آرمان قدس، مقاومت و بيداري اسلامي

800×600
حسين رويوران
هنگامي كه امام خميني(ره) روز قدس را روزقیام همه مستضعفين عالم علیه رژیم غاصب صهیونیستی اعلام كردند، چنین تصور مي‌شد كه ایشان در تلاشند تا فقط مسئله آزادسازي قدس و فلسطين را زنده و توجه جهان اسلام را به اين اولويت مهم جلب كنند و كمتر كسي متوجه منظور امام و افقي كه ایشان ترسيم ‌كردند، شد. اكنون كه بيداري اسلامي از دل مقاومت ضد صهيونيستي بيرون آمده است، به‌خوبي درمي‌يابيم كه راه رهايي همه جهان اسلام، از مسير نفي این رژيم جعلی می‌گذرد.
بررسی كاركرد رژيم صهيونيستي در حفظ شرايط استبداد و عقب‌ماندگي کشورهای منطقه و ارتباط همه اين مسايل به استمرار حيات اين رژيم غاصب نشان می‌دهد که جهان اسلام براي خروج از دايره عقب‌ماندگي و وابستگي ناگزير است مبنای نگاه كلان خود را آزادسازي فلسطين و نفي رژيم صهيونيستي قرار دهد و نگاه خرد و تنگ‌نظرانه مبتنی بر ناسیونالیسم را كنار بگذارد.
آغاز موج بيداري اسلامي در شمال افريقا و خاورميانه در سال 1390، چهره خاورميانه را دگرگون ساخت، ساختار داخلي بسياري از كشورها را دستخوش تحول جدي كرد و سياست خارجي، اتحاد و ائتلاف اين كشورها را نيز تغيير داد؛ در نتیجه، رژيم صهيونيستي به‌شدت احساس خطر كرد و سردمداران امريكا به‌ناچار تحولات منطقه و گفت‌وگو با جريانات اسلامي‌ای را كه نقش مهمي در اين فرايند ايفا كردند، پذیرفتند.
تغيير باورهاي اجتماعي، مهم‌ترين متغير در جريان بيداري اسلامي است. مردم منطقه در طول چندین دهه‌ به این باور رسیده بودند که تغییر ممکن نیست و به همين دلیل در مقابل حكومت‌هاي استبدادي تسليم بودند. اين شرايط به رژيم‌ها فرصت مي‌داد تا براي مدتی طولاني در قدرت باقي بمانند. به عنوان نمونه زين‌العابدين بن علي 23 سال بر تونس، حسني مبارك 30 سال بر مصر و قذافي 43 سال بر ليبي و علي عبدالله صالح 33 سال بر يمن حكومت كردند و مشكل چنداني هم براي حفظ وضع موجود نداشتند، اما هنگامي كه مردم منطقه امكان تحول را باور كردند، شرايط كاملاً تغيير کرد و با حضور گسترده مردم در صحنه، سران اين رژيم‌هاي به ظاهر ريشه‌دار، توان مقاومت را از دست دادند و به‌سرعت از كشور فرار كردند و يا شتاب‌زده از قدرت كناره گرفتند.
اینک این سئوال بزرگ مطرح است كه باورهاي اجتماعي مردم منطقه چگونه تغيير كرد؟ بدیهی است که باورهاي اجتماعي به شکلی ناگهاني تغيير نمي‌کنند، بلكه در چهارچوب يك فرايند طولاني و براساس تحولات سياسي و واقعيت‌هاي ميداني دگرگون مي‌شوند. پرسش ديگر این است كه در منطقه خاورميانه چه حوادثی اتفاق افتادند كه باورهاي مردم را دگرگون ساختند؟ براي پاسخ به اين پرسش ابتدا بايد باورهاي سياسي قبلي مردم منطقه را شناخت و سپس تحولات را بررسي كرد.
منطقه خاورميانه از سال 1948 تحت تأثير حادثه بزرگ غصب فلسطين قرار گرفت و به علت اولويت سياسي اين مسئله، عمده كشورهاي عربي از جمله مصر، سوريه، اردن، لبنان، عراق و كشورهاي عربي دیگر در سال‌های 48، 57، 67 و 73 کم و بیش با رژيم غاصب صهيونيستي درگیر شدند. اين كشورها اميدوار بودند با اين جنگ‌ها، شرايط را به نفع مردم فلسطين تغيير دهند و اين كانون بحران‌ را مهار کنند، ولي به علت حمايت قدرت‌هاي بزرگ بين‌المللي از اين رژيم غاصب، اين تلاش‌ها چيزي جز شكست نظامي و سرخوردگي به همراه نداشتند.
