آزادى بيان‏

##تهيه و تدوين: حجةالاسلام و المسلمين محمد رضا مصطفى پور##
يكى از انواع آزادى، آزادى بيان است، بحث آزادى بيان يكى از بحث انگيزترين موضوعات جوامع بشرى در دنياى معاصر است زيرا اين مقوله به دليل ماهيت خاصى كه دارد، از طرفى جزء مهمترين حقوق اساسى افراد در جوامع بوده و از سوى ديگر: همواره با منافع ارباب قدرت و ديدگاه‏هاى اقتدارگرايانه به نحوى در تعارض بوده است. در اين مقاله در آغاز به تعريف آزادى بيان اشاره مى‏شود و سپس به آزادى بيان در اسلام با توجه به منافع دينى و اسلامى پرداخته مى‏شود. مى‏توان آزادى بيان را اين گونه تعريف كرد:
«آزادى بيان حق طبيعى است كه همه افراد آدمى به مقتضاى انسان بودن خود، به طور يكسانى از آن برخوردار و به موجب آن در بيان انديشه و فكر خود، تا جايى كه موجب نقض حقوق ديگران و اصول ارزشى مورد احترام جامعه نشود، مجازند.»
بر اساس اين تعريف، اولاً: آزادى بيان يك حق طبيعى براى همه افراد انسان است و ثانياً همه افراد به طور يكسان از آن برخوردارند كه مى‏توانند انديشه و فكر خود را ابراز كنند و ثالثاً محدود به دو چيز است اول: موجب نقض حقوق ديگران نشود. دوم: موجب نقض اصول ارزشى مورد احترام جامعه نشود.
برخى گفته‏اند: آزادى بيان به اين معناست كه افراد گذشته از اين كه به خاطر دانستن عقيده مخالف، چه در امور دينى و چه در امور سياسى نبايد تحت پيگرد قرار گيرند. بلكه بايد بتوانند در عمل عقيده خود را ابراز نمايند و براى اثبات و احياناً به دست آوردن همفكران ديگر درباره آن تبليغ كنند.(1)
مبناى اين تلقى از آزادى بيان آن است كه تعارض افكار از نظر علمى و سياسى موجب رشد علم و افكار مردم است و مى‏تواند منافع زيادى براى جامعه دربر داشته باشد چنان كه سلب اين آزادى موجب ركود افكار و علوم بشرى است و در نتيجه سبب اختلال حركت تكاملى جامعه و افراد مى‏گردد.
برخى نيز گفته‏اند(2) آزادى بيان به معقول و نامعقول تقسيم مى‏شود و در آغاز به انواع آزادى بيان به وجه نامعقول مى‏پردازد و سپس به وجه معقول آن اشاره مى‏كند. انواع آزادى نامعقول‏
1- موضوعيت پيدا كردن خود بيان: با قطع نظر از اين كه محتواى بيان چيست همه ما مى دانيم كه در اين دنيا افراد فراوانى وجود دارند كه فقط مى‏خواهند حرفى بزنند تا به اصطلاح، خودشان را سبك كنند و اما اين كه سخنانشان چه محتوايى دارد مورد توجهشان نيست. از اين رو سخنان لغو و بيهوده و يا بى‏فايده را بر زبان راندن و يا احياناً زبان به بدگويى از ديگران باز كردن براى آنان منعى ندارد.
2- برخى اشخاص هستند كه سخنان خودشان براى خودشان اهميت زيادى دارد و گمان مى‏برند كه آن سخنان براى ديگران نيز داراى اهميت است. از اين رو از راه دلسوزى، براى مردم جامعه با عشق و علاقه به بيان آن‏ها مى‏پردازند در حالى كه براى ديگران آن اهميت و ارزش را ندارد.
3- برخى مى‏خواهند در جامعه خود را مطرح كنند ولى چون وسيله‏اى براى طرح خود در جامعه ندارند به آزادى بيان متوسل مى‏شوند تا با طرح سخنان غير مفيد و احياناً مضرّ خود را مطرح كنند.
4- با توجه به پيدايش تكنولوژى و زندگى ماشينى، برخى جوامع گرفتار يكنواختى ملال آور در زندگى خود گشته‏اند. از اين رو براى بر داشتن سدّ يكنواختى ملال آور، سخنان جالب و تكان دهنده، اما بى معنا و يا ضد واقعيات را به قصد بر هم زدن چرت خواب آلودگان، بيان مى‏كنند اما نمى‏دانند كه بر طرف كردن ملال يك نواختى زندگى با اين گونه سخنان مانند آن است كه كسى آب به صورت خواب آلوده و يا شخص مبتلا به كسالت بپا شد، اين كار كسالت او را بر طرف نكرده است و بيدارى را براى او به ارمغان نياورده است و زمينه هشيارى او را فراهم ننموده است، از اين رو بعد از گذشتن لحظه‏هايى، دوباره آن كسالت خود را نشان مى‏دهد. اما بيدار كردن و هشيارى افراد راه معقول و بيان منطقى را مى‏طلبد. به گفته مولوى:
خويشتن مشغول كردن از ملال‏

