به مناسبت هيجدهم ذيحجه سالروز عيد سعيد غدير خم
از غار حراء تا غدير خم
تا زد نبى به نام على نقش رهبرى
نقش مخالفان همه، نقش برآب شد
بر جن و انس، رهبر و مولاو پيشوا
بعد از نبى، به امر خدا، بوتراب شد
آنها كه بود در دلشان كينه على
دلهايشان زآتش حسرت كباب شد
هر بندهاى كه دامن مهر على گرفت
فارغ زهول و وحشت روز حساب شد
هر كس كه گشت داخل فيض ولايتش
ايمن به روز حشر، ز بيم عذاب شد
نوروز شيعيان جهان، عيد مرتضى است
روزى كه شادمان، دل ختمى مآب شد(1)
بعثت نبى اكرم (ص) و ظهور اسلام در جهان را مىتوان برجستهترين تحول در تاريخ زندگى انسانها تلقى كرد، خاتم رسولان براى نشر، گسترش، معرفى و تثبيت اين آيين آسمانى بر اساس تعاليم وحى و موازين معجزه جاويدش يعنى قرآن كريم، زحمات زيادى را متحمّل گرديد امّا استمرار، تكميل و تتميم برنامههاى نبوت، به امامت و رهبرى ائمه هدى بستگى داشت كه رويداد روشنى بخش غدير اين مهم را تحقق عينى و عملى بخشيد و وقوع آن با توصيهاى از سوى خداوند متعال به خاتم رسولانش يعنى حضرت محمد(ص) اتفاق افتاد.
ختم كننده رسالت فرستادگان الهى در زير باران تهمت و مخالفت و مخاصمت بناى امتى مسلمان و واحد را پىريخت، نخستين افراد اين جامعه موحّد يعنى حضرت خديجه و مولا على(ع) به حضرتش ايمان آوردند و حمايت از انديشه، آرمان و مبانى پيامبر را وجهه همّت خويش قرار دادند. هدف بعثت رسول اكرم(ص) بنيان نهادن امتى وسط بود، خدا و رسولش بر آن بودند كه بذر ايمان در دلهاى مؤمنان موقعى به بار مىنشيند كه مجموعه شرايطى براى باليدن آن فراهم گردد و در غير اين صورت بوستان روح افزاى رسالت، وحدت، همدلى و همراهى خود را از دست مىدهد و تند باد حوادث آن را دچار پژمردگى و خزان زدگى مىنمايد و در اين حالت گلستان معطر نبوى نمىتواند نتايج مطلوب و رايحه معطر خود را عالم گير سازد. از اين روى پيامبر اعلام كرد آيينى كه وى آورده است همه مردمان جهان را مورد خطاب قرار مىدهد و بين آنان از نظر نژاد، توانايى مالى، تشخصهاى قومى و قبيلهاى تفاوتى قائل نمىگردد و صرفاً پرهيزگارى و فضيلتهاى معنوى عامل برترىهاى افراد است نه چيز ديگرى.
در مكّه به رغم عداوتها و خصومتهاى شديد، اين جامعه پىريزى گرديد و با هجرت پيامبر از مكه به مدينه، آن حضرت در صدد گرديد تا گسترش چنين امتى را جدىتر و استوارتر پىگيرد. جامعهاى كه نبى اكرم(ص) در مدينه پايهريزى كرد در واقع صورت عملى تعاليمى بود كه حضرتش به نشر و تبليغ آن مبعوث گرديده بود و طبيعى است كه ايشان بايد براى اداره چنين امتى و نيز سرنوشت آتى آن حسّاس باشد. فرياد فرحزاى وحى از سرزمين حجاز عبور كرده و به قلمروهاى ديگر در آسيا و آفريقا رسيده بود، طى بيست و سه سال مجاهدت و استقامت حضرت محمد(ص) جامعهاى كه تشكيل آن آرزوى ديرينه ايشان بود، شكوهمندانه شكل گرفت اما اكنون آن فرستاده الهى در آستانه گذر از جهان فانى به سوى جهانى ابدى است و بايد هرچه زودتر دعوت حق را لبيك گويد و زينت بخش قدسيان در سراى ديگر گردد، آيا اين نهاد نوپا را كه با مشقتى وافر پديد آورده است در اين لحظات آخر رها سازد و در موقعى كه اشرافيت زخم خورده جاهلى، امپراتورىهاى ايران و روم و منافقين داخلى كمر به فروپاشى آن بستهاند تا پيامى را كه هر روز پرطنينتر مىگرديد و پوستههاى زمان و مكان را مىشكافت، آن را خاموش نمايند، نسبت به اداره آن تصميمى نگيرد. بنابراين پيامبر در برابر اين يورشهاى وحشيانه و توطئههاى خطرناك مىخواهد اقدامى جدّى بنمايد. امّا كيست كه بتواند تحمل چنين بارى گران را داشته باشد، او كسى جز حضرت على(ع) نمىباشد. در واقع اين پيشگام راستين كه براى رهبرى و امامت مورد تربيت و پرورش مستقيم شخص رسول اكرم (ص) قرار گرفت، جز او كسى نيست، هم او بود كه به مسايل و مشكلات دينى و علمى امت را پس از خاتم رسولان به صورتى بارز و چشمگير پاسخگو بود و در هر زمان مناسب، حقايق اسلام و سنّت پيامبر را آشكار مىساخت. او تنها كسى بود كه در خانه خدا ديده به جهان گشود و در پرتو پرورشهاى پرمايه نبى اكرم (ص) نشو و نما نمود. براى او فرصتها و زمينههايى از همكارى با پيامبرو قدم جاى رسولخدا(ص) نهادن پيش آمد كه براى هيچ يك از صحابه نزديكان خاتم انبياء و مسلمانان صدر اسلام اعم از مهاجرين و انصار پيش نيامد. شواهد و دلايل فراوانى از حيات در آميخته پيامبر با امام اميرالمؤمنين (ع) در دست است و اثبات مىكند كه آن رسول الهى، ايشان را به منظور رهبرى جامعه پس از خود مهيا مىساخت آنگاه كه امام مظلومان و مؤمنان پرسشهاى
