بانوان از حقوق طبيعى اسلامى تا واقعيت‏هاى تلخ جوامع غربى‏

آخرين قسمت‏
تا اوايل قرن بيستم هرچه در مجامع غربى و محافل اروپايى بحث گرديده، مربوط به حقوق ملت‏ها و اقشار گوناگون در برابر دولت‏ها و يا حقوق طبقات رنجبر در برابر كارفرمايان و اربابان مى‏باشد در قرن بيستم براى اولين بار مسئله حقوق زن در برابر حقوق مرد عنوان گرديد، انگلستان كه قديمى‏ترين كشور دموكراسى به شمار مى‏رود تنها در اوايل اين قرن براى زن و مرد حقوق مساوى قائل گرديد، آمريكا با آن كه در قرن هيجدهم ميلادى ضمن اعلان استقلال به حقوق عمومى بشر اعتراف كرده بود همراه با متحدين در سال 1920 ميلادى قانون تساوى زن و مرد را در حقوق سياسى تصويب كردند و تفاوتهايى را كه قانون خلقت در اين دو جنس پديد آورده در نظر نگرفتند، اين تفاوت‏ها طرح اتحاد زن و مرد را پايه‏ريزى كرده و خودخواهى و منفعت‏طلبى هر كدام را تبديل به خدمت و تعاون مى‏نمايد و آنها را طالب همزيستى با يكديگر قرار مى‏دهد و اگر اين طرح عملى شود جسم و جان آنها را بهتر بهم پيوند مى‏دهد و زن و مرد بيشتر خواهان هم هستند. حركتى كه در اروپا براى احقاق حقوق پايمال شده زن صورت گرفت به دليل اين كه دير به اين فكر افتاده بودند با عجله صورت گرفت، احساسات مهلت نداد كه علم نظر خود را بيان كند و دانش مبناى اين حركت قرار گيرد از اين رو حركت ياد شده گرچه يك سلسله درها را به روى زنان باز كرد اما بيچارگى‏هايى را هم براى زن و جامعه بشريت پديد آورد. بطور مسلم اگر آن شتابزدگى به خرج داده نمى‏شد احقاق حقوق زن به شكل بسيار بهترى صورت مى‏گرفت و فرياد فرزانگان از وضع ناهنجار حاضر و از آينده بسيار وحشتناكتر به آسمان نمى‏رسيد.
واقع امر اين است كه چنين بى‏توجهى را نمى‏توان صرفاً به حساب يك غفلت فلسفى ناشى از شتابزدگى گذاشت عوامل ديگرى نيز در كار بود كه مى‏خواست از عنوان آزادى و تساوى زن سوء استفاده كند، مطامع سرمايه‏داران و صاحبان كارخانه‏ها در اين ماجرا بى دخالت نمى‏بود زيرا اين گونه افراد براى آن كه زنان را به سوى مراكز صنعتى بكشانند و از توان اين قشر از جامعه
بهره‏كشى كنند حقوق زن، استقلال اقتصادى، آزادى و تساوى حقوقش را با مرد عنوان كردند و به اين خواست‏هاى خود جنبه قانونى و ملى دادند، ويل دورانت چنين حقايق مزبور را ترسيم مى‏كند:
«آزادى زن از عوارض انقلاب صنعتى است زيرا…زنان كارگران ارزان‏ترى بودند و كار فرمايان آنان را بر مردان سركش سنگين قيمت ترجيح مى‏دادند…»(1) البته همين مورخ اروپايى به درج نظرات متفكرينى مى‏پردازد كه در صدد تحقير زنان بوده‏اند، وى مى‏افزايد:
كيست كه سالش از چهل بگذرد و از كتاب اوتوواينينگر كه در آن كوشيده است بى روح بودن زنان را ثابت كند نامى نبرد؟ كدام مرد است كه از خواندن اين جمله شوپنهاور درباره زنان لذت نبرد: «اين زن ناقص الخلقه تنگ شانه پهن كفل پاكوتاه» آيا هنگامى كه نيچه اندرز مى‏دهد: «پيش زنان مى‏روى تازيانه را به ياد داشته باش» از برترى خود نمى‏باليم… اين كتاب‏ها كينه درونى ما را به جنسى كه هميشه دوست خواهيم داشت بيان مى‏كنند تا حدود سال 1900 ميلادى زن كمتر داراى حقى بود كه مرد ناگزير باشد از روى قانون آن را محترم بدارد. در قرن نوزدهم ميلادى زنان آفريقا هنوز مانند بردگان و آلات كشاورزى خريد و
فروش مى‏شدند. تا هيتى و نيوبريتين زنان مجبور بودند كه خوكان را از سينه خود شير دهند! در مرى انگلد شوهر حق داشت زنش را بزند و مادام كه زن از زير كتكش نيمه جان بيرون مى‏آمد، مرد از تعقيب قانون در امان بود. مرد مى‏توانست هر شب دنبال فحشا برود اما زن هنگامى كه مردش او را رها نكرده بود حق چنين كارى را نداشت. «اگر زن پولى جمع مى‏كرد متعلق به شوهرش بود اما اين كه زن بتواند در كارخانه كار بكند و حق رأى در انتخابات داشته باشد هرگز به خاطر هيچ مردى خطور نمى‏كرد…»(2)
در مقاله‏اى آمده بود خانمى با اظهار تأسف گفته بود به عنوان تساوى زن و مرد در كارخانه‏ها زنان بسيارى به دليل فرساينده بودن كارها سلامتى خود را از دست دادند و يا به دليل فشارهاى روحى زياد دچار نگرانى و اضطراب شدند و گويا بانوان در مقابل اين چيزى كه كسب كرده‏اند بيشتر از آن دچار خسران شده‏اند. خانم مك دانيل مى‏گويد: ما مى‏خواهيم به وضع سابق برگرديم دلمان مى‏خواهد مردان با ما مثل زنان رفتار كنند نه مثل يك كارگر براى طرفداران آزادى زنان اين موضوع خيلى ساده است كه در اتاق‏هاى مجلل خود بنشينند و بگويند زنان و مردان با هم برابرند زيرا تاكنون گذارشان به كارخانه‏ها نيافتاده است آنها خبر ندارند كه بيشتر زنان مزد بگير اين كشور(آمريكا) بايد مثل من در كارخانه‏ها كار كنند و جان بكنند من اين برابرى را نمى‏خواهم…ما شخصيت زن بودن را از دست داده‏ايم.(3)
خانم هلن لرنررابينز خاطرنشان مى‏نمايد در حال حاضر(1995 ميلادى) زنان 46 % نيروى كا را در آمريكا تشكيل مى‏دهند و اين آمار تا سال 2010 ميلادى به 50 % خواهد رسيد(4) متوسط درآمد هفتگى زنان تا سال 1994 ميلادى به 4/76 % درآمد هفتگى مردان مى‏رسيد حتى در مشاغلى كه از بدو شكل‏گيرى زنان محور اصلى توليد بوده‏اند بازهم درآمد مردان بيش از زنان است اين امر نشان دهنده وجود جامعه‏اى مردسالار حتى در كشورهايى مثل آمريكاست كه شعارش آزادى و برابرى است و به اصطلاح از حقوق زن دفاع مى‏كند.
