تأثير محيط زيست سالم بر انسان در آموزه‏هاى اسلامى‏

مقدمه‏
به طور قطع يكى از امورى كه زمينه‏ساز سعادت و كمال انسان در دنيا و آخرت است، داشتن محيطى سالم و امن است، كه انسان بتواند در پناه آن، به تربيت جسم و جان خويش بپردازد و اصولاً يكى از وظائف مهم بشر كه حفظ جان است، جز با زيستن در محيط سالم و زيبا امكان‏پذير نيست. بدين سبب شرط اوليه داشتن روحى سالم، جسم سالم است و جسم سالم نيز فقط زمانى حاصل مى‏شود كه انسان از محيط زيست طبيعى سالم و دلگشا بهره‏مند باشد.
محيط زيست طبيعى سالم تأثير شگرفى بر روح و روان آدمى دارد. محيط پاك و آراسته و خرّم، زندگى را شاداب و معطر مى‏سازد. شنيدن آواز روح‏بخش پرندگان، ترنم لطيف جويباران، آهنگ دلرباى چشمه‏ساران، صفاى سبز سبزه‏زاران، نسيم لطيف كوهستان، رقص دلنشين درختان و زيبايى شهر و ديار، همه و همه تأثير اعجاب‏انگيزى بر زندگى و حيات انسان دارند. هر كسى از تماشاى چنين منظره‏هاى زيبايى احساس آرامش و نشاط كرده و امنيت و آسايش را در حيات خويش لمس مى‏كند. بر عكس، آسيب رساندن به محيط زيست و نابودى طبيعت باعث وارد آمدن صدمات و زيان‏هاى جبران‏ناپذيرى به بشريت مى‏شود.
افسردگى و افزايش بيمارى‏هاى روحى و روانى انسان امروز بدون ارتباط به آسيب رساندن به محيط زيست نيست. هيچ كس نمى‏تواند منكر بشود كه تخريب محيط زيست تأثير منفى بر شيوه رفتار آدميان مى‏نهد، و اثرات ويرانگرى بر اخلاق فردى و جمعى جامعه بشرى بر جاى مى‏گذارد.
آب و هوا، درختان و گياهان، غذاها و ميوه‏ها و به طور كلى طبيعت و محيط زيست نقش عظيمى در زندگى بشر دارند.
سلامت محيط زيست بر هوش و استعداد و لياقت‏هاى فردى اثر مى‏گذارد و ميانه‏روى در اخلاق و منش متأثر از ميانه‏روى در محيط زيست است.
ساكنان مناطق معتدل كره زمين، داراى ويژگى‏ها و روحيه‏هاى خاص هستند كه مقايسه با جوامع ساكن در مناطق گرمسير و سردسير، از تفاوت بسيارى برخوردارند.
محيط زيست افزون بر تأثير در قد و قامت و چگونگى اندام ظاهرى، بر فكر و انديشه و اعمال و رفتار انسان داراى تأثير شگرف است.(1)
قرآن‏كريم و روايات اسلامى فوائد بسيار آب، هوا، گياهان و درختان را با تعبيرهاى بسيار دقيق و گاهى شگفت‏انگيز برشمرده‏اند و از تأثير به سزاى آنها بر تن و روان آدمى سخن گفته‏اند.
دانشمندان مسلمان و غيرمسلمان نيز با توجه به طبيعت، از تأثير حيرت‏آور آن بر جسم و جان انسان سخن‏ها گفته و در مقايسه با جامعه‏هاى مختلف بشرى تأثير فراوان طبيعت را بر اعمال و رفتار و فكر و انديشه و نيز خصوصيات ظاهرى انسان، تبيين و تشريح كرده‏اند. از اين‏رو، در اين نوشتار برآنيم تا با ذكر برخى از آيات و روايات و گفتار دانشمندان مسلمان و غير مسلمان تأثير محيط زيست طبيعى سالم بر انسان را مورد بررسى قرار دهيم. آثار روانى آب و هوا بر انسان از ديدگاه قرآن و روايات‏
در آموزه‏هاى اسلامى از تأثير طبيعت در انسان به گونه‏هاى مختلف، سخن به ميان آمده است، چنان‏كه قرآن‏كريم درباره اثر محيط زيست مى‏فرمايد: «و البلد الطيب يخرج نباته باذن ربّه و الذى خبث لايخرج الاّ نكدا…؛(2) سرزمين پاكيزه، گياهش به فرمان پروردگار مى‏رويد؛ اما سرزمين‏هاى بدطينت و شوره‏زار، جز گياه ناچيز و بى‏ارزش، از آن نمى‏رويد.»
از اين آيه شريفه استفاده مى‏شود همان طور كه طبيعت و سرزمين پاك در رشد و پرورش بهينه گياهان مؤثر است، در رشد و تكامل انسان نيز مؤثر مى‏باشد، و همان‏گونه كه از زمينهاى شوره زار، جز گياهان بى ارزش نمى‏رويد، محيط آلوده نيز تأثير منفى و اثرات زيانبارى بر تربيت انسان دارد.

براين اساس، امام على(ع) در مذمت اهل بصره مى‏فرمايد: «اخلاق شما پست، پيمان‏هاى شما سست، سيره و روشتان دورويى و آب شهرتان شور(بدطعم) است.»(3) و در بيانى ديگر فرمود: خاك سرزمين شما بدبوترين خاكهاست؛ از همه جا به آب(سطح دريا) نزديكتر و از آسمان دورتر است (منطقه پست و پايين) كه 9دهم بديها در محيط شماست.(4)
آب تأثير شگرفى بر جسم و روح انسان دارد، به تعبير قرآن‏كريم «مايه حيات» همه چيز آب است.(5) و به بيان امام صادق (ع) طعم آب، طعم زندگى است: از امام صادق (ع) در باره طعم آب پرسيدند، حضرت فرمود: «براى يادگرفتن بپرس، نه براى به دشوارى انداختن؛ طعم آب، طعم زندگى است.»(6)
علامه مجلسى (ره) در تشريح اين حديث مى‏نويسد: «مراد از (طعم زندگى) اين است كه طعم آب با ساير مزه‏ها قابل مقايسه نيست و از بالاترين وسايل براى ايجاد و بقاى حيات است؛ پس مزه آب، مزه حيات است.»(7)
نگاه مسلمانان به آب، نگاهى سرشار از قداست و پاكيزگى و عظمت است، آب وسيله‏اى است كه زمينه ارتباط آنان با معبودشان را فراهم مى‏سازد. در شريعت اسلام هيچ‏كس نمى‏تواند به راز و نياز با خدا بپردازد و در آستان مقدس او به نماز ايستد، مگر اين كه با آب خود را شستشو دهد(8) و اين شستشو با آب داراى خصوصيات ويژگى‏ه‏اى است كه اگر درست انجام شود، نام وضو و غسل به خود مى‏گيرد.
