پاسخ به شبهات تاريخي اشغال فلسطين

اختلاف نظر
اولیه صهیونیست‌ها درباره ارض موعود

 مجيد صفاتاج

اشاره: در شماره گذشته مجله در ابتداي
مقاله «اشغال فلسطين؛ از آغاز تا فرجام» يادآوري شد كه به دليل انبوه مطالب درباره
قضيه فلسطين طبيعتاً بيان همه آنها در يك مقاله امكانپذير نیست. لذا با احتمال
اينكه ابهامات و شبهات و سؤالاتي درباره برخي وقايع تاريخي فلسطين در اذهان
خوانندگان وجود داشته باشد، پاسخ به آنها را در شماره‌هاي بعدي مجله براي عزيزان
ارائه خواهيم كرد. در اين شماره به اولين سؤال در این زمینه پاسخ می‌دهیم.

 

سؤال: ادعاي سرزمين موعود يهوديان تا چه
حد قابل اعتناست؟

جواب: ادعاي سرزمين
موعود از سوي صهيونيست‌ها و به طور عام يهوديان از دو منظر قابل بررسي است:

الف) از منظر آيات تورات و وعده خداوند
در كتاب مقدس مبني بر اختصاص اين سرزمين به يهوديان.

ب) از ديدگاه تاريخي و حق تاريخي يهوديان
بر سرزمين مقدس.

حدود سرزمين موعود در بخش 15 آيه 18 از
سفر تكوين (پيدايش) در كتاب تورات چنين آمده است: «در اين روز خداوند با ابراهيم
پيمان بست و گفت: اين سرزمين را ـ از رود نيل در مصر گرفته تا شط بزرگ فرات ـ به
تو مي‌بخشم».(1)

اين تفكر به صراحت در گفته‌هاي رجال
سياسي- مذهبي رژيم صهيونيستي مطرح مي‌شود و اساس تفكرات توسعه‌طلبانه اسرائيل را
تشكيل مي‌دهد. ژنرال موشه‌دايان در اين باره مي‌گويد: «اگر انساني صاحب تورات
باشد، بايستي تمام سرزمين‌هاي كتاب مقدس را در تملك خويش داشته باشد».(2)

اما از بررسي‌هاي به عمل آمده چنين
استنتاج مي‌شود كه سران صهيونيسم، پیش از تشكيل اسرائيل، درباره سرزمين
موعود(فلسطين) اتفاق‌نظر نداشتند و داراي اهداف و انگيزه‌هاي گوناگون بودند.
افرادي نظير تئودور هرتزل و لئوپنسكر ـ از رهبران صهيونيسم ـ ‌اعتقاد داشتند كه
صهيونيست‌ها در هر نقطه‌اي از جهان كه ميسر باشد، تجمع كنند و حساسيت خاصي به
سرزمين موعود نداشتند. در مقابل اين گروه، افراد ديگري مانند: ديويد بن‌گوريون،‌
احد هاآم و حيم وايزمن، اعتقادشان بر اين بود كه فلسطين، يگانه مركز يهود و سرزمين
موعود مي‌تواند باشد.

با وجود تعارض انديشه‌ها، همگي سران
صهيونيسم بر تشكيل حكومت جهاني يهود اتفاق‌نظر داشتند. همين امر سبب شد تا گروهي
از آنان، از نظرات خود عقب‌نشيني كنند و همگي فلسطين را براي آغاز حكومت رژيم
صهيونيستي بپذيرند.

اما در نقل و تحليل سرزمين موعود، روژه
گارودي با اظهار اين مطلب كه اين وعده، در بخش‌هاي گوناگون تورات آمده است، بنابر
مطالعات تاريخي مي‌گويد: «اول، وعده زمين به عنوان يك وعده براي سكونت درك مي‌شود و
براي گروه‌هاي خانه به دوشي بوده است كه در آن زمان پيوسته جابه‌جا مي‌شوند و آرزو
داشتند در نقطه‌اي از مناطق قابل سكونت استقرار يابند. مطالعه متون مقدس خاورميانه
به ما نشان مي‌دهد كه تمامي ملل، از بين‌النهرين تا مصر و حتي‌ها، وعده‌هاي مشابهي
را كه موضوع آنها سكونت در سرزمين بوده است از اله خود دريافت كرده‌اند. دوم، هدف
وعده به خانه‌دوشان، نه فتح سياسي و نظامي يك منطقه يا تمامي يك كشور، كه اسكان در
يك قلمرو محدود بود».(3)

اما در گذر زمان، وعده‌هاي قديمي، بعد
جديدي به خود گرفت و ديگر اسكان، يك هدف به دست آمده بود و وعده، رنگ سياسي، نظامي
و ملي به خود گرفت و اين تفسير، آغازي شد براي اشغال فلسطين و توجيهي براي تشكيل
امپراطوري داوود!

