شخصیت و آرای روژه گارودی
در گفتگوی پاسدار اسلام با
حجتالاسلام والمسلمین
سید هادی خسروشاه
اشاره:
روژه گارودی فیلسوف، متفکر و نویسنده مسلمان
فرانسوی از جمله روشنفکرانی بود که به خاطر افشاگری ماهیت صهیونیسم، آمریکا و
ارتجاع عرب، رنجهای فراوانی را متحمل گردید. با درگذشت وی در 24 خرداد، رسانههای
غربی درگذشت او را با نوعی سکوت معنادار برگزار کردند و عجیب آن که رسانههای ایران
نیز آن گونه که شایسته جایگاه وی بود، با این مسئله برخورد نکردند.
در گفتگوی حاضر، استاد خسروشاهی
که از نزدیک با این محقق و متفکر مسلمان آشنا
بودهاند نکات جالبی را درباره وجوه شخصیتی وی بیان کردهاند.
*
در ابتدا لطفا از سابقه آشنایی تان با پروفسور روژه گارودی توضیح مختصری بفرمائید؟
بنده
در سال 1355 که سیزدهمین کنفرانس اندیشه اسلامی در شهر «تامنراست» الجزاير برگزار
شده بود و دهها نفر از شخصیت های جهان اسلام و غرب در آن شرکت داشتند، با روژه
گارودی ـ که هنوز مسلمان نشده بود ـ دیدار داشتم و چند روزی در جلسات کنفرانس و پس
از آن، با وی به گفتوگو نشستم.
بعد
از انقلاب در پاریس به دیدار وی رفتم که در یک منزل معمولی با همسر فلسطینی خود
«سلمی» زندگی میکرد و بار سوم هم در کنفرانس بزرگداشت سیدجمالالدین در سال 1375 در
تهران دیدارهای مکرری با وی داشتم.
روژه
گارودی (Rogeh
Garudy) فیلسوف و پژوهشگر معاصر در ژوئیه 1913 میلادی (1292 شمسی) در یک خانواده لائیک در شهر مارسی فرانسه به
دنیا آمد. او در نوجوانی، مذهب مسیحی (پروتستان) را انتخاب کرد و به تحصیلات خود
ادامه داد و با نوشتن رسالهای تحت عنوان «تئوری ماتریالیستی شناخت» موفق به
دریافت درجه دکتری در فلسفه گردید.
پس
از شرکت در جنگ جهانی دوم، به عضویت کمیتۀ مرکزی حزب کمونیست فرانسه که قویترین
حزب چپ در اروپا بود، درآمد و به مجلس مؤسسان و سپس مجلس ملی فرانسه راه یافت و در
سال 1956 به علت موقعیت خاصی که از لحاظ فلسفی به دست آورده بود به عضویت کمیته
مرکزی و دفتر سیاسی حزب درآمد و سپس «مدیریت مرکز مطالعات و پژوهشهای مارکسیسم» را
به عهده گرفت. او در واقع یک نظریهپرداز نیرومند مارکسیسم در اروپا به شمار میرفت.
*
ولی ظاهراً او بعدها از حزب کمونیست فرانسه اخراج شد؟ دلیل این امر، با توجه به
موقعیت خاص وی، چه بود؟
گارودی
یک فیلسوف برتر در حزب کمونیست فرانسه بود، ولی بهتدریج به «نقد» روشهای
استالینی پرداخت و پس از حمله ارتش شوروی
به «پراک» بهشدت به این اقدام انتقاد کرد و مقالاتی را در راستای ضرورت آزادیِ
ملل در بندِ کمونیسم بینالمللی منتشر ساخت و از همین جا بود که در سال 1970 از
دفتر سیاسی حزب برکنار و چندی بعد از عضویت در حزب هم «اخراج» شد. البته میدانیم
که در نظامها و سازمانهای سیاسی توتالیتر، شخص میتواند وارد آنها بشود، ولی حق
اظهار نظر و ابراز عقیده ندارد و در صورت هرگونه تخلفی، اخراج میشود!
