خطبه غدير و آيات مطرح شده در آن‏

 
دل را ولا و حبّ على با صفا كند
هر درد را محبت مولا دوا كند
آن شاهكار خلقت و فرمانرواى عشق‏
مدحش به آيه آيه قرآن خدا كند
در سال دهم هجرت، بعد از اتمام حج، كه آن را به نامهاى متعددى خوانده‏اند، همچون «حجةالوداع» و «حجة البلاغ»، «حجةالكمال»، «حجة التمام» و حجة الاسلام در «غدير خم» قبل از جحفه كه راههاى متعددى (همچو) اهل مدينه، مصر، عراق، از آنجا منشعب و جدا مى‏شود، حادثه‏اى رخ داد كه مى‏توانست سعادت ابدى بشريت را تضمين كند و براى هميشه، انسانها را از ضلالت و گمراهى نجات بخشد، به اين جهت، داستان غدير يك قصّه تاريخى خاص نيست كه زمان آن گذشته باشد و همين طور يك حادثه شخصى نيز نيست كه پيامبر فقط على(ع) را به عنوان وصى خود (آنچنان كه شيعيان مى‏گويند) و يا به عنوان محبوب جامعه اسلامى (آنچنان كه اهل سنّت مدّعى هستند) معرّفى نموده و در نتيجه تاريخ مصرف آن گذشته باشد، بلكه در غدير خم تاريخ كل بشريت رقم خورد، چرا كه امامت امامان در طول تاريخ مطرح و تبيين شد، حقيقتى كه از اميرمؤمنان آغاز مى‏شود و به مهدى صاحب الزّمان(ع) منتهى مى‏گردد. مخالفان نيز اين را به خوبى فهميده‏اند، لذا از همان آغاز تلاش كردند (و در حدّى موفق شدند) كه داستان غدير را تأويل نمايند، چرا كه اگر فقط امامت اميرمؤمنان بود. ممكن بود به نوعى آن را پذيرا شوند، ولى آنچه ترس داشتند و دارند، ادامه كار، و تداوم امامت و ولايت در طول تاريخ است كه سخت مخالفان را خلع سلاح مى‏كرده است. بنابراين به شدّت در مقابل آن قرار گرفتند و از اوّل زير بار نرفتند تا جلوى استمرار آن را نيز بگيرند.
و پيامبر اكرم(ص) نيز به خوبى به اين مسئله توجّه داشته لذا تصريح فرمود كه امامت ادامه دارد «…ثم من بعدى على وليّكم و امامكم بامر اللّه ربّكم ثم الامامة فى ذرّيتى من ولده الى يوم تلقون اللّه عزّ اسمه و رسوله؛(1) سپس بعد از من على ولىّ شما و امام شما به فرمان خداست. سپس امامت در نسل من از فرزندان على تا روزى كه خدا و رسولش را ملاقات كنيد، مى‏باشد.»
آنچه پيش رو داريد نگاهى است به آياتى كه در خطبه غدير درباره امامت على(ع) و ديگر امامان (ع) مورد استدلال و اشاره قرار گرفته است.

نكاتى از حديث و حادثه غدير
يك نگاه اجمالى به خطبه و حديث غدير، و وقايعى قبل و بعد از آن بخوبى اين نكته را روشن مى‏سازد كه بحث امامت على(ع) و تداوم آن مطرح بوده است به جهت اين نكات:
1- پيامبر اكرم(ص) حدود نود هزارنفر تا يكصد و بيست هزار نفر را در گرماى شديد در چهار راهى جحفه متوقف ساخت كه نشانگر اهمّيت مسئله مطرح شده مى‏باشد.
2- خطبه خويش را با ذكر اين نكته آغاز مى‏كند كه رحلت من نزديك است و به زودى دعوت حق را لبيك مى‏گويم، اين خود نشان از آن دارد كه در پى مطرح كردن جانشين خويش مى‏باشد.
3- از مردم اقرار و اعتراف گرفت كه آنچه را خداوند براى آنان از اعتقادات و احكام و اعمال فرستاده است به آنها ابلاغ نموده و خدا را بر اين اقرار شاهد گرفت.
4- حديث ثقلّين را مجدداً يادآورى نمود كه اگر مى‏خواهيد دچار گمراهى نشويد از قرآن و اهل بيت(ع) جدا نشويد، و اين سخن مقدمه‏اى است براى نكته بعدى.
