حجت الاسلام
والمسلمین محمدرضا مصطفيپور
مدرنيته
و تأثيرآن بر خانواده
جهاني
كه ما در آن زندگي ميكنيم را جهان مدرن و تفكر حاكم بر آن را مدرنيسم مينامند كه
يكي از وعدههاي آن ارزاني داشتن نوعي وضوح و شفافيت به عرصه حيات بود كه تنها عقل
قادر به ارائه آن است.1
مدرنيته
به شيوههاي زندگي اجتماعي و تشكيلات و سازمانهایي اجتماعي اشاره دارد كه از
حوالي قرن هفدهم به اين طرف در اروپا ظاهر شد و بتدريج دامنه تأثيرات و نفوذ آن كم
و بيش در ساير نقاط جهان نيز بسط و گسترش يافت.2
شيوههاي
زيستي كه با مدرنيته پا به عرصه حيات گذاشت، به نحوي غيرمترقبه ما را از تمام
انواع نظم اجتماعي سنتي دور ساختهاست. دگرگونيها و تحولات مضمر در مدرنيته هم به
لحاظ برونگستري و هم به لحاظ درونگستري خود بمراتب عميقتر از اكثر انواع خصوصيات
متحول دورانهاي پيشين هستند. در سطح برونگستري، اين دگرگونيها در خدمت ايجاد و
تثبيت شكلي يا اشكالي از ارتباط متقابل اجتماعي بودهاند كه ظرف يا عرضة عظيم و
گستره پهناور جهان را ميسازند و در سطح درونگستري، دگرگونيهاي مذكور در خدمت اصلاح
و تعديل برخي از خصوصيترين و شخصيترين ويژگيهاي هستي يا حيات روزمرة ما عمل
كردند.3 آنچه كه منشأ اين دگرگوني و تحول در عرصه حيات و زندگي شده
ظهور تكنولوژي و صنعت، علمگرايي و عقلگرايي و پيدايش مكاتب گوناگون فكري از قبيل
اومانيسم و انسانمحوري، ماترياليسم و مادهگرايي، سكولاريزم و تفكر حذف دين از
زندگي اجتماعي و ليبراليسم و فردگرايي و بيتوجهي به جامعه و نفوذ و اصالت آن،
سودگرايي و لذتگرايي و فمينيسم ـ كه معتقد است مناسبات زن و مرد در خانواده و
اجتماع كه زنان در آنها تحت سلطه و انقياد مردان قرار دارند، رضايتبخش نیست و
بايد به گونهاي تغيير يابد كه زنان بتوانند به طوردلخواه بر زندگي خود كنترل
داشته باشند و در نتيجه بتوانند با فرصتي كه به دست ميآورند، تمامي قابليتهاي
خود را فعليت بخشند4 ـ و انديشههايي مانند آن است.
اين
انديشهها و مكاتب در همه عرصههاي حيات انساني اعم از حيات فردي و اجتماعي، مادي
و معنوي، عاطفي و عقلي و مانند آن تأثير گذاشته است.
