ریشه سرگشتگی آدمی

حضرت
آیت‌الله حسین مظاهری

 

  

وقتي
خدا انسان را به حال خود وانهد و دست عنایتش را از سر آدمی بردارد، انسان در ضلالت عجیبی گرفتار می‌شود. مثال ساده و عامیانه‌اش کارخانه برق است که تا  برقرار است، همه جا روشن است، اما لحظه ای که این
برداشته شود، همه جا تاریک می‌شود.
دست عنایت خدا روی سر بنده‌هایش
چنین است. تا هست، زندگی روشن و بانشاط و دنیا و آخرت قرین سعادت است، اما اگر خدا
لحظه ای دست عنایتش را از سر ما بردارد، زندگی تباه و تاریک و توأم با غم و غصه و
اضطراب و نگرانی است.

 

معنای
ضلالت

در
قرآن در این باب آیات فراوانی داریم: «يُضِلُّ مَن يَشَاءُ وَ يَهْدِي مَن يَشَاء»(1)
پروردگار عالم بعضی را گمراه می‌کند.
اشکال شده که مگر می‌شود خدا کسی
را گمراه کند؟ خدا در درون انسان سه پیامبر قرار داده است. به قول حضرت امام(ره)
قبل از آن‌ که انسان روی کره زمین بیاید، اولین
پیامبر آمد. خدا 124000 پیامبر را برای هدایت انسان فرستاده است، پس معنای «يُضِلُّ
مَن يَشَاءُ» چیست؟ مفسرین چنین پاسخ داده‌اند که ضلالت در این آیات بدین معناست که
اگر دست عنایت پروردگار عالم روی سر کسی باشد، توفیق سعادت دنیا و آخرت را پیدا می‌کند، اما اگر خدا دست عنایتش را از سر کسی
بردارد، زندگی او تاریک است.

مفسر
عالیقدر‌، صاحب مجمع‌البیان مثالی می‌زند
و می‌گوید: «سنگی روی کوه است. تا شما این سنگ را
داشته باشید، این سنگ سالم می‌ماند،
اما اگر لجبازی کرد و از دست شما در رفت، دیگر لازم نیست شما او را هل بدهید، خود
به خود سقوط می‌کند و خرد می‌شود». «يُضِلُّ مَن يَشَاءُ وَ يَهْدِي مَن يَشَاءُ» یعنی
تا دست عنایت خدا روی سر کسی باشد، او نگاه داشته می‌شود و هرچه عنایت خدا بیشتر باشد، عنایت و سعادت وی بیشتر
است، اما اگر کسی لجبازی کرد و دست عنایت خدا را از روی سرش برداشت و دیگر لیاقت
نداشت که خدا دست  او را بگیرد، خدا هم او
را به خودش وامی‌گذارد و وقتی خدا کسی را به خودش واگذاشت، زندگی
تاریک و وحشتناک می‌شود.

 

 

دعایي
راهگشا برای عصرما

یکی
از دعاهای خاص پیغمبر اکرم(ص) همین بوده است. ام‌سلمه و دیگران نقل می‌کنند که   پیغمبر اکرم(ص) در دل شب مثل باران گریه می‌کردند و سر مبارکشان را روی خاک می‌گذاشتند و
بعضی اوقات خاک، تر می‌شد و ذکرشان
این بود: «اَللّهُمَّ لا تَكِلْنی اِلی نَفْسی طَرْفَةَ عَینٍ
اَبَداً»، یعنی خدایا مرا  هیچگاه یک آن به
خودم وامگذار.

من
از همه مخصوصاً جوان‌ها تقاضا
دارم که این ذکر را زیاد بگویند، به‌خصوص
در زمان ما که شبهات زیاد شده‌اند
و جوان‌ها در معرض مخاطرات عجیبی هستند. دعا به زبان عربی
یا فارسی تفاوتی ندارد، حال می‌خواهد.
با یک حالی دعا کنید. این ذکر را تکرار کنید: «اَللّهُمَّ لا تَكِلْنا اِلی اَنْفُسِنا
طَرْفَةَ عَینٍ اَبَداً».

