نقطۀ عطف بزرگ تاریخ بشریت

حضرت آیت الله جوادی آملی

 

اشاره:
بي شك جريان ظهور مصلح كلّ و به نتيجه رسيدن اهداف و اميال حقّة بشريت در سايه سار
اَمن مهدويت، «نقطة عطف» سير تحوّل انسان به شمار مي‌آيد. ماه شريف شعبان كه به
سالروز ميلاد حضرت بقية الله «عج» مزيّن است، ظرف مناسبي براي انديشيدن پيرامون
انتظار و وظایف منتظران در عصر غيبت ولي الله الأعظم «أرواحنا فداه» است. مطلب پيش
رو، كنكاشي محققانه در چگونگي نقطه عطف بودن جريان مهدويت است.

 

ظهور
امام زمان «عج» ، نقطة عطف بشريت

جريان
مهدي منتظَر«عج» گذشته از اينكه در تمام مكاتب آسماني مطرح است، در اسلام به نحو
كمال و تمام طرح شده است. همان‌طور كه اسلام، قرآنش را به عنوان «نور» و«تبيان»
معرفي كرد؛ ذخيرة عالم را هم به صورت بيّن و شفاف روشن كرد. نام مبارك آن حضرت،
دودمان پر بركت آن حضرت، مآثر و آثار آن حضرت، سيره و سنّت و سريرت آن حضرت را
مشخّص كرد تا كسي اصل وجود آن حضرت را انكار نكند و يا مهدي شخصي را به مهدي نوعي
تبديل نكند، و راه را براي داعيه داران بيگانه باز نكند. هم مهدي «عج» شخص معيّن
است و هم جريان مهدويتِ نوعي، يك نحوه خرافه و بدعت است.

كاري
كه وجود مبارك ولي‌عصر «ارواحنا فداه» مي‌كنند، همان اصطلاح رایج یعنی «نقطة عطف»
تاريخ بشريت است. گاهي يك حادثه اي نظير انقلاب اسلامي ايران به رهبري امام خمینی«ره»
اتفاق مي‌افتد، مي‌گويند: اين نقطة عطف است. گرچه نقطة عطف است، امّا در گوشه اي
از زمين و در زاويه اي از زمان. گاهي هم جريان انبياي گذشته و رهبران بزرگ گذشته
مطرح بودند؛ آنها هم نقطة عطف تاريخ بودند، امّا هم در گوشه اي از زمين، هم در
زاويه اي از زمان. آن نقطة عطف جهان بشريت كه كلّ عالم عوض بشود، با ظهور وجود
مبارك ولي‌عصر است.

 

نقطة
عطف بودن امام زمان «عج» در انديشة تابناك علوي«ع»

اين
اصطلاح «نقطة عطف» از بيانات نوراني اميرالمؤمنين، علي بن ابي‌طالب«ع» است. وجود
مبارك اميرالمؤمنين ظهور امام زمان را نقطة عطف دانست و فرمود: وقتي آن حضرت ظهور
كند، «يَعطِفُ الهَوي عَلَي الهُدي إذْ عَطَفُوا الهُدي عَلَي الهَوي، وَ يَعطِفُ
الرَّأيَ عَلَي القُرآنْ إذْ عَطَفُوا القُرآنَ عَلَي الرَّأيْ، فَيُريكُمْ كِيفَ
عَدلُ السّيرِه وَ يُحيِي مَيِّتَ الكِتابِ وَ السُّنَه»(1).
فرمود: ديگران هم نقطة عطف داشتند، امّا هدايت را بر هوس عطف كرده‌اند (هميشه هم معطوف،
تابع معطوفٌ إليه است) و رأي خود را اصل قرار دادند و كلام الهي را بر رأي خود عطف
كرده‌اند. آنها هم نقطة عطف داشتند؛ امّا دين را بر رأي خود و هدايت را بر هوا و
هوس خويش عطف كرده‌اند.