باشدش قصد از كلام ذوالجلال‏
كاتش وسواس و غصّه را

زان سخن بنشاند و سازد دوا
بهر اين مقدار آتش شاندن‏

آب پاك و بول يكسان شد به خن‏
آتش وسواس را اين بول و آب‏

هردو بنشاندند همچون خمر و خواب‏
ليك اگر واقف شود زين آب پاك‏

كه كلام ايزد است و روحناك‏
نيست گردد وسوسه كلى زجان‏

دل بيابد ره به سوى گلستان(3)

و در جايى ديگر در نقش بيان در فتنه انگيزى مى‏گويد:
اين زبان چون سنگ وخم آهن وش است‏

و آن چه بجهد از نوبان چون آتش است‏
سنگ و آهن را مزن برهم گزاف‏

گه زروى نقل و گه از روى لاف‏
زان كه تاريك است و هر سو پنبه‏زار

در ميان پنبه چون باشد شرار
ظالم آن قومى كه چشمان دوختند

وز سخنها عالمى را سوختند
عالمى را يك سخن ويران كند

روبهان مرده را شيران كند(4) آزادى بيان معقول‏
آزادى بيان معقول آن آزادى است كه مطابق اصول و قوانين مفيد انسانى باشد، نه آن كه هر چيزى را كه دلخواه باشد مى‏توان با هر شكلى از سخن بيان كرد از اين رو مى‏توان مواردى از آزادى معقول را به اين صورت بيان كرد!
1- در ميدان علوم مربوط به جهان طبيعت مانند جمادات، نباتات و گياهان، حيوانات و جانوران و همه موضوعاتى كه در عرصه طبيعت، ابعاد مادى دارند و دانشمندان در همان ابعاد مادى آن‏ها دست به كار مى‏شوند، هرگونه انديشه و عقيده و بيان با تذكر به كيفيت شناخت كه آيا قطعى است يا ظنّى است يا احتمالى، آزاد است و مى‏توان بدون هيچگونه محدوديت به تجزيه و تحليل واقعيت‏هاى مادى عالم همت گماشت.
2- در ميدان علوم انسانى و هستى‏شناسى كلى كه مستقيم يا غير مستقيم در تفسير انسان در دو قلمرو «آن چنان كه هست و آن چنان كه بايد» تأثير مى‏گذارد نظارت و تحقيق انسان‏هاى آگاه و متخصص و عادل ضرورت دارد و به عبارت ديگر در ميدان علوم انسانى و هستى‏شناسى رعايت سه شرط آگاهى، تخصص و عدالت لازم است.
زيرا اشخاصى كه حق تبيين سرنوشت يك انديشه را در اختيار دارند چه بسا كه حق تعيين سرنوشت فكرى و عقيدتى و به طور كلى سرنوشت بعد معنوى حيات را كه ملاك تكامل است در اختيار دارند، از اين رو اگر اين اشخاص از اصول و محيط به انديشه مورد تحقيق آگاه باشند و فقط ميدان محدود خود همان نظريه را مورد مطالعه و تحقيق قرار دهند. ممكن است آن انديشه نوظهور را مردود شمارند و به عبارت ديگر: شرط آگاهى براى اين است كه بررسى و تحقيق كنندگان با اشراف و احاطه فراگيرتر درباره آن انديشه تلاش كنند. از باب مثال، ممكن است براى شناخت صحيح يك قاعده حقوقى گذار محقّق راستين به مسائلى از فرهنگ و روان‏شناسى و علوم سياسى بيفتد كه اگر حقوق دان از آن مسائل آگاهى نداشته باشد و بگويد: من درباره يك قاعده حقوقى تحقيق مى‏كنم و نيازى به آگاهى‏هاى فرهنگى و روان‏شناسى و سياسى ندارم، از فهم آن قاعده حقوقى ناتوان بماند. اما لزوم شرط تخصص براى آن است كه شخص غير متخصص، نسبت به انديشه نوظهور بيگانه است. از اين رو سخنانى را مطرح مى‏كند كه فاقد اعتبار و ارزش است.