در اين ميان جنگ 1967 م. يك فاجعه به‌تمام معنا بود و طی آن اسرائيل ظرف شش روز ارتش چندين كشور عربي را شكست و منطقه تحت اشغال خود را از 21 هزار كيلومتر مربع به 128 هزار كيلومتر مربع گسترش داد. مصر در جنگ، نوار غزه و شبه جزيره سينا را از دست داد، اردن كرانه باختري و سوريه بلندي‌هاي جولان را به دشمن واگذار کردند. اين شكست مفتضحانه به‌حدي بزرگ بود كه جمال‌عبدالناصر رهبر وقت مصر از سمت خود استعفا داد و در چندين كشور عربي ديگر از جمله سوريه، عراق و ليبي تحت عنوان مقابله با اين شكست كودتا شد و رژيم‌هاي جديدي به قدرت رسيدند.
تلاش بسياري از رژيم‌هاي عربي براي جبران شكست در جنگ 1973 م با موفقيت مورد نظر آنان قرین نشد. تصميم رهبران سوريه و مصر براي خريد سلاح‌هاي پيشرفته از شوروي سابق و توافق براي حمله به رژيم غاصب صهيونيستي در عيد كيپور آن سال، در آغاز، رژيم غاصب صهيونيستي را غافلگير كرد و دستاوردهاي بسياري را به ارمغان آورد، اما شرايط جنگ به‌سرعت تغيير يافت. ارتش مصر در اين جنگ طي چند ساعت از قوي‌ترين و نيرومندترين استحكامات جهان يعني خط پارليو در شرق كانال سوئز عبور كرد و با پيشروي به داخل شبه جزيره سينا، اسرائيل را غافلگير ساخت.
ارتش سوريه نيز با عبور از مناطق ناهموار بلندي‌هاي جولان، عمده سرزمين‌هاي اشغالي سوريه را آزاد كرد، اما اين شرايط از روز پنجم تغيير كرد. رژيم صهيونيستي نيروهاي ذخيره را به خدمت احضار كرد و با تشكيل سپاهي جديد با فرماندهي آريل شارون، مأموريت مقابله با ارتش مصر را برعهده اين سپاه قرار داد. نيروهاي تازه نفس صهيونيستي با آغاز عمليات پاتك، نه تنها به شرق كانال سوئز بازگشتند، بلكه با عبور از نقطه فراسوار به پيشروي در غرب كانال سوئز به سوي قاهره دست زدند. اتفاقي كه انور سادات رئيس‌جمهور وقت مصر را دچار هراس و به پذيرش آتش‌بس به صورت انفرادي وادار كرد.
در زمان آتش‌بس ارتش رژيم صهيونيستي در نقطه 101 كيلومتري قاهره قرار داشت و به همين علت گفت‌وگوهاي آتش‌بس به گفت‌وگوهاي كيلومتر 101 معروف شد. در اين شرايط سوريه در صحنه جنگ تنها ماند و رژيم صهيونيستي با جابه‌جايي نيرو از جبهه جنوب به شمال، سوريه را تحت فشار نظامي بيشتري قرار داد. در اين جنگ دو جانبه، ارتش رژيم صهيونيستي برخي از مواضع از دست داده شده را بازپس گرفت، ولي موفق به اشغال مجدد همه منطقه جولان نشد و پس از 90 روز درگيري سنگين، دوطرف آتش‌بس را پذيرفتند. سوريه به‌رغم خيانت سادات و برقراري آتش‌بس يك‌طرفه در اين جنگ موفق شد بيش از نيمي از بلندي‌هاي جولان را آزاد كند و اين شرايط نشان داد كه حافظ اسد رهبر سوريه از ويژگي‌هاي فرماندهي نظامي بالايي برخوردار است. او در جنگ با رژيم صهيونيستي با آنكه تنها مانده بود، دچار شكست‌هاي انورسادات نشد.