وقتي
بشر، جامعه را پر از ظلم مي بيند كه ديگران عدل را بر ظلم، علم را بر جهل، عقل را
بر جهالت و حيا را بر پرده‌دری عطف كرده‌اند؛ اين مي شود «نقطة عطف منفي». ولي
وقتي ولي‌عصر«ارواحنا فداه» ظهور كرد، نقطة عطف مثبت دارد. يعني تمام كجراهه‌ها را
به راه مستقيم، تمام انديشه هاي باطل را به شهود حق و تمام انگيزه هاي باطل را به
عزم الهي منعطف مي‌كند: يَعطِفُ الهَوي عَلَي الهُدي إذْ عَطَفُوا الهُدي عَلَي الهَوي،
وَ يَعطِفُ الرَّأيَ عَلَي القُرآنْ إذْ عَطَفُوا القُرآنَ عَلَي الرَّأيْ،
فَيُريكُمْ كِيفَ عَدلُ السّيرِه وَ يُحيِي مَيِّتَ الكِتابِ وَ السُّنَه.

آنها
كه نقطة عطف داشتند‌ ظلم و جور را اصل قرار دادند و عدل را بر ظلم عطف كردند و
گفتند اين ظلم، عدل مجسّم است. آنها كه روي انديشة خام بشري حركت مي‌كردند، وحي و
شهود الهي را بر انديشة خام و كاذب خود عطف كرده‌اند و آن را به عنوان دين به مردم
ارائه داده‌اند كه: يَكتُبُونَ الكِتابَ بِأيديهِمْ ثُمَّ يَقُولُونَ هذَا مِنْ
عِندِ الله(2). اين گروه ساليان متمادي نقطة عطف
داشتند و جهان را پر از ظلم و جور كردند. اما وجود مبارك ولي عصر«عج» كه ظهور كرد،
نقطة عطف مثبت دارد.

 

امام
زمان«عج»؛ نقطة عطف در بُعد انديشه و انگيزه بشريت

براي
اينكه نقطة عطف آن حضرت مثبت و راه اثباتي اين عطف معيّن باشد، دو بيان در سخنان
امير بيان، علي بن ابي‌طالب«ع» آمده است. فرمود: بشر يك بخش انديشه دارد و يك بخش
انگيزه؛ با بخش انديشه مي‌فهمد و با بخش انگيزه تصميم مي‌گيرد. اين دو بال و دو
جناح، جزم علمي و عزم عملي امور جامعة بشري را رهبري مي‌كند. ولي‌عصر«ارواحنا فداه»،
هم در بخش انديشه نقطة عطف دارد و هم در بخش انگيزه. او اوّلاً انديشه هاي حسّي، وهمي
و خیالی را زيرِ مجموعة عقل مي‌برد و ثانياً عقل را در تحت رهبري وحي هدايت مي‌كند
 و ثالثاً قهراً مجاري ادراكي جامعه را هدايت
می‌کند و نقطة عطف مثبت مي‌دهد‌.

در
بخش گرايش‌ها و گريزها، در بخش جذب و دفع‌ها، در بخش شهوت‌ها و غضب‌ها؛ همة اينها
را اولاً زير مجموعة عقل عملي مي‌برد، ثانیاً عقل عملي را به رهبري وحي تكميل و
تتميم مي‌كند‌ و آنگاه هر گونه كجراهه اي را بر راه مستقيم منعطف مي‌كند؛ اين مي‌شود
«نقطة عطف مثبت».

مستحضريد
جهاني كه «جَعَلنَا لِكُلِّ نَبيٍّ‌ عَدُوّاً شَياطينَ الإنسِ وَ الجِنْ»(3) است، بر اساس ارادة تكويني و نه تشريعي؛
بسياري از شياطين انس و جن در برابر انبيا صف مي‌كشند و در برابر اوليا صف آرایي
مي‌كنند که در اثر همین صف آرایي توانستند دنيا را پر از ظلم و جور كنند. انساني
كه ذخيرة عالم است آنچنان نقطة عطف ايجاد مي‌كند كه هم مسير انديشه و هم مسير
انگيزه را عوض مي‌كند. فرمود: وجود مبارك مهدي ما كه جلوه كرد، «يَعطِفُ الهَوي
عَلَي الهُدي، وَ يَعطِفُ الرَّأيَ عَلَي القُرآنْ». آنگاه «فَيُريكُمْ كِيفَ
عَدلُ السّيرِه». آنگاه به شما نشان مي‌دهد كه عدالت يعني چه، چگونه قانون عادلانه
وضع مي‌شود و چگونه اجراي عادلانه را مجريان عادل به عهده مي‌گيرند و قاضيان عادل
شاهد نظارتند؛ «كِيفَ عَدلُ السّيرِه وَ يُحيِي مَيِّتَ الكِتابِ وَ السُّنَه».

