شكاف طبقاتى زمينه ساز مفاسد اجتماعى

هرگاه در صدد جستجوى عوامل فساد در جامعه برآييم، بطور قطع از دو عامل اساسى كه در دو قطب متضاد اجتماعى قرار دارند مى‏بايست ياد كنيم، يكى از اين دو رفاه زدگى است و ديگرى فقر و نيازمندى. رفاه زدگى از يكسو انگيزه‏هاى شهوت و هوس را در وجود آدمى مشتعل مى‏سازد و امكانات لجام گسيختگى و بهره‏ورى نامشروع از ابزارهاى لذت جوئى را ميسر مى‏سازد، به ناروائى‏ها و سرمستى‏ها دامن مى‏زند، و فقر و نيازمندى از سوى ديگر پايگاه‏هاى روحى و استقلال روانى انسان را – اگر تكيه‏گاه ديگرى نداشته باشد – ويران مى‏كند و به تن دادن به پستى‏ها و خود فروشى‏ها مى‏كشاند. در نتيجه يكى از اين دو قطب اجتماعى به صورت حاكم و بهره‏كش و استثمارگر در مى‏آيد و ديگرى به صورت مستضعف و تحقير شده و ابزار بى اراده به چنگال قطب اول مى‏افتد.
مصيبت بشر از نخستين روزهاى تاريخ حياتش تاكنون در همين شكاف طبقاتى بوده و امروز نيز كه عصر ديكتاتورى دانش و تكنولوژى است چيزى جز اين نيست.
جالب است كه بدانيم قرآن كريم با نگاه عميق جامعه شناسانه اين عوامل را مورد توجه قرار داده و در تصوير تاريخى كه از امت‏ها دارد به صراحت از اين مسئله اساسى پرده برمى‏دارد. براى نمونه به پاره‏اى از اين موارد مى‏نگريم‏
1- در داستان فرعون ديكتاتور خودكامه مصر چنين بيان مى‏كند: «انّ فرعون علا فى الارض و جعل اهلها شيعا يستضعف طائفة منهم يذبّح ابنائهم و يستحيى نسائهم انّه كان من المفسدين» (سوره قصص – آيه 4).
فرعون در زمين سر به طغيان بر افراشت و مردم را طبقه بندى كرد، گروهى را به بند استضعاف كشيد، كودكانشان را مى‏كشت و زنانشان را (براى بهره‏كشى) باقى مى‏گذاشت. به حق او از تبهكاران بود.
با دقت در اين آيه مباركه، موشكافى جالبى را در بحران‏هاى اجتماعى مشاهده خواهيم كرد و آنگاه خواهيم گفت كه قرآن براى خواندن نيست، بلكه براى فهميدن و عبرت گرفتن است و راه چاره پيدا كردن، كه قرآن نيز با اين هدف نازل شده و راه كار رهائى را به انسان آموخته. آيه كريمه به نكات باريكى توجّه مى‏دهد:

الف – اقطاب سلطه گر براى اعمال حاكميت ابليسى خود، جامعه را بصورت طبقاتى در مى‏آورند. عامل اين طبقاتى شدن مى‏تواند از جنس نژادپرستى، جنسيتى، رنگ، اقليم، پايگاه‏هاى اقتصادى و قدرت و ثروت، دانش و تكنولوژى و حتى دستاويزهاى منسوخ دينى باشد كه هر يك در جاى خود بحث فراوان دارد. و به هر حال جامعه طبقاتى زمينه ساز بازتاب‏هاى منفى از جمعه مفاسد اخلاقى و فحشاء و فسادهاى ديگر است.
ب – طبقاتى شدن، زمينه ساز استضعاف و استكبار است. استضعاف كه از واژه‏هاى ويژه قرآن است بار مفهومى عميقى دارد. كه ديگر واژه‏ها چون استعمار فاقد اين بار مفهومى است. استضعاف يعنى تضعيف كردن، ضعيف شمردن و صعيفان را به بردگى كشيدن كه واژه مقابل آن استكبار است يعنى خود بزرگ بينى سلطه‏گرى و برده‏گيرى، همان سرنوشتى كه هزاران سال بشريت آزاده و امروزه نيز در اوج جباريت خود حكومت مى‏كند و درد و رنج انسان را در همين دو واژه بايد كاويد: «استكبار و استضعاف».

ج – هرگاه جامعه طبقاتى شد، و سرنوشت استضعاف بر ملتى حاكم گرديد به دنبال آن قتل و غارت و فساد و شهوت حاكم خواهد گشت. از يكسو مردان آن جامعه با شمشير استكبار قلع و قمع مى‏شوند. همان راهى كه امروزه آمريكائيها و متحدانش در كشورهاى تحت سلطه پيش گرفته‏اند، نمونه‏اش افغانستان، عراق و فلسطين اشغالى.
و از سوى ديگر زنان آن جامعه بصورت بردگان شهوت و ابزار فحشاء در مى‏آيند. باز همانگونه كه آمريكائيها در كشورهاى تحت سلطه پيش گرفته‏اند و البته امروزه قطب استكبارى براى ديگر كشورها طرح هاى ديگرى دارد كه هر چند چهره نظامى ندارد اما جنگ به صحنه فرهنگ و ترويج فساد كشيده شده يعنى هجمه فرهنگى كه كمتر از هجمه نظامى نيست و بلكه خطرناكتر است، چرا كه هجوم با چراغ خاموش انجام مى‏شود و بصورت غده سرطانى شكل مى‏گيرد كه نمونه آن كشور خود ماست.
ما امروز شاهد طرح‏هاى به اجرا در آمده طراحى بيگانه و اجراى آن به دست خودى‏هاى بيگانه پرست هستيم و نمودارهاى آن را در مواد مخدر و انواع فساد و كشف حجاب نوين و رواج فحشاء و بى تفاوتى در برابر منكرات و هنر و سينما و مطبوعات شاهديم و شگفت آنكه در برابر اين هجوم برخى سازمان ها به نام جوانان و زنان و غيره بصورت پياده نظام دشمن درآمده و پاره‏اى مطبوعات با يارانه‏اى كه از خون اين ملت مى‏گيرند آتش افروز اين معركه شده و پاره‏اى هنرمندان و فيلم سازان مجريان امين سياست‏هاى شيطانى و برخى رسانه‏هاى صدائى و تصويرى رسمى ابزار تبليغاتى آنها شده‏اند و پاره‏اى سياست بازان ليبرال و دموكرات مآب و ورشكسته‏گان احزاب سينه چاك به استقبال دشمن رفته و عقده‏هاى روانى خود را – به دليل آنكه از سوى ملت طرد شده‏اند – اينگونه خالى مى‏كنند و پاره‏اى به نام دفاع از حقوق بشر و برنده جايزه نوبل، برخى با فلسفه بافى و عرفان مآبى پادوئى اين نكبت را پذيرفته و پستى را به جان خريده و چه تركيب عجيبى در اين جبهه پديد آمده و تنها چيزى كه مى‏تواند به مصاف اين جبهه متحد كفر و نفاق برود آگاهى فرزندان اسلام و قاطعيت و آشتى ناپذيرى و كار و تلاش و در صحنه ماندن و با جبهه نفاق آشكار و پنهان جنگيدن است و درهم كوبيدن پايگاه‏هاى فساد و طغيان و طرد كردن عناصر خود فروخته و كوتاه كردن دست آنها از حريم حاكميت و مديريت كشور و عبرت آموزى از آنچه سالها بر سرمان آوردند و در جامعه مدنى اين آشفته بازار را دامن زدند و امروزه دشوارترين كارمان همين مصاف است در صحنه سياسى و فرهنگى و اگر هوشيار نباشيم و فريب خوردن را تكرار و تجربه كنيم ديگر از دست آوردهاى انقلاب و خون شهيدان چيزى باقى نخواهند گذاشت و از اسلام انقلابى جز چند سطرى در تاريخ باقى نخواهد ماند…
د – و آخرين نكته آيه كريمه فوق اينكه در حاكميت زورمدار و زراندوز زنان بصورت بردگان شهوت در مى‏آيند، نام آزادى براى آن برمى‏گزينند و حق حيات به بهاى لذت جوئى و نمونه آن سرنوشت زن در جهان كنونى تكنولوژى مدار در غرب و شرق و شگفتا كه امروزه زن در تمدن ماشين و مدرنيسم فجيع‏ترين روزهاى بردگى خود را مى‏گذراند و نام آزادى و رشد و پويائى هم بر آن نهاده‏اند، همين آمريكا و اروپائى كه عده خودى‏ها ذليلانه شيفته آن شده‏اند و مى‏خواهند جامعه زن ايرانى مسلمان را بر اساس آن بازسازى كنند؟ و كشف حجاب نوين و حقوق نويسى بدعت‏آميز جديد برخى سازمان‏هاى بنام زن و زن ابزارى در فيلم‏ها و رسانه‏ها و فروشگاه‏ها و نمايشگاه بين‏المللى دولتى و تبليغات تجارى و… رفاه زدگى مرداب فساد
برگرديم به سخن اول مقال، گفتيم شكاف طبقاتى مردابى است كه ميكرب فساد در آن زاد و ولد مى‏كند. اين موضوع دوسويه است به اين معنا كه هر دو طبقه را به فساد آلوده مى‏سازد. از يكسو قشر مرفه و پولدار با امكاناتى كه دارند به يك زندگى مشروع و عادلانه راضى نيستند. ثروت و مكنت طغيان مى‏آورد، مفسده مى‏آفريند، انسان‏هاى مرفه بر آنند تا هرچه بيشتر از زندگى لذت ببرند از ديگران بهره‏كشى كنند، انسان‏ها را خريدارى كنند از اندام‏هاى قابل تمتع كامجوئى نمايند. كسانى كه از خانه و ماشين و پول و پارتى‏هاى شبانه استفاده مى‏كنند افراد بالا نشين اند به عبارت قرآن «مترفين» و كامجويان افسار گسيخته.
