مركز فرهنگ و معارف قرآن
پيامبر(ص) از دو بعد مادى و معنوى برخوردار است. از نظر بعد مادى فرقى با ساير انسانها ندارد بلكه با آنها در حيات مادى و مسايل مربوط به آن شريك است. ولى از لحاظ بُعْدِ معنوى فاصله بسيار زيادى با ديگر انسانها دارد و همه اهميت و امتياز آن حضرت در همين مسأله نهفته است. آنچه موجب شد كه تا او واسطه بين خالق و مخلوق، اسوه و الگوى انسانها باشد برجستگى بعد معنوى آن حضرت است. در اين مقاله درصدد آن هستيم كه گوشهاى از ابعاد معنوى پيامبر(ص) كه در قرآن ذكر شده را به اجمال بررسى كنيم. 1- بندگى خدا
بندگى خدا، عالىترين مقام انسان است. بندگى نه تنها با شأن و كرامت انسان منافات ندارد بلكه در جهت رشد و تكامل او مىباشد زيرا در برابر وجودى كه كمال مطلق است به پرستش و بندگى مىپردازد و همه هستى در قبضه قدرت اوست. آن كه بندگى خدا مىكند با قرار دادن خود در برابر تابش نور الهى به تدريج به سمت كانون بىانتهاى كمال مطلق به حركت درمىآيد و بهرهاى از كمال مطلق را در خود تجلّى مىبخشد.
عبادت به معناى اظهار تذلّل و خشوع و فروتنى در برابر معبود است. بطور كلى ما مىتوانيم دو نوع عبادت داشته باشيم:
1- عبادت تكوينى كه فراگير و گسترده است و همه مخلوقات هستى را در برمىگيرد، همه موجودات طبق اين معنى خدا را عبادت مىكنند زيرا همه ذليل و تابع قوانين اويند.
2- عبادت اختيارى و آن اينكه عبادت كننده به اختيار خود سر تسليم در برابر معبود فرود آورد و هيچ عامل بيرون از اراده او تأثير گذار نباشد و اين نوع عبادت مراتبى دارد كه بالاترين مرتبهاش آن است كه ناشى از شناخت و شعور باشد و از اعتقاد به ربوبيت الهى نشأت گرفته باشد. همان طور كه از امام صادق(ع) نقل شده است: «اَلعُبُودِيَّةُ جَوهَرٌ كُنهُهَا الرُّبُوبِيَّة؛(1) عبادت كردن جوهرى است كه ذات آن ربوبيّت است.» مقام بندگى پيامبر(ص) در قرآن
آيات زيادى از قرآن اشاره به مقام عبوديّت و بندگى پيامبر(ص) دارد. مقامى كه زمينه ساز دستيابى به ساير مقامها از قبيل نبوّت، رسالت، رفتن به معراج و … بوده است، به عنوان نمونه: 1- «سُبحان الَّذى اَسرى بِعَبدِهِ لَيلًا مِنَ المَسجِدِ الحَرامِ اِلَى المَسجِدِ الاَقصَا الَّذى بارَكنا حَولَهُ لِنُرِيَهُ مِن ءايتِنا اِنَّهُ هُوَ السَّميعُ البَصير؛(2) پاك و منزّه است خدايى كه بندهاش را در يك شب از مسجد الحرام به مسجد الاقصى – كه گرداگردش را پربركت ساختهايم – برد تا برخى از آيات خود را به او نشان دهيم، چرا كه او شنواو بيناست.»
ذكر «عبد» براى پيامبر(ص) مىتواند اشاره به تأثير عبوديّت در رفتن به معراج باشد و مسلّماً مراد از عبد، عبد تكوينى نيست زيرا همه در اين معنا شريكند آنچه دراين مسأله تأثير داشته، عبوديّت اختيارى است. 2- «واِن كُنتُم فى رَيبٍ مِمّا نَزَّلنا عَلى عَبدِنا فَأتوا بِسورَةٍ مِن مِثلِهِ وَادعوا شُهَداءَكُم مِن دونِ اللَّهِ اِن كُنتُم صادِقين؛(3) اگر درباره آنچه بر بنده خود [پيامبر(ص) ]نازل كرديم شك داريد (دست كم) يك سوره همانند آن بياوريد و گواهان خود را از غير خدا (براى اين كار) فراخوانيد، اگر راست مىگوييد.»
