حجت الاسلام والمسلمين جواد محدثي
زمان، عقيم بود
و زمين، كويري خشك و بخيل از روياندن.
خدا خواست تا
چشمهاي هميشه جاري و خورشيدي هماره تابان بيافريند تا بشريت، كام جان را سيراب و
رواق دل را روشن سازد.
…«علي» را
آفريد.
و او را خانهزاد
خويش ساخت و خورشيد وجودش از كعبه بر همة جهان تابيد و انفجاري از «فجر انسانيت» و
خير و بركت پديد آورد.
علي«ع»، انسان
ايدهآل مكتب بود،
مدل چگونه زيستن
و چگونه بودن و معيار حق و الگوي همة خوبيها و سرمشق همة پاكيها.
يادش شورانگيز،
نامش الهامبخش، زندگيش اسوه، سيرهاش معيار، و غديرش، «راه روشن در نگاه روز»
است.
در كجاي تاريخ،
پيشوايي به «جامعيت» او ميتوان يافت؟
كدام درياي ژرف،
چون علي«ع» در يك «غدير» گنجيد؟
كدام نسخه جز
علي«ع» منحصر به فرد و بيبديل است؟
كدام كتاب جز
علي«ع»، بينياز از شرح و تفصيل است؟
كدام دفتر جز
ولايت، ديباچهاي خدارنگ دارد؟
و كدام ديوان،
جز علي«ع» سرودة خداست؟
***
امام علي«ع»، يك
كهكشان عظمت و صداقت و عبوديت است.
عصارة هستي،
خلاصة وجود، جامع اضداد، مجمع فضيلتها و گنجينة ارزشهاست.
آيا اين همه كافي
نيست كه نگاهي دو باره و صد باره به علي«ع» داشته باشيم و به فضايلش، ابعاد الگويياش،
غدير انسانسازش، حكومت عدلگسترش، شكوه بندگياش و عظمت امامت و پيشوايياش؟!
دلها در برابر
عظمت خورشيدگون اين نخبه كمال به خشوع ايستادهاند.
شكوه ماندگاري
كه در وجود صاحب ذوالفقار متجلي است، چشمها را خيره كرده است.
اگر تا پايان
تاريخ و تا سپيدهدم قيامت هم جن و انس، دم از علي«ع» و ولاي او بزنند و سر بر
آستان بلندش نهند و جرعه جرعه از كوثر وجودش و غدير كرامتش نوشند، شايسته و زيبنده
است، زیرا زمان به گواهي آن جادوانه مرد ايستاده و زمين، ميراثدار فضايل اوست.
غديرعلي«ع» هم چشمهاي
لبريز از «آب حيات» و دريايي مواج از كرامتهاست.
***
ما در پي الگوي
انسانيتيم.
سرمشقي براي
انسانها و ارزشها،
كسي كه در پي
تماشاي «سيماي مكتب» است، زندگي او را مرور ميكند.
كسي كه دنبال
«الگوي حيات طيبه» است، سيرة مولا را مبناي عمل قرار ميدهد.
كسي كه خدا را ميجويد،
از علي«ع» به خدا ميرسد و به قول شهريار:
«به علي شناختم
من بخدا قسم خدا را»
او سرآمد سالكان
و قروة عارفان و فروغ راهجويان است.
در وجود و سجود،
در قيام و قعود، در غيب و شهود، در هر چه هست و هر چه بود، او «معيار» است.
جلوهگاه كمالش
نه يك «غدير»، بلكه «درياهاي هفتگانه» است.
اوست كه خاك را
به افلاك رسانده و عرش و فرش را به هم گره زده و «خلق» را با «خالق» آشتي داده و
بشريت را در كلاس بندگي نشانده است.
كدام «بنده» است
كه در «عبوديت خدا»، شاگرد مكتب علي«ع» نباشد؟
باري… «خط
خدا» را سرمشق، علي است!
هر كه با سيرة
او همسان و همسوست، «علوي» است.
هر دلي خانة
محبت اوست.
جاني كه سرمست
«شراب ولا» نيست، تهمت «بودن» است.
اگر آينه گرديم،
در قاب دلمان جز سيماي علي«ع» نمييابيم.
و اگر ما عشق
شويم، جز عشق و محبت او را ارزندۀ مهرورزي نميشناسيم.
آيا اين همه
كافي نيست كه كلاس «عليشناسي» بگشاييم و خاضعانه در اين مكتب و مدرسه، شاگردي
كنيم؟!
***
«راه علي» چيست؟
راه او راه
زندگي در بستر «طاعت خدا» و «كمال بنده» است.
آن پيشواي
معصوم، تجربههاي بلند يك زندگي خدايي را در قالب خطبهها، نامهها و كلمات قصار
به رهپويان سعادت هديه كرده است.
«نهجالبلاغه»
مجموعهاي نغز و حكمتآميز از همين رهنمودهاست.
غدير هميشه
جوشان ولايت، سيرابكنندة جانهاي معرفتجويان است.
دريغ بر كام
تشنه اگر از زمزم زلال «عليشناسي» سيراب نشود!
افسوس بر آن كه
بر كرانة چشمهسار «ولايت» ننشيند و دامن مهر و ولاء در اين دريا نشويد.
دردا كه بشريت،
علي را نشناسد و درك نكند!
آن كه علي«ع» را
بشناسد، شيفتهاش خواهد شد.