5 – بعد از اين كه دست على(ع) را بالا مى‏برد و از مردم اقرار مى‏گيرد كه خدا و رسولش بر آنان ولايت دارند، مى‏فرمايد: «هر كس كه من مولاى او هستم على مولاى اوست» يعنى همان ولايتى كه براى پيامبراكرم(ص) ثابت است، كه ولايت زعامت و حكومت بر آنان باشد، براى على(ع) نيز ثابت است.
6- جمله «من كنت مولاه و…» را سه بار و به قول احمد حنبل چهار بار تكرار نمود تا هم تأكيدى شده باشد و هم كسانى كه متوجّه نشده‏اند، متوجه شوند.
7- در حق كسانى كه ولايت على(ع) را بپذيرند دعا، و در حق كسانى كه آن را رد كند نفرين نمود.
8 – آيات عديده‏اى از قرآن از جمله آيه تبليغ اكمل و…، مورد استدلال و استشهاد قرار گرفت كه بعداً بيان مى‏شود.
9- تبريك گفتن حاضران و بيعت زن و مرد با اميرمؤمنان(ع) و… همه نشانگر اين مطلبند كه هدف، معرّفى امامت اميرمؤمنان(ع) و تداوم آن بوده است.
با توجّه به اين نكات سراغ آياتى مى‏رويم كه در خطبه غدير و بعد از آن مورد استدلال و اشاره قرار گرفته و يا بعد از حادثه نازل شده است. 1- آيه تبليغ يا اعلام امامت‏
بعد از ثنا و ستايش الهى فرمود: «فاوحى الىّ…«يا ايّها الرسول بلّغ ما انزل اليك من ربّك و ان لم تفعل فما بلّغت رسالته و اللّه يعصمك من النّاس؛(2) اى پيامبر! آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است، كاملاً (به مردم) برسان، و اگر نكنى، رسالت او را انجام نداده‏اى، خداوند تو را از (خطرات احتمالى) مردم نگاه مى‏دارد.»(3) آنگاه ادامه داد كه مردم! جبرئيل سه بار نازل شده است كه خداوند فرمان داده كه در ميان اين جمع براى سفيد و سياه اعلام كنم كه: «انّ علىّ بن ابى طالب اخى و وصيّى و خليفتى و الامام بعدى؛(4) كه به حقيقت على بن ابى طالب برادر و وصى و جانشين و پيشواى بعد از من است.»
در منابع اهل سنّت مى‏خوانيم كه ابن عباس نقل كرده است كه آيه «يا ايها الرّسول…» در مورد على(ع) نازل شد. خداوند به رسول خدا فرمان داد كه در مورد (ولايت) على(ع) تبليغ نمايد. سپس پيامبر خدا دست على را گرفت و فرمود: هر كس من صاحب اختيار اويم پس على صاحب اختيار اوست پس خدايا دوست بدار كسى را كه او را دوست بدارد و دشمن بدار كسى كه او را دشمن بدارد.»(5) 2- على سرپرست شماست‏
دوّمين آيه كه مورد استشهاد پيامبر اكرم(ص) قرار گرفته آيه ولايت است، حضرت فرمود: «و هو وليّكم بعد اللّه و رسوله، و قد انزل اللّه تبارك و تعالى بذلك آية من كتابه؛ على صاحب اختيار و ولىّ شما است بعد از خدا و رسولش، و در اين آيه در قرآنش نازل فرموده است، آنجا كه مى‏فرمايد: «انّما وليّكم اللّه و رسوله و الّذين آمنوا الّذين يقيمون الصّلاة و يؤتون الزّكاة و هم راكعون؛(6) سرپرست و ولىّ شما، تنها خداست و پيامبر او و آنها كه ايمان آورده‏اند، همانها كه نماز را برپا مى‏دارند، و در حال ركوع، زكات مى‏دهند،» و اين على بن ابى طالب بود كه اقامه نماز كرد و زكات (صدقه) در حال ركوع در راه خدا داد.»(7)
و ضريس از على(ع) نقل نموده كه آيه «انّما وليّكم اللّه…» بر پيامبر نازل شد، حضرت به مسجد وارد شدند در حالى كه مردم مشغول نماز بودند، ديد سائلى ايستاده است، پيامبر رو به سائل كرد و فرمود: آيا كسى چيزى به تو داده است؟ عرض كرد: نه يا رسول اللّه جز آن ركوع كننده(به على(ع) اشاره كرد) كه انگشتر خود را به من داد.»(8)