اما لزوم شرط عدالت كه منشأ آن احساس تعهد است، آن است كه اگر عدالت نباشد اولاً در هر انديشه نوظهورى اظهار نظر مى‏كند اگرچه شايستگى آن را نداشته باشد و ثانياً اگر محقق غير عادل، انديشه نوظهورى را محكوم كند با اين كه در واقع صحيح بوده است به صاحب انديشه و جامعه خيانت كرده است و اگر انديشه باطلى را تصديق نمايد، به جامعه خيانت كرده است.
بهرحال انسان بايد بداند، ابزار و بيان واقعيات مفيد به حال بشر، چه در قلمرو مادى و چه در قلمرو معنوى، نه تنها آزاد است، بلكه كسى كه اطلاعى از واقعيات و حقايق داشته باشد و قدرت بيان و تبليغ آن‏ها را در خود احساس كند و در عين حال، ساكت بماند و مردم را از دريافت آن حقايق و واقعيات محروم سازد، هم در دنيا و هم در آخرت مورد بازخواست قرار خواهد گرفت. آزادى بيان در قرآن
در قرآن مجيد آياتى وجود دارد كه دلالت بر آزادى بيان خصوصاً لزوم بيان حق مى‏كند كه به چند نمونه آن اشاره مى‏شود.
1- «يا اهل الكتاب لم تلبسون الحق بالباطل و تكتمون الحق و انتم تعلمون»(5) اى اهل كتاب، چرا حق را به باطل مى‏پوشانيد و حق را كتمان مى‏كنيد در حالى كه شما مى‏دانيد، و در آيه ديگرى فرمود:
2- «انّ الذى يكتمون ما انزلنا من البيّنات و الهدى من بعد بيّنّاه للناس فى الكتاب اولئك لعنهم اللّه و يلعنهم اللاعنون»(6)؛ كسانى كه كتمان مى‏كنند آن دلايل آشكار و هدايت را كه فرستاديم بعد از آن كه آنها را براى مردم آشكار كرديم، آنان هستند كه خداى سبحان بر آنان لعنت مى‏كند و لعنت كنندگان نيز به آنان لعنت مى‏فرستند.
از اين آيات استفاده مى‏شود كه اظهار حق لازم و كتمان و مخفى كردن آن ناروا است.
3- در برخى آيات، بيان حق را لازم دانسته و فرمود: «و ذكّر فانّ الذكرى تنفع المؤمنين»(7) تذكر بده چون ياد آورى و تذكر دادن براى مؤمنان سودمند است.
4- و در سوره زمر فرمود: «فبشر عباد الّذين يستمعون القول فيتّبعون احسنه اولئك الذى هديهم اللّه و اولئك هو اولواالالباب»(8) بشارت ده به آنان كه سخن را مى‏شنوند و از بهترين آن پيروى مى‏نمايند، اينان، كسانى هستند كه خداوند هدايتشان فرموده و اينان همان خردمندانند از اين آيه استفاده مى‏شود، كه انتخاب و پيروى بهترين گفتار در جايى ممكن است كه آزادى بيان و گفتار وجود داشته باشد تا در مقايسه با يكديگر بهترين سخنان مشخص و پيروى گردد.
