## تهيه و تدوين: حجةالاسلام و المسلمين محمد رضا مصطفى پور##
يكى از مباحث اساسى جامعهشناسى بحث علل پيشرفت وانحطاط جامعه است به اين معنا كه چگونه يك جامعه ترقى مىكند و چگونه و چرا جامعهاى سقوط مىكند، ناگفته نماند مفهوم پيشرفت و انحطاط روشن است و نياز به بيان ندارد آن چه كه مهم است، آن است كه تفسيرى صحيح از پيشرفت و انحطاط ارائه گردد.
علل و عوامل پيشرفت و انحطاط تبيين شود و روشن شود كه اگر جامعهاى پيشرفت كرد چگونه مىتوان آن پيشرفت را حفظ كرد و از سقوط و انحطاط آن جلوگيرى كرد و آن را از سقوط نجات داد.
مسئله پيشرفت و انحطاط از مسائل علوم انسانى است و وقتى مىتوان سخن صحيح را در اين رابطه بيان كرد كه هم انسان شناخته شود و هم جامعه شناخته گردد و چون انسان به جهان وابسته است در صورتى مىتوان انسان را شناخت كه جهان به خوبى شناخته گردد. وقتى انسان و جهان درست شناخته نشود انحطاط و پيشرفت جامعه نيز روشن نخواهد شد و به عبارت ديگر: تغيير پيشرفت و انحطاط جامعه به نوع جهانبينى بستگى دارد و چون جهان مختلف است تفسيرها از انحطاط و پيشرفت گوناگون است. انواع جهانبينى
دو نوع جهانبينى وجود دارد: 1- جهانبينى مادى 2- جهانبينى الهى
جهانبينى مادى هستى را مساوى ماده مىداند و عالم و آدم را مادى معرفى مىكند مىگويد: جهان داراى آغاز و انجام مادى است، اين نظام كيهانى در مرحلهاى ظهور مىكند و سرانجام نابود خواهد شد و بعد از زوال جهان چيزى نيست، انسان نيز يك پديده طبيعى و مادى است كه با تولد ظهور مىكند و با مرگ نابود مىشود. تمام حيات آدمى و حقيقت انسان بين گهواره تا گور خلاصه مىشود. وقتى جهان و انسان مادى باشد رابطه انسان و جهان نيز در همين مدار قرار مىگيرد و تحليل مىشود.
جهانبينى الهى
در جهانبينى الهى هستى اعم از ماده است بخشى از هستى ماده و بخشى از آن مجرد و غير مادى است. جهان نيز محدود به عالمطبيعت نيست بلكه بخشى از جهان طبيعت و بخشى از آن ماوراء طبيعت است. جهان نابود نمىشود بلكه جنبه جاودانهاى دارد، انسان نيز داراى وجود جاودانه است. انسان يك بدنى دارد كه در فاصله بين تولد و مرگ و گهواره و گور خلاصه مىشود ولى جانى دارد كه جنبه جاودانگى در او تأمين مىكند، اين روح و جان ظرف عقيده و افكار و انديشه و ملكات نفسانى و عواطف و گرايشهاى اوست و چون روح حقيقت مجرد است از بين نمىرود و چون ظرف از بين نمىرود، مظروف او كه عقيده و افكار و ادراكات و اوصاف نفسانى باشد نيز از بين نخواهد رفت، چنان كه قواعد رياضى و قواعد مبرهن فلسفى و قوانين كلى اخلاقى هرگز از بين نمىروند، روحى كه اين مسائل را ادراك مىكند نيز يقيناً از بين نمىرود، زيرا وقتى صفت پايدار بود، موصوف نيز پايدار خواهد بود. از باب مثال: اگر نقشى جاويد بود لوحى كه حامل اين نقش است جاويد خواهد بود، اگر معناى تقوا و عدالت و ايثار از بين نمىرود، روحى كه حامل اين اوصاف است از بين نخواهد رفت. بر اين اساس است كه هيچ وقت انسان نابود نمىشود. زيرا آن چه كه نابود شدنى است بدن انسان است. آن چه كه بين گهواره و گور خلاصه مىشود جسد و جسم انسان است. اما آن چه كه هويت واقعى انسان را مىسازد روح اوست و روح آدمى امرى جاودانه است. و چون روح جاودانه است ارتباطش با جهان نيز جاودانه است و جهان نيز غير از صبغه طبيعى و مادى. از صبغه ماوراء طبيعى و ملكوتى نيز برخوردار است اين جنبه ماوراء طبيعى و ملكوتى عالم جاويد است. معيار پيشرفت و انحطاط در جهانبينى قرآنى
قرآن در تفسير انحطاط و ترقى سبك خاصى دارد كه با جهانبينى و بينش آن هماهنگ است.