با پايان اين جنگ يكي از روزنامه‌هاي رژيم صهيونيستي با تيتر بزرگ نوشت اين آخرين جنگ اعراب با اسرائيل بود، زیرا رژيم غاصب اسرائيل در اين جنگ كاملاً غافلگير شد. سوريه و مصر با پيشرفته‌ترين جنگ‌افزارهاي شوروي از جمله انواع موشك‌هاي سام وارد جنگ شدند، اما نتوانستند اسرائيل را به صورت جدي شكست دهند و اين تجربه تا حدي مانع از ورود مجدد دولت‌هاي عربي به جنگ بر ضد رژيم صهيونيستي شد.
پس از پايان جنگ، باور جديدي در ميان دولت‌هاي ناتوان عربي به‌ويژه مصر مبني بر اينكه ارتش اسرائيل شكست‌ناپذير است، شكل گرفت و سادات با سفر به اسرائيل پيشنهاد صلح داد. با آغاز گفت‌وگو ميان مصر و اسرائیل، سرانجام در سال 1978 م سازش كمپ‌ديويد توسط سادات و بگين نخست‌وزير رژيم صهيونيستي با حضور كارتر رئيس‌جمهور امريكا به امضا رسيد و با خروج مصر به عنوان قوي‌ترين و پرجمعيت‌ترين كشور عربي از معادله رويارويي با رژيم صهيونيستي، امكان جنگ با اين رژيم در ابعاد كلاسيك از دست رفت. رژيم صهيونيستي در شرايط برتر جديد در سال 1982 به شکل گسترده‌ای به لبنان حمله برد و سازمان آزادي‌بخش فلسطين را از اين كشور اخراج و به تونس، الجزاير و يمن تبعيد کرد.
در چنين شرايط نااميدكننده‌اي انقلاب اسلامي ايران به پيروزي رسيد و در همان گام اول در معادله رويارويي با رژيم صهيونيستي بازنگری كرد. با خروج مصر اين معادله به‌شدت نابرابر شده بود، ولي با ورود ايران، هم‌پيمان سابق اسرائيل، جديدي نمايان شد. اولين كشوري كه از اين تحول استراتژيك استقبال كرد، سوريه بود. شعارهاي انقلاب اسلامي در حمايت از فلسطين و واگذاري سفارت اسرائيل در تهران به سازمان آزادي‌بخش فلسطين، نوع نگاه سياسي جديد انقلاب را نشان می‌داد.
امام خميني(ره) از همان آغاز باور موجود در منطقه را در اينكه اسرائيل قدرت شكست‌ناپذير است، كاملاً مردود دانستند و در جهت ايجاد باور شكست‌پذيري اسرائيل حركت كردند. اعلام روز قدس از سوي امام خميني و این سخن ایشان که اگر مسلمانان هركدام یک سطل آب بريزند، سیل اسرائيل را مي‌برد و اسرائيل بايد از بين برود و ده‌ها جمله ديگر، همه و همه در جهت ايجاد باور جديد بود.
با حمله اسرائيل به لبنان در سال 1982 م اولين آزمون عملي اين تفكر امام فراهم شد. هنگامي كه سپاه و ارتش واحدهاي رزمي را از طريق سوريه به لبنان اعزام كردند، با مخالفت امام روبه‌رو شدند. اين موضع امام براي همه تعجب‌برانگيز بود، چون تفكر امتي، بخشي از باورهاي امام بود و اقدام سپاه و ارتش در اين چهارچوب قرار داشت. امام دستور دادند نيروهاي رزمي برگردند و اين مأموريت به سپاه داده شد كه تنها گروه‌هاي آموزشي و تبليغاتي را به لبنان اعزام کند. از دستور امام درمي‌يابيم كه ایشان رفتار عافيت‌طلبانه را كاملاً رد مي‌كنند و نمي‌پذيرند كه رزمنده ايراني به جاي لبناني انجام وظيفه كند، زیرا حتي اگر رزمندگان ايرانی مناطق اشغالي لبنان را هم آزاد می‌كردند، قطعاً طرف لبناني قدرت نگهداشتن مناطق آزاد شده را نداشت. از اين رو، مهم‌ترين پايه دستور امام مبتني بر هماهنگي با سنت‌هاي الهي است. خداوند در قرآن مي‌فرمايد: «إن ‌الله لا يغير ما بقوم حتي يغيروا ما بأنفسهم»: خداوند سرنوشت هيچ قومي را تغییر نمی‌دهد، مگر اينكه آنها خود سرنوشتشان را تغیی بدهند.» اين فرمان الهي ايجاب مي‌كرد كه مردم لبنان كه با سكوت خود اجازه ورود دشمن به كشورشان را دادند، به‌حدي دگرگون شوند كه دشمن را از خانه خويش بیرون برانند و كوتاهي خود را جبران كنند.