خود را از پيامبر خاتمه مىداد، خود رسول اكرم(ص) بحثها را پى مىگرفت و او را با تعاليم نورانى وحى آشنا مىساخت. با وى ساعات زيادى از شب و روز را خلوت مىكرد و ديدگان امام اوّل را بر مفاهيم دين خدا، مشكلات راه و شيوههاى عمل تا آخرين روز حياتش باز مىنمود. در پاسخ به اين پرسش كه چگونه على(ع) از طرف رسول خدا به مقام زعامت امّت انتخاب گرديد، ابن عباس مىگويد: زيرا على(ع) پيش از همه ما به پيغمبر ملحق گرديد و به وى ايمان آورد و پيوستگى و نزديكى او به رسول خدا از همه ما شديدتر و محكمتر بود.(2) در جاى ديگر از وى نقل شده است كه مىگفت: نبى اكرم(ص) هفتاد وصيت به على(ع) نمود كه به كسى غير از او چنين وصايايى نكرد.(3)
ضرورت تعيين رهبرى
در فرهنگ قرآنى و روايى و منابع تاريخى اين واقعيت آمده است كه جامعههاى بشرى در همه شرايط رهبر و راهنما داشتهاند و روزى بر انسان نگذشته است كه بدون مدير زيسته باشد. حضرت رضا(ع) فرمودهاند: هيچ امت و ملتى را نمىيابم كه بدون پيشوا به حيات و معيشت خود رسيده باشد. در كارنامه همه صالحان و شايستگان آمده است كه در زمان حيات خويش، هيچگاه از تعيين جانشين براى خود غافل نبودهاند. آدم ابوالبشر وصى داشت، ابراهيم خليل(ع) جانشين تعيين كرد، زكرياى پيامبر وارث خواست، عيسى روح اللّه و موسى كليم اللّه(ع) وصى و خليفه داشتهاند و رسول مكرم اسلام دوازده جانشين را با نام و نشان، كنيه و لقب معرفى نمود و اين حديث در منابع اهل سنت به عنوان روايت قطعى و متواتر آمده است در سيره سنت نبوى آمده است حضرت رسول اكرم(ص) هرگاه مىخواست مدينه را براى هر موضوعى از جمله جبهه و جهاد، سفر عمره و حج ترك گويد جانشينى براى خود تعيين مىنمود تا نماز جمعه و جماعت را برگزار نمايد و در هيچ موردى بر خلاف اين ضابطه عمل نشده است و حال چگونه براى پس از بدرود حيات خود كارى انجام ندهد. ده سال از هجرت پيامبر مىگذرد. در خلال اين مدت شالوده دين مقدس اسلام در پرتو كوشش شبانه روزى حضرت محمد(ص) و ياران باوفايش گذارده شده است. دامنه تعليمات قرآنى به ديگر نقاط جهان رسيده است. اوضاع پريشان قبايل عرب با تدبير خردمندانه نبىاكرم(ص) سامان يافته است. آتش فتنهها، قتلهاخاموش شده و نغمه دوستى و برادرى «انّماالمؤمنون اخوة»، دلها را به هم نزديك ساخته و رشته استوارى از اتحاد و هم بستگى پديد آورده است.
اقوام و طوايف بسيارى در پرتو دستورات سعادت بخش رسول خدا(ص) به آيين مقدّسش گرويدهاند، دژهاى مستحكم يهوديان معارض به پايمردى دلاورى رزمندگان اسلام گشوده شده است. سرداران فاتح لحظه به لحظه به دروازههاى امپراتورىهاى ايران و روم نزديكتر مىشوند، قيام حكيمانه آخرين فرستاده الهى در برابر جاهليت، بت پرستى و شرك، اجتماعات گوناگونى را به كيش اسلام فراخوانده است. اينك پس از عمرى تلاش و كوششى ده ساله دور از موطن اصلى، پيشواى شصت و سه ساله اسلام مصمم است به منظور برگزارى مراسم حج به شهر مكّه سفر كند و براى آخرين بار در آيين عبادى سياسى و نيز بزرگترين و مقدسترين گردهم آيى مسلمين كه در ماه ذيحجه در اطراف خانه خدا تشكيل مىگردد، حضور يابد. خبر تصميم حضرت محمد(ص) به سفر حج و اعلام حركت آن وجود بزرگوار به سوى كعبه معظمه انبوهى از مسلمانان را همچون جويبارهايى به سوى مدينه سرازير نمود. مردمانى كه از راههاى دور و نزديك طى طريق مىكنند تا به حضرتش اقتدا كنند و هم سفرش باشند و افتخار برگزارى اين سنّت مهم را در حضورش درك كنند.
