هشدارهاى اجتماعى 2

«بد اخلاقى»
امام على(ع): «عليكم بمكارم الاخلاق فأنها رفعة، و اياكم و الأخلاق الدنية فأنها تضع الشريف و تهدم المجد»(1) مقدمه
موضوع بحث هشدارهاى اجتماعى از نگاه آيات و روايات است، مقصود از اين عنوان آن صفات و خصالى است كه در جامعه و در ارتباط با ديگران ظهور و بروز مى‏يابد. ممكن است يك صفت از يك جهت اخلاقى و فردى باشد ولى از جهت ديگر چون آثار و پى آمدش دامن اجتماع را مى‏گيرد و به همنوعان و هم كيشان مربوط مى‏شود صفت و هشدار اجتماعى باشد.
«درست است كه زندگى فردى نيز بدون اخلاق، لطافت و شكوفايى و زيبايى ندارد، درست است كه خانواده‏ها بدون اخلاق سامان نمى‏پذيرند. ولى از آنها مهمتر زندگى اجتماعى است كه با حذف مسائل اخلاقى به سرنوشت دردناكى گرفتار مى‏شود كه بدتر از آن تصوّر نمى‏شود.»(2) و بد خلقى و سوء خلق از اين گونه مقولات است…
دو واژه نزديك به هم در ادبيات قرآنى و روايى بكار رفته است: خَلق و خُلق‏
اولى به معناى شكل و ساختار جسمى و ظاهرى انسان است مانند بلند قد بودن و يا كوتاه قد بودن، سياه و سفيد، چاق و لاغر ومانند اين ويژگيها كه مربوط به ژن افراد مى‏شود و بسيارى از اين‏ها از اختيارات انسان خارج است.
اگر انسان اراده كند كه بلند قد شود و يا رنگ پوستش كه ذاتى اوست عوض شود يا امكان ندارد و يا به سختى و به ندرت صورت مى‏گيرد.
اما خُلق و هيأت و شكل روحى و روانى آدمى مربوط به اراده و اختيار اوست، هر كسى در اين زمينه، معمار و نقاش شخصيت خويش است مى‏تواند چهره زيبا و دلپذير و دوست داشتنى از خود اخلاقى خويش ترسيم كند و متصف به صفات زيباى اخلاقى گردد كه از آن در فرهنگ دينى به «محاسن» و «مكارم» اخلاقى ياد شده است و مى‏تواند به گونه‏اى ساختار روحى خود را تنظيم كند كه بازتاب آن در رفتار او بسيار زشت و نازيبا و نفرت آور و دافعه ساز باشد كه از آن به «مساوى اخلاق» «سوء الخلق» و مانند آن نام برده مى‏شود به همين جهت علماى اخلاق در تعريف اين دو واژه گفته‏اند:
«الخَلق و الخُلق فى الاصل واحد لكن خصّ المفتوح منه بالهيئات و الآشكال و الصور المدركة بالبصر و خصّ المضموم منه بالقوى و السجايا المدركة بالبصيرة».(3)
خلق و خُلق در ريشه يكى هستند لكن خلق به شكل و هيأت ظاهرى كه به چشم ديده و درك مى‏شود اطلاق مى‏گردد و خُلق به ساختار روحى و اخلاقى كه با بصيرت درك مى‏شود اطلاق مى‏گردد. محاسن و مكارم اخلاق‏
در مجموعه ميراث فرهنگى به جا مانده از پيامبر(ص) و اهل بيت(ع) تعبيرهاى گوناگونى در زمينه «خوش خلقى» به عنوان هدايت و «بد خلقى» به عنوان هشدار وجود دارد كه اشاره به آن در مقدمه اين بحث خالى از فايده نيست. مثلاً جمله‏هايى از قبيل:
مكارم اخلاق‏
محاسن اخلاق‏
معالى اخلاق‏
مساوى اخلاق‏
حسن الخلق‏
سوءالخلق‏
اخلاق دنيّه و…
نخست نگاهى داريم به روايات موجود در اين زمينه:
قال رسول اللّه(ص):
«بعثت بمكارم الاخلاق و محاسنها»(4) به مكرمتها و نيكيهاى اخلاقى برانگيخته شدم.