اين تدبير امام به‌زودي نتيجه داد و گروه سياسي ـ جهادي جديدي به نام حزب‌الله شكل گرفت كه در هنگام جنگ داخلي لبنان اولويت خود را درگيري با اشغالگران قرار داد و ظرف 18 سال مقاومت حماسه‌آفرين، توانست دشمن صهيونيستي را در سال 1379 از جنوب لبنان عقب‌ براند و اين اولين عقب‌نشيني بدون قید و شرط در كارنامه اسرائيل بود. عقب‌نشيني نظامي اسرائيل از لبنان، افسانه شکست‌ناپذیری رژیم غاصب صهیونیستی را به‌شدت به چالش كشيد و حزب‌الله طی مقاومتی حماسه‌آفرین، دشمن دیرین خود را شكست داد. اسرائيل بر پايه وعده‌هاي دروغين توراتي، مدعي سرزمين از نيل تا فرات است و عقب‌نشيني از جنوب لبنان نوعي عقب‌نشيني از اين ادعاي ايدئولوژيك هم محسوب می‌شود.
جنگ 33 روزه در سال 1385 آخرین تیشه‌ها را بر ریشه شكست‌ناپذيري اسرائيل زد. در اين جنگ اسرائيل یکسره از تحقق اهداف جنگي خود بازماند. در اين رويارويي، اسرائيل در عرصه هوايي برتري كامل داشت و در عرصه دريايي نيز از امكانات وسيعي برخوردار بود، در حالي كه حزب‌الله هيچ گونه امكانات جنگي هوائی و دريايي‌ای را دراختيار نداشت. در عرصه زميني نيز برتری اسرائيل کاملاً محسوس بود و حزب‌الله تنها مقداري موشك و سلاح‌هاي دفاعي سبك را در اختيار داشت، ولي ايمان رزمندگان حزب‌الله و تدبير فرماندهان آن در انتخاب جنگ نامتقارن براي رويارويي، نتيجه جنگ را تغيير داد و حزب‌الله پيروز ميدان شد. اين نتيجه براي رژيم صهيونيستي باوركردني نبود، به همين علت بلافاصله پس از عمليات نظامي، گروه وينوگراد را تشكيل داد تا علل شكست اسرائيل در اين جنگ را بررسي كند.
اين جنگ واقعاً نقطه تحولی در تفکرات مردم منطقه بود و پس از آن از باورهاي غلط گذشته خود دست برداشتند و از خود ‌پرسيدند اگر اسرائيل در لبنان و امريكا به عنوان ابرقدرت جهان در عراق شكست‌پذيرند، چرا رهبران ديكتاتور کشور آنها شکست نخورند؟ اين پرسش،‌ باورهای جديدي را پديد آورد كه مهم‌ترين آنها خودباوري و امكان سرنگون کردن سران استبداد و نهادهاي وابسته به آنان بود. چند دهه ايستادگي و حماسه‌آفريني نيروهاي مقاومت ضدصهيونيستي در لبنان و فلسطين كافي بود تا باور جوامع تحت ستم منطقه را دگرگون سازد و آنها را براي تغيير وضع موجود به حركت درآورد.
