روش تربيت مجرمان و گناه كاران‏

قسمت چهارم‏
آنچه در گفته‏هاى پيشين آمد، روش تربيت به صورت كلّى بود، در اين بخش برآنيم كه مسائل را جزئى‏تر بيان نموده، به برخى روش‏هاى خاص يك موضوع، بپردازيم تا مسأله جنبه عملى‏تر و كاربردى‏تر پيدا كند، در اين بخش اوّلين بحثى كه مطرح مى‏شود روش تربيت خلافكاران، مجرمان و گناه‏كاران است، همان چيزى كه امروز سخت جامعه ما به آن نيازمند است. 1- گفتگوى دوجانبه‏
يكى از شيوه‏هاى برخورد با خلافكاران گفتگوى طرفين و استدلال منطقى است از اين شيوه شخص پيامبر(ص) و امامان معصوم از جمله اميرمؤمنان(ع) استفاده برده است.
از جمله وقتى پيامبر اكرم(ص) از دنيا رفت و اميرمؤمنان به كار تجهيز او مشغول شد، اندكى از مردم در سقيفه گرد آمدند و با زير پا گذاشتن بيعت‏هاى مكرّر با على(ع) به فكر تعيين خليفه رسول خدا افتادند، پس از جريانات مفصّلى با ابوبكر بيعت كردند و به مسجد آمده مردم را اجبار به بيعت با وى نمودند از على(ع) نيز خواستند كه با او بيعت كند. حضرت براى بازداشتن آنان از منكر بزرگ تغيير رهبرى الهى امت و دعوت آنان به راه صحيح يعنى امامت و ولايت شروع به استدلال كرد و حقّانيت خويش، و ويژگى‏هاى خو و بيعت غدير را به يادشان آورد. با اين بيان اميرمؤمنان(ع) فريادها بالا گرفت و عمر كه احساس مى‏كرد ممكن است مردم گرد على(ع) جمع شده سخنانش را بپذيرند، مجلس را برهم زد و مردم را متفرق كرد.(1) همچنين در شوراى تعيين خليفه، پس از درگذشت عمر بن خطاب، حضرت رو به اعضاى شورا نموده فرمود: سخنم را بشنويد، اگر حق بود بپذيريد و اگر باطل بود انكار كنيد، سپس فضائل و ويژگيهاى خود را بيان كرد در هر مورد مخاطبان را سوگند مى‏داد و از آنان پاسخ مى‏طلبيد. آنان نيز سخن حضرت را تأييد كردند، طبرسى در احتجاج صد مورد از اين سوگندها را نقل نموده از آن جمله حضرت فرمود: شما را به خدا سوگند مى‏دهم آيا غير از من كسى از شما هست كه به دو قبله نماز گذارده باشد و در دو بيعت فتح و رضوان شركت جسته باشد و همسرش سرور زنان جهانيان و دو فرزندش سرور جوانان اهل بهشت باشند؟ همگى پاسخ دادند: نه كسى غير از تو نيست، سپس آن حضرت اعلميّت خود، عصمت و پاكى خود، حوادث جنگ بدر و احد و… را بيان كرد و همگان را سوگند داد آنان نيز سخن آن حضرت را تصديق كردند، آنگاه حضرت فرمود: «شما عليه خودتان اعتراف كرديد و سخن پيامبرتان براى شما روشن شد. شما را به پرواى از خداوندى كه شريكى ندارد توصيه مى‏كنم و از خشم او باز مى‏دارم، فرمان خداى را مخالفت نكنيد و حق را به اهلش برگردانيد، سنّت رسول اللّه (ص) را پيروى كنيد زيرا مخالفت با سنّت او مخالفت با خداوند است، خلافت را به اهل آن برگردانيد و به آنانكه خلافت حق ايشان است تحويل دهيد…» آنها در جواب گفتند: اگر على به خلافت رسد ميان اهل شورا و ديگران به تساوى خواهد نگريست، بنابراين عثمان انتخاب مى‏شود…(2)
امير مؤمنان حتى در ميدان جنگ نيز براى هدايت متخلّفان و مخالفان از استدلال منطقى چشم پوشى نكرد و در جنگ جمل به فردى كه نسبت به حقانيّت حضرت در مقابل طلحه و زبير و عائشه ترديد داشت فرمود: حق را با افراد نمى‏توان شناخت، تو اوّل حق را بشناس آنگاه افراد را با آن مقايسه كن… 2- پند و اندرز