انسان
موجودي اجتماعي است كه اجتماعي زيستن خود را در نهاد خانواده سپري كرده و ميكند؛
يعني وقتي آدمي پا به عرصه حيات ميگذارد، خود را برابر پدر و مادر و احياناً
برادر يا خواهر مشاهده ميكند. از اين رو، نهاد خانواده از ديرينهترين نهادهایي
است كه آدميان آن را تجربه كردهاند. براساس آموزههاي ديني، پس از آفرينش آدم به
عنوان اولين انسان، همسر او با نام حوا در كنار او قرار گرفته تا به او آرامش
ببخشد. به گفته برخي جامعهشناسان، خانواده واحدي اجتماعي است كه براساس ازدواج
پديد ميآيد5 يا خانواده پيوندي است كه با نهاد ازدواج يعني صورتي از
روابط جنسي كه مورد تصويب جامعه قرار گرفته است مرتبط است6 و برخي نيز
تعريفي گستردهتر براي خانواده ذكر كرده و گفتهاند: خانواده گروهي است متشكل از
افرادي كه از طريق پيوند زناشويي، همخوني و يا پذيرش (به عنوان فرزندخوانده) با
يكديگر به عنوان شوهر، زن، مادر، پدر، برادر و خواهر در ارتباط متقابلند و فرهنگ
مشتركي پديد آورده و در واحد خاصي زندگي ميكنند7 و برخي گفتهاند:
خانواده گروهي است داراي روابط چنان پايا و مشخص كه به توليد مثل و تربيت فرزندان
منجر شود.8
خانواده
در طول تاريخ شكلهاي مختلفي داشته و رايج ترين و مشروع ترين آن همان چيزي است كه
با نهاد ازدواج زن و مرد شكل ميگيرد. پايدارترين نهاد خانواده در طول تاريخ معلول
كاركردهاي فراواني است كه براي آن ذكر كردهاند كه به برخي از مهمترين آن كاركردها
اشاره ميشود:
الف)
تنظيم روابط جنسي
غريزه
جنسي از غرایز نيرومند مشترك بين انسان و حيوان است كه همواره نقشي حياتي در بقاي
نسل ايفا كرده است و اين غريزه منشأ فعاليتي در آدمي ميشود كه به آن رفتارهاي
جنسي ميگویند و در اين رفتار علاوه بر جنبه غريزي، جنبههاي اجتماعي و فراگرفتني
نيز نقش ايفا ميكند. تنظيم رفتار جنسي يكي از كاركردهاي اساسي خانواده است كه
آدمي بتواند به صورت مشروع نياز جنسي خود را تأمين كند و دچار ناهنجاري در آن
رابطه نشود.
ب)
توليد مثل
تداوم
نسل از مجراي ازدواج و تشكيل خانواده و به هم پيوستن يك زن و مرد يكي از كاركردهاي
مهم خانواده است. وبه عبارت دیگر: یکی از کارکردهای به هم پیوستن زن و مرد تولید
مثل و تداوم نسل است.
ج)
عاطفه و همراهي
ارضاي
نيازهاي عاطفي مهمترين كاركردي است كه خانواده آن را تحقق ميبخشد و برخي مهمترين
كاركرد خانواده را در جوامع صنعتي ارضاي نيازهاي عاطفي ميدانند؛ زيرا عواملي
مانند زندگي در شهرهاي صنعتي باعث انزواي نسبي و سست شدن شبكههاي خويشاوندي و
همسايگي، همسر به عنوان تنها دوست انسان ميتواند خلأ عاطفي را تقليل دهد و در
صورت حفظ اين ارتباط عاطفي از گسست خانوادگي و مظهر آن طلاق، مصون خواهد ماند.
د)
مشروعيت
تأمين
پدر شرعي براي فرزندان، كاركرد ديگري است كه خانواده در اين رابطه نقش دارد.
ه)
حمايت و مراقبت
يكي از
كاركردهاي خانواده، حمايت از نوزادان به دليل عجز و ناتواني در محافظت از خود و
مراقبت از سالخوردگان در دوره ناتواني است.
و) جامعهپذيري
جامعهپذيري
فرايندي است كه از آن افراد نگرشها و ارزشها و كنشهاي مناسب را فراميگيرند و خانواده
مهمترين نقش را در اين رابطه از خود نشان ميدهد.
ز)
كنترل اجتماعي
يكي از
كاركردهاي نهاد خانواده كنترل اجتماعي است و اين كنترل يا مستقيم است به اين صورت
كه خانواده مستقيماً بر رفتار اعضا نظارت ميكند و يا غيرمستقيم است به اين صورت
كه با ارضاي نيازهاي جنسي و عاطفي و حمايت و مراقبت از كودكان و بزرگسالان و جامعهپذيري
تحقق پيدا ميكند.
