کارنامه خدمات و خسارات مارکسیسم

ارزشها و مکتبها

قسمت ششم

اگر بخواهیم مارکسیم را منحصرا از دیدگاه اسلام و بطور کلی مکتب های آسمانی
مورد ارزیابی قرار بدهیم و درباره خدمات یا خسارات آن داوری کنیم، اصلا نمی توانیم
ستونی برای خدمات و آثار مثبت آن باز کنیم زیرا مکاتب آسمانی در جهان بینی خود
توجه اساسی را متوجه بعد معنوی سرنوشت و آینده انسان می کنند و سعادت واقعی و ارزش
اساسی را جائی می بینند که این زندگی محدود مادی بشر مقدمه آن در راه رسیدن بآن
است. گرچه برای این مقدمه و این راه هم ارزش و اعتبار و سعادت و شقاوت قائلند، ولی
آنجا که این ارزشهای فرعی و تبعی بخواهد مانع سعادت و ارزش های ابدی و پایدار
انسانیت بشود، لا جرم خسارت زا و زیانبخش بحساب می آید و برای جلوگیری از سوء
استفاده مغرضان لازم است بلافاصله تذکر داد که اسلام در عین حال برنامه های بسیار
جالب برای اصلاح محیط زندگی دنیا و ایجاد رفاه و سعادت برای دنیای بشر دارد و کفر
و الحاد و بریدن از خدا و نفی مذهب و انکار ابدیت حیات انسان و انکار زندگی اخروی
بشر، از دید قرآن و کتب آسمانی دیگر، خسران واقعی و نکبت و فلاکت جبران ناپذیر است
و مارکسیسم بخاطر تفسیر مادی صددرصدش از جهان و بخاطر مبارزه بی امانش با خدا و
معنویات و مذاهب و بخاطر موضع گیری خصمانه اش علیه ارزشهای اصیل انسانی آنجا که
تیغش بریده حربه اش بکار گرفته شده آنچنان ضربه ای بر منافع اصیل انسانیت وارد
آورده که قابل جبران نیست و طبعا هر گونه خدمتی که عرضه کند در مقابل آن خیانت، در
حکم قطره ای در مقابل اقیانوس است.

این قرآن کریم است که با صراحت، نظر خدای بشر را در این خصوص چنین اعلام
داشته:

1 ـ « ã@sW¨B šúïÏ%©!$# (#rãxÿx. óOÎgÎn/tÎ/ ( óOßgè=»yJôãr& >Š$tBtx. ôN£‰tFô©$# ÏmÎ/ ßw†Ìh9$# ’Îû BQöqtƒ 7#Ϲ%tæ ( žw tbrâ‘ωø)tƒ $£JÏB (#qç7|¡Ÿ2 4’n?tã &äóÓx« 4 šÏ9ºsŒ uqèd ã@»n=žÒ9$# ߉‹Ïèt7ø9$# ÇÊÑÈ      

( سوره ابراهیم ـ آیه 18) کسانی که بخدا کافر شدند، اعمالشان به خاکستری می
ماند که در روز تند بادی شدید ( توسط باد) به فنا می رود ( و پراکنده می شود) و
آنها هیچ قدرتی برای نگهداری آنچه بدست آورده اند ندارند و این است گمراهی دور از
راه نجات.

2 ـ 3 `tBur öàÿõ3tƒ Ç`»uKƒM}$$Î/ ô‰s)sù xÝÎ6ym ¼ã&é#yJtã uqèdur ’Îû ÍotÅzFy$# z`ÏB z`ƒÎŽÅ£»sƒø:$# ÇÎÈ   (
سوره مائده آیه 5) کسی که از ایمان بخدا سرپیچی کند، عمل او تباه است و در آخرت از
زیانکاران خواهد بود.

