غلامرضا گلی زواره
شهيد محمدعلي رجايي، فرزند عبدالصمد در
سال 1312 در قزوين ديده به دنيا گشود. نوجواني سيزده ساله بود كه پدر را از دست داد و تحت تكفل مادرش گلين
خانم قرار گرفت. دوران ابتدائي را از سال 1319 در دبستان فرهنگ قزوين آغاز كرد،
ولي به دليل مشكلات خانوادگي در 1327 به تهران رفت و به دستفروشي روي آورد و همزمان
در كلاس شبانه جامعه تعليمات اسلامي درس ميخواند و با محمدصادق اسلامي و صادق
اماني كه از اعضاي مركزي هيئتهاي مؤتلفه اسلامي بودند، آشنا شد.(1)
در 18 سالگي وارد نيروي هوايي شد و همراه
با تحصيل در كلاسهاي شبانه و دريافت مدرك ديپلم، با مخالفان رژيم از جمله فدائيان
اسلام، آيتالله طالقاني و آيتالله كاشاني ارتباط برقرار كرد و به دليل باورهاي
مذهبي و غيرت ديني از نيروي هوايي وابسته به نظام شاهنشاهي استعفا داد و به تحصيل
در دانشسراي عالي پرداخت و در 1328 فارغالتحصيل شد. تدريس در بيجار، ملاير و
خوانسار و ادامه تحصيل تا درجه فوقليسانس آمار از ديگر كوششهاي آموزشي اوست.(2)
عرصههاي سياسي و اجتماعي
شهيد رجايي از 1339 تدريس در مدرسه كمال
را در ساعات بيكاري آغاز كرد و اوقاتي را كه موظف بود فعاليت آموزشي انجام دهد، در
قزوين مشغول كار شد، اما او را به دليل فعاليتهاي سياسي به تهران انتقال دادند.
همزمان با وقوع قيام 15 خرداد 1342 اعلامیههائی از تهران به قزوين اعلاميه ميبرد
و در بازار و بين همكاران و دوستان توزيع ميكرد. بعد از مدتي نيروهاي ساواك او را
شناسايي كردند و به اتهام پخش اعلاميه، تبليغ عليه دولت و اهانت به مقام سلطنت
روانه زندان شد و بعد از 50 روز با قيد كفالت از حبس رهايي يافت.
پس از آزادي همچنان تا مدتها تحت مراقبت
ساواك بود. در اين مقطع فعاليتهاي آموزشي را در مدرسه كمال، ميرداماد، دبيرستان
پهلوي تهران و قزوين ادامه داد و پس از اعدام انقلابي حسنعلي منصور نخستوزير وقت،
توسط جناح مسلح هيئت مؤتلفه اسلامي و دستگيري رهبري اين تشكيلات، در سال 1346همراه
شهيد دكتر محمدجواد باهنر، جلالالدين فارسي و عدهاي ديگر بقاياي اين هيئت را
سازماندهي كرد و با اهتمام وي، بهتدریج سازمان جديدي با پوشش اجتماعي و اقتصادي،
اما هدفي سياسي و مبارزاتي با عنوان بنياد رفاه تعاون اسلامي شكل گرفت. اين افراد
بعدها مدرسه رفاه تهران را تأسيس كردند.(3)
رجايي با شهيد مظلوم دكتر بهشتي جلسهاي
هفتگي داشت. كمتر كسي از اين جلسات كه اعضايش پرونده سياسي داشتند، مطلع بود و طي
آن، وي و چند نفر ديگر نزد آن شهيد والامقام تعاليم ديني و معارف اسلامي را در
سطحي عالي و پيشرفته فرا ميگرفتند تا در آينده، خود، افرادي را در اين مسير تربيت
كنند.
در آذر 1353 ساواك رجايي را شناسايي و
دستگير و طي 14 ماه شكنجههاي گوناگون فرسايندهاي را بر او تحمیل كرد، اما نتوانست
در بارة اين جلسات اطلاعی را از او به دست آورد. سپس دادگاه با محاكمهاي فرمايشي
وی را به پنج سال حبس محكوم کرد.
سرانجام بر اثر گسترش مبارزات امت مسلمان
ايران به رهبري امام خميني در آبان 1357 ش دوران بازداشت و اسارت او خاتمه يافت.(4)
شهيد رجايي پس از آزادي به اتفاق عدهاي از همفكران خود «انجمن اسلامي
مسلمان» را تأسيس كرد. زماني كه موضوع آمدن امام از پاريس به تهران مطرح شد،
مسئولان امر بهترين مكان را براي اقامت امام، مدرسه رفاه، یعنی محل شكلگيري انجمن
اسلامي معلمان و كانون فعاليتهاي آموزشي و مبارزاتي رجايي تعیین کردند. از اين
رو، وی در سازماندهي و برنامهريزي و تمهيد مقدمات ورود امام، سهم بهسزا و ارزندهاي
داشت.
در پي اعلام حكومت نظامي از سوي دولت
ازهاري و اعلام نظر امام خميني مبني بر آمدن مردم در كوچه و بازار و خيابانها و
ناديده گرفتن تهديدهاي پوچ دولت پوشالي، شهيد رجايي نيروهاي مقاوم و جوانان مذهبي و
مبارز را به شمال و جنوب تهران گسيل داشت تا اين خبر را به مردم اعلام كنند.
همچنين مسئولیت حفظ سلاحهاي پايگاههاي تسخير شده رژيم شاهنشاهي و نگهداري سران
دستگير شده تشكيلات طاغوت با آن شهيد بود.(5)
كارگزاري وارسته، صادق و كوشا
شهيد رجايي در دولت موقت كه به فرمان
امام تشكيل شد، در سامان دادن به امور وزارت آموزش و پرورش نقش محوري و اصلي داشت،
وزير وقت دكتر غلامحسين شكوهي را در اصلاحات اوليه پاكسازي نيروهاي طاغوتي ياري ميداد
و مشاور و عضو كميته بررسي مشكلات اين تشكيلات بود. بعد از استعفاي دكتر شكوهي از سمت وزارت آموزش و
پرورش، امام خميني در هشتم مهر 1358، طبق پيشنهاد نخستوزير دولت موقت و تصويب شوراي
انقلاب، وی را به وزارت آموزش وپرورش منصوب کرد .(6) در حكم امام خميني
آمده بود:
«باسمه تعالي، جناب آقاي محمدعلي رجايي،
طبق پيشنهاد شوراي انقلاب جمهوري اسلامي ايران جنابعالي به سمت وزير آموزش و پرورش
منصوب ميشويد. از خداوند متعال توفيق جنابعالي را در ايفاي وظايفي كه عهدهدار
شدهايد و جلب رضاي مقدسش را خواهانم، روحالله الموسوي الخميني».
به دنبال اشغال لانه جاسوسي امريكا، نخستوزير
منتخب مرحوم بازرگان در اعتراض به اين حركت انقلابي دانشجويان مسلمان پيرو خط
امام، از سمت خود استعفا داد و در پي آن به پيشنهاد شوراي انقلاب، اعضاي كابينه
دولت موقت مجدداً در پستهاي خود ابقا شدند و حكم فوق در 16 آبان 1358 صادر شد. احكام
سایر وزيران نیز به همین ترتیب صادر شدند.(7)
تأسيس نهاد امور تربيتي، ترويج تفكر
آموزش و پرورش اسلامي در تشكيلات وزارت آموزش و پرورش و تقويت مراكز تربيت معلم از
جمله خدمات اين شهيد در دوران وزارت است.(8)
در نخستين انتخابات مجلس شوراي اسلامي،
رجايي از سوي مردم تهران، به عنوان كانديداي حزب جمهوري اسلامي به اين نهاد مردمي
و قانوني راه يافت.(9)
نخستوزير محبوب و مظلوم
هيئت منتخب مجلس شوراي اسلامي و رئيسجمهوري
بعد از بررسي صلاحيت افراد سرانجام محمدعلي رجايي، وزير آموزش و پرورش و نماينده
مردم تهران در مجلس شوراي اسلامي را به عنوان صالحترين فرد انتخاب و به بنيصدر
معرفي كرد. به دنبال آن در 19 مرداد 1359، رئيسجمهور وقت، طي نامهاي وی را به