دريافت پيام وحى
پيامبر ضمن برگزارى مراسم حج، چگونگى انجام اعمال اين عبادت دسته جمعى را به حاضران آموزش داده و در اين زمينه ميراثى گرانقدر را براى آيندگان برجاى نهادند و بدينگونه براى نخستين بار مردم مناسك حج و اعمال آن را از پيامبرشان فرا گرفتند.(4) پس از انجام اعمال حج، پيامبر پياده همراه جمعيت به سوى مسجد خيف حركت كرد، آن حضرت از اين كه توانسته بود فريضه حج را انجام دهد و به فرمان خدا عمل كند و مسلمانان را با اين عبادت آشنا كند شادمان بود امّا موضوعى در ذهن مباركش نقش مىبست كه به آن انديشه مىنمود، زيرا وظيفه ديگرى را در نظر داشت و آن جانشينى پس از خودش بود. پيامبر همواره نگران بود كه مبادا پس از رحلتش در ميان افراد جامعه اسلامى تفرقه ايجاد شود و اخوّت از ميانشان رخت بربندد و دوباره تعصّبهاى قبيلهاى زيان بار قبلى، گريبان گير مردم شود. پيامبر به روشنى متوجه اين واقعيت بود كه امت اسلامى به رهبرى عادل، عالم و دلسوز و شايسته نياز دارد كه اگر او بعد از وى زمام امور جامعه را قبول نكند تمام زحمات گرانبهايش بهدر خواهد رفت همچنين او خوب مىدانست كسى بايد اين مسؤوليت خطير را بپذيرد كه از آغاز زندگى لحظهاى عقايد و افكارش به شرك و ظلم آلوده نشده است. در دامن وحى باليده و براى پيشبرد دين خدا پيشقدم بوده و در غزوات و نبرد با مشركان و منافقان سربازى شجاع و فداكار بوده است. در علم و معرفت و ايمان سرآمد مهاجر و انصار است و در قضاوت شخصى بىنظير، اميال نفسانى را در تمامى عرصهها مهار كرده است و بر آنها غالب آمده است. پيامبر در اين فكر بود و همچنان آرام و با وقار در حال حركت و هنوز چند قدمى تا مسجد خيف باقى مانده بود كه ناگهان پيك وحى حضرت جبرئيل امين فرود آمد، رسول خدا(ص) از مردم فاصله گرفت، فرشته به سخن آمد و گفت: اى محمد خداوند به تو سلام مىرساند و مىفرمايد: اى فرستادهام زمان رحلت تو فرا رسيده است و كسى را از اين كوچ ابدى گريزى نمىباشد. پس به عهدهاى خود وفا كن، وصايا را با امت مسلمان در ميان بگذار، آنچه از ميراث انبياء نزد توست همه را به وصى خود تسليم كن كه او حجت من و ولىّ من پس از تو خواهد بود. مردم را از اين امر مطلع گردان و ميثاق مسلمين را با او محكم گردان و برايش بيعت بگير.(5) رسول اكرم(ص) در حالى كه به بيانات جبرئيل گوش فرا مىداد، خطاب به وى فرمود: اى فرشته الهى، براى مردم و آينده آنان از منافقان واهمه دارم و خوف آن مىرود كه پس از من امّت دچار پراكندگى و هزيمت شوند، از دين خدا خارج گشته و به دوران جاهليت و شرك باز گردند كينه افرادى در ظاهر مسلمان را نسبت به او(حضرت على(ع)) مىشناسم و شدت خصومت مخالفان را احساس مىكنم مگر اين كه پروردگار، وى را از شرارت و نقشه دشمن حفظ كند و افزود اى جبرئيل از خداوند بخواه كه چنين مصونيتى را عنايت فرمايد، پيامبر بعد از اين مطالب به سوى جمعيت بازگشت و انبوه جمعيت همراه ايشان وارد مسجد خيف شدند تا نماز بگذارند.
