دانستنىهايى از قرآن اطاعت پيامبر، راه مؤمنين «و من يشاقق الرسول من بعد ما تبين له الهدى و يتبع غير سبيل المؤمنين، نولّه ما تولى و نصله جهنم و ساءت مصيرا» (سوره نساء،آيه 115) و هركه با رسول خدا مخالفت كند، پس از آنكه راه هدايت برايش روشن شود، و راهى غير از راه مؤمنين براى خود برگزيند، با او همان معاملهاى مىكنيم كه اعمالش آن اقتضا را دارد و سپس او را وارد دوزخ مىسازيم و چه بد سرنوشتى! يشاقق: از شقاق مىباشد و شقاق از كلمه “شق” گرفته شده كه به معناى قطعهاى است كه از چيزى جدا شده باشد. و لذا شقاق به معناى اختلاف است يعنى كه تو در يك شق قرار گرفته باشى و طرف مقابل در شقى ديگر. و در اينجا مقصود اين است كه شخصى با رسول خدا مخالفت كند و در خط مقابل او قرار بگيرد. سبيل المؤمنين: يعنى راه و خط مؤمنان و در اينجا مقصود همان راه پيامبر است زيرا كسى با رسول خدا موافقت كند و از او پيروى نمايد، راهش راه مؤمنان است. و اين امرى است بديهى و قطعى. مگر همين قرآن نيست كه از زبان پيامبر مىفرمايد: “و أنّ هذا صراطى مستقيما فاتبعوه و لا تتبعوا السبل فتفرق بكم عن سبيله” و اين است راه مستقيم من، پس از آن پيروى كنيد و دنبال راه هاى ديگر نرويد كه شما را از راه پيامبر، كه راه خدا است، دور سازد. صراط مستقيم الهى فقط و فقط صراط و راه رسول الله است كه مؤمنان بايد از اين صراط پيروى كنند نه راه ها و صراطهاى ديگر كه هر راهى جز اين، آنان را به سوى دوزخ مىكشاند. حال بايد ديد اين راه رسول خدا كه راه مؤمنان است چه راهى است و در ميان اين همه خطها و مذاهب گوناگون چگونه مىشود آن را جست و از آن پيروى كرد؟ جالب است كه برادران اهل سنت به ما اعتراض مىكنند كه شما از اين راه عمومى كه راه همه مؤمنين است، جدا شدهايد و راه ديگرى را براى خود اختيار كردهايد و لذا شما از جامعه مسلمين فاصله گرفتهايد و مستحق دوزخيد. آيا واقعا ما از خط مؤمنان جدا شدهايم يا مخالفان ما؟ آيا ما با پيامبر مخالفت كردهايم يا آنها كه تخلف از سپاه اسامه كردند و سخن رسول خدا را ناديده گرفتند؟ آيا ما از رسول الله جدا شدهايم يا آنان كه در آخرين لحظات زندگى پيامبر، با او مخاصمه كردند و هنگامى كه فرمود: براى من كاغذ و مدادى بياوريد تا برايتان چيزى بنويسم كه پس از من هرگز گمراه نشويد، جواب او را با مخالفت صريح و توهين به ساحت مقدسش دادند و رو در روى او قرار گرفتند وگفتند: ان الرجل ليهجر، حسبنا كتاب الله!! اين مرد، در اثر شدت تب، هذيانگويد. ما را كتاب خدا بس است (و هيچ نيازى به نوشته او نداريم)!! راستى چه كسى با پيامبر مخالفت كرد و از خط مؤمنان جدا شد؟ آن جماعت كه در سقيفه بنى ساعده گرد هم آمدند و پيش از كفن و دفن رسول خدا توطئه گرفتن و غصب خلافت كردند و سخنان صريح و روشن او را در غدير خم پشت سر گذاشتند يا آنان كه پس از رحلت پيامبر با غاصبان حق على مخالفت كردند و عددشان كمتر از عدد انگشتان دست بود؟ و مگر اكثريت دليل ايمان است؟! خداوند مىفرمايد: “و ما أكثر الناس ولو حرصت بمؤمنين” و بسيارى از مردم هرچند تو، اى پيامبر، تلاش كنى، مؤمن نيستند، و در موارد بى شمارى اكثريت را گاهى جاهل معرفى مىكند و گاهى بى عقل و نا فهم و بى شعور! “أكثرهم لا يعقلون” “أكثرهم لا يشعرون” “أكثرهم لا يفقهون” پس هرگز زيادى لشكر دليل ايمان نيست. از اين روى خداوند به اعراب مىفرمايد:”لا تقولوا آمنا و لكن قولوا أسلمنا و لما يدخل الايمان فى قلوبكم” نگوئيد ايمان آورديم و لى بگوئيد اسلام آورديم كه هنوز ايمان در دلهاى شما جاى ندارد. و در اين آيه نيز مقصود از مؤمنان هرگز جمع مسلمانان نيست بلكه همان گروه اندكى است كه ثابت و استوار باقى ماندند و حوادث زمان آنها را تغيير نداد و همچنان بر پيمان و عهد خود با خدا و رسولش پايدار ماندند و با رسول خدا مخالفت نكردند و از وصى بر حقش دفاع كردند و به امامتش ايمان آوردند و راه مؤمنان را براى خود برگزيدند. از اين روى مىتوان گفت آنچه حافظ وحدت راه مؤمنان است، همان اطاعت از پيامبر است و بس “و من يطع الرسول فقد أطاع الله” و هر كه از پيامبر پيروى كند اطاعت خدا كرده است. و كسى كه جز اين راه مستقيم را بپيمايد او را به همان راهى كهخواهد برود رهنمون مىسازيم زيرا او راه حق را نپيموده و خود در جستجوى باطل است يكى از انصار مىگويد: من و اشعث كندى و جرير بجلى با هم سوار بر اسب خارج از كوفه در حركت بوديم ناگهان سوسمارى صحرائى پيدا شد اشعث و جرير رو به او كردند و گفتند: السلام عليك يا أمير المؤمنين!! و اين مسأله در دوران خلافت أمير المؤمنين على عليهالسلام رخ داد. آن انصارى مىگويد : داستان را براى أمير المؤمنين عليهالسلام تعريف كردم، حضرت فرمود: “دعهما فهو إمامهما يوم القيامة أما تسمع الى الله و هو يقول: نوله ما تولى” آنها را رها كن و بگذار هرچه مىخواهند بگويند زيرا همين سوسمار امام آنها است در روز قيامت آيا نشنيدهاى كه خداوند مىفرمايد با او همان گونه رفتار مىكنيم كه خودش مىخواهد. يعنى تو اى انسان هر كه را براى خود امام قرار دادى با همو محشور مىشوى چه آن امام يك شخص باشد و چه يك سنگ يا يك حيوان، و چه امامت على باشد يا معاويه و چه امامت حسين باشد و يا يزيد. خداوندا ما على را مىخواهيم و به او و فرزندانش مىپيونديم و جز آنان براى خود امامى نمى پذيريم، پس ما را با آنان محشور فرما. آمين رب العالمين.