انتصاب على(ع) به رهبرى جامعه قسمت دوم فاطمه وثوقى ب – محو آثار منفى ظلم و تبعيض و… از آنجا كه مولاى متقيان همواره طرفدار و حمايتگر مظلومان و بيچارگان بودند در دوران خلافت خلفاء گذشته با همكارى و مشاوره دلسوزانه خود با قضاوتهاى به جا و به موقع از وقوع حوادث ناگوار جلوگيرى مىنمودند. در قضاوت چنان با صلابت و جدى وارد عمل مىشدند كه هيچ كس را ياراى ممانعت نبود. و چنان با درايت و سنجيده نظر مىدادند كه بارها خليفه دوم مىگفت: «علىّ اقضانا»(1) على از همه در قضاوت بهتر است. امام با جارى كردن حدود الهى بر جسم خطا كاران هيچ گونه هراس بر خود راه نمىداد چه بسا افراد مجرم از نزديكان و نور چشمىهاى خليفه بودند كه هيچ كس را ياراى اعتراض نبود چه رسد به اينكه بخواهند بر قوم و خويش خليفه حد جارى نمايند. امام همواره به كارگزاران خود توصيه مىكردند كه مراعات حقوق انسانى و اسلامى رعيت را بنمايند و در نامههاى خود به آنها هشدار و اخطار مىدادند. در يك مورد خطاب به فرماندار فارس چنين نگاشتند: «پس از نام خدا…دهقانان مركز فرمانداريت از خشونت و تحقير كردن مردم و سنگدلى تو شكايت كردند. من درباره آنها انديشيدم، نه آنان را شايسته نزديك شدن يافتم، زيرا كه مشركند و نه سزاوار قساوت و بد رفتارى هستند، زيرا كه با ما هم پيمانند، پس با آنان در رفتار نرمى و درشتى را به همآميز و رفتار توأم با شدت (جدى بودن) و نرمش داشته باش، اعتدال و ميانه روى را در نزديك كردن يا دورى كردن رعايت كن.»(2) در مورد ديگرى زنى به نام سوده از عمال حضرت شكايت كرد امام پس از شنيدن سخنان آن زن فرمان عزل او را نوشت و بدست خود آن زن براى او فرستاد. ازديدگاه امام هر فرد و عاملى كه زمينه ساز فساد و انحراف جامعه باشد مطرود است و بايد با آن مقابله شود. بطوريكه در يك مورد امام فرمودند: «اگر فلان عمل از حسن و حسين هم سر مىزد، آنها نيز بازخواست مىشدند.» اينگونه بود كه اندك اندك تبعيضهاى گذشته طبقه بندىهاى عرب و عجم، سياه، سفيد و ارج نهادن به قبائل بزرگ و معروف، جاى خود را به عدالت علوى سپرد. هر چند عدهاى تحمل اينگونه عدالت را نداشتند. ج – حذف امتيازهاى غير عادلانه و… امام عادل در عين حال كه از گناه مجرمى در حق خود و خانوادهاش عفو واغماض مىنمود. اما در عين حال وجود قوم و خويش را در مورد اجراى عدالت ناديده مىگرفت كه در اين راستا (داغ كردن دستان برادرش عقيل) زبان زد خاص و عام است، امام مىدانست كه هرگاه جامعه از وجود افراد ناپاك و نالايق پاكسازى شود فضاى سالم زمينه رشد افراد مستعد و حتى غير مستعد را فراهم مىنمايد. در رويكرد علوى چهره بى عدالتى و غير قانونمند بودن به قدرى مذمت شده است كه حتى خود آن حضرت مىفرمود: «اى مردم اگر على را ديديد با اندوختن مال و… از شهر شما بيرون رفت او را قبول نداشته باشيد.»(3) وقتى مردم خواستار اصلاحات اساسى مىشدند. امام مىفرمودند: «حتى اگر من نيز در صدد اصلاح اين انحرافات برآيم شما از اطراف من متفرق شده، تنهايم خواهيد گذاشت.» به اين معنا كه با وجود نفرت از زد و بندهاى سياسى و خستگى از بىعدالتى، تاب و تحمّل اصلاح صحيح جامعه را نخواهيد داشت چرا كه افراد عزل و طرد شده چه بسا از نزديكان شما و يا خود شما باشيد كه در اين صورت به عنوان اعتراض از اطراف من پراكنده خواهيد شد(چنانچه طلحه و زبير رفتند). «معاويه» يكى از فرماندهان