يارى خدا ما را كافيست
«الذين قال لهم الناس ان الناس قد جمعوا لكم فاخشوهم فزادهم ايمانا وقالوا حسبنا الله ونعم الوكيل»
(سوره آل عمران – آيه 173)
مؤمنان به اين گونهاند كه اگر مردم (و منافقان) به آنان گفتند كه همانا مردم (دشمنان) صف آرائى كردهاند و گرد هم آمدهاند (كه شما را از بين ببرند و نابودتان سازند) پس از ايشان بهراسيد (نه تنها نمى ترسند) بلكه ايمانشان افزوده مىشود و در پاسخ آنان مىگويند خدا ما را بس است و او بهترين پشتيبان ما است.
اين آيه حكايت از يك جريان گذشته، در صدر اسلام دارد كه ابوسفيان مىخواست انتقام بگيرد پس نعيم بن مسعود اشجعى را فرستاد كه مسلمانان را از قريش بترساند و سپاهيان اسلام نه تنها نهراسيدند و نلرزيدند بلكه ايمانشان به خدا بيشتر شد و در پاسخ او همى گفتند: ما را خدا كافى است: ” حسبنا الله ” و او بهترين حامى است ” و نعم الوكيل “. ولى به هر حال نمونهاى است از وضعيت مسلمانان در برابر دشمنان اسلام در هر زمان و مكان. و به ما اين درس رادهد كه حوادث و سختى ها ما را از پاى در نياورد و در برابر دشمن هرچند مسلح به جديدترين و نيرومندترين سلاحها باشد تسليم نشويم و به خداى خود اكتفا كنيم و او را به حق نيرومندتر بدانيم نه اينكه فقط به زبان آوريم ولى در عمل از دشمنان خود بترسيم و خداى را از ياد ببريم.
مؤمن هميشه بايد در كشاكش زندگى همچو سنگ زيرين آسيا باشد، محكم و استوار، ثابت قدم و با قدرت، نه تنها خم به ابرو نياورد كه مقاومت كند، و در برابر تمام دشمنان خدا بى محابا بايستد و نترسد و نلرزد. امام صادق عليهالسلام مىفرمايد:
” إن المؤمن أشدّ من زبر الحديد. ان زبر الحديد اذا دخل النار تغير و ان المؤمن لو قتل ثم نشر ثم قتل لم يتغير قلبه ” همانا مؤمن از پاره هاى آهن شديد تر و محكم تر است چرا كه پاره آهن در آتش نرم مىشود و تغيير حالت مىدهد ولى مؤمن اگر كشته شود و دوباره زنده شود و باز هم كشته شود هرگز تغيير نمى كند و قلبش محكم و پا برجا است.
ضمنا از اينكه خداوند مىفرمايد كه در آن صورت ايمانشان زيادتر مىشود، معلوم مى شود كه هرچه دشمن بيشتر خود را آماده كند مؤمن سلحشورتر و جسورتر مىگردد و چون پا به كارزار گزارد بر ايمانش افزوده تر مى شود زيرا به خدا نزديكتر مىگردد و امدادهاى غيبى معنوى را با ديده قلببيند و بصيرتش در عقيدهاش بيشتر مىشود و قلبش در برابر نا ملايمات محكمتر مىشود، زيرا تا نبرد و جنگ نباشد انسان همچنان كسل و بى نشاط است ولى جنگ، ميدان آزمايش و صف آرائى ايمان و جدا شدن خوبان از بدان است. جنگ انسان را صيقلى و آبدار مىكند همانگونه كه طلاى ناب با آتش گداخته روشن تر و درخشنده ترگردد.