علاوه به آيات فوق، وظائف و دستوراتى براى مسلمانان مقرر گرديده كه انجام هر يك از آن‏ها مستلزم وجود آزادى بيان براى پيروان دين است و آن‏ها عبارتند: 1- امر به معروف و نهى از منكر
اسلام بر اساس دستور امر به معروف و نهى از منكر مسلمانان را موظف كرده است كه با تشخيص «معروف» و «منكر» وظيفه دارند كه راه گسترش معروف و زدودن منكر از پيكر جامعه با هر وسيله ممكن تلاش نمايند و با اين كار سلامت جامعه را از انحرافات داخلى و خارجى تضمين كنند و از فساد مسلمانان و انحراف جامعه جلوگيرى نمايند.
«كنتم خير امّة اخرجت للناس تأمرون بالمعروف و تنهون عن المنكر»(9) امتياز شما امت مسلمان به اين است كه امر به معروف و نهى از منكر مى‏كنيد. 2- مشورت
در قرآن و روايات اسلامى مسلمانان تشويق به امر به مشورت شده‏اند تا در پرتو آن معضلات و مشكلات فردى و اجتماعى را حل كنند و از تشويق و ترغيب به مشورت و استفاده از آراء و نظرات ديگران به روشنى معلوم مى‏شود كه اسلام، خواهان محيطى است كه انسان‏ها بتوانند، آزادانه در آن رأى و عقيده خود را اظهار كنند تا در پرتو تضارب آراء موافق و مخالف گزينش بهترين رأى ميسّر گردد و گرنه حق اظهار عقيده و نظر در موضوع مورد مشورت و تشويق و ترغيب به آن جايگاهى نخواهد داشت.
در سوره آل عمران خطاب به پيامبر اكرم(ص) فرمود: «وشاورهم فى الامر»(10) در كارها با مردم مشورت كن و در سوره شورى فرمود: «و امرهم شورى بينهم»(11) يكى از ويژگى‏هاى مؤمنان آن است كه در امور با مؤمنان مشورت مى‏كنند.
على بن ابى طالب عليه السلام فرمود: «اضربوا بعض الرأى ببعض يتولد منه الصواب امخضوا الرأى مخض السفاء»(12)
برخى از آراء را بر برخى ديگر عرضه كنيد كه رأى درست اين گونه پديد مى‏آيد. همچون شيرى كه براى بيرون كردن كره آن در ميان مشك مى‏ريزند و بهم مى‏زنند. 3- نصيحت و خيرخواهى‏
پيامبر اكرم (ص) فرمود: «كلّكم راع و كلّكم مسئول عن رعيته»(13) مسلمانان نسبت به هم مسئوليت دارند و بايد خيرخواه يكديگر باشند بر اين اساس مسلمانان موظف هستند كه نسبت به آحاد مسلمانان به ويژه پيشوايان دين، خيرخواه و نيك انديش باشند و آنان را از طريق ارائه نظرات خيرخواهانه و اصلاحى يارى رسانند و با انتقاد سازنده كه منشأ آن تعهد اسلامى است آنان را از فرو غلطيدن در مسير انحراف‏ها باز دارند. حضرت امير(ع) فرمود: «وامّا حقى عليكم فالوفاء بالبيعه و النصيحة فى المشهد و المغيب»(14) حق من بر شما وفاء به عهد و نصيحت و خيرخواهى در حضور و غياب من است. 4- لزوم برخورد با بدعت‏ها
عالمان دين مسئوليت سنگينى را در برابر افكار انحرافى و بدعت‏آميز برعهده دارند و آن اين كه حق را آشكار كنند و بدعت‏ها را بازشناسى كنند در غير اين صورت مشمول لعنت الهى خواهند شد.

«اذا ظهرت البدع فى امتى فليظهر العالم علمه فمن لم يفعل فعليه لعنة اللّه»(15) آنگاه كه بدعت‏ها در ميان امّت من آشكار شد عالمان مى‏بايست علم خود را آشكار كنند و گرنه مشمول لعن خدا مى‏گردند. حدود آزادى بيان‏
اسلام آزادى بيان را در جامعه پذيرفته اما براى آن حدود و مقرراتى در نظر گرفته كه در آن چارچوب به بيان واقعيت و حقايق بپردازند كه مهمترين آن‏ها عبارتند از: 1- ممنوعيت توهين به مقدّسات‏
يكى از محدوديت‏هاى آزادى بيان، خوددارى از توهين به مقدسات اسلامى است اساساً اهانت به مقدسات ديگران و برخورد غير منطقى، نه تنها مشكلى را حل نمى‏كند بلكه موجب انزجار و تنفّر و برانگيختن عكس العمل طرف مقابل مى‏شود و چنين عملى در هيچ نظامى پذيرفته نيست.
اسلام مسلمانان را از اهانت به مقدّسات ديگران بر حذر داشته و فرمود: «ولاتسبّوا الذين يدعون من دون اللّه فيسبّوا اللّه عدواً بغير علم»(16) كسانى كه غير خدا را مى‏خوانند، دشنام ندهيد، زيرا آن‏ها همين كار را با خداى شما خواهند كرد.
حضرت على(ع) در جنگ صفين به يارانش كه به شاميان دشنام مى‏دادند، فرمود: «انى اكره لكم ان تكونوا سبّابين»(17) من خوش ندارم شما دشنام دهنده باشيد. اما اگر كردارشان را تعريف و حالات آنان را بازگو كنيد به سخن راست نزديك‏تر و عذرپذيرتر بود، به جاى دشنام آنان مى‏گفتيد: خدايا، خون ما و آن‏ها را حفظ كن و آنان را اصلاح فرما و آنان را از گمراهى به راه راست هدايت كن، تا آنان كه جاهلند، حق را بشناسند و آنان كه با حق مى‏ستيزند، پشيمان شده به حق برگردند. 2- ممنوعيت هتك حيثيت‏
حيثيت و آبروى انسان در جامعه اسلامى حرمت و احترام دارد و كسى حق ندارد، اين آبرو و حيثيت را به بهانه آزادى بيان هتك كند و به او اهانت نمايد.
پيامبر اكرم(ص) فرمود: «من ردّ عن عرض اخيه كان له حجاباً من النار»(18) هر كس پرده (از روى آبروى برادر خود بردارد، پرده هايى از آتش او را فرا مى‏گيرد).
امام صادق(ع) فرمود: «من روى على مؤمن رواية يريدبها شينه و هدم مروّته ليسقط من اعين الناس اخرجه اللّه من ولايته الى ولاية الشيطان»(19) كسى كه چيزى را به قصد تحقير و كوباندن شخصيت افراد و ساقط كردن آن‏ها از چشم مردم نقل كند خداى سبحان او را از ولايت خود به ولايت شيطان پيروى خواهد ساخت.
و در روايت ديگرى فرمود: «اذلّ الناس من اهان الناس»(20) خوارترين مردم كسى است كه مردم را خوار بدارد و در روايت ديگرى فرمود:
« انّ اللّه عز و جل خلق المؤمن من عظمة جلاله و قدرته فمن طعن عليه او ردّ عليه قوله فقد ردّ اللّه»(21) اخلاق مؤمن از بزرگى و عظمت و توانايى اوست پس طعن و تمسخر او يا رد گفتار او رد خداوند است.
از اين بيان‏ها استفاده مى‏شود كه حفظ كرامت، آبرو و حيثيت ديگران از محدوديت‏هاى آزادى بيان است. 3- ممنوعيت افشاء اسرار و شايعه پراكنى‏