گاه اميرالمؤمنين با مجرمان و متخلّفان از در موعظه و پند وارد مى‏شود اين بخش را چون در ضمن روش موعظه توضيح داده‏ايم، از آن گذر نموده فقط به ذكر گوشه‏هايى از پند آن حضرت به كسانى كه او را تنها گذارده و اين جرم بزرگ را مرتكب شدند بسنده مى‏كنيم: اى مردم! مهار بار سنگين گناهان را رها كنيد، امام خود را تنها مگذاريد، كه در آينده خود را سرزنش مى‏كنيد. خود را در آتش فتنه‏هايى كه پيشاپيش افروخته‏ايد نيفكنيد راه خود گيريد، و از راهى كه به سوى فتنه‏ها كشانده مى‏شود دورى كنيد. به جانم سوگند كه مؤمن در شعله آن فتنه‏ها نابود نشود… همانا من در ميان شما چونان چراغ درخشنده در تاريكى هستم، كه هر كس به آن روى مى‏آورد از نورش بهره‏مند مى‏گردد. اى مردم سخنان مرا بشنويد، و بخوبى حفظ كنيد، گوش دل خود را باز كنيد تا گفته‏هاى مرا بفهميد.(3)
و همچنين على(ع) هنگام عبور از بازار با خواندن آيات الهى سعى داشت مردم را پند و اندرز دهد، مردى به نام ذاذان نقل مى‏كند كه «اميرمؤمنان در بازارها بدون همراه مى‏گذشت، گمشدگان را راهنمايى مى‏كرد، ناتوان را كمك مى‏كرد و چون به فروشندگان و بقّالها مى‏رسيد، قرآن را در برابرشان مى‏گشود و اين آيه را تلاوت مى‏كرد: آن سراى آخرت است كه آن را براى كسانى كه قصد برترى جويى و فساد انگيزى در زمين ندارند، قرار داديم و عاقبت از آن پرهيز كاران است(4)»(5). 3- تأليف قلوب با كمكهاى اقتصادى‏
برخى منحرفان و خلافكاران هستند كه تربيت آن‏ها نياز به كمك‏هاى مادى دارد تا قلب آنها جلب شده، هدايت يابند. پيامبر اكرم يك بخش از بيت المال را به اين امر اختصاص داده بود، چنان كه امام هفتم (ع) مى‏فرمايد: «آنان گروهى بودند كه خدا را به يگانگى پذيرفته بودند و عبادت غير خدا را رها كرده بودند ولى اين شناخت كه محمد(ص) رسول خداست در قلوبشان وارد نشده بود. رسول خدا(ص) با آنان الفت مى‏گرفت، تعليمشان مى‏داد و براى اين كه شناخت پيدا كنند با آنها سخن مى‏گفت و قسمتى از صدقات را به ايشان اختصاص داد تا شناخت و تمايل (به دين خداوند) پيدا كنند.»(6)
انسان بنده احسان است ممكن است انسان با احسانى مجرمى را براى هميشه هدايت كند، اميرمؤمنان از كسانى است كه از اين طريق بهره برد و انسانهاى زيادى را هدايت و تربيت نمود، ابن عباس در تفسير آيه شريفه «رجالٌ لاتلهيهم تجارةٌ ولابيعٌ عن ذكر اللّه»(7) مى‏گويد به خدا سوگند منظور از اين آيه شريفه، اميرمؤمنان(ع) است. روزى رسول خدا(ص) سيصد دينار به على هديه كرد. على(ع) گفت: من دينارها را گرفتم و با خود گفتم: به خدا سوگند، امشب با اين دينارها صدقه‏اى خواهم داد كه خداوند از من بپذيرد. چون نماز عشاء را با رسول خدا(ص) گزاردم. از مسجد بيرون رفتم زنى از من درخواست كمك كرد و من صد دينار به او دادم. فردا صبح چون به ميان مردم آمدم، ديدم آنان به همديگر مى‏گويند، على ديشب صد دينار به زنى بدكاره كمك كرده است. بشدّت ناراحت شدم و فردا شب چون نماز را خواندم صد دينار را برداشته از مسجد خارج شدم و با خود گفتم به خدا سوگند، صدقه‏اى خواهم داد كه خداوند از من بپذيرد. مردى را ديدم و دينارها را به وى دادم، فردا صبح اهل مدينه مى‏گفتند على ديشب به مرد دزد صدقه داده است. من باز در اندوهى شديد فرو رفتم و به خود گفتم امشب صدقه‏اى خواهم داد كه خدا از من بپذيرد. بعد از نماز صد دينار به مردى دادم كه فرداى آن روز مردم گفتند: على ديشب به مرد ثروتمند صدقه داده… نزد پيامبر اكرم(ص) رفتم، فرمود: اين جبرئيل است كه به تو مى‏گويد: همانا خداوند عزّ و جلّ صدقات تو را پذيرفته است و عملت را پاك و پاكيزه ساخت آن صد دينار شب اوّل به دست زنى فاسد رسيد، به خانه‏اش برگشت، از فساد توبه كرد، همان صد دينار را سرمايه خود قرار داد و الآن در جستجوى شوهرى است كه با وى ازدواج كند. صد دينار شب دوم به دست دزدى