وقتی یک بهایی برای مخالفت با امام جشن تولد امام
زمان میگیرد!
روح
الله امین آبادی
تیرماه سال 57 زمزمههای
مخالفت با حزب حکومتی رستاخیز از درون مجلس شورای ملی بلند و بتدریج به فریادی رسا
مبدل شد. هر چند این فریادها بیش از آنکه به یک اندیشه مستقل برای ایجاد فضای باز
سیاسی در کشور وابسته باشد به تدبیر شاه برای آزاد نشان دادن نظام پوسیدهای میمانست
که 2500سال از شکلگیری آن میگذشت، ولی این فریادهای از سر تزویر نیز سرانجام سببساز
آن شد که حزب رستاخیز در زمان نخستوزیری شریفامامی در مهرماه سال 57 منحل شود.
جمشید آموزگار
نخستوزیر و دبیرکل حزب رستاخیز ملت ایران در اولین روز تیرماه و پس از اجلاس دفتر
سیاسی حزب اعلام کرد: دفتر سیاسی حزب پیشنهاد ایجاد جناح دیگری را در رستاخیز از
سوی گروه بررسی مسائل ایران در پرتو انقلاب دریافت کرده و با تشکیل این جناح
موافقت کرده است. وی گفت : هوشنگ نهاوندی از سوی گروه بررسی مسائل ایران در پرتو
انقلاب این خواسته را مطرح کرده بود که با آن موافقت شد.
گفتنی است برای نشان
دادن وجود فضای بحث و انتقاد، دو جناح درون حزب رستاخیز تا این تاریخ شکل گرفته
بود. جناح اول «روشنفکران مترقی» به رهبری جمشید آموزگار و جناح دوم «روشنفکران سازنده»
به رهبری هوشنگ انصاری وزیر دارایی وقت و امروز نیز جناح سومی به نام «گروه اندیشمندان»
به ریاست هوشنگ نهاوندی رئیس سابق دانشگاه تهران به وجود آمد.
در
همین روز چهل تن از نمایندگان مجلس شورای ملی که عضو حزب رستاخیز بودند، از گروه
اصلی این حزب جدا شدند و به گروه کوچک اندیشمندان که هوشنگ نهاوندی مشاور ویژه فرح
آن را رهبری میکرد پیوستند.
گفتنی
است گروه اندیشمندان با ادامه فعالیت در چهارچوب حزب موافقت کرده بود و همه این
تدابیر برای این اندیشیده شده بود که رستاخیز به هر نحو ممکن حفظ شود چرا که این
حزب نماد رژیمی بود که ملت برای سقوط آن از خرداد 42 شهدای زیادی داده بود و
انحلال این حزب، سقوط رژیم را نوید میداد.
احمد
بنیاحمد و محسن پزشکپور نیز از جمله نمایندگان مجلس شورای ملی بودند که در اولین
روز تیرماه خروج خود را از حزب رستاخیز اعلام کردند.
محسن پزشکپور
نماینده مجلس شورای ملی در این زمینه گفته بود: «من چون حزب رستاخیز را در مسیر
رستاخیز ملت ایران نمیبینم و نمیتوانم سنگر مبارزات ملی را ترک کنم، در این لحظه
تاریخی اعلام میکنم که در سنگر نهضت پانایرانیسم و در سنگر حزب پانایرانیست
مبارزاتم را دنبال میکنم».
جدایی پزشکپور
از حزب رستاخیز شاید در بادی امر به مخالفت و ندای مخالف در مجلس شورای ملی تعبیر
شود و عدهای اینگونه بپندارند که نظام شاهنشاهی مجلسی آزاد داشت ولی اگر به
اسناد موجود از جمله اسناد سازمان جاسوسی سیا توجه کنیم، موضوع به گونهای دیگر
دیده و تحلیل خواهد شد.
