حجت الاسلام والمسلمين جواد محدثي
«1»
خصلتهايي كه ريشه در اعماق وجود آدمي
دارند، به اين زوديها دستخوش تغيير و زوال نميشوند، چه خصال نيك، چه اوصاف شر.
«اخلاق»، تنها يك رفتار ظاهري نيست، بلكه
يك روش عملي و رفتار مستمر است كه به چگونگي تربيت و به «ساخت دروني و قلبي» آدمی مربوط
ميشود و قبل از مرحله نمود ظاهري، «ريشة باطني» دارد و همچون درختي است ريشهدار
كه رفتارهاي ظاهري شخص از آن ريشهها نشئت ميگيرد؛ بنابراین براي ايجاد «تغيير
رفتار» بايد نگاه و ايمان و باور را تغییر داد و تا «نگاه» كسي عوض نشود، «عمل» او
تغيير نميكند؛ از اين رو، از صفات اخلاقي به عنوان «ملكه» ياد ميشود و«ملكات
اخلاقي» در وجود انسان «نهادينه» ميشوند.
كوهها جابهجا ميشوند، ولي انسانهاي
خودساخته ، یعنی كساني كه در شناخت خويش، به اين مرحله رسيدهاند كه خود را «عبد»
ميدانند و براي خود «مولا»يي ميشناسند، عوض نميشوند. رابطة عبد و مولا چيست جز
اطاعت و تسليم و فرمانبرداري بيچون و چرا؟
«2»
همه در پي آنيم كه بهحدّي از قدرت روحي
و قوت اراده برسيم كه «گناه» نكنيم. راه آن داشتن «تكيهگاه» است، تكيهگاه فكري،
روحي، اعتقادي و ايماني.
در مسير زندگي، موجهاي سنگين از درياي
حوادث برميخيزند و بادهاي تندي در راه ميوزند. طغيان نفس اماره و غلبة شهوت و
هجوم هوس و حملة قدرتطلبي و عادت ريا و تاراج تكبر و… همة اينها همان امواج و
طوفانهايند.
اگر فضايل اخلاقي به صورت «ملكه» در جان
و دل رسوخ نيابد، بيم آن ميرود كه انسان در اين راه دستخوش امواج و طوفانها شود
و از آنچه دارد، «هيچ» چیز برايش باقی نماند. تكيه به بنيانهاي فكري و ايماني و
عقايد راسخ و ملكات شامخ، مثل «كوه بودن» است در برابر طوفانها.
كوه اگر باشي، تواني ماند
روي در روي هزاران موج
سينه اندر سينة هر باد، هر طوفان
كاه اگر باشي چه؟ ميداني؟
خرمني را در مسير بادها بنگر
آنچه ماند «گندم» است و آنچه بادش ميربايد
«كاه»(1)
«3»
اگر كسي «ساختار درون» را اصلاح كرد،
اگر كسي علف هرزهاي هوا و هوس را از
«مزرعة وجود» خويش چيد و دور ريخت،
اگر كسي از «چشمة ايمان»، مزرعة حيات
طيبة خود را آبياري كرد،
اگر كسي از «نهال ايمان» مراقبت کرد و هر
روز رويش گلهاي فلاح و رستگاري را به تماشا نشست و آنها را آفتزدايي كرد، در
اين صورت، سجاياي اخلاقي و صفات نيك و ملكات اخلاقي در وجود او همچون جرياني زلال
وسيال، جاري ميشوند و بدون «تكلف» و «تصنع» بروز ميكند و موانع نميتوانند جلوي
او را بگيرند.
سجاياي اخلاقي را بايد در دل و جان و فكر
و ايمان، ريشهدار كرد. اخلاق تصنعي و زهد ساختگي و تقواي نمايشي، به درختي مصنوعي
ميماند كه به آن شاخ و برگ و ميوه و ثمر چسبانده باشند كه با لرزشي كوچك و وزشي
ساده، فرو ميريزد و عريان ميگردد.
از قديم گفتهاند، چشمه بايد از خودش آب
داشته باشد و بجوشد و جاري شود، وگرنه با آب ريختن از بيرون، چشمه درست نميشود و
اگر جريان آب، پشتبند و ريشه و مخزن نداشته باشد، در همان قدمهاي اول در خشكي
كوير فرو ميرود و خشك ميشود.