هيچ مسلمانى نمى‏تواند به طواف خانه خدا بپردازد، جز آن كه زمينه آن را با آب فراهم آورده باشد و نيز تماس با خطوط قرآن‏كريم جايز نيست، مگر اين كه قبلاً زلال آب تماس گرفته باشد.

آب نه تنها جسم ظاهرى را شستشو مى‏دهد، بلكه حالتى روحى و روانى در انسان ايجاد مى‏كند و به او تقدس مى‏بخشد.(9) و زمينه‏ساز راه‏يافتن به حريم مقدسات دينى مى‏شود.
قرآن كريم مى‏فرمايد: «و انزلنا من السماء ماءً طهوراً؛(10) ما از آسمان، آبى طهور فرو فرستاديم.»
مفسران در تشريح طهور گفته‏اند: طهور يعنى، بسيار پاكيزه كه خود به خود پاك است و غير خود را پاكيزه مى‏كند، چرك را از جسم شستشو مى‏دهد و پليدى‏هاى روحى را از روان مى‏زدايد.»(11)
در روايات اسلامى به مسلمانان توصيه شده است كه هرگاه براى تطهير يا وضو نگاهشان به آب افتاد بگويند: «الحمدلله الذى جعل الماء طهوراً و لم يجعله نجساً؛(12) سپاس خداى را كه آب را (طهور) قرار داد (پاك و پاك كننده) و آن را پليد قرار نداده است.» بدين سان، آب با وصف پاك‏كنندگى، چهره‏اى مقدس به خود مى‏گيرد كه رفتن به حضور خالق يكتا بدون آن ميسر نمى‏شود و (و آن‏گاه كه آب يافت نشود و يا به دليلى براى شخص مضر باشد، بايد به جاى آن بر خاك پاك تيمم كرد.)(13) و تماشاى آب، شكر و سپاس الهى را مى‏طلبد. افزون بر اين، در روايات نگاه به آب جارى توصيه شده و آن را سبب جلاى چشم و افزودن روشنايى آن دانسته‏اند. چنان كه از امام صادق (ع) نقل شده است: «چهار چيز چهره را روشن و نورانى مى‏كند كه يكى از آنها نگاه كردن به آب جارى است.»(14)و نيز امام كاظم (ع) فرمود: نگاه به آب جارى چشم را جلا داده و به روشنايى آن مى‏افزايد.(15) بر اساس اين روايات نگاه كردن به آب جارى، خود نقشى به سزا در شادى و انبساط روحى داشته و علاوه بر روشن كردن چشم دل و افزايش بصيرت انسان، داراى تأثير قابل توجهى در تقويت نور چشم ظاهرى است.

افزون براينها، برخى آبها، مانند آب باران، آب جوشيده، آب زمزم، آب فرات و …مورد تمجيد بيشترى قرار گرفته و از آثار شگرف آنان بر جسم و روح آدمى اشاره شده است. نقش تربيتى هوا
هوا نيز همانند آب يكى از عوامل فوالعاده مهم حياتى براي زندگى انسان است؛ عامل حياتى كه بدون آن حتى لحظه‏اى زندگى امكان‏پذير نيست. اين عامل حياتى اطراف زمين را فرا گرفته است و ما اكسيژن مورد نياز خود را به وسيله تنفس از هوا مى‏گيريم. در هوا مقادير زيادى اكسيژن وجود دارد و گياهان نيز پيوسته اين موجود را تجديد مى‏كنند و نمى‏گذارند اين ماده حياتى از اندازه لازم كسر شود. در بيانات معصومان (س) از تأپير شگرف هوا بر جسم و جان سخن رفته و آثار مخصوص هواى هر فصل بيان شده است.
در منابع روايى اسلام به منافع فراوان گرما و سرما در طول سال اشاره شده و نيز در قرآن و روايات «بادها» با اهميت تلقى شده‏اند. پيداست كه باد چيزى جز هوا نيست و اگر هوا حالت وزش به خود گيرد، باد ناميده مى‏شود.(16)
امام على (ع) درباره اثر هواى هر فصل بر انسان فرموده است: «از سرما در آغاز آن (فصل خزان) پرهيز كنيد و در پايان آن (فصل بهار) به اسقبال آن بشتابيد (در پاييز خود را بپوشانيد و در آغاز بهار از لباس‏هاى خود كم كنيد)؛ زيرا تأثير سرما بر بدنها و درختان يكسان است. اوّل سرما درختان را مى‏سوزاند (باعث ريزش برگها و خشكاندن درختان مى‏شود و پايان آن مى‏روياند درختان را به برگ و بار مى‏آورد).»(17)
كلام امام درباره تأثير طبيعت بر جسم و جان آدمى بسيار روشن و صريح است و همان‏گونه كه طبيعت بر جسم و بدن اثرگذار است، بر روح و روان بشر نيز اثرگذار مى‏باشد؛ حضرت در اين بيان حكيمانه به مقايسه بين سرماى پاييز و سرماى بهار پرداخته‏اند گر چه به ظاهر، سرماى ابتداى پاييز و سرماى ابتداى بهار از جهت درجه برودت يكسان مى‏نمايد و هر دو فصل را فصل اعتدال هوا به شمار مى‏آورند، ولى تأثير اين دو كاملاً متضاد بوده و اثرى مخالف يكديگر دارند.
ابن ميثم بحرانى در شرح اين مطلب مى‏نويسد: پرهيز از اول سرما كه ابتداى پاييز است به اين دليل است كه تابستان و پاييز هر دو از جهت خشكى (يبوست) مشترك هستند و بدن‏ها با حرارت تابستان خو كرده‏اند؛ از اين رو، هنگامى كه با سرما مواجه شوند، به سرعت از آن متأثر شده و دو نيروى برودت و يبوست كه طبيعت ضعف و فناست در بدن قوى مى‏شود و به همين دليل درختان خشك شده و برگ‏هاى آنها مى‏سوزد و بدن‏ها ضعيف و لاغر مى‏شود… امّا سرما در آخر زمستان و طليعه بهار اثرى به عكس دارد؛ زيرا زمستان و بهار در طبيعت رطوبت، اشتراك دارند، ولى زمستان سرد است و بهار گرم و از اين‏رو سرماى آخر زمستان با حرارت بهارى ممزوج شده و از شدت سرما كاسته مى‏شود و اين اعتدال حرارت همراه با رطوبت زمينه مناسبى براى ايجاد طبيعت حيات و زندگى است و سبب رشد گياهان و به برگ و بار آمدن درختان و تقويت بدن انسان‏ها مى‏شود.(18) ابن ابى الحديد نيز ضمن تأييد سخن بالا، مواجه شدن بدن را با سرماى ابتداى پاييز به انسانى تشبيه مى‏كند كه ناگهان از مكان بسيار گرم به خانه بسيار سرد وارد شود، ولى مواجهه با سرماى طليعه بهار، موجب ضرر نيست؛ زيرا بدن با سرماى شديدترى در زمستان خود گرفته است.(19)
امام صادق (ع) در گفتگو با «مفضل بن عمر» به سودمندى بسيار در وجود سرما و گرما (در طول سال) اشاره فرموده و آن راسبب عبرت بشر و دليل محكمى بر تدبير حكيمانه الهى دانسته‏اند.