گروهي ديگر از انديشمندان همچون خانم
فرانسوا اسميت و البرد پوري انديشه سرزمين موعود را دروغ دانسته‌اند. پوري در اين
مورد مي‌گويد: «بيشتر مفسران وعده را به مفهوم سنتي آن تلقي مي‌كنند؛ يعني مي‌توان
آن را تنها توجيهي براي مشروعيت بخشيدن به گسترش مرزهاي روزگار سلطنت حضرت داوود
در فلسطين دانست». مطلب ديگري كه با افسانه وعده در ارتباط است، دروغ حق تاريخي
يهود بر سرزمين فلسطين است و اگر چه دروغي است كه از نظر تاريخي و شواهد آن قابل
اثبات است، اما طرح اين بحث از سوي يهوديان، انحرافی است، چه اينكه ساكن بودن در
هزاران سال قبل در سرزميني آن هم به مدت چند سال حق مالكيت ابدي را براي ساكنان آن
به وجود نمي‌آورد. با اين حال، حتي يهوديان اولين ساكنان سرزمين فلسطين را نيز
تشكيل نمي‌داده‌اند.

«تنها سلطه يهود بر سرزمين فلسطين به
حدود سي قرن قبل بازمي‌گردد و پس از آن نيز پادشاهي آن از بين مي‌رود و امروز هيچ
اثر، كتيبه يا دستور مذهبي فيزيكي و عملي كه نشاني از اثر يهود در آن سامان باشد
وجود ندارد.»

قبل از سلطه يهود، اقوام مختلفي همچون
كنعانيان در سرزمين فلسطين زندگي مي‌كردند و پس از سلطه يهود كه حدود هفتاد و سه
سال به طول انجاميد، اقوام مختلف ديگري بر اين سرزمين استقرار يافتند كه در اين
ميان، سهم مسلمانان از اقوام شناخته شده ديگر، بيشتر است.

بايد گفت صرف‌نظر از فقدان ارتباط و
پيوند تاريخي و نژادي بين اكثريت قريب به اتفاق يهوديان امروز با جوامع يهودي
ادوار كهن تاريخ و همچنين اقامت و سكونت كوتاه‌مدت آنها در سرزمين كنعان، آن هم در
مقطعي كوتاه و محدود، نه تنها هيچ‌گونه حقي از جنبه تاريخي به وجود نمي‌آورد بلكه
تمسك به اين قبيل توجيهات و رسميت بخشيدن به آن متضمن اين خواهد بود كه اقوام ديگر
كه چند سالي در سرزميني سكونت داشتند ادعاي مالكيت آن را کنند. چنين ادعاهاي توسعه‌طلبانه‌اي
تنها بهانه‌اي براي فريب افكارعمومي و بستري براي به اجرا درآوردن سياست‌هاي
تجاوزكارانه است.

 

پي‌نوشت‌ها


كتاب مقدس، عهد عتيق، سفر پيدايش، آخر بخش 15.


روزنامه اسرائيلي اورشليم پست، 10/8/1967.

3ـ‌
روژگارودي، تاريخ يك ارتداد، ترجمه مجيد شريف، بخش اول.


محمدتقي تقي‌پور، قصه قوم برگزيده، پژوهه صهيونيست، مؤسسه ضياء
انديشه، جلد اول، تهران 1376، ص 322.

 

سوتیترها:

* از بررسي‌هاي
به عمل آمده چنين استنتاج مي‌شود كه سران صهيونيسم، پیش از تشكيل اسرائيل، در باره
سرزمين موعود (فلسطين) اتفاق‌نظر نداشتند و داراي اهداف و انگيزه‌هاي گوناگون
بودند. افرادي نظير تئودور هرتزل و لئوپنسكر ـ از رهبران صهيونيسم ـ ‌اعتقاد
داشتند كه صهيونيست‌ها در هر نقطه‌اي از جهان كه ميسر باشد، تجمع كنند و حساسيت
خاصي به سرزمين موعود نداشتند.

 

* اقامت و سكونت كوتاه‌مدت برخی از
یهودیان در سرزمين كنعان، آن هم در مقطعي كوتاه و محدود، نه تنها هيچ‌گونه حقي از
جنبه تاريخي به وجود نمي‌آورد بلكه تمسك به اين قبيل توجيهات و رسميت بخشيدن به آن
متضمن اين خواهد بود كه اقوام ديگر كه چند سالي در سرزميني سكونت داشتند ادعاي
مالكيت آن را کنند.