حجت الاسلام والمسلمین محسن غرويان
مقدمه
يكي از معارف مسلم و مشهور مكتب تشيع،
مسئلة توسل به اولياء الهي و معصومين«ع» و بزرگان دين، براي رفع مشكلات و برآورده
شدن حاجات مشروع است. از سويي معاندين و مخالفين فرهنگ تشيع همواره در طول تاريخ،
مسئلة توسل را مشوّه جلوه داده و عقيده به آن را به منزلة شرك به خداوند قلمداد
كرده و از اين طريق تشيع را به نسبتهاي ناروايي متهم ساختهاند. در عصر ما
وهابيون ـ كه بحق آلت دست استعمار و استكبار جهاني هستند ـ بيش از ديگران به اين
نسبتهاي ناروا و تهمتهاي بيجا دامن ميزنند.
ابن تيميه (متوفاي 728 ق) كه پايهگذار
وهابيت است، توسل به پيامبر«ص» و طلب حاجت از حضرتش را شرك نسبت به خداوند و آزار
و اذيت خود پيامبر«ص» ميپندارد و زيارت قبر معصومين«ع» و تضرّع و استغاثه در
بارگاه آنان را بتپرستي ميشمارد(1) . وي توسل را به معني ندا كردن
شخص معدوم و آن را عملي حرام ميداند.
محمدبن عبدالوهاب (115ـ1206 ق) نيز كه از
رهبران فرق وهابيت است، ميگويد: «خطاب كردن شخص معدوم قبيح است، زیرا مرده هرگز
توانايي پاسخگويي ندارد».(2)
ما معتقديم كه همة اين نارواگوييها
ناشي از عدم درك صحيح آنان از مسئلة توسل در مكتب تشيع است و البته اين مطلب را
نيز نفي نميكنيم كه وهابيت معاصر به خاطر اغراض پليد استعماري، عالماً و عامداً
سعي در تحريف معارف شيعي دارد، گرچه رهبران وهابيت خود ميدانند كه حقيقت اين
معارف، خلاف پندارهاي باطل آنان است. ما در اين مقاله برآنيم كه به اختصار اشارتي
به فلسفة توسل داشته باشيم و اين مسئله را از ديدگاه عقل و نقل بررسي كنيم:
معناي لغوي توسل
توسل در لغت به معناي تقرّب به غير از
طريق ابزار، عمل يا شخص ديگر است. «وَسّلَ» نيز به همين معنا به كار ميرود. در
المنجد آمده است: «وسَّل و توسَّل الي الله بعملٍ او وسيلة:
عَمِلَ عملاً تقرّبَ به اليه تعالي». و وسيله به معناي چيزي است كه با آن، اين
تقرّب حاصل ميشود: «الوسيلة: ما يُتقرَّبُ به الي الغير». توسل به
معناي تضرّع، استجداء [استعطاء]، التماس، استرحام، استدعا، و تذرُّع، نيز آمده است.(3)
معناي اصطلاحي توسل
توسل به معناي مصطلح در فرهنگ شيعي را ميتوان
به صورت زير تعريف كرد:
توسل عبارت است از خواستن حقيقي از حقيقت
وجود انسانهايي برگزيده و كامل براي وساطت در امر خيري مربوط به دنيا يا آخرت.
از اين تعريف چندين مطلب به دست ميآيد:
الف) بديهي است كه توسل صرفاً لقلقه زبان
نيست، بلكه خواستني حقيقي است.
ب) روشن است كه ما در توسل هرگز از قبر
يا بدن فيزيكي و جسم پيامبر يا امام و… چيزي طلب نميكنيم، بله از حقيقت وجودي
آنان كه به عقيده ما نفس نبوي و يا وَلَوي آنان است، استمداد ميطلبیم.
ج) متوسلٌبه ميبايست نسبت به متوسل از
كمال و مرتبت وجودي بيشتر و بالاتري برخوردار باشد، زیرا وساطت جز در اين صورت كه
واسطه، فوق متوسل و دون متوسلاليه باشد، معنا ندارد.
د) توسل ميبايست در امر خير يعني امري
كه منافاتي با نظام احسن الهي ندارد، باشد.
ه) موضوع توسل ميتواند امر خير دنيوي
و يا اخروي باشد.
