«ولایت»؛ سرپرستي یا محبت؟

 

حضرت آيت‌الله جوادي آملي

تدوين: حجت الاسلام والمسلمین مصطفي پور

 

انسان موجودي است كه در جهان هستي به عنوان موجودي نيازمند معرفي شده است و اين نيازمندي همه ابعاد وجودي او را احاطه كرده است. موجودي است كه به هوا و آب و غذا نيازمند است، موجودي است كه هر لحظه به دريافت هستي از سوي خداي سبحان نيازمند است، به گونه‌اي كه اگر اين هستي در يك لحظه به او نرسد نابود خواهد شد.

به گفته برخي انديشمندان، انسان داراي تعدادي نيازهاي ذاتي است كه فعال‌كننده و هدايت‌كننده رفتارهاي اوست. اين نيازها برخي براي تأمين حيات زيستي او نقش ايفا مي‌كنند؛ مانند نياز به غذا و آب و برخي در ايمني او نقش ايفا مي‌كنند و برخي در تأمين حرمت و خودشكوفايي او مؤثرند و همچنين نياز به دانستن و فهميدن.(1)

 

نیاز به هدایت

انسان علاوه بر نيازهاي فوق، نيازمند هدايت و رهبري است كه افزون بر تجهيز دروني او، وي را به تعالي و تكامل هدايت كند و به عبارت ديگر نیازمند كسي است که امور او را تصدي كرده و او را به مقصد و مقصود نائل گرداند و اين نياز همان است كه در قرآن از آن به ولايت تعبير شده است. اين ولايت خود نتيجه هدايت و ربوبيت الهي است «ربنا الذي اعطي كل شيء خلقه ثم هدي»(2)، پروردگار ما آن موجودي است كه به هر مخلوقي خلقتش را اعطا كرده و سپس او را هدايت كرده است و در قرآن آمده است «فالله هوالولي»(3)، تنها خداست كه سرپرست آنان است و امورشان را بر عهده دارد.

 

ولايت تكويني و تشريعي

خداي سبحان هم ولايت تكويني بر جهان دارد؛ يعني احياء و زنده كردن و اماته و ميراندن، دخل و تصرف، قبض و بسط، گرياندن و خنداندن،‌ بي‌نياز كردن و توانايي دادن و… و هم ولايت تشريعي يعني تهيه قوانين و دستورهاي قانوني. اين ولايت براساس توحيد افعالي بالاصاله از آن خداي متعال است، يعني فقط خداست كه جهان و انسان را مي‌آفريند و آن را اداره مي‌كند و هم براي او قوانين وضع مي‌كند تا در پرتو اجراي آن قوانيني به كمال نائل شود.

اما اين سؤال مطرح مي‌گردد كه ولايت و تدبير در جامعه انساني چگونه ظهور مي‌كند؟ آيا انسان‌ها مي‌توانند اين ولايت را به عهده بگيرند و جوامع بشري را اداره كنند؟ علت طرح اين سؤال اين است كه اولاً انسان‌ها داراي عقل و قدرت تشخيص و شناخت هستند و ثانياً از اختيار و قدرت انتخاب برخوردارند كه مي‌توانند ولايت تشريعي خدا را بپذيرند، يا از آن تخلف كنند، گرچه امكان تخلف از ولايت تكويني خدا را هيچ‌كس ندارد و به عبارت ديگر انسان به دليل داشتن عقل و قدرت انتخاب گاه تحت‌تأثير امسال نفساني و شهوات، قوانين تشريعي خدا را ناديده بگيرد و در نتيجه به جاي حركت در مسير تكامل در سراشيبي سقوط قرار گيرد. اينجاست كه اين سؤال مطرح مي‌شود كه چه كسي بايد عهده‌دار هدايت انسان در شئون زندگي باشد و او را سرپرستي كند.