خانم نيتام لويى عضو كنگره آمريكا مى‏گويد: هنگامى كه در سال 1989 م به كنگره راه يافتم تنها 13 % از بودجه مؤسسه ملى تندرستى به نيازهاى مرتبط با تندرستى زنان اختصاص يافته بود و تنها سه متخصص در اين زمينه فعاليت داشتند باور كنيد يا نكنيد موشهاى آزمايشگاه هم همگى مذكر بودند به اين ترتيب بود كه اعضاى زن كنگره خواستار بودجه بيشتر براى اين سازمان شدند امروزه اين سازمان به شكل گسترده‏اى فعال است و بودجه آن 40% افزايش يافته است.(5)
در كشور اسپانيا با وجود برجسته بودن شعار برابرى حقوق زن و مرد در زندگى مشترك در غالب خانواده‏ها مردسالارى حاكم است و بدرفتارى مردان نسبت به زنان امرى عادى و رايج است و از آغاز سال 2000 ميلادى حدود ششصد هزار زن به دليل خشونت شوهرانشان به دادگاه شكايت كرده‏اند. بيكارى، اعتياد به مواد مخدر، الكل و اختلافات خانوادگى عامل اصلى بروز خشونت و بدرفتارى مردان اسپانيايى نسبت به همسرانشان است، همچنين از هر سه زن ايتاليايى يك نفر مخالف بچه دار شدن است و اين افراد نداشتن خانه، شغل نامناسب و افزايش اعمال غيرقانونى در جامعه را دليل اين پديده مى‏دانند.(6) در كشور آلمان 10 درصد استادان دانشگاه زنان هستند اما 4/50 % كاركنان دانشگاه بانوان مى‏باشند كه از اين ميزان 3/70 % در امور ادارى و غير علمى و تنها 4/24 % در بخش هنرى و علمى مشغول فعاليت بوده‏اند.(7) فنلاند از اولين كشورهايى است كه حق رأى زنان در آن به رسميت شناخته شده است اما تازه در آستانه سال 2000 ميلادى براى نخستين بار رياست جمهورى بانوان را تجربه مى‏كند.(8) در كتابى كه به تازگى در فرانسه به چاپ رسيده نقش زنان در رسانه‏هاى اين كشور اروپايى مورد بررسى قرار گرفته است، نويسنده اين اثر خاطرنشان مى‏نمايد در رسانه‏ها از زنان اين كشور به عنوان عناصرى پيش پاافتاده كليشه‏اى، داوطلبان بى‏ارزشى و هرزگى استفاده و بويژه بر ظواهر فيزيكى آنان تأكيد مى‏شود و سهم زنان در رسانه‏هاى جمعى در مجموع يك به پنج است پديد آورنده اين اثر عوامل فوق را به دليل نابرابرى‏هاى موجود در اجتماع و رجحان اخبار مربوط به قدرت حاكميت در مطبوعات بديهى مى‏داند وى مى‏افزايد با وجود آن كه 40 % كل روزنامه نگاران زن هستند 10% مشاغل مديريتى را در اختيار دارند، نتيجه اين امر آن است كه زنان روزنامه خوان تمايل كمترى به رسانه‏ها دارند چرا كه خود را در آنجا نمى‏يابند.
در سال 1911 ميلادى آكادمى علوم فرانسه بر مبناى پيش قضاوت‏هاى مبتنى بر برترى جنس مذكر اعطاى جايزه نوبل فيزيك را به بانوى دانشمند مخترع بزرگ اروپا – مارى كورى – كه جان خويش را در مسير تحقيق از دست داد، رد كرد اكنون هم با گذشت چندين دهه و تحولات گسترده و اين كه 56 % كل دانشجويان آن در مقطع تحصيلات عالى دخترند تنها 7/27 % كادرهاى علمى و تحقيقاتى در دانشگاه به زنان اختصاص يافته است، اين محروميت زنان در بخش علمى يك مسئله واقعى اجتماعى را مطرح مى‏كند و بى‏ثباتى و عدم اعتدال در اجراى حقوق شهروندى را در پى‏دارد. در مدارس مختلط هم فرهنگ برترى مردان حاكم است و تحرك و پويايى كلاس غالباً تحت تأثير حضور گروه پسران است و در شرايطى كه زنان 77 % كادر آموزشى مدارس را به خويش اختصاص داده‏اند ترجيح مى‏دهند بيشتر از پسرها سؤال كنند تا دختران و نيز غالباً با ميل آنان پيش مى‏روند و در تشويق و راهنمايى جنس مذكر جدى‏ترند اين رفتارها موجب مى‏شود كه دختران در حاشيه قرار بگيرند و به لحاظ فيزيكى و فكرى كمتر مورد ارزيابى و ارزش دهى قرار گيرند. و با ادامه اين روش توأم با تبعيض اطمينان خويش را از دست مى‏دهند و به خود القاء مى‏كنند كه نسبت به جنس مخالف از درجه كمتر اهميت برخوردارند و گويا از همان ابتدا فرهنگ زير دست بودن و تبعيت زنان را از همان مقطعى كه بايد براى موفقيت در مرحله كوشش و تحرك وارد شوند (يعنى مدرسه) باز مى‏دارد و اين حقايق در كشورى روى مى‏دهد كه مدعى تساوى حقوق زنان و مردان است و جارو جنجال تبليغى شديدى در اين خصوص به راه انداخته است.(9)
