سرزمین بي ملت، ملت بي سرزمین!

پاسخ به شبهات
تاريخي اشغال فلسطين

مجيد صفا تاج

   پرسش: یکی از توجیهات
صهیونیستها برای مهاجرت به فلسطین اشغالی استناد به ادعایی مبنی  بر سرزمين بدون ملت براي ملتي بدون سرزمين است.
این ادعا اصولا تا چه حد اعتبار دارد؟

شعار «سرزمين بدون ملت براي ملتي بدون
سرزمين» (A Land Without a People for People Without
a Land) يك شعار صهيونيستي است كه شناخت تاريخ آن دشوار
است، اما مي‌توان گفت كه اين شعار يك تغيير سكولاريستي از آن ديدگاه انجيلي است كه
مي‌گويد فلسطين سرزميني موعود و مقدس و يهود نيز ملتي مقدس است، از اين رو ملت
مقدس ناچار بايد به سرزمين مقدس بازگردد، زيرا صاحب آن است.

شايد اولين كسي كه اين ديدگاه را
سكولاريزه كرد، لرد شافتبري باشد كه در نيمه قرن نوزدهم ميلادي درباره «سرزمين
باستاني براي ملت باستاني» سخن گفت، سپس فرايند سكولاريزاسيون تكميل شد تا به
تعبير امروزي آن یعنی «سرزمين بدون ملت براي ملتي بدون سرزمين» رسيد. به نظر مي‌رسد
كه «اسرائيل زانگويل» صاحب اين تعبير باشد.

به هر حال اين شعار بازاري ساده، بازتاب
طبيعي گفتمان فرهنگي مدرن غرب است و از ديدگاه معرفتي سكولاريستي و امپرياليستي‌ای
سرچشمه مي‌گيرد كه تعابير انجيلي را سكولار مي‌كند و آنها را از تعابيري مجازي كه
تحقق آن موكول به مشيت الهي در آخرالزمان است، به شعارهاي وطن‌گزين (مهاجرتي) دقيق
و مشخص تبديل مي‌سازد كه هم‌اينك و همين جا به زور اسلحه، تحقق يافته است.

اين نگرش که هستي، طبيعت و انسان را يك
ماده مصرفي مي‌بيند، انسان غربي را در مركز قرار مي‌دهد و از همين جهت همه جهان،
خالي و بدون تاريخ و بدون انسان مي‌شود و اگر هم انساني يافت شود يك ماده مصرفي
غيراصيل و بي‌ارزش است؛ از اين روست كه فلسطين يك سرزمين مسكوني بدون مردم تلقي مي‌شود
و فلسطينيان به يك ماده مصرفي تبديل مي‌شوند كه به خودي خود ارزشي ندارند.

يهوديان هم تسليم همين فرايند مي‌شوند.
آنان به جاي اينكه ملت مقدس به معناي مجازي آن باشند، ملت يهود به معناي دقيق آن
مي‌گردند و از آنجا كه يك ملتند، با تمدن غربي كه فقط ملت‌هاي غربي را  شامل می‌شود، نسبتي ندارند و از همين جهت
سرزميني هم ندارند.

پس از اين، جز عمليات تبديل شدن به ابزار
و به كار گرفته شدن كه مشكل ترانسفر دوگانه انتقال يهوديان از تبعيدگاه به سرزمين
و انتقال بوميان از سرزمين به تبعيدگاه را به خود مي‌گيرد، كاري باقی نمي‌ماند.
تمام اين عمليات تحت نظارت تمدن غربي و در راه منافع آن انجام مي‌گيرد، یعنی همان
برنامه صهيونيسم .(1)

بدين لحاظ صهيونيست‌ها با مطرح ساختن
شعار «سرزمين بدون ملت براي ملتي بدون سرزمين» ادعا مي‌كنند كه يهوديان، ساكنان
اوليه فلسطين بوده‌اند و اين سرزمين به آنها تعلق دارد و نه به فلسطينيان. براي
پاسخ به اين سئوال كه آيا ادعاي صهيونيست‌ها صحيح است و ساكنان اوليه فلسطين،
يهوديان يا فلسطينيان بوده‌اند ضروري است با استناد به اسناد و مدارك تاريخي، از
جمله كتاب تورات كه كتاب مقدس يهوديان است، اشاره‌اي تاريخي به فلسطين داشته
باشيم.