علّامه شيخ عبدالحسين امينى شصت و شش نفر از دانشمندان اهل حديث و استوانه‏هاى روايى اهل سنّت را با نام و نشانى دقيق كتابهايشان فهرست كرده و متن حديثى را كه حاوى انطباق آيه مذكور با شخص على(ع) است از انس بن مالك نقل مى‏كند و در آخر مى‏افزايد: «مضمون اين حديث در اين كتابها موجود است و همه آنها تصريح دارند كه اين آيه در مورد خاتم بخشى حضرت اميرمؤمنان على(ع) در مسجد نبوى نازل گرديده است.»(9)
مرتضى را دان ولىّ اهل ايمان تا ابد
چون زديوان ابد دارد مثال «انّما»(10) 3- افشاى منافقان‏
در ادامه مى‏فرمايد: «از جبرئيل خواستم كه از بيان آيه تبليغ مرا معذور دارد، چرا كه مؤمنان (راستين) در اقلّيت و منافقان و خدعه‏گران و… فراوانند چنان كه قرآن كريم درباره آنها فرمود: «تقولون بافواهكم ما ليس لكم به علمٌ و تحسبونه هيّناًو هو عند اللّه عظيمٌ؛(11) با دهان خود سخنى مى‏گفتيد كه به آن يقين نداشتيد، و آن را كوچك مى‏پنداشتيد در حالى كه در نزد خدا بزرگ است.» همانهايى كه مرا آزار دادند، تا آنجا كه مرا اُذُن (خوش باورم ناميدند)… و خداوند در ردّ آنها فرمود: «و منهم الّذين يؤذون النّبىّ و يقولون هو اذنٌ، قل اُذُن خيرٍ لّكم…؛(12) از آنها كسانى هستند كه پيامبر(ص) را آزار مى‏دهند، و مى‏گويند «او آدم خوش باورى است!» بگو «خوش باور بودن او به نفس شماست».
… اگر بخواهم اسامى تك تك آنها را ببرم مى‏توانم، و اگر به خواهم به شخص آنان اشاره كنم مى‏توانم، ولكن به خدا در امور آنها (و كارهايشان) به آنها احترام گذاشتم، با اين حال آيه تبليغ را بايد به گوش مردم برسانم.»(13)
اين منافقان همانهايى بودند كه بعد از خطبه غدير و معرّفى على(ع) به عنوان جانشين پيامبر(ص) انواع توطئه‏ها را براى انحراف خلافت از مسير اصلى خود و افتادن آن به دست غاصبان به اجرا گذاشتند كه به نمونه‏هايى اشاره مى‏شود. 1- صحيفه ملعونه اول‏
دو نفر از منافقين در يك تصميم اساسى و خطرناك با هم پيمانى بستند و آن اين بود كه «اگر محمد از دنيا رفت يا كشته شد، نگذاريم خلافت و جانشينى او در اهل بيتش مستقر شود» سه نفر ديگر در اين تصميم با آنها هم پيمان شدند، و اوّلين قرار داد و معاهده را در كنار كعبه بين خود امضاء كردند، و داخل كعبه آن را زير خاك پنهان نمودند تا سندى براى التزام عملى آنها باشد، يكى از اين سه نفر معاذبن جبل بود او گفت: شما مسئله را از جهت قريش حل كنيد و من درباره انصار ترتيب امور را خواهم داد»، از آن جا كه «سعد بن عباده» رئيس كل انصار بود و او كسى نبود كه با غير على(ع) هم پيمان شود، لذا معاذ بن جبل به سراغ بشيربن سعيد، و اسير بن حضير كه هر كدام بر نيمى از انصار يعنى دو طايفه «اوس» و «خزرج» نفوذ و حكومت داشتند، آمد و آن دو را با خود بر سر غصب خلافت هم پيمان نمود.(14) 2- توطئه قتل پيامبر(ص)
نقشه قتل پيامبر(ص) بارها به اجرا درآمد، ولى منجر به شكست شد. يك بار در جنگ تبوك و چند بار به وسيله سم و بارها به صورت ترور تدارك ديده شده بود. در حجة الوداع همان پنج نفر اصحاب صحيفه ملعونه، با نه نفر ديگر براى بار آخر نقشه دقيق‏ترى براى قتل حضرت در راه بازگشت از مكّه به مدينه كشيدند، و نقشه چنين بود كه در محل از پيش تعيين شده‏اى، در قلّه كوه «ارشى» كمين كنند و همين كه شتر پيامبر(ص) سربالايى كوه را پيمود و در سرازيرى قرار گرفت، سنگهاى بزرگى را به طرف شتر حضرت رها كنند تا بِرَمد و با حركات ناموزون حضرت را به زمين افكند و آنان با استفاده از تاريكى شب به حضرت حمله كند و وى را به قتل برسانند و متوارى شوند.