به
هرحال گارودی بهرغم ضربۀ روحی سختی که خورده بود، به پژوهش و تحقیق در زمینههای
مختلف فلسفی، اجتماعی و سیاسی ادامه داد و تألیفات ارزشمندی را در این زمینهها
منتشر ساخت که از آن جمله است: «مارکسیسم در قرن بیستم»، «الگويی برای سوسیالیسم
در فرانسه»، «آیا امروز میتوان یک کمونیست بود؟»، «در شناخت هگل»، «مارکسیستها و
مسیحیان»، «آزادی در تعلیق»، «نقطه عطف بزرگ سوسیالیسم». وی در کتاب «تمامی حقیقت»
دلیل اخراج خود از حزب کمونیست را نکوهش سلب آزادی مردم چکسلواکی با اشغال آن کشور
توسط ارتش شوروی بر شمرده است.
*آیا
گارودی پس از رویگردانی از مارکسیسم بلافاصله اسلام را پذیرفت؟
نه!
آقای گارودی نخست به مسیحیت و فرقه پروتستان روی آورد، ولی همزمان به تحقیق و
بررسی درباره ادیان ابراهیمی و آيینهای موجود در هند و دیگر کشورهای آسیایی
پرداخت و این تحقیق حدود ده سال طول کشید تا سرانجام در سال 1982 م در «مرکز
اسلامی ژنو» که با مدیریت مرحوم دکتر سعید رمضان، داماد شهید شیخ حسن البنا، اداره
میشد، اسلام آورد و مسلمان شدن خود را رسماً اعلام کرد.
گارودی
در این دوران، با نگارش کتاب «هشدار به زندگانی» دوری خود را از اندیشۀ مسیحیت، به
علت فساد و عملکرد پاپها و برپا کردن جنگهای مذهبی در اقصی نقاط جهان اعلام کرد
و به انتقاد شدید از قتلعامهای مردم توسط پیروان «مسیحیت» و اغلب به دستور
مستقیم پاپها از جمله «جنگهای صلیبی» پرداخت و همان طور که اشاره کردم به بررسی
ادیان آسمانی و آیینهای هندوئیسم، بودائیسم و زرتشت ادامه داد تا به اسلام، به
مثابه یک حقیقت جاودانه رسید. او در سفری به ایران، در گفتوگويی بهصراحت اعلام
داشت: «اسلام یک اندیشه جهانی است. من که مسیحی و مارکسیست بودم، به این دلیل
اسلام را پذیرفتم که یک دین جهانی است و آینده جهان به آن بستگی دارد.»
*آیا
گارودی پس از گرایش به اسلام به فعالیت سیاسی خود ادامه داد یا از سیاست کناره
گرفت؟
گارودی
به فعالیت سیاسی خود در سطح جهانی ادامه داد. تألیف کتاب معروف «افسانههای
بنیانگذار سیاست اسرائیل» نشاندهنده نوع فعالیتهای سیاسی اوست. او در این
کتاب ضمن برشمردن افسانههایی که براساس آنها، صهیونیستها، فلسطینیها را از
سرزمین خود بیرون راندند و لانهای به نام «اسرائیل» را به وجود آوردند، مسئله
«هولوکاست» را هم زیر سؤال برد و چگونگی و صحت آن را انکار کرد و به همین دلیل هم
در کشوری که ظاهراً «مهد آزادی» است، او را به دادگاه کشاندند و به 120 هزار فرانك
ـ حدود چهل هزار دلار ـ جریمه و چند ماه زندان محکومش کردند، ولی همین امر باعث شد
که کتاب او به بیش از سی زبان از جمله زبان فارسی ترجمه و منتشر شود.