مقامات و فعالان حقوق بشر در كشورهاى بلغارستان و لهستان اظهار داشته‏اند: زنان بلغارى بيشترين شمار برده‏هاى جنسى در لهستان را تشكيل مى‏دهند. استانا بوشكا رئيس دفتر پروژه موسوم به لااسترادا كه هزينه آن را اتحاديه اروپا تأمين مى‏نمايد و عليه قاچاق زنان فعاليت مى‏كند مى‏گويد برده‏هاى جنسى خارجى ساكن لهستان غالباً زنان بلغارى هستند كه در شرايط آشفته، ناگوار و اسف انگيزى زندگى مى‏كنند.(10)
دفتر سازمان جهانى مهاجرت در بيشكك(مركز قرقيزستان) خاطرنشان ساخت در سال 1999 ميلادى حدود 4000 نفر از زنان و كودكان قرقيزى به سرزمين‏هاى ديگر عازم و ناگزير به خود فروشى شده‏اند كه 72 % آنان را دختران 25 ساله و كمتر از آن تشكيل داده‏اند.(11) ناگوارى‏هاى نگران كننده‏
در جنوب آسيا 37 % از زنان و دختران به مدرسه رفته‏اند كه كمترين ميزان در جهان مى‏باشد البته در مالديو و سرى‏لانكا پسران و دختران مساويند. در اين ناحيه در مقابل 94 زن يكصد مرد مى‏باشد در حالى كه در جهان به ازاى 106 زن 100 مرد وجود دارد. گزارش توسعه انسانى حاكى است استفاده از سونوگرافى و آزمايش مايع اطراف جنين موجب شناسايى جنسيت در مرحله اول حاملگى و سربه نيست كردن دختران و برترى دادن جنس مذكر مى‏شود و اين پديده موجب مرگ 79 ميليون زن در اين ناحيه شده است. با آن كه ساعات كار زنان بيش از مردان است ولى آنها در برابر انجام همان كارى كه مردان انجام مى‏دهند تنها 30 % دستمزد مى‏گيرند.
حدود 90 % زنان هندى در ايالت اوتار پرادش(پرجمعيت‏ترين ايالت هند) براى ترك منزل و ديدار با خويشاوندان بايد از شوهران خود اجازه بگيرند و حتى در ايالت كرلا كه زنان آن از آزادى افزونترى برخوردارند اين وضع به 50 % مى‏رسد. به رغم تأكيد بر تساوى حقوق زن و مرد در قانون اساسى هند خشونت عليه زنان دراين جامعه در حد گسترده‏اى رو به افزايش است، گويى هندوستان سرزمين تناقض‏ها مى‏باشد زيرا از يك سو مقام زن را در اعتقادات، قوانين و تبليغات بسيار بالا مى‏برند و از سويى ديگر با آنان همچون برده و موجودى كاملاً مطيع رفتار مى‏شود، تجاوز به دختران خردسال، فروش اذيت و آزار و حتى قتل به خاطر جهيزيه از مظاهر بارز خشونت عليه زن هندى است. شمار جرايم عليه زنان در هند در سال 1990 م به 618317 مورد رسيد كه اين آمار در سال 1994 م به 989480 مورد افزايش يافت كه رشدى معادل 45% را نشان مى‏دهد، شكنجه بدنى و روانى معمولى‏ترين جرايم عليه بانوان هندى است. مرد سالار بودن جامعه هند و تعارض سنت‏هاى كهن با سيستم‏هاى جديد از عواملى است كه ضايعات مورد اشاره را پديد آورده است.(12)
در گزارش يونيسف ضمن اشاره به وجود بيش از نيم ميليون دختربچه روسپى كم سن و سال در كشور هند آورده است در بسيارى از كشورها دختربچه‏ها به اعمال خلاف اخلاق مجبور مى‏شوند و حتى در خانه‏هاى خود مجبور به تحمل تجاوزات جنسى هستند به همين دليل از كشورهاى جهان خواسته شده تا بيش از گذشته و جدى‏تر براى امنيت زنان تلاش كنند. آيدا هيلر نماينده امور زنان شهر نورنبرگ آلمان خاطر نشان ساخت: زنان آلمانى بيش از گذشته هدف تهاجم و خشونت دوستان و خويشاوندان خود هستند وى افزوده است آزار و اذيت زنان در ملأ عام امروزه به صورت امرى عادى درآمده است. يك اتحاديه رفاهى در برلين اعلام كرد كه سالانه 40000 زن آلمانى به دليل رفتار غير انسانى شوهرانشان از خانه فرار مى‏كنند و به پناهگاههاى مخصوص زنان پناه مى‏آورند.(13)
كشور ويتنام با وجود آن كه قانون اساسى آن برابرى جنسيت را تضمين مى‏كند اما زنان همچنان در ساختار قدرت نقش بسيار ناچيزى دارند و اكثريت بانوان متأهل در جنوب اين سرزمين هدف ضرب و جرح همسرانشان قرار گرفته‏اند.(14) خانم ماكى پاماتو رئيس شعبه زنان در اتحاديه‏هاى كارگرى ژاپن حدود چهار دهه قبل اعلام كرد در تقسيم مشاغل اين كشور تبعيض وجود دارد و شغل‏هاى خوب نصيب مردان مى‏شود كه البته چنين وضعى هم اكنون هم در جامعه ژاپن محسوس مى‏باشد گرچه برخى مشكلات قبلى برطرف شده است.(15)
خانم دكتر شكوه نوابى نژاد كه عضو كميته امحاى خشونت عليه زنان مى‏باشد مى‏گويد غالب زنان از خشونت روانى رنج مى‏برند و آنان توسط شريك زندگى يا افراد بسيار نزديك مورد توهين و تحقير قرار مى‏گيرند و اين وضع عزت نفس و اعتماد به نفس آنان را از بين مى‏برد و 85 % بانوان از اين وضع نگران كننده در مشقت شديد قرار گرفته‏اند.(16)