عبوديّت خدا او را شايسته نزول وحى كرد و با اينكه امّى و درس نخوانده بود كتابى آورد كه هيچ كس نتوانست و نمىتواند حتّى سورهاى مانند آن بياورد. در مواردى از قرآن، پيامبر(ص) به عنوان عبد (بنده) معرفى شده است كه پيامبر(ص) در همه اين موارد به عنوان عبد خدا مطرح است. چه در موردى كه با دشمنان خدا در ميدان جنگ نبرد مىكند،(4) و چه در آغاز رسالت،(5) و چه به هنگام اِسراء و رفتن به معراج و چه آن گاه كه براى موجود نامرئى به نام جنّ قرآن مىخواند،(6) و چه به هنگام نزول قرآن،(7) و … در همه اين موارد او يك بنده خداست و همه مسئوليتها و مقامات معنوى از عبوديّت ناشى شده است. بنابراين پيروان آن حضرت بايد به اين مسأله توجه داشته باشند، مبادا دربارهاش غلوّ كنند و از مقام بندگى خدا او را بيرون ببرند چنان كه مسيحيان مرتكب اين اشتباه شدند در حالى كه مسيح(ع) از اين كه خود را بنده خدا بداند، استنكاف نمىكرد.(8) 2- وحى
از مقامات معنوى پيامبر(ص)، مقام دريافت وحى خاص الهى است كه اين دريافت وحى، حاكى از امتياز و برترى دريافت كننده از ديگر همنوعانش مىباشد.
در آياتى از قرآن، پيامبر(ص) را همانند ديگر انسانها دانسته و دريافت وحى از سوى آن حضرت را از جمله امتياز او بر ديگر انسانها مىداند: 1- «قُل اِنَّما اَنا بَشَرٌ مِثلُكُم يوحى اِلَىَّ اَنَّما اِلهُكُم اِلهٌ واحِدٌ…؛(9) بگو من فقط بشرى هستم مثل شما (امتيازم اين است كه) به من وحى مىشود كه تنها معبودتان معبود يگانه (خدا) است.» 2- «قُل اِنَّما اَنا بَشَرٌ مِثلُكُم يوحى اِلَىَّ اَنَّما اِلهُكُم اِلهٌ واحِدٌ فَاستَقيموا اِلَيهِ واستَغفِروهُ وويلٌ لِلمُشرِكين؛(10) بگو: من فقط انسانى مثل شما هستم، اين حقيقت بر من وحى مىشود كه معبود شما معبود يگانه است، سپس تمام توجه خويش را به سوى او كنيد و از وى آمرزش طلبيد و واى بر مشركان.» 3- شفاعت
مقام شفاعت بىترديد از عالىترين مقامات معنوى يك انسان است زيرا قبول شفاعت كسى دليل بر اعتبار ويژه شفاعت كننده نزد شفاعتپذير مىباشد.
آياتى از قرآن كريم به طور مستقيم يا غير مستقيم بر مقام شفاعتگرى پيامبر(ص) دلالت دارد كه به آنها پرداخته مىشود: 1- «ومِنَ الليلِ فَتَهَجَّد بِهِ نافِلَةً لَكَ عَسى اَن يَبعَثَكَ رَبُّكَ مَقامًا مَحمودا؛(11) و پاسى از شب را (از خواب برخيز و) قرآن (و نماز) بخوان. اين يك وظيفه اضافى براى توست، اميد است كه پروردگارت تو را به مقامى درخور شايسته برانگيزد.»
مقام در خور ستايش كه خداوند، پيامبر(ص) را نسبت به آن اميدوار ساخته به نظر مفسّرين همان مقام شفاعت است. پيامبر(ص) فرموده است: «مقام محمود همان مقامى است كه من در آن مقام امتم را شفاعت مىكنم.»(12)
2- «ولَسَوفَ يُعطيكَ رَبُّكَ فَتَرضى؛(13) و به زودى پروردگارت (آن قدر) به تو عطا خواهد كرد كه خشنود شوى.»