قرآن كريم در آيه 55 سوره مباركه مائده فرمود: اين ولايت بالتبع براي پيامبر و مؤمنان خاص، يعني جانشينان پيامبر، حضرت علي‌بن‌ابيطالب و اولاد طاهرينش هستند. «انما وليكم الله و رسوله والذين امنوا الذين يقيمون الصلوة و يؤتون الزكاة و هم راكعون»(4) ولي مؤمنان تنها خداي سبحان، پيامبرش و مؤمنان ويژه‌اند كه نماز به پا داشته و در حال ركوع زكات مي‌دهند. ولايت در اين آيه به معناي سرپرستي و تصرف در امور است.

 

شأن نزول آيه ولایت

از ابوذر غفاري نقل شده كه گفت روزي از روزها نماز ظهر را با پيامبر خدا به جا آوردم، سائل و نيازمندي به مسجد وارد شد و نيازش را به اهل مسجد اظهار كرد، اما هيچ‌يك از افراد پاسخ او را ندادند، نيازمند دستش را به سوي آسمان بلند كرد و گفت: خدايا شاهد باش در مسجد پيامبر خدا نيازم را اعلام كردم اما كسي چيزي به من عطاء نكرد، علي«ع» در آن لحظه در حال ركوع نماز بود كه با انگشتش كه انگشتري در آن بود به سوي سائل اشاره كرد و نيازمند به سوي او آمد و انگشتر از انگشتش گرفت و اين در معرض ديد پيامبر«ص» بود که او نيز در حال نماز بود و چون پيامبر از نماز فارغ شد سر به آسمان برداشت و فرمود خدايا! برادرم موسي«ع» از تو خواست تا به او شرح صدر عطا كني و قرآن ناطق را بر او نازل كردي و به او گفتي: برادرت را بازو و پشتيبان تو قرار مي‌دهم، خدايا من ـ محمد«ص» ـ پيامبر و برگزيده تو هستم، خدايا به من شرح صدر عطا كن و علي را پشتيبان من قرار ده.

ابوذر مي‌گويد: سخنان پيامبر خدا«ص» به پايان نرسيده بود كه جبرئيل از طرف نزد خدا نازل شد و گفت:‌ اي محمد! بخوان و خدا آيه «انما وليّكم الله و رسوله و…» را نازل فرمود.(5)

براساس اين شأن نزول و روايات فراواني كه عامه و خاصه درباره داستان آيه مورد بحث يعني صدقه دادن علي«ع» در حال ركوع، نقل كرده‌اند گرچه در چگونگي حادثه اختلاف است، اما جامع مشترك روايات يادشده اثبات ولايت اميرمؤمنان حضرت علي«ع» است.(6)

مفضل از امام معصوم نقل مي‌كند: وقتي آيه ولايت (انما وليكم) نازل شد، براي پيامبر«ص» سخت بود و خوف آن را داشت اگر اين آيه را تلاوت مي‌فرمود، قريش وي را تكذيب كنند،‌ به دنبال آن خداي سبحان آيه 67 سوره مائده را نازل فرمود: «يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك». اي پيامبر آنچه را بر تو نازل شده است بر مردم ابلاغ كن. از اين رو در روز غديرخم برخاست و اين پيام را ابلاغ فرمود.(7)

رسول خدا در روز غدير به طور رسمي در بازگشت از مكه اين پيام را به اطلاع مردم رساند و فرمود:‌ «ايها الناس الست اولي بالمؤمنين بانفسهم، قالوا بلي، قال من كنت مولاه فهذا علي مولاه رب والا من والاه و عاد من عاداه»، اي مردم آيا من به مؤمنان از خودشان اولي نيستم؟ همگان تصديق كردند، سپس حضرت فرمود: هر كس من مولاي او هستم، علي نيز مولاي اوست، پروردگارا هر كه ولايت را پذيرفت تو ولي او باش و هر كس با او به عداوت برخاست و از پذيرش ولايت او سرباز زد او را دشمن بدار.(8)

 

«ولا» به معنی سرپرستي یا محبت؟

وليّ، در آيه مورد بحث به معناي رهبر و سرپرست است، نه محب و ياور، قرائني در آيه است كه ولايت در آن را در ولايت سرپرستي منحصر مي‌كند و آنها عبارتند از:

1ـ شروع آيه با كلمه (انّما) كه دلالت بر حصر مي‌كند و مي‌فهماند كه ولايت و سرپرستي در انحصار خدا و پيامبر خدا و مؤمن خاص است.