سند شماره 72 به
تاریخ 13 دسامبر 1978 سازمان مركزى اطلاعات (سيا) که مهر خیلی محرمانه بر
آن حک شده است درباره محسن پزشكپور رهبر حزب پان ايرانیست تأکید میکند: گروه پزشكپور
عملاً از هيچ جذبه عمومى برخوردار نبودند و احتمالاً هنوز هم نيستند.
از
این رو بود که رژیم شاه نمایندگانی چون پزشکپور را تحمل میکرد چرا که وی و گروهش
در فضای آن روز کشور هرگز خطری برای نظام طاغوت نبودند و مخالفخوانی آنان نیز ضرری
برای منافع رژیم حاکم نداشت.
در این میان
سخنان تعدادی از نمایندگان در جلسه یکم تیرماه سال 57 مجلس شورای ملی جالب و در
نوع خود بینظیر است.
در این جلسه غلامحسین
دانشی افراد و نمایندگان را نوعروسانی خطاب کرد که به عقد حزب رستاخیز درآمدهاند
ولی عروسکهای خود یعنی عقاید و احزاب پیشین را نیز به همراه آوردهاند! وی خطاب
به پزشکپور گفت: «شما به نوعروسانی میمانید که به بلوغ عقلانی نرسیدهاند و هنگام
رفتن به خانه بخت عروسکهای خود را هم همراه میآورند و در خانه شوهر به جای
پرداختن به وظایف خانهداری به عروسکبازی میپردازند».
دانشی
ادامه داد: شما با عروسک پانایرانیست به رستاخیز آمدید و با همان عروسک در
رستاخیز بودید و از آن عروسک نتوانستید دل بردارید زیرا به بلوغ سیاسی نرسیدهاید.
عروسک
خواندن احزاب و گروهها شاید در بادی امر توهینآمیز دیده شود، ولی حقیقت ماجرا را
بخوبی نشان میدهد.
نظام
طاغوت هرگز به دنبال ایجاد احزاب آزاد نبود و به اندیشهها و افراد بمثابه انسانهای
عاجزی مینگریست که به عقد سیستم درآمدهاند و نظام میتوانست هر کاری با آنان
انجام دهد!
بیدی که لرزید!
اسفندماه سال 53
که حزب رستاخیز به امر شاه کار خود را آغاز کرد، امام خمینی با مخالفت شدید با آن،
عضویت در رستاخیز را حرام دانستند.
امام که در آن زمان
در نجف اشرف بسر ميبردند، طي پيامي شرکت در اين حزب دينستيز را «حرام» و «کمک به
استيصال مسلمين» عنوان کردند و حال با گذشت نزدیک به 4 سال نمایندگانی که به مدد
رژیم طاغوت به مجلس شورای ملی راه یافتهاند ندای مخالفت سر میدهند!
واکنش جمشید
آموزگار نخستوزیر و دبیرکل حزب درباره کنارهگیریهای
چند نماینده مجلس شورای ملی از حزب رستاخیز در نوع خود جالب است. وی 4 تیرماه همین
سال میگوید: رستاخیز بیدی نیست که با این بادها بلرزد!
آموزگار ادامه
میدهد: اهمیت حزب رستاخیز در آن است که همه افراد ملت بی آنکه پرسشنامهای را
امضا کرده باشند عضو حزب رستاخیز هستند و در فضای آزاد حزب رستاخیز این امکان را
دارند که حرفهایشان را بگویند و نظر بدهند!
این ادعا در
حالی مطرح میشد که تا آن روز هزاران نفر از مردم انقلابی ایران تنها به جرم اظهار
نظر علیه رژیم پهلوی دستگیر و در زندانهای ساواک شکنجه و به شهادت رسیده بودند.
از
سوی دیگر پوشالین بودن ادعای جمشید آموزگار مبنی بر اینکه رستاخیز بیدی نیست که با
این بادها بلرزد چند ماه بعد مشخص شد. مهرماه سال 57 حزب رستاخیز منحل شد تا مشخص
شود رستاخیز بیدی است که لرزیده است!
جشن یک بهایی
برای میلاد امام زمان!