اينكه چه نعمت و چه امتيازى خداوند به پيامبر(ص) عطا مىكند تا رضايتش جلب شود و خرسندى آن حضرت را فراهم سازد، مفسّرين آن را مقام شفاعت دانستهاند. فخر رازى از على(ع) و ابن عباس نقل مىكند كه اين نعمت همان مقام شفاعت پيامبر(ص) در امت خود است. روايت شده كه وقتى اين آيه نازل شد، پيامبر(ص) فرمود: در اين هنگام راضى نخواهم شد در حالى كه حتى يك نفر از امت من در جهنم باشد و سپس فخر رازى از امام صادق(ع) نقل مىكند كه رضايت جدّ من در اين است كه هيچ انسان خداپرست و موحّدى داخل جهنم نشود.(14)
3- «وما اَرسَلنا مِن رَسولٍ اِلّا لِيُطاعَ بِاِذنِ اللَّهِ ولَو اَنَّهُم اِذ ظَلَموا اَنفُسَهُم جاءوكَ فَاستَغفَروا اللَّهَ واستَغفَرَ لَهُمُ الرَّسولُ لَوَجَدوا اللَّهَ تَوّابًا رَحيما؛(15) ما هيچ پيامبرى را نفرستاديم مگر براى آن كه به فرمان خدا، از وى اطاعت شود و اگر (اين مخالفان) هنگامى كه بر خود ستم كردند (و فرمانهاى خدا را زير پا مىگذاردند) به نزد تو مىآمدند و از خدا طلب آمرزش مىكردند و پيامبر هم براى آنها استغفار مىكرد، خدا را توبهپذير و مهربان مىيافتند.»
اين آيه مقام شفاعت را براى پيامبر(ص) در دنيا ثابت مىكند. در شأن نزول آيه آمده است كه دوازده نفر از منافقان براى آسيب رساندن به پيامبر(ص) توطئه كرده بودند، جبرئيل نازل شد و پيامبر(ص) را از توطئه باخبر ساخت. پيامبر(ص) در ميان جمع فرمود: گروهى وارد شدند و انجام كارى را در سر مىپرورانند ولى موفق نخواهند شد از جاى برخيزند و از خداوند طلب بخشش نمايند و اعتراف به گناه خود كنند تا من هم شفاعت آنان را نزد خدا بنمايم. هيچ كس از جاى بلند نشد. پيامبر(ص) چندين بار سخنانش را تكرار كرد ولى كسى برنخاست پيامبر(ص) به ناچار اسامى آنان را بر زبان آورد و فرمود: فلانى بلند شود، فلانى بلند شود و… تا دوازده نفر را برشمرد پس همه از جاى برخاستند و اظهار كردند كه ما هم مىخواستيم بلند شويم و به خواسته ات عمل كنيم و به درگاه خداوند توبه كنيم پس براى ما شفاعت نما. پيامبر(ص) فرمود: حالا! برويد بيرون، در آغاز كار، من بهتر مىتوانستم براى شما شفاعت كنم و خداوند در آن وقت زودتر اجابت مىكرد.(16)
اين آيه با اين تفسير براى پيامبر(ص) مقام شفاعت در دنيا را ثابت مىكند. بنابراين پيامبر(ص) داراى مقام شفاعت در دنيا و آخرت است. 4- وجود پيامبر(ص) مانع وقوع عذاب
يكى از مقامات معنوى پيامبر(ص) كه در قرآن به آن اشاره شده اين است كه به بركت وجود آن حضرت عذاب از امت و قومش برطرف مىشود. مسلماً اين از مقامات معنوى مهمى است كه به خاطر وجود كسى عذاب از قوم و امّتى برداشته شود: «واِذ قالوا اللَّهُمَّ اِن كانَ هذَا هُوَ الحَقّ مِن عِندِكَ فَاَمطِر عَلَينا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ اَوِ ائتِنا بِعَذابٍ اَليم * وما كانَ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُم واَنتَ فِيهِم وما كانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُم وهُم يَستَغفِرون؛(17) و (به خاطر بياور) زمانى را كه گفتند: پروردگارا! اگر اين حق است واز جانب توست، بارانى از سنگ از آسمان بر ما فرود آر، يا عذاب دردناكى براى ما بفرست! ولى (اى پيامبر) تا تو در ميان آنها هستى، خداوند آنها را مجازات نخواهد كرد و (نيز) تا استغفار مىكنند، خدا عذابشان نمىكند.»