2ـ آوردن كلمه (وليّكم) و با خطاب به مردم نشان‌دهنده يك‌سويه بودن ولايت است نه دو سويه بودن آن، چنان كه در آيه «المؤمنون و المؤمنات بعضهم اولياء بعض»(9). ولايت عمومي، همه مؤمنان را دربرمي‌گيرد و اين ولايت به معناي محبت و نصرت است كه همه مؤمنان نسبت به يكديگر چنين وظيفه‌اي دارند. اما در آيه مورد بحث مي‌فرمايد فقط خدا وليّ شماست و ولايت نصرت و محبت به خدا اختصاص ندارد. همان ولايت انحصاري و ويژه خدا براي پيامبر و مؤمنان خاص نيز هست؛ يعني ولايت در آيه فقط ويژه خدا و پيامبر و مؤمناني است كه نماز مي‌خوانند و در حال ركوع زكات مي‌دهند.

در واقع آيه دلالت مي‌كند كه ولايت، ولايتي يك‌سويه است. آنها وليّ و سرپرست و رهبرند و مردم مولّي‌عليه و تحت سرپرستي و رهبري خدا و پيامبر و مؤمنان خاص هستند.

خلاصه آنكه خدايي كه ولايت بالاستقلال دارد، براي پيامبر و مؤمنان خاص هم ولايت را قرار داده است و همانطور كه خودش سرپرست است و مخاطبان تحت سرپرستي او هستند، پيامبر و مؤمنان مخصوص نيز سرپرست‌اند و ديگران تحت سرپرستي آنها قرار دارند.

 

مصداق منحصر آیه

با دقت در صدر و ذيل «الذين آمنوا الذين يقيمون الصلوة و يؤتون الزكاة و هم راكعون» استفاده مي‌شود كه جمله «يقيمون الصلوة» دلالت بر استمرار دارد و مفيد بر ملكه بودن اين حالت است، در حالي كه در «ويؤتون الزكاة و هم راكعون» جمله حاليه به كار رفته كه بر دو‌ام و استمرار دلالت دارد و در نتيجه امكان شمول و تطبيق بر مصاديق متعدد را نمي‌رساند و با اين تركيب فقط شامل علي‌بن ابيطالب مي‌شود و اگر افرادي بعد از نزول آيه ولايت در حالت ركوع زكات دهند شامل نمي‌شود.

گفتني است كه تطبيق آيه بر يازده امام دیگر، تنها به كمك روايات انجام مي‌گيرد وگرنه آيه چنين دلالتي ندارد كه هر كس در هر عصري در نماز زكات دهد وليِّ مردم است. براي همين است خليفه دوم گفت: «والله لقد تصدقت باربعين خاتماً و انا راكعون لينزل في ما نزل في علي‌ابن ابيطالب في نزل»؛ به خدا قسم من چهل بار در حال ركوع انگشتر دادم ولي آيه‌اي كه درباره علي«ع» نازل شد درباره من نازل نشده است!(10) زيرا با چنين تصدقي با فرض تماميت و پذيرش اين نقل و مفاد آن آيه شامل‌اش مي‌شد و منتظر نزول آيه نمي‌ماند بلكه مي‌گفت من از مصاديق آيه هستم.

 

راز وحدت امام در هر عصر

با تأمل در آيه استفاده مي‌شود همانطور كه خدا واحد است و اين وحدت بالاصاله از آن خداست، خليفه و امام نيز بالتبع واحد و يگانه است؛ يعني همان طور كه جامعه به وليّ نياز دارد بايد اين سرپرست و امام در هر عصري واحد باشد، زيرا دو رهبر كه هريك برنامه خاص خود را دارند در يك زمان و يك سرزمين نمي‌توانند جامعه را اصلاح كنند و هرج و مرج پيش مي‌آيد. پس بايد يكي امام و غير او مأموم باشد.