خداوند متعال پيامبرش را از اين توطئه آگاه ساخت و وعده حفظ او را داد – منافقين كه چهارده نفر بودند – نقشه خود را عملى ساختند. همين كه شتر پيامبر(ص) به قلّه كوه رسيد و خواست رو به پايين رود، سنگها را رها كردند، پيامبر با يك اشاره به شتر فرمان توقف داد در حالى كه حذيفه و عمّار، يكى افسار شتر حضرت را در دست داشت و ديگرى از پشت سر شتر را حمايت مى‏كرد. با توقف شتر سنگها به سمت پايين كوه رفتند و حضرت سالم ماند. منافقين كه از اجراى دقيق نقشه مطمئن بودند، از كمين گاهها بيرون آمدند و با شمشيرهاى برهنه به حضرت حمله كردند تا كار را تمام كنند، ولى عمّار و حذيفه شمشير كشيدند و سرانجام آنها را فرارى دادند…
صبح روز بعد كه نماز جماعت برپا شد، همين چهارده نفر (15) در صفهاى اوّل جماعت ديده شدند!! و حضرت سخنانى فرمود كه اشاره ضمنى به آنان داشت.(16)
على جنب اللّه است.
در ادامه خطبه فرمود: «مردم على را برتر بدانيد زيرا او بر همه مردم بعد از من برترى دارد مردم به وسيله ماست كه خداوند روزى مى‏دهد و خلق باقى مى‏ماند، از رحمت خدا دور است كسى كه با اين سخنان من مخالفت كند… بعد فرمود: مردم! «انّه جنب اللّه الّذى نزل فى كتابه يا حسرتى على فرطّت فى جنب اللّه؛(17) براستى على جنب اللّه (از مقربان درگاه الهى است) كه خداوند در كتابش درباره او فرمود: «افسوس بر كوتاهى كه در (مورد) جنب اللّه كردم».
امام باقر(ع) فرمود: «نحن جنب اللّه؛(18) ما اهل بيت جنب اللّه هستيم» و امام است و بعد از او ديگر اوصياء در مكان رفيع قرار دارند، تا برسد به آخرين آنها.»(19) از امير مؤمنان نقل شده است كه فرمود: «من جنب اللّه هستم»(20). جنب اللّه كنايه از قرب و نزديكى در پيشگاه الهى است و اين گونه آيات رمزى است براى بيان موفقيّت حجت الهى تا از دست تحريف گران در امان باشد.(21) امامت همچنان باقى است‏
در فرار ديگر از خطبه غدير فرمود: «اى مردم اين امر خلافت را به عنوان امامت و وراثت در نسل خود تا روز قيامت به وديعه مى‏سپارم، و من ابلاغ كردم آنچه را مأمور به ابلاغش بودم تا حجّت باشد بر حاضر و غائب و بر همه كسانى كه حضور دارند يا ندارند.»(22)
در ادامه مى‏فرمايد: «معاشر النّاس القرآن يعرّفكم انّ الائمّة من بعده ولده و عرّفتكم انّهم منّى و منه حيث يقول اللّه عزّ و جلّ «كلمةً باقيةً فى عقبه»(23) و قلت لَن تضلّوا ما ان تمسّكتم بهما؛ اى مردم! قرآن معرّفى مى‏كند كه امامان بعد از او (على) فرزندان او هستند و من نيز به شما فهماندم كه آنان از (نسل) من و او هستند، آنجا كه خداوند عزيز و جليل مى‏فرمايد: «كلمه پاينده‏اى در نسل او» و من گفتم: اگر به آن دو (قرآن و ائمه) تمسك كنيد هرگز گمراه نمى‏شويد.»(24)
در روايتى از پيامبر(ص) مى‏خوانيم وقتى از آيه «كلمةً باقيه…» سؤال شد حضرت فرمود: «فقال الامامة فى عقب الحسين عليه السلام يخرج من صلبه تسعة من الائمّة. منه مهدى هذه الامّة؛(25) امامت در نسل حسين(ع) است كه از صلب او نه نفر از امامان به وجود مى‏آيند، و از جمله مهدى اين امت( صاحب الزمان) است.»