در شرح اين آيه آمده است كه طبق روايات، نضر بن حارث به پيامبر(ص) عرض كرد: اين چيزهايى كه تو مىگويى چيزى جز افسانههاى پيشينيان نيست! پيامبر(ص) فرمود: واى بر تو اين كلام خداست. او و ابوجهل گفتند: خدايا اگر اين سخنان حق است و از جانب توست پس بارانى از سنگ بر سر ما از آسمان فرود آر، همچنان كه بر قوم لوط فرود آوردى و يا ما را مبتلا به عذاب دردناكى كن. خداوند در ردّ اين گفتهها، خطاب به پيامبر(ص) فرمود: تا وقتى كه تو در ميان آنان هستى خداوند آنها را عذاب نخواهد كرد. اين از شأن خدا به دور است كه با وجود تو در ميان آنان، عذاب بر آنها بفرستد زيرا تو «رحمةٌ للعالمين» هستى و همچنين، تا وقتى كه آنان به درگاه خدا استغفار مىكنند خداوند آنها را به عذاب مبتلا نمىكند.(18) 5- معراج
يكى از برجستهترين مقامات معنوى پيامبر(ص) عروج آن حضرت به مقام بلند مراتب انسانى و دستيابى به عالىترين درجه تقرب به خداوند يعنى معراج يا سفر آسمانى آن حضرت است. پيامبر(ص) در اين سفر معنوى و آسمانى آيات الهى فراوانى را از نزديك مشاهده كرد و به درجهاى از كمال و تقرّب رسيد كه جبرئيل، فرشته همراه و راهنما در مرحلهاى از همراهى بازماند و پيامبر(ص) به سير خود ادامه داد. رسول اللَّه(ص) براى سفر آسمانى ابتدا از مكّه به بيت المقدس برده شد و از آنجا به آسمانها عروج نمود: 1- «سُبحانَ الَّذى اَسرى بِعَبدِهِ لَيلًا مِنَ المَسجِدِ الحَرامِ اِلَى المَسجِدِ الاَقصَا الَّذى بارَكنا حَولَهُ لِنُرِيَهُ مِن ءاياتِنا اِنَّهُ هُوَ السَّميعُ البَصير؛(19) پاك و منزه است آن خدايى كه بنده خود را در شبى از مسجد الحرام به مسجد الاقصى كه در سرزمين مبارك و مقدس واقع شده بُرد تا آيات و نشانههاى عظمت ما را ببيند، او شنوا و بيناست.» 2- «ولَقَد رَءاهُ نَزلَةً اُخرى * عِندَ سِدرَةِ المُنتَهى * عِندَها جَنَّةُ المَأوى * اِذيَغشَى السِّدرَةَ ما يَغشى * ما زاغَ البَصَرُ وما طَغى * لَقَد رَأى مِن ءاياتِ رَبِّهِ الكُبرى؛(20) بار ديگر او را مشاهده كرد نزد «سدرة المنتهى» كه جنت المأوى در آنجاست. در آن هنگام كه چيزى [نور خيره كنندهاى ]سدرة المتهى را پوشانده بود چشم او هرگز منحرف نشد و طغيان نكرد (آنچه ديد، واقعيت بود) او پارهاى از آيات و نشانههاى بزرگ پروردگارش را ديد.»
آيات ششگانه سوره نجم دلالت دارد بر اين كه پيامبر دو بار جبرئيل را به صورت اصلىاش ديده است: يك بار در آغازين روزهاى نزول وحى، و بار ديگر درمعراج نزد درختى به نام «سدرة المنتهى» در بهشت جاويدان.
در قرآن هيچ ذكرى از جزئيات معراج و ره آوردهاى آن و زمان وقوعش نشده است. اگرچه در روايات شيعه و سنى پارهاى از اخبار آن به دست مىآمد همچنين اگر چه در جسمانى يا روحانى بودن معراج اختلافاتى وجود دارد ولى اصل آن به عنوان يكى از مقامات معنوى پيامبر قطعى و مورد تأكيد قرآن است.(21) 6- عصمت
يكى از مقامات معنوى پيامبر(ص) مقام عصمت است. عصمت يعنى مصونيت از گناه و اشتباه يعنى آن حضرت نه گناه مىكرد و نه اشتباه. اين اعتقاد ما شيعيان، در مورد همه پيامبران عليهم السلام و ائمه اطهار عليهم السلام است. پشتوانه اين اعتقاد مسأله حجيّت است. يعنى اگر بنا باشد آن بزرگواران مرتكب گناه و اشتباه شوند ديگر گفتار و رفتارشان قابل استناد نخواهد بود زيرا درستى رفتار و گفتارشان زير سؤال و اعتماد به آنها از بين مىرود.(22) اقسام عصمت پيامبر(ص) در قرآن
بحث از عصمت پيامبر(ص) از ديدگاه قرآن را مىتوان در سه محور ارائه داد: 1- عصمت در دريافت وحى. 2- عصمت در رساندن آيات يا مقام ابلاغ. 3- عصمت در عمل.