*رویکرد
گارودی در این کتاب چیست؟
گارودی
در این کتاب مینویسد اصولاً مسئله نسلکشی یهودیان توسط نازیها در طول جنگ جهانی
دوم، ساختگی و جعلی است و توسط دولتهای انگلیس و امریکا و فرانسه، برای توجیه
حمله به آلمان و اشغال آن انجام گرفته است. صهیونیستها برای تسلط بر منابع و
ذخائر سرزمینهای عربی، به اشغال سرزمین فلسطین اقدام کردند و البته امپریالیسم
امریکا و دیگر دول استعمارگر غربی هم به دنبال چاههای نفتی هستند و چاه نفت هزار
بار از هزاران فلسطینی برای آنها ارزشمندتر است و همگان دیدیم که در مسئله «کویت»
همه اوباش جمع شدند و به عراق حمله و دهها هزار نفر را قتلعام کردند تا به چاههای
نفت در حوزه خلیج فارس صدمهای نخورد! تصریح به این امر، باعث شد که گارودی ضد
سامی! لقب گرفت و صهیونیستها کمر به سرکوب او بستند.
*رویکرد
گارودی در قبال امام خمینی و انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی چگونه بود؟
گارودی
در چندین مقاله که در آغاز پیروزی انقلاب اسلامی ایران در «ژون افریک» چاپ پاریس و
جرائد دیگر منتشر ساخت، با شدت و قوت تمام از امام و انقلاب و جمهوری اسلامی دفاع
کرد. او در رساله «انقلاب امام خمینی» به عنوان یک فیلسوف، نخست به بررسی دیدگاههای
فلسفی امام پرداخته، سپس اهداف انقلاب و تشکیل جمهوری اسلامی را تبیین کرده است:
«این
انقلاب، تبلور عینی تقابل فرهنگ و تمدن اسلامی با فرهنگ و تمدن مادی غربی- امریکايی
است. به نظر من این انقلاب یکی از مهمترین جهشهای تاریخ بشری است، چون انقلابی
صرفاً در راستای اهداف اقتصادی نیست و حتی انقلاب صرفاً سیاسی هم نیست، بلکه
انقلابی ژرف، برضد قدرتهای استعماری- استبدادی است. چیزی که بشریت امروز به آن
نیاز دارد.
فرهنگ
و تمدن غربی، با زور و ارعاب و سرکوب، بر مردم ایران تحمیل میشد. فرهنگی که با قدیمیترین
و غنیترین فرهنگ بشری در تضاد است و با فرهنگ و عقیده اسلامی که عصاره و اساس
اسلام است، مخالفت جدی دارد. به همین دلیل بود که غرب در کلیت خود از پیروزی
انقلاب اسلامی بیمناک شده است، به ویژه که از توسعه و گسترش آن در بلاد اسلامی
دیگر ترس و واهمه دارد».
گارودی
سپس براساس پژوهشهایش به مسئله چگونگی راههای سیطره بر تمدن مادی غرب از طریق
تشکیل جمهوری اسلامی میپردازد و معتقد است که این انقلاب با چهارچوب استوار و
نیرومندی که دارد میتواند در مقابل غرب مقاومت کند و پیروز شود، زیرا دیدگاههای
فکریـ فلسفی امام خمینی در اصالت و تعمیق اصول و بنیادهای اساسی، نقش بسیار
نیرومندی دارد.
گارودی
در تحلیل خود، این انقلاب را استمرار راه و مبارزه سیدجمالالدین حسینی مینامد که
عمری را در نبرد با غرب سپری کرد و سرانجام اهداف او، در پیروزی انقلاب ایران،
تحقق و تبلور یافت.
*گارودی
با مذهب اهل سنت آشنا بود. آیا گرایش او به این امر، موجب جذب وی از سوی الازهر و
یا سعودیها نشد؟
البته
گارودی به مفهوم مصطلح آن، سنی نشده بود، بلکه به همۀ مذاهب اسلامی احترام میگذاشت،
بهویژه با توجه به انقلاب اسلامی ایران که آرزوهای ضدامپریالیستی گارودی را
برآورده میساخت، به تشیع گرایش پیدا کرده بود، ولی چون شناخت قبلی او از طریق
منابع اهل سنت بود، به روش آن برادران گرویده بود.