«(اى مفضل) به گرما و سرما با ديده عبرت بنگر كه پياپى بر اين عالم وارد مى شوند؛ اين دو دما، با فزونى و كاستى و تعادل باعث شده‏اند كه فصول و تنوع هوا در سال پديد آيد و مصالح فراوان را در پى داشته باشند؛ اين دو (گرما و سرما) بدن‏ها را دباغى كرده و باعث پايدارى و استحكام آنها مى‏گردند؛ تأمل كن كه چگونه يكى از آن دو به تدريج وارد ديگرى مى‏شود و آن ديگرى اندك اندك كم مى‏شود و ديگرى آرام آرام افزوده مى‏شود تا هر يك به منتهى درجه خود در فزونى و كاستى برسند؛ اگر يكى از آن دو، ناگهان وارد ديگرى مى‏شد، باعث بيمارى و زيان بدن‏ها مى‏شد….»(20)
در قرآن و روايات اسلامى از تأپير مهم بادها در زندگى انسان و نقش عظيم آن در عدم تعفن اشياى روى زمين سخن به ميان آمده است. خداوند متعال در سوره مباركه ذاريات، سوره را با سوگند به بادها آغاز مى‏كند: «و الذاريات ذرواً» كه همه مفسران قرآن مراد از آن را بادها دانسته‏اند(21) و دليل آن را بيان پيامبر اكرم(ص)(22)و حديث امام على (ع)(23) در پاسخ سوال ابن كوا و… دانسته‏اند.
شيخ طوسى (ره) پس از بيان اين كه شايد مراد قسم به پروردگار بادها باشد، مى‏گويد: اگر قسم به خود بادها باشد دليل آن، عظمت مهمى است كه در سكون و وزش بادها، براى پراكندن ابرها و گردافشانى ميوه‏ها و غذاها نهفته است.(24) مرحوم طبرسى دليل قسم به بادها را دو چيز دانسته است: نخست سودمندى‏هاى فراوان در بادها براى بندگان؛ و دوم اين كه بادها دليلى بر وحدانيّت خداوند و نوآورى آفرينش اوست.(25) جالب اين است كه خداوند پس از سوگند به بادها، به سه چيز ديگر سوگند خورده است: «فالحاملات وقراً فالجاريات يسراً فالمقسّمات أمراً»(26) گرچه مراد از آنها را ابرهاى حامل باران و كشتى‏ها و ملائكه دانسته‏اند، اما بعيد نشمرده‏اند كه مراد از اين سه نيز بادها باشند و فخر رازى اين احتمال را نزديكتر به واقع دانسته است؛ زيرا بادها افزون بر پراكنده كردن ابرها و گردافشانى غذاها، ابرها را حمل و جابجا كرده و در فضا به آسانى جريان داشته و ابرها را براي نقاط مختلف زمين تقسيم مى‏كند.(27) در هر صورت سوگند به بادها، نشان از نقش عظيم بادها بر زندگى بشر و تأثير آن بر جسم و جان انسانهاست؛ روايات اسلامى اين نكته را به روشنى بيان كرده و متذكر شده‏اند كه بادها باعث عدم تعفّن اشياى روى زمين هستند و اگر بادها وجود نداشتند، تعفّن اشيا و آلودگى محيط زيست بشر، مشكلات بسيارى را براى انسان به وجود مى‏آورد.
امام صادق(ع) در اين‏باره فرمود:
«اگر چند روز بادها حبس شده و نوزند، همه چيز تغيير پيدا كرده و فاسد مى‏شوند.»(28)
علامه مجلسى در شرح اين حديث مى‏نويسد: بادها باعث دفع فساد از اشياى روى زمين مى‏شوند و به منزله روح و بدن هستند كه هرگاه روح از بدن خارج شود، بدن متعفن مى‏شود، چنان‏كه اگر باد نوزد، فساد و تعفن روى زمين را فراخواهد گرفت.(29)
امام صادق (ع) در گفتگو با مفضل، به تفصيل از سودمندى‏هاى باد سخن گفته كه هر يك با واسطه و يا بدون واسطه بر جسم و جان انسان اثر مى‏گذارند، حضرت مى‏فرمايد: «باد باعث خوشبوئى اجسام بوده و ابرها را از جايى به جايى منتقل مى‏كند تا سود آن به عموم مردم برسد و نيز باعث برانگيختن و پديد آمدن ابرها و پراكنده كردن آنها و بارور شدن گياهان و درختان(30) و حركت كشتى‏ها و سد شدن آب و خشك شده رطوبت‏ها و لطيف شدن غذاها و بر افروختن آتش و زنده شدن چيزهاى روى زمين مى‏شود.»
«پس اگر باد نبود گياهان خشك و شكسته و همه چيز فاسد شده و حيوانات مى‏مردند.(31) نمى‏نگرى (اى مفضل) كه هنگام خوابيدن و ركود باد چگونه مصيبت برپا مى‏شود و جان‏ها را در معرض هلاكت مى‏افكند، سالمان را بيمار و بيماران را ناكار و ميوه‏ها را فاسد و سبزى‏ها را متعفن مى‏گرداند، و «وبا» را به دنبال دارد و غلات را نابود مى‏كند.»(32)
ابن عباس باد را لشكر بزرگ خداوند دانسته است. از وى گزارش شده است كه آب و باد دو لشكر از لشكرهاى الهى‏اند و باد لشكر بزرگ خداست.(33) تأثير محيط زيست بر انسان از ديدگاه انديشمندان اسلامى و غير اسلامى
تأثير محيط زيست در زندگى انسان را كسى نمى‏تواند ناديده انگارد. اين موضوع از چنان اهميتى برخوردار است كه دانش جديد به عنوان «اكولوژى» در كنار ساير دانش‏ها پديدار گشته است. اين دانش، عبارت است از: «مطالعه روابط ميان موجودات و محيط زيست آنها» بنابراين، «اكولوژى انسانى» تحقيقى درباره تأثير انسان بر روى محيط زيست و تأثير محيط زيست بر انسان مى‏باشد. و محيط زيست به قول «راجرز» (متخصص دانش اكولوژى) نه فقط شامل وسائل مادى و فضاى محيط بر دنياى انسان مى‏گردد، بلكه اشياى غير مادى (فرهنگ) را نيز در برمى‏گيرد، مى‏باشد.(34) و كه در واقع طيف گسترده‏اى از عوامل احاطه كننده، اعم از انسانى و غير انسانى، ملموس و غيرملموس را «محيط» گويند.(35)
انسان موجودى تأثير پذير است؛ محيط اطراف بر او اثر مى‏گذارند و شخصيت او در محيط زندگى او شكل مى‏يابد.