رسيد، دزد با گرفتن صد دينار به خانه برگشت. از دزدى توبه كرد و با همان صد دينار به تجارت مشغول است صد دينار سوم به دست مرد ثروتمندى رسيد كه چندين سال زكات مالش را نپرداخته بود او نيز با گرفتن صد دينار از تو، به خانه‏اش برگشت و خويش را سرزنش كرد و گفت: من چقدر بخيل و خسيسم. على(ع) كه ثروتى ندارد صد دينار صدقه مى‏دهد ولى سالها است كه خداى زكات را بر من واجب كرده است و من آن را نپرداختم. سپس مرد ثروتمند حساب مال خويش را رسيدگى كرد و زكات مالش را پرداخت…(8)
اميرمؤمنان علاوه بر رفتار، در سخنانش نيز روى اين روش تأكيد نموده است از جمله فرمود:
«اصلح المسى‏ء بحسن فعالك و دلّ على الخير بجميل مقالك؛ بد كار را با رفتار نيك اصلاح نما و با زيبا و خوب سخن گفتن او را به كار خير راهنمائى كن.»(9)
و همچنين فرمود: «عاتب اخاك بالاحسان اليه، و اردد شرّه بالانعام عليه؛ سرزنش و ملامت كن برادر خود را (كه به تو اهانت كرده) با احسان نمودن به او، و شرّ او را با هديه دادن بر طرف(10) كن.»
البته اين شيوه اختصاص به اميرالمؤمنين نداشت تمام امامان معصوم ما يكى از روشهاى هدايت گناهكاران و مجرمان را تأليف قلوب و كمك‏هاى اقتصادى مى‏دانستند، ولى على(ع) بر اين روش بيشتر تكيه داشت. از امام صادق(ع) نقل شده است كه مردى را نزد اميرمؤمنان آوردند كه استمنا كرده بود. اميرمؤمنان(ع) اوّل او را تأديب نمود، سپس از بيت المال هزينه ازدواج وى را فراهم كرد و او را همسر داد(11) و بدينوسيله هميشه او را از جرم و ارتكاب آن نجات بخشيد. 4- تشويق هدايت شدگان‏
مواردى لازم است براى برخورد با مجرم، طرف مقابل او را تشويق نمود، شاگردى كه خوب درس نمى‏خواند با تشويق كسى كه نمره عالى آورده مى‏شود زمينه درس خواندن او را فراهم، نموده، با تشويق كسى كه اعتياد را ترك كرده مى‏توان معتادان ديگر را وادار به ترك اعتياد نمود، و همين طور در گناهان ديگر، على(ع) در اين زمينه دستور كلّى مى‏دهد و مى‏فرمايد: «ازجر المسى‏ء بثواب المحسن؛ بدكار را با پاداش دادن به نيكوكار از كار بد باز دار (و زجر بده).»(12)
ابن اشهب نخعى از اميرمؤمنان(ع) نقل مى‏كند كه فرمود: «من دخل فى الاسلام طائعاً و قرء القرآن ظاهراً فله فى كلّ سنةٍ مأتا دينارٍ فى بيت مال المسلمين؛ سالانه دويست دينار از بيت المال مسلمين، از آن كسى است كه به اختيار خويش اسلام آورد و قرآن را آشكارا بخواند.»(13)
اگر چنين تشويق‏هايى در سطح جامعه گسترش يابد جلوى خيلى از جرم‏ها گرفته مى‏شود. 5 – مهربانى و ملامت نكردن مجرمان‏
روش ديگرى كه اميرمؤمنان در نهج البلاغه بدان پرداخته عدم ملامت و اين كه گناه او را به رخ او نكشند، چون ملامت باعث لجاجت در نتيجه باعث افزايش جرم مى‏شود بلكه با گناهكار مهربانى و ترحم كند على(ع) در اين زمينه مى‏فرمايد:«به كسانى كه گناه ندارند و از سلامت دين برخوردارند سزاوار است كه:« ان يرحموا اهل الذّنوب و المعصية؛ به گناهكاران ترحم كنند، و شكر اين نعمت گذارند، كه شكر گزارى آنان را از عيب جويى ديگران بازدارند، چرا و چگونه آن عيب جو، عيب برادر خويش گويد؟ و او را به بلايى كه گرفتار است سرزنش مى‏كند؟ آيا به خاطر ندارد كه خدا چگونه او را بخشيد و گناهان او را پرده پوشى فرمود؟ چگونه ديگرى را بر گناهى سرزنش مى‏كند كه همانند آن را مرتكب شده! يا گناه ديگرى انجام داده كه از آن بزرگ‏تر است؟ به خدا سوگند! گرچه خدا را در گناهان بزرگ عصيان نكرده و تنها گناه كوچكى مرتكب شده باشد، امّا جرأت او بر عيبجويى از مردم، خود گناه بزرگترى است.