از ديدگاه قرآن كسانى كه بينش مادى دارند پيشرفت را از نظر اقتصادى به پيشرفت اقتصادى و رفاهى و از نظر سياسى به سياست بازى مىدانند. از باب مثال وقتى كه ادعاى پيشرفت و پيروزى آل فرعون را مطرح مىكند پيروزى و پيشرفت را در سياست بازى آن مىداند و گفته آنها را چنين نقل مىكند:
«قد افلح اليوم من استعلى ؛(1) هر كه اهل استعلا و برترىطلبى بود به فلاح و رستگارى مىرسد».
وقتى پيشرفت مالى و اقتصادى را مطرح مىكند مىفرمايد: «ان تكون امة اربى من امة؛(2) تمام تلاششان گروهى آن است كه از نظر مسائل رفاهى و مالى برجستهتر از ديگران باشد» از ثروتى برخوردار باشند كه برجستگى خود را با آن نشان دهند.(3)
اين گروه با اين ويژگىها در برابر انبياء مىايستند و با آنها مبارزه مىكنند گرچه در مبارزه خود شكست خوردند يعنى اين دسته با همه امكانات مالى و با همه مكر و فريب و تزوير سقوط كردند.
قرآن مىفرمايد: «وكم اهلكنا قبلهم من قرن هم احسن اثاثاً و رئياً؛(4) ما بسيارى را پيش از اين هلاك كرديم كه هم از نظر اثاث و لوازم خانگى از لوازم بيشترى برخوردار بودند و هم از نظر برخوردارى از مال و ثروت چشمگيرتر بودند»، افرادى كه در ديد مردم پيشرفته بودند و با چشمگير بودن، مردم را متوجه خودشان مىكردند و به عبارت ديگر: در گذشته عدهاى بودند كه از نظر اثاث و لوازم زندگى از زيبائى برخوردار بودند و هم به لحاظ مالى در معرض رؤيت مردم بودند اما با وجود اين هلاك شدند و اين امكانات و ثروت آنها را از سقوط و هلاكت حفظ نكرد. با اين بيان روشن مىشود كه سعادت و پيشرفت انسانى در گرو مال و ثروت و داشتن لوازم منزل زيبا نيست. برخوردارى از اين امور مشكل انسان را حل نمىكند.
زيرا مال و اولاد وسيله كمال و تقرب نيست چنان كه فرمود: «و ما اموالكم و لا اولادكم بالتى تقربكم عندنا زلفى ؛(5) اموال و فرزندان وسيله تقرب به كمال نيست».
همه آدميان مىدانند كه ناقص هستند نه حيات ما، نه عمر ما، نه سلامت ما، به دست ما نيست و روزى كه خطر فرا مىرسد مال و فرزند انسان براى او سودى ندارد.
خدا به پيامبر اسلام (ص) مىفرمايد: اگر مشركين حجاز و سردمداران شرك با سياست بازى در برابر تو صف آرايى كردند به آنها بگو: ما اقوامى را از بين برديم كه اين اقوام موجود يك عشر(يكدهم) قدرت آنها را نداشتند «ومابلغوا معشار ما آتيناهم ؛(6) يعنى مقتدران و قدرتمندان عصر تو بدانند كسانى قبل از آن هلاك شدند كه اين متمكنين يكدهم قدرت آنها را ندارند».
از اين سخنان استفاده مىشود كه نه قدرت و نه سياست بازى و نه ثروت عامل نجات و سعادت انسان نيست.
در برابر اين دسته انبياء هستند كه معيار فلاح و رستگارى را تزكيه نفس مىدانند «قد افلح من تزكّى ؛(7) هر كه اهل تهذيب روح و تزكيه جان است رستگار است» و فرمود «قد افلح من زكّيها؛(8) كسى كه خود را تزكيه و تهذيب كند به فلاح و رستگارى مىرسد» دليل اين مسئله آن است كه انسان فقط تن و بدن نيست بلكه آدمى جانى دارد كه ظرف انديشه و اوصاف نفسانى و عواطف است و اين جان مجرد است و چون جان و روح صبغه تجرد دارد با حقايقى بايد آراسته گردد كه با او هماهنگى داشته باشد.
