جستاري در ماهيت اسلامي‌سازي علوم

حضرت آیت‌الله مصباح
یزدی

 انقلاب اسلامي
ايران اگر مهم‌ترين پديده در تاريخ اسلام و مسلمين نباشد، لااقل يکي از بزرگ‌ترين
پديده‌هايي است که نقطۀ عطفي را در تاريخ اسلام رسم کرده است. آثار این انقلاب روز‌به‌روز
ظهور بيشتری خواهد یافت و هنوز زود است که پيش‌بيني کامل و نهايي را از تأثيراتش
در جهان داشته باشيم.

ظهور ابتداییِ انقلاب اسلامی يک تحول سياسي در کشور بود که
رژيم شاهنشاهي را به تاريخ سپرد و رژيم اسلامي را براساس باورها و ارزش‌هاي ديني
بنياد نهاد، اما اسلام، تنها سياست نيست. عنصر اصلی اين انقلاب اسلاميت آن بود که
اگر اين عنصر حذف می‌شد، هويت ديگري پیدا می‌کرد. رکن هويت اين انقلاب، اسلامي‌بودن
آن است و اسلام از يک نظر مقوله‌ای فرهنگي است؛ زیرا بر يک سلسله باورها و ارزش‌ها
مبتني است و اساس فرهنگ هم همين دو چيز است.

 

تاریخچۀ مطرح‌شدن بحث
اسلامی‌سازی علوم در ایران

بُعد
فرهنگی اسلام سبب شد تا از همان آغاز، مسئلۀ انقلاب فرهنگي مطرح شود و به دستور
حضرت امام«ره» ستاد انقلاب فرهنگي تشکيل شود؛ ستادی که بعدها به «شوراي عالي
انقلاب فرهنگي» تبدیل شد. با تشکیل ستاد انقلاب فرهنگي، مسائل فرهنگی به‌طورکلي و
برخی مسائلي که احتياج به تصميم‌گيري‌هاي صحيح داشت، در ستاد مطرح مي‌شد. يکي از
مسائلي که در این ستاد مطرح و تصویب شد، تصمیم‌گیری برای اسلامی‌شدن دانشگاه‌های
کشور بود. به همین دلیل، مبحث اسلامي‌شدن دانشگاه‌ها مطرح شد و بسیار کسانی در طول
مدت تعطيلی دانشگاه‌ها سعي کردند مقدماتي فراهم کنند که با افتتاح دانشگاه، قدم‌هاي
اوليه براي اسلامي‌کردن آن برداشته شود.

تحول فرهنگی، نقطۀ شروع
تحول همه‌جانبه در انقلاب

مبدأ تحول همه‌جانبه در اين انقلاب، به‌گونه‌ای که تمام
ابعادش را در بربگیرد، طبعاً تحول در فرهنگ به‌معناي عام آن است که ريشه‌اش باورها
و ارزش‌ها است. پس از آن، نوبت به نهادهاي ديگري می‌رسد که براساس اين باورها و
ارزش‌ها شکل مي‌گيرند.

در میان نهادهاي جامعه، دانشگاه به‌معنای عام آن که شامل
حوزه‌هاي علميه هم می‌شود که فرهنگ‌ساز است و در برخی موارد تأثير بیشتری در فرهنگ‌سازي
دارد. پس، براي اينکه انقلاب اسلامي، به‌تمام‌معنا اسلامي باشد، بايد همۀ ابعادش
اسلامي شود و براي آنکه همۀ ابعادش اسلامي شود بايد فرهنگش اسلامي باشد؛ يعني
باورها و ارزش‌هاي مردم براساس اسلام شکل بگيرد.

 

ابهام معناییِ اسلامی‌سازی علوم و دانشگاه‌ها

مفهوم اسلامي‌کردن دانشگاه‌ها دچار ابهام بود. به‌راستی اسلامی‌شدن
دانشگاه به چه معنا بود؟ منظور از اسلامی‌شدن دانشگاه اين است که آموزه‌هاي
دانشگاه و تربيت‌هاي دانشگاهي براساس باورها و ارزش‌هاي اسلامي باشد. به‌هر‌حال،
اين‌گونه بود که دربارۀ تفسير اسلامي‌کردن دانشگاه‌ها بحث‌هايي صورت گرفت و
بالاخره براساس تصمیم‌های شش عضو سياست‌گذاري ستاد انقلاب فرهنگي در آن زمان، قرار
شد تحولاتي در دانشگاه‌ها پديد بيايد که متأسفانه سرعت درستی نگرفت و احياناً در
بعضي از برهه‌ها شتاب منفي داشت.

 

اسلامی‌سازی، کاری بسیار بزرگ و گسترده

يکي از دلایلی که کاملاً منصفانه و براي همه قابل قبول است،
این است که اسلامی‌سازی دانشگاه‌ها کاری بسيار عظيم بود. انقلاب فرهنگي به‌مراتب
سخت‌تر از انقلاب سياسي است. تغییر فرهنگي اصولاً کار يک روز و دو روز نيست. مسئولان
اجرایی می‌دانند که عوض‌کردن برنامه‌هاي درسي یک دانشکده و تغییر مواد درسی،
استاد، شرايط آموزشي، برنامه‌هاي کمک‌آموزشي، و … چقدر وقت، نيرو و بودجه مي‌طلبد،
چه رسد به اینکه این تحول بخواهد در کل دانشگاه‌هاي کشور صورت پذیرد. اسلامی‌سازی
مسئله‌اي نيست که در کوتاه‌مدت حل شود.