دانشمندان مباحث تربيتى، محيط زندگى انسان را به دو نوع مهم تقسيم كرده‏اند:
الف – محيط اجتماعى: منظور از محيط اجتماعى، انسان‏ها و روابط و پيوندهايى است كه افراد يك جامعه را احاطه نموده است. پيوندهاى فرهنگى كه به وسيله رسانه‏هاى جمعى و مجلات و نشريات و كتب و صدا و سيما صورت مى‏گيرد. و پيوندهاى اقتصادى كه به وسيله داد و ستد و … و پيوندهاى سياسى به وسيله حكومت، و پيوندهاى اخلاقى … كه بين افراد حاكم است. و خلاصه عوامل تشكيل دهنده محيط اجتماعى، موضوعاتى است كه در دانش اجتماعى و علوم انسانى مورد بحث قرار مى‏گيرد. اين نوع محيط در تكوّن شخصيت انسان نقش به سزايى دارد كه در مباحث تربيتى بايد بحث شود.
ب – محيط جغرافيايى (طبيعى): منظور از آن، همه عوامل در برگيرنده انسان است و آن عبارت از: آب و هوا، نور و حرارت، مسكن و خوراك، پوشاك و…. هر امر مادى كه انسان به آنها احاطه شده است، به مقدار قابل ملاحظه‏اى در تكون شخصيت او مؤثر است و هر انسانى تا حدى صفات و خلقياتش متناسب با محيط زيست طبيعى اوست؛ چنان كه محيط زيست طبيعى در تشكيل صفات جسمانى، از سفيدى و سياهى و رنگ مو، چاقى و لاغرى و بلندى و كوتاهى قد و مزاج و ساير صفات جسمانى تأثير به سزايى دارد.
متفكران و دانشمندان نيز از ديرباز به اين نكته مهم توجه داشته و به مناسبت‏هايى آن را يادآور شده‏اند؛ آنان معتقدند كه شرايط زندگى و آب و هوا و شرايط جغرافيائى در زندگى انسان و در تكون شخصيت وى تأثير به سزايى دارد. توجه به محيط جغرافيايى، ويژه تنها ژئوپوليتنها نيست، بلكه انديشمندان، فلاسفه، سياستمداران، نظاميان و علماى اجتماع از هردوت و ارسطو گرفته تا ابن‏سينا و منتسكيو و ابن خلدون، رابطه اقليم را با رفتار انسانى مورد بررسى قرار داده‏اند. پيروان مكتب بقراط در قرن پنجم قبل از ميلاد، تأثير آب و هوا و شرايط جغرافيائى را در عادات و اخلاق و فيزيولوژى انسان مطرح ساختند.
ارسطو، بر اين باور بود كه: انسان و محيط زيست دو چيز جداناپذير از يكديگرند؛ به نظر وى، انسان هم از عوامل جغرافيايى (محيط طبيعى) و هم از نهادهاى سياسى، تأثير مى‏پذيرد.(36)
فيلسوف مشهور، ابن سينا، پستى و بلندى‏هاى زمين را در چگونگى سامان‏يابى تن و روان آدمى مؤثر مى‏دانست. وى كوهستانى بودن منطقه سكونت انسان را سبب چالاكى و دليرى دانسته و متقابلاً بر اين باور بود كه پستى و خفگى منطقه سكونت، افسردگى و بيمارى را در پى‏دارد. وى دراين باره مى‏نويسد:
«ساكنان مناطق مرتفع و كوهستانى، نيرومند، قوى‏بنيه، دلير و چالاك‏اند و كسانى كه در مناطق خوش آب و هوا سكنى گزيده‏اند از نشاط و شادابى و سلامتى خاصى برخوردارند.(37) مردمان سرزمين‏هاى مرتفع، تندرست، نيرومند، چست و چالاك و داراى عمر زياد هستند، و ساكنان مناطق سنگلاخى داراى تن سخت و در هم فشرده و مفاصل محكم‏اند، قوى‏بنيه و در جنگ‏ها دليرند، در ياد گرفتن حرفه‏ها زيرك و اغلب كم خواب و بد اخلاق هستند.»(38)
همان‏گونه كه پستى و بلندى سرزمين‏ها، بر ساكنان آنان تأثير مى‏گذارد، بادها و نسيم‏هاى فصلى و نيز آب و هوا مناطق گوناگون بر جسم و جان انسان داراى تأثيرهاى متفاوتى هستند. باد پاييزى بدن را خشك و پژمرده مى‏كند و بر عكس نسيم دلنواز بهارى روح افزاست، دل را جلا مى‏دهد، خستگى را از تن مى‏زدايد و آدمى از نشاط و شادابى زايد الوصفى برخوردار مى‏شود.
ساكن مناطق گرمسير، در مقايسه با مردم ناطق سردسير، داراى تفاوت‏هاى بسيارى در جسم و جان و تن و روان هستند؛ آب و هواى مناطق مسكونى آنان نه تنها به رنگ پوست و زيبايى اندام تأثير مى‏گذارد، بلكه حتى خلق و خوى آنان نيز، از آن متأثر مى‏شود.
دانشمندان مسلمان همواره بدين نكته توجه داشته و بر آن تأكيد كرده‏اند، از اين روى به تعريف آب و هواى خوب و بد پرداخته‏اند.
ابن سينا معتقد بود كه ساكنان مناطق سردسير، نيرومند و از دل و جرأت بيشترى برخوردارند و اگر منطقه مسكونى آنان مرطوب نيز محسوب شود، مردمانش چاق و تر و تازه‏اند.
وى همچنين مردم مناطق مرطوب را به زيبا رويى توصيف كرده و در عين حال بر اين نكته توجه مى‏دهد كه آنان در ورزش زود خسته مى‏شوند.