و) ظرف توسل دنياست، به خلاف شفاعتِ
مصطلح كه ظرف آن، جهان آخرت است.
برخي شفاعت به معناي عام و لغوي آن را در
تعريف توسل آورده و چنين گفتهاند:
الاستغاثةُ
بالنبي«ص» و بإخوانه النبيين و المرسلين و بالأولياء و الصالحين، هي عبارةٌ عن
سؤال الشفاعة منهم لقضاء الحوائج و دفع النوائب و
تفريح الكروب.(4)
روشن است كه شفاعت در تعريف فوق به معناي
وساطت است و نه به معناي شفاعت مصطلح كه ظرف تحقق آن قيامت است.
توسل، نوعي شفاعت در دنيا
معناي اصطلاحي شفاعت، واسطه شدن شخص در
قيامت براي بهرهمندي ديگران از فيض و رحمت الهي است.(5) با توجه به
اين معنا ميتوان گفت كه اگر اينگونه وساطت در همين جهان نيز واقع شود، نوعي
شفاعت محسوب ميشود و طلب كردن اينگونه وساطت نيز نوعي شفاعتخواهي است. در فرهنگ
اسلامي ما از اين مسئله تحت عنوان توسل ياد شده است.
بنابراين ميتوان گفت توسل عبارت است از
خواستن و تقاضا كردن از شخصي در دنيا براي وساطت در حصول نعمت و سعادت و يا رفع
نقمت و شقاوت دنيوي يا اخروي كه جامع اين دو، همان معناي خير است و خير امري است
كه هماهنگ با نظام احسن الهي باشد. از همين رو شرور نميتوانند متعلق نذر و امثال
آن و نيز موضوع توسل باشند، چون در قلمرو ارادة الهي و خواست وسائط قرار نميگيرند.
نکته قابل تذكر آن كه توسل هرگز به معناي طلب
وساطت تكويني نيست، يعني در توسل، شخص واسطه، خود در سلسله علل تكويني مطلوب واقع نمیشود
و آن را به وجود نمیآورد، بلكه تنها به اين معناست كه او نيز دعا میكند و از خدا
میخواهد كه حاجت و نياز شخص متوسل برآورده شود، به بيان ديگر از خداوند میخواهد
كه دعاهاي شخص متوسل، مستجاب شوند.(6)
حاجت باید مشروع يعني موافق با نظام
اسباب و مسببات باشد تا در راستاي اراده متوسلٌبه مثل نفوس انبياء اولياء الهي و
متوسلٌاليه يعني خداوند قرار گيرد. سرّ اين كه برخي توسلات و دعاهاي ما اجابت
نميشوند همين است كه با نظام كلي هستي كه نظام احسن است، سازگار نيستند.
شكي نيست كه شرط مؤثر بودن توسلات اين
است كه افرادي كه براي وساطت مورد توسل قرار ميگيرند، افرادي شايسته و برگزيدگاني
وارسته باشند كه درخواستشان در پيشگاه الهي مقبول افتد و به اصطلاح «مستجاب
الدعوه» باشند. اينان كساني هستند كه اراده و مشيت آنها فاني و مندك در ارادة الهي
و مطابق نظام الهي است. هر موجودي كه در مقايسه با شخص متوسل، قرب بيشتري نسبت به
خداوند داشته باشد، نبوتاً ميتواند مورد توسل قرار گيرد.(7) اما
اثباتاً مصداق روشن و متيقن متوسلٌبه، معصومين عليهمالسلام هستند كه از طريق
روايات به ما معرفي شدهاند.
