حسين رويوران
با آغاز موج بيداري اسلامي در شمال
افريقا و خاورميانه، تحول در ساختارهاي سياسي حاكم بر كشورهاي منطقه آغاز شد و
مردم بپاخاسته منطقه، با مبارزه برضد رژيمهاي استبدادي و وابسته و متحد و مؤتلف با
قدرتهاي سلطهگر غربي درصدد تغيير شرايط و حاكم كردن رژيمهاي منتخبي برآمدند كه
مستقل و مجري سياستهاي ملي باشند. رأي دادن اكثريت مردم به اسلامگرايان اخواني در
تونس، مصر و مغرب به عنوان نمايندگان مردم در حاكميت نشان ميدهد كه مردم، اين
مأموريت را انحصاراً به اسلامگرايان واگذار كردهاند.
آنچه در اين ميان اهميت ويژه دارد اين
است كه اسلامگرايان در آن کشورها تا قبل از آغاز بيداري اسلامي، صرفا به عنوان يك
جنبش مخالف و گاه زيرزميني فعاليت داشتند و همواره در چهارچوب فعاليت جنبشي و
استمرار آن افقهاي خود را ترسيم میكردند، اما اكنون كه در رأس ساختار نظام قرار
گرفتهاند، ناگزيرند نظام سياسيای را توليد كنند كه با خواست مردم هماهنگ باشد و
ويژگيهاي فكري و اسلامي آنان در آن تجلي پيدا كند.
واقعيت اين است كه تشكلهاي اسلامي سني
تا كنون خود را به صورت جنبشهاي دعوتي و گاه انقلابی تعريف كرده و به علت نااميدي
از به قدرت رسيدن، هيچ گاه درباره نظام آينده ايدهآل اسلامي خود نظريهپردازي
نكرده بودند. البته پيوستن جنبشهاي سني به قيام جوانان برضد رژيمهاي وابسته حاكم
در جريان موج بيداري اسلامي، مقدمه تحولات فكري را در اين جنبشها فراهم ساخت.
از زمان رحلت پيامبر اكرم«ص» تاكنون،
اختلاف اهل تشیع و تسنن بر نوع حكومت نبوده، بلكه بر مدار ويژگيهاي حاكم بوده است.
شيعه معتقد است كه حاكم بايد منصوب از سوي خداوند و معصوم باشد، در حالي كه
برادران اهل سنت به علت تبعيت از اصل غلبه، به قاعده «الملك لمن غلب»، اعتقاد داشتهاند
و همه حاكمان را كه با هر وسيلهای که به قدرت برسند، مصداق اوليالامر ميدانند
و تبعيت از آنها را حتي در صورت فسق و ظلم، لازم و ضروري ميشمارند.
شيعه معتقد است در زمان غيبت امام معصوم
بايد از افرادي در ابعاد عبادي بطور مطلق و حاكميتي در صورت وجود، تبعيت كرد كه
مجتهد جامعالشرايط و از عدالت و شجاعت برخوردار باشند، در حالي كه برادران اهل
سنت بدون قيد، حكام را قبول دارند و اين تفاوت مهم، شيعه را همواره به عنوان حزب
قيام و انقلاب عليه حكام فاقد اين شرايط معرفی کرده است، در حالي كه اهل سنت قائل
به حزب حاكم بودند و هيچگاه برپايه تفكرات ديني دست به قيام نزدند.
از همین روی، جنبش اخوانالمسلمين هيچگاه
خود را حزبي انقلابي كه درصدد براندازي نظام است، معرفي نكرده بود و همواره ميكوشيد
خود را در شرايط سياسي به دور از خشونت و براندازي تعريف كند. بر همين اساس آنها
در زمان ممنوعيت فعاليت احزاب ديني در دو دهه گذشته، يا تحت عناوين احزاب ديگر
وارد انتخاب شدند و یا گاه به صورت افراد مستقل به رقابت انتخاباتي پرداختند.
ايمن ظواهري رئيس فعلي القاعده در كتابي
تحت عنوان «دروي تلخ، شصت سال بر اخوان» به اين
مسئله ميپردازد و اخوان را يك جريان انحرافي ميداند كه حاضر نشده است براي
برپايي نظام اسلامي شيوههاي جهادي را در پيش گيرد. جالب اينجاست كه اخوان بهرغم
اينكه از سال 1954 وارد زندان وشكنجه و اعدام شدند، هيچگاه برضد نظام حاکم دست به
سلاح نبردند.
در سال 1970 با به قدرت رسيدن محمد
انورالسادات در مصر، عناصر اخوان در چهارچوب عفو عمومي از زندان آزاد شدند و در اولين فرصت با
سادات به عنوان اوليالامر بيعت كردند. اخوانيها همانند ديگر برادران اهل سنت كه
از تئوري غلبه تبعيت ميكنند، برپايه حديث شريف «من مات و لم تكن في رقبته بيعه
مات علي غير دين اسلام» به اين اقدام دست زدند. در سال 1981 سادات توسط
اسلامگرايان جهادي ترور شد و حكومت در اولين واكنش همه اسلامگرايان را بازداشت
كرد، ولي پس از مدتي معلوم شد كه جهاد اسلامي اين كار را انجام داده است و به همين
علت اخوانی ها از زندان آزاد شدند. آقاي عمر تلمساني مرشد وقت اخوان پس از آزادي
به كاخ عابدين (رياستجمهوري) رفت و با مبارك براساس سنتهاي قبلي بيعت كرد.
آنچه امروزه تحت عنوان بيداري اسلامي يا
بهار عربي ميگذرد، نشان از تحول شگرفي در ابعاد فكري است، زیرا اخوان و سنيها از
ضرورت تبعيت از حاكم به عنوان اوليالامر چشم پوشيدند و مبارك را از اين مصداق
خارج ساختند. اين تحول در چهارچوب فرايند «فقه الواقع» اتفاق افتاده كه متضمن فتح
باب اجتهاد در ابعاد فقه سياسي است و در اين فرايند، اوليالامر تعريف متفاوتي
پیدا میکند. در اين فرايند در تعريف
اوليالامر، آيات ديگری چون: «ومن لم يحكم بما انزلالله فاولئك هم الكافرون» و
«ان مكناهم فيالارض اقاموا الصلاة» و «اقيموا الوزن بالقسط» و
«اشداء عليالكفار رحماء بينهم»… و غيره مطرح شدهاند.
در اين آيات آمده است كسي كه به حكم خدا
عمل نكند، كافر شمرده میشود و كسي كه در قدرت قرار میگیرد، باید اولويتش اقامه
نماز باشد و كسي كه حكومت دراختيارش است، بايد بر مدار عدل حكومت كند و اسلامگرا
كسي است كه بر كفار تند و با برادر مؤمن خود مهربان باشد. هیچ یک از اين ويژگيها
بر امثال مبارك، بنعلي، قذافي، علي عبدالله صالح و امير بحرين تطبيق نميكنند و
از اين رو جوامع اسلامي آنها را از مصداق اوليالامر حذف و برضد آنها قيام كردند.
در حال حاضر جنبشهاي اسلامي اخواني هر
چند در مرحله قيام با بازنگري در مفاهيم، موفق به حركت و پيروزي در چندين صحنه شدهاند،
اما در حال حاضر در مقابل نياز برپايي نظامي قرار گرفتهاند كه با باورهاي آنان در
تعارض نباشد.
اكنون چند مفهوم جديد در فرهنگنامه
اسلامگرايان منظم براي رسيدن به هدف برپايي نظام
همگون با اسلام مطرح شده است. اولين مفهوم بحث «تمكن» است. جنبشهاي اسلامي
معتقدند كه طبق آيه كريمه «ان مكناهم فيالارض اقاموا الصلاه» اقامه دولت اسلامي
با اصل تمكن كامل ارتباط دارد و از آنجا كه اسلامگرايان اخواني به صورت جزئي و در
چهارچوب ائتلاف با ديگر احزاب غيراسلامي به قدرت رسيدند، از اين رو اجراي كامل
شريعت كه وظيفه تشكلهاي اسلامي است بطور جزئي به تأخير ميافتد. آنان به این
ترتیب مفهوم جديدي را مطرح ميكنند که بحث «تدرج» است. آنها معتقدند پيامبر
اكرم«ص» ظرف 23 سال شريعت را تكميل کرد و به اجرا گذاشت و آنها نيز بايد از اصل
تدرج در اجراي شريعت تبعيت كنند.
در حال حاضر، اسلامگرايان اين فرايند
گذرا را تحت عنوان «دولة مدنيه ذات مرجعيه اسلاميه»، «دولت مدني
با مرجعيت اسلامي» تعريف ميكنند تا از يك طرف احكام اسلامي نقض نگردند و از سوي
ديگر به تعهدات خود مبنی بر اتحاد و ائتلاف با ديگر احزاب غيراسلامي عمل كنند.
گرچه ممکن است اين فرايند براي رسيدن به
الگوي حكومتي طولاني باشد، اما شروع اجتهاد براي رسيدن به يك ساختار حكومتي مبتني
بر اسلام، يك گام مهم و تحولي بزرگ به شمار ميآيد. مهمترين ويژگي اين تحول آن
است كه در حال حاضر اهل سنت هم مانند شیعه در جستوجوي حاكم صالح هستند. لذا سه شرط
اجراي احكام الهي و عدالت و اتحاد و ائتلاف با ديگر مسلمانان (اصل تولي) و دشمني
با دشمنان قسم خورده اسلام (اصل تبري) که در هيچ برههاي از تاريخ اتفاق نيفتاده
است، اكنون ميتوانند زمينههاي اتحاد و ائتلاف كشورهاي اسلامي را بيش از هر زمان
ديگری فراهم سازند.
سوتیترها:
1.
اسلامگرايان تا قبل از آغاز بيداري
اسلامي، صرفا به عنوان يك جنبش مخالف و گاه زيرزميني فعاليت داشتند… اما اكنون
كه در رأس ساختار نظام قرار گرفتهاند، ناگزيرند نظام سياسيای را توليد كنند كه
با خواست مردم هماهنگ باشد و ويژگيهاي فكري و اسلامي آنان در آن تجلي پيدا كند.
2. سه شرط اجراي احكام الهي و عدالت و
اتحاد و ائتلاف با ديگر مسلمانان (اصل تولي) و دشمني با دشمنان قسم خورده اسلام
(اصل تبري) که در هيچ برههاي از تاريخ اتفاق نيفتاده است، اكنون ميتوانند زمينههاي
اتحاد و ائتلاف كشورهاي اسلامي را بيش از هر زمان ديگری فراهم سازند.