همچنين او متذكر مى‏شود كه روحيه و حالات و رفتار مردم مناطق خشك كاملاً برعكس حالات و رفتار مردم مناطق مرطوب است.(39)
ابن سينا به طوركلى در معرفى هواى خوب و بد چنين مى‏گويد: «هواى خوب و مطلوب، هوايى است كه آزاد باشد و مواد خارجى از قبيل بخار و دود با آن نياميخته باشد و نيز در بين ديوارها و سقف محبوس نباشد (و آن در صورتى است كه تباهى فراگير بر هوا عارض نشده باشد و گرنه هواى جاهاى سرپوشيده سالم‏تر است) و بوى بد به دور باشد؛ هواى آزاد علاوه بر شرايط يادشده، لازم است از نسيم‏هاى مطبوع مدد گيرد. بديهى است كه بادهاى سلامت‏بخش غالباً در بلندى‏ها و جلگه‏هاى هموار مى‏وزد.»(40)
به طوركلى مى‏گوييم هوايى كه بعد از غروب خورشيد زود سرد شودو هنگام طلوع خورشيد زود گرم شود، هوايى لطيف است و در حالت عكس مخالف آن، بدترين هوا آن است كه دل را افسرده و نفس را تنگى بخشد.(41)
ابن‏سينا در مورد هواى آلوده مى‏گويد: هواى آلوده، تنفس را تنگ و اخلاط را زياد مى‏كند. وجود هواى آلوده را با دو علامت مى‏توان تشخيص داد: نخست اين كه در چنين هوايى ستارهگان كوچك در آسمان به زحمت ديده مى‏شوند؛ دوم اين كه درخشندگى ستارگان درخشان كاهش مى‏يابد و اين اجرام مرتعش به نظر مى‏رسند.(42)
منتسكيو در قرن هيجدهم به تفصيل از آثار شرايط جغرافيائى سخن گفت. منتسكيو عوامل جغرافيائى مانند، اقليم، منابع طبيعى، كوهستانى بودن يا جزيره نشينى و صحرانشينى را بر خلق و خوى اقوام مؤثر مى‏داند. منتسكيو در اثر مشهور خود «روح القوانين» درباره طبيعت و آب و هوا بحث كرده و مى‏گويد: صفات روح و عواطف انسانى در اثر آب و هواهاى مختلف تفاوت دارند. او مى‏گويد كه هواى سرد منتهى‏اليه الياف خارجى بدن ما را منقبض مى‏كند و اين انقباض باعث افزايش فعاليت آنها شده، موجب برگشت خون از انتهاى بدن به طرف قلب شده و هواى سرد طول اين الياف را كمتر نموده و بر نيروى آنها مى‏افزايد. برعكس هواى گرم منتهى‏اليه الياف را سست و دراز مى‏كند و از نيرو و قابليت حركت آن مى‏كاهد. از نظر منتسكيو انسانى كه در اقاليم سردسير پرورش مى يابد داراى قوت بيشتر، قلبى قوى‏تر، اعتماد به نفس، گذشت، عدم انتقام، صداقت و دورى از حيله و نيرنگ است.(43) همچنين وى مى‏نويسد: «در كشورهاى شمال، بدن شبيه به يك ماشينى است كه سالم و خوب شناخته شده باشد؛ اما زمخت است. چنين بدنى لذت خود را در چيزهايى مى‏داند كه بيشتر اعمال بدنى را تحريك كند و بنابراين از شكار و مسافرت و جنگ و شراب لذت مى‏برند. در كشورهاى شمالى ملتهايى خواهيد يافت كه كمتر معايب دارند و به اندازه كافى صداقت و صراحت لهجه و تقوى در آنها يافت ميشود؛ ولى به كشورهاى گرمسير وقتى نزديك مى‏شويد، گمان خواهيد كرد كه از سرچشمه اخلاق دور مى‏شويد. عواطف شديد توليد جنايات بزرگ مى‏كند هر كس مى‏خواهد مزاياى تسكين اميال و عواطف را از دست ديگرى بربايد و به خود تخصيص دهد.»(44) وى در همان اثر معروفش مى‏نويسد: «آب و هواى گرم، كم و بيش موجب سستى مى‏شود و برعكس در آب و هواى سرد اثرى است كه سكنه آن نقاط را كم و بيش نيرومند مى‏نمايد و مى‏توانند زحمات سخت و طولانى را تحمل كنند؛ اين موضوع نه تنها با مقايسه ملل و كشورهاى مختلف ثابت مى‏شود، بلكه هرگاه در يك كشور نيز سكنه نقاط گرمسير و سردسير آن را با هم مقايسه نمائيد، اين حقيقت به دست مى‏آيد. مثلا جرئت و فعاليت ملل شمالى چين زيادتر از فعاليت ملل جنوبى آن كشور است و همين طور فعاليت سكنه كره‏شمالى از سكنه جنوبى آن بيشتر مى‏باشد.»(45)
مورخ مشهور ابن خلدون نيز در مقدمه خويش تأكيد فراوانى بر آب و هوا و نقش آن در امر عمران و آبادانى نموده است؛ وى معتقد است كه ساكنان مناطق معتدل (كه از حرارت سوزان جنوب و سرماى شمال كره زمين در امانند) از جهت خلق و خوى و صورت و سيرت در اعتدال قرار دارند و براى ايجاد تمدن و عمران، معاش و اقتصاد و هنر و دانش مناسب‏ترند. او مرز اين بحث را تا مسئله نبوتها پيش برده و دليل بعثت انبياء در اين مناطق را (چرا كه خبري از بعثت پيامبرى در مناطق قطب شمال يا جنوب به ما نرسيده است) در همين نكته دانسته و رشد علوم و صنايع و … را در اين مناطق در ارتباط با همين مطلب مى‏داند و متذكر مى‏شود كه دورى از اعتدال در آب و هوا، موجب دورى از دانش و دين و نيز دورى از رفتارهاى انسانى مى‏شود.
ابن‏خلدون مى‏افزايد: «محيط زيست بر هوش و استعداد، درايت و كفايت فردى اثر مى‏گذارد و سلامتى عقل و روح و ميانه‏روى در اعمال و رفتار در گرو سلامت محيط زيست است. ساكنان مناطق معتدل كره زمين، از نشاط و شادابى ويژه‏اى برخوردارند، روش آنان معتدل و منشى ميانه دارند، افراط و تفريط در زندگى آنا كمتر و آبادانى و عمران در مناطق آنان بيشتر است. اعتدال بر جسم و رنگ پوست و اخلاق و عقايد آنان حاكم است، دورانديشى و تعقل در امور و شيوه آنهاست و سبك‏سرى و شادى بيش از حد كمتر در بينشان رواج دارد، نوع قد و قامت، رنگ و چگونگى اندام ظاهرى و درونى و حتى فكر و انديشه و اخلاق و منش هركس به طبيعت و محيط زيست وى بستگى دارد.»(46)
همچنين مى‏گفت: «مردم سكن در كوهستان‏ها، يعنى مناطق سرد، بيشتر آينده‏نگر و اهل تفكر و سحر خيزند و همواره آذوقه سال آينده را فراهم مى‏آورند.»(47)
ارسطو نيز بر اين مسئله تأكيد دارد كه: «مردم اروپا دليرند، ولى كم هوش، ليكن مردم آسيا هوشمندند.»(48)

از مطالب ذكر شده درمى‏يابيم كه پستى و بلندى سرزمين‏ها و نيز گرمسير و سردسير بودن آب و هواى مناطق (شرايط اقليمى) مختلف بر جسم و روح آدمى تأثير بسيار مهمى دارند؛ به طورى كه حتى شكل ظاهرى و رنگ پوست هركس با منطقه مسكونى او در ارتباط مستقيم است و علاوه بر آن، شرايط اقليمى بر خلق و خوى و رفتار و منش انسان اثر قابل توجهى دارد.