دوازدهم تیرماه
سال 57 امام خمینی در پیامی از مردم خواستند تا به عنوان اعتراض به جنایتهای رژیم
پهلوی اعیاد شعبانیه را برگزار نکنند.
در بخشی از پیام
امام خمینی آمده بود: «کراراً از ایران نظر اینجانب را درباره مراسمی که به عنوان جشنهای
سوم و پانزدهم ماه شعبان برپا میشده خواستهاند. معالاسف رژیم منحط، برای ایران عیدی
نگذاشتهاست. در حال حاضر ملت عزیز در عزای عزیزان خود نشسته، چگونه ممکن است کسی نظر
بدهد که جشن بگیرند و شادمانی کنند.»
اینگونه بود که
مردم با فرمان امام خمینی و در اعتراض به دینستیزیهای رژیم پهلوی در سالروز
میلاد امام زمان از چراغانی محلات و برپایی جشن خودداری کردند.
در این روز که برابر
با پانزدهم شعبان و میلاد حضرت قائم«عج» بود، به جای جشن و شادمانی در سراسر کشور،
تظاهرات ضددولتی برپا شد. این راهپیماییهای اعتراضآمیز در پی پیام دوازدهم تیرماه
امام خمینی صورت گرفت. در تهران، پلیس از سخنرانی استاد مرتضی مطهری جلوگیری کرد و
جلسه را بر هم زد و متن این سخنرانی، بعداً به طور مخفیانه در کتابی به نام «نهضتهای
اسلامی در صد سال اخیر» به چاپ رسید.
با تحریم این
جشن از سوی امام خمینی دربار مجبور شد خود جشنی دست و پا کند!
روزنامه اطلاعات
در این زمینه مینویسد: به مناسبت میلاد با سعادت امام زمان مجلس جشن باشکوهی در
محل کاخ گلستان برگزار شد که جمعی از نمایندگان دو مجلس شورای ملی و سنا در آن
شرکت داشتند.
امیرعباس هویدا
وزیر دربار شاهنشاهی از حاضران در این جشن پذیرایی کرد.(1)
گفتنی است اسناد
متقن و موثقی وجود دارد که نشان میدهد هویدا خود یک بهایی بوده و خدمات ارزندهای
به این مسلک ساخته دست استعمار ارائه کرده است.
به طور کلی بهاییان
ایران، پیشرفت و موفقیتهای خود را در دهه آخر سلطنت محمدرضا پهلوی نتیجه خدمات و پشتیبانی هویدا میدانستند. در یکی
دیگر از گزارشهای ساواک در سال 1357 به این نکته اشاره شده است:
«… آقای امیرعباس
هویدا به پشتیبانی بیتالعدل اعظم مدت سیزده سال بر ایران حکومت کرد و جامعه بهاییت
به پیشرفتهای قابلتوجهی رسید و افراد متنفذ بهایی پستهای مهمی را در ایران اشغال
کردند و پولهای مملکت را به خارج فرستادند».(2)
از این رو جشن
دربار و شخص هویدا برای میلاد امام زمان را بایستی واکنشی انفعالی نسبت به پیام و
خواسته امام دانست، چرا که دربار در سالهای گذشته نسبت به برگزاری جشن میلاد امام
زمان حساسیتی نداشت و حتی جشن مبعث در این سال که مصادف با دوازدهم تیرماه بود به
بهانه کسالت شاه از سوی دربار برگزار نشد!(3)
مرگ مشکوک شیخ
احمد کافی و گسترش تظاهرات ضد رژیم
حجتالاسلام والمسلمین
احمد کافی خطیب نامدار و واعظ اهل بیت در یک حادثه رانندگی در جاده مشهد جان سپرد؛
سه روز بعد تشییع جنازه وی در مشهد به تظاهرات خونین ضدشاهنشاهی تبدیل شد.
