فاجعه بزرگ بشریت
قسمت سی و پنجم
آیت الله حسین نوری
امروزه تمام صاحب نظران و پژوهشگرانی که دربارۀ «فقر و
گرسنگی مردم جهان» و ریشه ها و علل و راهحلهای آن بحث و مطالعه میکنند، در مورد
یک مسأله مشخص و مهم اتفاق نظر دارند و آن اینکه بسیاری از مطالعاتی که تاکنون در
این رابطه انجام گرفته ناقص و اشتباه آمیز بوده است.
زیرا قضیۀ فقر و گرسنگی با اینکه به مجموعه ای از علل
بیولوژیکی، فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و اخلاقی مربوط میشود و باید از
مجموع این زوایا بعنوان یک مسألۀ مرتبط و بهم پیوسته مورد مطالعه و دقت قرار
بگیرد، متأسفانه قسمت اعظم مطالعات علمی که تاکنون صورت گرفته، همیشه به یکی از
این موضوعات محدود بوده و قضیّه را فقط از یک زاویه بررسی کرده و در نتیجه، همه
ناقص و اشتباه آمیز بوده است.
و روی همین جهت اینگونه مطالعات و بررسی ها با تمام هیاهوئی
که در جهان برپا کرده هنوز نتوانسته است کلید حل مشکل فقر و گرسنگی مردم دنیا را
بدست بدهد.
اصولا ً یکی از نواقص مهم تمدن غربی که تقریبا ً از قرن
نوزدهم آغاز گردیده و هر روز سرعت بیشتری پیدا کرده این است که مسائل گوناگون بهم
پیوسته ای که قضیّۀ واحد را ایجاد میکنند و مانند حلقات زنجیر بهم متصل و با هم
پیوستگی دارند از یکدیگر تفکیک میکنند و هر کدام را بطور جداگانه مورد مطالعه و
بررسی قرار میدهند و معلوم است که چنین مطالعه و بررسی، جز نتیجۀ ناقص و نارسا
نخواهد داشت.
همین نقص در مورد مسأله فقر و گرسنگی نیز بوجود آمده است
زیرا پژوهشگرانی که با معیارهای تمدن غربی به تحقیق دربارۀ آن میپردازند- چنانکه
گفتیم- فقر و گرسنگی را به عنوان یک مسألۀ مستقل و جدا از مسائل دیگر بررسی میکنند
در حالیکه فقر و گرسنگی جهانی به مسائل دیگری از جمله مسائل فرهنگی سیاسی،
اقتصادی، اجتماعی، اخلاقی و حتی تاریخی و جغرافیائی نیز مربوط است که بدون توجه به
آنها، در این زمینه نمیتوان گام ارزنده ای برداشت و راه حلّ مطمئنّی بدست آورد.
با توجه باین نکات است که ما برای آنکه بحث جامع الأطرافی
در زمینه راههای ریشه کن ساختن «فقر» داشته باشیم لازم است ابتدا علل و عواملی را
که فقر را بوجود میآورند و باعث فقر گروههای کثیری از مردم جهان میشوند مورد بحث
قرار دهیم.
البته پیش از هر چیز باید باین نکته توجّه کنیم که در مورد
ریشه یابی علل فقر، بعضی از گروههای مغرض یا نادان یا وابسته به امپریالیسم و
استعمارگران، میکوشند تا با ارائۀ نظریات انحرافی و از واقعیات بدور نگه دارند،
اینها بدون آنکه به علل و عوامل واقعی فقر و گرسنگی بپردازند، مسائل دیگری را که
هیچ ربط منطقی با این موضوع ندارد مطرح میکنند ما در این مورد از آن میان، دو
نظریّه را که از بقیّه معروف تر هستند مورد بحثی کوتاه قرار میدهیم و بدانها پاسخ
میگوئیم از آن پس به بحث خود در مسیری که گفته شد میپردازیم:
یکی از این نظریات این است که اصل فقر در جهان یا لااقل فقر
مردم مناطقی از جهان مولود عوامل خلقت و طبیعت است.
نظریّۀ دیگر این است که علّت پیدایش فقر و گرسنگی در جهان
ازدیاد جمعیت دنیا است.