به گفته مقام معظم رهبري، بيداري اسلامي نتيجه مقاومت فلسطين و لبنان است. حركت بيداري اسلامي كه از تونس آغاز شد و سپس تا مصر، ليبي، يمن و بحرين گسترش يافت و اكنون جرقه‌هاي آن در اردن و عربستان نيز ديده مي‌شود، از ويژگي‌هاي خاصي برخوردار است كه هويت اين حركت را نشان مي‌دهد. این ویژگی‌ها عبارتند از:
1ـ اين حركت با سازش با رژيم صهيونيستي در تعارض كامل است و شاخص‌هاي حمله به سفارت اسرائيل در قاهره، انفجار لوله‌های انتقال گاز مصر به اسرائيل، برداشتن تدريجي محاصره غزه، حمله گروه ناشناس مصري در ايلات و همچنين منع اسرائيلي‌ها براي سفر و برپايي جشن سالانه در جزيره جربه در تونس نشان مي‌دهد كه اين حرکت، اصيل و ريشه‌دار است و بيداري اسلامي در تقابل كامل با رژیم صهیونیستی قرار دارد.
2ـ يكي از مهم‌ترين ويژگي‌هاي مورد اعتراض مردم در فرايند بيداري اسلامي، سرسپردگی اين رژيم‌ها به قدرت‌هاي سلطه‌گر غربي است. قيام مردم منطقه قطعاً براي نفي وابستگی و تقویت استقلال كشورشان است، بدین معنا كه مردم اين جوامع مي‌خواهند حکومت‌هاي جايگزين رژیم‌های وابسته بر اساس توانائی‌های داخلی برپا شوند. مفهوم بيداري اسلامي هم از اين فرايند گرفته شده است، زیرا اسلام مهم‌ترين مؤلفه در میان ارزش‌هاي اجتماعي و بازگشت به آن، بيداري اسلامي است.
3ـ يكي از ويژگي‌هاي اصلي فرایند بيداري اسلامي، نفي رژيم‌هاي استبدادي و جايگزين ساختن دولت‌هاي مردم‌سالار و تلاش براي افزايش نقش مردم در تصميم‌گيري‌هاست. حركت براي تحقق اين هدف به‌حدي جدي است كه بسياري از جنبش‌هاي اسلامي كه فرايند حزب‌سازي را بومي و اسلامي نمي‌دانستند، با تأسيس احزاب اسلامي، زمينه‌هاي حضور و رقابت سياسي و تحقق این هدف را فراهم كردند.
4ـ از مهم‌ترين ويژگي‌هاي جنبش بيداري اسلامي حركت به سوي اجماع‌ ملي است. در تونس، اين اجماع فراگير پس از 23 روز صورت گرفت، به‌طوزی که «زين‌العابدين بن علي»‌ رئيس‌جمهور این کشور راهي جز فرار در پيش رو نداشت. در مصر نيز اين اجماع‌سازي فقط 18 روز وقت گرفت و حسني مبارك، رئيس‌جمهور اين كشور وادار شد استعفا شد.
5ـ يكي ديگر از ويژگي‌هاي موج بيداري اسلامي، فروپاشي نهادهاي دولتی در مقابل اراده مردم است. به عبارت ديگر اجماع‌ مردم، بدنه سازمان‌هاي دولتي را به چالش كشيد و كاركنان دولتی ديگر نتوانستند جدا از مردم باشند، به همين علت مسئولان و نهادها از رژيم ديكتاتور جدا شدند و به صفوف مردم ‌پيوستند.
6ـ مهم‌ترين ويژگي بيداري اسلامي، حركت آن در جهت ايجاد وحدت اسلامي است. از زمان رحلت پيامبر اكرم«ص» تا كنون، هر چند شيعه و سني بر اسلام به عنوان هدف مشترک اختلاف‌نظر نداشتند، ولي درباره ویژگی‌های حکام اختلاف نظر جدي بین آنها وجود داشت. شيعه مي‌گفت حاكم بايد منصوب و معصوم باشد و سني تئوري غلبه حاكم را مصداق اولي‌الامر مي‌دانست و بر اساس آيه كريمه: «اطيعوالله و اطيعوالرسول و اولي‌الامر منكم» بدون قيد و شرط از حاكم تبعيت مي‌كرد. اصل الملك لمن غلب، برادران اهل سنت و شرط‌گذاري شيعه در اينكه در دوران غيبت، رهبر بايد فقيه و عادل و شجاع باشد، علت اصلي رفتار تسليم‌پذيرانه برادران سني در مقابل دولت‌ها و دلیل نارضايتي و قیام هميشگي شيعه برضد حكام بود.