رسول خدا(ص) نماز را اقامه نمود و تصميم گرفت مكه را به قصد مدينه ترك كند، هنوز بر مركب خويش سوار نشده بود كه بار ديگر پيك وحى آمد و ندا داد: اى محمد، پروردگارت به تو درود مىفرستد و مىفرمايد: پيام مرا به مردم برسان و به آنان بگو كه او پس از تو امام اين امّت است. بگو كه هر كس رهبرى او را به رسميت بشناسد مؤمن است و كسى كه ولايت او را انكار كند كافر است. اى محمد به مردم بگو كه اطاعت از او پيروى از تو و متابعت از امر خداوند است و سرپيچى از فرمانش، نافرمانى كردگار است بگو كه مؤمنان به او اهل بهشت و كافران نسبت به او دوزخىاند.(6)
پيامبر از جاى خويش برمىخيزند، اصحاب به سوى ايشان مىشتابند، رسول اكرم(ص) فرمودند:بايد همه حركت كنيم و به سوى مدينه طى طريق مىكنند. كاروان به مسير خود ادامه مىدهد تا به سرزمين «رابغ» مىرسند كه تا منزل جحفه سه ميل فاصله دارد. از اين محل هم آن حج گزاران عبور مىكنند و به توقفگاهى به نام «كراع غميم» رسيدند در حوالى اين مكان، غدير خم قرار دارد كه كاروان به آن رسيد. اينجا محل تقاطع مسيرها و راه عبور و نقطه جدا شدن مردم مصر،عراق، مدينه و نجد از يكديگر است. پيامبر همراه جمعيت به بركه خم رسيده بودند كه جبرئيل خطاب به پيامبر(ص) اين آيه را تلاوت نمود: «يا ايها الرسول بلّغ ما انزل اليك من ربّك و ان لم تفعل فما بلّغت رسالته و اللّه يعصمك من النّاس انّ اللّه لايهدى القوم الكافرين؛(7) اى فرستاده ما (اى پيامبر) آنچه را از پروردگارت بر تو فرو فرستاده شده است به مردم برسان. اگر چنين نكنى امر رسالت او را اذا نكردهاى. خداوند تو را از (شر) مردم حفظ مىكند كه پروردگار، مردم كافر را هدايت نمىكند».
پيامبر با دريافت وحى با شادمانى از شتر خويش پياده گرديد و خداى را سپاس گفت و احساس نمود زمان حادثه مهمى فرا رسيده است و بايد موضوع سرنوشت سازى را براى مردم آشكار سازد، از اين جهت دستور داد كاروانها توقف كنند و گروهى كه هنوز نيامدهاند و عدّهاى كه جلو رفتهاند به سوى غدير خم بيايند و به آن جمع ملحق گردند. حوالى ظهر است و گرماى هيجدهم ذيحجه بيداد مىكند. يكصد و بيست هزار نفر از مردم در آن جا جمع مىشوند، مسلمانان در درياى افكار خود غوطه ور بودند و به اين نكته مىانديشيدند كه چه موضوع حياتى پيش آمده است كه بايد در آن گرماى طاقت فرسا جمع شوند كه ناگهان مؤذّن فرياد زد نماز جماعت. از شدت خشونت هواى آن بيابان مردم بخشى از رداى خود را بر سر و قسمتى را بر زير پا افكنده بودند. سلمان فارسى، ابوذرغفارى، مقداد بن اسود كندى و عمار ياسر براى پيامبر با استفاده از چوب درختها سايبانى با چادر برپا كردند. در زير اين فضاى كوچك كه در آن بيابان سايهاى ايجاد كرده بود منبرى از سنگها و رواندازهاى شتران فراهم ساختند تا حضرت پيامبر اكرم(ص) وقتى بر روى آن مىايستد و خطابه مىخواند بر همه مردم مشرف باشند.(8)
حاضران براى اقامه نماز جماعت آماده شدند، طنين بانگ اللّه اكبر آنان را به سوى نماز فرا مىخواند حضرت محمد(ص) نماز ظهر را با آن جماعت به جاى آوردند. سپس در حالى كه آن انبوه جمعيت پيرامون ايشان حلقه زده بودند به سوى همان نقطه فرازينى كه قبلاً مهيا شده بود رفتند تا به آن افراد مسلّط باشند، از ميان مردم همهمههايى به گوش مىرسيد، همه در انتظارند تا مشاهده كنند پيامبر از پيك وحى چه پيامى براى آنان دارد، چشمها به آخرين فرستاده خداوند دوخته شده است، نفسها در سينهها محبوس گرديده و بىصبرانه مشتاقند بيانات نبى اكرم(ص) را بشنوند. پيامبر بر فراز منبر مذكور قرار گرفتند و با سيمايى گشاده و بشّاش آن جمعيت چشم انتظار را از نظر گذرانيدند. از ديدگان مباركشان رحمت، محبت و عطوفت مىباريد. وقتى سكوت معنادارى بر صحراى غدير حكمفرما گشت رسول خدا(ص) خطبه معروف خويش را بيان كردند.(9)
فرازهاى فروزان
پيامبر سخنان گهربار خويش را در يازده محور به شرح ذيل مطرح ساختند:
1- حمد و ثناى الهى و ذكر صفات قدرت و رحمت حق تعالى و گواهى به بندگى خود در برابر ذات الهى.
2- بايد فرمان مهمى درباره على بن ابى طالب ابلاغ كنم و اگر آن را نرسانم رسالت الهى را نرساندهام.
3- آن حضرت امامت دوازده امام بعد از خود تا آخرين روز دنيا را اعلام نمودند تا تمامى طمعها درباره رهبرى امّت قطع گردد. سپس به عموميت ولايت ائمه بر تمامى انسانها در تمامى زمانها و مكانها و نفوذ كلماتشان در جميع امور اشاره كردند و نيابت تام آن ستارگان درخشان آسمان امامت را از خدا و رسولش در حلال و حرام و جميع اختيارات اعلام كردند.
4- براى آن كه هرگونه ابهامى از بين برود و دست منافقين و معاندين از هر جهت مسدود باشد در فراز چهارم خطبه، پيامبر اكرم(ص) با دستهاى مبارك خويش بازوان اميرالمؤمنين را گرفتند و آن حضرت را از جاى بلند كردند تا حدّى كه پاهاى آن امام همام محاذى زانوان پيامبر قرار گرفت. در اين حال فرمودند: «من كنت مولاه فهذا علىّ مولاه، اللّهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله؛هر كس من نسبت به او از خودش صاحب اختيارترم اين على نسبت به او اختيار بيشترى دارد، خدايا دوست بدار هر كس على را دوست دارد و دشمن بدار هر كس او را دشمن مىدارد و يارى كن هر كس او را يارى كند و خواركن هر كس او را خوار كند». سپس كمال دين و تمام نعمت را با ولايت ائمه اعلام فرمودند و بعد از آن خدا و ملائكه و مردم را بر رسانيدن اين وظيفه مهم شاهد گرفتند.
5 – حضرت محمد(ص) با صراحت فرمودند: هر كس از ولايت ائمه سرباز زند اعمال نيكش سقوط مىكند و در جهنم خواهد بود. بعد از آن بخشى از فضايل حضرت على(ع) را برشمردند.
6- حضرت جنبه غضب الهى را نمودار فرمودند و با تلاوت آيات عذاب و لعن، يادآور شدند: منظور از اين آيات عدهاى از اصحاب من هستند كه مأمور به چشم پوشى از آنان مىباشم ولى بدانند كه خداوند ما را بر معاندين، مخالفين و خائنين و مقصرين حجّت قرار داده است و چشم پوشى از آنان در دنيا مانع از عذاب آخرت نمىباشد، سپس به فرمانروايان گمراهى كه مردم را به جهنّم مىكشانند اشاره كردند.
7- حضرت اثرات ولايت و محبّت اهل بيت را مورد توجه قرار دادند و فرمودند: اصحاب صراط مستقيم در سوره حمد پيروان اهل بيت عصمت و طهارت هستند، سپس آياتى درباره اهل بهشت تلاوت فرمودند و آنان را به شيعيان و پيروان آل محمد تفسير كردند، همچنين آياتى درباره اهل جهنم مطرح كردند و مصداق آنها را دشمنان ائمه دانستند.
8 – مطالبى درباره حضرت مهدى(عج) فرمودند و به اوصاف و شئون خاص حضرت بقية اللّه الاعظم حجة بن الحسن ارواحنا فداه، اشاره كردند و آيندهاى مشحون از عدل و داد به دست امام زمان را براى جهانيان مژده دادند.
9- تأكيد كردند پس از اتمام خطابه، شما را به بيعت با خودم و سپس بيعت با على بن ابى طالب (ع) دعوت مىكنم. پشتوانه اين بيعت آن است كه من با خداوند بيعت نموده و على هم با من بيعت كرده است.
10- به احكام الهى توجه كردند از جمله اين كه چون بيان تمامى حلالها و حرامها از سوى من امكان ندارد با بيعتى كه از شما درباره ائمه(ع) مىگيرم به نوعى آنها را تا روز قيامت بيان كردهام. ديگر اين كه بالاترين امر به معروف و نهى از منكر، تبليغ پيام غدير درباره امامان و امر به اطاعت از ايشان و نهى از مخالفتشان است.
11- در آخرين مرحله خطابه، بيعت لسانى انجام شد. حضرت با توجه به كثرت جمعيت و شرايط غيرعادى زمانى و مكانى و عدم امكان بيعت با دست براى همه مردم فرمودند:خداوند فرمان داده است تا قبل از بيعت با دست، از زبانهايتان اقرار بگيرم. سپس مطالبى را كه مىبايست همه مردم به آن اقرار مىكردند، تعيين نمودند كه عصاره آن اطاعت از دوازده امام و عهد و پيمان بر عدم تغيير و تبديل و بر رساندن پيام غدير به نسلهاى آينده و غائبان از غدير بود. در ضمن بيعت با دست هم محسوب مىگرديد. زيرا حضرت فرمودند، بگوئيد با جان و زبان و دستمان بيعت مىكنيم.
بشارت ملكوتى
سخنان پيامبر به پايان رسيد، هنوز اجتماع با شكوهى كه در صحراى غديرخم شكل گرفته بود، از يكديگر پراكنده نگرديده بود كه جبرئيل فرود آمد و به پيامبر بشارت داد و اين آيه را تلاوت فرمود: «اليوم يئس الّذين كفروا من دينكم فلاتخشوهم واخشون اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتى و رضيت لكم الاسلام ديناً؛(10) امروز كافران از بازگشت شما از دينتان نااميد شدند. از آنان بيمى به دل راه مدهيد و از من بترسيد امروز دين شما را به كمال رسانيدم و نعمت خود را بر شما تمام كردم و اسلام را دين شما برگزيدم.»