جنگهاى «رده» در شام بود و از اين طريق خود را به دستگاه خلافت نزديك ساخته بود و در زمان خليفه دوم نيز بر شام حكومت مىراند بطورى كه مورد توجه خليفه واقع شده بود كه مورد اغماض خليفه قرار مىگرفت. هر چند با برخى از عمال خود برخورد جدى داشت اما در مورد معاويه با چشم پوشى در مقابل يغماگرى وى برخورد و مدارا مىكرد و بهانههاى او را بدون چون و چرا مىپذيرفت.» اما اميرمؤمنان از ابتداى تشكيل حكومت درصدد عزل معاويه برآمد و رويداد جنگ صفين گوياى عزم راسخ امام عليه السلام است. آن حضرت به كارگزاران خود نيز توصيه فرمودند مراقب رعايت حال قوم خويشى در امور حكومت باشند. رابطههاى خويشاوندى مانع اجراى عدالت نگردد. در نامه 53 خطاب به مالك اشتر، فرمودند: «همانا زمامداران را خواص و نزديكانى است كه خودخواه و چپاولگرند و در معاملات انصاف ندارند، ريشه ستمكاريشان را با بريدن اسباب آن بخشكان و به هيچ كدام از اطرافيان و خويشاوندانت زمين را وامگذار، به گونهاى با آنان رفتار كن كه قرار دادى به سودشان منعقد نگردد كه به مردم زيان رساند، مانند آبيارى مزارع، يا زراعت مشترك.» در زمان خلافت عثمان نزديكان عثمان به طور آشكار و گسترده اموال بيت المال را تصاحب كرده بودند تا حدى كه چراگاه عمومى مردم بدست آنها بود. و نظير اين گونه اعمال مردم را به تنگ آورد و هنگامىكه به عثمان اعتراض كردند وى جواب داد: اگر كليد بهشت نيز بدست من بود آنرا به دست بنى اميه مىدادم.» استعفاى خزانه دار عثمان نشانگر شدت حيف و ميل بيت المال بود كه وى را طاقت ادامه راه خلافت نمانده بود. هر چند خروج از معيارهاى دينى از زمان خليفه دوم شروع شد اما در عصر خليفه سوم به اوج خود رسيد و سرانجام او را به قتلگاه فرستاد. ح – برچيدن بساط فرهنگ بيگانه از آنجا كه فرهنگ مغز هر جامعه به شمار مىآيد و افراد دانشمند فرهنگ سازان جامعه هستند بنابراين وجود افراد عالم و انديشمند بر رأس امور فرهنگى ضروريست. اما با توجه به فضاى مسموم و آلوده گذشته كه افرادى نظير، «تيم دارى و كعب الاحبار يهودى» كه تازه مسلمان شده بودند، بر امور فرهنگى جامعه مسلط شده و عقايد تورات تحريف شده را به مردم مسلمان آموزش داده و به تعليم و تربيت شاگردانى چون، معاويه، عمروبن عاص، و عبداللّه بن عمر و ابوهريره، نيز همت گماشته بودند. از اين رو فضاى فرهنگ دينى نياز فورى به پاكسازى و سالمسازى فرهنگى داشت. «تيم دارى» جمعهها قبل از نماز جمعه براى مردم سخنرانى مىكرد. در جامعه دينى آنزمان با وجود «سلمانها و ابوذرها» كه رسولخدا مقام آنها را وصف نموده و ايمان آنها را تأييد كرده بود. امثال تيمها با اجازه خليفه مسلمين به ايراد سخنرانى مىپرداخت و خليفه دوم از او به عنوان بهترين افراد ياد مىكرد.(4) و او را در طبقه بندى افراد براى دريافت سهم از بيت المال در گروه «بدر» قرار داده بود. در حالىكه تيم بيش از يكسال زمان نبوت را درك نكرده بود. (كعب) نيز از علماى يهودى بود كه در حين گذر از مدينه به درخواست خليفه دوم ماندگار شد تا پاسخ گوى مسائل دينى مردم باشد. او همواره از تورات تحريف شده به عنوان كتاب خدا ياد مىكرد و براى مردم حديث جعل مىكرد. گفتهها و انديشههاى كعب چنان در ستون فقرات فرهنگى جامعه رسوخ كرده بود كه حتى عدّهاى، در بحثهاى دينى گفتار افرادى چون ابن عباس را قبول نمىكردند و گفتههاى كعب را مقدم مىدانستند. «ابن عباس» مىگويد: «روزى نزد معاويه بودم او آيه 18 از سوره كهف را به شكل خاص خواند و من به او اعتراض كردم. معاويه آيه را از عبداللّه بن عمر سؤال كرد و او نظر معاويه را تأييد كرد. من در جواب گفتم: قرآن در خانه ما نازل شده (يعنى ما سزاواريم درباره آن اظهار نظر كنيم نه معاويه و كعب) نتيجه اين شد كه براى حل مسئله نزد كعب رفته و با نظر او اختلاف حل شود.»