لزوم نياز جامعه به رهبر و اداره امور جامعه به وسيله وي در عصري كه امام معصوم عليه‌السلام در غيبت به سر مي‌برد ايجاب مي‌كند كه كسي اداره امور جامعه و سرپرستي جامعه را به عهده بگيرد. چنانچه حضرت علي«ع» فرمود: «انه لا باللناس من امير برّ او ماجرٍ يعمل في امرته المؤمن و يتمنع فيها الكافر…»(11) مردمان را ناچار بايد اميري باشد خواه نيكوكار و خواه بدكار تا در آن حكومت مؤمن به كار آخرت بپردازد و كافر از دنيا بهره‌مند گردد و خداوند مرگ مردمان را به هنگام برساند و غنيمت به كمك آن امير گرد آيد و به مدد او با دشمن نبرد شود و راه‌ها امنيت يابد و حق ناتوان از توانا دريافت شود تا نيكوكار آسايش يابد و از بدكار در امان باشد.

بر اين اساس است كه در جامعه اسلامي ايران، رهبري جامعه برعهده ولي فقيه يعني مجتهد عادل زمان‌شناس و مدير و مدبر نهاده شده است تا كشتي جامعه را با صلاح و سداد به ساحل نجات رسانده و آن را از طوفان‌هاي قدرت‌ها و مستكبران برهاند.

 

نتيجه‌گيري

براساس مطالب گفته شده استنتاج مي‌شود كه يكي از نيازهاي دروني انسان براي اداره امور جامعه و برقراري نظم و امنيت در آن و استیفای حقوق مظلومان از ظالمان و زمينه‌سازي براي رشد و تكامل جامعه نياز به ولي و رهبر است تا با شناسايي استعدادها و ظرفيت‌هاي موجود در فرد و جامعه، آن استعدادها را با برنامه‌ريزي و مديريت صحيح شكوفا كرده و ظرفيت‌ها را به فعليت برساند و اين ولايت اولاً بالذّات از آن خداي سبحان است و بالتّبع از آن پيامبر و امامان معصوم«ع» و در غيبت امام معصوم«ع» برعهده فقيه عادل،‌ مدير و مدبر و واجد شرايط است كه قرآن و روايات و عقل بر‌آن گواهي مي‌دهد.

 

 

 سوتیترها:

*تطبيق آيه ولایت  بر يازده امام دیگر، تنها به كمك روايات انجام مي‌گيرد وگرنه آيه چنين دلالتي ندارد كه هر كس در هر عصري در نماز زكات دهد وليِّ مردم است. براي همين است خليفه دوم گفت: به خدا قسم من چهل بار در حال ركوع انگشتر دادم ولي آيه‌اي كه درباره علي«ع» نازل شد درباره من نازل نشده است!

* همانطور كه خدا واحد است و اين وحدت بالاصاله از آن خداست، خليفه و امام نيز بالتبع واحد و يگانه است… زيرا دو رهبر كه هريك برنامه خاص خود را دارند در يك زمان و يك سرزمين نمي‌توانند جامعه را اصلاح كنند و هرج و مرج پيش مي‌آيد. پس بايد يكي امام و غير او مأموم باشد.

 

 

 

پي‌نوشت‌ها:

1ـ مزلو ابراهام، انگيزش و شخصيت ترجمه احمد رضواني.

2ـ طه، 50.

3ـ شوري، 9.

4ـ مائده، 55.

5ـ كشف الغمه، ج 1، ص 146ـ167، بحارالانوار، ج 35، 194ـ195.

6ـ الميزان، ج 6، ص 23.

 7ـ تفسير عياشي، ج 1، ص 357.

8ـ همان، ج 1، ص 357ـ358.

9ـ توبه، 71.

10ـ امالي صدوق، ص 108.

11ـ نهج‌البلاغه، خطبه 40.