اى بنده خدا، در گفتن عيب كسى شتاب مكن، شايد خدايش بخشيده باشد، و برگناهان كوچك خود ايمن مباش، شايد بر آنها كيفر شوى! پس هر كدام از شما كه به عيب كسى آگاه است به خاطر آنچه كه از عيب خود مى‏داند بايد از عيبجوئى ديگران خوددارى كند.»(14) 6- برخورد آرام‏
گاه ممكن است مهربانى، و يا عدم ملامت كار ساز نباشد براى تربيت گناهكار نياز است كه برخورد مستقيم شود، منتهى در گام اول بايد برخورد با آرامى همراه باشد.
رسول اكرم(ص) در سفر حج، هنگام رفتن به عرفات، اسامة بن زيد را پشت سر خود بر مركب سوار كرد و چون وقوف در صحراى عرفات به پايان رسيد و خواستند به طرف مشعر الحرام كوچ كنند فضل بن عباس را كه جوان بسيار خوش سيما و زيبايى بود پشت خود بر مركب جاى داد. در همين هنگام عربى همراه با خواهرش، كه او نيز از زيباترين زنان عرب بود، جلو رسول اكرم(ص) را گرفت و سؤالاتى از آن حضرت كرد. حضرت به پاسخ گفتن مشغول شد ناگهان متوجه شد كه فضل به آن زن عرب چشم دوخته است. پس با آرامى دستش را به صورت او گذاشته صورتش را برگرداند و مانع نگاه كردن او شد و به سخن خويش ادامه داد. فضل از زاويه ديگر، باز به نگاه كردن خويش به آن زن ادامه داد. وقتى رسول خدا(ص) از پاسخ دادن فراغت يافت، به فضل فرمود: «آيا نمى‏دانى اين روزها ايّام شمرده شده و مشخص شده‏اى هستند كه هيچ مردى در اين ايّام چشم خويش و زبان و دست خود را (از حرام) باز نمى‏دارد مگر آن كه خداوند همانند ثواب حج سال آينده را برايش مى‏نويسد.»(15)
على (ع) نيز با اين شيوه برخورد مى‏كرد، روزى حضرت در رحبه كوفه نشسته بود يكى از فرزندانش را ديد كه با لباسى از خز و گردنبندى از طلا خارج شد (و مى دانيم كه اسلام استفاده از زيور طلا براى مردان را حرام شمرده است) حضرت سؤال كرد: آيا اين شخص فرزند من است گفتند: آرى، حضرت او را صدا زد و لباس او را پاره كرد و گردنبندش را قطعه قطعه ساخت.(16) گرفتن لباسها
اميرمؤمنان از مأموريت يمن با گروهى از مردم و با مقدارى از اموال، كه بايد خدمت رسول اكرم(ص) برده مى‏شد، به طرف مدينه حركت كرد. چون آن روزها با ايّام حج مصادف بود رسول خدا(ص) براى حج به مكه رفته بود، على(ع) نيز آهنگ مكّه كرد. نزديكى مكّه شور اشتياق زيارت رسول خدا(ص) اميرمؤمنان را بى‏تاب ساخت، مردى را به سرپرستى قافله، گماشت و خود به سرعت به طرف مكّه حركت كرد، چون به مكّه رسيد و رسول اكرم(ص) را ديدار كرد، دوباره سراغ قافله آمد ولى با كمال شگفتى مشاهده كرد كه همه افراد قافله لباسهاى بيت المال را پوشيده‏اند، حضرت به نماينده خود فرمود: واى برتو اين چه وضعيتى است؟ آن مرد جواب داد لباس نو و زيبا بر تن اينان كردم تا هنگام ورود خوش قيافه باشند. حضرت فرمود: واى بر تو قبل از آن كه اموال به دست رسول خدا(ص) برسد (و او اجازه مصرف بدهد)؟ سپس خود لباسها را از تن افراد بيرون و در كيسه‏اى پنبه‏اى ريخت و خدمت رسول خدا(ص) آورد.