ح)
اقتصادي
خانواده
گذشته از كاركردهايي مانند توليد مثل، جامعهپذيري و پرورش فرزندان كه تا حدودي
داراي بار اقتصادي است و گذشته از خدمت مستقيم اقتصادي از طريق كار خانگي و مصرف
كالاها و خدمات، از طريق جنبههاي شخصي خانواده مانند ارضاي نيازهاي عاطفي و حتي
جنسي نيز ميتواند در اين رابطه تأثير داشته باشد.
گيدنر
مينويسد كار بيمزد خانگي اهميت زيادي براي اقتصاد جامعه دارد. بر اساس برآوردها،
كارِ خانه بين 25 تا 40 درصد ثروت ايجاد شده در كشورهاي صنعتي را دربرميگيرد. كار
خانگي با ارائه خدمات رايگان كه بسياري از جمعيت شاغل به آنها وابسته است، بقيه
اقتصاد را تقويت ميكند.9
ناگفته
نماند: زنان افزون بر جنبههاي مذکور در بالا، خود ميتوانند با برنامهريزي صحيح
در چگونگي مصرف درآمد شوهر در داخل خانه و اجتناب از اسراف و تبذير و يا با كار و
تلاش و توليد درآمد و يا از طريق ارث بردن، كاركرد اقتصادي داشته باشند.
آسيبشناسي
خانواده
نهاد
خانواده مثل هر نهاد ديگري دچار آسيبهايي ميشود كه لازم است آن آسيبها شناسايي
و براي مقابله با آن اقدام شود.
آنچه كه
باعث تزلزل و سست شدن بنيان خانواده و
درنهايت موجب فروپاشي و زوال آن ميشود، فراموشي كاركردهاي خانواده و يا فروكاستن آن و
در نتیجه، سست شدن كاركردهاي نهاد خانواده است.
در
دوران گذشته، خانواده به دليل برخورداري از ويژگيهايي چون تقدس پيوند زناشويي،
انتظارات معقول زن و شوهر در زندگي مشترك از يكديگر، محدوديت در روابط جنسي،
رشديافتگي و بلوغ زوجين، همسان همسري، تقسيم و تفكيك نقشها، حمايت از خانواده
توسط خويشان، محدوديت روابط اجتماعي زنان و مردان، نظارت و كنترل، اخلاق و ايمان
توسط زوجين و حاكميت محبت و عشق بين زوجين و در نتيجه تحقق كاركردها، از ثبات و
استحكام نيرومندي برقرار بوده است، اما در دوران مدرن اين ويژگيها كمرنگ و آن
كاركردها نيز فروكاسته شده است و علت آن به ويژگيهايي برميگردد كه به دوران مدرن مربوط ميشود.
به ديگر
سخن خانواده زماني دچار آسيب ميشود كه كاركردهاي خانواده تغيير كند و زماني
خانواده كاركرد خود را از دست ميدهد كه يا در اهداف و ارزشهاي خانواده دگرگوني
ايجاد شود و يا شيوههايي جايگزين پيدا شود كه بتواند نقش خانواده را ايفا كند.
پيدايش
مكاتب و انديشههايي چون فمينيسم، ليبراليسم، اومانيسم و مانند آن از اموري هستند
كه در تغيير ارزشها و اهداف خانواده مؤثرند.
الف)
فمينيسم و خانواده
يكي از
جريانهاي مهم و مطرح فرهنگي- اجتماعي كه در عصر مدرنيته، پس از رنسانس در اروپا
شكل گرفت و بتدريج گسترش يافت و بر حقوق زنان و جايگاه خانواده تأثير جدي برجاي
گذاشته و بسياري از قوانين و باورها و ارزشهاي مربوط به خانواده را به چالش كشيده
است، فمينيسم است كه در مراحل اوليه شكل گيري خود به دنبال دفاع از حقوق زنان و
ارتقا بخشيدن به نقش آنان و رفع تبعيض و ستم از زنان در جنبههاي گوناگون بود.
گرچه
منظور اصلي اين جريان، دفاع از حقوق زن و حفظ جايگاه اوست، اما به لحاظ اينكه يكي
از اركان اصلي خانواده شخصيت زن به عنوان همسر يا مادر است، طبيعي است كه اين بينش
در صورت پذيرش بيشترين تأثير منفی را بر خانواده نهاده است. از جمله صاحبان اين
فكر دوبرار است كه ميگويد: زنان در همه جوانب زندگيشان تحت سلطهاند، فقدان نسبي
آزادی در مورد زنان صرفاً به حقوق مدني يا سمتهاي خاص مادري و همسري محدود نيست
هرچند اين عوامل نيز به عدم آزادي آنها كمك ميكند، بلكه آنها توسط همه مدنيت با
مجموعه ارزشگذاريها و رفتارهاي اجتماعي كه درك ما از زن و مرد را به وجود ميآورد،
در جايگاه پستتري قرار ميگيرند.
وي
پيشنهاد ميكند كه زنان بايد نقش همسري و مادري را كه در اين نقشها به سهولت به تني
بيجاني تبديل ميشوند، رها و قاطعيت لازم براي آزادي را تجربه كنند تا تصورها از
آنچه زن بايد باشد عوض شود و زنان و مردان از راههاي رفتار يكسان، يكديگر را در
یابند.10
فمينيستهاي
ليبرال نيز برپايه انكار تفاوتهاي طبيعي بین زن و مرد، علت تابعيت زنان از مردان
را محدوديتهاي قانوني و آداب و رسومي ميدانند كه از طرفي زنان را از ورود به
عرصههاي عمومي بازميدارد و از سويي بار مسئوليتهاي عرصه خصوصي را به گردن آنها میاندازد
و آنها را در خانههاي مجزا محبوس ميسازد و اين در حالي است كه پاداشهاي راستين
زندگي اجتماعي يعني پول، قدرت، منزلت، آزادي، فرصتهاي رشد و بالا بردن ارزشهاي
شخصي تنها در عرصه عمومي يافت ميشود.11
براساس
اين ديدگاه، اگر زنان بخواهند جايگاه واقعي خود را حفظ كنند بايد ارزشهاي واقعي
زن و كاركرد خانواده را ناديده بگیرند. براي همين جهت برخي گفتهاند: ما ظاهراً در
واكنش برضد کسانی که زنان را صرفاً برحسب ارتباطشان با مردان به عنوان همسر، مادر
و خانهدار تعريف ميكنند در اين جريان قرار گرفته و موجب شوند که زنان از هويت و
جايگاه واقعي خود سقوط كنند در حالي كه با این کار هسته اصلي شخصیت و بزرگي زن را
كه از طريق عشق و تربيت و خانه به فعليت ميرسد، انكار ميكنند.12
ب)
ليبراليسم و فردگرايي
يكي از انديشههايي كه در دوران مدرن ظهور كرده،
انديشه ليبراليسم و بينش فردگرايانه است و اين انديشه نيز نهاد خانواده را بشدت
تحتتأثير قرار داده است، زيرا اين تفكر بر ادراك فردي از خويشتن تأكيد ميكند و
به همين دليل است كه در تغيير ارزش و نگرش ما نسبت به خانواده نقش قابلتوجهي
داشته است، زيرا با توجه به فراهم شدن امكانات وتوسعه تکنولوژی جدید، انسان مدرن
به تأمین لذت می اندیشد وهمین که این لذت واسباب آن را آماده دید برای تحصیل آن
اقدام می کند وتحمل هیچ نوع مشقت ورنج برای او قابل تصور نیست. از این رو آن چه
برای او مهم است«ترضیه آنی» است
میل مفرط انسان به ترضیه آنی به دلایلی روشن نتایج
زیان باری را در رفتار جنسی نیز به بار آورده است وبا فقدان این قابلیت که هدفی
دور در نظر باشد همه الگوهای ظریف رفتار در همسر طلبی وهم خوابگی از بین رفته اند
ویا اگر همسری اختیار کرد آن را حفظ نخواهد کرد. درواقع اهمیت پیدا کردن لذت آنی
برای اسان مدرن وعدم تحمل کمترین مشقت برای چنین انسانی موجب سستی واحساس شده است
که کنرادلورانتس آن را یکی از هشت گناه بزرگ انسان متمدن می داند و می نویسد: این
سستی عاطفی بيش از همه آن دست از شاديها و رنجها را تهديد ميكند كه نتيجه بستگيهاي
اجتماعي ما با نتيجه پيوندهاي ما با همسر و فرزندان با پدر و مادر و با خويشاوندان
و دوستان است13 وي تباهي وراثتي رفتارهاي اجتماعيهمان،ص96 سنتشكني را
نيز يكي از همان گناهان برميشمرد.
اينجاست
كه برخي از متفكران، تحت عنوان كاستي ايمان به زندگي به عنوان يكي از ناكاميهاي
قرن بيستم مينويسند: انسان قرن بيستم كمتر از گذشته گرماي خانه و خانواده را
احساس ميكند و اين ريشه در كاهش عشق به زندگي دارد و كاهش عشق به زندگي در كاهش
زاد و ولد و تضعيف عشقها و وفاداريهاي عاشقانه و روآوردن به لذات جسماني و هوسآلود
مؤثر است، زيرا مردان و زنان امروز به مانند اجداد خود خوشبختي را در الگوهاي سنتي
ناشي از اخلاق و مذهب جستوجو نميكنند بلكه آن را در گردآوري بلاانقطاع لذات ميجويند.14
براساس
اظهارات اين انديشمندان، آدمي براي حفظ نهاد خانواده بايد به ارزشهاي اخلاقي و
ديني روي آورد.
پيشرفت
و ارتقاي فردي از زمينههاي مختلف آموزشي براي زنان امروزي، باعث شده است بسياري
از آنان از پذيرفتن نقش مادري و همسري به عنوان مهمترين وظيفه زندگي خود و تنها
راه دستيابي به اكمال نفس امتناع كنند و موقعيت خود را در كسب امتيازهاي فردي و
اجتماعي و اغلب با پيروي از الگوهاي مردانه بجویند. بدین ترتیب كاركردهاي خانواده
در زمينههاي رفتار جنسي، توليد مثل، حمايت و مراقبت و مانند آن تغيير کرده است.
ج)
اومانيسم
پيدايش
اومانيسم و انسانمحوري و انكار خدا و قيامت ارتباط بسيار نزديكي با سقوط خانواده
دارد، زيرا برپايه اين ديدگاه بيشتر بر شادماني در اين دنيا تأكيد می شود و توصيه می
گردد كه نتيجه همه تلاشها بايد در دنيا مشهود باشد. لذت و شادي فقط لذت و شادي
دنيوي است و همين انديشه است كه موجب تغيير در زمينههاي رفتار جنسي، توليد مثل،
مشروعيت فرزندان و شيوههاي نگهداري و مراقبت از فرزندان ميشود که پیامد اين
دگرگوني در فكر، سست شدن كانون خانواده است.
د)
نهادهاي جايگزين
علاوه
بر تأثير تغيير ارزش در پرتو انديشههاي جديد، پيدايش نهاد جايگزين هم در كاركرد
خانواده و در نتيجه تزلزل آن نقش ايفا ميكند. نهادهايي چون دولت رفاه كه زندگي
مادي فرد، تحصيلات و خدمات بهداشتياش را تأمين و فرزندان را در شيرخوارگاهها و
كهنسالان را در آسايشگاها حفظ و مراقبت ميکند. بدین ترتیب دولت، جايگزين مادر
شده است و ديگر مادر آن كاركرد گذشته را ندارد که به طور طبيعي همين امر میتواند
در تزلزل خانواده مؤثر باشد.
اشتغال
زنان در خارج از خانه و پذيرفته شدن آنان در شرايطي نسبتاً برابر با مردان و به
دست آوردن استقلال اقتصادي و بازگشت خسته پس از كار روزانه موجب سست شدن پيوند
عاطفي شده و در نتيجه باعث متزلزل شدن نهاد خانواده ميشود.
گسترش
آزاديهاي جنسي و فراهم آمدن امكان ارضاي جنسي در خارج از چارچوب خانواده به طور
گسترده تأثير قابلتوجهي بر تغيير كاركرد خانواده در زمينههاي رفتار و تخلفات
جنسي داشته است.
ه)
تكنولوژي و فناوري
يكي از
عوامل مهمي كه نقش عمدهاي در تضعيف جايگاه و كاركرد نهاد خانواده ايفا ميكند
توسعه فناوري و رشد تكنولوژي است. از باب مثال رسانههاي جمعي مانند ماهواره و
تلويزيون اين توان را به انسان داده است تا وي به تنهايي خلأ روحي و عاطفي و فرصتهاي
فراغت را پر كند و يا با استفاده از تكنولوژيها ديگر از تشكيل خانواده بينياز شود
و يا ظهور فزونطلبي و آزمندي از طريق تبليغات باعث تقويت روح مصرفگرايي شده و از
اين طريق زمينههاي اضطراب و ناامني را در خانواده فراهم میکند. در نتيجه خانواده
به دنبال پيدا كردن يك كانون بيتنش و آرام میگردد و همين، خانواده را از هم فرو
میپاشد و از بين ميبرد.
طلاق
پيامد آسيبهاي خانواده
طلاق در
واقع گسست خانواده است كه پيامد بسيار سوئي بر زن و شوهري كه از هم جدا ميشوند و
بر فرزندان آن باقي ميگذارد. طلاق گرچه در شكل رسمي امري پذيرفتهشده در جوامع
بوده است، اما در دوران مدرن به دليل تغييرات در ارزشها با رشد بيسابقهاي روبهروست.
عوامل آن را ميتوان در اموري چون تغيير نگرشها نسبت به ازدواج و تبديل شدن يك
نهاد مقدس به مصاحبت و همراهي، تغيير ساختار خانواده از سيستم خانواده گسترده به
خانواده هستهاي كه محدود به زن و شوهر و احياناً قطع ارتباطهاي خويشاوندي، تغيير
نقشهاي خانوادگي به دليل اشتغال زن در بيرون از خانه به دليل ادعاي برابر با مردان،
استقلال اقتصادي زنان، آزادي روابط جنسي و محدود نكردن آن به كانون خانواده از
اموري هستند كه اين آسيب گسست را براي خانواده به ارمغان ميآورد.
با توجه
به آسيبهايي كه انسان مدرن در ارتباط با خانواده با آن مواجه ميشود راه چاره را
در كجا بايد جستوجو كرد. به نظر ميرسد براي مقابله با اين آسيبها ابتدا بايد در
بينشها تحول ایجاد كرد تا آدمي ـ چه زن و چه مرد ـ بداند كه كيست و هدف از آفرينش
او چيست، چه كسي او را به وجود آورده است؟ زندگي او منحصر به عالم ماده و طبيعت
است يا موجودي است ابدي كه پس از مرگ بايد به حيات ادامه دهد؟ و سؤالاتی از این
دست. پس از تغيير بينش و نگرش، آدمي گرايشهاي
خود را در راستاي آن بينش جهت داده و رفتارها و كنش خود را بر آن اساس تنظيم كند و
اين جز از طريق مراجعه به دين و شناخت آن و ايمان به همه حقايق و پايبندي به آموزههاي
مکتبی امكانپذير نميشود.