نكته شايان ذكر اين كه، محيط جغرافيائى حتى بر سياست، اجتماع، و اقتصاد، نيز تأثير مى‏گذارد؛ به گونه‏اى عده‏اى از دانشمندان، عقب ماندگى و يا پيشرفت جوامع بشرى را مربوط به موقعيت جغرافيائى و اوضاع اقليمى آن مى‏دانند. گروهى ديگر از دانشمندان دائره تأثيرگذارى موقعيتهاى جغرافيائى را آنقدر وسعت داده‏اند كه حتى موسيقى، سازها، نواها و رقص‏هاى اقوام مختلف را بازتاب اوضاع و احوال جغرافيائى و اقليمى مختلف آنها مى‏دانند. گروهى از دانشمندان معتقدند كه عوامل ژئوپوليتيكى تأثير مستقيمى در منازعات و بحرانهاى قومى داشته و طبيعت و ساختار جغرافيائى جوامع نقش بزرگى در ساختار روحى مردم نيز ايفا مى‏كند. آنها مى‏گويند: كوه‏هاى بلند و سر به فلك كشيده، معلمان بزرگى‏اند كه غرور و سركشى را بر ساكنان خود مى‏آموزند و زندگى در آغوش آنها روحيه انسان را سخت و مقاوم بار آورده و ساختار روانى او را به شكل كوه در مى‏آورد. طبيعت نقش مؤثرى در هويت ملتها و تمدنها داشته كه صفحات نخستين تاريخ بشر گواه روشنى بر آن است. تأثير گياهان در انسان از نظر اسلام‏
گياهان و درختان، سهمى به سزا و نقشى بسيار مهم در زندگى بشر دارند. تلطيف هوا، تعادل دماى محيط، حفاظت از خاك و تأمين
بخشى از مواد غذايى مورد نياز انسان و ساير موجودات، بخشى از سودمندي‏هاي فراوان آنهاست. افزون بر اينها، گياهان و به طوركلى فضاى سبز كه شامل مراتع و جنگلها و پاركها مى‏شود، تأثير بسيار مثبتى بر روح و روان آدمى دارند.
تماشاى گلبرگ‏هاى لطيف و خوش‏رنگ، غنچه‏هاى زيبا و بانشاط، شكوفه هاى دلربا و جذاب، گلهاي رنگارنگ و باطراوت، تركيب موزون برگها، چشم‏انداز بهجت‏آور بوستان‏ها و جنگل‏ها، انسان را غرق در لذت و شادى مى‏كند. افسردگى‏ها و غمها را مى‏زدايد و در وى تازگى سرورآميز مى‏آفريند.
تماشاى گياهان خرم و سرسبز و نگاه به مناظر جذاب آنها، از مواردى است شريعت اسلام بدان دعوت نموده است، و تعبيرهاى پيشوايان معصوم (ع) نيز در بيان فوائد فراوان اين نعمت‏هاى خدادادى (گياهان)، بسار حيرت‏انگيز است.
قرآن‏كريم در چندين آيه، گياهان را «شادى‏آفرين» دانسته و آنها را به «بهجت‏انگيزى» توصيف مى‏كند كه به جهت اختصار به سه آيه شريفه اشاره مى‏كنيم:
قرآن‏كريم مى‏فرمايد: «و ترى الارض هامده، فإذا انزلنا عليها الماء اهتزّت و ربت و انبتت من كل زوج بهيج؛(49)زمين را مرده و فسرده مى‏بينى و چون آب باران بر آنها فرستيم، بجنبد و بر دمد و انواع گياهان زيبا و شادى‏آفرين بروياند.»
واژه «بهيج» از ماده «بهج و بهجه» است كه به معناى شادى، خوشحالى و سرورى است كه از نيكويى و زيبايى چيزى برخيزد. چنان كه مفسر بزرگ شيعه، شيخ طوسى (ره) مى‏فرمايد:
«بهجت، چشم‏انداز زيبايى است كه وقتى انسان بدان مى‏نگرد، غرق در شادى و سرور مى‏شود …(50) و «بهيج» صورت زيبايى است كه تماشاى آن لذت‏آور و سرورآفرين است.»(51)اين آيه شريفه مشعر بر اين است كه در پرتو فرود آمدن باران، زمين جنبشى سرورآميز را آغاز مى‏كند و در پى آن، اناع گوناگون گياهان در آن مى‏رويد و سبزى و خرمى آن چشم هر بيننده‏اى را مى‏نوازد و قلبش را سرشار از شادى و بهجت مى‏نمايد.
همچنين در آيه‏اى ديگر مى‏فرمايد:
«و الارض مددناها و القينا فيها رواسى و انبتنا فيها من كل زوج بهيج؛(52) زمين را بگسترديم و در آن كوه‏هاى بلند و استوار نهاديم و از هرگونه گياه زيبا و بهجت‏افزا در آن رويانديم.»
همچنين در اين‏باره در آيه ديگر خداوند متعال وصف زيباى «ذات بهجه» را به درختان داده و مى‏فرمايد: «و انزل لكم من السماء ماء فانبتنا به حدائق ذات‏بهجة؛(53)خداوند براى شما از آسمان آبى فرو فرستاد كه بدان بوستان‏هاى خرم و شادى‏آفرين رويانديم.» اين طراوت، نشاط و بهجت‏انگيزى گياهان و درختان در انسان انگيزه‏اى ايجاد مى‏كند و او را به سمت عمران و آبادانى زمين و اميدوارى به زندگى سوق مى‏دهد. چنان كه علامه شعرانى (ره) در اين باره مى‏نويسد: «خرمى گياه سبز و درخت و گل و شكوفه كه در اين آيات ذكر شده است، در انسان رغبت و نشاطى به وجود مى‏آورد كه زمين را آباد كند و كشت و زرع بسيار شود و روزى مردم فراح گردد.»(54)
در سخنان گوهربار معصومان (ع) نيز از تأثير بسيار مثبت گياهان و درختان در جسم و روح آدمى، تعبيرهاى گونانى آمده‏است.
در برخى از قبيل روايات، از تأثير مناظر سرسبز بر تقويت ديده و بصيرت انسان و زودن افسردگى‏ها و از بين رفتن بيمارى‏ها روحى و روانى، سخن به ميان آمده است، و در بعضى از رقابت لذت تماشاى گياهان با لذت‏هاى ديگر بحث شده است، كه به جهت اختصار، به برخى از آنها اشاره مى‏كنيم:
در روايتى از امام صادق (ع) نقل شده كه فرمود: «چهار چيز چهره را نورانى و روشن مى‏كند كه يكى از آنها تماشاى گياهان خرّم و سرسبز است.»(55)
از امام كاظم(ع) نيز روايت شده كه فرمود: «ثلاثة يجلين البصر، النظر الى الخضرة و النظر الى الماء الجارى و….؛(56) نگاه به گياهان خرم و سرسبز، چشم را جلا مى‏دهد و بر روشنايى آن مى‏افزايد.» گاهى احتمال داده مى‏شود كه مراد از اين‏گونه روايات اين است كه نگاه كردن بر سبزى و خرمى گلها و گياهان، بر بصيرت آدمى مى‏افزايد و چشم دل را روشن مى‏سازد؛ زيرا در برخى تعبيرها، اين‏گونه آمده است:
«نگاه به سبزى و نشستن روبه روى كعبه (و نگريستن بدان) …. و پاكيزه نگه داشتن محل سكونت، بر قوت ديده مى‏افزايد.»(57)
اما با امعان نظر درمى‏يابيم كه ذكر موارد ديگرى در رديف گياهان سرسبز، همچون «آب جارى» و «سرمه كشيدن هنگام خواب»، شاهد بر اين است كه موارد ياد شده در روايات، علاوه بر روشن كردن چشم دل و افزودن بر بصيرت آدمى، كه با نظاره و تأمل عميق در تمام مخلوقات الهى به دست مى‏آيد داراى تأثير مهمى در تقويت نور چشم ظاهرى است.