البته
الازهر از اسلام آوردن گارودی استقبال کرد و با احترام با او رو به رو شد. آل
سعود هم برای جذب وی به سوی وهابیگری، پس از انتشار کتاب گارودی تحت عنوان:
«اسلام: دین آینده جهان» در سال 1985 جایزه ملک فیصل را به او اهدا کرد، ولی گارودی
نه تنها از لحاظ اندیشه سیاسی با آلسعود موافق نبود، بلکه با آن به مبارزه
پرداخت.
گارودی طی مقالاتی، فساد و تباهی دربار آل سعود را
شجاعانه افشا کرد. او در فاجعه قتلعام مسلمانان ایرانی در تظاهرات «برائت از
مشرکین» در مکه مکرمه، توسط مزدوران و دژخیمان سعودی، به افشاگری پرداخت و اقدام
وحشیانه آنان را تقبیح کرد و مقالات او در این زمینه در مطبوعات اروپايی منتشر
شدند. او در مورد دعوت شاه فهد از نیروهای امریکايی و سپس حمله متجاوزین امریکايی
به عراق، بهشدت این عمل آلسعود را تقبیح کرد و حتی فهد را فردی «نامسلمان» نامید
و اقدام او را نوعی «روسپیگری سیاسی» نامید.
*واکنش
هواداران صهیونیسم و آلسعود در قبال اقدامات گارودی چگونه بود؟
البته
روشن است که غربیهای آزادیخواه! چون پایبند
مبانی و ارزشهای اخلاقی ـ انسانی نیستند و برای کوبیدن مخالف خود از هر وسیلهای
بهره میگیرند، او را به دادگاه بردند و
محاکمه کردند. آلسعود و ایادی آنها هم در اسلام آوردن گارودی ایجاد شبهه کردند،
یعنی همانهايی که جایزه «ملک فیصل» را به او اهدا کرده بودند، چون دیدند که گارودی
مدافع «حقیقت» است و نه «سیاست»، خیلی زود طردش کردند و به او این اتهام را وارد
آوردند که گارودی به «ائمۀ مذاهب اربعه» اهانت کرده است و آنها را قبول ندارد تا بدین
وسیله تأثیر اقدامات ضد استعماری ـ ضد ارتجاعی وی را از بین ببرند.
*ممکن
است در این زمینه قدری بیشتر توضیح دهید؟
علاوه بر هجمه سیاسی عوامل صهیونیستی در غرب، بهویژه
اروپا برضد روژه گارودی، در دنیای اسلام هم مزدوران وابسته به ارتجاع عرب، حمله به
گارودی را به نوع دیگری در دستور کار خود قرار دادند تا از تأثیر افکار
آزادیخواهانه و ضدصهیونیستی وی در میان نسل جوان دنیای عرب بکاهند. در همین راستا،
بعضی از جرائد و مجلاتی که از سوی آلسعود در «لندن» و «ریاض» و کشورهای حوزه خلیج
فارس منتشر میشدند، گارودی را متهم کردند که او «سنت نبوی» را قبول ندارد و با فتاوی
«ابوحنیفه» و «امام شافعی»، دو فقیه برجسته و معروف جهان تسنن، مخالف است!
گارودی
در پاسخ به این اتهامات، نامهای برای عادل حسین در قاهره فرستاد که با نشر آن، از
خود دفاع کند.