همراهانش شكايت على(ع) را به پيامبر بردند، حضرت پيامبر فرمود: از على شكايت نكنيد زيرا او در امور الهى خشن و سخت گير است.(17) 7- برخورد شديدتر
ممكن است جرم در حدّى باشد كه يك برخورد نرم و ملايم كارساز نباشد بلكه براى اصلاح و تربيت خلافكار و مجرم برخورد شديدى لازم است كه اين مسأله نيز در نهج البلاغه و رفتار على(ع) مورد سفارش و استفاده قرار گرفته است از جمله: نامه حضرت است به مصقلة بن هيبرة الشيبانى، فرماندار اردشير خرّه (فيروز آباد) از شهرهاى فارس ايران كه در سال 38 هجرى نوشته شد، در آن نامه مى‏فرمايد: «گزارشى از تو به من دادند اگر چنان كرده باشى، خداى خود را به خشم آورده‏اى و امام خويش را نافرمانى كرده‏اى، خبر رسيد كه تو غنيمت مسلمانان را كه نيزه و اسب هاشان گرد آورده، و با ريخته شدن خون هايشان به دست آمده، به اعرابى كه خويشاوندان تواند و تو را برگزيدند، مى‏بخشى! به خدايى كه دانه را شكافت، و پديده‏ها را آفريد، اگر اين گزارش درست باشد، در نزد من خوار شده، و منزلت تو سبك گرديده است! پس حق پروردگارت را سبك مشمار، و دنياى خود را با نابودى دين آباد نكن، كه زيانكارترين انسانى. آگاه باش، حق مسلمانانى كه نزد من يا پيش تو هستند در تقسيم بيت المال مساوى است، همه بايد نزد من آيند و سهم خود را بگيرند.»(18)
و همچنين به منذر بن جارود عبدى، كه در فرماندارى خود خيانتى مرتكب شد، نوشت: «…همانا شايستگى پدرت مرا نسبت به تو خوشبين، و گمان كردم همانند پدرت مى‏باشى(19) و راه او را مى‏روى ناگهان به من خبر دادند، كه در هواپرستى چيزى فروگذار نكرده، و توشه‏اى براى آخرت خود باقى نگذاشته‏اى، دنياى خود را با تباه كردن آخرت آباد مى‏كنى، و براى پيوستن با خويشاوندانت از دين خدا بريده‏اى، اگر آن‏چه به من گزارش رسيده درست باشد، شتر خانه‏ات، و بند كفش تو، از تو با ارزش‏تر است، وكسى كه همانند تو باشد، نه لياقت پاسدارى از مرزهاى كشور را دارد، و نه مى‏تواند كارى را به انجام رساند، يا ارزش او بالا رود، يا شريك در امانت باشد يا از خيانتى دور ماند پس چون اين نامه به دست تو رسد، نزد من بيا…»(20) در اين موارد چون پاى بيت المال مسلمين در بين بوده حضرت اين گونه شديد برخورد مى‏كرد كه هم طرف را عزل مى‏كرد و هم ملامت و سرزنش. 8 – تنبيه بدنى‏
بحثى امروز مطرح است كه آيا در تربيت كودك، مجرمان، خلافكاران، تنبيه بدنى و مجازات سنگين روا است يا نه؟ برخى از روشنفكران با تأثّر از فرهنگ تبليغاتى غرب برخى برنامه‏هاى تأديبى و مجازات‏هاى بدنى در اسلام را زير سؤال برده و آن را نوعى خشونت تلقى نموده‏اند، مخصوصاً مسأله قصاص و اعدام را و حال آن كه همين غرب مخصوصاً خود آمريكا در برنامه اعدام از تمامى كشورها جلوتر است با اين حال برنامه‏هاى قصاص اسلام را كه قرآن باعث حيات و حفظ جامعه مى‏داند زير سؤال مى‏برند، به اين آمار توجّه كنيد. بر اساس آمار به دست آمده از 70 كشور جهان، دو سوّم موارد اعدام شده افراد زير 18 سال طى سال گذشته در آمريكا صورت گرفته است(21) اين آمار نشان مى‏دهد كه تبليغات آن‏ها عليه اسلام از باب تخريب است نه از نوعى بشر دوستى.