عجب است كه قرآن در اينجا نيز آياتى دارد از جمله: «و اذ اردنا ان نهلك قرية امرنا مترفيها ففسقوا فيها فحق عليها القول فدمرناها تدميراً» (سوره اسراء، آيه 16). هرگاه بخواهيم مردم شهرى را به هلاكت افكنيم، لجام گسيخته‏گان را رها كنيم تا به فسق و فجور دامن زنند. آنگاه مستوجب فرمان گردانيم و به هلاكت و ويرانى در اندازيم.
به اين نكته قرآنى توجّه شود كه اراده حق تعالى نسبت به هلاكت يك ملت بى‏دليل تعلق نمى‏گيرد بلكه معاصى و گناهان آن ملت چنين سرنوشتى را براى آنان رقم مى‏زند چنانكه آيه ديگر تصريح دارد كه «هرگز خداوند هلاكت مردمى صالح و نيك كردار را اراده نمى‏كند» (و ما كان ربك ليهلك القرى بظلم و اهلها مصلحون) (سوره هود، آيه 117).

چرا كه عدل الهى چنين اقتضاء مى‏كند. «ان اللّه لايظلم الناس شيئا ولكن الناس انفسهم يظلمون» (سوره يونس، آيه 44). خداوند به مردم ستم نمى‏كند بلكه آنها خود در حق خويش ستم مى‏كنند.
در هر حال، عناصر لذت‏جو و خودكامه عامل فسادند و فساد عامل ويرانى است. براى پيشگيرى از فساد و فحشاء و منكرات در مرحله اول ريشه مفاسد اقتصادى را بايد خشكانيد، جلوى ثروتهاى باد آورده را گرفت. مفسدان اقتصادى را مهار كرد و اين شياطين را در بند كشيد تا ريشه فتنه بسوزد و خود كامگى حاكم نگردد. مع‏الأسف مبارزه با مفاسد اقتصادى با موفقيت همراه نبوده! و رانت خوارى در بسيارى از دستگاه‏ها نفوذ كرده، حيف و ميل بيت المال و ولخرجى‏ها در نهادهاى دولتى نيز رخنه كرده و كسى پرسش نمى‏كند و كسى پاسخگو نيست. در تشكيلات يك وزارتخانه كه كار عمرانى يا فرهنگى بايد بكند هدر دادن بيت المال و سوء استفاده و جشن و جشنواره و كنسرت و اركستر داخلى و خارجى و جشن‏هاى عروسكى و سفرهاى خارجى آمار و ارقام كلان بيت‏المال را به حلقوم مى‏كشد، از نان و آب و مواد اوليه نيازهاى مردم محروم كم مى‏گذارند و بيت المال را در مراسم‏ها و افتتاحيه‏ها بى دريغ خرج مى‏كنند، هزاران ميليارد صرف جشن‏ها و شادى‏هاى مشتى بلهوس و بازيگر و بيهوده‏گرا مى‏كنند و گرانى ارزاق عمومى را به حساب مردم كم درآمد مى‏گذارند. اگر دستگاه بازرس و تحقيق و بررسى راه نفوذ به دنياى بسته را پيدا كنند و ارائه دهند آنوقت مردم خواهند ديد مشكل بحران‏هاى اقتصادى كه سرچشمه مفاسد اخلاقى است در كجاست، اگر طلسم جادوئى رانت و رانت خوارى شكسته شود و راز و رمز ثروتهاى بادآورده كشف گردد معلوم مى‏شود كه چگونه قشر محروم بايد غرامت غول‏هاى ثروت و مافياهاى رانت را بپردازند، از سوى ديگر بانكها هستند كه پرشكوه‏ترين ساختمان‏ها را در شهر و روستا به خود اختصاص داده و سود بيست و شش درصد تا سى و شش درصد مى‏گيرند و نام اسلامى را نيز يدك مى‏كشند . شرح ماجراى انباشت ثروت و شكاف فقر و غنا آنقدر طولانى است كه اين قلم توان تحرير آن را ندارد. فقر و فساد