 

وصف
زندگي بدون خدا

قرآن
معقول را به محسوس تشبیه می‌کند:
«أَوْ كَظُلُمَاتٍ فِي بَحْرٍ لُّجِّيٍّ يَغْشَاهُ مَوْجٌ مِّن فَوْقِهِ مَوْجٌ مِّن
فَوْقِهِ سَحَابٌ ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ إِذَا أَخْرَجَ يَدَهُ لَمْ يَكَدْ
يَرَاهَا»(2) دریا ذاتاً وحشتناک است. اگر در شب  با ابر متراکم باشد، تاریکی و وحشت دو برابر می‌شود
و اگر مواج باشد، سه برابر. قرآن می‌فرماید
زندگی منهای خدا، مثل کسی است که در  چنین دریای
مواجی در دل شب  تاریک گرفتار باشد و شنا
هم بلد نباشد. بدیهی است که غرق خواهد شد.

قرآن
در جای دیگری می‌فرماید: «وَ مَن لَّمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُورًا
فَمَا لَهُ مِن نُّورٍ»(3) کسی که نور خدا و دست عنایت خدا را نداشته باشد، دیگر
هیچ چیز و هیچ کسی نمی‌تواند زندگی
او را روشن و بانشاط کند.

در
آیه دیگر می‌فرماید اگر زندگی منهای خدا شد، دائماً کوبندگی
است. این گره که تمام می‌شود، دو سه
گره دیگر می‌آید، این مشکل که تمام می‌شود، دو سه مشکل دیگر می‌آید. به فرموده قرآن، متأسفانه این مشکلات، تنها دامنگیر
خودش هم نمی‌شود، بلکه اطرافیانش هم آسیب می‌بینند: «لاَيَزَالُ الَّذِينَ
كَفَرُواْ تُصِيبُهُم بِمَا صَنَعُواْ قَارِعَةٌ أَوْ
تَحُلُّ قَرِيبًا مِّن دَارِهِمْ»(4). کفر در اینجا
کفر عملی است. یعنی معصیت‌کار،
یعنی آنچه را که رابطه
با خداست قطع و آنچه را که رابطه با شیطان است، حفظ کرده است. «لاَيَزَالُ»
کوبندگی دارد، هم برای خودش کوبندگی، بدبختی و گره دارد، هم برای اطرافیانش.

یک
کسی که از هواپیما پرت شود، معلوم است وقتی به زمین برسد، تکه تکه می‌شود. اگر هم
زنده بماند، اگر در جای دوری باشد که هیچ‌ کس
نباشد و لاشخورها در اطرافش باشند، او را می‌خورند. قرآن می‌فرماید زندگی منهای خدا این‌ گونه است: «مَن يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَكَأَنَّمَا خَرَّ مِنَ
السَّمَاء فَتَخْطَفُهُ الطَّيْرُ أَوْ تَهْوِي بِهِ الرِّيحُ فِي مَكَانٍ سَحِيقٍ»(5).
این تشبیه معقول به محسوس است. قرآن می‌فرماید
زندگی منهای خدا مشکل و دردناک است. وقتی دست عنایت خدا روی سر کسی نباشد، سقوطی
است که هیچ‌ کسی جز خدا نمی‌تواند جلوی آن را بگیرد. اگر زندگی پرنشاط و بی غم و غصه و
بدون گره و مشکل بخواهیم، غیر خدا هیچ کسی نمی‌تواند به ما بدهد. دست عنایت خدا را
روی سرمان بیاوریم و ببینیم آیا زندگی نورانی می‌شود یا نه؟

الان
جوان‌هایی که رابطه‌شان با خدا قطع است، ولو به حسب ظاهر بگویند و بخندند، زندگی
پریشانی دارند و وضع دلشان خراب است. به قول عوام، دیگران حسرت ظاهر آنها را می‌خورند، اما باطنشان خودشان را کشته است. بسیاری
از زندگی‌ها چنین است. قرآن می‌فرماید مال و منال و ریاست و امثال اینها نمی‌تواند زندگی را روشن کند. اینها خود روشن نیستند
که بتوانند زندگی را روشن کنند: «الله نور السموات و الارض». اگر بخواهیم زندگی
نورانی باشد، باید متوسل به نور مطلق شویم و نور مطلق خداست.

 

عامل
اصلی سعادت

 ممکن است کسی نه مالی، نه منالی، نه ریاستی
داشته باشد، اما زندگی فوق‌العاده
خوش و خرمی داشته باشد. من هر دو  نمونه را
در میان مردم زیاد دیده‌ام، یعنی
بعضی‌ها را دیدم که از نظر ریاست، مال، منال و شناخت
خیلی بالا هستند، اما وقتی می‌نشینیم
پهلویشان و درددل‌هایشان را می‌شنویم، می‌بینیم
چه مشکلات عجیب و غریبی دارند، زندگی برایشان مرگ تدریجی است و اگر مرگ خریدنی
بود، هر چه داشتند می‌دادند که
بمیرند. بعضی‌ها هم هستند که کسی آنها را نمی‌شناسند، ریاستی و مال و منالی ندارد، اما زندگی
خرمی دارند، چون با خدا رابطه دارند و دست عنایت خدا روی سرشان است.

ما
خیال می‌کنیم وقتی پولدار شدیم، فقیر نیستیم. این‌ طور نیست. خیلی‌ها را دیده‌ایم
که پول دارند، اما از هر فقیری محتاج‌ترند.
مال و ریاست نمی‌توانند به انسان زندگی مرفه بدهند. فقط خداست که
می‌تواند. اگر خدا نباشد، ضلالت است: «يُضِلُّ مَن يَشَاءُ وَ يَهْدِي مَن يَشَاء»
و اگر دست عنایت خدا باشد، هدایت است، آن هم چه هدایتی! زندگی توأم با نشاطی که
دنیا و آخرتش عالی است و انسان به جائی می‌رسد
که رابطه عجیبی با خدا پیدا می‌کند.

یکی
از علمای عالیقدر و بزرگ قم که خدا رحمتش کند، می‌گفت: «پدر من ـ‌ که او هم از علمای بزرگ بودـ مرید بی‌سوادی
داشت که دل نورانی و پاکی داشت. این آدم دلپاک که رابطه‌اش با خدا محکم بود، مریض شد. پدرم را خواست و گفت من امروز
صبح می‌میرم و می‌خواهم
تو وقت مردنم در کنارم باشی». این آقا گفته بود: «من بعد از نماز مغرب و عشا رفتم
آنجا. گفت: نه! حالا نمی‌میرم. تو
برو بخواب و برای نماز شبت بلند شو». برای نماز شب بلند شدم و نماز را خواندم. او
هم نماز شبش را خواند. آمدیم پهلوی هم، نماز صبح را که خواندیم، یکدفعه دیدم بنا
کرد به سلام دادن: السلام علیک یا رسول‌الله،
السلام علیک یا امیرالمؤمنین، السلام علیک یا سیدة
نساءالعالمین، تا رسید به نام مبارک امام زمان(عج) و آمد بلند شود، مریض بود و
نتوانست، نیم‌خیزی کرد و دستش را روی سرش گذاشت و گفت: السلام
علیک یا بقیة الله و خوابید و مرد».

من
خیلی از این افراد را سراغ دارم که رابطه خدا با دارند و زندگیشان خوش و خرم است،
رابطه با خدا دارند و می‌رسند به جایی
که مرگشان افتخار و سعادت است. می‌رسند
به جایی که چهارده معصوم می‌آیند
تا او را پیش خودشان ببرند.

