زن و خرد ورزان و خردورزى آية اللّه جوادى آملى تهيه و تدوين:حجةالاسلام والمسلمين محمدرضا مصطفى پور آيا از نظر فيلسوفان و تفكر فلسفى زن و مرد برابرند يا با هم متفاوتند؟ در اين مقاله در صدد پاسخگويى به سؤال فوق هستيم كه در نظر فيلسوفان با توجه به مبانى فلسفى: آيا زنان با مردان برابرند يا خير؟ براى پاسخ به اين سؤال مىگوييم: از نظر عقلى در اصل كمال ميان زن و مرد تفاوتى نيست. زيرا فيلسوفان وقتى به تعريف انسان مىپردازند او را به حيوان ناطق تعريف مىكنند كه حيوان جنس انسان و ناطق فصل اوست در واقع ناطق مقوّم انسان است و اگر از مذكر بودن، مرد و مؤنث بودن زن سخن به ميان مىآيد، مذكر بودن و مؤنث بودن انسان را به دو صنف تقسيم مىكند نه به دو نوع. بنابراين وقتى ذات انسان يعنى انسانيت انسان تمام شده و به نصاب خود رسيد مسئله ذكورت و انوثت مطرح مىشود. تشخيص ذاتى و عرضى و نشانههاى آن دو نيز از همين راه صورت مىگيرد يعنى ذاتيات انسان حيوانيت و ناطقيت است كه در كتب فلسفه از آن بحث مىشود. عدم تأثير ذكورت و انوثت در فعليّت انسان از نظر فلسفى موجودات مادى مركب از ماده و صورتاند، ماده جنبه قوه موجود مادى است و صورت جنبه فعليت شىء است و شىء بودن هر موجودى به صورت اوست نه به ماده او. ماده هر شىء مشترك است و مىتواند به صورتهاى ديگر درآيد از باب مثال، خاك ماده براى صورتهاى گوناگون است و مىتواند به شكل درخت،معدن،حبّهها و صورت انسان يا حيوانهاى متفاوت درآيد اما تا به صورت خاصى درنيايد فعليت خاصى پيدا نمىكند. بزرگان اهل حكمت، مذكر و مؤنث بودن را از شؤون ماده شىء مىدانند نه از شؤون صورت آن، يعنى ذكورت و انوثت در بخش صورت و فعليت بى اثر است. نشانه اين كه مرد و زن بودن مربوط به ماده است و نه صورت او، اين است كه نر و ماده بودن اختصاص به انسان ندارد بلكه در حيوان و گياه نيز زوجيت و نر و ماده داشتن راه دارد. حيوانها اگر كمالاتى داشته باشند مربوط به ذكورت و انوثت آنها نيست بلكه هر حيوانى براى خود فعليت و صورتى دارد كه كمالات وى به آن مربوط است. نر و ماده بودن حيوان، شايد در قدرتهاى بدنى اثر داشته باشد اما در كمال حقيقى آنها بى اثر است و زوجيت در مرتبه نازل و پايينتر در گياهان نيز راه دارد. بنابراين نر و مادگى و مذكر و مؤنث بودن از ذاتيات انسان نيست افزون بر آن به لحاظ اين كه انسانيت او به روح اوست و روح از عالم قدس است به خدا نسبت پيدا مىكند و چيزى كه به اضافه تشريفى به خدا اسناد داده شود منزّه از ذكورت و انوثت است. قرآن كريم نيز مىگويد: انسانى كه مىميرد، ذات اقدس الهى همه روح او را توفى و دريافت مىكند و اگر بدن انسان از دست برود. باز همه حقيقت او محفوظ است و اين نشان مىدهد كه بدن عين ذات يا جزو ذات يا لازم ذات نيست بلكه ابزار ذات است .چنان كه مجموع حيوانيت و ناطقيت تمام ذات انسان و ناطق بودن جزو ذات انسان و تعجّب از لوازم ذات انسان است و بدن هيچ كدام آن نيست از اين رو گاهى از بدن به مركب روح ياد مىكنند و مركب غير از راكب است. يگانگى علل بيرونى زن و مرد در فلسفه وقتى از علل وجود اشياء سخن به ميان مىآيد علل بيرونى آن را مبدأ فاعلى و غايت تشكيل مىدهد و علل درونى او را ماده و صورت تشكيل مىدهد. بر اين اساس، علل بيرونى زن و مرد يعنى مبدأ فاعلى و مبدأ غايى آن يكى است. مبدأ فاعلى زن و مرد خدا است و مبدأ غايى آنها نيز خداست و چون مبدأ فاعلى و غايى انسان يكى است، آن چه او را به مال مىرساند يعنى دين نيز واحد است و چون دينى كه براى تربيت او در جهت كمال است يكى است پاداشى كه نتيجه عمل اوست نيز يكى است چنان كه پيامبر اكرم(ص) فرمود: «ان الرّب واحد والاب واحد و انّ الدين واحد، ليست العربية لاحدكم بابٍ و امّ وانما هى اللسان»(1) پروردگار يكى است، پدر يكى است، دين يكى است، عربى بودن فقط زبان است يعنى نژاد و قوميّت، زمان و زبان زمينه امتياز را فراهم نمىكند. اما در مورد علل درونى ممكن است بين زن و مرد تفاوتهاى مختصرى باشد، اما اين تفاوتها سبب نمىشود كه در خصوصيات اساسى و تقسيم فضائل، يكى بر ديگرى برترى داشته باشد زيرا مدار، روح و جان است نه جسم و عوامل بيرونى و روح نيز از مذكر بودن و مؤنث بودن منزه است ناگفته نماند: اصل تفاوت بين زن و مرد ضرورت دارد چنان كه تفاوت استعدادها بين انسانها ضرورى است زيرا اگر همه انسانها در يك سطح از استعداد و قدرت بودند، نظام هستى متلاشى مىشد و براى اين كه تلاش و فروپاشى تحقق پيدا نكند استعدادهاى گوناگون لازم است و اگر برخى انسانها زن و برخى مردند براى اين است كه نسل انسان تداوم پيدا كند، اگر مرد نباشد زن به تنهايى نمىتواند مبدأ پيدايش نسل باشد و اگر زن نباشد مرد به تنهايى نمىتواند منشأ پيدايش نسل باشد و زن و مرد هر دو ركن نظام انسانى هستند و چون اصل تفاوت ضرورت دارد هيچ كدام از زن و مرد نمىتوانند، بگويند كه به او ظلم شده است يا به پندارند كه يكى بر ديگرى فضيلت و برترى دارد. قرآن كريم و رهنمود تفاوت موجودات از نظر قرآن كريم درباره تفاوت موجودات مىفرمايد اولاً بايد زندگى به بهترين وجه اداره شود و ثانياً تسخير متقابل موجودات و هماهنگى ميان طبقات متفاوت موجب اداره نظام به بهترين وجه است «اهم يقيمون رحمة ربّك نحن قسمنا بينهم معيشتهم فى الحياة الدنيا و رفعنا بعضهم فوق بعض درجات ليتخذ بعضهم بعضاً سخريا و رحمة ربك خير مما يجمعون»(2) آيا آنها رحمت خدا را تقسيم مىكنند در حالى كه ما روزى آنها در حيات دنيا تقسيم كردهايم و برخى را بر برخى برترى داديم تا بعض مردم بعض ديگر را تسخير كنند به خدمت گيرند و رحمت خدا بسى بهتر است از آن چه جمع مىكنند. همان طور كه اختلاف طبقات، استعدادها، گرايشها، جذب و دفعها هيچ يك معيار فضيلت نيست و ابزار لازم براى تحقق تسخير متقابل و دو جانبه است. اختلاف زن و مرد هم چنين است يعنى استعداد برتر انسانها نشانه فضيلت معنوى و تقرّب به خدا نيست، هر كس بتواند از اين استعداد برتر فايدهاى بهتر ببرد و خالصانهتر كار كند به مرتبه بالاترى از تقوا مىرسد و از اين جهت به كمال محض نزديكتر خواهد شد بنابراين، تفاوتها براى تسخير متقابل و دو جانبه و بهره مندى از يكديگر است و هيچ كس حق ندارد به سبب داشتن قدرت و امكانات يك جانبه ديگران را تسخير كند بلكه بايد تسخير متقابل و خدمت متقابل باشد تا نظام به بهترين وجه اداره شود. عقل از ويژگىهاى انسان يكى از ويژگىهاى انسان عقل است همه انسانها داراى عقل هستند و همگى دعوت به تعقّل شدند از اين رو در قرآن كريم، ارزش انسان به تعقّل او است در غير اين صورت او از بدترين جنبندگان خواهد بود: «انّ شرّ الدّواب عند اللّه الصم البكم الذين لايعقلون»(3) بدترين جانوران نزد خدا كسانى هستند كه كر و لالند و اصلاً تعقل نمىكنند. عقل در فرهنگ قرآن و دين چيزى است كه انسان با آن حق را مىفهمد و بدان عمل مىكند بنابراين فاقد درك صحيح عاقل نيست چنان كه عالم صحيح انديش ولى بى عمل عاقل نيست. امام صادق(ع) فرمود: «العقل ما عبد به الرحمن و الكتسب به الجنان».(4) عقل آن است كه خدا عبادت شود و بهشت كسب گردد. بنابراين انسانى كه خدا را عبادت نكند يا عملى انجام ندهد كه كسب بهشت كند از عقل بهرهاى ندارد. در واقع حقيقت عقل، جزم و عزم است يعنى اگر انسان با برهان نظرى به مقام جزم و يقين رسيد و بر اثر قدرت عقل عملى به مقام عزم نائل گرديد، عاقل است. عقل مطبوع و عقل سموع از يك نظر عقل را به مطبوع و مسموع تقسيم كردهاند و مراد از عقل مطبوع آن سرمايه اولى است كه خداى سبحان به هر انسانى مىدهد و عقل مسموع پرورش آن عقل مطبوع است يعنى عقلى كه از طريق علم و عمل رشد مىيابد. از باب مثال وقتى در قرآن تقليد كوركورانه از پدران و نياكان را نكوهش مىكند و مىفرمايد: «واذا قيل لهم اتبعوا ما انزل اللّه قالوا بل نتبع ماالقينا عليه آبائنا اولو كان آبائهم لايعقلون شيئاً ولايهتدون»(5) وقتى به ايشان گفته شود از آن چه خدا نازل كرده است پيروى كنيد، مىگويند: بلكه از آن چه كه پدرانمان را بر آن يافتيم پيروى مىنمائيم، آيا اگر چه پدرانشان چيزى را تعقل نكرده و هدايت نيافته باشند. در اين آيه مراد از تعقّل نكردن عقل مسموع و اكتسابى است و امام صادق(ع) خطاب به مفضل فرمود:«لا يفلح من لايعقل و لايعقل من لايعلم»(6) كسى كه عقل ندارد به رستگارى نمىرسد و كسى كه علم نداشته باشد عقل ندارد از اين روايت نيز مقصود عقل اكتسابى است كه با علم در انسان رشد مىيابد. عقل معاش و عقل معاد در يك تقسيم ديگر عقل را به عقل معاش و عقل معاد تقسيم كردهاند يعنى عقلى كه با آن امور زندگى را تدبير مىكنند عقل معاش، و عقلى كه با آن سعادت اخروى تأمين مىشود، عقل معاد مىگويند. حضرت امير(ع) فرمود: «افضل الناس عقلاً احسنهم تقديراً لمعايشه و اشدّهم اهتماماً باصلاح معاده»(7) برترين مردم در عقل كسى است كه نيكوترين برنامهريزى را براى زندگى و محكمترين همت را براى اصلاح معادش داشته باشد. بر اساس اين روايت عقل معاش براى برنامه ريزى از زندگى دنياست و عقل معاد براى اصلاح امور معاد است كه نيازمند به اهتمام شديد است. زن و عقل بر اساس مطالبى كه تاكنون گفته شد، روشن مىشود از نظر فيلسوفان و با توجه به مبانى فلسفى خردورزى زن و مرد در اصل انسانيت با هم برابرند و هر دو از عقل و خرد برخوردارند از نظر متون دينى نيز به لحاظ اين كه زن و مرد انسانند و امتياز انسان بر جانوران ديگر در خردورزى است، پس زن و مرد از امتياز خردورزى بهرهمندند اما نكتهاى كه جاى گفتگو دارد آن است كه در نهج البلاغه از حضرت على(ع) نقل شده است كه آن حضرت در دوجا از نقص و ضعف عقل زن سخن گفته است يكى در خطبه 80 آمده است كه مىفرمايد: «معاشر الناس ان النساء…نواقص العقول…و اما نقصان عقلهنّ فشهادة امرأتين كشهادة الرجل الواحد.»(8) اى مردم زنان از موهبت عقل كاستى هايى دارند و كاستى عقل آنان به اين است كه شهادت دو نفر از آنان همچون شهادت يك مرد است. و در نامه 14 نيز خطاب به لشكريانش در صفين فرمود: «ولاتهيجو النساء باذى و ان شتمن اعراضكم و سببن امرائكم فانهن ضعيفات القوى و الانفس و العقول.»(9) با اذيت و آزار زنان را به هيجان نياوريد گرچه آنها به شما دشنام دهند و متعرض آبروى شما گردند و به سرانتان بدگويى كنند زيرا نيروى تحمّل آنان كمتر است و به همين دليل زودتر تحت تأثير واقع مىشوند و به هيجان مىآيند و خردشان دستخوش ضعف و ناتوانى است. با توجه به اين كه در اين دو بيان زنان به نقص و ضعف عقل وصف شدهاند، با مطالب گذشته كه از برخوردارى زن و مرد از عقل و خرد به ميان آمده است آيا با هم ناسازگار نيستند و بالأخره ديدگاه ها در رابطه با اين احاديث چيست؟ ديدگاهها در رابطه با اين حديث از آنجايى كه اين حديث در دسترس افراد و شارحان نهج البلاغه بوده است ديدگاههاى گوناگونى در اين رابطه ارائه شده است: برخى اين حديث را به صورت مطلق پذيرفتهاند و همين احاديث را مبناى شناخت مقام زن و تعامل با زنان قرار دادهاند و برخى چنين سخنانى را ستمى بر زن و ظلمى در حق او تلقى كردهاند و با تشكيك در سند، اين گونه سخنان را نفى كردهاند و برخى با پذيرش اين احاديث به تأويل و توجيه آن دست زدهاند و تلاش كردهاند تا با ارائه معناى معقول آن احاديث را قابل پذيرش بدانند زيرا از يك سو نسبت دادن ظاهر اين سخنان را به حضرت على(ع) روا نمىدانستند و از سويى او را برتر از اين مىدانستند كه او ناعادلانه بر زن بتازد و چنين سخنانى را بيان كند كه قابل توجيه نباشد. عدّهاى آن را به دورهاى از زمان اختصاص داده و بر اين باورند كه منظور زنانى است كه مردان به تربيت و تعليم آنان همت نكردهاند و گرنه زنان در عرصههاى علمى و اجتماعى كمتر از مردان حاضر نشدهاند و برخى نيز گفتهاند امام على(ع) اين سخنان را به عنوان يك قضيه خارجيه مطرح كرده است نه قضيه حقيقيه يعنى مورد اين سخنان زن خاصى در زمان خاصى يعنى زنى بوده است كه وى سردمدارى جنگ صفين را برعهده داشته است و برخى نيز گفتهاند: ممكن است اين سخنان تحريف شده باشد و ما بايد براى كشف درستى و نادرستى آن به قرآن مراجعه كنيم و با توجه به اين كه قرآن نخستين منبع دينشناسى است در رابطه با كاستى عقل زن سخنى به ميان نياورده است و در عين حال در قرآن حدود دويست آيه در رابطه با زن و چگونگى ارتباط او با مرد سخن گفته است ولى از اين نكته سخنى نگفته است با اين كه معصومين فرمودند: گفتههاى نقل شده از ما را بر قرآن عرضه داريد و اگر مغايرت داشت آن را كنار بگذاريد.(10) برخى نيز گفتهاند بايد توجه داشت كه واژه عقل در احاديث و روايات معانى گوناگونى دارد و با در نظر گرفتن آن معانى در تبيين اين روايتها اقدام كرد. صاحب وسايل الشيعه مىنويسد: عقل در كلام دانشمندان و حكما معانى گوناگونى دارد و در روايات به سه معنا به كار رفته است. 1- نيروى درك خير و شر و تميز آنها از يكديگر و اين مناط و ملاك تكليف است. 2- ملكهاى درونى كه انسان را به گزينش خوبىها و رها كردن بدىها فرا مىخواند. 3- تعقل و دانش و به اين سبب است كه مىبينيم در روايات عقل در برابر جهل به كار رفته است.(11) و حضرت امير(ع) فرمود: «العقل، عقلان عقل الطبع و عقل التجربه و كلا هما يؤدى الى المنفعة»(12) عقل دوتاست، طبيعى و اكتسابى و هر دو به سود راه مىبرند. بر اين اساس برخى گفتهاند:اين طور نيست كه خداى سبحان سرمايه عقلانى كمترى به زن داده باشد و او از قدرت درك ضعيفترى برخوردار باشد يا زن در كسب عقل مسموع از مرد عقبتر باشد زيرا قدرت فراگيرى و علم آموزى زنان به صورت عمومى و كلى اگر از مردان بيشتر نباشد كمتر نيست و مراد از عقل، در اين گونه احاديث، عقل عملى است كه زنها در ميدان عمل به خاطر حاكميت عواطف بر آنان، عاطفى رفتار مىكنند. توضيح مسئله آن كه عقل و رفتار انسان از گرايشها و تمايلات مختلفى سرچشمه مىگيرد كه امورى چون عقل، شهوت، غضب و وراثت، عادات و آداب و رسوم، عاطفه و مهر و محبت، اجتماع و دوستان از آن جمله است، عقل هميشه بازيادهخواهى و انحرافات ديگر عوامل مثل شهوت و غضب مخالف است و اگر آدمى با حاكم كردن عقل توانست قوا و تمايلات را فرمان بردار عقل قرار دهد به كمال مىرسد در غير اين صورت دچار سقوط مىشود و از آنجا كه زن داراى مهر و عاطفه بالاترى نسبت به مرد است ممكن است بر اثر حاكم شدن عواطف زمام كار را در دست بگيرد و عقل را در تصميمگيرى دخالت ندهد، ناگفته نماند اين قوه عواطف و احساسات نقص زن نيست بلكه به حكم لزوم تفاوت در خلقت و آفرينش موجودات از جمله زن شدن يكى و مرد شدن ديگرى و با توجه به اين كه يكى از وظايف مهم زن تربيت نسل اعم از دختران و پسران در محيطى آرام و گرم و صميمى و بدور از انحرافات و خشونتها، و پشتيبانى عاطفى از مرد و ايجاد آرامش در اوست، سرمايه عمدهاى كه در اين ميدان مورد نياز است عطوفت و ظرافت و مهر و محبت در حدّ بالاست كه اگر نباشد اين مهم انجام نخواهد شد پس به يقين بايد از اين جهت از اين امتياز يعنى عواطف قوى برخوردار باشد تا آن وظيفه مهم به انجام رسد. نتيجه بحث آن كه زن و مرد در نگاه خرد و خردورزى گرچه متفاوتند اما اين تفاوت دليل بر نقص و نارسايى در هيچكدام از آنها نيست. پىنوشتها: – 1. معالم الحكومة، ص 404. 2. سوره زخرف، آيه 32. 3. سوره انفال، آيه 21. 4. كافى، ج 1، ص 11. 5. سوره بقره، آيه 170. 6. كافى، ج 1، ص 26. 7. غررالحكم، ج 2، ص 272. 8. نهج البلاغه، خطبه 80. 9. همان، نامه 14. 10. بحار، ج 2، ص 227 وسايل انسيه، ج 11، ص 388. 11. وسايل الشيعه، ج 15، ص 208. 12. بحار، ج 75، ص 6.