بهرحال در اين شكّى نيست كه در اسلام بر حفظ امنيت و حيات معنوى جامعه هم مجازات اعدام و قصاص را در مواردى روا دانسته (هرچند عفو از صاحبان دم و اولياء مقتول را بهتر دانسته) و هم مجازات بدنى را تحت عنوان حدود در مورد قذف و شرب خمر و…تجويز نموده و هم تنبيه بدنى را به عنوان تعزير و يا تأديب در مواردى بيان نموده است، از جمله در مورد تأديب همسر در مسأله خاص رابطه زن و شوهرى روا دانسته، در سيره اميرمؤمنان و نهج البلاغه نيز مواردى ديده مى‏شود كه براى تربيت خلافكار مجرم و يا حتى كودك از تنبيه بدنى استفاده شده و يا روا شمرده شده است، اين نشان مى‏دهد كه در برخى موارد براى تكميل تربيت، و يا جلوگيرى از تكرار جرم تنبيه بدنى نيز لازم است به نمونه هايى در اين زمينه توجّه نمائيد.

1- پيامبر اسلام فرمود: فرزندان را از هفت سالگى به نماز عادت دهيد، و از ده سالگى مى‏توانيد تأديب كنيد (اگر نماز را ترك گفتند).(22)
2- على (ع) فرمود:« استصلاح الاخيار باكرامهم و الاشرار بتأديبهم؛ نيكان را باگرامى داشتن اصلاح (و تربيت) كنيد و بدان را با تأديب( و تنبيه).»(23)
3- تنبيه خرما فروش: اميرمؤمنان وارد بازار خرما فروشان شد،
زنى را مشاهده كرد كه مى‏گريست و با مردى خرما فروش بحث مى‏كرد، حضرت به زن فرمود: چه شده است؟
زن عرض كرد: اى اميرمؤمنان، من از اين مرد خرما خريده‏ام ولى خرماى زيرين، خرماى پست و بى‏ارزش است و همانند خرماى رويين كه من ديده بودم نيست. حضرت به مرد خرما فروش فرمود: پول اين زن را پس بده. ولى مرد خرما فروش قبول نكرد، حضرت سه بار تكرار كرد ولى باز هم فروشنده نپذيرفت، پس حضرت با شلاق خويش او را كتك زد تا پول زن را پس داد.»(24)
4- تنبيه مرد قصه گو: امير مؤمنان مرد قصّه گو را در مسجد ديد كه با گفتن قصه مانع و مزاحم نماز مردم بود و با داستانهاى بى‏ارزش باعث اتلاف وقت آنها مى‏شد. پس حضرت با شلاقى كه در دست داشت، او را تنبيه كرد و از مسجد بيرون راند.(25)
5 – نهى از بدعت: روزى اميرمؤمنان (ع) مردى را در مسجد مشاهده كرد كه قبل از رسيدن وقت، مشغول خواندن نماز نافله ظهر بود. اين نمازى بود كه برخى بدعت گزارى كرده و آن را «صلاة الضحى» مى‏ناميدند. حضرت با شلاق به پهلوى او اشاره كرد. آرام به پهلوى او نواخت و فرمود: «نماز توبه كنندگان (و نافله ظهر) را تباه كردى (قبل از وقت خواندى) خداى تو را تباه كند.»(26)
6- تنبيه مردم آزار: مردى به نام زرين مى‏گويد: در شهر كوفه در محل وضو گرفتن، مشغول وضو بودم، مردى را مشاهده كردم كه كفشهاى خود را در آورد، شلاق خويش را بالاى كفشهايش گذاشت، سپس نزديكتر آمد و شروع به وضو گرفتن كرد. من به او فشار آوردم تا اين كه بر اثر فشار من روى دستهايش افتاد، سپس برخاست و وضويش را كامل كرد، آن‏گاه سه‏بار با شلاق بر سر من كوبيد و فرمود: بپرهيز از اين كه ديگران را با فشار دادن كنار بزنى، عضوى از آنان را بشكنى و مجبور شوى غرامت آن را بپردازى. از مردم سؤال كردم: اين مرد كيست؟ گفتند او اميرمؤمنان(ع) بود. من به سوى حضرت رفتم تا عذرخواهى كنم ولى آن حضرت توجهى نكرد.(27)