آيات قرآن در زمينة دعا و توسل
چنان كه گفتيم توسل به معني طلب دعا و جوهر
توسلات همان دعاست. اينك بايد ديد آيا از ديدگاه قرآن اصل دعا و درخواست از مسببالاسباب
يعني خداوند تعالي امري مقبول و منطقي است؟
قرآن كريم نمونههاي متعدد از اينگونه
توسلات و درخواستها را نقل كرده است كه به بعضي از آنها اشاره ميكنيم:
برخي از آيات در بارة حضرت ابراهيم«ع»
است كه براي اهل مكه از خداوند درخواست نعمت ميكند. روشن است كه وقتي دعاي حضرت
ابراهيم«ع» در حق اهل مكه است و نه در حق خود، مفهوم توسل و وساطت در دعا و طلب، بخوبي
صادق است، گرچه دعا براي خود، مصداق توسل مصطلح نيست، دعاي حضرت ابراهيم«ع» چنين
است:
1ـ و إذا قال إبراهيم رب اجعل هذا بلداً
امناً وارزق أهله من الثمرات من امن منهم بالله و اليوم الاخر…(8)
و آن هنگام كه ابراهيم به درگاه الهي
عرضه داشت: اي پروردگار من، تو خود اين سرزمين را در امنيت و آسايش گير و اهل آن
را از ثمرات و نعمتهاي خويش بهرهمند ساز، آنها كه به خدا و روز رستاخيز ايمان
آوردهاند… .
2ـ ربنا وابعث فيهم رسولاً منهم يتلوا
عليهم اياتك و يعلمهم الكتاب و الحكمة و يزكيهم.(9)
پروردگارا، در بين اين قوم فرستادهاي از
ميان خودشان برگزين كه آيات تو را بر آنها تلاوت نمايد و آنان را كتاب و حكمت
آموزد و از پليديها پاكشان سازد.(10)
در بعضي از آيات، حضرت ابراهيم«ع» براي
خود، پدر و مادر خويش و ديگر مؤمنين از خداوند طلب آمرزش و مغفرت مينمايد:
ربنا اغفرلي و لوالدي و للمؤمنين يوم
يقوم الحساب.(11)
پروردگارا، رحمت و مغفرت خويش را در روز
حسابرسي اعمال، نصيب من و والدينم و ديگر اهل ايمان بفرما.
حضرت موسي«ع» نيز به پيشگاه خدا عرضه ميدارد:
رب اغفرلي و لأخي و أدخلنا في رحمتك و
أنت ارحم الراحمين.(12)
اي پروردگار من، من و برادرم (هارون) را
مورد مغفرت و آمرزش خويش قرار ده و ما را در رحمت خويش داخل گردان، همانا تو
مهربانترين مهرباناني.
بنابراين دعاي حضرت ابراهيم و حضرت موسي
عليهما السلام براي ديگران ـ چنان كه گفتيم ـ مصداق توسل است.
فرشتگان؛ وسيله تقرب
ملائكه الهي از آن حيث كه از سعه و مرتب
وجودي بالا و والايي برخوردارند، ميتوانند به عنوان متوسلٌبه براي ديگران، اسباب
تقرب و وسيله مغفرت باشند و لذا براساس آيات قرآن كريم ملائكه الهي در حق مؤمنين
دعا و از پيشگاه خداوند براي آنان طلب آمرزش ميكنند:
…ربنا وسعت كل شيءٍ رحمةً و
علماً، فاغفر للذين تابوا و اتبعوا سبيلك و قهم عذاب الجحيم* ربنا و أدخلهم جنات
عدنٍ وعدتهم و من صلح من آبائهم و أزواجهم و ذرياتهم إنك أنت العزيز الحكيم* و قهم
السيئات، و من تق السيئات يومئذٍ فقد رحمته، و ذلك هو الفوز العظيم.(13)
ملائكه الهي عرضه ميدارند: پروردگارا،
علم و رحمت تو همه چيز را فراگرفته است، پس آنان را كه توبه كرده و راه تو را پيش
گرفتهاند، بيامرز و از عذاب دوزخ رهايشان ساز، بار الها آنها را در بهشت عدن (و
برين) كه وعدهشان دادهاي، همراه با پدران و مادران و همسران و فرزندانشان كه
صالحند داخل گردان كه براستي تويي خداوند مقتدر حكيم و مؤمنان را (به لطف و عنايت
خود) از ارتكاب اعمال زشت مصون دار كه هر كس را از زشتكاري محفوظ داري، او را مورد
عنايت و رحمت خود قراردادهاي و اين است كه براستي رستگاري و فيروزي به شمار ميرود.
در مواردي خداوند به پيامبر«ص» خطاب ميكند
كه در مورد زنان و مردان با ايمان و پيروان خويش، عفو و گذشت داشته باشد و براي
آنان طلب آمرزش نمايد. مدلول الزامي اين امر اين است كه ديگران نيز از پيامبر«ص»
طلب وساطت نمايند و به ايشان متوسل شوند تا تقرب بيشتري به خداوند پيدا كنند:
1ـ … فاعف عنهم و استغفر لهم… .(14)
(اي پيامبر ما) از خطاهاي مردم درگذر و
براي آنها طلب آمرزش كن.
2ـ واستغفر لهم الله، انالله غفور رحيم.(15)
براي مؤمنان از خداوند طلب مغفرت كن كه براستي
خداوند بخشنده و مهربان است.
3ـ واستغفر لهن الله ان الله غفور رحيم.(16)
براي زنان مؤمن از درگاه الهي طلب آمرزش
نما كه براستي خداوند بخشنده و مهربان است.
آنچه در تمامي آيات گذشته به آن اشاره شد،
واسطه شدن انساني شايسته و برگزيده در بارگاه خداوند و درخواست و تقاضاي او در حق
خود و ديگران در همين دنياست كه اگر در حق خود و بطور مستقيم باشد مصداق توسل
مصطلح نيست و اگر در حق ديگران باشد مصداق توسل است. نكته قابل توجه اين است كه
اگر انسان از طريق حقيقت يك عمل شايسته مثل نماز، به خداوند توسل پيدا كند، در اين
صورت گرچه توسل مصطلح اطلاق نميشود، اما ميتوان اين عمل را وسيله متوسلٌبه و
شخص مصلي را متوسل و خداوند را متوسلٌاليه ناميد.
ابتغاء وسيله
در دو آيه از آيات قرآن مسئلة ابتغاء
وسيله يعني جستجو و گزينش راه و وسيله براي قرب به پروردگار مطرح شده است. در آية
57 سورة اسراء ميخوانيم:
اولئك الذين يدعون يبتغون الي ربهم
الوسيله.
معبودهايي غير از خداوند (مثل مسيح و
فرشتگان)، خود، خدا را ميخواهند و براي تقرب به او وسيلهاي ميجويند.
در آية ديگر به مؤمنين دستور داده شده
است كه براي تقرب به خداوند وسيلهای را اتخاذ كنند و تقواي حقيقي جز از راه اتخاذ
وسيله (توسل) نخواهد بود:
يا ايها الذين امنوا اتقوا الله وابتغوا
اليه الوسيله.(17)
اي كساني كه ايمان آوردهايد، تقواي خدا
پيشه و براي خويش در نزد او وسيله و راهی جستجو كنيد.
ممكن است منظور از كلمه وسيله در آيه
مذكور، مطلق اعمال صالح باشد كه وسيلة تقرب اليالله است. براساس آنچه از بعضي
روايات به دست ميآيد مراد از آن، مقام خاصي است كه به پيامبراسلام«ص» از طرف
خداوند عطا شده است و بنا بر تعدادي ديگر از روايات، ائمه معصومين«ع» خود تصريح
فرمودهاند كه: به خدا سوگند مراد از وسيله در اين آيه، ما چهارده معصوم هستيم.(18)
در آيه ديگری خداوند، عدم توسل به انسانهاي
برگزيدهاي چون پيامبر«ص» را نشانة استكبار و خودبزرگبيني ميداند و در مورد
منافقين ميفرمايد:
و إذا قيل لهم تعالوا يستغفر لكم رسولالله
لووا رؤسهم و رأيتهم يصدون و هم مستكبرون.(19)
و آن هنگام كه به آنها (منافقين) گفته
شود به نزد رسول خدا آييد تا از درگاه خداوند برايتان طلب مغفرت نمايد، سرميپيچند
و ميبيني كه از روي تكبر و نخوت روي برميتابند.
بنابراين در خود آيات قرآن كريم نيز به
توسل و واسطهطلبي در پيشگاه خداوند امر شده است.
توسل مجازي و حقيقي
حقيقت توسل همان خواست قلبي و كشش دروني
متوسل نسبت به متوسلٌبه براي قرب متوسلٌاليه يعني خداوند است و اين همه در محور حقيقت
است، نه مجاز. خواست و ميل قلبي حقيقي، امري جداي از حقيقت وجودي شخص متوسل نيست و
لذا توسل به معناي هماهنگ ساختن حقيقت وجودي انسان و تحول جوهر و ذات فرد در
راستاي حقيقت وجود ذوات مقدسة اولياء الهي است كه حقيقت اين ذوات نيز به نوبه خود
جلوهاي از مقام حق محض و كمال مطلق است.
