نقش اعلامیه بالفور در تولد رژیم صهیونیستی

پاسخ
به سوالات و شبهات تاریخی اشغال فلسطین

                                                                     
مجيد صفاتاج

سؤال:
اعلاميه بالفور چيست و چه نقشي در تشكيل رژيم جعلي صهيونيستي در فلسطين داشت؟

در ماه‌هاي دشوار جنگ جهاني اول، حكومت
انگليس پس از پيروزي‌هاي صهيونيست‌هاي آلمان، از اينكه وعده‌های ملكه انگلیس منجر
به تغيير موضع يهوديان به سمت دول محور (متحدين) و از دست رفتن فرصت براي این کشور
شود، دچار وحشت شد. كساني همچون مارك سايكس (sykes.m)
(نماينده انگليس) معتقد بودند كه تخصيص فلسطين به يهود، باید تحت
حمايت انگليس صورت گیرد.

اين جریان براي فرانسه كه فلسطين را
جزئي از سوريه مي‌دانست، محدوديت ايجاد مي‌كرد. علاوه بر اين، جریانات ضدسامي نيز
خواستار اجراي اصلاحاتی در جهت رهايی از مسئله يهوديان بودند. يهوديان ليبرالي نيز
كه در مجتمع‌هاي مسكوني ويژه‌اي زندگي مي‌كردند، پيمان سايكس‌ـ پيكو(1)
را قبول نداشتند و معتقد بودند که پيمان مذكور بر غربت يهود و يا وابستگي آن به
موطن خويش دلالت دارد. برخی نیز طرفدار حقوق ساكنان اصلي فلسطين بودند.

اين دوگانگي‌ مواضع در اجلاس يهوديان
انگليس و اتحاد انگليسي ـ يهودي به رهبري، «لوسيان ولف» و «كلود مونته فيوره» (Monte fiore;
C.G) منعكس شد. مخالفت‌هاي داخل شوراي وزراي
انگليس را وزير يهودي، «ادوين مونتاگو» (Montagu.e)
رهبري مي‌كرد. به اين ترتيب گفت‌و‌گوها و مناقشه‌هاي حادي درباره مليت و نژاد يهود
و ارتباط آنها با فلسطين جريان داشت. نمايندگان طرف يهودي در اين گفت‌و‌گوها حيم‌وايزمن
و ناهوم سوكولو بودند و درنهايت، اختلافات چنان شدید شدند كه هم‌پيمانان در مظان
تهمت يهود غيرانگليسي بودن قرار گرفتند.     

در 17 ژوئن 1917 نتيجه مذاكرات اجلاس نمايندگان
يهودي انگليسي منجر به تحدید حق رأي طرف يهودي شد و حتي در ميان يهوديان انگليسی
نیز چند دستگي ايجاد گردید. علاوه بر اين، سياستمداران انگليس معتقد بودند اعلاميه
بالفور در عین حال که پيامدهاي مالي، اداري و نظامي براي انگليس دارد،  باعث بي‌نيازي صهيونيسم از انگليس شده و اعتبارات
گوناگون سياسي و نظامي براي صهيونيست‌ها موجب برتری صهيونيسم در همه صحنه‌ها خواهد
شد. وايزمن، رئيس جنبش صهيونيسم فعاليت خستگي‌ناپذيري را براي همسو كردن مواضع
انگليس با ديدگاه‌هاي صهيونيستي دنبال کرد.

پس از ارائه اين ديدگاه، حكومت انگليس
پيش‌نويس مستندي را در ژوئن 1917‌م آماده كرد و در آن ديدگاه‌هاي وزير خارجه، «لرد
بالفور» (balfor;
A.J) و تجربيات قديمي او را درباره
مسائل گذشته و نيز مهاجرين يهودي منعكس و بر مفهوم احداث پناهگاه براي ستمديدگان
صهیونیست تأكيد كرد، اما طرف صهيونيستي با اين ديدگاه موافق نبود. انديشه طرفين
براساس تفكر وطن ملي يهود كه اولين‌‌بار در برنامه‌هاي كنفرانس صهيونيست‌ها در شهر
بازل سوئيس آمده بود، شكل گرفت و درنهايت در
جلسه مورخ 31 اكتبر 1917 م كابينه انگليس، اعلاميه‌اي به شرح زير از جانب لرد
بالفور صادر شد:

«… دولت اعليحضرت پادشاه (انگلستان)
به موضوع تأسيس وطن ملي يهوديان در فلسطين با نظر موافق مي‌نگرد و تمامي مساعي خود
را به كار خواهد برد تا راه نیل به این هدف را هموار سازد، مشروط بر اينكه هيچ نوع
اقدامي صورت نگيرد كه به حقوق ملي و مذهبي جماعات غيريهودي در فلسطين و پايه حقوق
و موقعيت سياسي يهوديان در كشورهاي ديگر لطمه بزند… .»(2)

سپس لرد بالفور در
روز دوم نوامبر 1917‌م. اين اعلاميه را همراه با نامه‌ای بدين مضمون براي
لرد روچيلد (سرمايه‌دار و بانكدار معروف يهودي ـ Rokchild; L.W)
ارسال داشت:

«دوست عزيزم لرد روچيلد

بسيار خوشحال شدم از اينكه اطلاع پيدا
كردم كه به شما نشان حكومت سلطنتي (لرد) اعطاء شده است و اظهارات ذيل را كه خواسته
صهيونيست‌ها و مورد تأييد شوراي وزيران است، تقديم مي‌كنم».