و در روايت ديگر:
«بعثت لأتمم مكارم الاخلاق»(5)
باز از آن حضرت چنين نقل شده كه فرمود:
«انّ اللّه يحبّ معالى الأخلاق و يكره سفسافها»(6)
خداوند خويهاى والا را دوست مى‏دارد و خويهاى پست را ناخوش مى‏دارد.
امام سجاد(ع) فرمود: «وهب لى معالى الاخلاق»(7) خدايا اخلاق عالى را به من ارزانى دار.
در رواياتى كه موضوع بحث اين نوشتار است نيز به «حسن خلق» دستور داده شده و از «سوء خلق» پرهيز داده شده و به عنوان هشدار اخلاقى و اجتماعى بيان گرديده است.
گرچه دشوار است معيار و ميزان دقيقى براى تفاوت بين واژه (محاسن اخلاق) و (مكارم اخلاق) بيان كرد اما مى‏توان در تفكيك اين دو چنين گفت كه: هر مكرمت اخلاقى حسن خلق بشمار مى‏رود اما هر حسن خلقى مكرمت اخلاقى نيست. محاسن اخلاق يعنى «خوى خوب و پسنديده» اما مكارم اخلاق يعنى «بزرگوارى و كرامت نفس» هر بزرگوارى بزرگ هست اما هر بزرگى بزرگوار نيست.
شخصى در شهر و يا منطقه‏اى از لحاظ مالى و يا موقعيت اجتماعى و يا از جهت سن و سال بالا بزرگ لقب مى‏گيرد اما لازمه اين بزرگى بزرگوارى و كرامت اخلاقى نيست.
از سويى ديگر ممكن است كسى از جايگاه اجتماعى بالايى برخوردار نباشد اما به لحاظ بلند طبعى و همت بلند و صفات و خوبيهاى اخلاقى و اجتماعى داراى «رفعت اخلاقى» و «علو روحى» باشد. گزيده سخن آن كه محاسن اخلاقى بسيار خوب است اما دليل بر شرافت و كرامت نفسانى نيست.
مثلاً اگر شخصى در ساحت اجتماع ويژگيهايى مانند تميزى بدن و لباس، مسواك زدن، سلام كردن، سر زدن به بيماران، تسليت به مصيبت ديدگان و ديدار مسافران را در برنامه روزانه و رفتارى خود داشته باشد، اين چنين شخصى به محاسن اخلاق دست يافته است اما نمى‏توان او را به خاطر اين صفات اخلاقى داراى كرامت و مكرمت اخلاقى دانست.
به ديگر سخن آنچه به حب ذات بر مى‏گردد و آدمى ذاتاً دوست دارد آن را انجام دهد تا مورد محبت ديگران قرار گيرد و ريشه در تمايلات حيوانى و معمولى انسان دارد نامش «محاسن و حسن اخلاق» است ولى آنچه انجام آن درگيرى و مبارزه با هواهاى نفسانى را به دنبال دارد رياضت و تمرين و درگيرى مى‏طلبد تا بدست آيد و جزء هيأت روحى او قرار گيرد نامش «مكارم اخلاقى» است.
پس از اين مقدمات بر مى‏گرديم به توضيح «هشدار اجتماعى» ديگرى به نام «بد خلقى و سوء خلق» كه با تعبير «اياكم» نسبت به آن هشدار داده شده و در برابر با تعبير «عليكم» راهكار اصلاحى آن را يادآورى نموده است.
على(ع) «عليكم بمكارم الاخلاق فأنها رفعة، و اياكم و الأخلاق الدنية فأنها تضع الشريف و تهدم المجد»(8) آثار زيان بار بد خلقى‏
در اين حديث شريف، نخست توصيه و سفارش به مكرمت و كرامت اخلاقى شده و از آن به عنوان عامل رفعت انسانى و اجتماعى ياد شده است و در برابر از اخلاق پسند و ناپسند نهى شده و نسبت به آن هشدار داده شده است زيرا طبق اين روايت بد خلقى دو پى‏آمد ويرانگر دارد.
الف: شرافت انسانى را از او مى‏گيرد.
ب: پايگاه اجتماعى او را ويران مى‏سازد.
انسان بر اساس حب ذات و علاقه‏اى كه به خويش دارد دوست دارد در جامعه سر بلند، با عزت، نامدار و پرآوازه و شريف زندگى كند و اين شدنى نيست مگر در پرتو اخلاق خوب و كسب مكارم اخلاقى.