پس از اتمام خطابه غدير دو خيمه برپا گرديد كه در يكى رسول اكرم(ص) و در ديگرى اميرالمؤمنين(ع) جلوس فرمودند. مردم دسته دسته وارد خيمه پيامبر مىشدند و پس از بيعت و تبريك در خيمه حضرت على(ع) حضور مىيافتند و با آن حضرت نيز بيعت مىكردند و مبارك باد مىگفتند. زنان نيز با قراردادن ظرف آبى كه پردهاى در وسط آن بود بيعت مىكردند، به اين صورت كه اميرمؤمنان(ع) دست مبارك را در يك سوى پرده داخل آب قرار مىدادند و در سوى ديگر زنان دست خويش را در آن ظرف مىنمودند. در طول سه روز توقف در غدير پس از ايراد خطابه، چند رويداد به عنوان تأكيد و به نشانه اهميت غدير به وقوع پيوست از جمله پيامبر عمامه خود را كه «سحاب» نام داشت بعنوان افتخار بر سر مبارك اميرمؤمنان (ع) قرار دادند حسان بن ثابت با كسب اجازه از پيشگاه پيامبر، اوّلين شعر را درباره غدير سرود. جبرئيل در شمايل انسانى ظاهر گرديد و خطاب به مردم فرمود: پيامبر بر على(ع) پيمانى گرفت كه جز كافر به خدا و رسولش كسى آن را بر هم نمىزند. مردى از منافقين چنين نجوا كرد: خدايا اگر آنچه محمّد مىگويد از سوى توست سنگى از آسمان بر ما ببار يا عذابى دردناك برما بفرست. در همين لحظات سنگى بر سرش فرود آمد و او را هلاك نمود و اين معجزه غدير تأييد الهى را بر همگان روشن كرد. پس از سه روز مراسم پرشور غدير پايان يافت و آن روزها بعنوان «ايّام الولايه» در صفحات تاريخ نقش بست و خبر واقعه مذكور در همه شهرها انتشار يافت و بدين گونه خداوند حجتش را بر مردم تمام كرد.(11)
حقيقتى استوار و ماندگار
حديث غدير از جهت سلسله راويان بسيار استوار است زيرا يكصد و ده نفر از اصحاب رسول اكرم(ص) كه در اين برنامه حاضر بودهاند، روايت مزبور را بدون هيچ واسطهاى از پيامبر نقل كردهاند، هشتاد و چهار نفر از تابعين نيز به نقل آن اقدام نمودهاند، دانشوران، مورخان و مفسّران از اهل تسنن نيز حديث غدير را با مدارك متعدد و معتبر در كتابهاى خود آوردهاند كه نام سيصد و پنجاه نفر از آنها را علامه عبدالحسين امينى در كتاب گران سنگ «الغدير» آورده است بسيارى از مشاهير علماى مسلمان در اينباره كتابى مستقل نگاشتهاند كه نام بيست و شش نفر از آنان با مشخصات آثارشان در كتاب الغدير آمده است. فرهنگ نويسان نيز وقتى به واژه غدير يا مولى رسيدهاند، اين رويداد را باز گفتهاند بنابراين كوچكترين ترديد و كمترين شكى در سند اين حديث وجود ندارد به علاوه رسول اكرم و امامان بزرگوار روز هيجدهم ذيحجه را يكى از اعياد رسمى مسلمانان اعلام فرمودند تا مسأله غدير هر ساله بازگو و ياد شود و به دست فراموشى سپرده نگردد. محمد عبدالغنى الحسن دانشمند اهل قاهره مىگويد پيشآمد غديرخم از حقايق ثابتى است كه جدل در آن راه ندارد. حديث آن از رواياتى است كه شيعه و سنى بر آن اجماع دارد، حضرت فاطمه زهرا(س)، امام حسن(ع) و امام حسين(ع) و نيز عبدالله بن جعفر بر اين حديث احتجاج كردهاند. حديث مذكور از لحاظ درستى، تواتر و نيرومندى سند به درجهاى است كه نيازى به اثبات يا تأييد ندارد.(12)
عبدالفتاح عبدالمقصود نيز نوشته است: حديث غدير حقيقتى است كه دستخوش باطل نمىگردد تابنده و روشن است. پرتوى از وحى است كه بر قلب رسول اكرم(ص) درخشيده است تا بوسيله آن حامى و دوست مخلص خود را در ميان امّت و اصفياى برگزيده خود استوار كند. اين حديث حجتى نقلى است بر مقام و پايگاه امام و نيز نماياندن حق پايمال شدهاش. هر كس بخواهد ظالمانه و يا جاهلانه آن را به دروغ مخدوش كند بايد ثابت كند كه در ميان صحابه ابرار آيا مىتوان فردى را يافت كه به هنگام بر شمردن فضيلتها، مزيتها و ارزشها، بر فرزند ابوطالب سبقت جويد.(13)