مجلس معرفي کرد و او در 20 مرداد با 153 رأي موافق از مجموع 196 رأي اخذ شده، به عنوان نخستوزير
ايران برگزيده شد.(10)
بنيصدر كه به دليل مشي متكبرانه و
خودمحورش نمیتوانست چنين شخصيت مكتبي و مطيع ولايتی را به عنوان نخستوزير خويش
بپذيرد، از همان آغاز به كارشكني روي آورد و از 21 وزير معرفي شده توسط رجايي، 14
نفر را تأييد كرد و در آن شرايط حساس و بحراني تعدادي از وزارتخانهها را بدون
وزير معطل نگه داشت. بنيصدر حتی در مورد فردي چون شهيد دكتر محمدجواد باهنر با آن
سابقه علمي درخشان و كارنامه پربار مبارزاتي و انقلابي كه نامزد وزارت آموزش و
پرورش شده بود، ميگفت: دربارهاش بايد بررسي كنم.(11)
با وجود هشدارهاي مكرر امام خميني به بنيصدر،
او باز هم به كارشكنيها و مخالفتهاي خود ادامه داد و شهيد رجايي با سعه صدر و
صبر و متانت انقلابي با وجود اين مشكلات، عداوتها و آزارهاي بازدارنده كوشيد
ناهمواريها و تنگناها را پشت سر بگذارد و با ارادهاي استوار، عزت و صلابت جمهوري
نوپاي اسلامي ايران را حفظ كند و در سربلندي آن اهتمام ورزد.
او در 25 مهر 1359 به نيويورك رفت و در
جمع اعضاي شوراي امنيت سازمان ملل متحد و مقامات بالاي كشورهاي جهان، ماهيت
استكبار جهاني را در پوشش سازمانهاي بينالمللي و مدعيان حمايت از حقوق انسانها
افشا كرد و با اعتماد به نفس و با ارائه شواهد و مستندات معتبر و منطقي از حيثيت
جمهوري اسلامي ايران بهخوبي دفاع كرد. او با اينكه براي تهيه نطقي مستدل و كوبنده
فرصت كافي نداشت و مستقيماً از مناطق جنگي كشور به مقر سازمان ملل رفته بود و
تجربه لازم در اين زمینه هم نداشت، در مدتی كوتاه و به کمک هيئت همراهي كه در محل
استقرارش بودند و تسلط و ارادهاي كه از ايمان به خدا و پارسايي نشأت ميگرفت،
خطابهاي را تنظیم كرد كه سياستمداران حرفهاي و بينالمللي را بهشدت تكان داد و
جهانيان را به شگفتي واداشت و ماهيت حيلهگران غربي و صهيونيستي را آشكار ساخت.(12)
بنيصدر برای آن که شهيد رجايي نتواند در
منصب نخستوزيري مكتبي و متدين، موفق و كامياب باشد و براي مردم ايران در اين سمت
منشأ خدمت و خير گردد، در مراسم رسمي و بازديدهاي متعارف رفتارهايي تأملبرانگيز
از خود بروز ميداد كه گويي نخستوزير برايش غيرقابل تحمل است، اما رجايي كه به
پست و مقام خود به عنوان وسيلهاي براي خدمت نگاه ميكرد، ميكوشيد به احترام
قانون، شكوه و صلابت رئيسجمهوري اسلامي ايران درهم شكسته نشود و همواره تأكيد ميکرد
که براي خدمت آمده است و نه براي تضعيف و نزاع و اختلاف، اما نزاع آن دو همچنان
ادامه داشت، زيرا اگرچه رجايي در اين مناقشات فروتني ميکرد و از حقوق مسلم خود ميگذشت،
اما بنيصدر به دنبال خودخواهي و برتريطلبيهاي موهوم بود.
رجايي تقيد به ارزشهاي ديني و اطاعت از
رهبري را با نوعي بصيرت ناشي از صدق و اخلاص پيگيري ميكرد. ماجراي درگيريها و
اختلافهاي توأم با آسيبهاي فراوان همچنان تداوم پيدا كرد و عميقتر شد تا آنكه
هيئت سه نفري حل اختلاف مأموریت یافت به اين موضوع پر آفت رسيدگي جدي و آن را حل و
فصل کند. هیئت مذکور سرانجام به واقعيتهاي تلخي دست يافت و موارد تخلف رئيسجمهور
را مشخص كرد.