از سوى ديگر هر انسانى از آن بيم دارد كه روزى پايگاه اجتماعى و آبروى بدست آمده‏اش از دست برود. اسلام هشدار داده است كه اگر براى شرافت، كرامت،عزت،آبرومندى و محبوبيت اجتماعى خويش تلاش مى‏كنى مواظب باش در رابطه با همنوعان و هم كيشان گرفتار بد خلقى و بد رفتارى و سوء خلق نشوى كه گرفتار شدن به اين صفات رذيله همان و سقوط شخصيت و نابودى آن همان.
بهشت محصول خوش خلقى‏
جهنم محصول بد خلقى‏

همه ما كه اسلام را پذيرفته‏ايم دوست داريم در رديف بهشتيان قرار گيريم و از نعمتهاى مادى و معنوى بهشت بهره‏مند گرديم، در برابر همه ما از جهنم و عذاب الهى هراسانيم و از خدا مى‏خواهيم كه ما را گرفتار عذاب دردناك جهنم قرار نسازد. راه رسيدن به اين آرزو يعنى وصول به بهشت و دورى از آتش را امام رضا(ع) از جدش رسول خدا(ص) اين گونه بيان فرموده است:
«عليكم بحسن الخلق فانّ حسن الخلق فى الجنة لامحالة و اياكم و سوء الخلق فانّ سوءالخلق فى النار لامحالة»(9)
بر شما باد به كسب خلق زيبا(و برخورد نيك با ديگران) چه اين كه (نتيجه) خوش اخلاقى شما بهشت خواهد بود و دورى گزينيد از بد خلقى و كژخلقى زيرا كه پايان آن حتماً جهنم است.
از اين حديث نورانى استفاده مى‏شود كه بهشت و جهنّم به دست ما انسانها و بر اثر رفتار ما ساخته مى‏شود اگر اخلاق و رفتارهاى اجتماعى ما ريشه در كرامت و شرافت انسانى داشته باشد و حريم حرمت بندگان الهى را حفظ كند. چهره جامعه بهشت گونه خواهد شد كه در آن هيچگونه، خيانت و كدورت و دشمنى و تخاصمى وجود پيدا نمى‏كند و در نتيجه به صفات بهشتيان آراسته مى‏گردد كه محصول آن هم در آن عالم بهره‏مندى از نعمتهاى بهشتى خواهد بود.
اما اگر در مسير بى حرمتى، بى ادبى، بد رفتارى و بدخواهى نسبت به ديگران بويژه مسلمانان قرار گرفت. بازتاب آن جامعه‏اى پر از كينه و حسد و كدورت و ناراستى و بد رفتارى و بى‏صداقتى خواهد بود كه همه در نفى و لعن و طرد يكديگر تلاش مى‏كنند و نتيجه نهايى آن دخول در عذاب اليم و جهنم سوزان الهى خواهد بود. به همين جهت در روايات دينى ما دو چيز به عنوان خير دنيا و آخرت شمرده شده است: حسن نيت و حسن خلق.
على(ع) فرمود:
«و ما اعطى اللّه سبحانه العبد شيئا من خير الدنيا و الآخره الّا بحسن خلقه و حسن نيته»(10)
و خداوند خير دو جهان به كسى نمى‏دهد مگر بر اساس خوش خلقى و خوش نيتى.
مسلمانى كه در زندگى اجتماعى به آداب عبادى مقيد باشد و رعايت حرام و حلال الهى را بنمايد. اما فاقد اخلاق و برخوردهاى اجتماعى درست باشد بزرگترين سرمايه انسانى را از دست داده و تحمّل وجود او از سوى ديگران بسيار دشوار خواهد بود.اين گونه كسان مانند لولاى خشك در مى‏مانند كه گوش خراش و دل خراش است. اگر لولا با روغن نرم نشود زجرآور است، مسلمانى هم كه آداب عبادى اسلام را به شايستگى انجام مى‏دهد اما خشك مقدس و بد اخلاق و بد رفتار است لولاى وجودش خشن و دافعه آفرين خواهد شد.
