امام جواد(ع) در دورهاى امامت خويش را آغاز كرد كه به رغم اقتدار شيعيان، عرصه سياسى و اجتماعى جامعه گرفتار چالشهاى عميق عقيدتى و درگيرىهاى مختلف شده بود.
دوران امامت آن حضرت با خلافت دو نفر از خلفاى ستم پيشه عباسى (مأمون و معتصم) مقارن بود.
مأمون به دليل اين كه با قتل امام رضا(ع) دچار بدنامى و تزلزل شده بود، صلاح نمىديد كه بيش از آن به آزار امام جواد(ع) بپردازد. هم چنين به دليل قدرت شيعيان در آن روزگار تمام سعى خود را بر آرام نگه داشتن اوضاع مصروف مىداشت، لذا به منظور دستيابى به چنين هدفى ناچار شد آن حضرت را مانند پدرش على بن موسى الرضا(ع) تحمل كند.
جواد الائمه (ع) با گذاشتن شروطى مبنى بر دخالت نكردن در امور عملاً ناچار شدن خود را به پذيرش ولايتعهدى به نمايش گذاشت و نقشه خليفه را كه با اين هدف در صدد كسب مشروعيت بود، ناكام گذاشت.مسأله مخاطرهآميزى كه در اين مقطع حسّاس شيعيان را تهديد مىكرد، قدرت گرفتن و پيشرفت «مذهب معتزله» بود. مكتب اعتزال در آن زمان رواج و رونق بسيارى گرفته بود و حكومت وقت از طرفداران آن بسيار حمايت مىكرد. آنان دستورات و مطالب دينى را به عقل خويش عرضه مىنمودند و آن چه را عقلشان صريحاً تأييد مىكرد، مىپذيرفتند و بقيّه را انكار مىكردند و چون نيل به مقام امامت در سنين خردسالى با عقل ظاهر بين آنان سازگار نبود، پرسشهاى دشوار و پيچيدهاى را مطرح مىكردند تا به پندار خويش حضرت جواد(ع) را در ميدان «رقابت علمى» شكست دهند. امّا آن امام با پاسخهاى قاطع و استدلالهاى قوى از اين مناظرهها سربلند بيرون آمد و هرگونه ترديد در مورد امامت خويش را از بين برد و اصل امامت را تثبيت نمود و نشان داد كه برخوردارى از منصب الهى در خردسالى هيچ مشكلى ندارد.
از ديگر مسائل مطرح در اين عصر، تهاجم عقيدتى و نيرنگ بازىهاى دو خليفه ملعون عباسى (مأمون و معتصم) با مردم بود.
به گواهى تاريخ مأمون مكّارترين و منافقترين خليفه عباسى بود كه براى كسب پيروزى نهايى و قطعى بر انديشه شيعه، بسيار كوشيد و هدف نهايى وى از تشكيل مجالس مناظره با امامان شيعه شكست ايشان و در نهايت سقوط مذهب تشيّع بود، زيرا او مىخواست براى هميشه ستاره تشيّع افول كند و بزرگترين مانع در برابر حاكمان غاصب و ستمگر از ميان برداشته شود، امّا در چنين عصرى امام جواد(ع) قاطعانه و با اقتدار الهى تمام در برابر انحرافات، مسامحهها، توهينها و ديگر مكرهاى خلفاى باطل ايستاد و از حقانيّت دين اسلام و شيعيان دفاع كرد.(1) مبارزه با انحرافات اعتقادى
خطر انحراف فكرى هميشه تهديد كننده جوامع است، به ويژه اگر در مسائل اعتقادى باشد. به همين جهت پيامبر اكرم(ص) هنگام رحلت، كتاب و عترت را ميزان و ملاك عقيده صحيح معرفى كرد. امّا متأسفانه هميشه در بين مسلمانان و شيعيان عدّهاى گرفتار افراط و عدّهاى ديگر درگير تفريط بوده و هستند.
«محمد بن سنان» از جمله كسانى است كه در محبّت اهل بيت(ع) زياده روى مىكرد، بدين جهت برخى از علماى رجال او را به «غلو» متهم مىكنند. وى مىگويد: روزى محضر امام جواد(ع) نشسته بودم و مسائلى از جمله اختلافات شيعيان را مطرح مىكردم. امام فرمود: اى محمّد! خداوند قبل از هر چيز نور پيامبر(ص)، على و فاطمه(ع) را خلق كرد. سپس اشياء و موجودات ديگر را آفريد و طاعت اهل بيت(ع) را بر آنان واجب كرد و امور آنها را در اختيار اهل بيت(ع) قرار داد، بنابراين فقط آنان حق دارند چيزى را حلال و چيزى را حرام كنند و حلال و حرام ايشان نيز به اذن و اراده خداوند است.