آنچه اكنون در بيداري اسلامي اتفاق افتاده است، تحول در فكر و رفتار برادران اهل سنت و قيام آنها برضد حكام است، به‌نحوي كه قيام‌هاي اخير بر ضد رهبراني است كه تا ديروز مصداق اولي‌الامر بودند و با آنها بيعت شده بود و اين يكي از بزرگ‌ترين تحولات اين حركت سياسي است.
سران جنبش اخوان‌المسلمين كه پيشروترين و بزرگ‌ترين تشكل اسلامي در حوزه بيداري اسلامي و جهان اسلام است، در سال 1349 پس از خروج از رندان، بلافاصله با سادات رئيس‌جمهور وقت مصر به عنوان اولي‌الامر بيعت كردند. برادران اهل سنت بر پايه حديث شريف: «من مات و لم تكن في رقبته بيعه مات علي غير دين الاسلام: هر كس بميرد و بيعتي در گردن نداشته باشد بر غير دين اسلام مي‌ميرد»، اين مسئله را يك فريضه مي‌دانستند، در سال 1360 اين رفتار را يك ‌بار ديگر تكرار كردند و مرشد وقت اخوان‌المسلمين، آقاي عمر تلمساني با بيعت با مبارك تكليف خود را ادا كرد.
رفتار متفاوت اخوان المسلمین امروز در موج بيداري اسلامي به فرايند جديد فقه‌الواقع برمي‌گردد. اين فرايند در نتيجه فعال‌سازي عنصر اجتهاد در فقه سياسي پديد آمده و منجر به ظهور اجتهاد جديدي شده است. اكنون برادران اهل سنت برپايه آيه‌هاي ديگری چون: «و من لم يحكم بما انزل الله فاولئك هم الكافرون: هر كس حكم نكند برپايه حكم خدا از كافران است» و «ان مكنا هم في‌الارض اقاموا الصلاه: اگر به آنها قدرت داديم، نماز را برپا مي‌دارند» و «اشداء علي الكفار رحماء بينهم: بر كفار سختگيرند و بر مؤمنان مهربانند»، از اولي‌الامر تعريف متفاوتي مي‌كنند و مي‌گويند حاكم بايد به دستورات الهي حكم كند و اتحاد و ائتلاف اصلي آن بايد با جوامع و دولت‌هاي اسلامي باشد و مجموعه بلندي از ويژگي‌ها را مطرح مي‌كنند كه قرابت زيادي با نظريه ولايت فقيه امام (ره) دارد.
نتيجه‌گيري
آنچه مسلم است پديده بيداري اسلامي يك حركت اصلاحي است و تا كنون به يك انقلاب ارتقا نيافته است. در حركت‌هاي اصلاحي، تغييرات جزئي و در انقلاب‌ها تغييرات بنيادي اتفاق مي‌افتند و اين ويژگي نتيجه طبيعي قيام‌هائی است كه اصطلاحاً بدون سر هستند و به عبارت ديگر رهبر اجماعي از طرف همه گروه‌ها وجود ندارد. اين قيام‌ها در تونس و مصر و يمن و بحرين به‌سرعت تبديل به يك قيام اكثريتي شدند، اما عقب‌نشيني حكام، به‌ويژه در تونس و مصر و يمن شرايط تغييرات بنيادين را از بين برد و بسياري از نهادهاي نظام سابق، به‌ويژه نيروهاي مسلح، عملاً شريك مردم و قيام‌كنندگان شدند.