در اين ميان آيتالله اشراقي، داماد امام
خميني بعد از بررسي مسايل و آگاهي از خيانتها و اغراض سياسي بنيصدر با وجود آنكه
در هيئت مذكور نماينده رئيسجمهور وقت بود، با انتشار نامهاي سرگشاده، حقايق پشت
پرده و سياسي دوگانه بنيصدر را براي امام خميني تشريح كرد. رهبر كبير انقلاب كه
به قضاوتهاي منصفانه و عادلانه مرحوم
اشراقي در اين باره اطمينان داشت، براساس گزارشهاي منطقي و اصولي وی و آيتالله مهدوي
كني، بنيصدر را از فرماندهي كل قوا عزل كرد و به دنبال آن مجلس شوراي اسلامي رأي
به عدم كفايت سياسي بنيصدر داد.(13)
بنابراين، بنيصدر در 31 خرداد 1360 از
رياستجمهوري عزل شد و در ششم مرداد همين سال به دليل هراس از خشم ملت، با لباس
زنانه، مخفيانه به فرانسه گريخت و مردم، شهيد رجايي را به عنوان رياستجمهوري
برگزيدند. رجايي در اين انتخابات 88 درصد آراء را به خود اختصاص داد. او در يازدهم
مرداد 1360 در برابر امام خميني زانو بر زمين زد و نهايت خضوع را در برابر رهبري و
ولايت فقيه بروز داد و بدين گونه دوره 29 روزة رياستجمهوري وي آغاز شد. او كه از
همان آغاز با تهديد جدي مخالفان و گروههاي معارض نظام از جمله منافقين روبهرو
بود، با نهايت اقتدار وظايف انقلابي و مكتبي خويش را در حد توان و بهنحو احسن انجام
داد و در ششم شهريور 1360 با انفجار بمب در ساختمان نخستوزيري به همراه نخستوزير
دانشمند خود دكتر محمدجواد باهنر به شهادت رسيد. پيكر آن دو بزرگوار بعد از تشييعي
باشكوه در بهشتزهراي تهران دفن گرديد.(14)
از ديدگاه امام خميني
امام خميني، رجايي را انساني متعهد،
خدمتگزار و سربازي گرانقدر و از بهترين افرادي معرفي كرد كه با رفتار خود معلم
اخلاق بود.(15) از ديدگاه امام از هنگامي كه رجايي مشغول دستفروشي بود
تا وقتي كه به رياستجمهوري رسيد، در روح و روانش تغییری پیدا نشد و در واقع او بر
مقام تسلط يافت، نه آنكه جاه و منصب بر وي غلبه نمايد.(16)
به باور امام، رجايي رئيسجمهوری محبوب و
مكتبي بود كه ملت او را از خود ميدانست. رجايي كه اوقاتي را در حبس و زجر گذرانيده
بود، زندگي سادهاي داشت و با وجود تنگناها و گرفتاريهاي فراوان، براي رفع مشكلات
مردم فداكارانه تلاش ميكرد، به همين دليل مردم او را از خودشان ميدانستند.(17)
امام خميني در 11 مرداد 1360 و به هنگام تنفيذ حكم رياستجمهوري شهيد رجايي، در
فرازي از بيانات خود فرمودند: تقارن رأيگيري براي رئيسجمهور با ايام و ليالي قدر
مبارك قدر (رمضان المبارك 1401 هجري) و تنفيذ آن با عيد سعيد فطر، موفقيت آقاي
رئيسجمهور را در خدمت به كشور و ملت عزيز نويد ميدهد.(18)
و در پي شهادت رجايي و باهنر فرمودند:
«در عين حال كه شهادت اين دو بزرگوار
براي من بسيار مشكل است، ميدانم كه آنها به رفيق اعلي متصل شدهاند و براي آنها
آرامش هست و رسيدند به مطلوب خودشان و از اين جهت به آنها و خانوادههاي آنان و
ملت اسلامي تبريك عرض ميكنم كه چنين شهدايي تقديم ميكنند. در عين حال كه براي
اين شهدا متأثر هستيم و اينها اشخاص ارزندهاي براي ملت ما و براي جمهوري ما
بودند، لكن ما باز در صفهاي دنبال آنها اشخاص متعهد داريم و ملتي كه هيچ گونه
عقبنشيني در اين مسايل نخواهند كرد و به اين ترتيب جمهوري اسلامي آسيبي نخواهد
ديد».(19)
قناعت و سادهزيستي
رجايي در ايام نخستوزيری بسيار ساده،
قانع و صرفهجو بود و ساختمان قديمي بهارستان را به عنوان مكان نخستوزيري برگزيد.