(5) كارشناسى كعب سبب گرديد احاديث جعلى و بنى اسرائيلى وارد جامعه حديثى اسلام گرديده و موجب بدبينى مسلمين شده و زمينه مساعدى رشد افكار مسموم و غلط غير اسلامى شود. و افرادى نظير ابوهريرهها يد طولائى در جعل حديث پيدا نمايند. كعب الاحبار از قدرت بيان و جعل ابوهريره در شگفت شده و مىگفت: «كسى نديدم مثل ابوهريره كه تورات را نخوانده باشد اما مطالب آنرا بداند.»(6) بنابر مطالب ذكر شده اميرمؤمنان مىبايست در چند جبهه از جمله جبهه كليدى فرهنگى اقدام به پاك سازى مىنمود تا آثار برجاى مانده بيش از پيش موجب گمراهى مردم نگردد. و مردم پس از پاك سازى احاديث جعلى دوباره با سنت و سيره نبوى آشنا شده و انس بگيرند. د – پاك سازى و سالم سازى سيستم امنيتى هر جامعه براى رشد و توسعه و پيشرفت نياز به امنيت فردى و اجتماعى دارد. تا در سايه آن به شكوفايى بپردازد. و در جهت رفاه و آسايش گام بردارد. بعد از رسيدن امام على(ع) به حكومت و خلافت با سه جنگ خانگى ناخواسته روبرو گرديد كه هر يك از آنها به تنهايى اركان اقتدار و حاكميت را مىتوانست به سوى ضعف و هرج و مرج بكشاند، و موجبات تفرقه را فراهم نمايد. اما درايت و تدبير بىنظير امام و ياران از جان گذشتهاش با مهار اين جنگها فرصتهاى پيش آورده شده ؛ از سوى دشمن را براى ايجاد اختلاف در ميان اقشار مسلمين به يأس و نااميدى بدل كردند. در هنگام بروز جنگ جمل امام طبق شيوه ممتاز خود ابتدا با آنان به نرمى سخن گفتند و آنها را براى بازگشت به حكم الهى فرا خواندند و فرمودند: «ممكن است به من خبر دهيد كه كدام حق را از شما باز داشتهام يا كدام سهم را براى خود برداشته بر شما ستم كردم؟»(7) در تاريخ آمده است كه امام زبير را نزد خود فراخوانده و از راه ملاطفت با وى سخن گفته و دست در گردن زبير انداختند، تا شايد از خواب غفلت برخيزد و انرژى جامعه توحيدى به جاى سازندگى و بالندگى در چالش و كشمكش داخلى مستهلك نگردد. گرچه اين روش پسنديده امام موجب تغيير موضع در وجود زبير گرديد. اما در اثر جهالت عدّهاى شناخته شده كار به نبرد و رويارويى كشانده شد و امام على رغم ميل باطنى خود اقدام به اينگونه پاكسازى جامعه توحيدى كرده و امثال طلحهها و…كه مانع روند رشد و توسعه حكومت الهى بود. از سر راه برداشتند. در جبهه قاسطين نيز آن حضرت با شكيبايى در مقابل اغراض سياسى اعتقادى معاويه ايستادگى نموده و فرصت بازگشت را به لشكريان معاويه و خود وى داده و آنها را به سوى حق دعوت كردند و فرمودند: «چه خواهى كرد…اى معاويه دست از اين كار بكش و آماده حساب باش، به گمراهان فرومايه گوش مسپار.»(8) اما بىتوجهى معاويه به اخطار امام با هجوم عمروعاص به مصر و كشتن محمد بن ابىبكر و سازماندهى مخالفان امام در مصر و بصره دامنه جنگ را شعلهور كرد. امام طبق شيوه هدايتگرى ويژه خود ضمن ارسال نامهاى به مردم بصره هشدار داده و از عواقب شوم جنگ خانگى آنها را بر حذر داشتند. اما مردم بصره فريب معاويه را خورده و به او اعتماد كردند و عاقبت جنگ صفين را براه انداختند.