استاد شهید آیت الله مرتضی مطهری
حالت تنفر از گناه
علمای اسلامی برای امر به معروف و نهی از منکر مراتب و
درجات و اقسامی قائل شده اند. درجۀ اول اینست که انسان باید نسبت به منکرات حالت
تنفر و انزجار داشته باشد. یعنی باید ریشه تنفر از منکرات در روح و قلب و ضمیرش
وجود داشته باشد.
هجر و اعراض
در مرحلۀ بعد هجر و اعراض است، یعنی وقتی شما فرد یا افرادی
را میبینید که مرتکب کارهای زشت و منکراتی میشوند، بعنوان مبارزه نه با شخص او
بلکه با کار زشت او و برای اینکه او را از کار زشتش باز دارید، از او اعراض میکنید،
و با او قطع رابطه مینمائید.
بعنوان مثال، شخصی دوست شماست، و روابطتان با یکدیگر
دوستانه و صمیمی است، با هم گرم میگیرید، مسافرت میروید و میانتان هدایائی
مبادله میشود. ناگهان اطلاع پیدا میکنید که همین دوست صمیمی شما دچار فلان عمل
زشت شده است، و فلان گناه قطعی و مسلم را مرتکب میشود؛ یکی از درجات و مراتب امر
به معروف و نهی از منکر- و در واقع یکی از اقسام تنبیه که در چنین مواردی باید
اجرا شود- اینست که شما نسبت به او بیاعتنایی کنید و آن صمیمیتی که سابقا ً به او
نشان میدادید بعد از این نشان ندهید. این خود تنبیه است. البته انسان باید در باب
امر به معروف و نهی از منکر منطق بکار ببرد و عمل او منطبق با منطق باشد. این در
موردی است که آن شخص با شما چنان صمیمتی داشته باشد که اگر شما با او قطع رابطه
کنید، این عمل شما نسبت به او تنبیه تلقی شود. یعنی تحت یک زجر و شکنجۀ روحی قرار
گیرد و این عمل شما در جلوگیری از کار بد او تأثیر داشته باشد. مواردی هم هست که
مثلا ً فرزند شما یا دوست شما، مبتلا به عادت زشتی شده است و رابطه او با شما روی
عادتیست که از گذشته داشته است. چه بسا از اینکه شما با او قطع رابطه کنید استقبال
میکند تا او هم با شما قطع رابطه کند و آزادتر دنبال منکرات و کارهای زشت برود!
در اینجا قطع رابطۀ شما با او نه تنها اثر تنبیهی ندارد
بلکه اثر تشویقی نیز دارد. یعنی او را بیشتر در کار خود آزاد میگذارید و عملا ً
او را در کارهای زشت تشویق میکنید، در چنین مواردی این کار درست نیست.
پس اینکه علما یکی از درجات امر به معروف و نهی از منکر را
اعراض و هجر میدانند در موردی است که اثر بگذارد و اثر کار شما تنبیه طرف باشد.
البته مورد دیگری نیز هست که نهی از منکر نیست و عنوان دیگری دارد. شما با خانواده
ای محشور بوده اید، رابطۀ دوستی و احیانا ً خویشاوندی داشته اید، میبینید این
خانواده فاسد شده است. به خاطر حفظ خود و خانواده تان و برای اینکه عادت زشت آنها
در خانوادۀ شما سرایت نکند با آنها قطع رابطه میکنید. چون معاشرت کردن با بیمار،
بیماری میآورد.
میرود از سینه ها در سینه ها
ازره پنهان صلاح و کینه ها
افراد به طور مخفی بر یکدیگر اثر میگذارند. حساب این مورد
هم از موارد دیگر جداست. پس در مواردی که انسان خود بهتر آن را تشخیص میدهد، مثل
اینکه کسی دچار عادت زشتی است یا عمل بدی را مرتکب شده است که اگر شما دوستی خود
را با او ادامه دهید به منزلۀ تشویق اوست، ولی اگر با او قطع رابطه کنید، زجر روحی
میکشد و تنبیه میشود قطعا ً بر شما واجب است که با این شخص قطع رابطه کنید، این
یک درجه است.
پند و نصیحت
درجۀ دوم که علما و دانشمندان برای نهی از منکر ذکر کرده
اند مرحلۀ پند و نصیحت و ارشاد است. چه بسا کسی که منکر و عمل زشتی را مرتکب میشود
بخاطر جهالت و نادانی او است که تحت تأثیر یک سلسله تبلیغات قرار گرفته است و
احتیاج به مربی و راهنما دارد که با کمال مهربانی موضوع را با او در میان بگذارد،
معایب و مفاسد را برای او تشریح کند تا آگاه شود و بازگردد. این مرحله نیز یک درجه
از «نهی از منکر» است. به این معنی که در مواردی که کسی با ما تماس دارد و او به
یک عمل منکر و زشتی ابتلا دارد و ما میتوانیم با منطقی روشنگر او را به ترک آن
عمل قانع کنیم، بر ما واجب است که با چنین منطقی با این شخص تماس بگیریم.
مرحله عمل
مرحلۀ سوم، مرحلۀ عمل است، گاهی طرف در درجه ای و حالی است
که نه اعراض و هجران ما تأثیری بر او میگذارد و نه میتوانیم با منطق و بیان او
را از منکر بازداریم. در چنین شرایطی باید وارد عمل شویم. معنای وارد عمل شدن تنها
زور گفتن، مجروح کردن و کتک زدن نیست. البته نمیگوییم در هیچ جا نباید تنبیه عملی
شود. زیرا مواردی هم هست که جای تنبیه عملی است. اسلام دینی است که طرفدار حدّ و
تعزیر است، دینی است که معتقد است مراحل و مراتبی میرسد که مجرم را جز تنبیه عملی
چیز دیگری تنبیه نمیکند، و او را از کار زشت باز نمیدارد. البته انسان نباید
اشتباه کند و خیال کند که همۀ موارد، موارد سختگیری و خشونت است علی «ع» دربارۀ
پیغمبراکرم «ص» اینطور تعبیر میکند: «طبیب دوار بطبه قد احکم مراهمه و احمی
مواسمه» او پزشکی بود که بیماریها را معالجه میکرد. آنگاه به اعمال اطبا تشبیه میکند
که اطبا هم مرهم مینهند و هم جراحی میکنند. پیغمبر دو کار را انجام میداد: هم
مرهم داشت و هم جراح بود. یعنی، عمل اول پیغمبر همیشه لطف و مهربانی بود که از این
راه معالجه میکرد و با منکرات و مفاسد مبارزه مینمود ولی اگر به مرحله ای میرسید
که لطف و مهربانی و احسان سود نمیبخشید، پیغمبر آنها را به حال خود نمیگذاشت؛
اینجا بود که وارد عمل جراحی میشد. پیغمبراکرم «ص» همانطور که مرهمهای خود را
بسیار محکم و مؤثر انتخاب میکرد موقع داغ کردن و جراحی کردن نیز قاطع عمل میکرد…
.
امر به معروف لفظی و عملی
امر به معروف هم، عینا ً همین تقسیمات را دارد با این تفاوت
که امر به معروف یا لفظی است یا عملی. امر به معروف لفظی اینطور است که انسان با
بیان، حقایق را برای مردم بگوید. خوبیها را برای مردم تشریح کند مردم را تشویق کند
و به آنها بفهماند که امروز کار خیر چیست؟ امر به معروف عملی اینست که انسان نباید
تنها به گفتن قناعت کند زیرا گفتن تنها کافی نیست، میتوانیم بگوییم یکی از بیماریهای
اجتماع امروز ما اینست که برای گفتن بیش از اندازه ارزش قائل هستیم. مقصودم از
اینکه ارزش زیاد قائل هستیم اینست که ما میخواهیم همه چیز با گفتن درست شود.
«گفتن» شرط لازم هست ولی شرط کافی نیست، باید عمل کرد، امر بمعروف لفظی و امر به
معروف عملی به دو طریق است. مستقیم و غیر مستقیم. مستقیم وارد شوید و سخن بگویید.
یعنی اگر میخواهید کسی را وادار به کاری کنید میگویید آقا فلان کار را بکن، از
جنابعالی خواهش میکنم که فلان کار را انجام دهید. ولی موقعی میرسد که میخواهید
بطور غیر مستقیم به او تفهیم کنید که البته مفیدتر و مؤثرتر هم هست. یعنی بدون
آنکه او بفهمد که شما دارید با او حرف میزنید، او را راهنمائی میکنید. از کسی که
فلان کار را کرده است تعریف میکنید، کار او را توجیه و تشریح میکنید میگویید
فلانکس در فلان مورد چنین عمل کرده، اینطور رفتار کرده. تا او بداند و بفهمد. این
بهتر در او اثر میگذارد. کما اینکه عمل هم بطور غیر مستقیم مؤثرتر است.
شما اگر بخواهید امر به معروف به شکل غیر مستقیم بکنید یکی
از راههای آن اینست که خودتان صالح و باتقوا و اهل عمل باشید. وقتی خودتان این طور
بودید مجسمه ای خواهید بود از امر به معروف و نهی از منکر. هیچ چیز بشر را بیشتر
از عمل تحت تأثیر قرار نمیدهد، و حق هم هست. بیان هرگز به اندازۀ عمل افراد را
تحت تأثیر قرار نمیدهد شما میبینید مردم از انبیاء و اولیاء بیشتر پیروی میکنند،
ولی از حکما و فلاسفه آنقدر پیروی نمیکنند. چرا؟ برای اینکه فلاسفه فقط تئوری به
جامعه میدهند. ولی انبیاء و اولیاء تنها دارای تئوری و فرضیه نیستند بلکه عمل هم
دارند. آنچه میگویند اول عمل میکنند. حتی اینطور نیست که اول بگویند بعد عمل
کنند، بلکه اول عمل میکنند بعد میگویند. وقتی انسان عمل کرد و بعد گفت اثرش چندین
برابر است.
علی ابن ابیطالب میفرماید: «ما امرتکم بشییء الا و قد
سبقتکم بالعمل به ولانهیتکم عن شییء الا و قد سبقتکم بالنهی عنه» هرگز نشد که امر
کنم شما را به چیزی مگر اینکه قبلا ً خودم عمل کرده ام. تا اول عمل نکنم به شما
نمیگویم و من هرگز شما را نهی نمیکنم از چیزی مگر اینکه قبلا ً خودم ترک کرده
باشم.
هر مصلحی اول باید صالح باشد تا بتواند مصلح باشد. فرق
زیادی است میان کسی که ایستاده و به سربازش فرمان میدهد: برو به پیش، من اینجا
ایستاده ام، و کسی که خودش جلو میرود و میگوید: من رفتم، شما هم پشت سر من
بیایید… .
حسین ابن علی چقدر خطابه خواند و چقدر عمل کرد. حجم خطابه
های او چقدر کم و حجم اعمال او چقدر زیاد بود. وقتی عمل باشد گفتن زیاد نمیخواهد.
آن کسی که در خطابه اش فریاد میکشد که:
«فمن کان باذلا فینا مهجته موطنا علی لقاء الله نفسه فلیرحل
معنا فانی راحل مصبحا ً انشاءالله» هر کسی که آماده است خون دلش را در راه ما
ببخشد، هر کسی که تصمیم گرفته است به لقاء پروردگار برسد، چنین کسی با ما کوچ کند،
(آن کسی که به هوس کشورگیری آمده است، برگردد) آن که از جان گذشته نیست با ما
نیاید، قافلۀ ما، قافلۀ از جان گذشتگان است.