عادل
حسین برادر احمد حسین ـ مؤسس حزب مصرالفتاة ـ از فعالان چپگرای سیاسی در مصر که به سازمان زیرزمینی
جنبش کمونیستی در مصر پیوسته بود، هشت سال در زندان به سر برده بود و در زندان و پس
از آزادی، به تحقیق و بررسی پرداخته و مانند روژه گارودی از مارکسیسم به اسلام
گرویده بود. عادل حسین همراه ابراهیم شکری و دیگران، حزبالعمل را فعال ساخت و
روزنامه الشعب را مدیریت کرد. این روزنامه در واقع ارگان آزادگان و ناشر اندیشههای
امام خمینی و انقلاب اسلامی ایران بود بطوری که به عنوان نمونه، ترجمه وصیتنامه
امام خمینی را منتشر کرد. او از هواداران سر سخت انقلاب اسلامی ایران بود و به
دعوت ما سفری هم به جمهوری اسلامی داشت و در «قاهره» نیز همیشه در مراسم رسمی نمایندگی
جمهوری اسلامی شرکت میکرد و متأسفانه در سفری به روستای خود به طور ناگهانی
درگذشت. او نسخهای از نامه گارودی را که در روزنامه خود –الشعب– چاپ کرده بود، به اینجانب
داد که برای تکمیل موضوع، ترجمه فارسي آن نامه را به عنوان یک سند، در پایان این
گفتوگو نقل میکنم:
«بسم
الله الرحمن الرحیم
در
پی انتشار آخرین کتاب من در باره «افسانههای بنیان سیاست اسرائیل» اخطاریهای از
دادگاه پاریس به دست من رسید که در آن به اتهام «تفکر ضد سامی» مرا تهدید به یک
سال زندان نموده بودند. در کتاب مزبور بنده نشان دادهام که نه متون توراتی و نه سرکوبهای
هیتلر نمیتوانند سرقت زمینهای فلسطینیان و اخراج و ستم و سرکوب خونین علیه آنان
را توجیه کنند. همچنین نمیتوان طرح گسستن و تجزیه کشورهای عرب را که جوهر سیاست
اسرائیل است، آن چنان که مجلۀ صهیونیستی «کیفونیم» ارائه نموده، توجیه کرد. من این
طرح را قبلا در کتابم رد نمودهام.
چند
روز پس از این واقعه، برادرانی از فلسطین دو نشریۀ «المجله» و «عکاظ» و چند نشریۀ
خلیجی دیگر را که در آنها عکسهائی از من چاپ شدهاند، برای من آوردند. از روی
سادهاندیشی ابتدا فکر کردم در این مقالات از من دفاع شده است، ولی بعد متوجه شدم
که برعکس، با بدترین استدلالهای جعلی و دروغین، اعتبار و حیثیت مرا زیر سئوال
بردهاند.
این
حملهای که در معرض آن قرار گرفتهام، با موضعگیریام در قبال جنگ خلیج فارس و
ابراز مخالفت با دخالت بیگانگان در امور امت اسلامی رابطهای تنگاتنگ دارد. آنها انتقاد
میکنند و با افترا از من خرده میگیرند که در حق ابوحنیفه و شافعی شک و تردید روا
میدارم، در حالی که من مخصوصاً در تمام کتب و مقالههایم آن دو را به عنوان
الگویی قابل پیروی معرفی کردهام. این دو فقیه نابغه که بر اساس اصول جاودانه
شریعت، موفق به تأکید این اصول شدهاند که : «خدا بهتنهایی مالک است، خدا بهتنهایی
حاکم است و خدا بهتنهایی داناست»، همچنین موفق شدند فقهی را پیریزی کنند که
پاسخگوی نیازهای میهن و زمانهشان باشد و برای ما الگوی اندیشهورزی و امعاننظری
شدند که قرآن بیوقفه ما را به آن فرا میخواند، یعنی برقراری فقهی برای قرن بیستم
بر اساس شریعت جاودان و ثابت.
در
حالی که در انتقادهایم کوشیدهام اسلام بعضیها را که مدعی تحمیل قرن دهم بر قرن
بیستم هستند برملا سازم، مرا به ردّ سنت متهم میکنند و این هم دروغی دیگر است،
زیرا آنها را از سوءاستفاده و کاربرد سیاسی سنت ملامت نمودهام.