7 – برخورد بسيار شديد: گاه براى دفع منكر و از بين بردن ان و تربيت مجرم نياز به برخورد شديد است. در اينجا است كه رحم دلى و اظهار عواطف و احساسات بى‏جا بى‏اعتنايى به دستورات الهى است و نشان دهنده برگزيدن هواى نفس بر حكم خداست. از اين رو معصومين(ع) كه مظهر رحمت الهى هستند و در بعد احساس و عاطفه انسانى، همچون ساير ابعاد كامل‏ترين افرادند، در اين گونه موارد از هرگونه اظهار ترحم و احساسات عاطفى خوددارى كرده، شديدترين برخوردها را با گناهكاران داشته‏اند. اگرچه گناه اين گناهكاران احترام و اظهار محبت بيش از اندازه و نسبت خدا بودن به امير مؤمنان (ع) باشد. امام صادق(ع) مى‏فرمايد: گروهى نزد اميرمؤمنان رسيدند و گفتند: السلام عليك يا ربّنا، سلام بر تو اى پروردگار ما. اميرمؤمنان(ع) از آنان خواست از اين عقيده و گفتار خود توبه كنند. ولى نصيحت اميرمؤمنان(ع) كارگر نيفتاد و آنان حاضر به توبه نشدند. پس اميرمؤمنان(ع) فرمان داد دو گودال در كنار هم حفر كردند و آنها را به وسيله كانالى به هم وصل كردند آنگاه اين گروه را در يكى از آنها قرار داد و در يك گودال آتش برافروخت تا بر اثر دود ناشى از آتش مردند.(28)
در واقعه‏اى نظير آنچه گذشت نيز حضرت امير(ع) اين مجازات را اجرا كرد. امام باقر(ع) فرمودند: عده‏اى را خدمت اميرالمؤمنين(ع) آوردند كه ادّعا مى‏كردند و مى‏گفتند: اى على تو خداى ما هستى؟ حضرت على(ع) آنان را وادار به توبه كردند و چون نپذيرفتند آنها را به همان كيفيت كه در بالا گذشت به هلاكت رساند.(29)
و همين طور درباره خوارج كه حضرت آن‏ها را بارها نصيحت و پند داد در آن‏ها اثر نكرد در خطبه هشدار شديدى داد به آن‏ها آنجا كه فرمود: شما را از آن مى‏ترسانم! مبادا صبح كنيد در حالى كه جنازه‏هاى شما در اطراف رود نهروان(30) و زمين پست و بلند آن افتاده باشد، بدون آن كه برهان روشنى از پروردگار، و حجّت و دليل قاطعى داشته باشيد، از خانه‏ها آواره گشته و بدام قضا گرفتار شده باشيد، من شما را از اين حكميّت نهى كردم، ولى با سرسختى مخالفت كرديد، تا به دلخواه شما كشانده شوم شما اى بى خردان اى ناكسان… من كه اين فاجعه را به بار نياوردم و هرگز زيان شما را نخواستم».(31) ولى سخنان حضرت در آن‏ها اثر نگذاشت بلكه آنها دست به طغيان زدند، امنيّت راهها را سلب كردند، غارتگرى و آشوب را پيشه كردند مى‏خواستند حكومت وقت را از پاى درآورند. اينجا ديگر جاى گذشت و آزاد گذاشتن نبود زيرا مسأله اظهار عقيده نيست اخلال به اجتماع است… لذا على(ع) آنان را تعقيب كرد و در كنار نهروان با آنان رو در رو قرار گرفت. باز هم خطابه خواند و نصيحت كرد و اتمام حجّت نمود. آن‏گاه پرچم امان را به دست ابو ايّوب انصارى داد و فرمود هر كس در سايه آن قرار گرفت در امان است ازدوازده هزار نفر هشت هزارشان برگشتند و بقيه سرسختى نشان دادند حضرت همه را جز ده نفر از دم شمشير گذراند.(32) و فرمود: «فانّى فقأت عين الفتنة و لم يكن ليجترى عليها احدٌ غيرى بعد ان ماج غيهبها و اشتدّ طلبها؛ من بودم كه چشم اين فتنه را كندم غير از من احدى جرأت چنين كارى را نداشت پس از آنكه موج درياى تاريكى و شبهه ناكى آن بالا گرفته بود و «هارى» آن فزونى يافته بود.»