در پاسخ نظریّۀ اول بطور قاطع باید گفت که این نظریّه
ادّعائی بیمعنا و دور از واقعیّت است و فقر هرگز مولود عوامل خلقت و طبیعت نبوده
و نیست، زیرا همۀ دلائل عقلی و علمی و منطقی حکم و اثبات میکند که خداوند فیاض،
جهان خلقت را طوری از لحاظ امکانات و مواهب و نعمت ها غنی و سرشار و مستعد آفریده
است که میتواند احتیاجات افراد بشر را- هر چند به چند برابر جمعیت فعلی برسند-
تأمین کند، این امکانات از یک طرف مربوط میشود به وسعت سطح کرۀ زمین و اینکه در
شکم زمین و دل خاک استعداد زیادی برای تولید هرچه بیشتر مواد غذائی و صنعتی و مواد
دیگر لازم زندگی وجود دارد و از سوی دیگر مربوط میشود به دانش و شناخت بشر که هر
روز کلید تازه ای در راه استفاده از منابع خداداد در دسترس وی قرار میگیرد و در
این رابطه از راههای جدیدتر و کاملتر بهتر میتواند از اراضی زراعی موجود بهره
برداری کند و چندین برابر آن، زمین هائی که هنوز مورد بهره برداری قرار نگرفته
مورد استفاده قرار دهد و همچنین استفاده از دریاها، معادن، جنگلها، انرژی خورشید و
دهها و صدها مورد دیگر که اسرار هر یک در موقع مقتضی در اختیار انسانها قرار میگیرد.
سماجت و لجاجت برخی از افراد برای اثبات اینکه «فقر و
گرسنگی» پدیده ای است مربوط به خلقت و طبیعت و اینکه عالم آفرینش ذاتا ً طوری است
که اقتضا میکند گروهی فقیر و جمعی غنی باشند، در واقع ثمرۀ فکرهای انحرافی
مغزهائی است که در یک نظام فرهنگی مخصوصی پرورش یافته اند، و متأسفانه هنوز هم نمیخواهند
یا نمیتوانند قبول کنند که نظر آنها دقیقا ً برخلاف اطلاعات صحیح علمی است.
در این مورد کافی است برای نمونه برخی از معلوماتی را که از
آمار مربوطه بدست آمده است مورد تجزیه و تحلیل قرار دهیم تا معلوم شود که نظر آنها
تا چه حد ساختگی و دور از حقیقت است: زیرا دریاها و اقیانوسها 71 درصد تمام مساحت
کره زمین را اشغال کرده اند و 29 درصد بقیّه خاک است که در حدود 56 میلیون متر
مربع مساحت دارد و بموجب محاسبات کارشناسان در حال حاضر مقدار نسبتا ً کمی از این
مساحت کشت میشود آنهم با اصول و روشهائی که میزان بهره برداری از آن محدود و
ناچیز است و نیز از محاسبات چنین بر میآید که در سراسر کرۀ زمین 16 میلیارد «آکر»
[1]
زمین برای کشت و زرع و تهیه مواد غذائی انسان آمادۀ بهره برداری است که اگر آنرا
به نسبت جمعیت فعلی کرۀ زمین حساب کنیم برای هر نفر 8 «آکر» زمین وجود دارد، و به
موجب محاسبات کارشناسان برای تهیه مواد غذائی لازم و کافی برای زندگی هر فرد
انسانی، در حدود 2 «آکر» زمین لازم است. یعنی از مساحتی که اکنون طبیعت در اختیار
هر فرد قرار داده فقط یک چهارم آن کافی است تا تمام مردم جهان بتوانند از یک رژیم
غذائی کامل برخوردار شوند. حال آنکه مساحتی که در حال حاضر بدست بشر مورد کشت و
زرع قرار میگیرد. هنوز به 2 میلیارد آکر هم نرسیده است یعنی در حقیقت، بشر، فقط
از یک هشتم امکانات طبیعی زمین استفاده میکند. [2]
بنابراین اگر افراد بشر بتوانند تمام زمین های مستعد را زیر
کشت ببرند و این زراعت و بهره برداری را نیز با اصول علمی و فنی و ابزار صنعتی و
تکنیکهای کامل هم آهنگ سازند احتیاجات آنها بطور کامل تأمین خواهد شد.