در مصر مهم‌ترين سازمان اطلاعاتي و امنيتي يعني «اداره المباحث العامه» دست نخورده باقی ماند و تنها رئيس آن، عمر سليمان تغيير يافت. ارتش مصر نيز با همان فرماندهان دوره مبارك ايفاي نقش كردند و همين مسئله در تونس نيز تكرار شد. به همين دليل در كشورهاي بيداري اسلامي نوعي دوگانگي در نهادهاي حاكم پيدا شده است. به عبارت دقيق‌تر در مصر رياست‌جمهوري و مجلس شورا و ملي به دوره پس از قيام و ديگر نهادها به دوران مبارك تعلق دارند. در تونس نيز وضع به همين منوال است و اين شرايط، تحول را در گرو رقابت بين نهادهاي دوره قبل و بعد از قيام قرار مي‌دهد. از اين رو مي‌توان گفت، تکلیف رژیم‌های قبلی در این کشورها هنوز یکسره نشده است، ولی در آينده چنین خواهد شد. اين شرايط تأثیر بلامنازع رهبري امام در انقلاب اسلامي را آشکارا نشان می‌دهد.‌
اتفاق مهم دیگر در حوزه بيداري اسلامی، پیروزی جریانات اسلامی در انتخابات‌ها، به‌ويژه اخوان‌المسلمين در اكثر این كشورهاست. اين پديده ناشی از گستردگي تشكيلاتي اخوان كه عمده رهبران و كادرهاي آن در گذشته در زندان بودند، نیست، بلكه نتيجه اعتماد عمومي است. اكثر مردم در تونس، مغرب و مصر در انتخابات آزاد به اخوان رأي دادند، چون به بقيه احزاب ملي و چپ و ليبرال بي‌اعتماد شده‌اند و احساس مي‌كنند حاكميت اين احزاب در گذشته، علت اصلي عقب‌ماندگي اين كشورها بوده است.
البته اخوان المسلمین کار دشواری را پیش روی خود دارند. آنان در زماني قدرت را در دست مي‌گيرند كه نهادهاي رژيم سابق سر كار هستند و به صورت غيرمستقيم به تخريب اسلام‌گرايان پرداخته‌اند. آنچه اين شرايط را سخت‌تر مي‌كند، بي‌تجربگي اسلام‌گرايان در مديريت سياسي، اقتصادي و اجتماعي است.
معضل ديگري كه با بيداري اسلامي همراه شده، موج بنيادگرايي سلفي است كه ابتدا در ليبي و سپس به صورت قوي‌تری در سوريه نمايان شد. غرب كه در آغاز موج بيداري کاملاً غافلگير شده بود، در مراحل بعدی و با كمك رسانه‌هاي عربي تلاش کرد تا اين موج وحدت‌طلب را به وسیله بنيادگرايي سني دچار واگرائي سازد و موج بیداری را با دو دستگي خنثي سازد. متأسفانه بخشي از جنبش‌هاي اسلامي منطقه در نتيجه فعاليت گسترده خبري در اين دام افتادند و سياست‌هاي خود را براساس اين معيارهاي تنگ‌نظرانه تنظیم كردند.
از ديگر پديده‌هاي بيداري اسلامي پاتك به موج بيداري است. موج بيداري اسلامي نتيجه فرهنگي است كه مقاومت ضد صهيونيستي در طی دو دهه و در تعارض كامل با این رژيم غاصب پدید آورده است. با آغاز موج بيداري، سران رژیم صهیونیستی همگی اتفاق‌ نظر داشتند كه بيداري اسلامي، اسرائيل را در تنگناي استراتژيك قرار خواهد داد و اگر اين موج به عربستان سعودي هم برسد، مي‌تواند دكترين‌هاي امريكا و غرب در پنجاه سال اخير را به‌شدت به خطر بیندازد . امريكا از دهه 60 ميلادي دكترين‌هاي خود را بر دو پايه امنيت اسرائيل و امنيت انتقال انرژي ارزان از خليج فارس استوار ساخته بود و هرگونه تحولی در عربستان سعودي، همه شيخ‌نشين‌هاي خليج فارس را تحت تأثیر قرار خواهد داد و دير يا زود امكان استمرار شرايط سابق براي امريكا در اين منطقه را ناممكن خواهد كرد. به همين دلیل براي جلوگيري از بحران ناشی از تحولات منطقه، پاتك بيداري را در سوريه طراحي كرد تا از اين طريق، هم خود و هم اسرائيل را از تنگناي استراتژيك خارج سازد.
سرمايه‌گذاري گسترده غرب و دولت‌هاي وابسته عرب، به‌ويژه عربستان سعودي و قطر در بحران سوريه به اين علت است كه تغيير در سوريه، جبهه مقاومت را دچار مشكل خواهد ساخت. خروج سوريه از جبهه مقاومت دستاورد بزرگي براي جبهه غرب خواهد بود از نگاه آنها پس از تحولات دیگری نیز اتفاق خواهند افتاد. از يك سو سني‌هاي لبنان به تبع تحولات سوريه تحريك خواهند شد و اين تحول فضاي كنوني لبنان را كه مردم آن عمدتاً طرفدار مقاومت و حزب‌الله هستند، به فضاي ضد آن تغيير خواهد داد.