در روايتى از امام رضا (ع) نقل شده كه فرمود : «الطيب نشره و العسل نشره، و الركوب نشره و النظر الى الخضره نشره؛(58)بوى خوش، عسل، سواركارى و نگاه به مناظر سرسبز و خرم، باعث نشاط و شادى مى‏شود.»
بر طبق اين نقل، نگاه به مناظر جذاب و سرسبز گياهان برخى از بيمارى‏ها را روحى و روانى را از بين مى‏برد و افسردگى‏ها و غمها را مى‏زدايد. چنان كه تشريح منعاى واژه «نشره» مؤيد آن است : «نشره چيزى است كه موجب آرامش وراحتى اعصاب. مى‏شود، پس از آن كه دچار بيمارى و افسردگى شده است.»
از مجموع روايات ياد شده درمى‏يابيم كه تماشاى سرسبزى و خرمى گياهان و درختان لذت بخش و شادى آفرين است؛ به گونه‏اى كه گاه شگفتى و حيرت انسان را برمى‏انگيزد و با ديگر لذتها و خوشى‏ها رقابتى پيروزمندانه مى‏كند.
امام صادق (ع) به مفضلّ مى‏فرمايد: «مع ما فى‏النبات من التلذذ بحسن منظره و نظاراتها التى لايعدلها شى‏ء من مناظر العام و ملاهيه.»(59)
امام صادق (ع)، در ابتدا متذكر منافع فراوان گياهان و درختان و استفاده بيشتر از آنها مى‏شود، و آن‏گاه مى‏فرمايد: نگاه كن به گل‏هاى رنگارنگ، شكوفه‏هاى زيبا و درختان سرسبز و خرم، جنان لذتى به آدمى مى‏بخشد كه هيچ لذيى را با آن برابر، نمى‏توان كرد.
در منابع روائى اسلام، بر اين نكته تاكيد شده كه «سفره‏هاى خويش را با سبزى آراسته كنيد» و نهادن سبزى در سفره، در رديف «بسم‏الله» ذكر شده است:
«سفره‏هاى خود را با سبزي، سرسبز كنيد؛ زيرا وجود سبزى در سفره همراه با بسم‏الله، دوركننده شيطان است؛ در روايتى ديگر آمده است: سفره‏هاى خود را با سبزى زينت دهيد.»(60)
در روايت ديگرى، «حنّان» گزارش مى‏كند كه: «من همراه امام صادق (ع) بر سر سفره بوديم، حضرت سبزى ميل فرمود، ولى من به دليلى سبزى مصرف نمى‏كردم، امام به من فرمود: مگر نمى‏دانى كه هيچ‏گاه براى اميرالمؤمنين، على (ع) غذا نمى‏آوردند، مگر اين كه در كنار آن سبزى وجود داشت؟ گفتم چرا؟ حضرت فرمود: دلهاى مؤمنان سبز است و به سبزى اشتياق دارد.»(61)
بر اساس روايت ديگرى امام كاظم (ع) فرمود: «اما علمت انّى لا آكل على مائدة، ليس فيها خضرة؟؛(62) من از سفره‏اى غذا نمى‏خورم كه در آن سبزى نباشد.»
روايات ياد شده، به روشنى بر اهميت نظاره و مصرف سبزى‏ها دلالت دارد و تأكيدى است بر تأثير سبزى‏ها بر جسم و روح آدمى.
برخى از روايات تأثير مثبت و شگرف استشمام گلها و يا درختان ويژه‏اى را در روان آدمى برشمرده است؛ چنان كه امر به استشمام گل سرخ و نرجس و… شده است و بوى عطرآگين ملائكه به بوى خوش گل تشبيه شده است.
امام كاظم (ع) به نقل از پدران بزرگوارش (ع) از پيامبراكرم (ص) نقل مى‏كند كه حضرت فرمود: «بوى خوش فرشتگان الهى، بوى (دل‏انگيز) گل است…»(63)پيامبر اكرم (ص) در اهميت استشمام گل سرخ فرمود: «هركس مى‏خواهد بوى عطرآگين مرا ببويد، گل سرخ را استشمام كند.»(64)
درباره گل نرجس نيز از پيامبر اسلام (ص) نقل شده كه فرمود: «گل نرجس را حد اقل در هر روز يا در هر هفته يا در هر ماه يا در هر سال و يا در طول عمر يكبار ببوئيد؛ زيرا در دل انسان مايه‏اى از جنون و جذام و برص وجود دارد كه استشمام گل نرجس آن را ريشه‏كن مى‏كند.»(65)
از امام على (ع) نيز نقل شده كه فرمود: «گل نرجس را حد اقل در هر سال يك بار ببوئيد؛ زيرا در دل انسان حالتى است كه تنها گل نرجس آن را مى‏زدايد.»(66)
در روايتى از امام رضا (ع) نيز نقل شده كه فرمود: «استشمام گل نرجس را به تأخير نيندازيد؛ همانا بوئيدن آن مانع از ابتلاء به زكام در زمستان است.»(67)
بديهى است، اين‏گونه روايات، بيانگر اهميت استشمام گل به ويژه گل سرخ و گل نرجس و بيان‏كننده تأثير مهم و شگرف آن بر جسم و روان آدمى است.
از آنچه گذشت درمى‏يابيم كه غنچه‏ها، شكوفه‏ها، درختان، جنگلها و مراتع از زيباى‏هاى طبيعت‏اند كه خداوند در زمين به وديعت نهاده است.
اساساً تأمل عميق در مظاهر زيباي عظيم آفرينش در جسم و روح آدمى سه اثر بسيار بزرگ دارد:
الف – تماشاى طبيعت سرسبز و اصولاً شگفتى‏هاى زيباى جهان هستى مى‏تواند انسان را به نظاره زيبايى‏هاى نامحسوس رهنمون كند؛ به گونه‏اى كه حقايقى چه به طور مستقيم و چه به طور غيرمستقيم براى انسان روشن خواهد گشت كه حتى در احساس عظمت ملكوت درونى و ملكوت بيرونى ظاهر خواهد گشت، ولى متأسفانه چه اندك‏اند افرادى كه قدرت گذشت از سطوح ظاهرى درون و بيرون به اعماق حقايق و به قول افلاطون از سايه‏ها به واقعيات را بوده و از اين راه به معرفت‏هاى والاترى در قلمرو درون ذات و برون ذات موفق شوند.