اين
قرآني كه مطالبش در اثر تفسير به رأي در ذهن ها مرده است، اين سنّتي كه مطالبش در
اثر تفسير رأي در دلها مرده است؛ اينها را زنده مي‌كند. پس وجود مبارك ولي‌عصر«عج»
نقطة عطف مثبت تاريخ جهان بشريت است كه به اميد آن روز بايد بسر ببريم.

ويژگي ياوران امام زمان «عج»

مطلب
ديگر آن است كه اين راه گرچه از رهگذر غيب كمك مي‌گيرد، ولي راههاي علمي فراوان
دارد. گرچه عدّه اي به آن سمت و سو حركت مي‌كنند كه جهان را پر از ظلم و جور كنند،
امّا عدّه اي مشتاقانه منتظر ظهور آن حضرتند تا بيايد و نقطة عطف به دست اينها
اجرا بشود. اينها كساني‌اند كه راههاي علمي و راههاي عملي آن حضرت را طي مي‌كنند.
اين‌طور نيست كه وجود مبارك حضرت كه ظهور كرد و بيش از 300 شاگرد خالص دارد، آن
شاگردها خَلقُ السّاعه ظهور كنند . او حداقل 313 شاگرد مثل امام خمینی دارد؛ پرورش
امام خمینی هم كار آساني نيست! حوزه هاي فعال پر تلاش در مسير علم ناب حركت مي‌كنند
تا در بين اينها امام‌ها تربيت بشوند و بشوند شاگردان بنام مهدي «عج».

شايد
بيش از 300 نفر باشند، ولي حداقل 313 تن مثل امام شاگردان ابتدایي آن حضرتند. اوحدي
از شاگردان آن حضرت كيانند، خدا مي‌داند! ولي شاگرداني كه در كلاس عمومي امام شركت
مي‌كنند، در حد امام خمینی‌اند. اينها ساليان متمادي، هم در انديشه  و هم در انگيزه تلاش و كوشش مي‌كنند.

 

احياي روح بي نيازي در دل امت اسلامي توسط امام زمان «عج»

وقتي
وجود مبارك حضرت ظهور كرد، روح بي‌نيازي در دلهاي امت احيا مي‌شود: «يَملَأُ قُلُوبَ
اُمَّهِ جَدِّهِ غِناً‌«. مهمترين كاري كه ولي‌عصر در زمان حضور و ظهورش دارد آن
است كه دلهاي امت را بي نياز مي‌كند. خوي جهل و جهالت، گدایي، آز و طمع، احساس
نياز به شرق و غرب و توكل به غير خدا را كه «وَ اُحضِرَتِ الأنفُسُ الشُحّ»(4)، همه را شست و شو مي‌كند. هم مردم را
عالِم مي‌كند‌؛ هم بالاتر از علم، عقل مي‌دهد و روح غنا در دلهاي آنان ايجاد مي‌كند‌.
اين روح بي نيازي، مردم را روي پاي خود مستقل نگه مي‌دارد.

قرآن
كريم به يهودي و مسيحي مي‌گويد: شما توان اقامة تورات و انجيل را نداريد. زيرا بار
سنگين روي دوش كسي است كه پايدار و استوار باشد. فرمود: «يا اَهلَ الكِتابْ!
لَستُمْ عَلي شِيءٍ حَتّي تُقيمُوا التُّوراهَ‌ وَ الإنجيلْ»(5).
شما كه پايه و پايگاه نداريد تا بتوانيد تورات و انجيل را اقامه كنيد. مشهور بين
اهل تفسير اين است كه اين آيه را چنين معنا مي‌كنند که شما به هيچ نمي‌ارزيد، تا
اينكه تورات و انجيل را اقامه كنيد و در ساية اقامة تورات و انجيل، ارزشمند بشويد.
ولي سيّدنا الاُستاد علامة طباطبایي«رضوان الله عليه» اين آيه را لطيفتر معنا كرده
است؛ فرمود: شما با كدام پايگاه علمي مي‌خواهيد تورات را اقامه كنيد؟! این کار، يك
پايگاه اعتقاد موحدانه، يك روح مقتدر و يك نفس مطمئن مي‌طلبد تا توان تحمّل معارف
تورات و انجيل را داشته باشد. شما كه آن پايگاه را نداريد، توان اقامة تورات و
انجيل هم از شما مسلوب است.