از امام سجاد(ع) در اكمال الدين، و امام باقر(ع) در علل الشرايع همين مضمون نقل شده است.(26) بيعت با على (ع) بيعت با خداست‏
در ادامه فرمود: «و من بايع فانّها يبايع اللّه؛(27) كسى كه با على بيعت كند همانا با خدا بيعت كرده است.» چرا كه دست على دست خداست قرآن كريم مى‏فرمايد: «انّ الّذين يبايعونك انّما يبايعون اللّه يد اللّه فوق ايديهم فمن نكث فانّما ينكث على نفسه و من اوفى بما عاهد عليه اللّه فسيؤتيه اجراً عظيماً؛(28) كسانى كه با تو بيعت مى‏كنند(در حقيقت) تنها با خدا بيعت مى‏نمايند و دست خدا بالاى دست آنهاست، پس هر كس پيمان شكنى كند، تنها به زيان خود پيمان شكسته است و آن كس كه نسبت به عهدى كه با خدا بسته وفا كند، بزودى پاداش عظيمى به او خواهد داد.»
آنگاه دستور داد همه مردم با او بيعت كنند و مردم نيز به سوى پيامبر(ص) و اميرمؤمنان(ع) هجوم آوردند و با ايشان به عنوان بيعت دست مى‏دادند و به پيامبر اكرم(ص) و على(ع) تبريك مى‏گفتند و پيامبر اكرم(ص) مى‏فرمود: «الحمد للّه الّذى فضّلنا على جميع العالمين؛ حمد براى خداى است كه ما را بر همه جهانيان برترى داد» و صداى مردم بلند شد كه آرى شنيديم و طبق فرمان خدا و رسول با قلب و جان و زبان و دستمان اطاعت مى‏كنيم.»(29)
پيامبر اكرم(ص) مكرّراً مى‏فرمود: «به من تبريك بگوييد، به من تهنيت بگوييد زيرا خداوند مرا به نبوّت و اهل بيتم را به امامت اختصاص داده است.»(30)
و زنان نيز با حضرت بيعت كردند به اين صورت كه پيامبر اكرم(ص) دستور دادند تا ظرفى آوردند و پرده‏اى زدند كه نيمى از ظرف آب در يك سوى پرده و نيم ديگر در آن سوى ديگر قرار بگيرد و زنان با قرار دادن دست خود در يك سوى آب، و اميرمؤمنان در سوى ديگر، با آن حضرت بيعت نمايند. همچنين دستور دادند تا زنان هم به حضرتش تبريك و تهنيت بگويند و اين دستور را درباره همسران خويش مؤكّد داشتند. بانوى بزرگ اسلام، حضرت زهرا(س) نيز از حاضرين در غدير بودند، همچنين كليه همسران پيامبر(ص) در آن مراسم حضور داشتند. با ولايت على دين كامل شد
هنوز جمعيت متفرق نشده بودند كه امين وحى اين آيه را فرود آورد: «اليوم اكملت دينكم و اتممت عليكم نعمتى و رضيت لكم الاسلام ديناً؛(31) امروز دين شما را كامل كردم، و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان آيين (جاودان) شما پذيرفتم.»
آنگاه رسول خدا(ص) فرمود: «اللّه اكبر على اكمال الدين، و اتمام النعمه و رضى الرّب برسالتى، و الولاية لعلى من بعدى؛(32) اللّه اكبر بر كامل شدن و تمام شدن نعمت و رضايت پروردگار به رسالت من».
روايت فوق را شانزده نفر از محدّثان اهل سنّت نقل كرده‏اند، همچون گنجى شافعى در «كفايت الطالب»، ص 60، سيوطى «الدر المنثور» ج، 2، ص 284 ؛ ابن مغازى در «المناقب» ص 19 و جرير طبرى در كتاب «الولايه» ؛ و ابن مردويه اصفهانى، و ابونعيم اصفهانى در كتاب «مانزل من القرآن فى على» و خطيب بغدادى در كتاب «تاريخ بغداد»….(33) آيات بى‏شمار در فضائل على(ع)
آنچه از آيات ذكر شد برخى آيات بود كه در خطبه غدير مورد استدلال و اشاره قرار گرفته است وگرنه آياتى كه درباره امامت و ولايت على(ع) و فضائل آن حضرت وارد شده بيش از آن است كه حتّى در يك كتاب بگنجد، خود پيامبر اكرم(ص) در همين خطبه غدير به اين مطلب اشاره فرموده است آنجا كه فرمود: «و ما نزلت آية رضى الّا فيه، و ما خاطب اللّه الذين آمنوا الّا برأبه، ولانزلت آية مدحٍ قرآن الّا فيه، و لا شهد اللّه بالجنّة فى «هل اتى على الانسان» الّا له، و لا انزلها فى‏سواه، ولا مدح بها غيره؛(34) و آيه خشنودى (پروردگار) جز درباره او نازل نشده است، و مخاطبه خداوند با مؤمنان آغازش با او (على) است، آيه مدحى در قرآن نازل نشده است مگر او داخل آن است و در هل اتى بهشت را خدا براى او شهادت داده است و سوره هل اتى درباره غير او(و اهلبيتش) نازل نشده و جز او (و اهلبيتش) كسى بوسيله آن مدح نشده است.»