اين بود نمونه‏هايى مستند و هشدار دهنده از وضع اسف بار جامعه بانوان در جهان و در نقاطى كه دولت‏هاى آنان دم از تساوى حقوق مرد و زن مى‏زنند و خواهان حضور جدى زنان در عرصه‏هاى سياسى اجتماعى هستند و ادعا دارند در كشورهاى آنان زنان به درجات بالاى سياسى اجتماعى و علمى ارتقاء يافته و در تصميم‏گيرى‏هاى مهم دخالت داشته و صاحب نظر هستند. مضاف بر اين‏ها يك واقعيت ديگر براه انداختن جنگ‏هاى خونين توسط عوامل استكبار است كه 90 % قربانيان آنان غيرنظاميان هستند كه عمده آنان زنان و كودكان مى‏باشند در حالى كه يك قرن قبل 90 % قواى نظامى در جنگ‏ها تلف مى‏شدند.(17) ادبيات اروپايى‏
در ادبيات غرب اعم از شعر و نثر زن هرگز نقش ديگرى به جز معشوقه مورد نظر مرد نداشته است و ندارد و اگر هم شخصيت‏هاى نادرى همچون مادام كورى يا ژاندارك در تاريخ و فرهنگ مغرب زمين مطرح هستند آنقدر محو و گنگ و تبليغاتى است كه به راستى امكان ويژه‏اى بارى الگوسازى و نمونه‏پردازى ايجاد نمى‏كند زنان در غرب هرگز نشانه علم، دانش، هنر، اخلاق، عفت و متانت نمى‏باشند و در وسايل ارتباطى جديد اين قشر ابزارهايى براى تبليغات تجارتى هستند و هيچ رسالت و ارزش ديگرى ندارند، شگفت آن كه غرب در نهايت وقاحت و بى‏شرمى اين سير نزولى و فاجعه‏آميز را آزادى و رشد شخصيت زن جلوه مى‏دهد يك پرده از اين نمايش غم‏انگيز و نفرت زا نقشى است كه براى زنان در جامعه آينده در نظر گرفته‏اند، برنامه ريزان و تئورى پردازان نظم نوين جهانى و موج سوم فرا صنعتى و سپهر الكترونيك زنان را كارگردانان كامپيوترى خدمات در زندگى آينده بشر مى‏دانند زيرا در نظر آنان زنان آرام‏تر، مطيع‏تر و پرتحمل ترند چون و چرا نمى‏كنند و كار يكنواخت با رايانه را كه بايد تحت شرايط خاص و تحت مديريت مردان انجام شود بهتر و به دوراز عوارض انجام مى‏دهند.(18) متأسفانه نويسندگان غربى در آثارى كه پيرامون زنان به رشته تحرير در مى‏آورند مى‏كوشند زنان را براى نفرت از مردان تحريك كنند. اخيراً كتابى به زبان فارسى برگردانيده شده به نام «زنان از ديدگاه مردان» به قلم خانم بنوات گرى، هر فرد منصفى وقتى اين اثر را مطالعه مى‏كند مى‏بيند انگيزه مؤلف در تدوين آن چندان واقعى و منطقى به نظر نمى‏رسد و بوى تنفر و انزجار از مردان در آن استشمام مى‏شود. در حقيقت آن را به منزله تحريك زنان براى يك جنگ تمام عيار مى‏توان تلقى نمود، چنين حركتى توهينى آشكار به تمامى بانوان جهان است و نه تنها زنان را نسبت به مردان بى اعتماد مى‏سازد بلكه مى‏تواند با ايجاد و تحريك حس تنفر از مردان بنيان روابط خانوادگى و حتى اجتماعى موجود ميان اين دو را به كلّى فرو ريزد. اهل منطق و طرفداران حقيقت بر اين عقيده‏اند كه نبايد نظرات شخصى، حركت‏هاى اجتماعى را مخدوش سازد و تلاش متفكران و خواص بايد در مسير ساختن جامعه‏اى به دور از تعصب، سلطه گرى و افراط و تفريط باشد. ارزش هر فردى نهفته در عملى است كه در اجتماع خويش انجام مى‏دهد و البته جنسيت هم مى‏تواند تا حدودى حائز اهميت باشد اما هرگز نمى‏تواند از انسانيت
مهمتر باشد. بايد در دفاع از زنان اين را در نظر داشت كه آنان در جامعه‏اى زندگى مى‏كنند كه شديداً به محبت، اعتماد و اتحاد نياز دارد و هرگونه تلاشى كه اين موارد را به تحليل ببرد آرامش و آسايش راستين جوامع بشرى را مضمحل كرده و آتشى را بر مى‏افروزد كه البته زنان هم از عوارض سوء آن مصون نخواهند بود. شعارهاى فريبنده و كاذب‏
از شعارهاى فريبنده كه در مجامع غربى خودنمايى كرد حمايت افراطى از زنان مى‏باشد كه تحت عنوان جنبش فمينيسم(Feminism) گسترش يافت كه در واقع نوعى اعتراض به مرد سالارى آشكار حاكم بر اعلاميه حقوق بشر فرانسه بود چنانچه جان استوارت ميل در كتاب انقياد زنان به اين واقعيت اشاره كرده است. آرى در غرب حتى بنيان گذاران حقوق بشر زنان را به ديده تحقير مى‏نگريستند و منتسكيو متفكر مشهور اروپايى و از بنيان گذاران انقلاب كبير فرانسه در اثر معروف خود يعنى روح القوانين زنان را موجوداتى با روان‏هاى كوچك و داراى ضعف‏هاى عقلى، متكبّر و خودخواه معرفى مى‏كند. در اعلاميه حقوق بشر هم كه در سال 1789 ميلادى در فرانسه تصويب شد از برابرى حقوق زن و مرد سخنى به ميان نيامد.