روزنامه اطلاعات
31 تیر در صفحه نخست خود با اعلام خبر «کشته شدن» شیخ احمد کافی در «یک حادثه
رانندگی» نوشت: در برخورد سه اتومبیل سواری در کیلومتر 25جاده قوچان- مشهد ، 6نفر
کشته شدند و 11نفر نیز به سختی آسیب دیدند. شیخ احمد کافی با یک اتومبیل پژو به
شماره 66822 ـ تهران م عازم مشهد مقدس بود که با یک اتومبیل مزدا تصادف کرد.
شیخ احمد کافی
خراسانی از چهرههای تأثیرگذار بر توده جامعه دینی ایران طی سالهای 40 تا 1357 بود.
وی در تمام این سالها با منبرهای گرم خود تلاش میکرد تا اخلاقیات عامه را با
زبان عامه مردم و در حد توان و معلومات مذهبی خویش که از وی یک منبری متنفذ ساخته
بود میان مردم رواج دهد. وی طبعاً به دلیل شرایط فسادآمیز آن روزگار مجبور به
اعتراض به وضع موجود بود و این چیزی بود که سبب میشد تا سخنرانیهای وی صبغه
سیاسی پیدا کند و با مقامات دولتی و امنیتی رژیم پهلوی درگیر شود.
ساواک، کافی را
واعظی ناراحت و ماجراجو میدانست که سعی دارد همیشه از نیروی جوانان کمسن و سال و
بیتجربه متعصب به نفع روحانیان مخالف استفاده کند و آنها را برای مخالفت با دولت
آماده سازد.(4)
به
گزارش ساواک جنازه کافی در روز 31 تیرماه همین سال با حضور ده هزار نفر از
افراطیون مذهبی به صحن آورده شد و پس از نماز خواندن آیتالله سیدعبدالله شیرازی
بر آن با هواپیما به تهران منتقل شد.
جنازه ایشان بعد
از انتقال به تهران و مراسم مهدیه، مجدداً به مشهد منتقل و در خواجه ربیع دفن شد.
بازتاب این واقعه در قم، اصفهان، کاشان و بسیاری از شهرهای دیگر کشور به تظاهرات
وسیع ضدرژیم منجر شد.
گزارشهای
ساواک نشاندهنده این واقعیت است که مرگ مشکوک شیخ احمد کافی از عوامل مؤثر در
گسترش بیش از پیش تظاهرات ضدحکومتی در ایران و در این مقطع حساس بود.(5)
پينوشتها:
1ـ
اطلاعات ، 31 تیر 1357، ص 1.
2ـ
حسین میر، تشکیلات فراماسونری در ایران، (تهران: علمی، 1371)، ص 210.
3ـ
اطلاعات ، تیر ماه 1357، صفحه 1.
4ـ واعظ
شهیر حجتالاسلام حاج شیخ احمد کافی به روایت اسناد ساواک، ص 83.
5ـ
جعفریان، رسول، جریانها و سازمانهای مذهبی و سیاسی ایران، (چاپ هفتم، تهران: نشر
مورخ، بهار 1386)، ص 730.
سوتیترها:
* اسفندماه سال
53 که حزب رستاخیز به امر شاه کار خود را آغاز کرد، امام خمینی که در آن زمان در
نجف اشرف بسر میبردند، با مخالفت شدید با آن، طي پيامي شرکت در اين حزب دينستيز را
«حرام» و «کمک به استيصال مسلمين» عنوان کردند.
* در پی پیام دوازدهم
تیرماه سال 57 امام خمینی که در آن از مردم خواستند به عنوان اعتراض به جنایتهای
رژیم پهلوی اعیاد شعبانیه را برگزار نکنند، امیر عباس هویدا که بنا بر اسناد متقن
و موثق خود یک بهایی و خدمات ارزندهای به این مسلک ساخته دست استعمار ارائه کرده بود،
جشن باشکوهی در محل کاخ گلستان برگزار کرد که جمعی از نمایندگان دو مجلس شورای ملی
و سنا در آن شرکت داشتند و شخص هویدا به عنوان وزیر دربار شاهنشاهی از حاضران در
این جشن پذیرایی کرد.