وقتي روح شخص متوسل، از ارواح انبياء و
اولياء معصوم«ع» رنگ ميگيرد، در حقيقت مصطبغ به صبغةالله
ميشود و اين يك امر حقيقي است كه آثاری حقيقي نیز به دنبال دارد. توسل حقيقتاً از
مقوله تلفظ نيست گرچه از ناحيه اولياء دين، الفاظ توسل و دعا نيز مأثور است. آنان،
هم حقيقت توسل و هم الفاظ حاكي از حقيقت آن را تعليم دادهاند. اگر ما تنها به
تلفظ بسنده كنيم، هرگز نباید توقع آثار توسل را داشته باشيم و علت اينكه بسياري از
دعاها و توسلات ما مستجاب نيست همين است. سرّ عدم استجابت دعا و توسل اين است كه
مقصود و مطلوب ما در منظومه نظام احسن هستي نميگنجد و خير نيست و يا مقتضي آن كه
همان انقلاب و تحول جوهري در درون ماست، موجود نیست.
توسل و تقويت روح بندگي
از آثار باارزش و اخلاقيِ توسل، ايجاد و
تقويت روح بندگي و خضوع در انسان است. تأثير توسل در اين جهت از خود دعا نيز بيشتر
است، زیرا دعا و دست نياز به سوي بينياز بيانباز بلند کردن، گرچه از جلوههاي
بارز و نمودهاي روشن خضوع و بندگي در برابر پروردگار است و انسان را از اوج غرور و
نخوت و خودبزرگبيني به زير ميكشد و خاضع و فروتن ميسازد، با اين حال در دعا و
راز و نياز مستقيم با خدا، گويي انسان خود را لايق و شايستة چنين مكاملة رودرروي و
مستقيمی ديده و آنگاه لب به سخن گشوده است، اما هنگامي كه انسان براي تشرف به
بارگاه كبريايي و ملكوتي پروردگار، برگزيدهاي را به وساطت ميخواند و او را از آن
جهت كه مقام و منزلت والاتري در نزد خداوند دارد، شفيع خويش ميگيرد، گويي خود را
كمتر از آن ميبيند كه مستقيماً در برابر ذات پاك ربوبي بايستد و با او راز گويد و
حاجت خويش را از وي طلب كند و اين، اوج خضوع و خشوع و عبوديت عبد در برابر معبود
است.
ما اگر در توسل سر بر آستان پيامبر و
معصومين«ع» ميسائيم از آن جهت است كه آنان را بندگان صالح در بارگاه كبريايي حق
«جل و علا» يافتهايم و خود نيز از آن جهت كه لياقت و شايستگي لازم براي حضور در
محضر ربوبي را در خويش نمييابيم، در برابر ذوات مطهر و مقدس اين بندگان صالح، سر
تسليم و تعظيم فرود ميآوريم، زیرا براساس قياس مساوات باور داریم که عبدالعبد
عبدٌ. اگر كسي بندگي بنده خدا را گردن نهد، در حقيقت و نهايتاً بندگي خداي را
پذيرفته است.
استكبار مانع توسل
جوهر توسل، عبوديت و خضوع است. شخص متوسل
كسي است كه براي خضوع و خشوع در برابر خداوند حاضر است در برابر بندهاي از بندگان
الهي تضرع و زاري و از او طلب دعا كند و بدين وسيله خود را در آستان حق، حقير و
ذليل و خاضع سازد تا شايد همين تحول و انقلاب دروني، سبب پيدايش سنخيت با كمال
مطلق شود و اسباب تقرب را فراهم آورد. پيداست اگر شخصي روحية استكباري داشته و عجب
و غرور و خود بزرگبيني در جان او رسوخ كرده باشد، حاضر به توسل نميشود. كساني كه
در برابر خداوند گردنفرازي میکنند، به طريق اولي در برابر انبياء و معصومين«ع»
نيز سر تعظيم فرود نخواهند آورد و اهل توسل نیستند. كسي كه در برابر معصومين و
انسانهاي كامل كه عبد خدايند حاضر به خضوع نيست، دير يا زود در برابر خداوند نيز
گردنفرازي خواهد كرد.