در باره تاريخ فلسطين بايد گفت كه يهوديان،
اولين ساكنان فلسطين نبودند، بلكه قبل از آنها اقوام و قبايل مختلفي مانند
آموريان، آراميان، كنعانيان و… در نقاط مختلف اين سرزمين زندگي مي‌كردند. شواهد
و مدارك محكمي اين مسئله را روشن مي‌كند كه انسان و تمدن در فلسطين سابقه چند هزار
ساله دارد. اريحا كه قديمي‌ترين شهر بارودار است، قدمتش از نظر علمي به هفت هزار
سال مي‌رسد.

اولين ساكنان فلسطين كه تاريخ و تمدن
پيشرفته‌اي داشتند كنعانيان بودند. آنها در شهر زندگي مي‌كردند. در باره تاريخ
اسكان آنها در فلسطين آمده است كه از 3000 سال ق.م يعني 1800 سال قبل از يورش
عبراني‌ها، در اين سرزمين زندگي مي‌كردند و اولين بار نامگذاري اين سرزمين توسط
كنعانيان صورت گرفت. .(2)

تورات در سِفر اعداد، باب 34، آيه دوم، و
باب 25، آيه 10، آنجا را زمين كنعان و در سفر خروج باب 3، آيه 17، آن را زمين
كنعانيان مي‌نامد و در سفر پيدايش باب 15، آيه 18 تا 20، از ده ملت نام مي‌برد كه
هنگام وعده خدا به ابراهيم از قبل در آنجا ساكن بوده‌اند. شهر اورشليم را كنعانيان
ساختند و براساس گفته ژزفوس(6)، یک  شاهزاده كنعاني كه به پرهيزكاري و درستكاري شهرت
داشت، در اين شهر معبدي ساخت و به خداوند تقديم كرد و نام شهر را از سهاليم به
اورشليم تبديل كرد. .(3)

طبق روايات، چند قبيله عبراني در سال
1730 ق.م به اين سرزمين وارد شدند. اين قبايل در سرزمين كنعان ساكن نشدند، بلكه به
مصر رفتند و طبق روايات مختلف، قبايل عبراني چند قرن بعد مصر را ترك كردند و مدتي
در بيابان‌ها آواره بودند. .(4)

در آثار و متون تاريخي قديمي نيز نامي از
فلسطين وجود دارد. كهن‌ترين نامي كه از فلسطين برده شده و به‌تازگي به دست آمده،
روي يك سنگ‌نبشته است كه بر روي آن فتوحات فرعون مرنپتاح در حدود سال 1225 ق.م
ستايش شده است. اين سنگ‌نبشته از معبد قبر مرنپتاح پيدا شده است. بر روي اين سنگ‌نبشته
آمده است كه: فرعون با تصرف شهرهاي فلسطين، اسرائيل را نيز ويران كرد: «اسرائيل
نابود شد و دیگر اثری از آن وجود ندارد.»

علاوه بر اين 400 لوح رسي در سال 1887 در
تل العمارنه(8) ـ پايتخت بنا شده توسط فرعون آمينوفيس چهارم يا اخناتون (1358ـ1375
ق.م) ـ كشف شده است كه مكاتبات فرعون با امراي دست‌نشانده فلسطين و سوريه را نشان
مي‌دهد و در آنها نامي از اسرائيل برده نشده است، در صورتي كه در باره قوم حتي و
تمدن درخشان آنها مطالبي آمده است. همچنين در تل‌ العمارنه كه در 60 مايلي شمال
قصبه اسيوط واقع است، خرابه‌هاي پايتخت اخناتون و لوح‌ها و كتيبه‌هايي از آمنحوتپ
سوم و اخناتون كشف شده است. همچنين كتبيه‌هايي به خط ميخي، بابلي و زبان حتي كشف و
در برخي از اين كتيبه‌ها در باره هجوم قومي به نام «هبري» يا عبري در سال 1400 ق.م
صحبت شده است.