1- عصمت پيامبر(ص) در تلقى وحى
آياتى از قرآن مجيد بر اين دلالت دارند كه پيامبر(ص) قرآن را از خداوند به صورت مستقيم يا به واسطه جبرئيل دريافت مىكند خودش هيچ گونه دخل و تصرّفى نمىكند. 1- «واِنَّكَ لَتُلَقَّى القُرءانَ مِن لَدُن حَكيمٍ عَليم؛(23) و به يقين اين قرآن از سوى حكيم و دانايى بر تو القاء مىشود.» 2- «وما هُوَ بِقَولِ شَيطانٍ رَجيم؛(24) اين (قرآن) گفته شيطان رانده شده نيست.» 2- عصمت در مقام ابلاغ
پيامبر(ص) آنچه را كه از سوى خدا دريافت مىكرد بدون هيچ كم و كاستى به مردم ابلاغ مىكرد تا حجت بر آنها تمام شود. آن حضرت نه از اداء آنچه بر او وحى شده خوددارى مىورزيد و نه گفته هايى از خود بر آن مىافزود. 1- «وما هُوَ عَلَى الغَيبِ بِضَنين؛(25) و او نسبت به آنچه از طريق وحى دريافت داشته بخل ندارد.»
آنچه را كه آن حضرت از ناحيه خداوند به او وحى مىشد در اختيار مردم قرار مىداد چنين نبود كه از ابلاغ آن خوددارى ورزد: 2- «ولَو تَقَوَّلَ عَلَينا بَعضَ الاَقاويل * لَاَخَذنا مِنهُ بِاليَمين * ثُمَّ لَقَطَعنا مِنهُ الوَتين؛(26) و اگر او سخنى به دروغ بر ما مىبست ما او را با قدرت مىگرفتيم و سپس رگ قلبش را قطع مىكرديم.» 3- «وما يَنطِقُ عَنِ الهَوى * اِن هُوَ اِلّا وحىٌ يوحى؛(27) و هرگز از روى هواى نفس سخن نمىگويد، آنچه مىگويد چيزى نيست جز وحىاى كه بر او نازل شده است.»
اين دسته آيات دلالت دارند كه پيامبر(ص) آنچه را كه به مردم ابلاغ مىكند وحى الهى است و خود در آن هيچ دخل وتصرّفى نمىكند، به خدا افترا نمىبندد، به پيشنهاد مخاطبان هم چيزى را از آن كم و يا زياد نمىكند و يا از ابلاغ آنچه به او وحى شده بخل نمىورزد ولى گروه اول بر اين دلالت داشت كه دريافتهاى قرآنى پيامبر(ص) منشأ الهى و رحمانى دارد نه شيطانى و نفسانى و اين يعنى عصمت در تلقى وحى، همانطور كه قبلى به معناى عصمت در مقام ابلاغ مىباشد. 3- عصمت در مقام عمل
از گروهى از آيات استفاده مىشود كه پيامبر(ص) در موضع گيريهايش مورد تأييد الهى است مواردى پيش مىآمد كه دشمنان در صدد فريب دادن پيامبر(ص) و تأثير در ارادهاش بر مىآمدند ولى خدا با دخالتش نقشههاى دشمنان را خنثى مىكرد و رسولش را از خطا مصون مىداشت. بطورى كه اگر دخالت خدا نبود ممكن بود به مقتضاى طبع بشرى مقدارى از توطئههاى دشمن متأثر شود: 1- «واِن كادوا لَيَفتِنونَكَ عَنِ الَّذى اَوحَينا اِلَيكَ لِتَفتَرِىَ عَلَينا غَيرَهُ واِذًا لاَتَّخَذوكَ خَليلا * ولَولا اَن ثَبَّتناكَ لَقَد كِدتَّ تَركَنُ اِلَيهِم شيئاً قَليلا * اِذًا لاَذَقناكَ ضِعفَ الحَيوةِ وضِعفَ المَماتِ ثُمَّ لا تَجِدُ لَكَ عَلَينا نَصيرا؛(28) نزديك بود آنها تو را (با وسوسههاى خود) از آنچه بر تو وحى كردهايم بفريبند تا غير آن را به ما نسبت دهى و در آن صورت تو را به دوستى خود برمىگزينند و ما اگر تو را ثابت قدم نمىساختيم نزديك بود اندكى به آنان تمايل كنى، اگر چنين مىكردى ما دو برابر مجازات (مشركان) در زندگى دنيا و دو برابر (مجازات آنها) را بعد از مرگ به تو مىچشانديم سپس در برابر ما ياورى براى خود نمىيافتى.»