خوارزمى مى‏گويد: تمام «يا ايها الذين آمنوا» در قرآن درباره على (ع) است.(35)
و مرحوم سلطان الواعظين مى‏گويد از طبرانى و محمد بن يوسف گنجى شافعى و محدّث شام در تاريخ كبير مسنداً نقل شده است كه بيش از سيصد آيه در شأن على (ع) نازل شده است.(36) پاورقي ها:پى‏نوشت‏ها: – 1. محمد باقر مجلسى، بحارالانوار، بيروت، داراحياء التراث العربى، ج 37، ص 207 – 208 و ر ك عوالم العلوم، شيخ عبداللّه بحرانى، ج 15، ص 375 – 376.2. سوره مائده، آيه 67.3. بحارالانوار، همان، ج 37، ص 206.4. همان.5. سيوطى، الدر المنثور، ج 2، ص 327 ذيل آيه 67 مائده، فخر رازى، تفسير الكبير، ج 3، ص 636 ؛ ينابيع المودة، شيخ سليمان قندوزى، ص 140، باب 39 ؛ آلوسى روح المعانى، ج 6، ص 172.6. سوره مائده، آيه 55.7. بحارالانوار، همان، ج 206.8. ابوالنصراء الحافظ ابن كثير الدمشقى، البداية و النهاية، بيروت، مكتبة المعارف، ج 7، ص 358 ؛ فرائد السمطين، همان، ج‏1، ص 195 حديث 153؛ ينابيع المودة، سليمان قندوزى، ص 251.9. الغدير، علّامه امينى، دارالكتب الاسلامية، ج 3، ص 162.10. ابن يمين.11. سوره نور، آيه 15.12. سوره توبه، آيه 61.13. بحارالانوار، همان، ص 207.14. بحارالانوار، همان، ج 17، ص 29 و ج 28، ص 186 و ج 37، ص 114 – 115، كتاب سليم بن قيس، ص 816 حديث 37؛ عوالم، ج 15، ص 164 ؛ اسرار غدير، محمد باقر انصارى، ص 57.15. معاويه، عمر و عاص، طلحه، سعد بن ابى وقاص، عبدالرحمان، ابوعبيده، ابوموسى اشعرى، ابوهريره، مغيره و…16. بحارالانوار، ج 28، ص 99 و 100 و ج 37 ص 115 ؛ عوالم، ج 15، ص 304 ؛ اقبال الاعمال، ص 458.17. سوره زمر، آيه 56.18. فيض كاشانى، تفسير صافى، مؤسسة الاعلمى، ج 4، ص‏326.19. همان.20. همان.21. همان، ص 327.22. بحارالانوار، همان، ص 211.23. سوره زخرف، آيه 28.24. بحارالانوار، ج 37، ص 215.25 تفسير الصافى، همان، ج 4، ص 388.26 همان، ص 387.27 بحارالانوار، همان، ص 219.28 سوره فتح، آيه 10.29 بحارالانوار، همان، ص 126 و 166؛ الغدير، ج 1،ص 58.30 همان، و بحارالانوار، ص‏217 ج 37.31 سوره مائده، ص 3.32 الغدير، ج‏1، ص 11 و ر ك فرائد السمطين، ج 1، ص 74، ابن كثير در تفسير، ج 2، ص 491.33 ر ك الغدير، ج 1، ص 237 – 230.34 بحارالانوار، ج 37، ص 210.35 مناقب خوارزمى، ص 266 – 28.36 سلطان الواعظين شيرازى، شبهاى پيشاور، دارالكتب الاسلامية 1376، ص 386.