از آن سوى معلوم مىشود كه ايمان مردم يكسان نيست. و اين امرى است قطعى.هرچند فخر رازى (شيخ المشككين) تشكيك و ترديد كرده و مىگويد اگر ايمان تصديق است كه يكى بيش نباشد ولى اشتباه مىكند كه ايمان فقط تصديق نيست بلكه تصديق است همراه با عمل. تازه اگر فقط تصديق هم باشد، آنگونه كه على عليهالسلام حقايق را مىبيند و قدرت خدا را تصديق مىكند مانند خقيقت ديدن و تصديق ما است ؟ هرگز چنين نيست. على گويد: ” لو كشف الغطاء ما ازددت يقينا ” اگر پرده ها بالا رود بر يقينم افزوده نمى شود. آيا ما چنين هستيم ؟ آيا اعتقاد ما به غيب مانند اعتقاد اولياى خدا است ؟ اين چه سخن اشتباهى است.
بنا بر اين ايمان قطعا قابل زياده و نقصان است چه اعمال اجزاء باشد يا شرايط و آثار و هرچه ايمان تقويت شود عمل برتر مى گردد زيرا ايمان، تصديق به تنهايى نيست بلكه تصديق است و عمل، باور است و اجرا، حقيقت است و پيكار.
حسبنا الله و نعم الوكيل: چه قدر زيبا و پر معنى است اين سخن بزرگ. اگر كسى معتقد به خدا باشد و در عقيدهاش راستگو باشد قطعا از هيچ قدرتى چه برونى و چه درونى نترسد زيرا تكيه گاهش آنقدر بلند است كه عنقا به آن راه نيابد و بشر به او دسترسى نداشته باشد. ابراهيم خليل عليهالسلام آنگاه كه در ميان آتش انداخته شد تنها سخنش اين بود: حسبنا الله و نعم الوكيل. روح القدس با آن عظمتش نزد او مى آيد و مىپرسد: اگر درخواستى دارى ما در خدمت حاضريم.
حضرت خليل الرحمن جواب مىدهد اگر هم داشته باشم از شما ندارم، خدا مرا كافى است.
حقا كه خدا براى مؤمن كافى است: ” أليس الله بكاف عبده ” و مگر خدا براى بندهاش كافى نيست.
و مىفرمايد: ” و من يتوكل على الله فهو حسبه ان الله بالغ أمره ” و اين تأكيد ديگرى است بر اينكه اگر كسى بر خدا توكل كند قطعا خدا او را كافى است و حاجتش را برآورده مىكند.. ولى ما كه خدا را نمى شناسيم و متأسفانه به آن قدرت لايزالى پى نمىبريم از اين سلاحهاى مادى مىترسيم و از آنكه دشمنان در يك صف جمع شدهاند و ما به ظاهر دست تنها هستيم مىهراسيم ولى اگر چشم بصيرت بين داشته باشيم در يك طرف همه دنيا و تمام تسليحات آنها را مى بينيم و در طرفى ديگر خدا را. آيا آن نيروها بيشتر و بالاتر است يا نيروى لا يزال الهى؟!
پس آنكه ما را مىترساند شيطان است و ما بايد هميشه از آن بيزار باشيم و به سوى رحمان روى آوريم. خداوند مىفرمايد:
” انما ذلكم الشيطان يخوف أولياءه فلا تخافوهم و خافون ان كنتم مؤمنين ” فقط و فقط شيطان است كه پيروان خود راترساند پس حتما از آنان نترسيد و اگر ايمان داريد (و راست مىگوئيد) از من بترسيد.
ترس از خدا انسان را قوى و نيرومندسازد. و اگر قلبى از خدا خشيت داشت محال است از دنيائيان و ماديان و شياطين انسى و جنى بترسد. به اميد اينكه مردم سلحشور و استوار ايران همچنان در برابر دشمنان ظاهرى و باطنى با قدرت بايستند و با تكيه بر خداى خود به نيروى بى نهايت او وصل شوند و از هيچ قدرتى نهراسند و نلرزند كه خدا آنان را كافى است و خود دشمنان را نابود خواهد ساخت. ما بايد به وظيفه خويش عمل كنيد و أعدوا لهم ما استطعتم به همين معنا است مه هرچهتوانيم بايد نيروهاى خود را آماده سازيم، بقيهاش را به او كه قدرت مطلق است واگذاريم و مطمئن باشيم كه ما به حول و قوه خدا پيروز و سرفرازيم آمين رب العالمين.
پاورقي ها: