حضرت آيتالله
مجتبی تهراني
حرکت و مشیِ قلب مؤمن از دو جهت مستقیم و مستوی است: جهت
ذاتیّه و جهت اکتسابیه. قلب مؤمن از جهت ذاتیّه، حرکتش با توجّه به صفت ذاتیّۀ همة
قلوب، یعنی فطرت الهی، مخمّر به انوار ذاتیّۀ الهیّه است. اگر قلب مؤمن بخواهد سیر
معنوی داشته باشد، براساس همان تخمیر ذاتیّۀ دل، بهسوی خدا حرکت میکند و برخلاف
فطرت اولیّة دلش حرکتی ندارد. در سیر معنوی، نقطهای را که هدفگیری میکند، همان
چیزی است که قلبش ذاتاً میطلبد و اقتضا میکند. لذا چون پایگاه حرکتی مؤمن، همان فطرت
اولیّۀ قلب است و فطرت اولیّۀ قلب نیز همان توحید است، حرکت قلبی مؤمن بر صراط
مستقیم و جادة مستوی است.
در روایتی آمده که پیغمبر اکرم بعد از ترسیم یک خط مستقیم
روی خاک، خطوط متعددی را در اطراف آن کشیدند و فرمودند: «این، طریقۀ مستقیم من است
که در آن حرکت میکنم. این خط مستقیم، همان مقتضای فطرت اولیۀ دل و آن خطوط
متعدده، انحراف از مسیر طبیعی آن است».
دل انسان فطرتاً خداجو و بینهایتطلب است. یعنی طلبش، بینهایت
است و مطلوبش نیز حد ندارد؛ بههمینخاطر حرکت دل، حدّ یَقِِف ندارد. این همان
فطرتی است که دل طبق آن حرکت میکند و ما به آن «طریقه مستقیم»
میگوییم.(2) حرکت معنویّة قلب مؤمن، بر طریقۀ مستقیم و جادۀ مستوی
است، زیرا طبق مقتضای فطرتش حرکت میکند. این را میگویند راه راست و درست.
از سوي ديگر مؤمن، «انسان کامل» را الگوی خود قرار میدهد،
کیفیّت حرکت و سیرش را از او «اکتساب» میکند و چه در کیفیت اعمال ظاهری و چه در کیفیت حرکت قلب، از
انسان کامل پیروی میکند. مؤمن، پایش را جای پای انسان کامل میگذارد و دقیقاً
همان کاری را میکند که او در سیر معنویاش انجام میدهد. تبعیّت محض از انسان کامل، حرکت در صراط مستقیم است،
پس میتوان گفت مؤمن در هر دو جهت ذاتیّه و اکتسابیّه بر صراط مستیقیم گام
برمیدارد، یعنی هم طبق فطرت اولیة دلش بهسمت خدا میرود و هم در حرکت اکتسابی
قلب و در مسیر پیروی از انسان کامل حرکت میکند. این است که قرآن میفرماید مؤمن در راه راست و جادة
مستقیم است.
محوریّت انسان کامل در سیر معنوی عبد
تبعیّت از انسان کامل یعنی مؤمن هیچگاه در سیر معنوی، سلیقۀ شخصیخود
را دخالت نمیدهد و این امری است که بسیاری بدان مبتلا هستند. بهعنوان مثال، روزه
گرفتن برای شخصی که ضرر دارد، شرعاً حرام است، امّا ممکن است فرد بهخاطر علاقة
زیاد، روزه بگیرد. این یعنی عدم تبعیّت از انسان کامل. یا شخصی که روزه قضا دارد،
بهخاطر درک فضایل ماه رجب یا شعبان که احادیث بسیاری در باب آن رسیده، در آن ماه
روزة مستحبی بگیرد. این هم تخلّف از سیرة انسان کامل است، چون روزۀ مستحبّی برای
کسی که روزۀ قضا دارد، شرعاً جایز نیست.