(33) گاهى حفظ جامعه و نسل اسلامى نياز به چنين جراحيهاى سنگينى دارد كه جز متخصص ماهر و با ايمانى جز على جرأت چنين جرّاحى را ندارد، على با اين عملش حيات هشت هزار نفر را و جامعه آن روزى را بلكه حيات جامعه اسلامى آن روز و بشريت را خريد، لذا دستور داد بعد از من كسى حق ندارد خوارج را بكشد، چنان كه فرمود: «لاتقاتلوا الخوارج بعدى فليس من طلب الحق فاخطاه كمن طلب الباطل فادركه؛ خوارج را پس از من ديگر نكشيد، زيرا آن كس كه حق را مى‏جويد و خطا مى‏رود همانند آن كس نيست كه باطل را مى‏جويد و آن را مى‏يابد.»(34)
آن‏چه بيان شد مراحل و مراتب تربيت و برخورد با مجرمان و خلافكاران و…بود، نكته در خور دقّت اين است كه در كجا از كداميك از اين روش‏ها استفاده شود نياز به شناخت مسائل اسلامى، و شناخت شيوه‏هاى تربيتى دارد. پاورقي ها:پى‏نوشت‏ها: – 1. ابو على طبرسى، الاحتجاج، ج 1، ص 182. 2. احتجاج، ج 1، ص 230. 3. سوره قصص، آيه 83. 4. امر به معروف نهى از منكر، سيد محمود مدنى بجستانى، قم، نشر معروف، 1376، ص 108 و 109. 5. نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتى، خطبه 187، ص 368. 6. وسائل الشيعه، ج 6، ص 145. 7. سوره نور، آيه 37. 8. بحارالانوار، ج 41، ص 28. 9. محمدى رى شهرى، منتخب ميزان الحكمه، دارالحديث قم، 1382، ص 19 حديث 158 و غررالحكم شماره 2304. 10. بحارالانوار، ج 78، ص 82 و منتخب ميزان الحكمه، ص 19 روايت 157. 11. وسائل الشيعه، ج 18، ص 574. 12. نهج البلاغه، همان، حكمت 177، ص 666. 13. وسائل الشيعه، همان، ج 4، ص 838. 14. نهج البلاغه، همان، خطبه 140، ص 258. 15. مستدرك الوسائل، ميرزا حسين نورى، ج 2، ص 8 و كتاب امر به معروف و نهى از منكر، همان، ص 134. 16. موسوعة كلمات الامام الحسين، سازمان تبليغات اسلامى، ص 730. 17. بحارالانوار، ج 41، ص 116. 18. نهج البلاغه، همان، ص 550، نامه 43. 19. جارود پدر منذر در سال نهم هجرت خدمت پيامبر آمد و مسلمان شد، و فردى صالح و شايسته بود امام(ع) او را والى استخر فارس كرد كه در سال 21 در جنگ فارس شهيد شد. 20. همان، نامه 71، ص 614. 21. افق حوزه، شماره 29، 6/5/1382 ص 4 و اصغر جدائى، آمارها پرده بر مى‏دارند، ص 193. 22. منتخب ميزان الحكمه، همان، ص 18 روايت 151 و كنزالعمال، حديث 4533. 23. همان، ص 19، روايت 156. 24. وسائل الشيعه، ج 12، ص 419. 25. همان، ج 3، ص 515. 26. همان، ص 75 و بحارالانوار، ج 85، ص 156. 27. وسائل الشيعه، ج 18، ص 583. 28. بحار الانوار، ج 40، ص 300 و 301. 29. همان. 30. نهروان دامنه رودخانه‏اى در نزديكى كوفه، در كنار صحرارى «حروراء» ميان كوفه و بغداد است لذا به خوارج «حروريّه» گفته مى‏شود، و رئيس آن‏ها حرقوص بن زهير بود كه به «ذوالثديه» معروف شد. 31. نهج البلاغه، همان، ص 88، خطبه 36. 32. ر – ك الامامة و السياسة، ص 141 – 143 و كامل مبرد ج‏2، و جاذبه و دافعه على، مرتضى مطهرى، ص 133 و نهج‏البلاغه، همان خطبه 59، ص 108. 33. همان، خطبه 93، ص 172. 34. نهج البلاغه، خطبه 61، ص 110.