در شأن نزول آيه آمده است كه: گروهى از طائفه ثقيف نزد حضرت آمدند پيشنهاد كردند كه يك سال به آنها مهلت داده شود تا هدايايى كه براى بت هايشان آورده مىشود وصول كنند بعد از آن اسلام خواهند آورد و بتها را خواهند شكست. پيامبر(ص) قصد كرد كه چنين مهلتى به آنها بدهد آيه نازل شد و او را از اين كار منع نمود.(29)
از آيه استفاده مىشود كه اگر دخالت الهى نبود ممكن بود كه پيامبر(ص) در بعضى از موضعگيرى هايش دچار لغزش گردد بدون آنكه خود، خواهان آن باشد زيرا شرايط و شواهد بر درستى موضع گيريش حكم مىكرد.
مفسران، آيات 113 نساء، 76 اسراء، 52-54 انعام و 28 كهف از جمله ديگر آيات دال بر عصمت پيامبر در مقام عمل دانستند.(30) 7- خاتميت
يكى از مقامات معنوى پيامبر(ص) خاتميّت است بدين معنا كه بعد از آن حضرت، پيامبرى ديگر از سوى خداوند فرستاده نخواهد شد، او آخرين پيامبر است و طبيعتاً دينى كه آورده آخرين دين خواهد بود و تا پايان عمر بشر بر روى زمين، دين آن حضرت(ص) تداوم خواهد داشت. آيهاى از قرآن صراحتاً بر اين معنى دلالت مىكند: «ما كانَ مُحَمَّدٌ اَبا اَحَدٍ مِن رِجالِكُم ولكِن رَسولَ اللَّهِ وخاتَمَ النَّبيّينَ وكانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَىءٍ عَليما؛(31) محمد(ص) پدر هيچ يك از مردان شما نبوده و نيست ولى رسول خدا و ختم كننده و آخرين پيامبران است و خداوند به همه چيز آگاه است.» در اين آيه شريفه خداوند، پيامبر(ص) را فرستاده خود و پايان بخش همه پيامبران معرفى مىكند. بعد از او پيامبرى نخواهد بود، او آخرين حلقه سلسله پيامبران است كه از آدم(ع) آغاز شده در طول زمان تداوم يافته است. 8- هدايت الهى
قرآن در آياتى، پيامبر(ص) را بر راه مستقيم هدايت مىداند. اينگونه آيات از سويى به آن حضرت آرامش و اطمينان مىبخشد و از سوى ديگر به مؤمنان و غير آنان اين پيام را مىدهد كه در حقانيت پيامبر(ص) و راهى كه بر آن است و به سوى آن دعوت مىكند ترديد نداشته باشند. اين مسأله براى پيامبر(ص) مقام مهمى است زيرا كاملاً مورد تأييد خداوند قرار گرفته است. به عنوان نمونه: 1- «يس * والقُرءانِ الحَكيم * اِنَّكَ لَمِنَ المُرسَلين * عَلى صِراطٍ مُستَقيم؛(32) (اى سيد رسولان) سوگند به قرآن حكيم كه تو قطعاً از رسولان خدا هستى و بر راه راست قرار دارى.» خداوند با تأكيد و قسم اعلام مىكند كه تو پيامبرى و بر راه مستقيم هدايت قرار دارى. كاربرد تأكيد درمحاورات، گاه براى از بين بردن شك و ترديد است كه در مخاطب وجود دارد و گاه براى از بين بردن شك از ديگران است و گاهى هم براى ازاله غم و اندوه از مخاطب است كه نوعى تسليت و دلدارى به حساب مىآيد.» 2- «فَاستَمسِك بِالَّذى اوحِىَ اِلَيكَ اِنَّكَ عَلى صِراطٍ مُستَقيم؛(33) پس آنچه را بر تو وحى شده (قرآن) محكم بگير كه تو بر راه مستقيم هستى.» اين آيات و آيات ديگرى كه در اين مورد وارد شده،(34) بر يكى از ابعاد شخصيت پيامبر(ص) دلالت دارند و آن مقام هدايت يافتگى و هدايت گرى آن حضرت است. 9- پيمان بر اداى رسالت