اعتقاد داشت اگر محل كار تشريفاتي و رفاهزده باشد، بر خلق و رفتار آدمي اثر منفي
ميگذارد و او را اسير پست و مقام ميسازد. اغلب ناهار، شام و صبحانهاش را در
محيط كار صرف ميكرد و همان غذايي را ميخورد كه ديگران ميخوردند. ميگفت برايش
قابل تحمل نیست كه مردم درنهايت فقر، محروميت و ناداري زندگي كنند، ولي خود از
مزاياي فزونتري برخوردار باشد. میگفت اگر فارغ از دنياي رنجديدگان زندگي كنيم،
رنج آنان و دردها و آلامشان برايمان محسوس نخواهد بود.
رجايي درنهايت سادگي، بيآلايشي و به دور
از تشريفات و رفتارهاي ساختگي و ظاهرگرايانه كه كاذب و دروغين بود، در فضايي آغشته
به محبت، اخوت و عطوفت با اقشار گوناگون ارتباط برقرار ميكرد و بر سر سفره آنان
مينشست و غذا ميخورد. در اوايل تشكيل دولتش دستور داده بود از ناهار و شام ساده
كميته مركزي استفاده شود. هيچ گاه حاضر نبود غذايي غير از آنچه کارکنان دفتر و
محافظانش ميخوردند، بخورد و در اين مسير
بسيار جدي و مصمم بود.
يك بار در مسافرتي سفرهاي آراسته برايش
تدارك ديدند. رجايي وقتي ديد در اين سفره رنگ تجمل و تنوعطلبي ديده ميشود، به
دستاندركاران گفت: «برادران! اين رسم امانتداري در مسئوليت از جانب مردم نیست. هر
چه زودتر از اضافات كم كنيد، چون من كه تازه از سخن گفتن برای مردم محروم و ستمديده
آمده و آنها را در راه تحقق اهداف جمهوري اسلامي به شكيبايي در مقابل كمبودها و
به قناعت در بهرهبرداري از امكانات و رعايت صرفهجويي توصیه کردهام، نمیخواهم
مشمول «رطب خوردۀ منع رطب کرده» شوم و تمام گفتههاي خويش را زير پا بگذارم و خود
بر سر سفرهاي بنشينم كه حكايت از دوران فراخي نعمتها و وسعت روزيها ميكند.
انقلاب، ارزشها را تغيير داده است. ما
چرا نبايد خود را با اين روند هماهنگ كنيم و از تنپروري بکاهیم و حد اعتدال را
نگه داريم. شاید شما تصور كنيد اين خوراكيها معمولي و در حد طبيعي است، اما من
كه نخستوزيرم احساس ميكنم افرادي در مناطق محروم روزگار ميگذرانند كه به حداقل
مواد غذايي دسترسي ندارند. براي هماهنگ شدن با اين عزيزان محروم، خود را در غم و
اندوه آنان شريك میدانم تا از اين راه و با لمس واقعيتهاي تلخ در پي چارهجويي
حل مشكلات آن ستمديدگان برآيم.»