وجود
مبارك ولي عصر«ارواحنا فداه» اوّل در امت توان درك ناب و عمل صحيح را عطا مي‌كند و
مي‌دمد، آنها را زنده مي‌كند، روح بي نيازي و استقلال، روح آزادي و روح استغنا به
آنها مي‌دهد؛ آنگاه انديشه ها و انگيزه هاي خود را ارائه مي‌كند، آنگاه حداقل 330
يا 313 شاگرد مثل امام خمینی تربيت مي‌كند، آنگاه در برابر شرق و غرب مي‌ايستد و
جهان را پر از عدل و داد مي‌كند.

 

تأثير
ياوران حضرت ولي‌عصر «عج» در پيروزي نهضت عدل گستر مهدوي

اينچنين
نيست كه وجود مبارك مهدي منتظَر از علي بن ابي‌طالب برتر باشد! همان عدل علوي است
كه به دست مهدي «عليهما آلاف التحيّه والثناء» ظهور مي‌كند. لكن وقتي طلحه و زبير
شاگردان علي باشند، محصولي جز جمل و صفيّن و نهروان ندارد! وقتي اصحابي مثل ابو
موسي اشعري در جمع ياران حضرت باشند، نتيجه‌اي جز صفيّن ندارد! امّا اگر افرادي
مثل امام خمینی در محضر ولي‌عصر زانو به زمين بزنند، شاگردي آن حضرت را به دوش
بكشند، او مي‌تواند شرق و غرب را پر از عدل و داد كند.

فرمود:‌
مهدي من و مهدي ما نقطة عطف تاريخ است. اگر انقلاب اسلامي نقطة عطف است، چو شبنمي
است كه بر بحر مي‌كشد رقمي؛ و اگر انبياي ديگر آمدند و نقطة عطف شدند؛ آنها هم به
شرح ايضاً. آنكه كلّ جهان را عوض مي‌كند، نقطة عطف جهاني و جهانشمول است، همان است
كه «يَعطِفُ الهَوي عَلَي الهُدي إذْ عَطَفُوا الهُدي عَلَي الهَوي، وَ يَعطِفُ
الرَّأيَ عَلَي القُرآنْ إذْ عَطَفُوا القُرآنَ عَلَي الرَّأيْ». ديگران نقطة عطف
منفي داشتند، ولي مهدي ما نقطة عطف مثبت دارد. و اگر ذات اقدس اله با آن قدرت غيبي
بقيّه الله را ياري كند، هيچ كسي توان تحمّل و مقاومت ندارد.

شما
مستحضريد اگر بشر در ساية رهبري انبياي الهي حركت كند، كلّ جهان در اختيار رهبران
الهي است و اگر خداي ناكرده بيراهه بروند، كلّ جهان عليه آنهاست. زيرا از سپهر و
زمين، همه مأموران تدبيري الهي‌اند: «لِلّهِ جُنُودُ السَّمواتِ وَ الأرضْ»(6). شما جريان موساي كليم را مكرر شنيده‌ايد.
همين موساي كليم كه در كوتاهترين مدّت سپاه خود – بني اسرائيل- را از درياي قهّار
موّاج گذراند: «فَاضرِبْ بِعَصاكَ البَحرْ فَانْفَلَقَ فَكانَ كُلُّ فِرقٍ
كَالطُّودِ العَظيمْ»(7)؛ همين
موسي با همين عصا، همين بني اسرائيل را از درياي روان برد و همين بني اسرائيل چون
تابع موسي «ع» بودند، از دريا گذشتند .

