناراحتيد گذرنامهام را ويزا كنيد تا بروم كه وزير كوتاه آمده و گفته كه پس اجازه بدهيد براى حفظ جان شما عدهاى مستحفظ شخصى دور منزل و در مسير بگماريم ليكن آقا قبول نكردهاند.(18)
مهرماه سال 1357 ه.ش تلفنى از نجف به ايران اطلاع دادند كه منزل حضرت امام در محاصره نيروهاى انتظامى عراق قرار دارد، اين خبر موجب نگرانى و خشم مردم و حوزههاى علميه را فراهم نمود سيل تلگرافهاى اعتراضآميز مراجع و علما و مردم به رئيس جمهور عراق و نيز تلگرافهايى به امام خمينى سرازير شد و اعلاميههايى از سوى فضلاى حوزه علميه و اهالى قم و پيام مشتركى از طرف مراجع عظام قم صادر شد كه در قسمتى از اعلاميه آنان آمده بود: به حكومت ايران اعلام مىكنيم كه اگر در اين عمل و سلب آزادى از ايشان، حضرت آية اللّه خمينى، كه توهين مستقيم به ملت ايران و جامعه روحانيت و تشيع است با دولت عراق تبانى ندارد رسماً عدم رضايت خود را از عمل دولت عراق اعلام نمايد. از آن سوى، امام خمينى در برابر اخطارهاى عراقىها فرموده بود: من هم اهل سياست هستم و هم مذهبى، هيچ وقت از نظرات سياسى خود عدول و نزول نخواهم كرد.(19)
به دنبال اين موضعگيرى شديد امام بود كه مقامات عراقى ضمن هماهنگى با هيأت اعزامى از ساواك ايران، تصميم به اخراج امام از نجف گرفتند. قرار بود ايشان به كويت برود اما مقامات اين كشور مخالفت كردند، آن بزرگوار و همراهان ناگزير در تاريخ 13 مهر 1357 از مرز كويت به بغداد بازگشته و از آن جا در تاريخ 14 مهر 1357 به مقصد پاريس پرواز كردند.(20)
پيام امام خمينى به ملت ايران به مناسبت خروج از عراق (تاريخ 14/7/1357) چنين است: «اكنون كه من به ناچار بايد ترك جوار مولا اميرالمؤمنين (عليه السلام) را نمايم و در كشورهاى اسلامى دست خود را براى خدمت به شما ملت محروم كه مورد هجوم همه جانبه اجانب و وابستگان به آنها هستيد باز نمىبينم و از ورود به كويت با داشتن اجازه، ممانعت نمودهاند به سوى فرانسه پرواز مىكنم. پيش من مكان معينى مطرح نيست عمل به تكليف الهى مطرح است مصالح عاليه اسلام و مسلمين مطرح است.»(21) پاورقي ها:پىنوشتها: – 1. كوثر، ج اول، ص 262 – 263. 2. نهضت امام خمينى، ج 2، ص 183. 3. بررسى و تحليلى از نهضت امام خمينى، ج دوم، ص 271. 4. كوثر، ج اول، ص 222. 5. نهضت امام خمينى، ج دوم، ص 182. 6. مصاحبه با آية اللّه محمود يوسفى غروى، حوزه شماره 48، ص 44. 7. فصلنامه ياد، شماره 31 و 32، ص 116. 8. همان، ص 118، 117. 9. سيماى نجف اشرف، سعيد بابايى حائرى، ص 111 به نقل از جلوهاى از خورشيد، ص 103. 10. مصاحبه با حجة الاسلام و المسلمين سيد محمود دعايى، مجله حوزه، شماره 45، ص 91. 11. پابهپاى آفتاب، ج 5،ص 29 و 27. 12. صحيفه دل، ج2، ص 16. 13. همان، ص 17. 14. الامام الخمينى و الثورة الاسلاميه، احمد حسين يعقوب، ص 128. 15. كوثر، ج 1، ص 259 – 256. 16. جلوههاى حسينى در سيماى خمينى، ص 177، همگام با خورشيد، ص 232 – 230. 17. الامام الخمينى و الثورة الاسلاميه فى ايران، ص 129 – 128؛ ماخذ قبل، ص 379 – 378. 18. ياران امام به روايت اسناد ساواك، كتاب دهم (نفس مطمئنه: شهيد آية اللّه سيد عبدالحسين دستغيب)، مركز بررسى اسناد تاريخى وزارت اطلاعات، تهران خرداد 1378، ص 614. 19. زندگينامه سياسى امام خمينى، محمد حسن رجبى، ص 480. 20. كوثر، ج 1، ص 416، همگام با خورشيد، ص 421. 21. صحيفه نور، طبع جديد، ج 1، ص 587.