عليشناسان نميتوانند
او را دوست نداشته باشند و در پي او گام برندارند. معرفت، عشق و محبت ميآورد و
عشق نيز آدمی را به سنخيت و همساني در بينش و گرايش و روش ميكشاند.
اين است كه به
«غدير» اهميت ميدهيم و به آن محتاجيم.
***
چرا غدير؟
غدير، كاشتن بذر
ولايت در جانها و نشان دادن خورشيد به گرفتاران در ظلمتهاست. پيامبر خدا«ص» آرزو
داشت كه شور عليدوستي و شرارة عشق مولا در كانون همة دلها افروخته گردد، زیرا
«علي»، تنها «عليِ» مسلمانان نيست، بلكه «بوتراب»، پيشواي همة بشريت است و به پاكي
و ارزش و انسان و حق و عدالت تعلق دارد.
علي، علي تاريخ
است
و اسوة همة
انسانها و الگوي همة شيفتگان صداقت و راستي.
اگر پيامبر خدا
در غديرخم مهمترين ركن سياسي اجتماعي دين، يعني «ولايت» را براي مسلمين مطرح كرد،
براي آن بود كه جريان رهبري امت از آغاز در دست پاكترين و شايستهترين افراد قرار
گيرد و آب زلال حق در بستر تاريخ و زمان و در توالي نسلها و انديشهها آلوده
نگردد تا دشمنان نتوانند از آب گلآلود ماهي مراد خويش را بگيرند.
غدير روز تكميل
دين و اتمام نعمت و عيد هواداران حق و وفاداران به پيامبر است.
غدير عيد عدالت
و رهبري، عيد انسانيت و كمالطلبي، عيد شعلهافروزي در انديشهها و اميدآفريني در
دلهاست.
غدير تداوم
«رسالت محمد» در «ولايت علي» است.
***
اگر «فرهنگ
غدير» و «نظام ولايت» در جامعه و امتي حاكم و نقشآفرين باشد، در جامعه سه وحدت
ايجاد ميكند:
وحدت عقيده،
وحدت جهت، وحدت قوا.
امامت نظامبخش
جامعه است.
امام نگهبان
اسلام از تحريفها و حافظ مسلمانان از گمراهي و تفرقه است.
امام ضمانت
اجراي احكام قرآن است، قطب كنترلكنندة حركات اجتماع است، مشعل هدايت در شبهاي
تيره است، فروغ يقينافروز در پيچ و خمهاي شك و اضطراب است.
امام
تدبيركننده، چارهانديش، بدعتزدا و هدايتبخش است. نيروهاي مفيد و سازنده و خالص
را جذب و نيروهاي نامطلوب و مخرّب و ناهمساز با حركت مطلوب و جهت الهي را دفع ميكند.
اينها همه از آثار و بركات «غدير» و «تفكر غديري» و «زندگي ولايي» و «سياست علوي»
است.
جامعة دور از
رهبري معصوم، دچار تشتت و تفرقه و حيرت و ضلالت ميشود.
امت بي امام، در
راهي بي صلابت راه ميجويد و مثل شب بيچراغ، رمة بيچوپان و كشتي بي ناخداست.
آنكه در مسلماني
خويش «امام» نداشته باشد، به بيراهه ميافتد و حركت بيبصيرت، دوري روزافزون از
مقصد را به دنبال دارد.
***
غدير يعني
تماميت دين
امروز هم غدير
علوي، چشمهاي لبريز از «آب حيات» است و دريايي موّاج از ولايت. دلها تنها از اين
درياست كه سيراب ميشوند.
اين كه همواره
دم از غدير ميزنيم از آن روست که به دام تفكرات سست و مسلكهاي بيپايه و برنامههاي
ناقص و ناتمام نيفتيم و در كوير حيرت و هامون ضلالت سرگردان نمانيم.
امتي كه پاسدار
غدير باشد، عاشوراهاي مظلوميت و كربلاهاي خون و شهادت را شاهد نخواهد بود و ولايت،
در محاق غربت و تنهايي نخواهد ماند.
اينك ماييم و
غدير كه مرامنامة مكتب ما، محور وحدت ما، چراغ راه و راه زندگي ماست.
آري… آري…
حرف و پيغام «غدير» اين است:
آب از سرچشمه
بايد خورد
ميوه را از شاخه
بايد چيد
چهره را بيپرده
بايد ديد…
سوتیترها:
1.
امام علي«ع»، يك كهكشان عظمت و صداقت و عبوديت
است. عصارة هستي، خلاصة وجود، جامع اضداد، مجمع فضيلتها و گنجينة ارزشهاست.آيا اين
همه كافي نيست كه نگاهي دو باره و صد باره به علي«ع» داشته باشيم و به فضايلش، ابعاد
الگويياش، غدير انسانسازش، حكومت عدلگسترش، شكوه بندگياش و عظمت امامت و پيشوايياش؟!
2.
اگر پيامبر خدا در غديرخم مهمترين ركن سياسي
اجتماعي دين، يعني «ولايت» را براي مسلمين مطرح كرد، براي آن بود كه جريان رهبري امت
از آغاز در دست پاكترين و شايستهترين افراد قرار گيرد و آب زلال حق در بستر تاريخ
و زمان و در توالي نسلها و انديشهها آلوده نگردد تا دشمنان نتوانند از آب گلآلود
ماهي مراد خويش را بگيرند.