مركز فرهنگ و معارف قرآن
مطالعه در تاريخ ملل و حكومتهاى دينى و غيردينى از آنجا ضرورت دارد كه بدانيم چه عواملى باعث پيشرفت و يا پسرفت يك حكومت مىشود. زيرا اين امر از يك سو نشان مىدهد كه همان عوامل و آسيبها كم و بيش هماكنون نيز به شكل سنّت تاريخى نقش خود را در پايدارى نظامها و سقوط حكومت ايفا مىكند و به حكم قاعده «مشابهت تاريخى اقوام»(1) سرگذشت و فراز و نشيب نظامها و حكومتهاى پيشين در حقيقت مشابه سرگذشت نظامهاى كنونى است؛ يعنى تاريخ همواره تكرار مىگردد.
امام على(ع) در اين باره مىفرمايد: «فيما اَشَدَّ اعتدال الاحوال و اقرب اشتباه الامثال؛(2) چه بسيار متناسب است سرگذشتها و چه همانند و نزديك است داستانها.»
از سوى ديگر بررسى و شناخت آسيبهاى نظامها و حكومتهاى گذشته مىتواند مايه عبرت از تاريخ شود. بر اين اساس يك سوم قرآن را نقل قصص و تاريخ ملتهاى گذشته تشكيل مىدهد و مردم را به سير در زمين و عبرتگيرى از آن فرامىخواند تا آنجا كه هفت بار با تأكيد فراوان فرموده است: «قُلْ سِيرُوا فِى الْأَرْضِ» با اين بيان، قرآن كريم تاريخ جامعهها و نظامهاى پيشين را آينه عبرت و مايه تنبّه و بيدارى و وسيله شناسايى علل ترقى و آسيبهايى كه منجر به انحطاط مىداند و در فرازى ديگر تأكيد مىكند كه: «لَقَدْ كَانَ فِى قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِاُّولِى الْأَلْبَبِ».(3)
از اين رو، بر انديشمندان و دلآگاهان است كه در شيوه زندگى اقوام گذشته به طور عام، و نحوه حكومت حاكمان به طور خاص به كنجكاوى بپردازند و از علل قوت و آسيبهاى آن آگاه شوند.
امام على(ع) نيز بر اين امر تأكيد ورزيده و در وصيتنامه خود به فرزندش امام حسن مىفرمايد: «فرزندم به دقت سرگذشت پيشينيان و نقاط قوت و آسيبهاى آن را به خاطرت عرضه بدار و در خانهها، آثار و نشانههاى آنها گردش كن، بنگر كه چه كردند و از كجا منتقل شدند و به كجا فرود آمدند.»(4)
بنابراين، شايسته است مديران و تصميمگيران حكومت دينى با دقت در رفتار و اعمال خود بنگرند و به نقاط ضعف خويش آگاه شوند و آسيبهاى نظام اسلامى را كه مثل موريانه پايههاى آن را مىخورد و سست مىكند، شناسايى كنند و به كتاب خدا تمسّك جويند و راهكارهاى مديريت صحيح را از آن بياموزند؛ زيرا قرآن طلوع و و سقوط نظامها و حكومتهاى ناصالح را يك امر قطعى تلقى كرده و مىگويد: هرگز قدرت و تمكّن در دست يك گروه تا پايان جهان باقى نمىماند بلكه به عللى دست به دست گشته تا عمر جهان سپرى گردد؛ «و تلك الايام نداولها بين الناس…».
حال مىپردازيم به برخى از آسيبهاى نابود كننده حكومت دينى از نگاه قرآن: 1- ستمگرى يا ستمپيشهگى
از جمله آسيبهاى حكومت دينى ظلم و ستم نسبت به مردم است؛ چرا كه كاخها و بناها از بادهاى صرصر ويران نمىشود ولى از آه جگرسوز مظلومان ويران مىشوند. حكومتآفرينان دينى به خاطر رفتارهاى نامناسب در نگاه مردم به چهرههاى زشت و نفرتانگيز بدل مىشوند و در نهايت نفوذ مردمى و پايگاه اجتماعى خود را از دست مىدهند. از اين جهت، رو در روى مردم قرار مىگيرند و به ناچار براى حفظ پايگاه خود به ستم روى مىآورند و ستم نيز پايههاى كاخ حكومت را فرو مىريزد. قرآن ستمگرى و خروج از خط عدالت را مايه هلاكت و نابودى امتها و در نهايت حاكمان دينى مىداند و در آيات زيادى سبب فروپاشى جامعه و ملّتها و افول حكومتها را ستم ذكر كرده است. از جمله مىفرمايد: «ما پيش از شما عدّهاى را يكى پس از ديگرى هلاك كرديم چون ستم كرده بودند و فرستادگان ما پيغامهاى آشكار به آنها آمده بود ولى ايمان نياورده بودند بدينگونه ما گناهكاران را كيفر مىدهيم.»(5)
و در جاى ديگر مىفرمايد: «اى محمد! پروردگار تو مردمان شهرى را هلاك و نابود نمىكند مگر پس از آن كه در ميان آن شهر پيغمبرى بفرستد كه سخنان ما را بر آنها بخواند و ما هلاك و نابود كننده مردمان شهرها نيستيم، مگر آنجايى كه مردمانش ستمكار باشد.»(6)
و نيز در آيات ديگر چنين آمده: «بگو چه مىبينيد اگر ناگهان در نهان يا آشكار عذاب خدا بر شما نازل شد و هلاك نمىشود جز گروه ستمكاران»(7)، و در فرازى ديگر مىخوانيم: «چه بسيار شهرها را كه مردم آنها ستمكار بودند، نابود كرديم.»(8)
براساس آيات ياد شده عامل سقوط و افول و نابودى حكومتهاى دينى پشت كردن به جادّههاى حق و روى آوردن به ستم دانسته شده است و اگر قرآن به بيان عوامل سقوط و نابودى حكومتهاى دينى مىپردازد، تنها از زاويه كاربرد تاريخى آن نيست بلكه بيانگر قانون و سنّت حاكم بر هر جامعه و حكومتى است كه در طول تاريخ شكل مىگيرد و بر مبناى اين قانون و سنّت الهى است كه سرنوشت نظامهاى اجتماعى و حكومت دينى امروز بشر نيز رقم مىخورد.
بنابراين هر نظام و حكومتى دينى تا آنگاه زنده و پايدار مىماند كه هماهنگ با قانونهاى عام آفرينش و سنّتهاى حق جلو برود و انحراف از اين اصل عامل سقوط و افول آن حكومت است. 2- فساد
دومين آسيب حكومت دينى فساد است. فساد در لغت به معناى خارج شدن از اعتدال چه كم و چه زياد مانند فساد در نفس، بدن و…(9) آمده است.
وقتى حكومت و جامعه دينى گرفتار فساد شود، از حدّ وسط و اعتدال خارج مىشود. فساد، يعنى دستاندازى به حقوق ديگران از راه قانونشكنى و سرپيچى از قانون. از اينروى در نگاه قرآن فساد كننده، محدوده كوچكى را به تباهى نمىكشد بلكه آثار زيانبار به همه اركان جامعه سريان پيدا مىكند و خشك وتر را مىسوزاند.
به طور كلى قرآن در سورههاى اعراف، هود، شعراء از هلاكت و نابودى قوم نوح، هود، صالح، لوط و شعيب سخن گفته و تأكيد كرده كه اين قومهاى صاحب حكومت و ثروت با وجود اينكه پيامبر داشتند و ديندار هم بودند، ولى بر اثر فساد نابود شدند.
گفتنى است كه فساد انواع مختلفى دارد و ما در اين جا تنها فساد اقتصادى و فساد جنسى را مورد بررسى قرار مىدهيم. الف) فساد اقتصادى
اقتصاد، از جمله پايهها و ركنهاى مهم و بنيادين جامعه است، و در واقع از ستونهاى برپادارنده خيمه هر حكومت به شمار مىآيد، اگر اين ركن مهم فرو ريزد تمامى ركنهاى جامعه يكى پس از ديگرى فرو مىريزد از اين روى خداوند، بر سالم ماندن اين ركن تأكيد مىورزد و به پيامبر بزرگ خود شعيب مأموريت مىدهد كه در اصلاح اقتصاد مردم شهر «مَدْيَن» تلاش كند تا جامعه از هم فرو نپاشد.
«به سوى شهر مدين برادرشان شعيب را فرستاديم كه گفت اى خويشان من خدا را بپرستيد، شما را جز او خدايى نيست و پيمانه و ترازو را نكاهيد و كم ندهيد، من نيكويى شما را مىبينم و از عذاب بزرگ بر شما مىترسم.»(10)
گويند كه قوم شعيب راه را به اصلاح بسته و بر افساد گشوده بودند چون شهرشان بر سر راه كاروانها بود و از اين جايگاه بهره ناروا مىبردند و عرصه را بر كاروانيان و بازرگانان تنگ مىكردند؛ چنانكه كالاى آنها را به بهاى كم مىخريدند و كالاى مورد نياز آنان را به بهاى گران در اختيارشان مىگذاشتند و يا مردم را از پيوستن به حق باز مىداشتند و نمىگذاشتند برگرد شعيب حلقه زنند و راه را از بىراهه بازشناسند.
آرى هميشه چنين بوده كه حكومتهاى بزرگ، توانا با لشگريان بىشمار و فرمانروايان و سردمداران با تدبير، وقتى فساد و رانتخوارى به اركان اقتصادى آنها راه يافته، با وجود همه تلاشهايى كه براى سر پا نگهداشتن حكومت مصروف داشتهاند، نظام حكومتىشان از هم فروريخته است.
استاد محمدتقى جعفرى در اين باره مىنويسد: «تباهى يا اختلالات اقتصادى، مىتواند عامل نابودى هر گونه حكومتى بوده باشد، اگر چه آن حكومت در اوج شكوفايى سير كند… بديهى است كه قوام حيات بشرى و ميدان تحرّك آن را مسائل اقتصادى تشكيل مىدهد زير انسان چه در ابتدايىترين شكل حيات بوده باشد و چه در عالىترين اشكال آن بدون استهلاك موادى از طبيعت امكان ادامه حيات ندارد.»(11) ب) فساد جنسى
بىترديد يكى از آسيبهاى اجتماعى در حكومت دينى، فساد جنسى است و چنانچه از جانب مديران يك حكومت راهكارها و سمت و سوى آن به طور صحيح و قانونمند تعريف نشود، در دراز مدت پايههاى آن حكومت را سست مىنمايد و در نهايت آن را به افول و سقوط مىكشاند.
اساساً فساد جنسى از مؤثرترين ابزارى بوده كه همواره جامعههاى دينى را تهديد كرده و مىكند. اگر مردم بخصوص قشر جوان كه زير پرچم حكومت دينى زندگى مىكنند هر شامگاهان با همآغوشى تصاوير زشت زنان روسپى از طريق ماهواره و اينترنت روزگار خود را سپرى كنند و يا در راه تأمين لذتجويى پليد خويش خود را در ميان ميگساران و در آغوش روسپيان قرار دهند، آيا فرصت پيدا مىكنند كه در راه راستين انسان و شناخت آن انديشه كنند و يا فرمانبر رهبران حكومتى دينى باشند و اهداف آن را به پيش ببرند.
به عنوان نمونه به حكومت دينى كشور اندلس اشاره مىكنيم. در نيمه دوم قرن اول هجرى سرزمين اسپانيا(12) به دست مسلمانان فتح شد و مسلمانان در آنجا حكومت دينى تشكيل دادند و 8 قرن در زير پرچم چنين حكومتى با قوانين و ادبيات و تمدن دينى زندگى كردند كه هنوز هم با گذشت ساليان دراز برخى از آثار آن همچنان باقى است. به هر حال، در آن زمان با بسط و گسترش اسلام در آن سرزمين تمام سران مسيحيت احساس خطر كردند و به طرح نقشههاى شوم و فريبنده براى نابودى مسلمانان پرداختند آنان با سران حكومت دينى اندلس پيماننامهاى به امضا رساندند كه سه ماده داشت: 1- آزادى مذهب، 2- آزادى تعليم و تربيت، 3- توسعه روابط بازرگانى كه با اين توافقنامه مسيحيان توانستند با رخنه در اجتماع اسلامى بخصوص با جوانان آنان ارتباط مستقيم بر قرار كنند. از جمله، تفريحگاههايى ترتيب دادند كه در آن دختران مسيحى با شور و شراب از ايشان پذيرايى مىكردند. غيرت و جوهره و تعصب مسلمانى جوانان مسلمانان با هم آغوشى دختران مسيحى و مشروبات الكلى سست شد و با اين ابزار نيروهاى اخلاق و تعصب اسلامى در توده جوان از بين رفت(13) بدينسان بود كه فاجعه آغاز شد و دشمن شمشير جنگ بركشيد و با استفاده از سستى و ضعف و تخدير مسلمانان، به قتلعام آنان پرداخت و به حكومت دينى در اسپانيا پايان داد.
هماكنون نيز يكى از ابزارهاى مهم براى از بين بردن اخلاق و غيرت و تعصب مردمان حكومت دينى فساد جنسى است كه آسيب جدى براى آن به شمار مىآيد. 3- اسراف
خداوند بشر را آفريد و به او عقل و شعور و قوه بازشناسى حق از باطل را عطا كرد تا راه كمال را بپيمايد و خود را از ساير جانداران جدا سازد و جامعه انسانى را بنا كند. و طبيعت را نگهبان باشد و از مواهب طبيعت به نحو مطلوب استفاده نمايد. همچنان كه به او جسمى قوى با توانمندىهاى بالا عنايت كرد تا بتواند بر بازدارندهها پيروز شود و از موانع عبور نمايد و زندگى خويش را به بهترين وجه سامان دهد.
قرآن مىفرمايد: «اى فرزندان آدم هنگام نماز جامه بپوشيد و خود را بياراييد و بخوريد و بياشاميد ولى زيادهروى نكنيد، كه خداوند اسرافكاران را دوست ندارد.»(14)
بنابراين استفاده از مواهب الهى اندازه دارد و اگر از اندازه درگذرد آفتها و آسيبهاى انسانى بسيار در پى خواهد داشت. بسيارى از جوامع انسانى و حكومتهاى دينى در درازاى تاريخ به خاطر زيادهروى در نعمتها در باتلاق مرگ فرورفتهاند و امروزه به سبب اسراف و تبذير در بسيارى از كشورهاى پيشرفته بخشى از جهان در سياهى فقر و فلاكت فرورفته و گرسنگى گريبانگير بسيارى از انسانها شده است.
بسيارى از حكومتهاى پيشرفته غربى ناقوس مرگ خود را با اسراف و تبذير به صدا در آوردهاند و اگر اين حركت ويرانگر ادامه يابد و از مركب غرور و كبر فرود نيايند و از اسراف و تبذير پرهيز نكنند، ديرى نمىپايد كه از هم فرو خواهند پاشيد.
فرعون در رأس هرم جامعه پيشرفته و متمدّن مصر قرار گرفته بود و از قدرت، شوكت، هيمنه ثروت، عدّه و عُدّه بىشمارى برخوردار بود؛ به گونهاى كه كسى باورش نمىكرد اين انسان قدرتمند از اريكه قدرت فرو بيفتد و لشگريانش نابود شوند و حكومت خيره كنندهاش از هم فروپاشد و خوار و ذليل در آب غرق شود و آب جسدش را براى عبرت ديگران به ساحل براند.
خداوند اين انسان چموش و سركش را كه گرفتار عذاب الهى شد، از اسراف كنندگان مىداند و از او به عنوان مسرف ياد مىكند.(15)
قرآن كريم در جاى ديگر فساد و اسراف را از آسيبهاى مهم قوم عاد مىشمارد؛ چنانكه قوم عاد را با آن ساختمانهاى بزرگ و با شكوه و توانايىهاى شگفتانگيزشان، و قوم ثمود را با آن صنعت و هنر پيشرفته و توان بالاى ساختمانسازى در دل صخرهها و كوههاى سخت و توان بريدن كوهها و صخرهها(16) به جهت گناهان بسيار از جمله اسراف و گردن ننهادن به فرمان صالح پيغمبر(17) و استفادههاى ناروا از قدرت، فكر و انديشه، طبيعت و گوناگونى نعمتهاى خداوندى، در دل صخرهها و ساختمانهاى سر به فلك كشيده دفن شدند و عذاب خدائى دودمانشان را بر باد داد و از آن همه قدرت، حكومت و فرهنگ هيچ نماند جز درس عبرتى بزرگ و هميشگى براى انسانهاى بعدى.
از اينرو، مىتوان اذعان داشت كه از اندازه گذشتن و از مرز تعادل و قانون پا فراتر نهادن، چه در استفاده از مواهب طبيعت و چه در بكارگيرى قدرت و ثروت، از آسيبهاى مهم حكومت دينى به شمار مىآيد. 4- پاىبندى به انديشههاى كهنه
يكى ديگر از آفات و آسيبهاى حكومت دينى پاىبندى به انديشههاى كهنه است، مطالعه و سير در تاريخ نشان مىدهد كه جوامع و تمدنهاى بزرگ انسانى در پرتو انديشههاى نو و خردورزىها پا گرفته و بالنده و شكوفا شدهاند، از اينرو، حكومت دينى براى حيات خود ناگزير است از انديشههاى كهنه و ناكارآمد، به ابتكارها و نوآورىها روى آورد؛ مثلاً در آموزش و پرورش در امر تربيت كودكان و نوجوانان و جوانان از شيوههاى جديد بهره بگيرد تا در مبارزه با ناهنجارىهاى اجتماعى موفق باشد.
استاد شهيدمطهرى در اين باره مىنويسد: دو مطلب سبب توقف جامعه مىشود مطلب اول مقدس بودن گذشته يعنى دلبستگى به گذشته از آن جهت كه گذشته است تقديس مىكند و عمداً نو را از آن جهت كه نو است تقبيح مىكند؛ كه در قرآن نيز به آن اشاره شده است.(18)
تقريباً همه پيغمبران با اين حرف روبرو بودند و برخورد امّتها با پيغمبران مختلف بود چون هر اُمّتى با يك فساد اخلاقى مخصوص روبرو مىشدند ولى در يك امر مشترك بودند كه همان تقليد كوركورانه و ناآگاهانه نسبت به گذشتگان است.
مطلب دوم، رم كردن از جديد است؛ يعنى تازه را به دليل تازه بودن تقبيح مىكردند و با هر چيز جديدى مخالفند.(19)
از بيان استاد به خوبى استفاده مىشود كه كهنهانديشى و داشتن فكرى بسته و محدود تنها در مسائل دينى و عقيدتى جلوه ندارد؛ بلكه در هر چيز و عملى، مىتواند مصداق داشته باشد و خود از آسيبهاى بزرگ و مهمى است كه جامعه حكومت دينى را از پيشرفت باز مىدارد و در نتيجه حكومت دينى نخواهد توانست خود را با زمان هماهنگ سازد و نيازهاى روز را پاسخ گويد. در نهايت پايههاى حكومت به تدريج سست مىشود و آن نظام به راحتى سقوط مىكند. از اينرو قرآن افكار كسانى را كه تلاش كردهاند انسانها را به تقليد از پيشينيان وادارند بر ملا كرده و مذمت نموده و به انديشههاى جديدى كه رسولان خداوند به آن مأمور بودهاند تشويق كرده و از واپسگرايى و تقليد كوركورانه و گمراهكننده پرهيز داده است: «و بدين گونه در هيچ شهرى پيش از تو هشداردهندهاى نفرستايم مگر آنكه خوشگذرانان آن گفتند: ما پدران خود را با آيينى (راهى) يافتهايم و به آنها اقتدا مىكنيم»(20)
بنابراين از اين آيه و آيات ديگر به خوبى استنباط مىشود كه از رموز ماندگارى حيات حكومت دينى و پويايى جامعه اسلامى و يا راه مواجهه با آسيب كهنهگرايى، آن است كه عرصه دين و فرهنگ را به ناز پروردگان و تن آسايان و راحتطلبان و افزونكاران بىدرد وانگذارند؛ چرا كه اينان جامعه را هميشه در گذشته نگه مىدارند و حيات و ماندگارى و اريكهنشينى خودشان را در گرو گذشتهگرايى و تقليد مردم از گذشته مىپندارند. از اينروى بايد آگاهانه در هر زمان و مكان با اين تيرهروزان به مقابله برخاست تا آفتاب حق هميشه نورافشاند. پاورقي ها:پىنوشتها: – 1) حكم الامثال فيما يجوز و فيما لايجوز سواء»
2) نهجالبلاغه، فيض الاسلام، خ 234.
3) يوسف/ 111.
4) نهج البلاغه، نامه 31.
5) يونس/ 13.
6) قصص/ 59.
7) انعام/ 47.
8) حج/ 45.
9) مفردات راغب، ص 379.
10) هود/ 84.
11) تفسير و ترجمه نهجالبلاغه، ج 5، ص 218.
12) اندلس سرزمين خاطرهها.
13) اقتباس از تفسير طنطاوى، ج 21، ص 180 – 182.
14) اعراف/ 31.
15) يونس/ 83.
16) فجر/ 7 و 9.
17) شعراء/ 147 – 150 و 158.
18) زخرف/ 23.
19) مرتضى مطهرى، مجموعه آثار، ج 13،ص 806.
20) زخرف/ 23.