ب – غم‏ها را مى‏زدايد، به انسان آرامش و آسودگى خاصى مى‏بخشد و او را شاد و خوشحال مى‏كند.
ج – خداوند روح بشر به گونه‏اى آفريد كه استعداد بسيار گسترده‏اى دارد كه بدون ارتباط با زيبايى‏ها، راكد و خنثى مى‏گردد و در نتيجه روح تنها با كميت و گسترش‏هاى مادى محض ارتباط پيدا مى‏كند و خود را در قفس مى‏بيند. پاورقي ها:پى‏نوشت‏ها: – 1. مقدمه ابن خلدون، ص 82. 2. سوره اعراف، آيه 58. 3. صبحى صالح، نهج البلاغه، خ‏13. 4. همان. 5. سوره انبياء، آيه 30. 6. بحارالانوار، ج‏66،ص‏447. 7. همان. 8. داشتن وضو يا غسل شرط تكاليف واجب است و براى انجام دعاها و تكليف‏هاى مستحبى، مستحب است و اصولاً وضو داشتن در تمام حالات در اسلام امرى نيكوست. (ر.ك: عروة الوثقى، ج‏1،ص‏141وسائل الشيعه، ج‏1،ص‏258. 9. وسائل الشيعه، ج‏1،ص‏276. 10. سوره فرقان،آيه 48. 11. ر.ك: تفسيرالميزان، ج‏15،ص‏226،تفسير مجمع البيان، ج‏7،ص‏301،تفسير كشاف، ج‏3،ص‏284. 12. وسائل الشيعه، ج‏1،ص‏110و 282. 13. سوره نساء،آيه 43 ،سوره مائده،آيه 6. 14. بحار الانوار، ج‏76،ص‏289. 15. همان، ج‏10،ص‏246و ج‏59،ص‏144. 16. در گفتگو بين امام صادق(ع) و مفضل نيز به اين نكته اشاره شده است: «و منه ج‏الهواء( الريح الهابة». بحارالانوار، ج‏3،ص 120. 17. نهج البلاغه، فيض الاسلام، ص 1146،حكمت ؛123 صبحى صالح، ص 491،حكمت 128. 18. كمال الدين هيثم بن على بن ميثم بحرانى، شرح نهج البلاغه، قم، انتشارات دفترتبليغات، ج‏5،ص‏311. 19. شرح نهج البلاغه، ج‏18،ص‏319. 20. بحار الانوار، ج‏3،ص‏118. 21. ر.ك :روح المعانى ، آلوسى، ج 27 – 28،ص‏2،مجمع البيان ، طبرسى، ج‏9،ص‏254،تبيان، طوسى، ج‏9،ص‏379،تفسير شبر، ص‏486،تفسير كشاف، زمخشرى، ج‏4،ص 394. 22. روح المعانى، ج‏28-27،ص‏2. 23. كشاف، ج‏4،ص‏394. 24. التبيان، ج‏9،ص‏379. 25. مجمع البيان، ج‏9،ص‏254. 26. سوره ذاريات،آيه 4-2. 27. تفسير الميزان، ج‏18،ص‏369،كشاف، ج‏4،ص‏394. 28. بحارالانوار، ج‏57،ص‏15. 29. همان. 30. بارور كردن گياهان توسط بادها در قرآن نيز مطرح شده و رياح لواقح ناميده شده اند، سوره حجر،آيه 22. 31. بحارالانوار، ج‏57،ص 7و ج‏3،ص‏102. 32. همان، ج‏3،ص‏119. 33. همان، ج‏57،ص‏18. 34. ادوارد، س، راجرز، اكولوژى انسانى و بهداشت، ديباچه مؤلف، ترجمه: دكتر سياوش آگاه، چاپ اول، سال‏1348،مؤسسه مطالعات و تحقيقات اجتماعى. 35. ر.ك: جميز بابر و مايكل اسميت، ماهيت سياستگذارى خارجى، ترجمه دكتر سيف زاده، ص‏135،چاپ اول، سال‏1373،تهران، نشر قومس. 36. همان، ص‏138-134. 37. قانون، ابن سينا، كتاب اول، ترجمه عبدالرحمن شرفكندى (هه‏ژار)، چ: ششم، سروش، 1370،ص‏213. 38. همان، ص‏213. 39. همان. 40. قانون در طب، كتاب اول، ص‏197. 41. همان، ص‏214. 42. همان، ص‏199. 43. منتسكيو، روح القوانين، ص‏230. 44. همان، ص‏233. 45. همان، ص‏274. 46. مقدمه ابن خلدون، ص‏86-82. 47. همان، ص‏161. 48. ر.ك: ارسطو، سياست، ترجمه حميد عنايت، شركت سهامى كتابهاى جيبى، چاپ سوم، 1358،ص‏297. 49. سوره حج،آيه 62. 50. التبيان فى تفسيرالقرآن، ج‏8،ص‏108. 51. همان، ص‏239. 52. سوره ق،آيه 7. 53. سوره نمل،آيه 60. 54. نثر طوسى، ص‏97. 55. بحارالانوار، ج‏76،ص‏289،و ج‏73،ص«:94اربع يضئن الوجه: النظر الى الوجه الحسن، و النظر الى الماء الجارى، و النظر الى الخضرة و الكحل عندالنوم». 56. تحف العقول «ابن شعبه» مترجم عطايى؛ بحار ج‏10، ص‏246 و ج‏59، ص 144و ج‏75،ص‏291و ج‏101،ص 45و با تعبير «يجلون البصر» در ج‏76،ص‏291،الشوكانى، الفوايد المجموعه، ص‏241. 57. قال الشافعى: «اربعه تقوى البصر: الجلوس تجاه الكعبه، الكحل عندالنوم و النظر الى الخضره و تنظيف المجلس.» 58. بحارالانوار، ج‏76،ص‏289. 59. بحارالانوار، ج‏3،ص‏129. 60. مكارم الاخلاق، ص‏176. 61. وسائل الشيعه، ج‏16،ص‏513. 62. وسايل الشيعه، ج 16،ص‏531. 63. بحارالانوار، ج‏66،ص‏177. 64. همان، ج‏73،ص‏147و ج‏62،ص‏299 با اندكى اختلاف. 65. بحارالانوار، ج‏62،ص‏99. 66. تمام نهج البلاغه، تحقيق و تنسيق: صادق الموسوى، بيروت، الذار الاسلاميه، 1414،ص 547.با اندكى تفاوت در الفاظ: بحارالانوار، ج‏66، ص‏176. 67. بحارالانوار، ج‏62،ص‏324.