(9) امام متقين از روى اجبار براى دفع شر از سر مسلمين راهى صفين شدند و با ايراد سخنرانى و موعظه درصدد بازگشت آنها به سوى حق برآمدند. اما وجود سياستهاى مكارانه مانع از پذيرش حق در ميان لشكريان شده و سرانجام علاوه بر تمام مشكلات رايج جنگ، پديده ديگرى به نام «گروه خوارج» در جنگ صفين، بر مشكلات حكومت علوى افزوده شد. كه مدتى هرچند كوتاه اما سنگين و زيانبار مانع تسريع حركت رشد در جامعه اسلامى گرديد. هر چند كه اميرمؤمنان با رهبرى الهى خود توانستند از عهده اين جنگهاى داخلى برآمده و موانع هدايت را برطرف نمايند، اما خسارتهاى ناشى از اين سه جنگ در روند رشد و توسعه اثر نامطلوبى برجاى گذاشت، مولاى متقيان تنها فرد دلسوز بعد از رسولخدا بود كه همواره سلامتى خود را به خاطر فلاح و سعادت امت به خطر مىانداختند چه در صحنههاى نبرد جهادى نظير «خندق» كه پيامبر خدا فرمودند «برز الاسلام كلّه الى الشرك كلّه»(10) اكنون همه اسلام در برابر همه كفر آشكار شده است (بى شك (عمرو) تمام شرك بود چون فرمانده مشركين بود و سرنوشت نهايى كفر و شرك در مرگ و زندگى بدو بستگى داشت). بدين گونه از حقوق حياة طيبه امت دفاع كرده و مسلمانان را از حالت نگرانى و ترس و وحشت و نااميدى و اضطراب بيرون آوردند. بقول نويسنده عرب (محمد جواد مغنيه) خداوند نخواست كه پيروزى مؤمنين در اين جنگ به دست غير على(ع) باشد…اگر اين ضربه بر عمرو وارد نمىشد، پس از آن ديگر نه مسجدى بنا و نه صوت قرآنى بلند و نه دانشگاه و حوزهاى تأسيس و نه روزهدار و نمازگزارى تا روز قيامت وجود داشت. اينجاست كه تفسير كلام گهربار پيامبر عظيم الشأن (ع) را در مىيابيم كه فرمودند: «ضربتى كه على(ع) در جنگ خندق بر فرق عمرو وارد نمود، برابر با عمل به كتاب و سنت مىباشد.»(11) همين رهبر دلسوز و مهربان در حالىكه دشمنان دين خدا و عوامل هدايت را با چنان صلابت و ابهت از ميان بر مىدارد تا اينكه مسلمانان در نهايت آرامش و امنيت به عبادت و اطاعت بپردازند اما در جبههاى ديگر به مردم سفارش مىنمايد: «اذا قدرت على عدوك فاجعل العفو عنه شكراً للقدرة عليه» اگر بر دشمنت (از گروه مسلمانان) غلبه كردى، از او درگذر و بخشش خود را سپاس اين چيرگى و پيروزى قرار ده.»(12) پىنوشتها: 1. تفسير نمونه، ذيل آيه 67 سوره مائده. 2. همان، آيه 3 سوره مائده. 3. همان. 4. همان. 5. سوره مائده، آيه 3. 6. آموزش عقايد جمعى از نويسندگان، ج 2، ص 351. 7. همان، ص 352. 8. همان. 9. قيام حسين عليه السلام، دكتر جعفر شهيدى، ص 95. 10. همراه با راستگويان دكتر محمد تيجانى سماوى، ترجمه سيد محمد جواد مهرى، ص 191. 11. ناكثين، قاسطين، مارقين، دكتر شريعتى، ص 206. 12. بررسى مسائل امامت، آية اللّه ابراهيم امينى، ص 72. 13. نهج البلاغه، محمد دشتى، نامه 19. 14. عدالت اجتماعى و امامت استاد محسن قرائتى، ص 160. 15. درسى كه امام حسين(ع) به انسانها آموخت، شهيد هاشمى نژاد، ص 15. 16. نقش ائمه در احياء دين علامه مرتضى عسگرى، ج 6، ص 87. 17. همان، ص 112. 18. همان، ص 109. 19. نهج البلاغه، محمد دشتى، خطبه 205. 20. همان، نامه 10. 21. همان، نامه 29. 22. امامت على(ع) در آينه عقل و قرآن، محمد جواد مغنيه، ترجمه اكبر ايرانى قمى، ص 100. 23. همان، ص 102. 24. همان، ص 104.