در دهه هفتاد ميلادى فمنيست‏ها با ردّ ازدواج و تأكيد بر تجرد و حرفه اقتصادى افكار خود را مطرح مى‏كردند و شعارشان زنان بدون مردان و يا رفتارهاى مردانه بود پس از آن اين حركت‏ها تا حدودى رو به كاهش نهاد، زيرا خودشان مشاهده كردند كه خشونت روزافزون در محيط خانواده، در محيط كار و عدم امنيت جنسى از نتايج چنين حمايت دور از منطق و واقعيت بود پس از آن غربى‏ها به نقش‏هاى سنتى و نهاد خانواده توجه نمودند و گويا تقسيم سنتى نقش ها به سرعت بازگشت و اقتدار پدر سالارانه قوت يافت.(19) سازمان ملل متحد هم سال 1994 ميلادى را به عنوان سال خانواده اعلام كرد. فمينيست‏هاى جديد با تأثيرپذيرى از پست مدرنيسم تكيه بر روان‏شناسى رفتار گرايانه بر حفظ خصوصيات جنس مؤنث اصرار ورزيدند آنان معتقد شدند كه باورهاى فمينيست‏هاى راديكال نه تنها غير قابل دسترس است بلكه مى‏تواند اشكال جديدى از ستم را بوجود آورد زيرا در اين ديدگاه‏ها از تفاوت شرايط جوامع مختلف و اختلاف فرهنگ‏ها غفلت شده است، اما با بررسى سير تاريخى تفكر فمنيستى و ديدگاههاى گوناگونى كه در اين زمينه ابراز شده مى‏توان به وجه مشترك تمامى آنها اشاره كرد. آنان يافته‏هاى بشرى را سرچشمه و اساس قانونگذارى مى‏دانند و تمامى آنان ميوه نهضت رنسانس و انديشه‏هاى اومانيستى هستند و خانواده را آماج حملات خويش قرار مى‏دهند، باورهاى دينى و ارزشهاى اعتقادى را نفى مى‏كنند و اصالت‏هاى اخلاقى در باب زنان چون حجاب، حياء و عفاف را كه آيين مقدس اسلام به شكل شايسته‏اى مطرح كرده رد مى‏كنند و در صدد آن نمى‏باشند كه جايگاه و منزلت حقيقى زن را در جامعه روشن كنند.
پس مهمترين شاخصه فمنيسم مخالفت با ديندارى زنان مى‏باشد. برخى روشنفكران بيمار ايران با گام برداشتن در خلاف ارزشهاى والا از اين جنبش حمايت كردند و خواستند در اين زمينه هم از غرب پيروى كنند كه استاد شهيد مرتضى مطهرى در اعتراض به روش متداول روشنفكران ايرانى كه با نام فمنيسم از زنان دفاع كردند اظهار مى‏دارد اسلام حقوق زنان را احياء كرد و اين برنامه در واقع نهضت حقيقى زنان مسلمان است نه اين كه با تقليد و تبعيت كوركورانه از روش مردم غرب كه هزاران بدبختى براى خود آنان بوجود آورد نام قشنگى روى يك فرضيه غلط بگذاريم و با تبعيت از حركت‏هاى فمنيستى بدبختى‏هاى نوع غربى زن را بر فلاكت‏هاى نوع شرقى آن اضافه كنيم.(20) كوشش‏هاى ابتر و نافرجام‏
ايده تشابه حقوق كه با مارك كاذب تساوى حقوق زن و مرد در اواسط دهه پنجاه شمسى در كشور ايران رايج گرديد بار ديگر در حركتى ارتجاعى مطرح شد و اين بار كه به بركت انقلاب بزرگ اسلامى زنان از قشرهاى گوناگون جامعه در سطح وسيعى در صحنه‏هاى علمى، فرهنگى، سياسى و اجتماعى حضور و مشاركت يافته‏اند اين ديدگاه وارداتى مى‏كوشد تا با گسترش مصاديق تشابه حقوق خود را مجدداً مطرح كند و مطالباتش را از جامعه، انقلاب و اسلام افزايش دهد اما همچنان با دو اشتباه بزرگ دست به گريبان است يكى تئورى و ديگر مطالبات، مدعاى آنان را متفكر شهيد استاد مرتضى مطهرى در سال 1345 – 1346 هجرى در مقام پاسخگويى به شبهات چهل‏گانه روشنفكرمآبان در باب حقوق خانوادگى زن با تدوين مقالاتى كه در مجله زن روز آن زمان به چاپ رسيده و قبل از پيروزى انقلاب اسلامى به صورت كتابى تحت عنوان «نظام حقوق زن در اسلام» انتشار يافت خنثى ساخت و بطلانش را ثابت كرد. بايد توجه داشت كه اگرچه مكتب اسلام مجموعه حقوقى دقيقى دارد ولى راه سعادت دنيوى و اخروى بشر را در رعايت قانون و موازين اجتماعى خلاصه نمى‏كند و امور اخلاقى را هم در نظر دارد، چرا كه «ان اللّه يامر بالعدل و الاحسان»(21) در آيين مذكور خاتم پيامبران براى تكميل مكارم اخلاقى مبعوث شده(22) و هديه‏اى برتر از حقوق به زنان اعطا مى‏كند تا آنجا كه دوست داشتن و حب به زن را از اخلاق انبياء مى‏داند(23) و بزرگوارى مردان در گرو تكريم زنان مى‏باشد(24) و اين در حالى است كه حتى در كشورهاى پيشرفته غربى هتك حرمت، كتك خورى و سؤاستفاده جنسى از زنان دل هر انسانى را به درد مى‏آورد.(25) امام خمينى ماهيت اين حاميان دروغين زنان را براى مردم آشكار كردند و فرمودند:
«…اينهايى كه اين دروغ‏ها را پخش مى‏كنند اينها براى شما نمى‏خواهند يك سعادتى ايجاد كنند اين‏ها همان‏ها هستند كه با اسم آزاد مردان و آزاد زنان شمارا و همه جوانان ما را به تباهى كشيدند اينها اشخاصى هستند كه آزادى را در آن چيزهايى كه تباهى مى‏آورد مى‏دانند.»(26)