از اين رو لقمان حكيم به فرزندش مى‏فرمايد:
«ايّاك و الضجر و سوء الخلق و قلة الصبر فلا يستقيم على هذه الخصال صاحب»(11)
از بى حوصلگى و بد خلقى و كم صبرى بپرهيز كه با داشتن اين صفات بد، دوستى براى تو باقى نخواهند ماند. سه هشدار اجتماعى در اين رهنمود حكيمانه لقمان بيان شده است:
1- بى حوصلگى، نداشتن سعه صدر، نداشتن تحمل و شنيدن حرف و رفتار ديگران.
2- بد خلقى و بد رفتارى اخلاقى، مانند غضبناك شدن، داد كشيدن و بى مهرى به ديگران.
3- كم طاقتى و زود خسته شدن و بريدن درمشكلات زندگى.

لباس آدميت‏
لباس آدميت خلق نيكوست‏

توزين تشريف عريانى چه حاصل‏
انسان خوش خلق مانند كسى است كه لباسى زيبا برتن كرده و او را فردى آراسته و پيراسته نشان مى‏دهد، اگر هم عيبى داشته باشد اين خوى خوب و پسنديده او آن را مى‏پوشاند.
اما كسى كه بد خلق و كژ رفتار است مثل آدم برهنه و بى‏لباس است كه عيبهاى پنهانى او هم در معرض و نگاه ديگران قرار مى‏گيرد و موقعيت و جايگاه اجتماعى او دچار تزلزل و سقوط مى‏شود.
در روايت آمده است كه:
«انّ الخلق الحسن يذيب الخطيئة كما تذيب الشمس الجليد و ان سوء الخلق ليفسد العمل كما يفسد الخلّ العسل»(12)
اخلاق خوب محو مى‏كند گناه را آن گونه كه يخ در برابر خورشيد آب مى‏شود. و بد اخلاقى تباه مى‏كند عمل نيك را آن گونه كه سركه عسل را نابود مى‏كند(و از خاصيت مى‏اندازد).
اين سخنان كه ريشه در روحى الهى دارد ضمن تشويق به خوبى‏هاى اخلاقى نسبت به بد خلقى‏ها و كج‏رفتاريهاى اخلاقى و اجتماعى اعلام خطر مى‏كند و نسبت به پى‏آمدهاى آن دو هشدار مى‏دهد، به اين داستان توجه كنيد:
«گويند شخصى دو دختر داشت كه همزمان به دو شوهر داد، مدتى گذشت مادر آن دختران با خود گفت: به ديدن دخترانم بروم تا از نزديك از اوضاع آنان خبردار شوم، نخست به خانه آن دخترى رفت كه شغل شوهرش سركه فروشى بود، با زندگى جمع و جور و شايسته و داراى امكانات رفاهى مناسب اين دختر روبرو شد و با خود گفت: حتماً زندگى دختر دوم من كه شوهرش عسل فروشى دارد از اين بهتر و پيشرفته‏تر خواهد بود لكن با كمال تعجب هنگامى كه به خانه دختر دوم رفت با زندگى ساده و عقب افتاده و نامناسبى روبرو شد، در فكر فرو رفت و از دختران جوياى علت و دليل شد. آن دخترى كه شوهرش سركه فروشى داشت گفت: مادر، شوهر من سركه ترش را با شيرينى و خوش خلقى و خنده رويى به مشتريان مى‏فروشد از اين رو هر كس از او جنس مى‏خرد شيفته اخلاق او مى‏گردد و ديگران را هم تشويق به سوى او مى‏كند. دختر دوم گفت اى مادر! شوهر عسل فروش من عسل‏ها را با ترشرويى و بد خلقى مى‏فروشد كه هر كس از او يكبار عسل بخرد دوباره از آن بازار عبور نمى‏كند و ديگران را هم از اين جريان با خبر مى‏سازد. مادر دختران رمز و راز پيشرفت و پسرفت آن دو زندگى را دريافت كرد. آرى نتيجه مى‏گيريم كه: «سركه فروش خوش اخلاق بهتر و موفقتر از عسل فروش بد اخلاق است.» حيات طيبه و معيشت ضنك‏
در قرآن دو تعبير به كار رفته است كه يكى ترسيم كننده پاك و پاكيزه و گوارا و به اصطلاح قرآن «حيات طيبه»(13) است و ديگرى ترسيم كننده زندگى اجتماعى پست و پليد و در تنگنا زيستن است كه در فرهنگ قرآن به «معيشت ضنك»(14) تعبير شده است.