بر اساس آموزههاى قرآنى پيشرفت انسان معلول رشد علمى و رشد عملى است، جامعهاى كه خوب بفهمد و فهميدهها را خوب عمل كند پيشرفت مىكند، رشد علمى به ايمان بر مىگردد و رشد عملى به عمل صالح و در قرآن كريم ايمان و عمل صالح دو ركن پيشرفت هستند.
در برابر عامل انحطاط انسان و جوامع به فقدان ايمان يا فقدان كارهاى خوب است جالب است كه به اين نكته توجه كنيم در ناحيه پيشرفت دو ركن معتبر است ولى در ناحيه انحطاط و سقوط فقدان يكى از آنها كافى است و آن كار بد موجب سقوط است اين كار بد چه از شخص خوب صادر شود و چه از شخص بد صادر شود يعنى اگر انسان به خدا و قيامت ايمان دارد ولى چون كار بد مىكند سقوط مىكند و گاهى آدم بدى است كه به خدا و قيامت اعتقادى ندارد او نيز سقوط مىكند.
با توجه به مطالب پيش گفته روشن مىشود تفسير پيشرفت و انحطاط فرد با جامعه به نوع جهانبينى افراد بستگى دارد، انسانى كه داراى جهانبينى مادى است آن را به گونهاى تفسير مىكند و انسانى كه داراى جهانبينى الهى است آن را به گونه ديگرى تفسير مىكند.
بر اساس بينش قرآنى و جهانبينى كه قرآن ارائه مىدهد پيشرفت جوامع و انسانها در پيشرفت فكرى و اعتقادى و علمى است كه از حق سرچشمه گرفته باشد و اساس آن را اعتقادات صحيح تشكيل دهد و در عمل در چارچوب آموزههاى دينى عمل كند چنين جامعه در همه ابعاد اقتصادى، سياسى و اجتماعى و فرهنگى و علمى پيشرفت خواهد كرد. حال با توجه به اين مطالب به بيان علمى پيشرفت و انحطاط جامعه پرداخته مىشود. عزّت در قرآن كريم
عزت از مباحثى است كه قرآن كريم آن را مطرح مىكند، عزّت از فضائل انسانى است و خوب و ذلّت از رذايل انسانى است و بد اما در حقيقت آن بيان ويژه خود را دارد.
عزّت به صلابت و نفوذ ناپذيرى است و لازمه صلابت و نفوذ ناپذيرى پيروزى است، براساس آموزههاى قرآن عزّت به اين معنا پيش خداست كه قرآن فرمود: «فانّ العزة لله جميعاً»(9) و اگر خدا عزيز محض است اگر كسى خواست از عزت سهمى ببرد، چارهاى ندارد كه با خدا رابطه داشته باشد، آنها كه با خدا رابطه دارند – مانند انبياء و شاگردان آن ها از عزّت برخوردارند «العزّة للّه و لرسوله و للمؤمنين؛(10) پيامبر عزيز است، مؤمنان عزيزند و سرّ بهره مندى آن از عزت وابستگى آنها به خداست» برخى به دنبال عزّت هستند اما نمىدانند كه عزّت كجاست و راه آن چيست چنان چه اگر انسانى تشنه است و به دنبال آب است اول بايد سرچشمه و محل وجود آب را بشناسد و در ثانى راه رسيدن به چشمه و دستيابى به آب را نيز بداند در اين صورت اگر حركت كرد و به آب رسيد و از آن استفاده كرد خود را از تشنگى نجات مىدهد.
قرآن كريم در باره منافقان فرمود: آنان به دنبال عزّت هستند ولكن بى راه مىروند زيرا عزّت واقعى پيش خداست. «ايبتغون عندهم العزّة فانّ العزّة لله جميعاً؛(11) منافقان با كافران ارتباط برقرار مىكنند آيا آنها به راستى مىخواهند از طريق اين ارتباط به عزت برسند، در حالى كه تمام عزتها مخصوص خداست». زيرا عزت همواره از علم و قدرت سرچشمه مىگيرد و تنها خدا عليم و قادر مطلق است ولى كفار قدرت و علمشان ناچيز است از اين رو آ نها نمىتوانند عزت را براى شما فراهم كنند.
در آيه ديگرى مىفرمايد: عدهاى عزت را از راه گناه تعقيب مىكنند نه از راه تقوا و لذا به آنها گفته مىشود از خدا پروا داشته باش، او عزت را در سايه گناه مىداند «و اذا قيل له اتق الله اخذته العزّة بالاثم».(12)
اين آيات نشان مىدهد كه عزت را بايد در سايه ارتباط با خدا بيابند زيرا سرچشمه عزتها اوست نه كفار و بيگانگان و نه راه گناه بلكه بايد با خدا رابطه برقرار كرد و از گناه پرهيز كرد. از اين رو در سوره فاطر فرمود: «من كان يريد العزّة فلله العزّة جميعاً اليه يصعد الكلم الطيّب و العمل الصالح يرفعه و الذين يمكرون السيئات لهم عذاب شديد و مكر اولئك هو يبور؛(13) كسانى كه عزت مىخواهنداز خدا بطلبند، زيرا تمام عزت از آن خداست (و راه وصول آن كسب عزت در پرتو عزت الهى است) سخنان پاكيزه به سوى او صعود مىكند و عمل صالح را بالا مىبرد و آنها كه نقشههاى سوء مىكشند عذاب شديد براى آن هاست و مكر و تلاش افسادگرانه آنان نابود مىشود و به جايى نمىرسد».
بر اساس اين آيه سرچشمه عزت خداست و راه رسيدن به آن عقيده خوب، منطق خوب، اوصاف نفسانى است كه به سوى خدا صعود مىكند و تنها عقيده و سخن كافى نيست بلكه عمل هم لازم است زيرا عمل صالح عقيده پاك را تقويت مىكند كه به سوى خدا صعود كند و وقتى صعود كرد به مركز عزت نزديك مىشود وقتى به مركز عزت نزديك شد پيشرفت مىكند و چيزى او را زايل نخواهد كرد و پيامبر و مؤمنان با كلمات طيّب و عمل صالح به مركز عزت نزديك شدند.
در مقابل اگر كسى از خدا فاصله گرفت در بخش عقيده دچار انحراف شد و در عمل به نافرمانى خدا مبتلا گرديد ذلت به سراغ او خواهد آمد. در واقع آن چه كه از منظر قرآن به صورت عزت و پيشرفت است اعتقاد و عمل است كه مواردى كه ذكر مىشود مصاديق آن اعتقاد و عمل مىباشد. عوامل پيشرفت
علل و عواملى كه در پيشرفت انسان و جوامع انسانى مؤثر است فراوان است برخى طبيعى است و برخى فكرى است و برخى اجتماعى و برخى روحى و معنوى كه در دين از آنها سخن به ميان آمده است. 1- عوامل طبيعى
يكى از مسائلى كه در پيشرفت جوامع مؤثر است شرايط طبيعى است كه آدمى در آن زندگى مىكند، اگر محيط طبيعى از سلامت و امكانات طبيعى مناسب برخوردار باشد پيشرفت مىكند از اين رو لازم است براى زندگى سرزمينى را انتخاب كند كه از شرايط خوبى برخوردار باشد، امام صادق (ع) فرمود: سرزمينى را براى زندگى انتخاب كنيد كه وجود سه اصل طبيعى را در آن احراز كرده باشيد «لاتطيب السكنى الّا بثلاث: الهواء الطيّب و الماء الغزير العذب و الارض الخوّاره ؛(14) زندگى در يك شهر وروستا وقتى گوارا است كه اولا مردم آن منطقه داراى هواى سالم بوده و از سلامت محيط زيست برخوردار باشند، زندگى بدون هواى سالم و پاكيزه گوارا نيست، ثانياً آب فراوان خوشگوار داشته باشند و ثالثاً زمينى داشته باشند كه نرم بوده و براى باغدارى و كشاورزى و مانند آن آماده باشد».
براساس اين سخن آدميان در انتخاب محل زندگى و سكونت بايد به دنبال انتخاب احسن باشد و محل زيبا و مناسب را براى زندگى انتخاب كند از اين رو نمىتواند جايى را كه نياكان او براى زندگى انتخاب كردهاند اما به لحاظ طبيعى و شرايط آب و هوايى براى زندگى پاكيزه مناسب نيست به دليل زندگى نياكان خود. تعصب داشته باشد و زندگى در همان شرائط نامناسب را ادامه دهد. اصول انسانى پيشرفت
امام صادق (ع) در كنار اصول سه گانه طبيعى به سه اصل انسانى اشاره كرده است كه جامعه براى بقاء و دوام نيازمند به آن سه اصل است «لايستغنى اهل كل بلد عن ثلاثة يفزع فى امر دنياهم و آخرتهم فان عدموا ذلك كانوا همجا، فقيهٌ عالمٌ ورعٌ، و اميرٌ خيرٌ مطاعٌ و طيّبٌ بصيرٌ ثقة؛(15) هر شهرى و كشورى نياز به سركرده است تا مردم در امور دنيوى و اخروى خود به آنها پناه ببرند و حل مشكلات خود را از آنها درخواست كنند به گونهاى كه اگر آن جامعه فاقد اين عناصر سه گانه باشد زندگى آنها انسانى نبوده و از خير بهرهاى ندارند اوّل داشتن فقهاى آگاه، مدير، مدبر، وارسته و پارسا، فقهاى دين شناس دين دار. زيرا اگر دين شناس دين دار در جامعه حضور داشته باشد هم با عمل خود و هم با سخن خويش مىتواند در دلهاى مردم نفوذ كند.
دوم: فرمان روايان و مسئولين سياسى كه هم در بينش هوشمندانه مسائل را تحليل كنند و هم خير خواه جامعه باشند و اگر جامعه از چنين مسئولينى بهرهمند باشند به طور طبيعى مردم از آن اطاعت مىكنند. زيرا اين دسته از مسئولين داراى پشتوانه مردمى هستند و اگر رهبران سياسى جامعه از پشتوانه مردمى برخوردار باشند، آن جامعه شكست نخواهد خورد. جامعه هيچگاه از زر يا زور يا نيرنگ اطاعت نمىكند و اگر اين عوامل بر جامعه مسلط شدند تا زمانى كه سلطه هست و ترس و وحشت حاكم است ممكن است چيزى گفته نشود ولى اگر روزنه ضعيفى پيدا شد آن جامعه مخالفت خود را نشان مىدهد و با عوامل زرو و زور و نيرنگ برخورد مىكند.
سوم: پزشك حاذقى كه مورد وثوق جامعه باشد، هم از نظر فنّ پزشكى از تخصص برخوردار و هم به لحاظ امانت دارى، مورد اعتماد مردم باشد. با اين بيان امام صادق(ع) معناى سخن رسول اكرم (ص) روشن مىشود كه فرمود: «انمّا العلم ثلاثة، آيةٌ محكمة او فريضةٌ عادلة او سنةٌ قائمة؛(16) علم سه چيز است آيه محكم و فريضه عادله و سنت قائمه، در واقع علم سه ركن است.
از مقايسه اين سخن رسول خدا (ص) و امام صادق (ع) روشن مىشود كه علم تنها علم تفسير و فقه و اصول و كلام و عرفان و حكمت نيست بلكه مراد هر علمى است كه در تأمين نياز جامعه سهم داشته باشد و همين علم است كه فرا گرفتن آن بصورت واجب عينى يا كفايى واجب است و اگر امتى به اين علوم آشنا شدند يعنى در بخش اعتقادات داراى عقايد خوب و محكم و مستدل بودند و در بخش اخلاقى داراى اخلاق فاضله بودند و در بخش علوم طبيعى و تجربى از بيگانه، مستغنى و بى نياز بودند و به بيگانه نياز نداشتند و در عمل بر اساس قسط و عدل عمل كردند آن جامعه سالم است و پيشرفت خواهد كرد.
در مقابل اگر جامعه فاقد دينشناس دين دار و مسئولين خيرخواه مطاع و پزشك آگاه و حاذق و مورد اعتماد باشد و يا در امور خود از جهت علمى و غير علمى به بيگانه نياز داشته باشد سقوط خواهد كرد. عوامل پيشرفت و سقوط از منظر امام على (ع)
علل پيشرفت يك امت و نشانههاى سقوط در بيانى از اميرالمؤمنين (ع) نيز تبيين شده است كه به آن اشاره مىشود حضرت فرمود: «يستدلّ على ادبار الدول باربع تضييع الاصول، والتمسك بالغرور، تقديم الاراذل و تأخير الافاضل؛(17) دولتها و جوامع زمانى به انحطاط گرايش پيدا مىكنند كه اصول ارزشى از بين برود و نيرنگ به عنوان اصل ارزشى مورد قبول قرار گيرد، فرومايه گان سمتها و مسئوليتها را به عهده گيرند و كسانى كه فاضلند منزوى شوند.