در آن زمان، اقوام حتي و كنعانيان روابط
حسنه‌اي با فرعون مصر داشتند و در برخي از موارد از او كمك نظامي درخواست می‌كردند.
يكي از فرماندهان حتي به نام عبدهيپا طي نامه‌اي از اخناتون فرعون مصر، تقاضاي كمك
كرد و چنين نوشت: «قوم هبري همه مملكت شاه را غارت مي‌كنند و اين سرزمين‌ها به دست
ايشان سقوط مي‌كند. چنانچه نيروي كمكي فرستاده نشود، سقوط اراضي شاه به دست عبري‌ها
قطعي به نظر مي‌رسد.»

در نامه ديگري فرمانرواي كنعان از فرعون
مصر به منظور جلوگيري از حمله طايفه‌اي به نام ساگاژ كه يك قوم وحشي بيابانگرد و
طبق برخي از شواهد همان قوم هبري بوده‌اند، تقاضاي اعزام نيرو كرد و در نامه ديگري
نوشت: «ديگر فرستادن نيرو فايده نخواهد داشت.» آنچه كه قطعاً مي‌توان از لوح‌هاي
كشف‌شده در تل العمارنه به دست آورد اين است كه بين سال‌هاي 1400ـ1350 ق.م حملات
شديد و مداومي از سوي عبراني‌ها (قوم هبري) به فلسطين صورت گرفت، منتهي اين لوح‌ها
نشان مي‌دهند كه حملات آنها به صورت تدريجي بوده است و نه يكباره. .(5)

كشفيات باستان‌شناسي نيز نشان مي‌دهند كه
پلستيان قبل از سال 1200 ق.م مهاجرت خود را به سرزمين كنعان آغاز كردند. در آن
زمان آنان قوم شناخته‌شده‌اي بودند، ولي به تدريج با كنعانيان ادغام شدند. در زمان
ورود حضرت يوشع«ع» (جانشين حضرت موسي«ع») با قوم خود به فلسطين، پلستيان
(فلسطيان)، در مقابل حملات بني‌اسرائيل به سختي از خود دفاع كردند كه تورات نيز
بارها به آن اشاره شده است. در تورات به وضوح بر حضور فلسطينیان در سرزمين فلسطين
قبل از حمله بني‌اسرائيل به اين سرزمين تأكيد شده است. در كتاب «يوشع بن نون» باب
17، آيه 16 آمده است كه: «بني‌اسرائيل از امكانات و تجهيزاتي مانند عراده‌هاي آهنين
كه در دست فلسطينيان است نگرانند، زيرا وضعيت آنان در زمان داوران بني‌اسرائيل،
ناراحت‌كننده بوده است و فلسطينيان نسبت به آنان برتري داشته‌اند.» .(6)

در كتاب قضات (داوران) باب 4 آيه 4ـ1
آمده است: «و بني‌اسرائيل بعد از مردن يهودا باز اعمال بد را در نظر خداوند نمودند
و خداوند ايشان را به دست پائين، ملت كنعان، كه در حاصور سلطنت مي‌كرد فروخت و
سردار لشكرش سيسرا بود و در «حرونت گوييم» سكونت داشت و بني‌اسرائيل به خداوند
استغاثه كردند، زيرا 900 عراده آهنين داشت و مدت 20 سال بني‌اسرائيل را با شدت جور
نمود.»

در تاريخ آمده است كه معبد داجون (داگرن) كه در شهر بيت‌شان
قرار داشته است، به هنگام حمله داوود به شهر ويران شده است. علت ويراني بيت‌شان و
عشتاروت اين بوده است كه شائول اولين پادشاه بني‌اسرائيل در اولين جنگ خود با
فلسطينيان موفق شد آنها را شكست دهد، اما فلسطينيان در جنگ ديگري در منطقه جلبوع
بر سربازان شائول پيروز شدند و اين پيروزي سبب شد كه شائول خودكشي كند. .(7)
فلسطينيان سر شائول را به نشانه پيروزي به معبد داجون بردند، اسلحه او را در عشتاروت
در معرض ديد افراد قرار دادند و بدن او را به ديوار ميخكوب كردند.