از مصاديق اين دو نوع زندگى مى‏توان «اخلاق خوب» و «اخلاق پست» را نام برد. در پرتو اخلاق شايسته و برخورد مناسب و معاشرت جميل اجتماعى حيات طيبه رخ مى‏نمايد و در پيرامون اخلاق نادرست و ناشايست زندگى ناگوار و همراه با عذاب وجدان پديدار مى‏شود.
با خلق كوش جهان را گشاده گر خواهى‏

كه كفش تنگ به رهرو كند بيابان تنگ‏
فشار قبر كند سرمه استخوان تو را

اگر شود ز تو يك خاطر پريشان تنگ‏
صائب، اين شاعر فرهيخته خلق و خوى بد را به كفش تنگ مانند كرده است كه آدمى اگر با آن در بيايان گسترده هم گام بنهد باز احساس گرفتگى جان و پريشانى و پژمردگى روح و روان مى‏كند.
و بخش دوم شعر اشاره‏اى به اين دارد كه بد خلقى‏هاى انسان در زندگى اجتماعى و خانوادگى آثارش در نخستين منزل پس از مرگ و عالم برزخ خود را نشان مى‏دهد و عامل مجازات او در آن منزل جديد خواهد شد.
پيامبر اكرم(ص) هنگامى كه سعد بن معاذ از دنيا رفت به گونه‏اى شايسته و فوق العاده از وى تجليل كردند، با پاى برهنه او را تشييع نمودند، بر پيكر او نماز خواندند و پس از به خاكسپارى دست بر روى قبر او نهادند و دعا كردند.
مادر سعد كه اين صحنه‏ها را ديد گفت: «هنيئاً لك الجنة (پسرم! بهشت گوارايت باد!)»
پيامبر(ص) فرمود: از كجا مى‏دانى كه او الآن در بهشت است كه اين گونه داورى مى‏كنى؟!
گفت: يا رسول اللّه آيا با اينهمه احترام و تجليل او بهشتى نيست؟
فرمود: چرا ولى با تأخير، چون در محيط خانواده با اعضاى خانواده كج خلقى مى‏كرد.(15)
اين هشدارها را جدى بگيريم، اخلاق خوب و بد در سرنوشت عالم پس از مرگ ما مؤثر است، به اين حديث شريف از اين زاويه بنگريم:
ام سلمه از پيامبر اعظم(ص) پرسيد اگر زنى در عمر خود دو شوهر كرده باشد يعنى پس از فوت شوهر اول به عقد مرد ديگرى درآمده باشد و هر دو از اهل بهشت باشند اين چنين زنى در بهشت با كداميك از آن دو مرد خواهد بود؟ فرمود: «تخيّر احسنهما خلقاً و خير هما لاهله، يا ام سلمه ان حسن الخلق ذهب بخير الدنيا و الآخرة»(16)
آن زن آن مردى را بر خواهد گزيد كه خلق و خوى بهترى در دنيا داشته و با زن و بچه‏اش خوش رفتارى نموده است.
اى ام سلمه؟ حسن خلق مايه خير دنيا و آخرت است پس همه آن را از خدا بخواهيم و زمزمه كنيم: «ربنا آتنا فى الدنيا حسنة و فى الآخرة حسنة و قنا عذاب النار.»(17) پاورقي ها:پى‏نوشت‏ها: – 1. ميزان الحكمه، ج 3، ص 146. 2. اخلاق در قرآن، آية اللّه مكارم، ج 1، ص 45. 3. سفينة البحار،، ج 2، ص 676. 4. مشكوة الانوار، ص 243. 5. سفينة البحار، ج 2(هشت جلدى)، ص 676. 6. ميزان الحكمة، ج 3، ص 146. 7. صحيفه سجاديه، دعاى بيستم. 8. بحارالانوار، ج 75، ص 53. 9. همان، ج 68، ص 386. 10. ميزان الحكمة، ج 3، ص 205. 11. بحارالأنوار، ج 10، ص 419. 12. ميزان الحكمة، ج 3، ص‏151. 13. سوره نحل، آيه 16. 14. سوره طه، آيه 20. 15. ميزان الحكمة، ج 3، ص 154. 16. بحارالانوار، ج 68، ص 384. 17. سوره بقره، آيه 21.