قرآن كريم در آية پنجم سوره منافقون به
وضوح بدين لطيفه اشاره فرموده است:
و اذا قيل لهم تعالوا يستغفر لكم رسولالله
لووا رؤسهم و رأيتهم يصدون و هم مستكبرون.
آن هنگام كه به آنان (منافقان) گفته ميشود
نزد رسول خدا آييد تا وی از درگاه الهي براي شما آمرزش طلب کند، سر ميپيچند و تو
خود (اي رسول) ميبيني كه از روي استكبار و نخوت روي برميتابند.
از اين آيه به دست ميآيد كه نقش و تأثير
توسل در اخلاق آدمي چگونه است. فرد و جامعة اهل توسل، هرگز اهل نفاق و استكبار نيستند.
در تجربههاي عيني نيز بخوبي ميبينيم افرادي كه اهل دعا و توسلاند بيش از سايرين
از روحيه تواضع و فروتني برخوردارند و به عكس، كساني كه در برابر خالق هستي زانو
نزدهاند، هرگز حاضر نيستند در برابر مخلوقات و بندگان صالح خداوندي تواضع و
فروتني به خرج دهند.
شبهه ای در باب توسل
با توجه به اينكه خداوند نسبت به همه
بندگان خويش با بياني عام و همگاني فرموده است كه همه ميتوانند دست نياز به درگاه
او دراز کنند و خود مستقيماً از او چيزي بخواهند،(20) آيا توسل به شخص
ديگر براي واسطه شدن در درگاه الهي با توحيد در استعانت و با توحيد در دعا ـ به
اين معنا كه تنها از خدا چيزي بخواهيم ـ منافات ندارد؟
پاسخ: بطوركلي ميگوييم
به هيچوجه اشكال و با توحيد در دعا نيز هيچگونه منافاتي ندارد زیرا:
اولاً: اين يك امر
عرفي است كه وقتي كسي بخواهد از شخص ديگري تقاضاي امر مهم و با ارزشي را بکند، در
پي آن برميآيد كه شخص سومي را كه رابطه نزديكتري با فرد مورد نظر دارد، بيابد و
او را واسطه قرار دهد، شايد كه مطلوب حاصل شود. لذا با توجه به اين كه انسانها از
نظر درجات و مراتب قرب الهي با يكديگر اختلاف دارند، افراد معمولي ميتوانند انسانهاي
والاتر و شايستهتر را در پيشگاه خداوند واسطه قرار دهند و از طريق آنان حاجت خود
را از خداوند طلب کنند. منظور از عرفيت اين امر آن است كه اتخاذ وسيله و واسطه،
ريشه در فطرت انسان دارد و لذا توسل به بزرگان و برگزيدگان الهي هماهنگ با فطرت
انسان است.
ثانياً: در خود قرآن
كريم آياتي وجود دارند كه در آنها به گروهي امر شده است كه بايد نزد پيغمبر«ص»
بیایند و از ايشان بخواهند كه برايشان طلب آمرزش و مغفرت نمايند و چون چنين
نكردند، مورد توبيخ قرار گرفتند. اين توبيخ حاكي از مقبوليت، مشروعيت و مطلوبيت
توسل در نزد خداوند است:
ولو أنهم إذ ظلموا أنفسهم جاءوك
فاستغفروا الله و استغفر لهم الرسول لوجدوا الله تواباً رحيماً.(21)
و اگر آن هنگام كه گروه منافقان با نفاق
و گناه بر خويش ستم كردند، از كردار خود توبه میکردند و نزد ميآمدند كه براي
آنها استغفار و از خدا طلب آمرزش کني، البته خداوند را توبهپذير و مهربان مييافتند.