حفظ اسرار افراد يا نظام بر هر انسانى لازم و افشاء آن‏ها خيانت به افراد و نظام به حساب مى‏آيد از اين رو در اسلام اولاً: از خيانت نهى شده و فرموده: «يا ايهاالّذين آمنوا لاتخونوا اللّه و الرسول»(22) اى مؤمنان به خدا و پيامبرش خيانت نورزيد.
مردمانى را كه اخبار و اطلاعات را بدون تحقيق و بررسى در جامعه منتشر ساخته و اعتماد عمومى را متزلزل مى‏سازند مورد نكوهش قرار داده و خواستار ارجاع شايعه‏ها به صاحب نظران گرديده است.
«و اذا جائهم امر من الامن او الخوف اذاعوابه و لو ردّوه الى الرسول و الى اولى الامر منهم لعلمه الذين يستنبطونه منهم»(23) هنگامى كه خبرى از پيروزى يا شكست به آن‏ها برسد بدون تحقيق آن را شايع مى‏سازند و اگر آن را به پيامبر(ص) و پيشوايان ارجاع دهند از ريشه‏هاى مسائل آگاه خواهند شد. 4- ممنوعيت توطئه‏
هيچ مسلمان يا شهروندى در زير لواى نشر و تبليغ افكار، نمى‏تواند اغراض فاسد سياسى خود را تعقيب كند و هواى مخالفت و كينه توزى و براندازى را در سر داشته باشد. در غير اين صورت با او برخورد خواهد شد ماجراى تخريب «مسجد ضرار» توسط پيامبر اكرم(ص) بر اين مبتنى بود كه گروهى با اهداف توطئه گرانه و براندازى نظام اسلامى قصد داشتند از مسجد كمين گاهى براى كفار و نقطه نفوذى براى بيگانگان فراهم آورند.
«الّذين اتخذوا مسجداً ضراراً و كفرا و تفريقاً بين المؤمنين و ارصاداً لمن حارب اللّه و رسوله من قبل وليحلفن ان اردنا الا الحسنى و اللّه يشهد انهم لكاذبون».(24)
آنان كه مسجدى ساختند براى زيان به مسلمانان و تقويت كفر و تفرقه بين مؤمنان و كمين گاهى كه با خدا و پيامبرش مبارزه كرده‏اند. آنان سوگند ياد مى‏كنند كه نظرى جز نيكى نداشته‏ايم اما خداى سبحان گواهى مى‏دهد كه آنان دروغگو هستند.
بنابراين مطالب: اصل آزادى اسلام در اسلام پذيرفته شده است اما چون حفظ امنيت اجتماعى و دفاع از حقوق همه افراد لازم است و يا ايجاد هرج و مرج و ضربه زدن به حيثيت افراد يا توهين به مقدّسات موجب زوال حفظ امنيت يا حيثيت افراد مى‏شود، ممنوع مى‏باشد. پاورقي ها:پى‏نوشت‏ها: – 1. درآمدى بر حقوق اسلامى، ص 270. 2. حقوق بشر از ديدگاه اسلام و غرب، ص 421. 3. مثنوى معنوى. 4. همان. 5. سوره ذاريات، آيه 55. 6. سوره آل عمران، آيه 71. 7. سوره بقره، آيه 159. 8. سوره زمر، آيه 17 – 18. 9. سوره آل عمران، آيه 110. 10. سوره آل عمران، آيه 159. 11. سوره شورى، آيه 38. 12. غررالحكم، ص 71. 13. ميزان الحكمة، ج 4، ص 327. 14. نهج البلاغه، خطبه 34. 15. اصول كافى، ج 1، ص 54. 16. سوره انعام، آيه 108. 17. نهج البلاغه، خطبه 206. 18. بحارالانوار، ج 72، ص 253. 19. بحارالانوار، ج 72، ص 168. 20. همان، ص 142. 21. همان. 22. سوره انفال، آيه 27. 23. سوره نساء، آيه 83. 24. سوره توبه، آيه 107.