متأسفانه اين جريان سكولار براى اين كه بتوانند در فضاى جامعه اسلامى به فعاليت بپردازند در نوشته‏ها و اظهارات خويش از اسلام دم مى‏زنند و چنين وانمود مى‏كنند كه مى‏خواهد از موضع دفاع از اسلام به نقد و بررسى قوانين جارى ايران بپردازد، اين افراد كه در يك سردرگمى شگفتى فرو رفته‏اند از ارائه طرح و الگويى مشخص و عملى براى زنان اجتناب مى‏نمايند و به دليل برخوردار نبودن از مبانى مستحكم برخاسته از فرهنگ مذهبى و حتى هويت ملى كه ريشه در ارزشهاى دينى دارد و نيز به دليل عدم درك صحيح از آنچه كه در تعاليم اسلامى در مورد زنان مطرح شده تنها از دريچه آموزه‏هاى غربى به حقوق زنان مى‏نگرند و راه احقاق حقوق آنان را تنها در تن دادن بدون قيد و شرط به الگوها و هنجارهاى متناسب با فمنيسم غربى جستجو مى‏كنند و همچنين كوشش چنين افرادى در اين است كه از حركت اصلاحى زنان تدين زدايى كنند و تلاش وسيعى را براى مطرح ساختن زنانى كه در دوران طاغوت در صحنه‏هاى گوناگون حضورى فعال داشته‏اند و در جهت ترويج فرهنگ ضد ارزشى رژيم پهلوى قدم‏هاى مؤثرى برداشته‏اند، آغاز كرده‏اند و با تطهير چهره آنان، اين گونه زنان را به عنوان الگويى براى بانوان معرفى مى‏كنند.(27)
طرح تقابل بين زن و مرد در فعاليت‏هاى اجتماعى و مرزبندى بين منافع آنان در انديشه‏هاى غير دينى ديده مى‏شود. تفكر مادى همواره در پى ايجاد عناد در ميان بانوان و مردان است در حالى كه تفاوت‏ها و تمايزهاى بين جنس مذكر و مؤنث به عالم مادى و مسايل فيزيكى و زيستى منحصر مى‏گردد و در خصوصيت انسانى و گرايش‏هاى روحى آنها كه به عالم ملكوت مربوط مى‏شود نمى‏توان اين وجه تمايز فيزيولوژيكى را مشاهده كرد ما حتى در بين گروههاى سنى يك جنس در اين گونه مسايل بيولوژيكى قائل به تفاوتيم آن‏ها كه در جهت تشديد تضاد و تقابل بين زن و مرد تمامى تلاش خويش را بكار بسته‏اند حقايق مربوط به فطرت الهى را كه اين دو را مكمل يكديگر مى‏داند و رأفت و رحمت را ارمغان زندگى مشترك و آميخته با تفاهم آنان دانسته است، منكر شده‏اند. اين اهانت بزرگى است كه طرفداران حقوق زن ارزش بانوان را در مشابهت با مردان ترسيم مى‏كنند و ناخواسته برترى جنس مذكر را پذيرفته و در تلاشند تا براى زن آن برترى‏هاى موهوم را ثابت نمايند. گويا تمامى فضايل در مرد بودن نهفته است و جز همسانى و تساوى و همشكلى با آنان راهى براى دستيابى به كمال وجود ندارد. تنزّل منزلت زنان در غرب‏
با پيدايش صنايع ماشينى و نياز جامعه صنعتى به كار زن، شرايط به گونه‏اى ترتيب داده شد تا زنان بسيارى وارد بازار كار نيروى انسانى شده و از اين طريق معنى و چهره جديدى به دست آورند، در مراحل نخست توسعه سرزمين‏هاى پيشرفته اروپايى و آمريكايى زنان به خاطر تأمين معاش و رفع كمبودهاى مادى زندگى به اشتغال در خارج از خانه روى آوردند اما با افزايش عمر تحولات صنعتى نياز به كار زن رشد فزاينده‏اى به خود گرفت و تثبيت يافت و اين بار بانوان علاوه بر فعاليت براى كسب درآمد جهت احراز مقام اجتماعى ارزنده‏ترى روى به كار خارج از منزل آوردند همگام با اين دگرگونى، مهارت و تخصص مطرح گرديد و زنان با فراگيرى فنون و تخصص‏هاى مورد نياز ارتقاء شغل يافتند همراه نيل به ترقى شغلى، زن جوامع اروپايى تدريجاً واهمه طرد شدن توسط شوهر خويش را از بين برد و استقلال مادى آزادى‏هاى فردى و اجتماعى خود را گسترش داد اما نبايد از واقعيت‏هاى مسلم هم دور بود و آن اين كه زنان بسيارى در توليد درآمد همسر و خانواده خويش نقش فوق العاده مؤثرى دارند ولى چون خانه دارى و مادرى با آن اهميت خاص كه در تجديد قواى مرد براى عرضه نيروى انسانى و تجديد نسل و تأمين جمعيت فعال دارد به عنوان شغل رسمى با مزد مشخص در بازار نيروى انسانى به رسميت شناخته نشده و حقوقشان از درآمد ساليانه خانواده مشخص نشده به هنگام جدايى و طلاق از همسر و اعضاى خانواده تهى دست و بى‏پناه مى‏شوند.
همچنين زنان به دليل وضع جسمى و بدنى نمى‏توانند برخى كارها را انجام دهند و منحصر شدن مشاغلى پرمخاطره چون كار در معادن و طرحهاى صنعتى گسترده و سنگين براى مردان، زنان را از دايره رقابت با آنان خارج مى‏كند. زنان ضمن تلاش تمام وجود خويش را بر سر كار خود ننهاده و صددرصد جذب شغل نمى‏شوند زيرا علائق مربوط به رابطه مادر فرزندى، خانه دارى و ساير عواطف مانعى بر سر اين رفتار مى‏باشد حال آن كه مردان فارغ‏تر از اين علائق جذب كار خويش شده و حتى خشونت‏هاى ناشى از برخى كارها را بهتر تحمل مى‏كنند، زنان نوسانات عاطفى دارند و غالباً مى‏كوشند مشاغلى را برگزينند كه در صورت عدم توفيق در آنها قادر به تركشان باشند. بى‏توجهى و يا كم توجهى نسبت به فرزندان علاوه بر اين كه در زن شاغل عذاب وجدان و تنش‏هاى شديد عاطفى پديد مى‏آورد، بازدهى كارش را نيز كاهش مى‏دهد بنگاههاى كارفرمايان با تكيه بر اين تنزل بازدهى كار زنان شاغل، مزد آنان را نسبت به مردان كاهش مى‏دهند و ضمناً امكانات ارتقاء زنان نيز دشوارتر مى‏گردد به همين دليل در كشورهاى صنعتى بر نقش مرد به عنوان نان آور دائمى خانواده تكيه فراوان مى‏شود