اگر فرمودهاند: «تخلقوا باخلاقالله»،
به خلق و خوي خدايي آراسته شويد، بايد دانست كه اين خلق و خو، ريشهدار و مستمر و
بادوام است، نه فصلي و موسمي و ناپايدار!
«4»
باري… بايد «چهرة جان» را آراست، نه
فقط سيماي تن را.
بايد «نهال وجود» را هرس كرد تا رشد
يابد، آبياري كرد تا برگ و بار دهد، مراقبت كرد تا دچار آفت نشود، آفتزدايي كرد
تا ثمراتش سالم و صالح شود.
زيبايي چهرة جان به چيست؟
اگر در چهرة زيبا، چشم و ابرو و لب و
دهان و موي و روي و گونه و مژه و رنگ و… همه به تناسب است و چيزي كم و كاست
ندارد، «جمال باطن» هم به آن است كه انسان از اوصاف كمال، همچون خلوص و خرد، عفو و
حلم، جود و رأفت، علم و فهم، صبر و شكر و… برخوردار باشد و اين اوصاف، همه در حد
متعادل و موزون و متناسب و دور از افراط و تفريط در وجود شخص باشند.
اگر «تناسب اندام»، موجب «حسن ظاهر» ميشود،
«تناسب اوصاف» هم حسن باطن را پديد ميآورد. مثلاً وقتي غضب، مهار گردد و اراده بر
آن مسلط شود، نام «شجاعت» به خود ميگيرد كه يك ارزش اخلاقی و حدفاصل «ترس» و
«تهور» است كه هر دو از اوصاف ناپسندند.
اگر اعتدال و تناسب، صفات انسان باشند،
نه دچار بخل ميشود، نه گرفتار اسراف و تبذير، نه در شوخي به مرز لودگي و دلقك شدن
ميافتد و نه در پرهيز از مزاح، دچار عبوسي و بداخلاقي ميشود. نه به خاطر افراط
در تواضع، گرفتار حقارت و پستي ميشود و نه به خاطر كمبود تواضع، سر از تكبر و
خودبرتربيني درميآورد، نه اهل عيش و نوش و عياشي و خوشگذراني ميشود، نه حالت
رياضت و رهبانيت و غارنشيني پيدا ميكند و… نتيجه آنكه تناسب اوصاف و تعادل
اخلاق، نوعي مصونيت از افراط و تفريط را در انسان پديد ميآورد.
«5»
نكتة آخر اين كه ما، يك «پيشساختة
تغييرناپذير» نيستيم.
بودن و شدن و صيرورت و تحول، دست خود
ماست.
ميتوانيم عوض شويم و ابزار آن «خواستن»
است.
چهرة درون را ميتوان با «آرايش» يا «آلايش»
زيبا يا زشت کرد.
وقتي حيوانات در اثر تمرين و تربيت، عوض
ميشوند، انسان اين «خليفة الله»، چرا نتواند عوض شود؟
هر انساني ميتواند «حرّ» شود و از
«فجور» به «تقوا» و «فلاح» برسد. اين هم نوعي حرّيت است.
در وجود تكتك ما يك «كربلا» وجود دارد،
با دو كشش كه ما را يكي به سوي حسين«ع» فراميخواند و ديگري به سوي يزيد (وهديناه
النجدين).(2)
اگر حرّ باشيم، در سپاه حسيني حاضر و از
جنود يزيدي جدا ميشويم.
حركت از «رذايل» به «فضايل» و از «سيئات»
به «حسنات» هم، هجرتي «حرّگونه» است.
اگر حرّيم، اين گوي و اين ميدان!
پينوشتها
1ـ
از نويسنده.
2ـ
سوره بلد، آيه 10.
سوتیتر
در وجود تكتك ما يك «كربلا» وجود دارد، با دو كشش كه ما را
يكي به سوي حسين«ع» فراميخواند و ديگري به سوي يزيد. اگر حرّ باشيم، در سپاه حسيني
حاضر و از جنود يزيدي جدا ميشويم.حركت از «رذايل» به «فضايل» و از «سيئات» به «حسنات»
هم، هجرتي «حرّگونه» است.