حفريات شهر بيت‌شان، آثار باستاني زيادي را نشان داده است
كه قدمت آنها از چهار هزار سال پيش از ميلاد تا دوره قرون وسطي بوده است. در ميان
آثاري كه در دوره داوود به دست آمده، خرابه‌هاي دو معبد داجون و عشتاروت را مي‌توان
مشاهده كرد. طبق شواهد و مدارك مشخص شده است كه اين معابد در زمان داوود و به دست
او ويران شده‌اند. .(8)

بنابراين عبراني‌ها (بني‌اسرائيل) از
ابتدا در سرزمين فلسطين نبودند، بلكه بعدها وارد اين سرزمين شدند.  عبراني‌ها در سال 1200 ق.م ضمن حمله از طرف شرق
به سرزمين كنعان (فلسطين) و همچنين شهر «اريحا»، آنجا را تخريب كردند و مردم آن را
از بين بردند. بعداً قبايل عبراني در طول دو قرن در سراسر سرزمين كنعان پراكنده
شدند. بني‌اسرائيل نتوانستند تمام فلسطين را اشغال كنند، زيرا كرانه‌هاي جنوبي آن
و جلگه مجاور دريا تا نقطه‌اي در شمال يافا در دست فلسطينيان بود و ناحيه‌اي كه
امروز به «جليله غربي» معروف است تا نقطه‌اي در جنوب عكا در تصرف فنیقي‌ها بود.
فلسطينيان با اسرائيليان، مدت 200 سال در جنگ و ستيز بودند.

در باره اينكه بعد از حمله عبراني‌ها به
كنعان بر سر آئین اصلي آن چه آمد، تورات نظرات مختلفي را بيان مي‌كند. در برخي از
نوشته‌هاي تورات آمده است كه: «كنعانيان به وسيله اسرائيلي‌ها به صورت وحشيانه‌اي
كشته شدند». بعد از گذشت مدت زيادي از اشغال فلسطين توسط اسرائيليان، آنها هنوز
حكومت مركزي نداشتند و زندگي‌شان به صورت قبيله‌اي بود و 12 داور بر آنها حكومت مي‌كردند.
.(9)

البته در سال 1000 ق.م اولين حكومت قوم
بني‌اسرائيل توسط حضرت داوود«ع» (پيامبر) تأسيس شد. .(10) در بخشي از
تورات آمده است كه: «پس از بني‌اسرائيل در ميان كنعانيان، حتيان، آموريان، فرزيان،
حوريان، يبوسيان ساكن شدند. دختران آنها را براي همسري خود ‌گرفتند و دختران خود
را به پسران ايشان ‌دادند و خدايان آنها را عبادت ‌كردند.» «سفر داوران، باب 3:
آيات 5 و 6»

پورفسور آدلف لوترز(adolphe
Lods) ميگويد:

«مردم اسرائيل (كهن) در دوران حكومت‌شان
تركيبي از قبايل عبراني و كنعاني بودند… در تركيب‌شان عناصر كنعاني به‌مراتب
بيشتر بود… از آنجا كه كنعانيان متمدن‌تر بودند، طبعاً قوم تازه ‌وارد را وادار
به قبول فرهنگ و تمدنشان كردند و از اين نظر مي‌توان گفت كه آنها بر فاتحين خود
پيروز شدند، ولي از طرف ديگر عبرانيان به عنوان يك قوم فاتح، هيچ‌گاه احساس پيروزي
را فراموش نكردند و موفق شدند قالب اجتماعي، نام و خدايشان را به تمام مردم فلسطين
تحميل كنند.» .(11)