افرادی که از قوانین شرع تخلّف و سیرة انسان کامل را در عمل
نقض میکنند، هر چند که ظاهر خوبی داشته و در ظاهر حزباللهی باشند، اما در حقیقت
حزباللهی نیستند، بلکه عشقاللهیاند، چون دنبال خواست دل خودشان هستند و کاری به حکم الهی
ندارند. ما باید ببینیم دستور خدا چیست و به آن عمل کنیم. برخی به این مسایل کاری
ندارند و فقط بهدنبال لذت بردن هستند و تازه با این وضع خراب، با خودشان فکر میکنند که در مسیر الهی قرار
دارند و در حال رشد هستند!
پس تبعیّت از انسان کامل در سیر معنوی درونی، باید بدون
دخالت سلیقة شخصی باشد. لذت بردن ملاک نیست، آنچه اهمیت دارد، خودسازی و آدم شدن
است که تنها با تبعیت محض از انسان کامل حاصل میشود.
روایتی در کتاب اصول کافی از امام صادق(ع) نقل شده است: «يَا فُضَيْلَ بْنَ يَسَارٍ إِنَّ النَّاسَ أَخَذُوا يَمِيناً
وَ شِمَالًا وَ إِنَّا وَ شِيعَتَنَا هُدِينَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ»؛(3) مردم به چپ و راست رفته و منحرف شدهاند،
حالآنکه ما و شیعیانمان به راه راست هدایت شدهایم.
در خطبۀ شانزدهم
نهجالبلاغه، از علي(ع) نقل شده است: «الْيَمِينُ وَ
الشِّمَالُ مَضَلَّةٌ وَ الطَّرِيقُ الْوُسْطَى هِيَ الْجَادَّةُ عَلَيْهَا بَاقِيُ
الْكِتَابِ وَ آثَارُ النُّبُوَّةِ وَ مِنْهَا مَنْفَذُ السُّنَّةِ وَ إِلَيْهَا مَصِيرُ
الْعَاقِبَةِ هَلَكَ مَنِ ادَّعَى وَ خابَ مَنِ افْتَرى».(4)
برخی به چپ و راست میزنند. این درست نیست، چون یک راه بیشتر وجود ندارد. اگر
میخواهید از نظر اکتسابی، الگوبرداری و کیفیّت سیر معنوی خود به سوی خدا را
تنظیم کنید، باید قدم جای پای انسان کامل بگذارید و به او اقتدا کنید. ما در این
باره، تنها تبعیت مطلقه از پیغمبر خاتم را جایز میدانیم و بس.
پس مؤمن حقیقی، برای رشد معنوی و حرکت اکتسابی قلب در مسیر
نورانی شدن و استقرار ایمان در دل، تنها باید به انسان کامل اقتدا و از سنت او
پیروی کند، زیرا انسان تنها بهتبع انسان کامل، به هدف نهایی خود میرسد؛ یعنی همراه با
تبعیّت ظاهریّه، باطن او نیز تابع انسان کامل میشود و بهتبع آن موجود الهی، او نیز
به مقصد نهایی و مطلوب بینهایت خود میرسد.
حشر انسانها در قیامت؛ بهحسب قلوب آنها
نکتة دیگر این که حشر انسانها در قیامت، بهحسب قلوب آنهاست
و دل، هر طوری باشد، انسان همانگونه محشور میشود و ظاهرش، تابع باطنش میگردد. یعنی اگر دل
کسی، مستوی و مستقیم باشد، حشرش نیز حشر انسانی خواهد بود و به شکل انسان، وارد
محشر میشود، چون در آنجا شکل ظاهر، تابع باطن است. امّا اگر باطن و قلب فرد،
واژگونه بود، صاحب آن دل نیز واژگونه محشور میشود. برای همین حکما این طور تعبیر میکنند که در قیامت،
قشر تابع لُبّ است، یعنی پوست و بدن انسان، تابع مغز و قلب اوست.
در برخی از روایات هم آمده که در روز قیامت، عدهای وارونه، برخی روی شکم و
گروهی مانند حیوانات در حالی که روی چهار دست و پا راه میروند، محشور میشوند، یعنی آنها
از هر دو جهت انحراف داشتهاند؛ هم انحراف از فطرت اولیّۀ ذاتیّۀ قلوبشان و هم انحراف
از تبعیت از انسان کاملی که صراط مستقیم را در حرکت معنوی به آنها نشان میدهد.
این واژگونی، باطنی و قلبی است. لذا در روایت فرمود قلب مشرک، واژگونه است و در
روز قیامت به همین شکل ظاهر میشود. این دنیا، دار مجاز و آن دنیا، دار حقیقت است.
در آنجاست که انسان ظاهرش را مطابق با باطن خویش میبیند.
قلب، مقدم بر عقل
اشرف ابعاد وجودی انسان قلب اوست، نه عقلش، لذا حشر
انسانها در قیامت براساس کیفیت قلوب آنهاست. دل هر کیفیتی
داشته باشد، روز قیامت نیز همان گونه محشور میشود. اگر قلب، تابع انسان کامل باشد، بدنش در قیامت
مستویالقامه و به شکل انسان خواهد بود و اگر در دنیا تابع نبود، آنجا هم صورتش
مطابق همان چیزی است که تابعش بوده است.
مصداق انسان کامل در روایات
در اصول کافی، ذیل آیۀ شریفة: «أَ فَمَنْ يَمْشي مُكِبًّا
عَلى وَجْهِهِ أَهْدى أَمَّنْ يَمْشي سَوِيّاً عَلى صِراطٍ مُسْتَقیم» روایت مفصّلی نقل شده که در آن فضیل بن یسار پیرامون این
آیه از امام کاظم(ع) سئوال میکند و حضرت در پاسخ به او میفرمایند: «إِنَّ اللَّهَ ضَرَبَ مَثَلَ مَنْ حَادَّ عَنْ وَلَايَةِ عَلِيٍّ
كَمَنْ يَمْشِي عَلَى وَجْهِهِ لَا يَهْتَدِي لِأَمْرِهِ»؛ خدا در این آیه، مَثَل کسانی را که از ولایت علی(ع) اعراض نمودهاند، اینطور بیان فرموده که
گویی آنها مانند کسانی هستند که بر رو راه رفتند و به هدایت هم نرسیدند: «وَ جَعَلَ مَنْ تَبِعَهُ سَوِيّاً عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ»(5) امّا کسانی را که از آن حضرت متابعت کردند،
در صراط مستقیم و مستوی قرار داد.
فضیل میگوید: «دَخَلْتُ مَعَ
أَبِي جَعْفَرٍ(ع) الْمَسْجِدَ الْحَرَامِ وَ هُوَ مُتَّكِئٌ عَلَيَّ فَنَظَرَ إِلَى
النَّاسِ »؛ همراه با امام باقر(ع) وارد
مسجدالحرام شدم، در حالی که حضرت به من تکیه داده بودند، به مردم نگاه کردند، «وَ نَحْنُ عَلَى بَابِ بَنِي شَيْبَةَ». ما کنار در ورودی مسجدالحرام، یعنی در بنیشیبه ایستاده بودیم. «فَقَالَ: يَا فُضَيْلُ؛ هَكَذَا كَانَ يَطُوفُونَ فِي الْجَاهِلِيَّةِ
لَا يَعْرِفُونَ حَقّاً وَ لَا يَدِينُونَ دِيناً»؛ حضرت فرمود: ای فضیل! نگاه کن و ببین مردم چگونه طواف میکنند. مردم جاهلیت هم همین طور طواف میکردند. آنها نه
نسبت به حق شناخت و نه نسبت به دین الهی شناخت نداشتند. اینها هم همینطورند. «يَا فُضَيْلُ؛ انْظُرْ إِلَيْهِمْ مُكِبِّينَ عَلَى وُجُوهِهِم»؛ نگاه کن! آنها درحالیکه به رو افتادهاند، طواف میکنند. حضرت تصرفی
در فضیل کردند تا او بتواند باطن منکوس مردم را ببیند.
در روایت دیگری آمده است که امام به شخصی فرمودند: «بین دو
انگشتم را نگاه کن». بعد فرمودند: «ما أَکثَرَ الضَّجیج
وَ أَقَلَّ الحَجیج»؛(6) چقدر
ضجّهزننده زیاد است و حاجی کم. امّا در اینجا بدون این که دستها را بالا آورده و بین دو
انگشت خود را نشان دهند، در فضیل تصرف نمودند و فرمودند: «أنظر الیهم»، به آنان
نگاه کن! هنگامیکه فضیل به طوافکنندگان و نمازگزاران نگاه انداخت، دید آنها با دلهای
وارونه وارد بیتاللهالحرام شدهاند.
بعد امام باقر(ع) به فضیل فرمودند: «لَعَنَهُمُ اللَّهُ مِنْ خَلْقٍ مَسْخُورٍ بِهِمْ مُكِبِّينَ عَلَى وُجُوهِهِمْ». خداوند آنها را لعنت کند که مسخ شدهاند و قلبهایشان منکوس
و واژگون است. سپس این آیه را تلاوت کردند: «فَمَنْ يَمْشِي مُكِبًّا عَلى وَجْهِهِ أَهْدى أَمَّنْ يَمْشِي سَوِيًّا
عَلى صِراطٍ
مُسْتَقِیم» و بعد فرمودند: «يَعْنِي وَ اللَّهِ عَلِيّاً(ع) وَ الْأَوْصِيَاء»؛(7) منظور آیه ما هستیم که بر راه راست قدم
برمیداریم. میدانید چرا دلهای آنان مستوی و مستقیم نبود؟ چون از انسان کامل
منحرف شده بودند. باید انسان در سیر معنوی، کیفیّت سیر را از انسان کامل بگیرد و
از او تبعیت کامل داشته کند.
در ذیل آیۀ شریفة: «وَ أَنَّ هذا
صِراطي مُسْتَقيماً فَاتَّبِعُوهُ
وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُل»،(8)
نیز روایاتی با همین مضمون نقل شده است.
معنای «صراط مستقیم» در مکتب اهلبیت
خواندن سوره حمد در تمام نمازهای یومیه و نوافل واجب است.
حدّاقل روزی پنج نوبت و در هر نوبت هم دو مرتبه آیه «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیم»،(9) را
در سورۀ حمد میخوانیم. این صراط مستقیمی که در این آیه از خدا تقاضای هدایت به سوی
آن را داریم، ربطی به حرکت ذاتی و وجودی انسانها ندارد، چون خداوند، ذاتاً همۀ
انسانها را به صراط مستقیم هدایت کرده و فطرت قلوب، بر توحید استوار شده است؛ اما
این آیه، به جنبة اکتسابی آن اشاره دارد و ما از خدا تقاضای هدایت اکتسابی داریم.
آیات «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیم»
و «لاتَتَّبُعوا السُّبُل» و بسیاری از آیات دیگر قرآن بر این نکته تأکید دارند که انسان کامل، صراط
مستقیم است و تبعیت از او در کیفیت سیر معنوی دل مؤثر است. حمران میگوید: «سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ(ع) يَقُولُ فِي قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَي
(وأنّ هذا صراطی مستقیماً
فاتَّبِعوهُ و لا تتَّبِعُوا السُّبُلَ) قَالَ: عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ وَ الْأَئِمَّةُ مِنْ وُلْدِ
فَاطِمَةَ هُمْ صِرَاطُ اللَّهِ فَمَنْ أَبَاهُمْ سَلَكَ السُّبُلَ»؛(10) شنیدم که امام باقر(ع) دربارة
این سخن خدا که فرمود: «وَ أَنَّ هذا صِراطِي مُسْتَقِيماً
فَاتَّبِعُوهُ وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُل». صراط
مستقیم، شخصِ علی(ع) و امامان از وُلد زهرا(س) هستند و هر که از آنها
روی بگرداند، به انحراف و اعوجاج کشیده ميشود.
سرنوشت قلب، در دست اختیار و انتخاب آدمی
پس با این مقدمات به این نتیجه میرسیم که قلب مؤمن بهحسب
صفت ذاتی أَزهَرَ و نورانی است و صفات ظاهریاش را نیز طبق باطن و ذات خویش تنظیم
میکند، به همین خاطر ظاهر و باطن او درخشان است. بهتعبیر دیگر، بعد از اکتساب
ایمان، دل نورانی و این کمال وجودی، تنها با تبعیت از انسان کامل حاصل میشود. در واقع مؤمن جنبة ذاتی
قلب خود را با جنبة اکتسابیاش هماهنگ میکند.
مؤمن مانند یک شیئ بلورین درخشان است که نور دیگری در آن
افتاده و درخشندگیاش را دوچندان کرده است. این معنای أَزهَر است. این نورانیّت
مضاعف و فوق العاده، از هماهنگ شدن جنبة ذاتی و اکتسابی قلب او با یکدیگر ایجاد
میشود. مؤمن این نور
را اولاً با تنظیم سیر معنوی خود بر مسیر خلقت اولیه و فطرت ذاتی و ثانیاً با
تبعیت محض از انسان کامل کسب میکند. اینها مجموعه عواملی هستند که موجب نورانی
شدن دل مؤمن میشوند.
پس خدا حجت را برای همه تمام کرده است. هم ظرف بلورین را
به دست ما داده و هم نمونه تام و کاملی را برای ما فرستاده تا یاد بگیریم چگونه
باید از این درّ درخشنده حفاظت کرد و آن را جلا داد. هم مایه را داده و هم برای
سیر معنوی انسان، نمونة کامل را فرستاده است.
ذکر این نکته را نیز ضروری میدانم که سوء استفاده از
اختیار و انتخابی که خدا به ما داده، باعث بیچارگی ما میشود. انسان با اختیاری که
دارد، میتواند طبق فطرت دل حرکت و از انسان کامل تبعیت و یا از شیطان کامل پیروی
کند. انتخاب راه با ماست. درست است که کششهای دنیایی و غفلتها ما را از راه راست دور میکنند،
امّا این طور
نیست که دل از ابتدا سیاه و منکوس باشد و انسان هیچ اختیاری برای تغییر مسیر زندگی
خود نداشته باشد. این ما هستیم که قلبمان را سیاه و واژگون میکنیم. ما میتوانیم
در حساسترین مواقع، راه مستقیم را انتخاب کنیم، همانگونه که حرّبنیزید ریاحی در
موقعی که تمام زرق و برقهای مادیت برایش جلوه کرده بودند، مسیر زندگیاش را تغییر
داد و به سپاه امام حسین(ع) پیوست.
پينوشتها
1ـ كافي، ج2، ص422 .
2ـ تعبیراتی از قبیل
حرکت قصری که در بحثهای کلامی بهکار میرود، انحراف و اعوجاج
است.
3ـ اصول كافي، ج2، ص246.
4ـ نهجالبلاغه، ص 58.
5ـ كافي، ج1، ص432.
6ـ بحارالأنوار، ج24، ص123.
7ـ بحارالأنوار، ج24، ص314.
8ـ سورة مبارکة انعام،
آیه153.
9ـ سورة مبارکة حمد،
آیه 7.
10ـ بحارالأنوار، ج24،
ص 15.
سوتیترها:
1.
مؤمن مانند یک شیئ بلورین درخشان است که نور دیگری در آن
افتاده و درخشندگیاش را دوچندان کرده است. این نورانیّت مضاعف، از هماهنگ شدن
جنبة ذاتی و اکتسابی قلب او با یکدیگر ایجاد میشود. مؤمن این نور را اولاً با
تنظیم سیر معنوی خود بر مسیر خلقت اولیه و فطرت ذاتی و ثانیاً با تبعیت محض از
انسان کامل کسب میکند.
2.
این ما هستیم که قلبمان
را سیاه و واژگون میکنیم. ما میتوانیم در حساسترین مواقع، راه مستقیم
را انتخاب کنیم، همانگونه که حرّبنیزید ریاحی در موقعی که تمام زرق و برقهای مادیت
برایش جلوه کرده بودند، مسیر زندگیاش را تغییر داد و به سپاه امام حسین(ع) پیوست.
3.
حشر انسانها در قیامت،
بهحسب قلوب آنهاست و دل، هر طوری باشد، انسان همان گونه محشور میشود و ظاهرش، تابع
باطنش میگردد. یعنی اگر دل کسی، مستوی و مستقیم باشد، حشرش نیز حشر انسانی خواهد بود
و به شکل انسان، وارد محشر میشود، چون در آنجا شکل ظاهر، تابع باطن
است. اما اگر باطن و قلب فرد، واژگونه بود، صاحب آن دل نیز واژگونه محشور میشود.