امّا
همين كه به فكر سير و پياز و مسائل مادي و انحراف و ترك مبارزه افتادند؛ در دشت
پهن صحراي سينا ، 40 سال سرگردانند: «يَتيهُونَ فِي الأرضِ أربَعينَ سَنَه»(8). خوب، نه دشت پهن سينا جاي گم شدن بود
و نه درياي روان جاي رفتن! آنجا كه به رهبري وحي الهي حركت مي‌كنند، دريا مي‌شود
بستر مستقيم! اما آنجا كه كجراهه مي‌روند؛ راه مستقيمِ دشت سينا مي‌شود وادي تِيه.
اينها همان گروهند، و موسي همان موسي است؛ ولي وقتي رهبري او را بپذيرند، با «فَاضرِبْ
بِعَصاكَ البَحر» حركت مي‌كنند. اما اگر رهبري او را نپذيرند و بگويند: «اِذهَبْ
أنتَ وَ رَبُّكَ فَقاتِلاً إنّا هاهُنا قاعِدُونْ»(9)،
«يَتيهُونَ فِي الأرضِ أربَعينَ سَنَه» دامنگيرشان مي‌شود. تازه موساي كليم است،
عَلي نبيّنا وَ آله و عَليهِ السَّلام!

 

پانوشت‌ها:

1.    
نهج البلاغه، خطبه 138.

2.    
سورۀ بقره، آیۀ 79.

3.    
سورۀ انعام، آیۀ 112.

4.    
سورۀ نسا، آیۀ 128.

5.    
سورۀ مائده، آیۀ 68.

6.    
سورۀ فتح، آیات 4 و7.

7.    
سورۀ شعرا، آیۀ 63.

8.    
برداشت از: سورۀ مائده، آیۀ 26.

9.    
سورۀ مائده، آیۀ 24.

 

سوتیترها:

* ولي‌عصر«ارواحنا فداه»،
هم در بخش انديشه نقطة عطف دارد و هم در بخش انگيزه. او اوّلاً انديشه هاي حسّي،
وهمي و خیالی را زيرِ مجموعة عقل مي‌برد و ثانياً عقل را در تحت رهبري وحي هدايت
مي‌كند  و ثالثاً قهراً مجاري ادراكي جامعه
را هدايت می‌کند و نقطة عطف مثبت مي‌دهد‌.

 

* این نقطه عطف بزرگ تاریخ بشریت گرچه از رهگذر غيب كمك مي‌گيرد، ولي
راههاي علمي فراوان دارد. گرچه عدّه اي به آن سمت و سو حركت مي‌كنند كه جهان را پر
از ظلم و جور كنند، امّا عدّه اي مشتاقانه منتظر ظهور آن حضرتند تا بيايد و نقطة
عطف به دست اينها اجرا بشود.

 

*
اين‌طور نيست كه وجود مبارك حضرت كه ظهور كرد و بيش از 300 شاگرد خالص دارد، آن
شاگردها خَلقُ السّاعه ظهور كنند . او حداقل 313 شاگرد مثل امام خمینی دارد؛ پرورش
امام خمینی هم كار آساني نيست! حوزه هاي فعال پر تلاش در مسير علم ناب حركت مي‌كنند
تا در بين اينها امام‌ها تربيت بشوند و بشوند شاگردان بنام مهدي «عج».

 

* موساي كليم كه در كوتاهترين مدّت با همين عصا بني اسرائيل را از درياي
قهّار موّاج گذراند، همين بني اسرائيل چون تابع موسي «ع» بودند، از دريا گذشتند، امّا
همين كه به فكر سير و پياز و مسائل مادي و انحراف و ترك مبارزه افتادند؛ در دشت
پهن صحراي سينا، 40 سال سرگردانند. خوب، نه دشت پهن سينا جاي گم شدن بود و نه
درياي روان جاي رفتن! آنجا كه به رهبري وحي الهي حركت مي‌كنند، دريا مي‌شود بستر
مستقيم! اما آنجا كه كجراهه مي‌روند؛ راه مستقيمِ دشت سينا مي‌شود وادي تِيه.