اى محمد! دين همين است: كسانى كه جلوتر بروند (افراط نمايند) منحرف شدهاند و كسانى كه عقب بمانند (تفريط كنند) پايمال و ضايع خواهند شد. تنها راه نجات همراهى با اهل بيت(ع) است و تو نيز بايد همين راه را طى كنى(2) در برابر خليفه
امام جواد(ع) به رغم محدوديتهاى موجود از سوى دستگاه خلافت، از طريق نصب وكلا و نمايندگان، ارتباط خود را با شيعيان حفظ مىكرد.در سراسر قلمرو حكومت دو خليفه ملعون عباسى (مأمون و معتصم) حضرت كارگزارانى را اعزام مىكرد و با فعاليّتهاى سياسى گسترده از تجزيه نيروهاى شيعه جلوگيرى مىنمود. از جمله: آن امام به وكلاى خود اجازه داد كه به درون دستگاه خلافت نفوذ كرده و مناصب حسّاس حكومتى را در دست بگيرند. هم چنين برخى از كارگزاران امام نيز به عنوان حاكم شهرها منصوب شدند و همه امور را با دقّت تحت نظر داشتند.(3) برخورد با فرقههاى منحرف
امامان معصوم(ع) هر يك كم و بيش در زمان امامت خويش با انحرافات فكرى و عقيدتى درگير بودند. در دوران امامت امام نهم بعضى از انحرافات عقيدتى مطرح بود كه ريشه در دورانهاى قبل داشت، ولى آن بزرگوار به مناسبتهايى با اين انحرافات برخورد مىكرد و با اعلام موضع خويش، نظر حق و درست را بيان مىنمود و مردم را از باورهاى ناصحيح و غلط باز مىداشت.
امام جواد(ع) در برابر فرقههايى كه در آن دوران وجود داشتند، شيعيان را راهنمايى مىكرد. يكى از اين فرقهها همان طورى كه گفته شد، «اهل حديث» بود كه مجسّمى مذهب بوده و خدا را جسم مىپنداشتند. امام درباره آنها به شيعيان مىفرمود: شما اجازه نداريد پشت سر هر كسى كه خدا را جسم مىداند، نماز بگذاريد و به او زكات بدهيد.(4)
«واقفيه» يكى ديگر از فرقههاى موجود انشعابى از شيعه بود كه به صورت معضلى بزرگ در مقابل شيعيان مطرح شده بود، آنان كسانى بودند كه پس از شهادت امام كاظم(ع) بر آن حضرت توقف كرده و امامت فرزندش على بن موسى الرضا(ع) را نپذيرفتند. «زيديه» نيز فرقهاى بود منشعب از شيعه كه طعن آنها بر امامان معصوم(ع)، سبب موضعگيرى تند ائمه(ع) در برابر آنان شد، چنان كه در روايتى از امام جواد(ع) واقفيّه و زيديّه مصداق آيه «وجوه يومئذٍ خاشعةٌ عاملةٌ ناصبة»(5) خوانده شدند و در رديف ناصبىها قرار گرفتند.(6) مناظرههاى علمى و اعتقادى
دولت عباسى به منظور درهم شكستن چهره علمى امامان(ع) و زير سؤال بردن دانش و حتى امامت آنان، جلسات مناظره و گفت و گوى علمى تشكيل مىداد. البته با اين كار آنان نه تنها به مقصود خويش نمىرسيدند، بلكه موجب رسوايى و فضاحت خويش مىشدند.
از آن جا كه امام جواد(ع) نخستين امامى بود كه در خردسالى بهمنصب امامت رسيد، حضرت مناظرات و گفت و گوهايى داشته است كه برخى از آنها بسيار مهم و مفيد بوده است.
راز وجودى آن مناظرات اين بود كه از يك طرف امامت او به خاطر كمى سن براى بسيارى از شيعيان كاملاً ثابت نشده بود،از اين رو براى اطمينان خاطر و به عنوان آزمايش، سؤالات فراوانى از آن حضرت مىكردند. از طرف ديگر مكتب و اعتزال و افراطىگرى در بهره ورى از عقل رونق يافته بود و حكومت وقت نيز از آنان پشتيبانى مىكرد، لذا اين گروه سؤالات عقلى دشوارى مطرح مىكردند تا به پندار خامشان آن حضرت را در ميدان رقابت علمى شكست دهند، ولى در همه اين مناظرات علمى، امام جواد(ع) با علم امامت كه ناشى از علم خداوندى است با پاسخهاى قاطع، هرگونه شك و ترديد را در مورد امامت خود از بين برد. به همين جهت است كه بعد از او در دوران امامت امام هادى(ع) كه در كودكى به امامت رسيد، مشكلى ايجاد نشد و براى همه روشن شده بود كه خردسالى مانع منصب امامت نمىشود.