حكومت حضرت داوود«ع» و حضرت سليمان«ع» در
مجموع كمتر از 80 سال طول كشيد و در سال 992 ق.م پس از وفات حضرت سليمان«ع»، حكومت
آنجا به دو بخش شمال و جنوب تقسيم شد، ولي اين حكومت‌ها مدت زيادي سر پا نبودند و
سرانجام سقوط كردند. در سال 721 ق.م حكومت بني‌اسرائيل در بخش شمالي به وسيله
پادشاه آشور برچيده شد و در سال 587 ق.م پادشاهي يهوديه (جنوب) توسط بابلي‌ها از
بين رفت. با سقوط اين دو حكومت، تشكيلات يهودي در فلسطين منهدم و به طور كامل
برچيده شدند. .(12)

بنابراين با توجه به مستندات تاريخي فوق‌الذكر،
فراخوان صهيونيسم براي مهاجرت يهوديان به فلسطين، به‌ويژه از قرن نوزدهم كه بر
شعار معروف «سرزمين بدون ملت براي ملتي بدون سرزمين» متمركز بود و ادعاي آنها كه يهوديان
ساكنان اوليه فلسطين بودند و اين سرزمين به آنها تعلق دارد، كاملاً باطل و ادعايي
بي‌اساس است. آنها اين شعار را مطرح كردند تا مالك فلسطين شوند، اما از همان آغاز
عمليات انتقال يهوديان به فلسطين، مهاجران يهودي، آن را سرزميني آباد ديدند كه
ملتي زحمتكش و ريشه‌دار در آن زندگي مي‌كردند.

پي‌نوشت:


عبدالوهاب المسيري، دائرة‌المعارف يهود، يهوديت و صهيونيسم، ترجمه
مؤسسه مطالعات و پژوهش‌هاي خاورميانه، دبيرخانه كنفرانس بين‌المللي حمايت از
انتفاضه فلسطين، جلد ششم، چاپ اول، پاييز 1382.

.
صفاتاج، مجید، شبهات تاریخی(1) سرزمین بدون ملت برای ملتی بدون سرزمین، انتشارات
آرون، 1383، ص 15.

3.
حمیدی، سیدجعفر، تاریخ اورشلیم، انتشارات امیرکبیر، تهران، 1364، ص 15ـ17.

4.
کتان، هنری، فلسطین و حقوق بین‌الملل، ترجمه غلامرضا فدایی عراقی، انتشارات
امیرکبیر، 1368، ص 14.

5.
شی‌یرا، ادوارد، الواح بابل، ترجمه علی‌اصغر حکمت، تهران، ابن‌سینا، با همکاری
فرانکلین، 1341، ص 48.

6.
باستان‌شناسی کتاب مقدس، ص 67.

7.
همان، ص 69.

8.
همان، ص 70.

9.
برای آگاهی بیشتر نگاه کنید به: کیالی، عبدالوهاب، تاریخ نوین فلسطین، محمد
جواهرکلام، تهران، انتشارات امیرکبیر، ص 18ـ21.

10.
کتان، هنری، پیشین.

11. Translation From Adols, Israel. Dsorigines iu milieu du ylle
siècle, ed albin Michel, paris, 1949. P. 379, 386. 385.

12. Geores Fridmann, the end of the geyish people? Do you eleday,
Anchdr books, 1968, p. 266.

 

 

 

 

سوتیترها:

1.

با توجه به مستندات تاريخي، فراخوان صهيونيسم
براي مهاجرت يهوديان به فلسطين، به‌ويژه از قرن نوزدهم كه بر شعار معروف «سرزمين بدون
ملت براي ملتي بدون سرزمين» متمركز بود و ادعاي آنها كه يهوديان ساكنان اوليه فلسطين
بودند و اين سرزمين به آنها تعلق دارد، كاملاً باطل و ادعايي بي‌اساس است.

 

2.

صهیونیست‌ها  شعار سرزمین بدون ملت برای ملتی بدون سرزمین را
مطرح كردند تا مالك فلسطين شوند، اما از همان آغاز عمليات انتقال يهوديان به فلسطين،
مهاجران يهودي، آن را سرزميني آباد ديدند كه ملتي زحمتكش و ريشه‌دار در آن زندگي مي‌كردند.