و در كشور آلمان هنوز كار مرد مورد احترام و پاداش بيشتر است و قدرت مرد در تصميم‏گيرى‏هاى خانواده عموماً بر زن فزونى دارد در نتيجه با وجود همه تسهيلاتى كه براى زنان فراهم كرده‏اند به سبب وجود تبعيض‏هاى اساسى كه در ارزيابى نيروى انسانى زنان وجود دارد اين صنف قادر به اهراز مقامات و طى مراتب شغلى در خور لياقت خويش نيستند، از سوى ديگر به دليل عدم حضورشان به عنوان مادر در خانواده مسايل و مشكلات عديده تربيتى و پرورشى را بوجود آورده است به نحوى كه امروزه در غرب خانواده دوباره به عنوان ارگان مهم اجتماعى كه عملكردش برقرار سازى تعادل رفتار در روابط اعضاى خانواده با جامعه، تجديد قواى توليدى اعضاى خانواده و تجديد نسل است، مطرح گرديده است. اروپائيان تازه متوجه شده‏اند كه مادر در خانه تنها كار فيزيكى انجام نمى‏دهد و جنبه‏هاى عاطفى پيچيده اما ارزشمندى در رفتارش قابل مشاهده است كه هيچ ارگان يا تشكيلاتى نمى‏تواند جايگزين آن شود.(28)
در پژوهشى كه اخيراً به صورت كتابى در فرانسه انتشار يافته خاطرنشان گرديده است در وضعيت جديد و تحولاتى كه فمنيست‏ها از آنها حمايت كردند و به قول خودشان زمينه مساعدترى براى شكوفايى زنان فراهم آوردند شرايط به گونه‏اى شد كه زنان استقلالى بدست آورند، خود تصميم گيرند و شخصاً به انتخاب بپردازند. همچنين ارتباط متقابل زن و كار عوض شد و بانوان، به عنوان عناصرى فعال تبديل شدند، منزل صرفاً به محل استراحت مبدل گرديد اما در چنين شرايطى سؤال جديدى در اذهان مطرح گشت و آن اين كه چه كسى بايد به تربيت فرزندان مبادرت ورزد. ادامه اين حركت بحران‏هاى اجتماعى وسيعى را در غرب به وجود آورد و بنيادهاى خانوادگى آسيب‏هاى قابل توجهى ديد و بدين ترتيب قدرت‏هاى اجتماعى براى بازگردانيدن زنان به كانونهاى خانواده پرداختند و كوشيدند تا زوج‏ها را به نوعى آشتى در حيطه زندگى خصوصى و شغلى شان برسانند.(29)
بانويى كه مدافع حقوق زن و اشتغال وى در ادارات و امورى چون وكالت و قضاوت مى‏باشد در كتاب «ارزش زن» مى‏نويسد: مهمترين و مقدس‏ترين وظيفه زن عبارت است از اداره كردن همسر و فرزندان و امور خانه كه موجب ايجاد صفات مخصوص زن بودن از حيث تشريح جسمانى و مظاهر نفسانى در او شده است در حقيقت اين تنها فرق اساسى بين زن و مرد به شمار مى‏رود.(30)
برخى پژوهش‏ها حاكى است كه نوع شغل، رتبه شغلى و ميزان علاقه مادران به كار در كيفيت و ميزان مراقبت از كودكان و نوجوانان نقش مهمى دارد و كارى كه روحيه و اساس خود ارزشمندى يك مادر را افزايش مى‏دهد ارتباط صميمى و عميق مادر با كودك و نوجوان را در پى‏دارد بر عكس شغلى، كه سبب خستگى بيش از حد،تضعيف روحيه و پرورش احساس خود كم‏بينى در مادر شود طبعاً بر چگونگى ارتباط مادر با فرزندش تأثير منفى مى‏گذارد.(31)
همچنين كودكانى كه در سنين پيش دبستانى مادران غير شاغل دارند امكان دارد در نوجوانى از توانايى فكرى بيشترى برخوردار باشند و ممكن است يك مادر شاغل آن چنان در نقش شغلى خود غرق شود كه پسرش را به وابستگى بيشتر تشويق كند و نتواند او را آزاد گذارد تا رفتارهاى رشد يافته‏تر كسب كند. بر اساس تحقيقات باندچى پيشرفت تحصيلى پسران مادران شاغل يا نمره‏هاى آنان در آزمون‏هاى شناختى پايين‏تر است و نيز در خانواده‏هاى شاغل، ممكن است شغل مادر بدان معنا تلقى شود كه پدر در تأمين هزينه خانواده ناتوان است و از سوى ديگر امكان دارد به صورت خدشه دار شدن نقش جنسيتى مادر تفسير گردد در مورد دختران نيز كمبودهايى بروز مى‏دهد اما آنان مى‏توانند با برخوردارى از اتكا نفس بيشتر به خاطر داشتن مادرى لايق، موفق و الگوپذيرى از او اين كاستى‏ها را ترميم سازند.(32)
به هر نسبتى كه شغل زن موافق روحيه و ساختمان وجوديش باشد تضادهاى محيط كار كاهش يافته و امكان بروز ضعف به هنگام اجراى وظيفه تقليل مى‏يابد و بكار گرفتن بانوان براى مشاغلى كه رابطه مستقيم با خدمات اجتماعى، فرهنگى و آموزشى دارد نتيجه مثبت در خور ملاحظه‏اى براى جامعه خواهد داشت زيرا زن به دليل حالات عاطفى در اين گونه امور او ظرافت عمل افزون‏ترى برخوردار است اما متأسفانه نيازهاى مادى و تبليغات كاذب موجب گشته كه زنان به مشاغلى روى آورند كه هم دستمزد و اندكى دارد و نيز با روحيه آنان موافق نباشد و چنين وضعى در اكثر موارد اسباب تحقير و دشوارى‏هاى روانى را براى آنان فراهم نموده است و غالباً بانوان اين احساس خود كم بينى و حقارت را به محيط خانواده انتقال داده و ديرى نگذشته كه براى همسر و فرزندان مسائل بغرنجى را پديد آورده‏اند، دو دانشمند به نام‏هاى «بويل‏باى» و «هى‏ير» با تحقيقات مفصل خود به اين حقيقت رسيده‏اند. «كرناز» جامعه شناس فرانسوى اشاره مى‏كند كه بسيارى از زنان به دلايل اقتصادى محض مجبور به پذيرش كارهايى هستند كه منجر به برهم زدن آرامش و نظام جارى خانواده مى‏گردد، محقق ديگرى خاطرنشان مى‏نمايد: اكثر فرزندان زنان شاغل اروپايى از غيبت مادر در خانه رنج مى‏برند و در پايان اين نتيجه منطقى را مى‏گيرد كه زن اروپايى بين پرورش اولاد و افزايش درآمد از راه شغل يكى را بايد برگزيند.(33)