 

اصلاح
رابطه با خدا؛ تنها راه سعادت

اگر
زندگی خوب می‌خواهیم، چاره‌ای جز رابطه با خدا نیست؛ والا اگر رابطه با خدا قطع شد،
دیگر نکبت است. هم در قرآن و  هم در تجربه
خود دیده‌ایم که کسانی رابطه‌شان با خدا قطع است، به فلاکت عجیبی می‌افتند. فرعون‌ها با فلاکت مردند. به قول قرآن جبرئیل لجن را به دهانش زد
و گفت: «ءَالَانَ
وَ قَدْ عَصَيْتَ قَبْلُ وَ كُنتَ مِنَ الْمُفْسِدِين»(6). نمرود
با فلاکت می‌میرد و یک پشه آن قدر زجرش می‌دهد تا او را می‌کشد.

در
زمان خودمان رضاشاه با فلاکت عجیبی مرد و ظرف یک ساعت سلطنتش تمام شد. از اصفهان
که می‌خواستند او را ببرند، قدم می‌زد و می‌گفت:
«شاهنشاها! زکی!»  بعد هم او را بردند به
جزیره موریس و در آنجا یک درد مسری گرفت و هیچ کس نمی‌توانست به او نزدیک شود و از دور قدری نان جلویش می‌انداختند
تا مرد. الان دیکتاتور مصر، در قفس است آن هم چه قفسی! معمولاً دیکتاتورها این‌ طورند و خدا اینها را به فلاکت عجیبی دچار می‌کند. این را می‌گویند ضلالت: «يُضِلُّ مَن يَشَاءُ وَ يَهْدِي مَن يَشَاء».

اگر
بخواهیم زندگی سعادتمندانه‌ای داشته باشیم، نمی‌شود گناه سر تا پای خودمان و خانه و زندگی‌مان را فراگرفته باشد؛ همه جا ظلم کنیم و در عین
حال  زندگی خوشی داشته باشیم. افرادی که
زندگی‌شان آلوده به گناه است، هرگز سعادتمند نمی‌شوند. کسانی که کارشان دائماً گره می‌خورد، بنشینند و فکر کنند که این گره‌ها و گرفتاری‌ها از کجا پیدا شده‌اند. تاریخ مملو از این عبرت‌هاست. قرآن
شریف در 11 جا به ما امر می‌کند
در تاریخ سیر کنید. تاریخ معلم اخلاق است. در تاریخ سیر کنید و ببینید آدم‌های سعادتمند‌ و آدم‌های  شقی چه تقاوت‌هایی دارند.

 

 

پینوشتها:

(1)  
قرآن کریم،
سوره فاطر، آیه 8.

(2)  
قرآن کریم،
سوره نور، آیه 40.

(3)  
همان.

(4)  
قرآن کریم،
سوره رعد، آیه 31.

(5)  
قرآن کریم،
سوره حج، آیه 31.

(6)  
قرآن کریم،
سوره یونس، آیه 91   

 

 

سوتیترها:

1.

یکی
از دعاهای خاص پیغمبر اکرم(ص)  این بود که در
دل شب مثل باران گریه می‌کردند و سر مبارکشان را روی خاک می‌گذاشتند و بعضی اوقات خاک،
تر می‌شد و ذکرشان این بود: «اَللّهُمَّ لا تَكِلْنی اِلی نَفْسی طَرْفَةَ عَینٍ اَبَداً»،
یعنی خدایا مرا هیچگاه یک آن به خودم وامگذار

2.

 

نمی‌شود گناه سر تا پای خودمان و خانه و زندگی‌مان را فراگرفته باشد؛ همه جا ظلم کنیم و در عین
حال  زندگی خوشی داشته باشیم. افرادی که
زندگی‌شان آلوده به گناه است، هرگز سعادتمند نمی‌شوند. کسانی که کارشان دائماً گره می‌خورد، بنشینند و فکر کنند که این گره‌ها و گرفتاری‌ها از کجا پیدا شده‌اند