سكوت حيرتانگيز تعدادى از مورّخان مشهور اسلام همچون طبرى، ابن هشام، عزالدين ابن اثير و… درباره واقعه غدير خم سبب شده است كه مورخان بعد از آنان نيز غالباً يا واقعه را به سكوت بگذرانند يا در رويداد آن شك كنند البته اين پندار كه سكوت تمام اين مورخان مشهور از باب تقيه يا به پاس احترام افرادى يا مراعات احوال زمان بوده است با خرد و منطق، مطابقت ندارد چرا كه بسيارى از محدثين معروف خبر آن را به طرق و اسناد گوناگون نقل كردهاند بدون آن كه تمايل شيعى داشته باشند، نه فقط مورخى مثل يعقوبى كه از شيعيان است آن را ذكر مىنمايد بلكه بلاذرى در انساب الاشراف، ابن قتيبه در المعارف و حتى احمد حنبل در مسند و مناقب خويش به نقل آن پرداختهاند. ابن ماجه، ترمذى و نسايى و تعداد ديگرى از مورخان و محدثان معروف نيز به درج آن روى آوردهاند. چنانچه در اشعار بعضى شاعران اين اشارتها آشكار و روشن قابل مشاهده است. البته كسانى چون ابن عساكر و ابن كثير وجود اين خبر را به هيچ وجه مستندى براى شيعيان تلقى نكردهاند. ابن كثير گويا مىخواهد وانمود كند كه تعريف پيامبر در حق على(ع) در واقعه غدير ظاهراً بيشتر براى اسكات كسانى بوده است كه از سختگيرىهاى اميرمؤمنان(ع) در امر صدقات يمن ناراضى بودهاند امّا در پذيرش اين ادّعا جاى تأمّل زيادى وجود دارد زيرا بر اساس آنچه ابن هشام و ديگران گفتهاند پيغمبر در مكّه و قبل از حركت به مدينه جواب ناراضيان مذكور را داده بود.(14) ضياءالدين مقبلى متوفى به سال 1108 هجرى مىگويد اگر حديث غدير مسلّم نباشد هيچ امر مسلّمى در اسلام وجود ندارد.(15) حقايق تلخى وجود دارد كه بايد نسل حاضر بداند، نبى اكرم(ص) نسبت به وصايت و ولايت على بن ابى طالب(ع) با منتهاى صراحت وصيت كرد ولى عدّهاى آن را پشت گوش انداختند و اگر به فرمان مؤسس بزرگ اسلام گردن نهاده بودند، سرنوشت جهان اسلام جز آن بود كه شد و مسلمين هرگز گرفتار تفرقه و اختلاف نمىشدند و اتحاد و يگانگى، آنان را از بلاهايى كه به ايشان رسيد حفظ مىكرد. آرى جوينده حقايق بايد نكاتى را بداند، احساسات را به يكسو افكند، از خطاهاى گذشته پند گيرد. به راستى اگر پيشينيان برگرد غدير حصارى نكشيده بودند و در طول اعصار راهش را نبسته بودند اكنون فَيَضان آن سراسر گيتى را گرفته و جهانيان را از چشمه پربهره خود سيراب ساخته بود غدير واقعهاى نيست كه صرفاً جنبه تاريخى داشته باشد و هر انسانى مكلّف است حق را در اين زمينه بشناسدو به آن معتقد باشد. مضمون و مقصود اين رويداد در هر لحظه از حيات جامعه اسلامى مصداق و مورد دارد و جوهر اصلى آن تعيين شكل صحيح رهبرى است و مؤمن بودن به امامت پيشواى عادل و بيعت نمودن با رهبرى عادل، مؤمن و پرهيزكار. از اين رو حماسه غدير چون مشعلى جاويدان در ذهنها و زمانها و اعصار تابندگى دارد.
عيدى جاويدان خجسته
فرّخا عيد دلپذير غدير
كه جوان شد ازو زمانه پير
پير گيتى، جوانى از سر يافت
از فرّ عيد دلپذير غدير(16)
رسول اكرم(ص) فرمودهاند: برترين عيد مسلمانان، عيد غدير است و امام صادق(ع) مىفرمايند: روز غدير خم برترين عيدهاى امت من است و آن روزى است كه خداوند در آن روز دين را كامل كرد.(17) فيّاض بن محمد بن عمر طوسى مىگويد در روز غدير ديدم كه امام رضا(ع) جمعى از دوستان را براى صرف غذا به حضور پذيرفته بود، در آن روز با امكانات تازهاى غير از آنچه در ديگر روزها در خانه امام بكار مىرفت، ميهمانان پذيرايى شدند و امام همواره فضيلت و عظمت آن روز و سابقه ديرينش را در تاريخ اسلام شرح مىداد.(18)
از نخستين سال پيدايش غدير، مسلمانان بر حسب توصيه رسول اكرم و ائمه هدى اين روز را عيد مىگرفتند و جشنها برپا كرده و با شادمانى فرا رسيدن سالروز آن را به يكديگر تبريك مىگفتهاند، به ديدن علما و سادات مىرفتهاند. به دعا و زيارت، كارهاى نيك و استمالت از مستمندان، دستگيرى افراد ناتوان و اطعام بينوايان مىپرداختهاند و بر خويشتن و خانوادهشان وسعت بيشترى داده و جامههاى نو برتن مىكردهاند. در خلال زمانهاى گذشته و سپرى شدن قرنها و ادوار تاريخى هر سال اين عيد خجسته ماجراى جاويدان خود را با طراوتى افزونتر جلوهگر مىسازد و توجه جهانيان را به واقعهاى بسيار مهم و سرنوشت ساز كه در خود گنجانيده است، جلب مىكند و بدين وسيله اين يادگار ارزشمند اسلام و وصيت رسول اكرم(ص) در مورد خلافت و وصايت على بن ابى طالب(ع) از دستبرد نسيان مصون مانده و غبار گذشت زمان از سيمايش سترده مىگردد.
اين عيد صرفاً به شيعيان اختصاص ندارد و شواهد تاريخى نشان مىدهد ديگر مسلمانان در برگزارى آن اهتمام مىورزيدهاند. ابوريحان بيرونى دانشور مشهور ايرانى مربوط به قرن پنجم هجرى، در اثر معروف خود، غدير را از عيدهايى بر شمرده است كه همه مسلمين برپا مىداشتهاند و آن را جشن گرفتهاند.(19) ابن طلحه شافعى مىگويد: غدير عيد است و يادگارى تاريخى زيرا روزى است كه پيامبر آشكارا و صريح على(ع) را به مقام ارجمند امامت و رهبرى بعد از خود، برگزيد و با آن موقعيت رفيع، او را بر ديگر مسلمانان فضيلت بخشيد.(20)
دانشمندان معروفى از اهل سنت در آثار خود غدير را عيد ناميدهاند و تأييد كردهاند اين عيد به دستبانى عاليقدر اسلام پايه گذارى شده و اختصاص به شيعيان ندارد. در آثار ادبى و اشعار شعراى عرب نيز تشبيهات زيبايى به شبهاى جشن عيد غدير ديده مىشود.(21) محقق برجسته لبنانى و عالم اهل سنت عبد اللّه علايلى چنين گفته است: عيد غدير جزء اسلام است. هر كس آن را منكر شود، اسلام را انكار كرده است.(22) سيد بن طاووس در كتاب الاقبال خود نقل كرده است در اين روز چون مؤمنى را ملاقات كنى مستحب است تبريك گفته و بگوئيد: الحمد للّه الّذى جعلنا من المتمسكين بولاية اميرالمؤمنين و الائمة عليهم السلام. پاورقي ها:پىنوشتها: –
1. كتاب غمها و شادىها، ص 35 – 34. 2. اين روايت را حاكم در مستدرك به سند خود از ابواسحاق نقل كرده است. 3. حافظ ابونعيم اصفهانى متوفى به سال 430 هجرى اين حديث را در كتاب حلية الاولياء آورده است. 4. درباره چگونگى برگزارى اين مراسم توسط رسول اكرم(ص) بنگريد به فضائل الصحابه، احمد بن شعيب نسايى، مسند احمد بن حنبل، ج 1، ص 118 و 119؛ ج 4، ص 281 و 368؛ ج 5، ص 370، سنن ابن ماجه، محمد بن يزيد قزوينى، تحقيق محمد فؤاد عبدالباقى، ج 1، ص 43 مستدرك الحاكم، حاكم نيشابورى، ج 3، ص 109 و 371؛ مجمع الزوائد، نورالدين ميثمى، ج 7، ص 17 ؛ ج 6، ص 108 – 104 ؛ ج 9، ص 164؛ المعيار و الموازنه ابى جعفر اسكافى، تحقيق شيخ محمد باقر محمودى، ص 214 – 212 المصنف، ابن ابى شيبة الكوفى، تحقيق سعيد محمد اللحام، ج 7، ص 499 و 503. 5. الاحتجاج، ج 1، ص 67 ؛ طبقات، ابن سعد، ج 3، ص 225. 6. الاحتجاج، ج 1، ص 67 – 66. 7. سوره مائده(پنجمين سوره قرآن)، آيه 67. 8. تاريخ طبرى، ج 2، ص 216 ؛ كامل ابن اثير، ج 2، ص 210. 9. متن كامل اين خطبه در كتاب احتجاج طبرسى آمده است. 10. سوره مائده، آيه 3. 11. نك: بحارالانوار، ج 21، ح 37؛ الغدير، علامه امينى، ج 1، عوالم العلوم، ج 15 و نيز بنگريد به احتجاج طبرسى، ج 1، ص 71، المنار، رشيد رضا، ج 6، ص 264، سيره حلبى، ج 3، ص 302. 12. حماسه غدير، نگارش و گردآورى، محمد رضا حكيمى، ص 360. 13. همان، ص 373. 14. سيره ابن هشام، ج 4،ص 275. 15. الغدير، ج 1، فصل الكلمات حول سند الحديث . 16. ديوان طرب شيرازى، ص 213. 17. حماسه غدير، ص 38. 18. الغدير، ج 1، ص 287. 19. آثار الباقيه، ص 395. 20. الغدير، ج 1، ص 267. 21. همان، ج 1، ص 269. 22. الشيعه و التشيع، محمد جواد مغنيه، ص 288.