نتيجهگيري
در اين
مقاله اين سؤال مطرح شد كه چرا در عصر مدرنيته نهاد خانواده دچار آسيب و مشكل شده
است. در پاسخ به اين پرسش از معرفي مدرنيته و ويژگيهاي آن و نهاد خانواده و
كاركردهاي آن به اين مطلب اشاره شد كه آسيبهاي خانواده معلول تغيير ارزشها و
پيدايش نهادهاي جايگزين است كه تغيير ارزش بر اثر پيدايش مكتبهاي فكري چون
فمينيسم و ليبراليسم و اومانيسم و نهاد جايگزين با پيدايش دولت به عنوان مسئول
تربيت و مراقبت و تأمين بهداشت و اشتغال زنان در بيرون از خانه و گسترش آزاديهاي
جنسي و تكنولوژي و فنآوري و به طور موردي به مسئله طلاق به عنوان يكي از آسيبها
پرداخته شده است.
پينوشتها
1ـ مدرنيته و مدرنيسم، حسينعلي نوذري، ص 7.
2ـ همان، ص 137.
3ـ همان، ص 140.
4ـ نابرابري جنسي از ديدگاه اسلام و
فمينيسم، حسين بستان ص 11.
5ـ مقدمهاي بر جامعهشناسي خانواده، دكتر
ساروخاني، صص 135و 136.
6ـ همان.
7ـ همان.
8ـ همان.
9ـ جامعهشناسي عمومي، ص 196.
10ـ فمينيسم و دانشهاي فمينيسمي، صص 94و95.
11ـ نابرابري و ستم جنسي، ص 40.
12ـ همان، ص 43.
13ـ 8 گناه بزرگ انسان متمدن كزادلورنقس،
ترجمه دكتر محمود بهزاد و فرامرز بهزاد، ص 67.
14ـ تمدن سال 2001، ژان فورانسيه، ترجمه
خسرو رضايي، ص 105.
سوتیترها:
* غريزه
جنسي از غرایز نيرومند مشترك بين انسان و حيوان است كه همواره نقشي حياتي در بقاي
نسل ايفا كرده است. تنظيم رفتار جنسي يكي از كاركردهاي اساسي خانواده است كه آدمي
بتواند به صورت مشروع نياز جنسي خود را تأمين كند و دچار ناهنجاري در آن رابطه
نشود.
* براساس
آموزه های دیدگاه فمینیستی، اگر زنان بخواهند جايگاه واقعي خود را حفظ كنند بايد
ارزشهاي واقعي زن و كاركرد خانواده را بخصوص نقشهای همسری و مادری را ناديده
بگیرند.
* طلاق
ناشی از اموري چون تغيير نگرشها نسبت به ازدواج و تبديل شدن يك نهاد مقدس به
مصاحبت و همراهي، تغيير ساختار خانواده از سيستم خانواده گسترده به خانواده هستهاي
كه محدود به زن و شوهر و احياناً قطع ارتباطهاي خويشاوندي، تغيير نقشهاي
خانوادگي به دليل اشتغال زن در بيرون از خانه به دليل ادعاي برابر با مردان،
استقلال اقتصادي زنان، آزادي روابط جنسي و محدود نكردن آن به كانون خانواده است.
*رسانههاي
جمعي مانند ماهواره و تلويزيون اين توان را به انسان داده است تا وي به تنهايي خلأ
روحي و عاطفي و فرصتهاي فراغت را پر كند و يا با استفاده از تكنولوژيها ديگر از
تشكيل خانواده بينياز شود و يا ظهور فزونطلبي و آزمندي از طريق تبليغات باعث
تقويت روح مصرفگرايي شده و از اين طريق زمينههاي اضطراب و ناامني را در خانواده
فراهم میکند.