عراق هم به عنوان يكي ديگر از محورهاي مقاومت، دچار مشكل جدي خواهد شد، زیرا سه استان شمالي غربي عراق كه با سوريه هم‌مرزند، استان‌هاي سني‌نشین هستند و آنها نيز از تحولات سوريه تأثير خواهند پذيرفت و اين تحول شرايط عراق را تا حد زيادي ناامن خواهد كرد. غرب با طراحی اين سناريو تصور مي‌كند در صورت تحقق اين پيش‌بيني‌ها مي‌تواند در آينده فشار بيشتري را بر ايران وارد سازد.
در تحولات عرصه بيداري اسلامي، غرب سناريوهاي متعددي را براي عبور از بحران‌هاي موجود طراحي مي‌كند، اما نبايد فراموش كرد كه بيداري اسلامي تحول فرهنگي و سياسي عمیقی را در جوامع منطقه پديد آورده که یكي از مهم‌ترين پارامترهائی است كه مانع از اجراي طرح‌هاي غربي‌ها خواهد شد. مردم اغلب اين كشورها ديگر راه ميدان‌هاي «تحرير» را ياد گرفته‌اند و هرگاه احساس مي‌كنند كه اهداف آنها به خطر افتاده‌اند، به‌سرعت واكنش نشان مي‌دهند. اين تحول مانع از آن خواهد شد تا غرب بتواند به‌راحتي سناريوهاي خود را در اين منطقه اجرا کند.
سوتیترها:
1.
غرب كه در آغاز موج بيداري کاملاً غافلگير شده بود، در مراحل بعدی و با كمك رسانه‌هاي عربي تلاش کرد تا اين موج وحدت‌طلب را به وسیله بنيادگرايي سني دچار واگرائي سازد و موج بیداری را با دو دستگي خنثي سازد. متأسفانه بخشي از جنبش‌هاي اسلامي منطقه در نتيجه فعاليت گسترده خبري در اين دام افتادند و سياست‌هاي خود را براساس اين معيارهاي تنگ‌نظرانه تنظیم كردند.
2.
تغيير باورهاي اجتماعي، مهم‌ترين متغير در جريان بيداري اسلامي است. مردم منطقه در طول چندین دهه‌ به این باور رسیده بودند که تغییر ممکن نیست و به همين دلیل در مقابل حكومت‌هاي استبدادي تسليم بودند. اين شرايط به رژيم‌ها فرصت مي‌داد تا براي مدتی طولاني در قدرت باقي بمانند.
3.
سرمايه‌گذاري گسترده غرب و دولت‌هاي وابسته عرب، به‌ويژه عربستان سعودي و قطر در بحران سوريه به اين علت است كه تغيير در سوريه، جبهه مقاومت را دچار مشكل خواهد ساخت. خروج سوريه از جبهه مقاومت دستاورد بزرگي براي جبهه غرب خواهد بود از نگاه آنها پس از تحولات دیگری نیز اتفاق خواهند افتاد. از يك سو سني‌هاي لبنان به تبع تحولات سوريه تحريك خواهند شد و اين تحول فضاي كنوني لبنان را كه مردم آن عمدتاً طرفدار مقاومت و حزب‌الله هستند، به فضاي ضد آن تغيير خواهد داد. 4.
بيداري اسلامي تحول فرهنگي و سياسي عمیقی را در جوامع منطقه پديد آورده که یكي از مهم‌ترين پارامترهائی است كه مانع از اجراي طرح‌هاي غربي‌ها خواهد شد. مردم اغلب اين كشورها ديگر راه ميدان‌هاي «تحرير» را ياد گرفته‌اند و هرگاه احساس مي‌كنند كه اهداف آنها به خطر افتاده‌اند، به‌سرعت واكنش نشان مي‌دهند. اين تحول مانع از آن خواهد شد تا غرب بتواند به‌راحتي سناريوهاي خود را در اين منطقه اجرا کند.