اختلاف و پيامدهاى ناگوار آن در قرآن‏

قسمت دوم‏ 5 – رياست طلبى و دنياگرايى
دنيا گرايى يكى از آفات اساسى است كه به ويژه خواص يك جامعه را در معرض تهديد قرار مى‏دهد؛ به طورى كه به خاطر منافع شخصى، از قبيل مال پرستى، رياست‏طلبى و… افراد خود را در مقابل حق قرار داده و حتى با جمع‏آورى عِدّه و عُدّه براى نيل به اميال شيطانى خويش تلاش مى‏نمايند.
رسول اكرم (ص) بزرگترين نگرانى امّت خويش را دنياپرستى عنوان نموده و مى‏فرمايد: «ان اكثر ما اخاف عليكم ما يخرج الله لكم من بركات الارض؛ بيشترين نگرانى من بر شما، از بركاتى است كه خداوند از زمين بر شما عنايت مى‏دارد.»، از حضرت پرسيدند كه منظورتان از بركات چيست؟ فرمود: «زهرة الدنيا؛(1) زيبايى دنيا».
همچنين امام على (ع)، دنياگرايى را اساس و ريشه همه مشكلات معرفى مى‏نمايند: «حب الدنيا رأس الفتن و اصل المحن.»(2)
با مراجعه به تاريخ اسلام به روشنى مى‏توان دريافت كه چگونه گرايش خواص جامعه اسلامى به دنيا باعث اختلاف و تضييع حقوق گرديد. به عنوان مثال مى‏توان به رياست طلبى طلحه و زبير اشاره نمود، هنگامى كه به انگيزه رسيدن به رياست با حضرت على(ع) بيعت نمودند، ولى‏از آن حضرت جواب منفى شنيدند. از اينرو، سر به شورش برآورده و با ايجاد جنگ جمل، در صفوف مسلمانان اختلاف ايجاد نمودند.

ابن ابى‏الحديد مى‏نويسد: «طلحه و زبير به هوس كوفه با على(ع) بيعت كردند، ولى آن‏گاه كه پايدارى حضرت را در اين تصميم، محكم و سازش‏ناپذيرى وى را مشاهده كردند كه آن حضرت مصمم است خط اصلى حكومتى‏اش را بر مبناى كتاب و سنت پيامبر اسلام (ص) قرار دهد، سربه شورش برداشتند.»(3)
در واقعه كربلا نيز دنياپرستى كوفيان جلوه‏گر است؛ به طورى كه عده‏اى به جهت عشق به دنيا، مال و مقام و… در مقابل عطايا و پستها و مناصب پيشنهادى از سوى دستگاه يزيدى، از حق روى گرداندند و بيعت با امام حسين (ع) را شكستند و به جنگ با او برخاستند.
آرى، «حب دنيا منشأ همه بديهاست.» آفتى كه انقلاب اسلامى ما را نيز در معرض تهديد خويش قرار داده است؛ به طورى كه مقام معظم رهبرى بارها با ذكر موارد تاريخى همه اقشار و به ويژه مسؤولين را بر آن توجه داده‏اند؛ زيرا اين دنياگرايى‏ها و رياست طلبى‏ها است كه باعث مى‏شود افراد بجز منافع شخصى، به چيزى ننگرند و هنگامى كه افراد فقط در پى‏كسب رياست، جناح‏بازى، مال و… باشند و براى دستيابى به آن به هر عملى اقدام نمايند، بدون آن كه به مسائلى، چون «دين»، «قانون» و «رهبرى» كه محورهاى وحدت در جامعه اسلامى هستند توجه نمايند، بى‏ترديد «همبستگى ملى» در جامعه دچار بحران شده و «اختلاف» در كشور حاكم مى‏گردد كه ثمره آن جز از هم پاشيدگى نظام و… نمى‏باشد. 6- سست عهدى و پيمان شكنى‏
امام على (ع) مى‏فرمايد: «لاتعتمد على مودّة من لايوفى بعهده؛ به دوستى كسى كه به پيمانش وفا نكند، اعتماد مكن.»(4)
و همچنين مى‏فرمايد: «غش الصديق و الغدر بالمواثيق، من خيانة العهد؛ دغلبازى با دوست و خيانت در قرادادها، از خيانت در پيمانهاست.»(5) معلوم است كه مقصود از پيمان شكنى، نقض آن، بدون مجوز عقلى است. در اينجاست كه دغلبازي هم، نقض عهد شمرده مى‏شود و عاملى است براى جدايى و اختلاف. 7- تمسخر و تخاطب به القاب و اسامى زشت‏
دشنام دادن و ريشخند كردن، يكى از خوهاى زشت است كه در طبيعت آدمى نهفته است و اگر تربيت اخلاقى آن را مهار نكند، موجب آزار ديگران خواهد گرديد؛ استهزا و ريشخند كردن و گذشته زشت را به ياد كسى آوردن، موجب تحقير او، و از عوامل جدايى مسلمانان از يكديگر است. از اين‏رو، قرآن‏كريم مى‏فرمايد: «يا ايها الذين آمنوا لايسخر قوم من قوم عسى ان يكونوا خيراً منهم وَ لا نِساءٌ من نساء عَسى أَن يَكُن خَيراً منهُنَّ…؛ اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! نبايد گروهى از مردان شما گروه ديگر را استهزا كنند، شايد آنها از اينها بهتر باشند، و نه زنانى از زنان ديگر شايد آنان بهتر از اينان باشند ….»(6)
از ابن عباس نقل شده كه اين آيه شريفه درباره «ثابت بن قيس» نازل شده است كه گوشهايش سنگين بود، و هنگامى كه وارد مسجد مى شد كنار پيامبر اكرم (ص) براى او جائى باز مى‏كردند، تا سخن حضرت را بشنود.
روزى دير رسيد و مردم انبوه شده بودند؛ ثابت پا بر گردن مردم مى‏نهاد و مى‏گفت: «تفسَّحوا»، راه بدهيد! راه بدهيد! تا به يكى از مسلمانان رسيد، و او گفت همينجا بنشين! چرا نمى‏نشينى؟ ثابت در خشم شد و گفت تو پسر فلانه نيستى؟ و آن زن در جاهليت بدنام بود. آن مرد شرمگين شد و سر خود را بزير انداخت، و اين آيه شريفه بر رسول‏خدا (ص) نازل گرديد.(7) و مسلمانان را از اين‏گونه كارهاى زشت كه باعث قطع همبستگى و اختلاف است، نهى كرد.
اين آيه شريفه همه مؤمنان، اعم از مردان و زنان را مورد خطاب قرار داده و به آنها هشدار مى‏دهد كه از اين عمل زشت (تمسخر) بپرهيزند؛ زيرا سرچشمه استهزاء و سخريه همان حس خود برتربينى و كبر و غرور است كه عامل بسيارى از اختلافات و جنگهاى خونين در طول تاريخ بوده است. قرآن‏كريم در ادامه اين توصيه‏هاى اخلاقى مى‏فرمايد: «ولاتلمزوا انفسكم ولا تنابزوا بالالقاب بئس الاسم الفسوق بعد الايمان؛ يكديگر را مورد طعن و عيبجوئى قرار ندهيد، و با القاب زشت و ناپسند ياد نكنيد، بسيار بد است كه بر كسى بعد از ايمان، نام كفر بگذاريد.»(8)
بسيارى از افراد بى‏بند و بار در گذشته و حال اصرار داشته و دارند كه بر ديگران القاب زشتى بگذارند، و از اين طريق آنها را تحقير كنند، شخصيتشان را بكوبند، و يا احياناً از آنان انتقام گيرند، و يا اگر كسى سابقه بدى داشته است، سپس توبه كرده و كاملاً پاك شده باز هم لقبى كه بازگو كننده وضع سابق‏اش باشد را بر او بگذارند. اسلام صريحآً از اين عمل زشت نهى مى‏كند، و هر اسم و لقبى را كه كوچكترين مفهوم نامطلوبى دارد و مايه تحقير مسلمانى است، نهى نموده است. زيرا موجب درگيرى و اختلاف مسلمين است. البته عوامل اختلاف و تفرقه بيش از اينهاست. عواملى، همچون خصلت‏هاى سركش و تمايل به تجاوزگرى انسان(9) دسائس استعمارگران و… كه در اين نوشتار سعى شده به مهم‏ترين عوامل اختلاف اشاره شود. پيامدهاى ناگوار اختلاف در قرآن‏كريم‏
در قرآن‏كريم و روايات اسلامى، مطالب فراوانى در مورد زيانهاى اختلاف وجود دارد.
قرآن كريم به صراحت مى‏فرمايد: «…ولاتنازعوا فتفشلوا و تذهب ريحكم و اصبروا انّ الله مع الصابرين(10)؛ …نزاع (و كشمكش) مكنيد تا سست نشويد و قدرت (و شوكت و هيبت) شما ازبين نرود و استقامت نمائيد كه خداوند با استقامت كنندگان است.»
در آيات پيشين اين سوره، قرآن‏كريم ثبات و به ياد خدا بودن را دو سبب از اسباب معنوى پيروزى برشمرده است و بلافاصله دستور «اطيعوا الله و رسوله…» را صادر كرده و در واقع، اطاعت از خدا و فرمانبردارى از دستورات او را در جنگ و غير جنگ و نيز اطاعت رسولش.(11) در اوامر و نواحى را، از اركان اساسى پيروزى دانسته است. خداوند بلافاصله در اين آيه شريفه فرمود: «ولاتنازعوا فتفشلوا…» فعل را به صيغه نهى بيان فرمود تا به اهميت مطلب، (اختلاف و نزاع و كشمكش) در ميان مسلمانان كه سبب ضعف آنان مى‏شود و عزت و شوكت آنان را از ميان مى‏برد … به خوبى تأكيد نموده باشد.
واژه «تنازع» از «نزع» است و نزع به معناى براندازى و بركندن است. چنان كه در تفسير المنار آمده است: تنازع، همچون «منازعه»، مشاركت در نزع است؛ يعنى جذب و اخذ شيئى به شدت يا نرمى، مانند نزع روح از جسد. در واقع هر يك از متنازعين مى‏خواهد آنچه را كه ديگرى دارد، بگيرد.(12) تنازع بدين معناست كه دو نفر كه از نظر فكر و سليقه و… اختلاف دارند، در مقابل هم موضع‏گيرى كرده و يكديگر را بكوبند تا اين كه يكى از آن دو بر ديگرى پيروز گردد و معلوم است كه ثمره‏اش جز پراكندگى و سستى و ضعف چيز ديگرى نيست؛ از اين‏رو، خداوند دستور داده كه از پراكندگى و نزاع اجتناب كنيد؛ زيرا در غير اين صورت، سست و ضعيف و ناتوان مى‏شويد (فتفشلوا) و در نتيجه، قدرت و عظمت شما از ميان مى‏رود.
و جمله «و تذهب ريحكم» يعنى «تذهب قوتّكم» زيرا، وقتى نيرو كم شد، دشمن غلبه مى‏كند. در واقع «ريح» در اينجا استعاره است براى قوت و نيرو.(13)
و در تفسير نمونه آمده است: «ريح، به معناى باد است و اين كه مى‏فرمايد: اگر به نزاع با يكديگر برخيزيد سست مى‏شويد و در پى آن، باد شما را از ميان خواهد برد، اشاره لطيفى به اين معناست كه «قوت و عظمت» و جريان امور بر وفق مرادتان از ميان خواهد رفت.»(14)
با مراجعه به تاريخ صدر اسلام به روشنى مى‏توان دريافت كه ضعف و انحطاط مسلمانان در اثر اختلاف و تفرقه و فراموش كردن ارزشهاى اصيل اسلامى به وجود آمد. در اثر نزاع و كشمكش، ضربه‏هايى سهمگين بر پيكر اسلام وارد آمد و امت بزرگ و نيرومند اسلام به ملتهاى كوچك و ضعيف تبديل شد. در اثر اختلاف بود كه كشور بزرگ و نيرومند «اندلس» از ليست كشورهاى اسلامى حذف شد و در اثر اختلاف است كه كشور فلسطين نيز دچار بحران شده و ساكنين مسلمان اين كشور، آواره شده‏اند و لبنان مورد تهاجم اسرائيل غاصب قرار مى‏گيرد و كشور افغانستان و عراق در بحران جنايات ددمنشانه آمريكا بسر مى‏برد. بر همين اساس است كه امام على (ع) بالاترين عامل شكست و ذلت و سقوط امت اسلامى را تفرقه و اختلاف دانسته و با كمال صراحت، فتنه‏انگيز و تفرقه‏افكن را مستوجب قتل مى‏داند، و نه تنها تفرقه‏افكن عينى و موجود را سزاوار چنين عقوبتى مى‏داند، بلكه حتى كسى را كه شعار تفرقه دهد و قدم نخستين شقّ عصاى مسلمانان را بردارد، سزاوار قتل مى‏داند. چنان‏كه در فرازى از يكى از خطبه‏هايش خطاب به مسلمانان چنين مى‏فرمايد: «وَ اَلْزَمُوا السَّواد الاَعْظم، فَاِنَّ يَدَاللّهِ مَعَ الْجَماعَه، وَ اِيّاكُم وَالْفُرْقَه، فَاِنَّ الشّاذَّ مِنَ النّاس لِلشَّيْطان، كَما اَنَّ الشّاذَّ مِنَ الْغَنَمِ لِلذِّئْب؛(15) به جمعيت عظيم مسلمانان بپيونديد، كه دست خدا (قدرت و عنايت خدا) با جماعت است، و از پراكندگى دورى كنيد؛ زيرا آن كه از جمع مسلمانان به يك سو شود، بهره شيطان است، چنان كه گوسفند از گله درماند، نصيب گرگ بيابان است.»
امام على (ع) به قدرى نسبت به گروه خوارج كه موجب تفرقه در ميان سپاه آن حضرت شدند و با شعارهاى فريبنده براى خود دسته جدا كرده بودند، اظهار بيزارى نموده و مى‏فرمايد: «اَلا مَنْ دَعا اِلى هذا الشِّعارِ فَاقْتُلُوه و لو كانَ تَحْتَ عِمامَتِى هذه؛(16) آگاه باشيد! كسى كه به اين شعار (اغواگر و تفرقه‏افكن خوارج) دعوت كند، گرچه در زير عمامه من پناه آورده باشد، او را بكشيد.»
پيداست كه شعار تفرقه موجب فتنه مى‏شود. قرآن‏كريم مى‏فرمايد: «والفتنةُ اشدُّ من القتل؛(17) يعنى فتنه‏انگيزى از كشتن بدتر است» زيرا فتنه‏انگيزى چنان كه در ابتداى اين مبحث گذشت موجب سستى و از بين رفتن نيروها و در نتيجه غلبه دشمن مى‏شود. در اثر اختلاف و نزاع، تمامى وقت مسلمانان گرفته شده و فرصت تفكر و عمل براى اهداف اصلى از ايشان سلب مى‏گردد، در تمام دوران زندگى، مسائل اصلى، در حاشيه و مسائل فرعى، در متن زندگى قرار مى‏گيرد. رقبا در همه زمينه‏ها،از مسلمانان پيشى گرفته و در حقيقت، بدون درگيرى‏هاى زايد، بر مسلمانان مسلط مى‏شوند. طبيعت انسانى اين‏گونه است كه توانايى توجه به چند امر را به صورت مداوم ندارند. وقتى اين فرقه مسلمان، تمام همتش را در كوبيدن فرقه ديگر مصروف مى‏دارد و در مقابل، رقيب اصلى ايشان، يعنى آن كه اصول هر دو فرقه را بر خلاف عقايد و اهداف خويش مى‏بيند، طلايى‏ترين فرصت را پيدا كرده و از غفلت حاصله براي رقبا، بيشترين استفاده را برده و به تحكيم خويش مى‏پردازد. گاه اين درگيرى‏هاى فرعى، به اشتباه، اصلى شمرده شده و گروه‏ها و احزاب مختلف كه در اصول اعتقادات و اهداف اوليه مشتركند، يكديگر را خطرناكتر از رقيب اصلى معرفى مى‏نمايند و امنيت كامل را به دشمن حقيقى مى‏بخشند و در مقابل، نا امنى بى حد و حصرى را براى افراد مختلف پاى‏بند به اساس دين و نظام اسلامى، به ارمغان مى‏آورند. و اين فاجعه‏اى است بزرگ كه در سخنان گوهربار حضرات معصومين(ع) از آن به تبديل معروف به منكر و منكر به معروف ياد شده است؛ يعنى مشاهده مى‏شود كه افرادى (جناح و حزبى) براى كوبيدن (ترور شخصيت) فرد يا گروهى از مسلمانان، با دشمن اسلام و مقدسات پيمان مى‏بندند. حال آن كه دستور صريح شريعت نجات‏بخش اسلام كه به كرّات و با الفاظ گوناگون بيان شده اين است كه: «اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! افراد كافر (معاند) را به جاى مؤمنين راستين، دوست خود قرار ندهيد…»(18)
امروزه، انحطاط مسلمين از اختلاف ديرينه‏اى است كه كمتر كسى در فكر علاج آن برآمده است. جوامع مسلمان هنوز به خود نيامده‏اند و بر نقاط اختلافى و نزاع‏انگيز، بيشتر پاى مى‏فشارند و اين بيمارى روانى، بيشتر محتاج علاج است تا بيمارى‏هاى جسمى. اين كه از دميدن در كوره اختلاف، احساس شعف و گاه احساس پيروزى بشود، يك بيمارى خطرناكى است كه طبيبان حاذق را مى‏طلبد تا پس از مدتها تلاش و تلقين و پالايش متون فرهنگى، سلامت را به جامعه اسلامى برگردانند.
از مطالب يادشده درمى‏يابيم كه اختلاف و ناآگاهى مسلمين سبب سلطه استعمارگران بر كشورهاى اسلامى شده و شؤون اقتصادى و فرهنگى آنان را قبضه كرده است و ذخائر آنان را غارت مى‏كند؛ در حالى كه مسلمانان موقعيت‏هاى جمعيتى و منطقه‏اى ممتازى دارند و از نظر طبيعى در شرايط خوبى بسر مى‏برند و نيز از لحاظ استراتژيك در حساسترين مناطق جهان زندگى مى‏كنند و باسابقه‏ترين تاريخ و تمدن و دانش را دارند. مهمتر از همه، داشتن دين مشترك اسلام و كتاب قرآن‏كريم است كه مى‏تواند جهان انسانيت را به سعادت و كمال رهنمون گردد. بنابراين، كشورهاى اسلامى و در صدر آنها جمهورى اسلامى ايران كه بزرگ رهرو دولت كريمه است، بايد براى محو استكبار جهانى و فرزند نامشروع وى (اسرائيل خون‏آشام) يدِ واحده شوند و در صدد زدودن طرحها و نقشه‏هاى آنان برآيند. باتوجه به اوضاع كنونى جهان، مسئله وحدت و همبستگى ملى و دينى ميان مسلمين از ضرورى‏ترين مسائل جهان اسلام است، و بايد هر چه سريع‏تر و جدى‏تر براى دستيابى به اين مهم قيام كرد. محور و مركز ثقل اين وحدت و همبستگى «اسلام و ايران» است. پاورقي ها:پى‏نوشت‏ها: – 1- فيض كاشانى، محجةالبيضاء، ص 358. 2- غررالحكم. 3- ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 11، ص 10. 4- تصنيف غررالحكم، حديث: 9562. 5- همان، حديث: 9599. 6- سوره حجرات، آيه 11. 7- كشف الاسرار، ج 9، ص 259. 8- سوره حجرات، آيه 11. 9- سوره آل عمران، آيه 19، سوره شورى، آيه 14. 10- سوره انفال، آيه 46. 11- نويسنده تفسير المنار، ج 8، ص 24 نوشته است: عدم اطاعت از دستور رسول اكرم(ص) را در ميدان جنگ احد، مسلمانان ديدند و «نالوا ما نالوا منهم…». 12- ر.ك: تفسير المنار، ج 8، ص 25. 13- همان، ج 5، ص 25. 14- تفسيرنمونه، ج 7، ص 196. 15- سيد رضى، نهج البلاغه، خ 127. 16- همان. 17- سوره بقره، آيه 191. 18- سوره نساء، آيه 144.