البته بايد متوجه اين حقيقت بود كه زنان از نظر توان فردى در حل مسأله يا مشكلات، مهارت در تجزيه و تحليل مسائل، رقابت، پويايى و انگيزش و يادگيرى با مردان تفاوت آشكارى ندارند اما برخى پژوهش‏ها از جمله تحقيقات دانشمندى به نام پاپولا كه در منطقه لاك نو هند انجام داده مبين آن است كه كار فرمايان براى استخدام زنان در امور بازرگانى و توليدات صنعتى تمايل آن چنانى ندارند زيرا از نظر قدرت بدنى در مرحله نازل‏ترى از مردان هستند، همچنين در كشورهاى توسعه يافته و نيز مناطق در حال توسعه زنان در مراتب مديريت و سرپرستى دخالت اندكى دارند به طورى كه در اكراتماى هند 59 % شاغلان مرد مصاحبه شده ترفيع داشتند به همين نحو در شهر ديگر هند – لاك نو – سهم نسبى زنان در ترفيع كمتر بود و تقريباً هيچ يك در مشاغل نظارت و سرپرستى يا مديريت نبودند. كارفرمايان براى اين وضع دليل مى‏آورند از جمله آنكه زنان زمانى مى‏توانند به عنوان سرپرست به انجام وظيفه بپردازند كه كاركنان تابع آنها مؤنث باشند، به علاوه زنان دانش فنى پايينى دارند و از مرخصى‏هاى طولانى بهره گرفته و اين غيبت موجه اما طولانى نظم كار را بهم مى‏زند و نيز به دليل رعايت نكردن ملاحظات اخلاقى از سوى مردان در محيط كار، آشفتگى‏هايى در روابط زن و مرد بوجود مى‏آيد كه اختلال آن در هنگام فعاليت آنان نيز قابل انكار است. امكان استفاده از زنان در نوبت كار شب بنابر ملاحظات قانونى وجود ندارد.(34)
تحقيقات دكتر نماكى، خانم اريتس و خانم بيير در خصوص كارآفرينى زنان مؤيد آن است كه بانوان بر عكس آقايان به مردم به چشم وسيله‏اى براى رسيدن به هدف نگاه نمى‏كنند و نيز بر خلاف مردان نمى‏توانند نقش خود را به عنوان يك شخصيت و يك كارمند به روشنى ترسيم و مجزا كنند بنابراين نسبت به بازخوردهاى منفى آن طور كه مردان به راحتى واكنش نشان مى‏دهند زنان از خود عكس العملى بروز نمى‏دهند اما ميزان آينده نگرى مردان از زنان افزون‏تر است و بانوان كار آفرين نسبت به مردان اعتماد به نفس كمترى دارند موضوع ديگر ريسك پذيرى است كه خانم‏ها نسبت به اين حالت نقش انفعالى دارند.(35) پاورقي ها:پى‏نوشت‏ها: – 1. لذات فلسفه، ويل دورانت، ترجمه عباس زرياب خويى، ص 151. 2. همان، ص 150. 3. مجله خواندنى‏ها، سال 34، شماره 79، تير 1353، مقاله سرگذشت هايى از زنان كارگر در جامعه آمريكا. 4. قدرت ما زنان، هلن لرنر رابينز، ترجمه بيژن محمد(ايليايى)، ص 37. 5. مأخذ قبل، ص 39. 6. مجله پيام زن، شماره 105. 7. خبرنامه آموزش عالى، سال اول، شماره 10. 8. روزنامه عصر آزادگان، سال اول، شماره 32. 9. روزنامه اطلاعات، شماره 21877. 10. همان، شماره 22069. 11. روزنامه همشهرى، شماره 2329. 12. همان، شماره 2099، ص 12؛ روزنامه اطلاعات، شماره 22090. 13. گزارش يونيسف به نقل از روزنامه اطلاعات، شماره 21930. 14. بررسى دوساله «مؤسسه بين المللى مراقبت» به نقل از روزنامه اطلاعات، 22099. 15. روزنامه اطلاعات، 24 دى ماه 1339 ه.ش. 16. روزنامه همشهرى، شماره 2332. 17. روزنامه اطلاعات، شماره 22002. 18. زن در غرب، شمس الدين رحمانى، مجله رشد جوان، سال نهم، ارديبهشت 1371. 19. جامعه‏شناسى تاريخى خانواده، مارتين سگالن، ترجمه حميد الياسى، ص 335. 20. نك: حقوق زن در اسلام، مرتضى مطهرى، ص 122. 21. سوره نحل، آيه 90. 22. انى بعثت لاتمم مكارم الاخلاق( رسول اكرم(ص)). 23. من اخلاق انبياء حب النساء. 24. خياركم الينكم مناكبه و اكرمكم لنسائهم. 25. مقاله خشونت عليه زنان نقض حقوق بشر، ترجمه ليلا عنصرى، مجله حقوق زنان، شماره 11، ص 52. 26. فصلنامه شوراى فرهنگى و اجتماعى زنان، شماره 5، پاييز 1378، ص 71 به نقل از صحيفه نور، ج 11، ص 255. 27. در اين خصوص بنگريد به كتاب «جريان‏شناسى دفاع از حقوق زن» اسماعيل شفيعى سروستانى. 28. مسائل ارتقاء شغلى زنان شاغل، دكتر رامپور صدر نبوى، مجله دانشكده ادبيات و علوم انسانى دانشگاه فردوسى مشهد، سال 21، شماره سوم، پائيز 1367. 29. روزنامه اطلاعات، شماره 21877. 30. مجله مكتب اسلام، سال 13، شماره 12، ص 19. 31. روان‏شناسى نوجوانان، دكتر اسماعيل بيابانگرد، ص 160. 32. مأخذ پيشين، ص 161. 33. جامعه و فرد، دكتر رامپور صدر نبوى، (چاپ مشهد)، ص 90 و91. 34. واقع گرايى در ارتقاى شغلى زنان، مير جواد سيد حسينى، روزنامه همشهرى، شماره 2254. 35. سازمان‏هاى كارآفرين، تأليف و ترجمه جليل صمد آقايى، تهران مركز آموزش مديريت دولتى، ص 44 و 45.