وی پس از لحظاتي از جا برخاست تا بدون
درنگ آن جلسه و سفرة الوان را ترك كند. افرادي كه سر سفره نشسته بودند، تحتتأثير
قرار گرفتند و از تناول غذا خودداري كردند و به پيروي از او، از جاي خود بلند
شدند. مجلس شكل ديگري گرفت، نگاهها رد و بدل شدند، چون اين وضع براي آنان تازگي
داشت.(20)
استقامت، بردباري و قاطعيت
شهيد رجايي خالصانه روزي 18 ساعت كار مفيد
و پربار و گرهگشا همراه با تدبير و برنامهريزي انجام ميداد. فرصت رفتن به خانه
و حتي استراحتي مختصر را نداشت و حتي وقتي بيمار ميشد، از پزشك ميخواست تزريقات
و ساير خدمات امدادي و درماني را در محل كارش انجام دهد تا بتواند در فرصتهاي
لازم به كار خود ادامه دهد. او حتی در حساسترين شرايط بحراني نیز از درك نماز اول وقت غافل نبود. بارها در جلسات هيئت دولت وقتی
بحثها و مذاكرات به جاي حساسي كشيده ميشدند و از آن طرف هم وقت نماز ميرسيد،
بدون تعارف بحث را ناتمام ميگذاشت و به اقامه نماز ميپرداخت.(21)
هنگام كار و تلاش با معضلات زيادي روبهرو
بود، ولي با استقامت و بردباري و استفاده از مشاوره كارشناسان و همكاران از
تنگناها عبور ميكرد. در اين مسير روح توكل و توسل و ذكر و دعا، نيروي فكري رجايي
را مضاعف ميساخت. برخلاف نرمخويي و مهرباني در برخورد با مردم و همكاران و دوستان،
در حذف تشريفات اداري و مقررات زائد و متناقض و مبارزه با خلافكاريها و اهمالورزيها
سخت قاطع بود و در اين باره هيچ اغماضي را روا نميديد و هیچ سفارشی را برنميتابيد.
در دستگاه دولت با قهرمانپروري،
خودشيفتگي و غرور به كارنامه و برنامهها، قطب محوري و فردگرايي به مخالفت جدي
برخاست و كوشيد اين فرهنگ آفتزده و مهلك را از ريشه بخشكاند. اجازه نميداد کسی از
امكانات دولتي براي امور شخصي بهره گيرد و يا براي جلب رضايت اطرافيان در برابر
حقايق و ارزشها و مقررات كوتاه بيايد. اگر نميتوانست طرحي را عملي سازد، در
مصاحبهها و گفتوگوها و گزارش به مردم، وعدههاي دروغين و دستنيافتني نميداد.
واقعگرا بود و برخورد تلخ صادقانه را بر
رفتارهاي شيرين ظاهرگرايانه و منافقانه ترجيح ميداد. فاصله بين خود و مراجعين را
كم كرده بود و در جريان مستقيم امور قرار ميگرفت. از انتقادهاي دلسوزانه، سازنده،
چارهگشا، بينظر و دور از غرضورزي استقبال ميكرد و از افراد زيردست و اطرافيان
ميخواست لغزشها و خطاها را به وي يادآوري كنند و تأكيد ميکرد که با اين تذكرات
او را از خودمحوري و خويشبزرگبيني باز ميدارند.
هيچگاه اهل ترديد و تحيّر نبود و اجازه
نميداد فرصتهای طلايي با كاستيهاي جزئي و برخي نگرانيهاي بيمورد و موهوم از دست
بروند، بلكه در مواقع مناسب و مقتضي، تصميمي لازم، خردمندانه و راهگشا ميگرفت و
بدين گونه امور راكد و معطل را به جريان و تحرك و تكاپو واميداشت. ضمن ارادت به
نهادها و افرادي كه كارهاي انقلابي انجام ميدادند، از برخي بينظميها، سهلانگاريها
و سطحينگريها رنج ميبرد و حامي تشكيلات منظم، منسجم و راهبردي توأم با احساس
مسئوليت مشترك بود.
رجايي با وجود آنكه در هنگام استفاده از
امكانات به حداقل قانع بود، اما در حفظ نظافت، آراستگي ظاهر و انضباط شخصي، شاخص
بود.(22)
پينوشتها
1ـ
پيشتازان شهادت در انقلاب سوم، دفتر تحقيقات اجتماعي وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي،
ص 33.
2ـ
همان مأخذ، ص 35ـ34، ياران امام به روايت اسناد ساواك، ج 14، ص 214، 317، سيرة
شهيد رجايي، غلامعلي رجايي، ص 36، 39، 124 و 140.
3ـ
يادوارة شهداي انقلاب اسلامي (شهيد محمدعلي رجايي)، شجاعالدين ميرطاووسي، ص 3 تا
36.