انتشار این اعلاميه در زمان خود توجه
زيادي را جلب نكرد و بسياري گمان کردند پس از مدتي به فراموشي سپرده خواهد شد.
صهيونيسم در آن هنگام يكي از رؤياهايش را آشكار كرده بود، لكن تاريخ غير از اين را
نشان داد و شايد بتوان گفت كه هيچ سند ديگري در تاریخ، از اهمیت این سند برخوردار
نیست.  

«قبلاً گمان مي‌رفت كه اين اعلاميه يك
اقدام محض انگليسي است، ولي بعدها مدارك رسمي ثابت كردند كه اعلاميه بالفور قبلاً
به «ويلسون» رئيس‌جمهور آمريكا عرضه شده و او موافقت خود را با آن اعلام كرده
بود».(3)

سپس در تاريخ چهاردهم فوريه 1918 م
فرانسه و در تاريخ نهم مي 1918‌م، ايتاليا موافقت خود را با اعلاميه مزبور اعلام
كردند.

در يك جمله مي‌توان گفت كه اعلاميه
بالفور يكي از عجيب‌ترين اسناد بين‌المللي تاريخ است، زیرا  به موجب آن يك دولت استعمارگر، سرزمين (فلسطين)
را كه مالك آن نبود، به نیابت از كساني كه مالكش بودند (فلسطينيان) به كساني بخشيد
كه اصلاً استحقاق آن را نداشتند (صهيونيست‌ها)، فاجعه‌ای كه به ‌نحو بی‌سابقه‌ای
در تاریخ به اشغال يك سرزمین و آواره شدن يك ملت منجر گردید.

نكته مهم اينكه انگليس زماني به اين
جنايت دست يازيد كه ارتش آن تحت فرماندهي ژنرال « آلن بي»   (ALLeNby;
E.H) در جنگ جهاني اول هنوز به بيت‌المقدس
نرسيده بود و به یمن همراهی متحدان عرب خود که تحت لوای جانبداري‌ از ملت فلسطين ـ
كه براي آزادي وطن و استقلال خويش مبارزه مي‌كرد ـ در واقع هم‌پیمان انگلیس بودند،
به سوي اهدافش پيشروي ‌کرد.

سياست‌های از پيش‌تعيين شده و استعماري
انگلیس و همدستي با صهيونيست‌ها براي نابودي فلسطين و ممانعت از شكل‌گيري سرزمین
فلسطین، از زمان جنگ جهاني اول (1918-1914م) آشكار شد. پس از آنكه حکومت انگليس
توسط «مک ماهون» (Mc
MahoN) نماينده‌ انگلیس در مصر به «شريف
حسين»(4) تعهد سپرد كه اعراب‌ را در آزادسازی كشور خود و تحقق وحدت آن
کشورها ياري خواهد داد، در مذاكرات و نامه‌نگاري‌ها با شريف حسين سعي کرد فلسطين
را از محدوده كشورهاي عربي كه وعده آزادي آنها را داده بود، خارج كند و به آن جنبه
جغرافيايي و سياسي خاصي بدهد تا زمينه را براي تسلط انگليس بر فلسطین فراهم سازد.

هنگامي كه اعراب‌ از اعلاميه بالفور
اطلاع یافتند، تهديد كردند كه با دولت عثماني پيمان صلح جداگانه‌اي را منعقد
خواهند كرد. انگليسي‌ها بي‌درنگ به اعراب‌ قول مساعد دادند و از نو وعده‌هاي خود
را تكرار كردند، اما باز هم اعلاميه بالفور را پايه اصلي اقدامات خود درباره يهودي‌سازی
فلسطين قرار دادند.

 

پي‌نوشت ها :

[1]ـ راجع به اين پيمان
در شماره‌هاي بعدي توضيح داده خواهد شد. (مارك سايكس ـ sykes.m نماينده انگلستان
و جورج پيكو picot.G  نماينده فرانسه)

2ـ  بذرهاي توطئه،
گزيده اسناد محرمانه وزارت خارجه انگليس، ترجمه دكتر حسين ابوترابيان، (تهران:
انتشارات اطلاعات، 1366).

3ـ الموسوعة
الفلسطينية، ج 1، دمشق، 1984م،
ص 393.

4- ملك حسين معروف به شريف حسين يا شريف
مكه و يا سلطان حجاز كه رهبري اعراب را عليه سلطه عثماني به دست داشت و مي‌خواست
خود را «پادشاه سرزمين‌هاي عربي» بنامد، با اينكه انگليسي‌ها پس از تصرف سرزمين‌هاي
عربي در جنگ اول، از اجراي قول و قرارهايي كه با او داشتند طفره رفتند شريف حسين
را صرفاً به عنوان «سلطان حجاز» به رسميت شناختند، ولي دو پسر او يكي «عبدالله» و
ديگري «فيصل» را به ترتيب در سمت پادشاه اردن و سوريه گماردند.

 

سوتیتر

اعلاميه
بالفور يكي از عجيب‌ترين اسناد بين‌المللي تاريخ است، زیرا  به موجب آن يك دولت استعمارگر، سرزمين (فلسطين)
را كه مالك آن نبود، به نیابت از كساني كه مالكش بودند (فلسطينيان) و استحقاقش را داشتند،
به كساني بخشيد كه اصلاً استحقاق آن را نداشتند (صهيونيست‌ها)، فاجعه‌ای كه به نحو
بی‌سابقه‌ای در تاریخ به اشغال يك سرزمین و آواره شدن يك ملت منجر شد.