يكى از مقامات متعالى و معنوى پيامبر(ص) پيمان خدا از او (چون ديگر پيامبران(عليهم السلام)) بر اداى رسالت است. اگر چه همه پيامبران در اين پيمان شريكند – كه نشان دهنده مقام معنوى آنان نزد خداوند است – ولى به هر ميزان كه موضوع و محتواى پيمان مهم باشد، شخص طرف پيمان از اهميت بيشترى برخوردار خواهد بود. از آن جا كه دين اسلام كاملترو جاودانه خواهد بود، پيمان بر اداى آن از اهميت ويژهاى برخوردار خواهد بود بنابراين پيامبر اسلام (ص) از اهميت ويژهاى درميان همه كسانى كه خداوند با آنها پيمان بسته، برخوردار است: «واِذ اَخَذنا مِنَ النَّبيّينَ مِيثاقَهُم ومِنكَ ومِن نُوحٍ واِبرهيمَ وموسى وعيسَى بنِ مَريَمَ واَخَذنا مِنهُم ميثاقاً غَليظا؛(35) و به خاطر آور هنگامى را كه از پيامبران پيمان گرفتيم و (همچنين) از تو و از نوح، ابراهيم و موسى و عيسى پسر مريم و ما از همه آنان پيمان محكمى گرفتيم (كه در اداى مسئوليت تبليغ و رسالت كوتاهى نكنند).» آيه مىفرمايد خداوند از همه پيامبران پيمان گرفته اما اين كه موادّ مورد پيمان چه بوده اشاره ندارد. بعضى از مفسران گفتهاند: خداوند از همه پيامبران و از جمله پيامبر اسلام(ص) پيمان گرفته كه: 1- خدا را بپرستند. 2- به پرستش خدا دعوت كنند. 3- همديگر را تصديق و تأييد نمايند. 4- خيرخواه قومشان باشند. 5- پيمان شديد گرفته كه بر سختىهاى رسالت و تبليغ شريعت، بردبار و شكيبا باشند.(36)
با توجه به آنچه در قرآن كريم از مقام معنوى پيامبر اعظم(ص) گذشت وظيفه ماست كه با شناخت اين مقام زمينه انس خود را با شخصيت و رهنمودهاى آن پيامبر بزرگ فراهم سازيم. پاورقي ها:پىنوشتها: – 1) مصباح الشريعة، ص 7.
2) اسراء / 1.
3) بقره / 23.
4) انفال / 41.
5) نجم / 10.
6) جن / 19.
7) فرقان / 1؛ حديد / 9.
8) نساء 172.
9) كهف / 110.
10) فصلت / 6.
11) اسراء / 79.
12) التفسير الكبير، ج 21، ص 31؛ التبيان، ج 6، ص 512.
13) الضحى / 5.
14) التفسير الكبير، ج 31، ص 213؛ الميزان، ج 20، ص 444؛ المنير، ج 30، ص 287.
15) نساء / 64.
16) مجمع البيان، ج 3، ص 68؛ التفسير الكبير، ج 10، ص 162؛ التبيان، ج 3، ص 244.
17) انفال / 32-33.
18) جامع البيان، ج 9، ص 233؛ المنار، ج 9، ص 657؛ اسباب النزول، ص 158؛ مجمع البيان، ج 4، ص 539.
19) اسراء / 1.
20) نجم / 13-18.
21) جامع البيان، طبرى، ج 15، ص 5-7؛ مجمع البيان، ج 6، ص 395.
22) كشف المراد فى شرح تجريد الاعتقاد، خواجه نصير الدين طوسى، ص 274.
23) نمل / 6.
24) تكوير / 25.
25) تكوير / 24.
26) حاقة / 44-46.
27) نجم / 3-4.
28) اسراء / 73-75.
29) جامع البيان، ج 15، ص 130.
30) مجمع البيان، ج 3، 105-109؛ تبيان، ج 6، ص 508؛ جامع البيان، ج 7، ص 201؛ مجمع البيان ج 6، ص 465.
31) احزاب / 40.
32) يس / 1-4.
33) زخرف / 43.
34) مؤمنون / 73.
35) احزاب / 7.
36) مجمع البيان، ج 8، ص 339.