وقتی
سادات وحدت عربی را درهم شکست و به کنست (پارلمان) صهیونیستی و سپس به آمریکا و
سرانجام به کمپ دیوید رفت تا صلحی جداگانه را با اسرائیل امضا کند، فتوایی از الازهر
صادر شد که این گام وی را ستود و به آن مشروعیت دینی بخشید.
وقتی
استعمارگران قدیمی غرب به سرکردگی آمریکا در شرمالشیخ نمایشی بزرگ یعنی گردهمایی
سران کشورها برای مبارزه با تروریسم را با همکاری بیرحمترین و بدترین تروریستها
یعنی حاکمان اسرائیل ترتیب دادند و هدف را ایران تعیین کردند، تا بعد نوبت به لیبی
و… برسد، میبینیم همان حکمرانان عرب برای اجابت خواستۀ سرورشان آمریکا میشتابند
و با پای خود میروند تا یکی پس از دیگری ـ به استثنای سه نفر از رهبران مسلمانان
ـ خودشان را در تلآویو در مقابل حکام اسرائیل خوار کنند.
آیا
علمايی که مرا متهم میکنند، به کنفرانس سران شرمالشیخ اعتراض کردهاند؟ آیا پس از
کشتار تروریستی برضد مسلمانان به هنگام برگزاری نماز به دست اسرائیلیها، کشوری را
به اجلاس جهانی برای همبستگی با فلسطینیان دعوت کردهاند؟ نه متأسفانه بهکلی ساکت
شدند.
آیا
سازمان بینالمللی تجارت (گات) یا صندوق بینالمللی پول را که دستورالعملهایش
تسلیم و وابستگی را بر جهان سوم تحمیل میکند،محکوم کردهاند؟ خیر! زیرا سروران
آمریکايیشان چنین اجازهای را به آنها ندادهاند. دلمشغولی اساسی آنها مخدوش کردن
گفتههای گارودی است. تنها پاسخ من به آنان کتاب «عظمت و شکست مسلمانان ـ 1996»
است که در آن در
آن تاریخ اسلام را خلاصه کرده و ایمانم را به اسلام و ستیزم علیه حکمرانان سیاسی
که آن را نجس میکنند، یادآور شدهام.
کشورهای
عربیای که چنین حکمرانانی بر آنها حکومت میرانند، این قشر از روحانیون را در
خدمت خود دارند و اسلام را تحریف میکنند. اسلام عظمت و تابش جهانی خود را بازنمییابد،
مگر آنگاه که ملتها آن حکمرانان و حامیان آمریکاییشان را همراه با علمایی که با
آنها همکاری میکردند، اخراج کنند.
در
این صورت اسلام شادابی و بالندگی قرن اول هجری و نیروی تجدید حیات همیشگیاش را در
جهت شکوفایی و احیای علوم دینی به دست میآورد. علوم غزالی بزرگ و نیز تجدید بنای
اندیشۀ دینی اسلام محمد اقبال و آقایان گرامیام چون افغانی، محمد عبده، رشید رضا،
حسن البنا، ابن باریس و مالک بن نبی و برادری که تا مرگ با اخلاص است: محمود
ابوسعود که سعی میکنم به عنوان شاگردی با اخلاص راهش را ادامه دهم.
همزمان در اندلس در قرطبه (کارتاژ) پایتخت خلافت
در غرب و در برج کالاهورا تنها موزه را در اسپانیا برای یادآوری چهرۀ واقعی اسلام
اندلسی تأسیس کردم که سالانه 100 هزار نفر از آن دیدن میکنند و در فرانسه و ایالات
متحده و همه کشورهای غربی برضد گروه فشار صهیونیستی مبارزه و جنایتها را محکوم و
رسوا میکنم و باور دارم که به عنوان یک مسلمان بااخلاص نسبت به قرآن انجام وظیفه
میکنم، قرآنی که بیوقفه ما را به خدمت خدا دعوت میکند، خدایی که از آفرینش و
تجدید آفرینش جهان باز نمیایستد.