به اين سوى جامعه مى‏نگريم، قشرهاى كم درآمد، عيالوار، از كار افتاده، بى سرپرست، بى‏خانمان مستأجر با اجاره بهاى سنگين. خانواده‏هائى كه با عائله پنج شش‏نفره در يك يا دو اطاق محقر يا زاغه‏ها به سر مى‏برند، خرج زندگى و تحصيل و لباس فرزندانشان را ندارند در چنين شرائطى فكر كنيد چه اتفاق مى‏افتد. فرزندان جوان و نوجوان و دختران دم بخت از يكسو تهى دستى پدر و رنج مادر را مى‏بينند و از سوى ديگر پسران و دختران پول دار با ماشين‏هاى پژو و زانتيا و ماكسيما در چنين فضاى آكنده از بى‏عدالتى و تبعيض چه مى‏كنند؟ آنها كه اصالت دينى و اعتقادى و خانوادگى آنان را محدود كرده است با صبر و عقده‏هاى روحى و خواسته‏هاى سركوفته روزگارى را با تلخى و رنج مى‏گذرانند تا شايد فرجى شود و سامانى در زندگى پيدا كنند در ميان اين خانواده‏هاى نيازمند بسيارند كه از چنين مصونيت اخلاقى و تربيتى و خانوادگى برخوردار نيستند اينها بندها را پاره مى‏كنند، راه فرار از خانه را پيش مى‏گيرند دختر يا پسرى كه از خانه بيرون شد در پى يك پناهگاه مى‏گردد تا خواسته‏هاى دل خود را آنجا پيدا كند. اين پناهگاه‏ها همواره مطمئن نيستند، بلكه عمدتاً صيادانى هستند كه در پى صيد ارزان در خيابان‏هاى شهر و ترمينال ها و پارك‏ها پرسه مى‏زنند تا صيد خود را به چنگ آورند و با اندك بهائى به دام اندازند و آنان را روانه خانه‏هاى تيمى فساد و فحشاء كنند. آمار و ارقام دختران فرارى هر روز چهره زشت و ننگين فقر و بى‏عدالتى و نابسامانى شرائط خانوادگى را در جامعه به تصوير مى‏كشد، اغلب اين دختران كه در سن و سال نه چندان بالا به دام فساد و فحشاء مى‏افتند در اين شرائط رشد مى‏كنند، بخشى از آلودگى‏هاى اخلاقى و مفاسد اجتماعى و مواد مخدر و فساد جنسى در اين مرداب و لجن‏زار توليد مى‏شود و به جامعه پخش مى‏گردد. آيا مسئوليت حكومت در اين اوضاع و احوال چيست؟ مگر در روايت نخوانده‏ايم كه هرگاه فقر داخل سرزمينى شد دين و ايمان از دروازه ديگر آن ديار بيرون مى‏رود؟ تجربه تلخ استضعاف و بهره كشى از زنان و دختران در جهان مستضعفان ماجراى اسفبارى را تصوير مى‏كند كه بخشى از آن همان فساد و فحشاء است. كه امروزه در جامعه ما رو به رشد است. آيا دستگاه‏هاى حاكمه مسئوليت ندارند به اين وضع ناهنجار سامانى بدهند؟ آنها كه در جاى گرم و نرم نشسته‏اند و براى جامعه نرخ كالا تدوين مى‏كنند از اين ناهنجارى‏ها چه مقدار باخبرند؟ آنها كه فرزندان و حاشيه‏هايشان و مديران دفاترشان سالى چند بار سفر خارجى مى‏روند و با دلار و ريال دور دنيا را گشت مى‏زنند، مى‏دانند در سايه شوم فقر در اين جامعه چه اتفاقاتى مى‏افتد؟ آنها كه ميلياردها حق اين ملت را صرف جشنواره موسيقى و تالارهاى رودكى و وحدت و فرهنگ سراى نياوران و غيره مى‏كنند، آنها كه ميلياردها صرف تزيين دكوراسيون دفاتر كارشان مى‏كنند. آنها كه هرچه مى‏خواهند برايشان فراهم است، مى‏دانند بر دلهاى زار نيازمندان چه مى‏گذرد؟!
اينست كه براى ريشه يابى فساد و فحشاء بايد در جستجوى اين عوامل بود. و تا ريشه مفاسد اقتصادى و بى عدالتى خشكانده نشود سخن از مبارزه با مفاسد اخلاقى گفتن راه به جائى نمى‏برد.
حاصل اينكه: در جامعه از يكسو رفاه و تجمل نقش تخريبى دارد كه متأسفانه در تشكيلات ما به وفور ديده مى‏شود، و از سوى ديگر فقر و نيازمندى و بى عدالتى كه زمينه فساد و فحشاء را فراهم مى‏سازد و فقر و فساد و تبعيض سه واژه نفرت بارى است كه از يكديگر تفكيك ناپذيرند و براى ريشه كن ساختن آنها لحظه‏اى درنگ جايز نيست و اين مسئوليت حكومت است كه بى چون و چرا بايد در اين پيكار وارد شود و گرنه همه چيز بر باد است. پاورقي ها: