پرهيز از غذاى حرام و شبههناك
در نهمين فراز دعاى امام عصر(عج)چنين مىخوانيم: «وطهّر بطوننا من الحرام و الشبهه؛ خدايا!اندرون ما را از غذاهاى حرام وشبهه ناك پاك كن.»
در اين فراز از دعا سخن از يكى از آفات مهم ويكى از عوامل خطرناك ضربه زننده راه هدايت و سعادت به ميان آمده كه از موانع وسنگ اندازهاى خطير در روند تكاملى انسان مىباشد،وموجب سقوط وهلاكت وتيرگى روح وجان وبدبختى دو جهان مىگردد،وآن خوردن يا آشاميدن غذاهاى حرام وحتى شبهه ناك است،وبه قدرى خطر غذاى حرام زياد است،كه از شبهه ناك آن نيز بايد پرهيز كرد،چرا كه موجب سراشيبى انسان در پرتگاه هولناك واژگونى در درّه پر وحشت انحراف وعذاب وتيره بختى مىشد وباعث سلب توفيق خواهد شد.
به طور كلى در مسير سعادت و نجات،بايد موانع وحجابهاى رشد و روند را شناخت،چرا كه از موانع بازدارنده وسدراه است،ونه تنها مانع حركت است بلكه گاهى موجب واژگونى و عقب گرد وهلاكت خواهد شد.مثلاًدرختى را در نظر بگيريد عوامل تكامل مانند:نور وحرارت وآب وكود وهواى آزاد برايش فراهم شده وبر اثر آن،رشد شتابان وگسترده دارد،ولى ناگهان آفت ملخ به جان آن درخت مىافتد،وتاروپود آن رامى خورد،وآن را به وادى روزگار سياه تيرگى مىافكند،باغبان آگاه ودلسوز بايد به موقع از آن آفت جلوگيرى كند،تا درختش به ثمر برسد.انسان نيز در پرتو عوامل سازنده از ايمان،عبادت،معرفت،استقامت و دعا و مناجات به سوى تكامل به پيش مىرود،ولى ناگهان ممكن است او بر اثر خوردن غذاى حرام،مبتلا به آفتى خطرناك شود،وهمين چراغ ترقى وجود او را خاموش نموده،وتار و پود انسانيت و شخصيت و هويّت ملكوتى او را نابود سازد.وبايد توجه داشت كه غذاى حرام،غذايى است كه از راههاى نا مشروع،مانند گران فروشى و يا كم كارى و عدم رعايت وجدان كارى در ادارات،ويا دستبرد به بيتالمال از راه ناروا و… به دست مىآيد. اثر غذا در پرورش يا تباهى روح و جسم
از نظر علم و عقل و تجربه ثابت شده و قطعى است كه همانگونه كه غذاى سالم در پرورش جسم اثر دارد،و غذاى نا سالم موجب بيمارى جسم مىشود،ودر روح و روان انسان نيز اثر منفى دارد،غذاى حلال و طيّب موجب سلامتى و نورانيت روح و روان شده،و به عكس غذاى حرام و پليد باعث تيرگى و انحراف روح و روان مىشود.به عنوان مثال:اگر كودكى با شير و گوشت بز و بزغاله پرورش يابد،با كودكى كه با شير و گوشت ميش رشد كند،از نظر روحيه با هم تفاوت دارند،اولى علاوه بر پرورش جسم داراى روحيهاى همچون خصلت بز و بزغاله،نا آرام و پر جنبوجوش خواهد شد،و دومى همچون خصلت ميش،آرام و نرم خو خواهدگرديد. بنابراين غذا يك عامل مهم سرنوشت ساز و اثرگزار خواهدبود،و حتماًبايد مورد توجه قرار گيرد،چنان كه قرآن مىفرمايد: «فلينظر الانسان الى طعامه؛(1) انسان حتماًبايد به غذاى خود بنگرد و توجّه عميق كند» واژه طعام در اين آيه معنى و دلالت وسيع،و مصاديق متعدد دارد،از جمله اين كه انسان بايد مسأله حلال و حرام و مشروع و نا مشروع از غذا را،قطعاًمورد توجّه قرار دهد،تا آنجا كه علاوه بر پرهيز از غذاى حرام،حتى طبق فراز فوق از دعاى امام عصر(عج)از غذاى شبهه ناك نيز پرهيز كند.و شكم خود را از ورود چنين غذايى،پاك نگهدارد.مثلاًگوشت خوك از نظر اسلام از غذاهاى حرام است،چرا كه هم براى جسم زيان آور است و هم براى روح،ممكن است سؤال شود:زيانهاى جسمى آن به خاطر توليد كرمهاى تريشين است كه از آن نشاًت مىگيرد،ودر عصر حاضر آن را با داروها محو مى كنند،و در نتيجه از زيان رسانى به جسم جلوگيرى مىشود،در پاسخ مىگوييم به فرض چنين باشد،زيان روحى آن را چگونه بر طرف مىكنند؟خوك حيوانى شهوت پرست و تنفّرآميز و بى بندوبار است،و به همين دليل گوشت او نيز چنين خاصيتى را دارد،و خوردن آن موجب بى بندوبارى و شهوت زايى روح مىگردد،و نمىتوان با دارو از چنين زيانى جلوگيرى كرد.بنابراين بايد همان گونه كه به ظاهر غذا توجه داريم كه آلوده نباشد،و همانند آنفلونزاى مرغى،به شدّت از آن جلوگيرى مىكنيم – و بايد نيز چنين باشد – در مورد باطن غذا و آثار مخرّب معنوى آن نيز بايد دقت كنيم،بلكه به خاطر اهميت روح نسبت به جسم بيشتر بايد به اين جهت توجه داشت و مراقبت كرد.بر همين اساس امام سجاد(ع)در ضمن شمارش و بيان حقوق اعضاء و جوارح مىفرمايد: «و امّا حقّ بطنك فان لا تجعله لقليلٍ من حرام،و
لا لكثير؛(2)واما حق شكمت آن است كه آن را ظرفى براى غذاى حرام خواه اندك باشد يا بسيار،قرار ندهى،و از حلال نيز به اندازهاش بدهى،و آن را از اندازه نيرو افزايى،به شكم بارگى و نا جوانمردى نرسانى.» پرهيز از غذاى حرام از ديدگاه قرآن
در قرآن در آيات متعددى با تعبيرات گوناگونى از خوردن غذاى حرام،واز آشاميدن نوشيدنىهاى حرام نهى شده است،كه به عنوان نمونه نظر شما را به آيات زير جلب مىكنيم:
1- «فلينظر الانسان الى طعامه(كه قبلاًذكر شد)».
2- «و لا تأكلوا اموالكم بينكم بالباطل و تدلوا بها الى الحكام لتأكلوا فريقاًمن اموال الناس بالاثم و انتم تعلمون؛(3)واموال يكديگر را به باطل و ناحق در ميان خود نخوريد،و براى خوردن قسمتى از مال مردم بر اساس گناه،(قسمتى از) آن را به قاضيان(رشوه)ندهيد،در حالى كه مىدانيد.»
3- «ان الذين يأكلون اموال اليتامى ظلماًانما يأكلون فى بطونهم ناراًو سيصلون سعيراً؛(4) كسانى كه اموال يتيمان را از روى ظلم و ستم مىخورند،در حقيقت آتش مىخورند،به زودى در آتش سوزان مىسوزند.»
4- «حرّمت عليكم الميتة و الدم و لحم الخنزير و ما اهلّ لغير اللّه به؛(5)گوشت مردار و خون و گوشت خوك و حيواناتى كه به غير نام خدا ذبح شوند، بر شما حرام است.»
5- «يا ايها الرّسل كلوا من الطيبات و اعملوا صالحاً؛(6)اى پيامبران از غذاهاى پاكيزه بخوريد،و عمل صالح انجام دهيد.»از اين آيه استفاده مىشود كه خوردن غذاى حلال منشأ كارهاى نيك مىشود،و در پاك سازى اعمال،اثربخش مىباشد،و بين خوردن غذاى حلال و اعمال نيك،رابطه تنگاتنگ است.
6- نظير اين مطلب در مورد ديگر آمده آنجاكه مىخوانيم: «يا ايها الذين آمنوا كلوا من طيّبات ما رزقناكم؛(7)اى كسانى كه ايمان آوردهايد از غذاهاى پاكيزهاى كه به شما روزى دادهايم بخوريد.»
7- غذاى حرام يك نوع از امورى است كه خبيث و پليد است،و مطابق قرآن،يكى از برنامهها و ويژگىهاى پيامبر اسلام (ص)اين است كه: «و يحلّ لهم الطيّبات و يحرّم عليهم الخبائث؛(8) پاكيزهها را براى پيروانش حلال مىشمرد،و نا پاكها و پليدىها را حرام مىكند.»يعنى محتويات دعوتش هماهنگ با فطرت سليم و طبع پاكيزه است و از امور نفرتانگيز و زمينه ساز زشتىها باز مىدارد.همه اين آيات با تعبيرات مختلف تأكيد مىكنند كه مااز غذاى حرام پرهيز كنيم،و گرنه باطن نا پاك غذاى حرام،موجب نا پاكى باطن ما خواهد شد. چند روايت در نكوهش مال حرام وستايش مال حلال
براى آگاهى بيشتر در اين راستا،نظر شما را از صدها روايت،به چند مورد جلب مىكنيم:
1- مردى به محضر رسول اكرم (ص)آمد و عرض كرد: «دوست دارم دعايم مستجاب شود،چه كنم؟» پيامبر(ص)در پاسخ فرمود: «طهّر مأكلتك،و لا تدخل بطنك الحرام؛(9)غذاى خود را پاك كن،و از ورود غذاى حرام به شكمت بپرهيز.»
2- در حديث قدسى آمده خداوند فرمود: «لا يحجب عنّى دعوةٌ الّا دعوة آكل الحرام؛(10)بين هيچ دعايى و من حجابى افكنده نمىشود،مگر بين دعاى خوانده غذاى حرام بامن.»
3- پيامبر (ص)فرمود: «العبادةُ عشرةُ اجزاءٍ،تسعةُ اجزاءٍ فى طلب الحلال؛(11)عبادت داراى ده بخش است،كه نُه بخش آن در كسب مال حلال مىباشد.»
4- نيز فرمود: «كسى كه از دسترنج خود از راه حلال هزينه زندگيش را تأمين كند،همانند برق از پل صراط مىگذرد.»(12)
5 – نيز فرمود: «كسب حلال بر هر مرد و زن مسلمان واجب است.» و «كسى كه غذاى حلال بخورد، فرشتهاى بر فراز او قرار مىگيرد و براى او تا زمانى كه از غذا فارغ شود،استغفار مىكند.»(13)
6- نيز فرمود: «من لم ينال من اين اكتسب المال،لم يبال اللّه من اين ادخله النار؛(14)با كسى كه باكى ندارد كه مال و غذايش از چه راهى به دست مىآيد،خداوند باكى ندارد كه او را از چه راهى وارد دوزخ نمايد.»
7- نيز فرمود: «كسى كه از راه حرام،ثروتى را كسب كند،سپس آن را صدقه بدهد وانفاق كند،نه ثوابى مىبرد ونه بركتى دارد،و اگر بميرد وآن را ارث بگذارد،توشهاى براى رفتن به سوى آتش دوزخ به جاى گذاشته است.»(15) «و عبادت كردن با حرام خوارى،همانند ساختمان سازى بر روى ريگ سست است» (آن ساختمان ويران مىشود).(16)
8 – امام سجّاد(ع)فرمود: «الحلال هو قوت المصطفين؛(17)غذاى حلال،غذاى بندگان برگزيده و ممتاز درگاه خدااست.»
9- پيامبر (ص)فرمود: «كسى كه از راه حرام كسب روزى كند،همان زاد و توشه او به سوى آتش دوزخ خواهد شد.» و نيز فرمود: «هرگاه لقمه حرامى وارد شكم انسان شود،همه فرشتگان آسمانها و زمين او را لعنت مىكنند.»(18)
10- امام باقر(ع)فرمود: «كسى كه از مال حرام ارتزاق كند،حج و عمره و صله رحم او،در درگاه خداوند قبول نمىشود،حتى همين غذاى نا مشروع موجب تباهى دامن و توليد نسل او مىگردد.»(19)
اين روايات تكان دهنده اخطار شديد و هشدارباشى است كه با توجه به آثار شوم غذاى حرام،حتماً از چنين عامل خطرزايى پرهيز كنيم،و در پرتو كسب مال حلال،سعادت دو سراى خود را بيمه نماييم.
11- نيز پيامبر(ص)فرمود: «ترك يك لقمه حرام در پيشگاه خدا از دو هزار ركعت نماز مستحبى بهتر است،و رد كردن يك دانك (يك ششم درهم)مال حرام به صاحبش بهتر از هفتاد حج مقبول است.»(20)
12- و از امام باقر(ع)نقل شده فرمود: «هيچ عبادتى بهتر از نگهداشتن شكم از مال حرام،و پاكدامنى نيست.»(21) مراقبت از شير مادر غذاى نخستين انسان
مادر نقش بسيار در تربيت و سرنوشت فرزندش دارد.به ويژه در مورد تغذيه فرزند بايد مراقبت ويژه داشته باشد،دانشمندان مىگويند:حتى فكر مادر در فرزندش آن هنگام كه در رحم او است،و يا آن هنگام كه شير به او مىدهد اثر دارد.بر همين اساس امام معصوم (ع) فرمودهاند: «سعادتمند در رحم مادرش سعادتمند است،و بدبخت در رحم مادرش بدبخت مىباشد.» و در مورد شير مادر،پيامبر(ص)فرمود: «زن ابله را شير دهنده فرزند خود قرار ندهيد،چرا كه شير بر طبعها چيره مىگردد» و طبق روايت ديگر فرمود: «فانّالولد يشبّ عليه؛(22)زيرا فرزند بر اساس آن شير رشد و نمو مىكند.» اميرمؤمنان على (ع)فرمود: «زنان شيرده را براى شير دادن فرزندتان گزينش كنيد،فان الرضاع يغيّر الطباع،(23)زيرا شير دادن طبيعت و باطن شيرخوار را (هماهنگ با باطن شير) دگرگون مىكند.» داستان شير نخوردن پيامبرانى مانند موسى (ع)و محمد(ص)در دوران كودكى از سينه زنهاى مختلف،و شير خوردن موسى(ع)از سينه مادرش،و شير خوردن رسول خدا(ص)از سينه حليمه سعديّه كه زن پاكدامن و نيك سيرتى بود بيانگر آن است كه بايد در انتخاب دايه و شير كه غذاى نخستين است مراقب بود،تا از كانال پاك و نيك باشد،چنان كه قرآن در مورد موسى(ع)مىفرمايد: «و حرّمنا عليه المراضع من قبل؛(24)ما همه زنان شيرده را از قبل بر موسى (ع)حرام كرديم.»همين مراقبتهاى ويژه،همراه مراقبتهاى ديگر باعث توليد فرزندان فرزانه خواهد شد،مانند احتياط و دقتهاى مادر عالم بزرگ شيخ مرتضى انصارى (صاحب مطالب و رسائل متوفى 1281 ه ق)، كه حتى بدون وضو فرزندش را شير نمىداد(25) باعث شد كه چنين فقيهى بزرگ و با عظمت پديدار شود. پرهيز از غذاى شبهه ناك
چنانكه ملاحظه كرديد امام عصر(عج)در اين فراز از دعا به خدا عرض مىكند: «خدايا اندرون ما را از غذاى حرام و شبهه ناك پاك كن.» اين تعبير بيانگر آن است كه بايد در مورد غذا بسيار مراقب بود كه نه تنها حرام نباشد،بلكه حتى شبهه ناك و مبهم نباشد،يعنى پس از احراز طيّب و پاك بودن غذا،آن را خورد،و گرنه از آن پرهيز كرد.چنان كه از امام حسن عسكرى(ع) نقل شده در ضمن گفتارى فرمود: «اورع الناس من وقف عند الشبهة،وازهد الناس من ترك الحرام؛(26) پارساترين مردم كسى است كه در برابر شبهه توقف كند،و زاهدترين مردم كسى است كه از مال حرام پرهيز نمايد.»توضيح اين كه اگر كسى خود را به امور شبهه ناك آلوده كند،آرام آرام قبح و زشتى گناه نزد او كم مىشود،و در پرتگاه حرام قرار مىگيرد،اين كه خداوند در قرآن مى فرمايد: «لا تتبعوا خطوات الشيطان؛(27) از گامهاى شيطان پيروى نكنيد» و به ويژه در مورد غذا و مال پاكيزه و حلال در دو آيه اين موضوع را مطرح مىكند(28) از اين رو است كه يكى از گامهاى شيطان همين امور شبههآميز است، شيطان به انسان مقدس و نماز شب خوان نمىگويد:برو شراب بخور،بلكه در ابتدا به او مىگويد نماز شب كه جزء واجبات نيست، آن را رها كن، اگر پذيرفت كم كم سراغ نمازهاى واجب در اول وقت را دنبال مىكند و به او مىگويد: اول وقت خواندن كه شرط نماز نيست، و همين طور گام به گام در انسان وسوسه مىكند تا او را به طور كلى از خداوند دور مىسازد.
حضرت آيت اللّه مكارم شيرازى(مدظله) در اين راستا مىفرمود:يكى از اساتيد در شيراز براى من جريانى را نقل كرد كه هر وقت به ياد آن مىافتم عبرت مىگيرم،مىگفت:دوستى داشتم كه بسيار مقدّس بود،حتى به خانه برادرش نمىرفت،چرا كه برادرش در اداره دولتى(رژيم قبل)كار مىكرد،و مىگفت حقوقش حلال نيست،يا شبهه ناك است،اتفاقاًروزى بيمار و بسترى شد،او را از مدرسه نزد برادرش بردند ما به عيادتش رفتيم،از بستر بيمارى بر خاست،و فرش اطاق را جمع كرد و گفت:روى اين فرش ننشينيد،زيرا اشكال دارد،من از روى ضرورت در اينجا هستم.ولى همين مقدس كه اين قدر احتياط مىكرد،كم كم به يك سرى خطهايى افتاد كه پايان كارش به جايى رسيد كه اگر در سر سفره شراب نبود شايد به غذا دست نمىزد.اين تغيير و تحوّل چگونه رخ مىدهد؟اين از آن جهت است كه اول مستحبات را ترك كرد،بعد مكروهات و امور شبهه ناك را انجام داد،سر انجام به امور حرام آلوده شد.آيت اللّه مكارم(مد ظله)مىافزايد:موردى را هم شاهد بودم،طلبهاى بود شبهاى جمعه با صداى خوش و حالى ملكوتى دعاى كميل را مىخواند،من نيز در آن حجره بودم و لذّت مىبردم،ولى او كم كم به تهران رفت،به طور كلى عوض شد،زير پوشش طلبگى بود ولى از خواندن دعاى كميل متنفّر شده بود.چرا؟رازش اين بود كه حال و نشاط عبادت نداشت،اگر كسى بخواهد حال و نشاط داشته باشد،بايد از غذاهاى مشتبه و جلسات و حرفهاى مشتبه بپرهيزد،واقعاًبايد در كانال عملى،احتياط كند.(29) نمونههايى از حساسيت مردان خدا در پاك خورى
براى تكميل و توضيح بيشتر،نظرشما را به دوازده نمونه از پرهيز مردان خدا از غذاى ناپاك شبههآميز و حساسيّت جدّى آنها در اين راستا جلب مىكنيم:
1- لقمان در نصيحت به پسرش مىگويد:من در راستاى طول عمر و سفرهاى خود با چهارصد پيامبر(ص)ملاقات كردم،به نصايح و اندرزهاى آنها گوش فرا دادم، و از ميان آن همه پندهاى آنها چهار موعظه را گزينش نمودم،يكى از آنها اين است: «هرگاه كنار سفره غذا نشستى،مراقب حلق خود باش كه غذاى حرام نخورى.»(30)
2- حضرت ايوب(ع)به گرفتارىهاى جانكاه گوناگون مبتلا شد،و در همه آنها از امتحان رو سفيد بيرون آمدو شيطان نتوانست در او رخنه كند،تا اينكه ابليس همه اعوانش را جمع نموده و از آنها خواست براى فريب دادن ايوب(ع)چارهاى بينديشند، آنها پيشنهاد كردند كه از ناحيه همسر او وارد شده و به گمراهى ايوب(ع)بپردازند،ابليس اين پيشنهاد راپذيرفت، و روزى به صورت طبيب نا شناس، به همسر ايوب (ع) به نام رُحمه گفت: «براى رفع گرفتارى و بيمارى همسرت، بزغالهاى به تو مىدهم، اين بزغاله را به نام من نه به نام خدا، ذبح كن و گوشتش را به ايوب(ع) بده، او خوب مىشود.» همسر پذيرفت و آن بزغاله را نزد ايوب آورد و ماجرا را شرح داد.ايوب كه پيامبر و مرد خدا بود دريافت كه دست شيطان در كار است و مىخواهد با خوراندن غذاى حرام، پلى براى بر قرار كردن رابطه با ايوب پيدا كند، بسيار ناراحت شده و غيرتش به جوش آمد وبه همسرش گفت: «واى بر تو از اين كار، سوگند به خدا اگر شفا يافتم تو را به جرم چنين فريبى صد تازيانه خواهم زد، آيا مىخواهى غذاى حرام به من بخورانى، وبه اين وسيله مرا گمراه سازى نه هرگز من چنين غذايى نمىخورم.»(31)
3- دقتهاى حضرت على(ع)در حفظ بيتالمال، و مراقبت و سفارش اكيد او در اين كه حتى به اندازه يك جو به كسى ظلم نشود، و حق كسى پايمال نگردد، و توجه به نامه 45نهج البلاغه، نامه آن حضرت به استاندار بصره عثمان بن حنيف و همه و همه ما را به اهميت غذاى حلال، و شدت پرهيز از حرام راهنمايى مىكند.به عنوان نمونه:عبدالله بن جعفر برادرزاده امام على(ع) و دامادش(شوهر زينب – س) بود، روزى نزد على (ع) آمد و گفت: «تهى دست شدهام تا آنجا كه براى تأمين هزينه زندگيم مىخواهم گوسفند يا الاغ خود رابفروشم، به من كمك كن.» حضرت در پاسخ او فرمود: «نه هرگز، مگر اين كه به عمويت دستور بدهى تا(ازبيت المال)دزدى كند و به تو بدهد، و على(ع) چنين كارى نمىكند.»(32)
4- يكى از غلامان امام صادق (ع) به نام مصادف به آن حضرت خبر داد كه مىخواهم براى تجارت فلان كالا به مصر سفر كنم امام به او اجازه داد، و به او هزار دينار داد تا كالا تهيه كرده و به مصر براى فروش ببرد، او با خريدارى آن كالا به مصر رفت، و چون آن كالا در مصر ناياب بود، آن را به دو برابر فروخت، و سپس به سوى مدينه بازگشت، خوشحال بود كه به امام(ع) خبر مىدهد كه هزار دينار استفاده كرده است .وقتى كه خدمت امام(ع) رسيد و ماجرا را گفت .امام (ع) ناراحت شد، و تنها پول خود را گرفت و استفاده آن را كه بر اثر گران فروشى به دست آمده بود به مصادف داد وگفت:بردار، من به چنين پولى نياز ندارم آنگاه فرمود: «يا مصادف!مجادلة السّيوف اهون من طلب الحلال؛ اى مصادف! جنگيدن با شمشيرها، آسانتر از تحصيل مال حلال است.»(33) آرى امام(ع)پول به دست آمده از گرانفروشى رانپذيرفت.
5- در تاريخ آمده مهدى عباسى (سومين خليفه بنى عباس) نياز به قاضى داشت، شخصى به نام شريك قاضى را به حضور طلبيد، و منصب قضاوت را به او پيشنهاد كرد، او آن را به خاطر نا مشروع بودنش در آن دستگاه طاغوتى نپذيرفت، مهدى عباسى به او گفت: «يكى از سه كار را بايد انجام دهى 1-قاضى شوى 2-آموزگار فرزندانم گردى 3-يك وعده در كنار سفره ماباما هم غذا شويم.» شريك فكر كرد ديد سومى آسانتر است، از اين رو در يك وعده غذاى خليفه شركت كرد، و از غذاى لذيذ او خورد.كارفرماى غذا گفت: «باهمين غذا كار شريك خلاصه شد.» آرى همين غذاى حرام آن چنان شريك را دگرگون كرد كه هم قاضى شد و هم معلّم فرزندان خليفه.و روزى با حقوق پرداز بر سر ماهيانهاش بگو مگو كرد، حقوق پرداز گفت: مگر بار گندم به ما فروختهاى كه آن همه پافشارى مىكنى؟شريك جواب داد: «سوگند به خدا دينم را كه مهمتر از بار گندم است فروختهام.»(34)
6- روزى هارون الرشيد (پنجمين خليفه عباسى)از سفره سلطنتى خود يك دست غذابراى بهلول(شاگرد معروف امام كاظم- ع) فرستاد، بهلول آن رانپذيرفت و به آورنده گفت:آن راپيش سگهاى پشت حمّام بينداز تاآنها بخورند.آورنده غذا عصبانى شد و گفت: «اى ابله!اين غذا ويژه خليفه است، نزد هر يك از صاحب منصبها مىبرم به من جايزه مىدهند، ولى تو اين گونه گستاخى به غذاى خليفه مىكنى.» بهلول گفت: «آهسته سخن بگو كه اگر سگهاى بغداد بفهمند كه غذاى خليفه است، آن را نمىخورند.»(35)
7- در نجف اشرف يكى از علماى ربّانى شيفته وشيداى ديدار امام عصر (عج)بود، براى وصول به اين سعادت، بسيار رياضت و زحمت كشيد، چهل شب چهارشنبه به مسجد سهله نزديك كوفه رفت و آداب آنجا را بجا آورد، و نيز چلّه نشينهاى ديگر و توسّلات متعدد نمود ولى به نتيجه نرسيد، به علوم غريبه مانند جفر و اسطرلاب رو آورد باز به مقصود نايل نشد.به شهرهاى مختلف سفر كرد و مجنون وار به ديدار معشوق مىشتافت، ولى حيران و سرگردان شده و به آرزويش نرسيد.تااينكه روزى لحظاتى در عالم كشف و خلسه فرو رفت، در آن حال به او گفته شد، به فلان شهر برو در آنجا به فلان خيابان و فلان مكان برو به مغازه پيرمردى آهنگر و قفل ساز مىرسى، در آنجا با امام زمانت ملاقات خواهى كرد.
او خشنود شد براى وصول به محبوب سر از پا نمىشناخت، بار سفر را بست و به آن شهر روانه شد و مطابق آدرس مغازه پيرمرد را پيدا كرد، و وارد آن مغازه شد، ديد پيرمرد مشغول كار خود است، جوانى نورانى در كنارش نشسته است.او متوجه نشد كه آن جوان همان امام مقصود او است.در مغازه بود كه طولى نكشيد پيرزنى وارد مغازه شد و قفلى را به آهنگر نشان داد و گفت:نياز پيدا كردم، اين قفل را براى فروش آوردهام اين را از من سه شاهى بخريد.پيرمرد قفل را گرفت و آن را وارسى كرد و گفت:اين قفل هشت شاهى مىارزد، ولى من از شما هفت شاهى مىخرم و يك شاهى استفاده مىبرم.پيرزن سخن پيرمرد آهنگر را باور نمىكرد، چرا كه قبلاً به چندين مغازه رفته بود و آن قفل را حتى سه شاهى نخريدند.پيرزن آن را به هفت شاهى فروخت و پولش را گرفت و خوشحال به خانهاش باز گشت.در اين هنگام آن جوان به آن دانشمند نجفى گفت: تماشا كردى، اين طور باانصاف باشيد تا من به سراغ شما بيايم.آن همه چله نشينى و از اين شهر به آن شهر رفتن لازم نيست، عمل نشان دهيد، تا من به ديدارتان بيايم.اين پيرمرد قفل ساز چون عمل دارد، هفتهاى نمىگذرد مگر اينكه به نزدش مىآيم و از او احوال پرسى و دل جويى مىكنم سپس آن جوان غايب شد، آن دانشمند نجفى به مقصودش رسيد، و دريافت كه عمل صالح برترين وسيله ملاقات با آن حضرت است، به ويژه پرهيز از حرام خوارى يا پرهيز از مالى كه از راه بى انصافى و گران فروشى به دست آمده است.(36)آرى: «خدايا شكم ما را از غذاى حرام و شبهه ناك پاك ساز.» كه پيام امام عصر(عج)به همه مااست.
8- گويند:يكى از پادشاهان، آهويى براى يكى از علماى بزرگ اسلام فرستاد، و پيام داد كه اين آهو حلال است، از گوشت آن بخور.زيرا من آن را با تيرى كه به دست خود آن را ساختهام، صيد كرده، و در هنگام صيد آن بر اسبى سوار بودم كه آن اسب را از پدرم به ارث بردهام.آن عالم اسلامى آن آهو را نپذيرفت و در پاسخ پيام شاه گفت: «يكى از شاهان به حضور استادم دو پرنده دريايى فرستاد و گفت از من اين دو پرنده را كه با سگ شكارى خودم صيد كردهام بپذير.» استادم پاسخ داد: «سخن درباره اين دو پرنده نيست، سخن در غذايى است كه به سگ شكارى خود مىدهى، آيا آن سگ مرغ كدام پيره زنى را خورده، تا براى صيد كردن نيرومند شده است؟» بنابراين اين آهويى كه تو خودت با تير ساخته خودت، و سوار بر اسب موروثى خودت، صيد كردهاى، همهاش به فرض درست باشد، ولى آن اسب از جو كدام مظلومى خورده كه نيروى حمل تو را براى صيد يافته است؟آرى غذا بايد علاوه بر حلال بودن، طيّب باشد يعنى شبهه ناك نباشد از اين رو آن آهو را رد كرد.(37)
9- مؤسس حوزه علميه قم مرحوم آيت الله حاج شيخ عبدالكريم حائرى (متوفّى 1355 ه ق)از علماى ربّانى تشيع، و در تهذيب نفس و صفاى باطن، بسيار ممتاز بود، روزى با چند نفر به دعوت صاحب باغى وارد آن باغ شد، او در ميان ميوهها علاقه خاصى به انگور داشت، وقتى كه وارد باغ شد و خوشههاى انگور را ديد، احساس علاقه بيشتر كرد، با همراهان در جايگاه باغ نشستند و مقدارى انگور طلبيد، ظرفى پر از انگور آوردند و كنار او نهادند.ولى او از آن انگور نخورد، حاضران تعجّب كردند، و عرض كردند: چرا نمىخورى؟او فرمود: «ميل ندارم» عرض كردند:چرا؟شما كه خيلى به انگور علاقمند بودى .فرمود:آرى ميل داشتم، ولى اكنون ميل ندارم حاضران با اصرار پرسيدند:راز اين دگرگونى چيست؟آيت الله حائرى در اين هنگام پس از پرس و جو از زمين و آب و شيوه صاحب باغ و… دريافت كه همهاش از راه حلال است.ولى نمىدانست كه راز عدم ميلش به انگور چيست؟نا گاه باغبان آمد و گفت: «من ديدم انگورهاى اين باغ هنوز شيرين نشده، بلكه ترش و شيرين است، ناچار به باغ همسايه رفتم از باغ او انگور شيرين چيدم و آوردم، به اين نيت كه بعداً از او اجازه بگيرم.» به اين ترتيب معمّا حل شد، و فهميدند كه آيت الله حائرى بر اثر توفيقات الهى به مرحلهاى از بصيرت و معنويت رسيده كه خداوند او را از خوردن مال حرام يا شبههناك مصون داشته است.(38) آرى:
«آيينه شو جمال پرى طلعتان طلب
جاروب كن تو خانه سپس ميهمان طلب»
10- نظير ماجراى فوق، در مورد استاد محمد تقى جعفرى (متوفّاى 1377 ش)رخ داد، اواخر عمر ايشان را براى درمان به نروژ بردند، در آنجا يكى از دوستان فرزندش دكتر غلامرضا جعفرى، استاد را براى شام به خانه خود دعوت كرد، استاد با همراهان به خانه او رفتند، هنگام غذا، استاد گفت بوى تعفّن مىآيد، هر چه اصرار كردند از غذا نخورد، سرانجام از آنجا خارج شدند، صبح روز بعد دكتر غلامرضا جعفرى با دوستش تماس گرفت ومعذرت خواهى كرد.دوستش گفت:خوشحالم از اين كه استاد جعفرى از آن غذا نخورد، زيرا من هر چه تلاش كردم مرغ ذبح شده اسلامى پيدا نكردم به ناچار از مرغهاى معمولى استفاده كردم، ولى بسيار ناراحت بودم كه مرغ نجس به استاد مىدهم. ولى اكنون خوشحالم كه استاد از آن نخورد.(39)
11- يكى از علماى ربانى و مراجع تقليد مرحوم آيت الله العظمى سيد محمد باقر دُرچهاى اصفهانى (ره)از اساتيد آيت الله العظمى بروجردى(ره)و از پارسايان وارسته روزگار است كه در سال 1342 ه ق در 71 سالگى در دُرچه نزديك اصفهان رحلت كرد، ومرقدش در تخت فولاد اصفهان است.وى كه داراى صفاى باطن در سطح اعلى بود، نسبت به غذا مراقبت عجيبى مىنمود، تا آنجا كه آقاى جلال الدين همايى نقل مىكند:اگر او احياناً لقمه شبهه ناك خورده بود بى درنگ انگشت در گلو مىكرد و همه را بيرون مىآورد، خودم يك بار از نزديك ديدم، يكى از بازرگانان ثروتمند آن جناب را همراه چند نفر از علما به خانه خود دعوت كرد، ايشان اين دعوت را پذيرفت و به خانه او رفتند، ميزبان سفره متنوع و پرزرق وبرق انداخت، آن جناب طبق عادت هميشگى مقدار كمى از غذاى آن سفره خوردند.پس از صرف غذا، ميزبان قبالهاى مشتمل بر مسألهاى كه به فتواى آيت الله دُرچهاى حرام بود، براى امضاء به محضر آن بزرگوار آورد، آيت الله دُرچهاى دريافت كه اين ميهمانى مقدمه آن امضاى سند بوده است و شبهه رشوه داشته است.رنگش تغيير كرد، وبه تنش لرزه افتاد و به ميزبان فرمود: «من به تو چه بدى كردم كه اين زقّوم را به حلق من وارد كردى، چرا اين سند را قبل از نهار نياوردى، تا دست به اين غذاى آلوده نزنم؟»آنگاه آشفته حال برخاست، و دوان دوان به مدرسه آمد و كنار باغچه مدرسه، مقابل حجرهاش نشست، و با انگشت به حلق فرو كرد، و همه را استفراغ نمود، سپس نفس راحتى كشيد»(40)
12- آخرين واقعه كه آن هم پيامى از امام عصر حضرت بقيةاللّه(عج)است اين كه:افراد مورد اطمينان نقل كردند: در دامغان در ميان سادات محترم شاه چراغى، يك نفر عارف وارسته به نام سيد طاهر شاه چراغى بود، كه هم واعظ و هم شاعر بوده و به عشق و شيدايى نسبت به امام عصر(عج)شهرت داشت.او چهل بار امام زمان (عج)را در عالم خواب زيارت كرده بود، و اين مطلب را در اشعار زيباى خود بيان نموده بود.ولى يك وقتى رابطه او با امام عصر(عج)به گونهاى قطع شد كه با اين كه هر پنجاه روز يك بار آن حضرت را در عالم خواب ديدار مىكرد، يك سال گذشت و به سعادت ديدار نرسيد.بسيار ناراحت شده و فرياد جانكاهش از فراق آن حضرت، بلند بود، همواره از عمق جان مىسوخت كه چرا از او سلب توفيق شده، از ته دل گريهها و نالهها كرد تا اينكه پس از يك سال فراق، در عالم خواب به سعادت زيارت آن بزرگوار نايل گرديد، عرض كرد:آقا جان!من كه سوختم، و نزديك است از فراقت جان بسپارم، چه شد كه ناگهان از من بريدى، و با من قطع رابطه كردى؟ رازش چيست؟ قربانت گردم!امام(ع)در پاسخ او به اين مضمون فرمود: «اى سيّد طاهر!چرا به هر منزلى مىروى؟چرا از هر غذايى مىخورى؟تو به خانه كسى رفتى كه غذايش مشكل داشت و حرام بود، از آن خوردى، نتيجهاش جدايى من از تو شد، سرانجام تا يك سال پاك سازى كردى و آب از دست رفته را به جوى خود باز گرداندى و در نتيجه به مقصود رسيدى»(41) آرى اين نيز يك پيام ديگر از امام عصر(عج)در مورد پرهيز شديد از غذاهاى حرام يا شبهه ناك است، بار ديگر به دعاى آن حضرت توجه كنيم كه نشأت گرفته از قرآن و گفتار پيامبر(ص)و اولياى خدا است، و همنوا با اين دعاى معروف پيامبر(ص)است كه سزاوار است هر شبانه روز به ويژه در سجده آخر نماز خوانده شود، و از آن پيروى گردد، و آن دعا چنين مىباشد: «اللّهمّ اغننى بحلالك عن حرامك و بفضلك عمّن سواك؛(42) خدايا مرا به وسيله حلال خودت از حرام خودت بى نياز ساز، و در پرتو فضل و كرمت ما را به غير خودت محتاج نگردان. پاورقي ها:پىنوشتها: – 1. سوره عبس، آيه 24. 2. تحف العقول، ص 450. 3. سوره بقره، آيه 188. 4. سوره نساء، آيه 10. 5. سوره مائده، آيه 3. 6. سوره مؤمنون، آيه 51. 7. سوره بقره، آيه 172. 8. سوره اعراف، آيه 157. 9. وسائل الشيعه، ج 4، ص 176. 10. همان. 11. بحارالانوار، ج 103، ص 9. 12. همان. 13. همان، ص 9 و ص 12. 14. بحار، ج 103، ص 13. 15و16و17. همان، ص 15 و ص 2. 18و19. همان، ص 18و10وص 11. 20. سفينة البحار، ج 1، ص 448(واژه دعا) 21. مجالس السنيه،ج 2، ص 448. 22. فروع كافى، ج 6، ص43. 23. سفينة البحار، ج 1، ص 523 (واژه رضع) 24. سوره قصص، آيه 12. 25. زندگانى و شخصيت شيخ انصارى، ص 77. 26. بحار الانوار، ج 75، ص 373. 27. سوره بقره، آيه 168 و 208 ؛سوره انعام، آيه 142؛ سوره نور، آيه 21. 28. سوره بقره، آيه 168، و سوره انعام، آيه 142. 29. انوار هدايت، ص 101 و 102. 30. المواعظ العدديه، ص 142. 31. اقتباس از بحار الانوار، ج 12، ص 368 و 369. 32. الغارات ابو اسحاق اصفهانى، ج 2، ص 67. 33. فروع كافى، ج 1، ص 374. 34. مروج الذّهب، ج 3، ص 310. 35. مجمع النورين انسان، ص 77، كبريت الاحمر، ص 72. 36. اقتباس از سرمايه سخن، تأليف مرحوم محمد باقر سبزوارى، ج 1، ص 611 ؛اسرار و فوائد وجود ولى عصر(عج)، از:اسماعيل رسول زاده، ص 158. 37. سرگذشتهاى عبرتانگيز، از نويسنده، ص 66. 38. نفحات الرحمن فى منازل العرفان، ص 211. 39. مقالات ادبى از جلال الدين همايى، ج 1، ص 18. 40. گلشن ابرار، ج 3، ص 526. 41. اقتباس از چهارده گفتار ارتباط معنوى، از حسين گنجى، ص 84. 42. بحارالانوار، ج 95، ص 301.