مناظره او با «يحيى بن اكثم» و اثبات حقانيّت آن بزرگوار و ناتوانى يحيى و مناظره او با «ابن ابى داود» و غلبه بر وى از اين نمونه مناظرات است.(7) قاطعيّت در طرد ناصالحان
يكى از خطراتى كه هميشه بزرگان و رهبران يك مذهب يا يك كشور را تهديد مىكند، وجود اطرافيان ناصالح است كه به خاطر اغراض انحرافى، مادى و يا اعتقادى پيرامون بزرگان را گرفته و بين آنان و مردم فاصله ايجاد مىكنند و معمولاً راههاى ارتباطى آن رهبران را با مردم قطع مىكنند.
اگر بزرگان مواظب اين گونه افراد نباشند، چه بسا زيانهاى جبران ناپذيرى جامعه را تهديد نموده و مشكلات بسيارى را به بار مىآورد.
در زمان امامت امام جواد(ع) نيز اين گونه افراد با سوء استفاده از كمى سن امام به خيال خود فكر مىكردند كه مىتوانند بر امور جامعه مسلّط شوند و هر طور كه خواستند، عمل كنند.
آن حضرت اين خطر را احساس كرد و بدون هيچ اغماضى آن را طرد نمود.«ابو عمر جعفر بن وافد» و«هاشم بن ابى هاشم» در زمره اين افراد جاى داشتند. امام محمد تقى(ع) درباره آنان فرمود: «خداوند آنان را لعنت كند، زيرا به اسم ما از مردم اخّاذى مىكنند و ما را وسيله دنياى خود قرار دادهاند.»(8) مبارزه با حديثسازان
پس از آن كه مأمون دخترش را به ازدواج امام جواد(ع) درآورد، در مجلسى كه وى (مأمون) و بسيارى ديگر از جمله فقهاى دربارى مانند: «يحيى بن اكثم» حضور داشتند، يحيى به امام جواد(ع) گفت: روايت شده كه جبرئيل به حضور پيامبر رسيد و گفت: يا محمد! خدا به شما سلام مىرساند و ميگويد: من از ابوبكر راضى هستم! از او بپرس كه آيا او از من راضى است؟
امام فرمود: كسى كه اين خبر را نقل مىكند بايد خبر ديگرى را كه رسول خدا(ص) در حجةالوداع بيان كرد، ناديده نگيرد.
پيامبر فرمود: كسانى كه بر من دروغ مىبندند، بسيار هستند و بعد از اين نيز بسيار خواهند شد. هر كس عمداً بر من دروغ ببندد، جايگاهش در آتش خواهد بود. پس چون حديثى از من براى شما نقل شد، آن را به كتاب خدا و سنّت من عرضه كنيد، آن چه با كتاب خدا و سنّت من موافق بود، بگيريد و آن چه مخالف با كتاب خدا و سنّت بود، رها كنيد. روايت مذكور با كتاب خدا سازگارى ندارد، زيرا خداوند فرموده: «ولقد خلقنا الانسان و نعلم ماتوسوس به نفسه و نحن اقرب اليه من حبل الوريد؛(9) ما انسان را آفريديم و مىدانيم در دلش چه چيزى مىگذرد و ما از رگ گردن به او نزديكتر هستيم.»
آيا خشنودى و ناخشنودى ابوبكر بر خدا پوشيده بود تا از پيامبر(ص) بپرسد!؟(10)
يحيى روايت ديگرى را مطرح كرد و امام جواد(ع) به هر يك جداگانه پاسخ داد. مبارزه با تفسيرهاى نابجا
امام محمد تقى(ع) به عنوان پاسدار حريم وحى از تفسيرهاى نابجا و غير عقلانى آيات قرآن جلوگيرى كرده و علماو دانشمندان را به سوى فهم صحيح آيات راهنمايى مىكرد.
روزى در مجلس معتصم برخى از دانشمندان به آيهاى استناد كرده و يك حكم شرعى صادر نمودند. امام جواد(ع) كه در آن جلسه حضور داشت، خطاى آنان را گوشزد نمود و تفسير صحيح را براى حاضرين ارائه نمود. «محمد بن مسعود عياشى سمرقندى» در تفسير خود ماجراى آن مجلس را چنين آورده است: در زمان معتصم عباسى عوامل خليفه، عدّهاى دزد را دستگير كرده و از مركز خلافت در مورد چگونگى مجازات آنان خواستار دستور بودند.