وفاداری
به اسلام به معنای نگهداری خاکستر نیست، بلکه با حمل مشعل و انتقال آن از نسلی به
نسلی دیگر است. رجا گارودی»
گارودی در سفری که به دعوت ما برای شرکت در کنگره بزرگداشت
سیدجمالالدین حسینی[اسدآبادی] به
ایران آمد، سخنرانی جالبی درباره شخصیت ضداستعماری ـ ضدارتجاعی سید ایراد کرد که
بسیار مورد توجه حضار قرار گرفت.
او
چند بار دیگر نیز به ایران آمد. یک بار هم در سال 1999 میلادی (1377 شمسی) به
تهران و قم آمد و با مقام معظم رهبری دیدار کرد و در قم نیز مورد استقبال آیتالله
مصباح قرار گرفت. در سال 2006 میلادی هم دانشگاه تهران دکترای افتخاری در رشته
تاریخ را به او اهداء کرد. روژه گارودی که نام خود را پس از اسلام آوردن به «رجا
گارودی» تغییر داده بود و در جنوب پاریس، در کنار همسر مسلمان فلسطینی خود زندگی
میکرد، در تاریخ 24 خرداد 91، در 99 سالگی درگذشت و البته امپریالیسم خبری، در
غرب آزاد! درگذشت او را مورد پوشش خبری قرار نداد.
از
رجا گارودی دهها کتاب و صدها مقاله در زمینههای مختلف، به یادگار مانده است که
خوشبختانه بعضی از آنها در سالهای اخیر، به فارسی ترجمه شدهاند: «امریکا،
سردمدار انحطاط»، «در شناخت اندیشه هگل»، «رقص زندگی»، «زنان چگونه به قدرت میرسند؟»،
«امریکا ستیزی چرا؟»، «هشدار به زندگی»، «محاکمه آزادی»، «پرونده اسرائیل و
صهیونیسم سیاسی»، «محاکمه صهیونیسم اسرائیل»، «عظمت و شکست مسلمانان»، «حق پاسخگويی»،
«وعدههای اسلام» و «اسلام دین آینده» و…
*بابت فرصتی که در اختیار ما قرار دادید، بسیار
سپاسگزاریم.
سوتیترها:
1.
گارودی
طی مقالاتی، فساد و تباهی دربار آل سعود را شجاعانه افشا کرد. او در فاجعه قتلعام
مسلمانان ایرانی در تظاهرات «برائت از مشرکین» در مکه مکرمه، توسط مزدوران و
دژخیمان سعودی، به افشاگری پرداخت و اقدام وحشیانه آنان را تقبیح کرد و مقالات او
در این زمینه در مطبوعات اروپايی منتشر شدند.
2.
گارودی
سپس براساس پژوهشهایش به مسئله چگونگی راههای
سیطره بر تمدن مادی غرب از طریق تشکیل جمهوری اسلامی میپردازد و معتقد است که این
انقلاب با چهارچوب استوار و نیرومندی که دارد میتواند در مقابل غرب
مقاومت کند و پیروز شود، زیرا دیدگاههای فکریـ فلسفی امام خمینی در اصالت و تعمیق اصول
و بنیادهای اساسی، نقش بسیار نیرومندی دارد.
3.
علاوه
بر هجمه سیاسی عوامل صهیونیستی در غرب، بهویژه اروپا برضد روژه گارودی، در دنیای
اسلام هم مزدوران وابسته به ارتجاع عرب، حمله به گارودی را به نوع دیگری در دستور
کار خود قرار دادند تا از تأثیر افکار آزادیخواهانه و ضدصهیونیستی وی در میان نسل
جوان دنیای عرب بکاهند.
4.
او
چند بار دیگر نیز به ایران آمد. یک بار هم در سال 1999 میلادی (1377 شمسی) به
تهران و قم آمد و با مقام معظم رهبری دیدار کرد و در قم نیز مورد استقبال آیتالله
مصباح قرار گرفت. در سال 2006 میلادی هم دانشگاه تهران دکترای افتخاری در رشته
تاریخ را به او اهداء کرد.