بنابراين اگر انسان با مطالعه دريافت اصول ارزشى در جامعه تضييع شده و تباه گرديده و نيرنگ و غرور و فريب جاى آن را گرفته و همچنين اگر پستهاى حساس جامعه در اختيار فرومايگان قرار گرفته و انسانهاى فاضل و شريف از تصدى آن مشاغل محرومند ، مىتواند استدلال كند كه آن جامعه به سوى سقوط و انحطاط مىرود و اگر يافت كه اصول ارزشى بر اركان جامعه حاكم است، صداقت و امانت دارى و تلاش و كوشش و عدالت و آزادى در آن جامعه برجسته است وانسانهاى شريف و فاضل مسئوليتهاى گوناگون را به عهده دارند آن جامعه پيشرفت خواهد كرد.
در بيان ديگرى امام على (ع) فرمود: «يستدل على الادبار باربع، سوء التدبير وقبح التبذير و قلة الاعتبار وكثرة الاعتذار؛(18) بر ادبار دولتها به چهار چيز استدلال مىشود 1- بدى تدبير 2- زشتى اسراف و تبذير 3- كمى اعتبار 4- بسيار مغرور شدن و يا بسيار پوزش خواستن».
بر اساس اين بيان اگر جامعهاى از مديريت خوب بهرهمند نباشد و گرفتار اسراف و تبذير و ريخت و پاش مالى باشد و از حوادث درس عبرت نگيرد و براى حوادث پيش بينى نشده، چارهانديشى وآينده نگرى نداشته باشد و به دليل خطاهايى كه مرتكب مىشود پيوسته پوزش بطلبد يا پيوسته در دام غرور باشد. آن جامعه و دولت سقوط خواهد كرد. ولى در مقابل آن اگر جامعه از مديريت و برنامه ريزى خوب برخوردار باشد و از اسراف و تبذير دورى گزيند و از حوادث و رويدادها درس عبرت بگيرد و از خطاء و اشتباه بجاى عذرخواهى بعد از خطا اجتناب كند پيشرفت خواهد كرد، چنان چه همان حضرت فرمود: «حسن التدبير و تجنّب التبذير من حسن السياسة؛(19) نيكويى تدبير و دورى و اجتناب نمودن از اسراف از نيكويى سياست است».
نتيجهگيرى: در اين مقاله اصل مسئله پيشرفت و انحطاط مطرح شد و بيان گرديد كه معناى انحطاط و پيشرفت روشن است اما مهم تفسير و بيان علل و عوامل آن است كه اين مسئله مهم مبتنى بر جهانبينى و بينشى است كه تفسير كننده آن را تبيين و بر آن اساس علل و عوامل آن را بيان مىكند سپس بر اساس جهانبينى دينى به برخى عوامل طبيعى و انسانى پيشرفت و انحطاط اشاره شده است. پاورقي ها:پىنوشتها: – 1. سوره طه،آيه 64. 2. سوره نحل، آيه 92. 3. واژه اربى، از ماده ربوه به معناى برآمدگى و برجستگى است، برجستگى زمين در بيابان را (ربوه) مىگويند. ربا نيز چون برآمدن مال بدون تلاش و كوشش است از همين ماده مشتق است. 4. سوره مريم، آيه 74. 5. سوره سبأ، آيه 37. 6. سوره سبأ، آيه 45. 7. سوره الاعلى، آيه 14. 8. سوره شمس، آيه 9. 9. سوره نساء، آيه 129. 10. سوره منافقين، آيه 8. 11. سوره نساء، آيه 129. 12. سوره بقره، آيه 206. 13. سوره زمر، آيه 10. 14. تحف العقول، انتشارات جامعه مدرسين، ص320. 15. همان، ص321. 16. اصول كافى، ج 1، ص32. 17. شرح غرر و درر، ج 6، ص450، شماره 10965. 18. شرح غرر و درر، ج6،ص 449. 19. همان، ج 3، ص 385.