در این محاسبات چنانکه ملاحظه مینمائید- امکانات و
استعدادهائی که در آب دریاها و اعماق معادن و انرژی خورشید وجود دارد بحساب نیامده
است وگرنه محصول این مواهب و امکانات خداداد فوق احتیاجات بشر خواهد بود.
این آمار و ارقام مربوط به تمام جهان اعم از فقیر و غنی
است. اما مهم تر از این، آنکه در کشورهائی که امروزه به عنوان مناطق فقیر شناخته
میشوند، آمار و ارقام از این هم جالبتر است و نشان میدهد که چه مقدار زیادی از
استعداد و توانائی زمین و طبیعت نادیده گرفته میشود و در واقع پایمال میگردد.
یکی از محققین مینویسد: اکثر کشورهای کم رشد و فقیر دارای
ظرفیت و توان طبیعی قابل ملاحظه ای هستند امّا بهره برداری از آن سخت ناقص است و
جزئی از کل را شامل میشود چنانکه یک چهارم از تمام مساحت کشورهای آمریکای لاتین
قابل کشت است آن هم بدون لزوم استفاده از وسائل فنی فوقالعاده، امّا با این حال
فقط از 5 درصد آن بهره برداری میشود آنهم بصورت خیلی متوسط و معمولی. در قسمت
اعظم جهان سوم، سرزمینهای وسیعی که بوسیلۀ مالکین بزرگ احتکار شده به علل پیچیده
ای (که ریشه در مسائل تاریخی و سیاسی و اجتماعی دارد) مورد بهره برداری قرار نمیگیرند
و جالب اینکه در آمریکای لاتین 5/1 درصد اراضی کشاورزی هستند که از آنها کمترین
بهره برداریها را به عمل میآورند. [3]
دانشمندان حتّی در مورد مناطقی هم که دائما ً مورد تهدید
بلاهائی نظیر خشکسالی ها و طغیانهای آب قرار میگیرند. بیش از آنکه علل طبیعی را
مقصّر بدانند تقصیر را از علل دیگری مانند مسائل اجتماعی و سازمانهای اقتصادی آن
مناطق میدانند، به عنوان مثال در کشور چین میگویند: در مورد قحطی های چین، علل
مختلفی وجود دارد که همگی آنها با هم ارتباط و بستگی نزدیکی دارند امّا بطور کلی
میتوان آنها را دو دسته کرد: عللی که ریشۀ طبیعی دارند و عللی که دارای ریشه های
اجتماعی هستند امّا تجزیه و تحلیل پدیده گرسنگی بما اجازه میدهد درک کنیم که علل
طبیعی فقط عواملی هستند که در حقیقت انفجار وضعی را که بر اثر علل اجتماعی بوجود
آمده است تسهیل میکنند.
این سازمان غم انگیز اقتصادی چین است که موجب فقر غذائی
مدام آن است. حتی در موردی که مصیبت و بلائی بر ناحیۀ معینی وارد میگردد تجزیه و
تحلیل مکانیزم عمل نشان میدهد که اگر انعکاس و واکنش آن تا این حد غم انگیز است
از آن روست که شرائط محیط اجتماعی به تشدید آن کمک میکند… وگرنه در سایۀ یک
سازمان اجتماعی بهتر و استفادۀ منطقی تر از علم و صنعت بشری اگر هم نتوان بلاهای
طبیعی را بکلی برطرف ساخت میتوان بطور وسیعی از شدت عواقب آنها کاست. [4]
در این مورد با توجه باین مطلب که پدیده هائی همچون بایر
بودن اراضی یا طغیان آبها نیز قابل علاج است و نباید با گذاشتن گناه به گردن طبیعت
از مبارزۀ عقلانی با آن خودداری کرد مثال ها و شواهد فراوانی وجود دارد از جمله
قسمت اعظم سرزمین کالیفرنی در حقیقت از دشت های شمال چین هم بایرتر بود ولی
کالیفرنی در سایۀ بکار بستن روش ها و فنون صحیح در میان نواحی حاصلخیز شمال
آمریکا، ردۀ نخست را بدست آورد و «شوروی ها» در سایۀ بکار بستن روش های نوین
آبیاری و تنظیم نواحی خشک موفق شده اند صحرای وسیعی را که در مرکز آسیا قرار داشت
به یکی از حاصلخیزترین نواحی اتحاد جماهیر شوروی مبدل سازند این همان علفزاری است
که از زمان تزارها به علفزار گرسنگی معروف بود امّا اکنون در سایۀ دگرگونی ای که
یافته است آنرا «میرزا چول» یعنی: «علفزار سخاوتمند» مینامند.
نمونۀ دیگری در این مورد کشور گرسنه و فقیر هند است با وجود
اینکه «هند» قسمت اعظم نیرویش را به کار کشاورزی مصروف میدارد باز هم بموجب آمار
رسمی تنها دو سوم از اراضی قابل کشت آن مورد استفادۀ زراعی قرار میگیرد و در این
مساحت محدود که در آن کشت فشرده صورت میگیرد بواسطۀ به کار نبستن تکنیکهای علمی و
فنّی بازدهی کشاورزی بمراتب از بازدهی متوسّط سایر کشورهای جهان کمتر است در
حالیکه ایتالیا و آلمان با جمعیت های نسبی زیادتر (نسبت افراد به وسعت زمین) چنان
بازدهی غذائی بدست میآورند که سالانه برای هر فرد به ترتیب یک و دو میلیون کالری
تهیه میکنند، هند فقط 8 درصد میلیون کالری تهیه میکند، میزان تولید هند نیز دچار
همین وضع است. تولید برنج هند بالغ بر 975 گرم در هکتار است در حالی که چین 1800،
آمریکا 2500، ژاپن 3100 و ایتالیا 3600 گرم تولید میکنند.
برخی میخواهند این ضعف بازدهی را به «فقر زمین ها» نسبت
دهند زیرا این زمین ها در نواحی گرمسیری قرار دارند امّا این موضوع صحیح نیست زیرا
اولا ً زمین های گرمسیری دیگری مانند مصر و سورینام سه برابر هند تولید دارند
ثانیا ً در مقدار زیادی از اراضی هند موادّی وجود دارد که رودخانه ها از مناطق غیر
گرمسیری همراه آورده اند و در واقع خاکهای آن نواحی هند از عناصری مشابه با آنچه
سازنده خاکهای نواحی معتدل است ترکیب یافته است. [5]
از آنچه ذکر گردید این مطلب روشن میشود که طبیعت اصلا ً
گناهی ندارد و خداوند فیّاض، عالم خلقت را بسیار کامل و مستعد آفریده است و هرگز
نباید عدم بهره برداری صحیح و لازم از دامن وسیع طبیعت را به حساب خسّت و لئامت
طبیعت گذاشت.
بطور کلی اگر نقشۀ جهان فقر و گرسنگی را مطالعه کنیم و
عوامل فقر و گرسنگی را در آن نواحی مورد بررسی قرار دهیم بوضوح خواهیم دید که
گرسنگی دسته جمعی، یک پدیدۀ طبیعی نیست بلکه پدیدهای است اجتماعی که بطور کلی
پیدایش آن یا نتیجۀ سیاستهای استکباری و استعماری است و یا معلول استفادۀ نادرست
از امکانات و منابع طبیعی است و یا مولود توزیع غلط موادی است که بدست میآید.
بنابراین، نظریۀ کسانی که «فقر و گرسنگی» را به حساب نقص
عالم خلقت میگذارند و عالم آفرینش و جریان طبیعی جهان را مقصّر میدانند نظریه ای
است انحرافی و بیاساس و این موضوع همانطور که از مطالب گذشته روشن گردید از
احادیث اهل بیت عصمت سلام الله علیهم اجمعین نیز بدست میآید که در این مورد فرصت
توضیح نیست و در فرصت مساعد دیگر به توفیق خداوند به توضیح آن خواهیم پرداخت ولی
برای نمونه توجه خوانندگان محترم را به گفتاری از حضرت امیر مؤمنان علیه السلام
جلب میکنیم که میفرماید: «فما جاع فقیر الاّ بما منع غنیّ والله تعالی جدّه
سائلهم عن ذلک [6]»
یعنی: هیچ فقیری گرسنه و محتاج نگردید مگر بواسطۀ اینکه قدرتمندان از عمل کردن به
وظائف خود، خودداری کرده مانع استفادۀ آنها از مواهب خلقت و نعمت های خداوند
گردیدند و خداوند متعال آنان را در این مورد مؤاخذه و بازپرسی قرار خواهد داد.
ادامه دارد