3 ـ tûïÏ%©!$#ur (#ÿrãxÿŸ2 öNßgè=»uHùår& ¥>#uŽy£x. 7pyè‹É)Î/ çmç7|¡øts† ãb$t«ôJ©à9$# ¹ä!$tB #Ó¨Lym #sŒÎ) ¼çnuä!$y_ óOs9 çnô‰Ågs† $\«ø‹x©  ÇÌÒÈ   سوره نور ـ آیه 39) و آنها که کفر می ورزند
اعمالشان مانند سرابی است در بیابانی هموار و بی آب که شخص تشنه آنرا آب می پندارد
ولی هنگامیکه به آن نزدیک می شود از آب خبری نیست…

4 ـ šúïÏ%©!$#ur (#qç/¤‹x. $uZÏG»tƒ$t«Î/ Ïä!$s)Ï9ur ÍotÅzFy$# ôMsÜÎ6ym öNßgè=»yJôãr& 4 ö@yd šc÷rt“øgä† žwÎ) $tB (#qçR%x. šcqè=yJ÷ètƒ ÇÊÍÐÈ  ( سوره اعراف آیه 147) و کسانی که نشانه های
خدا و روز قیامت را تکذیب کنند اعمالشان تباه است.آیا به چیزی جز همین اعمال باطل
کیفر داده می شوند؟

5 ـ و tûïÏ%©!$# (#rãxÿx. (#r‘‰|¹ur `tã È@‹Î6y™ «!$# ¨@|Êr& öNßgn=»uHùår& ÇÊÈ    
. ( سوره محمد آیه 1) کسانی که کفر بورزند و راه خدا را بر مردم ببندند،
اعمالشان تباه است.

6 ـ y7Í´¯»s9’ré& tûïÏ%©!$# (#rãxÿx. ÏM»tƒ$t«Î/ öNÎgÎn/u‘ ¾Ïmͬ!$s)Ï9ur ôMsÜÎ7ptmú öNßgè=»uHùår& ÇÊÉÎÈ   ( سوره کهف ـ آیه 105) آنها کسانی هستند که به
آیات خدا و دیدار او کفر ورزیدند، در نتیجه، اعمالشان تباه شد …

7 ـ « öqs9ur (#qä.uŽõ°r& xÝÎ6yss9 Oßg÷Ztã $¨B (#qçR%x. tbqè=yJ÷ètƒ ÇÑÑÈ   (
سوره انعام ـ آیه 88) هر گاه شرک بورزند اعمالی که انجام داده اند تباه شده و از
کفشان خواهد رفت.

بنابراین
اگر مارکسیسم می توانست ایده ای موثر و مفید برای بهتر کردن زندگی دنیای انسان هم
باشد، از دیدگاه اسلام بخاطر این خسارت اصولی و اساسی که وارد آورده، محکوم و مضر
بحساب می آید و یک مسلمان به هیچوجه حق تایید و تصویب آنرا نداشت؛ تا چه رسد به
اینکه اصولا قائمه خدمات و خسارات مارکسیسم ( که در آینده ترسیم خواهد شد) نشان
داده شود؛ روی هم رفته مارکسیسم برای دنیای بشر فاجعه بار آورده، و زمینه ای برای
تایید باقی نگذاشته است زیرا از این دیدگاه، بر فرض قبول آثار مثبت و مفید مادی
برای مارکسیسم، نسبت به جامعه بشری به این می ماند که کسی پایه ها و ستونهای
ساختمانی را متزلزل کند و در عوض، رنگ و روغن و نقش و نگار بر در و دیوار آن بزند!
ساختمانی پایه های لرزان ولی خوش رنگ و نگار چه ارزشی می تواند داشته باشد!

فعلا ما
ارزیابی خود را روی همان خدمات مادی و دنیائی مارکسیسم متمرکز می کنیم و کاری به
جهات دیگر آن نداریم و برای این منظور خدمات و خسارات ناشی از مارکسیسم را در دو
ستون بمعرض قضاوت خوانندگان محترم قرار می دهیم .

طرفداران
مارکسیسم می گویند: مارکسیسم با مبارزات سیاسی نظامی خود موفق شده قدرت جهنمی
سرمایه داری را مهار کند و در خیلی موارد آنرا بشکند و اگر مبارزات کمونیست ها
نبود، امپریالیسم در صحنه جهان به توسعه خود ادامه می داد و جهان را می بلعید .

اگر فرض
کنیم در صورت نیامدن مارکسیسم، قدرت و نفوذ استعمارگران و استثمارچیان سرمایه داری
بدون معارض در جوامع انسانی به چپاول و تجاوز روز افزون خود ادامه می داد و کسی از
حقوق طبقات محروم و مظلوم بدفاع بر نمی خواست، در این فرض می شود یک خدمت اساسی
بحساب مارکسیستها ثبت کرد که علم مبارزه با استثمار و استعمار را برافراشته اند.
ولی واقعیت با این فرض ما همراه نیست و تاریخ آن را تایید نمی کند، زیرا پیش از
انعقاد نطفه مارکس و مارکسیسم، نهضت های فراوان در گوشه و کنار جهان علیه بیدادگری
های امپریالیسم بوجود آمده و پس از ظهور مارکسیسم هم در بسیاری از نقاط جهان، نهضت
های اصیل و مقدس بدون آلوده شدن به معیارهای مارکسیستی برای نجات انسان ها رخ داده
و می دهد و خوشبختانه آثار و نتایج خیلی درخشان تر و ارجمندتر از آنچه که مارکسیسم
احیانا بدست آورده اند به بشریت عرضه داشته اند.

ایالات
متحده آمریکا چند سال پیش، 200 ساله شدن استقلال خود را جشن گرفت یعنی استقلالی که
ثمره مبارزات مردم آمریکا علیه استثمارگران انگلستان و فرانسه و اسپانیا بوده و
… مبارزاتیکه تقریبا 40 سال پیش از تولد خود مارکس و 70 سال پیش از نشر اولین
بیانیه مارکسیسم ( مانیفست) به نتیجه رسیده است.

نهضت
گاندی و مردم هندوستان علیه استعمار بریتانیای کبیر و جنایات کمپانی هند شرقی که
اصلا بوئی از مارکسیسم در مشام و خوئی از کمونیسم در شیوه خود نداشت، یکی دیگر از
اسناد گویای ادعای ما است.

نجات مصر
و ترکیه و سوریه و دیگر کشورهای خاورمیانه و غرب آفریقا از قبیل مراکش و تونس در
سایه مبارزات ناآلوده این منطقه با ایده ها و شیوه های مارکسیستی که در همین نیم
قرن اخیر تحقق یافته، ادله ای دیگر.

آزادی
الجزایر قهرمان از استعمار فرانسه و در هم کوبیده شدن ارتش پانصد هزار نفری
اشغالگران فرانسوی، محصول مبارزات مسلمانان خود الجزایر است که علیرغم کارشکنی های
همین کمونیست ها حاضر نشدند به مبارزات خود رنگ مارکسیستی بدهند.

تا آنجا که حزب کمونیست فرانسه با ادعای انترناسیونالیسم علیه مجاهدان الجزیره(
تنها بخاطر نداشتن محتوای مارکسیستی ) اعلامیه صادر می کرد و آزادی مشروط به
مارکسیستی برای آنها می خواست.

بنابراین، ادعای اینکه مارکسیسم تنها علمدار مبارزه با امپریالیسم جهانی است
چیزی جز بخشی از تبلیغات گمراه کننده و یاس آفرین کمونیست ها که نمونه ای دیگر از
نفی ارزش ها و مقدسات بشریت است نمی باشد. و ناصحیح تر از این ادعا، این است که می
گوئیم اگر مارکسیسم نبود ستمگران و متجاوزان در عرصه جهانی در مقابل خود حریف و
مزاحم و موی دماغ نمی دیدند!!

مگر نجات خود اروپای غربی از شر استبداد و دیکتاتوری قدرت های قبل از دموکراسی
فعلی محصول مبارزه مارکسیسم است؟ آن همه مبارزه و درگیری که حتی قبل از مارکس در
اروپا جریان داشت که منتهی به سقوط دیکتاتورها گردید، مگر مایه و پایه غیر
مارکسیستی ندارد؟

اصولا واقعیت این است که مبارزه با تجاوز و ظلم و دفاع از حق بصورت فطرت الهی
در وجود انسان است و انسان فطرتا دارای روحیه دفاع از حق خویش و درگیری با توسعه
طلبی و انحصار خواهی دیگران است و تا این فطرت انسان، دست نخورد و از مسیر اصلی
انسانیت منحرف نشود، خود بخود مخالف و مبارز با تجاوز و تعدی است. منبع این نیرو
در وجود خود انسان است و این چشمه جوشان چیزی نیست که فقط محصول دست آوردهای مارکس
و انگلس باشد، البته شیوه مبارزه و اصول آن را انسانهای نخبه و مجرب، همیشه اصلاح
و تکمیل می توانند بکنند که آن فصلی دیگر است و به آنهم خواهیم رسید.

البته مکتب هائی آسمانی هستند که می توانند چنین ادعائی داشته باشند با الهام
از خدای بشر برای بیدار کردن فطرت منحرف شده انسانها در سراسر تاریخ، طبقات محروم
را بحق و وظیفه خود آشنا کنند و راه روشن صحیح درگیری با متجاوزان و گرفتن حقوق
محرومان را ترسیم نمایند.

در گیری های ابراهیم با نمرود ـ آن طاغوت ستمگر ـ مبارزات موسی با فرعون و
اشراف مغرور و منحط قبطی، مبارزات عیسی با یاغیان انحصار طلب بنی اسرائیل، تلاش و
پیکارهای پیغمبر اسلام «ص» با سران گردن کلفت و متجاوز جزیرة العرب و درگیری های
ائمه بزرگوار شیعه«ع» با خلفا و سلاطین جابر مدعی اسلام و مخصوصا قیام ملکوتی امام
حسین «ع» علیه بنی امیه فاسد ستمگر که در سراسر تاریخ پخش است آن هم با محتوا و
شیوه هائی کاملا انسانی، می توانند پشتوانه چنین ادعائی باشند.

و اما مارکسیسم که هنوز چیزی از عمر پر خسارتش نگذشته خودش تبدیل به یک بلوک
استعمارگری گشته و محتوایش بسیاری از ارزشهای انسانی را به باد فنا داده و شیوه
های خشن انعطاف ناپذیرش درد سر و رنج بخشی از مردم دنیا شده صلاحیت چنین ادعائی را
نخواهد داشت.

حمایت از نهضت های آزادیبخش

بلند گوهای تبلیغاتی بلوک کمونیست مدعیند که کشورهای پیشتاز مارکسیسم وظیفه و
رسالت حمایت از نهضت های آزادیبخش را که تاریخ بعهده آنان گذاشته و آنها هم بخوبی
از عهده این تکلیف و رسالت تاریخی خود برآمده و می آیند و همه جا اینگونه نهضت ها
را زیر سایه سنگین خود دارند. اگر این ادعا هم با همین کلیت و یا بطور نسبی بدون
پیرایه و« اگر» و « اما» درست بود توجیه قابل قبولی برای فلسفه وجودی مارکسیسم
بحساب می آمد و در ستون خدمات مارکسیسم رقم چشمگیری را تشکیل می داد. ولی با بررسی
و دقت روشن می شود که این رشته از تلاشها و اقدامات کمونیسم بین الملل را هم باید
در ستون خسارت ها قرار داد و نه خدمات.

اگر نگاهی به نهضت های مورد حمایت مارکسیسم بیندازیم و کیفیت و کمیت کمکهای
مورد ادعا را بررسی کنیم به وضوح می فهمیم که این خدمات در خدمت اهداف و مقاصدی
بوده که در نهایت غیر از خسارت برای بشریت چیزی ببار نیاورده است. کمک های بی دریغ
و نامحدود کمونیست ها معمولا بنقاطی می رسد که بنحوی از انحاء زیر سلطه کمونیسم
بین الملل درآید و در تقسیم بندی جهان اثری در سنگین تر کردن کفه بلوک کمونیست ها
داشته باشد ـ شیوه ای که از چند قرن پیش هم استعمارگران غربی هم در مقابل رقبای
خود بکار می گرفتند ـ و هر گونه نهضتی که چنین خاصیتی نداشته باشد از نظر
سردمداران باصطلاح « حکومت پرولتاریا» نه تنها شرقی و آزادی بخش و مستحق کمک نیست،
بلکه مستحق سرکوبی و شایسته زوال و فنا است.

بررسی کامل این مطلب را در آینده خواهید خواند و در اینجا فقط با اشاره به چند
نقطه روشن تاریخ اکتفا می کنیم .

قبلا نوشتیم که در جریان نهضت الجزایر کمونیست های داخل و خارج که متوجه شده
بودند ملیت، محور مبارزات قرار گرفته و سهم مناسبی برای مارکسیسم نمانده، دست به
کارشکنی و اخلال زدند و نهضت مردم را ارتجاعی و سنتی معرفی کردند و حتی حزب
کمونیست فرانسه علیه مجاهدات مردم الجزایر اعلامیه صادر می کرد.