خليفه در مورد اين حادثه حسّاس مجلس مشورتى تشكيل داد و از دانشمندان عصر، كيفيّت اجراى حدّ شرعى را در مورد آنان خواستار شد. آنان گفتند: قرآن در اين مورد بهترين راه كار است، آن جا كه مىفرمايد: «انّما جزاء الذين يحاربون اللّه و رسوله و يسعون فىالارض فساداً ان يقتّلوا او يصلّبوا او تقطّع ايديهم و ارجلهم من خلافٍ اوينفوا من الارض؛(11) كيفر كسانى كه با خدا و پيامبرش به جنگ برمىخيزند و در روى زمين در اشاعه فساد تلاش مىكنند، اين است كه اعدام شوند يا به دار آويخته شوند يا دست و پاى آنان به عكس يكديگر قطع شود و يا ابن كه از سرزمين خود تبعيد گردند.»
آنان به خليفه پيشنهاد كردند طبق اين آيه يكى از كيفرهاى فوق را در مورد تبهكاران انتخاب كند. معتصم عباسى در همان جلسه از امام نيز نظر خواست. آن حضرت اول از اظهار نظر خوددارى كرد، امّا وقتى كه با اصرار خليفه مواجه شد، نظر خود را چنين اعلام كرد: اينان در استدلال به آيه خطا كردند. استنباط حكم شرعى از اين آيه دقّت بيشترى مىطلبد و بايد تمام جوانب مسأله در نظر گرفته شود و نسبت به جرمهاى مختلف كيفرها فرق مىكند، زيرا اين مسأله صورتهاى مختلف و احكام جداگانه دارد:
1- اگر اين راهزنان فقط راه را نا امن كردهاند، نه كس را كشته و نه مال ديگرى را به غارت بردهاند، مجازات آنان فقط حبس است و اين همان معنى «نفى ارض» است.
2- اگر راه را ناامن كرده و افراد بى گناهى را كشتهاند، اما به مال ديگران تجاوز نكردهاند، مجازات آنان اعدام است.
3- اگر امنيت را از راههاى عمومى سلب كرده، انسانهاى بىگناه را كشته و مال مردم را نيز به غارت بردهاند، كيفر آنان بايد سختتر باشد، يعنى اول دست و پايشان را به عكس هم ديگر قطع مىكنند، سپس به دار مجازات آويخته مىشود. معتصم اين نظريه را پسنديد و به عامل خود دستور داد طبق نظر امام جواد(ع) عمل كند.(12) فرجام سخن
امام جواد(ع) در طول دوران پربركت امامت خويش هم چنان به مبارزه فرهنگى ادامه داد تا اين كه در آخر ذى قعده سال 220 ه.ق توسط همسرش ام الفضل (دختر مأمون) به دستور معتصم (هشتمين خليفه عباسى) با انگور زهرآلود مسموم شد.(13) با مسموم شدن آن حضرت عقده ام الفضل خالى نشد، لذا در را از پشت به روى امام بست و به كنيزها دستور داد هياهو كنند تا صداى امام جواد(ع) را كسى نشنود.(14) سرانجام بر اثر همان زهر، آن حضرت به شهادت رسيد و پيكر مطهرش را در قبرستان قريش بغداد (كاظمين فعلى) در كنار قبر جدش، موسى بن جعفر(ع)، به خاك سپردند. امّا در همان حال ام الفضل از كرده خويش پشيمان شد و به گريه افتاد. حضرت به او فرمود: چرا گريه مىكنى؟ اكنون كه مرا كشتى، گريه كردن سودى ندارد. اين را بدان كه به خاطر خيانتى كه كردى، چنان به دردى مبتلا شوى كه هرگز علاج ندارد و چنان به فقر و تنگ دستى مبتلا گردى كه جبرانپذير نباشد. بر اثر نفرين آن حضرت ام الفضل به بيمارى سختى مبتلا شد و همه اموالش را در راه معالجه آن صرف كرد و به فقر و بدبختى افتاد و به بدترين وضع از دنيا رفت.(15) پاورقي ها:پىنوشتها: – 1. بحارالانوار، علامه مجلسى، ج 50، ص 74. 2. اصول كافى، محمد بن يعقوب كلينى، ج 1، ص 44. 3. تاريخ سياسى غيبت امام دوازدهم(ع)، حسين جاسم، ترجمه سيد محمد نقى آيت اللهى، ص 79 – 78. 4. التوحيد، شيخ صدوق، ص 101. 5. سوره غاشيه، آيات 3 – 2. 6. حيات فكرى و سياسى امامان شيعه(ع)، رسول جعفريان، ص 490. 7. نك: همان، ص 486 – 482. 8. اختيار معرفة الرجال، شيخ طوسى، ص 549. 9. سوره ق، آيه 16. 10. بحارالانوار، ج 50، ص 84. 11. سوره مائده، آيه 33. 12. تفسير عياشى، محمد بن مسعود عياشى، ج 1، ص 315. 13. اصول كافى، ج 2، ص 492. 14. منتهى الآمال، شيخ عباس قمى، ج 2، ص 234 – 233. 15. سوگند نامه آل محمد، محمد محمدى اشتهاردى، ص 132.