چنانكه در مورد برادران حضرت يوسف«ع» در
قرآن كريم آمده است كه پس از انجام خطاها و اشتباهكاريها در حق حضرت يوسف«ع»،
نزد پدر خويش حضرت يعقوب«ع» آمدند و از او خواستند براي آنان از درگاه خداوند طلب
مغفرت کند. آن حضرت نيز درخواست آنان را رد نكرد و اين خود دليل توسل از سوي آن
حضرت است:
قالوا يا أبانا استغفرلنا ذنوبنا إنّا
كنّا خاطئين * قال سوف أستغفر لكم ربي إنه هو الغفور الرحيمُ.(22)
گفتند: اي پدر، براي ما از خداوند آمرزش
بخواه ، زيرا ما خطا كردهايم. گفت: بزودي از پيشگاه پروردگارم برايتان طلب مغفرت
خواهم کرد، خدايي كه آمرزنده و مهربان است.
ثالثاً: بايد دانست كه
توسل جستن و واسطه قرار دادن انسانهاي برگزيده و شايستهاي همچون انبيا و ائمه
و… وقتي با توحيد در دعا منافات پيدا ميكند كه بخواهيم آنان را در عرض خداوند
قرار دهیم و مستقلاً از آنان چيزي بخواهيم كه در اين صورت توسل به معناي شرك
ورزيدن به خدا و رقيب تراشيدن براي اوست، اما توسل جستن به ائمه عليهمالسلام هرگز
به اين معنا نيست كه آنها نيز در كنار خداوند، ربوبيت و تدبير امور و اجابت حوائج
مردم را مستقلاً به عهده داشته باشند، بلكه توسل، تنها به معناي واسطه قرار دادن
انسانهاي والاتري است كه در پيشگاه خداوند، مقام و منزلت بالاتري دارند و از قرب
بيشتري برخوردارند. در عين حال ميدانيم كه اينان خود از مصاديق بارز و كامل بنده
و عبد الهي هستند و بالاترين افتخارشان نيز رسيدن به مقام عبوديت خالص و محض براي
ذات پروردگار است. ما نيز از همين حيث عبوديت و بندگي است كه براي آنان مقام و
مرتبتي والا قائليم.
از اين روست كه در مقام ياري جستن از
پيشگاه حضرت بقيةالله الاعظم امام عصر«عج» خطاب به آن
بزرگوار ميگوييم: لقد توجهت اليك بحاجتي لعلمي ان لك عندالله شفاعة مقبولة و
مقاماً محموداً.
(اي پيشوا و سرور من) تنها به تو چشم
اميد دوختهام و تنها از تو طلب حاجت کردم، زيرا ميدانم شفاعت تو در نزد پروردگار
مقبول است و در بارگاه كبريايي او از مقام و ارجي عظيم و شايسته برخورداري.
در پايان زيارت جامعه نيز بر اين نكته
تأكيد ميشود كه اگر ائمه و پيشوايان دين، واسطه قرار داده میشوند و به آنان توسل
میجوئیم، صرفاً به اين خاطر است كه بندگاني شايسته و مقرب درگاه الهي هستند و لذا
ميتوانند در رفع گرفتاريها و برآوردن نيازها شفيع باشند.
در زيارت جامعه ميخوانيم:
اللهم اني لو وجدت شفعاء اقرب اليك من
محمدٍ«ص» و اهل بيته الاخيار الائمة الابرار
لجعلتهم شفعائي.(23)
خدايا براستي اگر شفيعاني نزديكتر به تو
از محمد«ص» و خاندان نيك او كه پيشوايان راستين و وارستهاند، مييافتم، هر آينه
آنها را به عنوان شفيع در آستان تو انتخاب ميکردم.
اراده معصومين«ع» فاني و مندكّ در اراده
و خواست خداوند است و به همين جهت به مقام والاي عبوديت نائل شدهاند و ميتوانند
واسطه و وسيلة قرب ديگران باشند.
بنابراين توسل نه از نظر عرف و فطرت مورد
خدشه است و نه از جهت قرآن و عقل، زیرا در خود آيات قرآن بر ضرورت توسل به بزرگان
و شايستگاني چون پيامبر«ص» تأكيد شده است و از نظر عقلي نيز واسطه قرار دادن آنان
هيچگونه منافاتي با توحيد و ابعاد مختلف آن ندارد.
پينوشتها
1ـ
نگاه كنيد به: وهابيگري، همايون همتي، تهران، سازمان تبليغات اسلامي، 1367، ص 72.