در جریان تولد نامشروع اسرائیل در کشور فلسطین و جنایت کم سابقه آواره کردن
مردم و اشغال میهن آنان توسط صهیونیست به پشتیبانی استعمار، شوروی جزو اولین
کشورهائی بود که اسرائیل را برسمیت شناخت و این جنایت عظیم را مورد تایید قرار
داد.

شوروی، در جریان در گیری اعراب و اسرائیل در دوره های بعد ریاکارانه خود را در
کنار اعراب مخالف اشغال و استعمار نشان می داد و هنوز هم می دهد! ( چیزی که افراد
سطحی را فریب می دهد) اما واقعیت موقعی روشن می شود که بدانیم هر وقت و هر جا
اسرائیل در معرض خطر جدی قرار می گیرد و اعراب به آستانه پیروزی می رسند، همانجا و
همان وقت شوروی ترمز را می کشد و اعراب را متوقف می نماید!

محاسبه کشور شوراها اینست که وجود اسرائیل در منطقه بسیار مهم و استراتژیک
خاورمیانه زمینه مناسبی برای بهم زدن روابط اعراب و غرب است و بهانه مناسب تری
برای نفوذ و دخالت شوروی و وسیله خوبی برای چاپیدن دار و ندار مردم عرب با دادن
اسلحه و کارشناس و خدمات دیگر نظامی .

اگر راستی شوروی حامی عرب است چرا در روزهای آخر جنگ اکتبر که مصر پس از عبور
از خط دفاعی عظیم بارلو اسرائیل را در معرض تهدید جدی قرار داه بود برچیدن پل
هوائی و خودداری از تحویل یدکی و ابزار جنگی گلوی عرب را فشار داد و آنها را مجبور
به پذیرفتن آتش بس نمود؟!

اگر راستی شوروی حامی نهضت های آزادیبخش است، چگونه راضی می شود که سالانه ده
ها هزار نفر از یهودیان نخبه و تحصیل کرده از شوروی به اسرائیل مهاجرت کنند و
اسرائیل را تقویت نمایند؟!

ما خودمان در ایران بالعیان دیدیم آنروز که ملت ایران برای برچیدن بساط
امپراطوری ها و لاشه خورهای جهان سرمایه داری قیام کرد و دست آنها را از نفت کوتاه
کرد و آنها با بایکوت کردن ایران، کشور را تحت فشار گذاشتند، همین پیشتازان
مارکسیسم و مدعیان حمایت از نهضت های آزادی بخش در بایکوت ایران با نفت خواران
همکاری کردند و بر شدت فشار و محاصره افزودند، و طلاهای غارت شده ایران را که به
دولت تحویل نداده بودند، به محمد رضا خان پهلوی تحویل دادند و بالاتر از این در
جریان مبارزات ضد استعماری مردم ایران، عربده همین کمونیسم را از حلقوم کمونیستهای
داخلی شنیدیم که امتیاز نفت شمال ایران را برای کشور شوروی مطالبه می کردند و
سابقه سرکوبی نهضت جنگل را ملت ایران فراموش نکرده است…

در آنگولا  مگر سه نهضت آزادی بخش وجود نداشت؟ و مگر هر سه
نهضت در راه آزادی کشور و طرد استعمار پرتقال و سالازار فداکاری نکرده بودند؟ مگر
جبهه اومیتا و یونیتا مثل نهضت مپلاد در این راه قربانی نداده بودند؟

چه شد که پس از رفتن پرتقال یکباره شوروی و کوبا بنفع مپلا وارد میدان شدند و
آن قتل عام فجیع را در مورد آن دو نهضت مرتکب شدند؟

راستی اگر هدف حمایت از نهضت های آزادی بخش است، آن کشتار فجیع و آن جنایات
هول انگیز علیه آن مردم رنجدیده و فداکار که همه چیز خود را در پیکار ضد استعماری
کشور در طبق اخلاص گذاشته و تقدیم به میهن خود کرده بودند چگونه قابل توجیه است؟

اگر هدف، توسعه دامنه نفوذ بلوک شرق نیست و اگر مقصد، جانشین کردن استعمار سرخ
در مسند استعمار سیاه نیست، چرا بصورت کدخدامنشی و با دخالت های صمیمانه و آشتی جو
یانه تلاشها روی نزدیک کردن مردم یک کشور متمرکز نشد؟ جواب روشن است، اینها منطقه
نفوذ می خواهند، آنهم بصورتیکه اربابان محلی همیشه از ترس رقبای داخلی اجبارا خود
را تحت الحمایه ارباب بزرگ و سربازان سرخ ببینند و بالاخره شاهد زنده دیگر،
مناسبات شوروی با نهضت مردم اریتره است. تا آن روز که حکومت حبشه در اختیار
مارکسیستها نبود شوروی نهضت اریتره را مورد حمایت خویش قرار داده و حق طلبانه و
مقدس و مترقی معرفی می کرد! ولی آنگاه که سرهنگ دوم هایل ماریان منچستر با اعلام
ایدئولوژی مارکسیستی و مسافرت به مسکو و بوسیدن قبله گاه کرمیلن به آستانه
مارکسیسم تعظیم می کند و جزء اقمار بلوک سرخ می شود، حکومت خونخواران نظامیان حبشه
مترقی بحساب می آید و کشتار دسته جمعی یکهزار و دویست جوان در یک روز مظهر انقلاب،
و مردم مبارز اریتره تجزیه طلب خوانده می شوند.

و جالب اینکه ژاندارمهای فراری موسی چومبه قاتل جنایتکار لومومبا که با حمایت
حکومت مارکسیست آنگولا به زئیر حمله می کنند تحت حمایت کوبا و شوروی قرار می گیرند
چون ممکن است بتوانند منطقه ثروتمند و مملو از ذخائر معدنی ایالت شابا ( کاتانگای
سابق) را از طریق آنگولا به اردوگاه امپریالیسم بکشانند.

و حیرت آور اینکه در این میدان هم دو قطب جهان کمونیست ( چین و شوروی) رو در
روی یکدیگر قرار می گیرند.

شما به من جواب بدهید که نهضت مردم چکسلواکی در سال 1968 با ماجرای بنگلادش در
سال 1970 چه تفاوتهای اساسی داشته که شوروی در مورد اول با دخالت صریح و بی پرده
نظامی نهضت خلق را سرکوب کردند و در مورد دوم با حمایت از مردم باعث تجزیه کشور
مسلمان پاکستان به دو کشور شده و در سال 1954 و همان وقتیکه برای اخراج انگلیس و
فرانسه و اسرائیل از کانال سوئز اولتیماتوم می دادند، ارتش آنها در مجارستان مردم
آزادی خواه را قتل عام می کرد. مگر امپریالیستها و سرمایه داران فقط در مورد اقمار
خود و ایجاد و توسعه منطقه نفوذ به روشی جز همین روشها متوسل می شوند؟!

مگر با دو سه شعار تقلبی و ریاکارانه می شود ماهیت عمل را عوض کرد؟!

مطلب روشن است. اساس کار و هدف اصلی تقویت بلوک شرق و برقراری استعمار سرخ
است. البته اگر در جائی عده ای از مردم مجانا حاضر باشند نهضتی براه بیاندازند که
این هدف را تامین و با پای خود و به میل خود به این دام بروند خیلی طبیعی است که
پیشتازان مارکسیم، آنها را تحت حمایت بگیرند و به تعبیر بهتر آنها را تحریک کنند .

ممکن است بسیاری از ساده لوحان بگویند که آنها بر اساس ایدئولوژی خود موظفند
که فقط نهضت های متکی به همین ایدئولوژی را تایید کنند نه هر نهضت ملی و و … را
و جواب آن هم اینست که اولا همین ادعا موارد نقض فراوان دارد که در خیلی از موارد
که به نفعشان بوده نهضت های غیر ایدئولوژیکی را تایید کرده اند ( نمونه قبرس و
بنگلادش و …) و در موارد بسیاری از حمایت نهضتها، همین ایده را هم رهایا محکوم
کرده اند، نمونه چین کمونیست که هم اکنون شاهد بیش از یک میلیون سرباز شوروی در
مرزهای خود است و یوگسلاوی که در معرض تهدید برادر بزرگ خود قرار داد و ثانیا اگر
ملاک فقط تقویت ایدئولوژی مارکسیسم است ثمرات این اقدامات را آنجا که خسارات و
خدمات خود  مارکسیسم نوشته می شود می خوانیم.

البته نمی شود بلکه منکر حمایت کمونیستها از برخی نهضتهای آزادی خواهانه شد
ولی آنچه مسلم است اینست که در هر مورد حمایت ها و کمک ها حساب شده بوده و قبل از
هر چیز، منافع خود بلوک شرق در مقابل بلوک غرب مد نظر بوده گرچه فقط تضعیف جبهه
غرب و ایجاد آشوب در اقمار سرمایه داری باشد.

این گونه حمایت ها مخصوص کمونیست ها نیست بلکه کاری است که غربی های استعمارگر
هم می کرده اند و می کنند. مگر همین روزها شاهد حمله همه جانبه کشورهای غربی و
بخصوص آمریکا علیه فشارها و تهدیدهای پشت پرده آهنین نیستیم؟ مگر چندی پیش جیمی
کارتر رئیس جمهوری سابق آمریکا شخصا برای ساخاروف دانشمند ناراضی و مطرود شوروی
نامه ننوشت و حمایت بی دریغ خود را از او و سایر مبارزان پشت پرده های آهنین در
راه حمایت از حقوق بشر اعلام نکرد؟ و مگر دنیای غرب در مورد حمایت از استقلال طلبی
یوگسلاوی تا حد کمکهای بی دریغ نظامی پیش نرفت؟ و مگر فشار آمریکا از طریق مضایقه
در فروش گندم و مواد غذائی دیگر به شوروی ببهانه کسب آزادی مهاجرت برای انسانها
تحت فشار دیکتاتوری پرولتاریا ( گرچه در واقع برای تقویت اسرائیل بود) زبان زد خاص
و عام نیست؟

منتهی از آنجا که مردم بیشتر کشورهای جهان سوم هنوز از بقایای استعمار غرب رنج
می برند و بسیاری از حکومت های این کشورها که در میان مردم محبوبیتی ندارند وابسته
به سیاست بلوک سرمایه داری بیشتر با حمایت آنها بر سر پا ایستاده اند؛ اکثر نهضت
های ملی رنگ ضد غربی و ضد امپریالیستی بحود می گیرند و زمینه ای برای اظهار
هواداری و پشتیبانی از جانب کمونیستها می شوند و به همین جهت افراد کم تجربه و خام
خیال می کنند که مارکسیسم، مایه و پایه این نهضتها است و توجه ندارند که آنها از
آب گل آلود ماهی می گیرند!!

*

در همین جا لازم است
تذکر دهم، خسارتهائیکه از همین رهگذر توسط مارکسیسم متوجه نهضت های حق طلبانه
ملتها شده بسیار گران و سنگین است. زیرا مارکسیستها بر اساس نظرات دگم و جامد خود
( البته از لحاظ نظری و تئوری و حرف نه در صحنه عمل) معتقدند هر گونه مبارزه ای که
بر اساس تز مارکسیسم لنینیسم نباشد و هر گونه پیکار عدالتخواهی از کانال انقلاب
آنهم انقلاب کمونیستی نگذرد و بصورت جهش و حرکت کیفی پس از عبور از حرکت تدریجی و
کمی در نیاید، ارتجاعی و مضر و خیانت به آرمان بشریت است!! و با چنین« دگماتیسمی»
است که تمام نهضتها و اصلاحات غير کمونيستي را در هر کشور و در هر شرايطي محکوم مي
کند و با بلندگوهاي تبليغاتي آن ها يک سري اصطلاحات و الفاظ با مضامین قلابی ولی
پر طمطراق، استحقاق پیروزی و نجات را از دیگران سلب می نماید و پیدااست که چه
موانع و سدهای عظیمی بر سر راه نجات و سعادت بشریت از این رهگذر بوجود می آید. از دیدگاه
این دگماتیسم در ربع قرن اخیر فقط نهضت و یتنام و کامبوج و یمن جنوبی و نمونه هائی
از این قبیل ارزش و اعتبار دارد و نهضت هائی از قبیل الجزایر و هندوستان و مصر و
سوریه که پایه مارکسیستی نداشته و با خون و کشتار همراه نبوده اند بی ارزش و بی
اعتبارند … !!