4ـ
شهيد رجايي اسوة صبر و استقامت، زيرنظر مرتضي محمودي، واحد فرهنگي بنياد شهيد، ص
32ـ31.
5ـ
ياران امام به روايت اسناد ساواك، ص 29، يادوارة شهداي انقلاب اسلامي، ص 58.
6ـ
صحيفه امام، امام خميني، ج 10، ص 173.
7ـ
مأخذ قبل، جلد 10، ص 504.
8ـ
انقلاب اسلامي در دائرةالمعارفهاي جهان، زيرنظر محسن مديرشانهچي،
ص 160 و نيز سيره شهيد رجايي ص 22.
9ـ
ياران امام به روايت اسناد ساواك، مركز بررسي اسناد تاريخي وزارت اطلاعات، صص
31ـ30.
10ـ
يادواره شهداي انقلاب اسلامي صص 89ـ88.
11ـ
چگونگي انتخاب اولين نخستوزير جمهوري اسلامي ايران و… دفتر تحقيقات نخستوزيري،
ص 77.
12ـ
خاطرههايي ازشهيد رجايي، حسن عسگريراد، صص 25ـ24.
13ـ
صحيفه امام، جلد 14، ص 248 و 249، ستارگان حرم جلد 26، صص 103ـ102.
14ـ
شهيد رجايي، اسوه صبر و استقامت، دفتر دوم، صص 899 و 900، ياران امام به روايت
اسناد ساواك، ص 33.
15ـ
صحيفه امام، جلد 15، ص 250، جلد 18 ص 77.
16ـ
همان، جلد 15، ص 76، جلد 20، صص 125ـ124.
17ـ
همان، جلد 14، ص 26.
18ـ
همان، جلد 15، ص 68.
19ـ
همان، ص 137ـ136.
20ـ
ستاره من، زهره
يزدانپناه، ص 78، خواندنيهايي از زندگي رئيسجمهور، محمد باقري، صص 108 و 120،
خاطرههايي از شهيد رجايي، صص 55 و 60 و 70.
21ـ
روزنامه جمهوري اسلامي، 4 شهريور 1377، ص 5، خاطراتي از شهيد رجايي، ص 194.
22ـ
خاطرههايي از شهيد رجايي، صص 76، 92، 61، 167، خواندنيهايي از زندگي رئيسجمهور
ص 125.
سوتیترها:
1.
امام خميني، رجايي را انساني متعهد، خدمتگزار
و سربازي گرانقدر و از بهترين افرادي معرفي كرد كه با رفتار خود معلم اخلاق بود. از
ديدگاه امام از هنگامي كه رجايي مشغول دستفروشي بود تا وقتي كه به رياستجمهوري رسيد،
در روح و روانش تغییری پیدا نشد و در واقع او بر مقام تسلط يافت، نه آنكه جاه و منصب
بر وي غلبه نمايد.
2.
درنهايت
سادگي، بيآلايشي و به دور از تشريفات و رفتارهاي ساختگي و ظاهرگرايانه كه كاذب و دروغين
بود، در فضايي آغشته به محبت، اخوت و عطوفت با اقشار گوناگون ارتباط برقرار ميكرد
و بر سر سفره آنان مينشست و غذا ميخورد. در اوايل تشكيل دولتش دستور داده بود از
ناهار و شام ساده كميته مركزي استفاده شود. هيچ گاه حاضر نبود غذايي غير از آنچه کارکنان
دفتر و محافظانش ميخوردند، بخورد.
3.
واقعگرا بود و برخورد تلخ صادقانه را بر
رفتارهاي شيرين ظاهرگرايانه و منافقانه ترجيح ميداد. فاصله بين خود و مراجعين را كم
كرده بود و در جريان مستقيم امور قرار ميگرفت. از انتقادهاي دلسوزانه، سازنده، چارهگشا،
بينظر و دور از غرضورزي استقبال ميكرد و از افراد زيردست و اطرافيان ميخواست لغزشها
و خطاها را به وي يادآوري كنند و تأكيد ميکرد که با اين تذكرات او را از خودمحوري
و خويشبزرگبيني باز ميدارند.