2ـ
نگاه كنيد به: نقدي بر انديشه وهابيان، تأليف سيدحسن موسوي قزويني، ترجمه حسن
طارمي، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1366، ص 67.
3ـ
المورد، قاموس عربي ـ انگليزي، الدكتور روحي البعليكي، بيروت، طبعة جديدة، 1990.
4ـ
الاسلام السعودي الممسوخ، الاستاذ السيد طالب الخرسان، مؤسسة
النشر الإسلامي، قم، 1409 ق، ص 35.
5ـ
نگاه كنيد به: مقالة شفاعت، از اين قلم در نورعلم، شماره 46.
6ـ
البته اين نكته معقول و مقبول است كه بگوييم خود توسل و دعا ميتواند در سلسلة علل
تكويني يك پديده قرار گيرد ولي اين سبب غير از اسباب عادي آن پديده خواهد بود.
7ـ
مؤلف «نقدي بر انديشة وهابيان» در ص 77 به نقل از صحيح بخاري مينويسد كه خليفة
دوم در هنگام قحطي و خشكسالي به عباس عموي پيامبر متوسل شد و حاجتش روا شد.
8ـ
سورة بقره(2): 126.
9ـ
سورة بقره(2): 129.
10ـ
از پيامبر اسلام«ص» نقل شده است كه فرمود: انا دعوة
ابراهيم. (من همان دعوت حضرت ابراهيم هستم).
11ـ
سورة ابراهيم(14): 41.
12ـ
سورة اعراف(7): 151.
13ـ
سورة مؤمن(40): 7ـ9.
14ـ
سورة آلعمران(3): 159.
15ـ
سورة نور(24):62.
16ـ
سورة ممتحنه(60): 12.
17ـ
سورة مائده(5): 35.
18ـ
به تفسير الميزان، ج 5، ص 333 مراجعه شود.
19ـ
سورة منافقون(63): 5.
20ـ
چنانكه در سورة بقره(2): 186 آمده: و اذا سألك عبادي عني فإني قريب اجيب دعوة الداع اذا دعان، فليستجيبوا لي و ليؤمنوا بي لعلهم يرشدون.
21ـ
سورة نساء(4): 64.
22ـ
سورة يوسف(12): 97ـ98.
23ـ
مفاتيحالجنان، حاج شيخ عباس قمي(ره)، زيارت جامعه.
سوتیترها:
1.
معاندين و مخالفين فرهنگ تشيع همواره در طول
تاريخ، مسئلة توسل را مشوّه جلوه داده و عقيده به آن را به منزلة شرك به خداوند قلمداد
كرده و از اين طريق تشيع را به نسبتهاي ناروايي متهم ساختهاند. در عصر ما وهابيون
بيش از ديگران به اين نسبتهاي ناروا و تهمتهاي بيجا دامن ميزنند.
2.
توسل عبارت است از خواستن و تقاضا كردن از
شخصي در دنيا براي وساطت در حصول نعمت و سعادت و يا رفع نقمت و شقاوت دنيوي يا اخروي
كه جامع اين دو، همان معناي خير است و خير امري است كه هماهنگ با نظام احسن الهي باشد.
از همين رو شرور نميتوانند متعلق نذر و امثال آن و نيز موضوع توسل باشند، چون در قلمرو
ارادة الهي و خواست وسائط قرار نميگيرند.
3.
اگر ما تنها به تلفظ بسنده كنيم، هرگز نباید
توقع آثار توسل را داشته باشيم و علت اينكه بسياري از دعاها و توسلات ما مستجاب نيست
همين است. سرّ عدم استجابت دعا و توسل اين است كه مقصود و مطلوب ما در منظومه نظام
احسن هستي نميگنجد و خير نيست و يا مقتضي آن كه همان انقلاب و تحول جوهري در درون
ماست، موجود نیست.
4.
جوهر توسل، عبوديت و خضوع است. شخص متوسل
كسي است كه براي خضوع و خشوع در برابر خداوند حاضر است در برابر بندهاي از بندگان
الهي تضرع و زاري و از او طلب دعا كند و بدين وسيله خود را در آستان حق، حقير و ذليل
و خاضع سازد تا شايد همين تحول و انقلاب دروني، سبب پيدايش سنخيت با كمال مطلق شود
و اسباب تقرب را فراهم آورد.