 به‌هر‌حال، اسلامی‌سازی
دانشگاه‌ها کاری بسيار دشوار، پرهزينه، و زمان‌بر‌ است. اجرای این کار به افرادی
پرحوصله، صبور، آگاه، و توانمند بر تحمل سختي‌ها نياز دارد تا با برنامه‌ريزي و
مديريت اجرايي، درست به سامان برسد. مصادف‌شدن اين جريانات با دوران دفاع مقدس است
که هشت سال وقت و توانِ دست‌اندرکاران را به خود مشغول کرد؛ به‌گونه‌ای که حتي
دانشگاهيان هم داوطلبانه در جبهه‌ها حضور پيدا مي‌کردند و گاهی مدت‌ها کلاس‌هاي
دانشگاه تعطيل مي‌شد.

 پيگيري يک روند
پرهزينه و نیازمند نيروي انساني فراوان و مديران برنامه‌ريز که صبر و حوصله داشته
باشند، با چنين شرايطی ممکن نبود. به همین دلیل، این جریان تقريباً در دوران دفاع
مقدس رو به افول گذاشت. در این دوران هرچند حرکت‌هايي بسیار کُند انجام مي‌گرفت،
ولي انتظار زیادی از آن نبود. علاوه‌بر آنچه بیان شد، دلایل دیگری نیز وجود داشت. به‌طور‌کلی
وقتي مسائل سياسي بر مسائل فرهنگي سايه مي‌افکند، کارها را دشوار مي‌کند.

 در خلال سه‌دهۀ
گذشته و چند سالی که از دهۀ چهارم می‌گذرد، کسي که دلسوزانه در مراحل مختلف بر اين
مسئله تأکید کرده و هشدار و رهنمود داده است، مقام معظم رهبري است.
ایشان از یک‌سو دربارۀ تهاجم و شبيخون فرهنگي هشدار داده‌اند و از طرف دیگر بارها
راجع به نهضت نرم‌افزاري، توليد علم و… مطالبي فرموده‌اند که بعضي از آنها عام
بود و شامل همۀ حرکت‌هاي علمي در دانشگاه‌ها مي‌شد و به‌خصوص بعضي مربوط به مسائل
فرهنگي، ديني و بينش جهاني بود. آنچه مربوط به شاخه‌هاي علمي خالص بود، به دلايلي
به نتايج بسیار خوبي رسيد و امروزه شاهد پيشرفت دانشمندان جوان در رشته‌هاي مختلف
علمی هستيم که موجب افتخار کشور ما و بلکه افتخار جهان اسلام است. حرکت رو‌به‌جلو
در زمينه‌هاي علوم طبيعي و تجربي نتايج خوبي بخشيد، اما اين حرکت در زمينۀ علوم
انساني به‌دلايل مختلف بسیار، با کُندي پيش رفته است تا اينکه امروز کساني احساس
مسئوليت کردند و به نداي مقام معظم رهبري لبيک گفتند و حرکتي را شروع کردند که
اميدواريم آغاز يک اقدام پربرکت، خداپسند و سعادت‌آفرين باشد.

 

تغییر در روش تحقیق علوم

بعضي فکر مي‌کردند که منظور از اسلامي‌کردن علوم، تغییر‌دادن
روش تحقيق آنها است؛ یعنی مثلاً به‌جاي تجربه و تحقيق در آزمايشگاه، به قرآن و
حديث مراجعه کنیم تا بدانیم دربارۀ اين مطالب چه وارد شده است و ما نیز همان‌ها را
مطرح کنیم؛ به‌خصوص در علوم انساني که ارتباط زیادی با مسائل ديني داشته و احياناً
بعضي از نظريات علوم انسانی با نظريات ديني اصطکاک زيادی دارند. این افراد معتقد
بودند که باید روش تجربی را حذف کرده و به‌جاي آن از روش علوم نقلي و به‌قول ما
طلبه‌ها از روش فقاهتي استفاده کنیم که این، تصور بسيار خامی بود.

در مقابل، برخی که اين کار را نامعقول می‌دانستند، اسلامی‌سازی
علوم را به‌گونه‌ای دیگر تفسیر کردند؛ زیرا نمي‌توان مسائل همۀ علوم را با آيات و
اخبار و دلايل تعبدي جواب داد. بسياري از مسائل و شايد اکثر مسائل علوم، در آيات و
روايات مطرح نشده و از این‌رو، پاسخي برای آنها نیست. پس، چگونه می‌توان تنها به
آيات و روايات اکتفا کرد؟ در نتیجه آنها گفتند منظور از اسلامي‌کردن علوم اين است
که علوم به‌نحوي تبيين و تدريس شوند که با اسلام تضادي نداشته باشند. بدین معنا که
آن‌دسته از علومي که اصلاً اصطکاکي با اسلام ندارند و موضوع آنها به مسائل اسلامي
ربطي ندارد به‌حال خود باقی بمانند، اما مواردی که با نظريات اسلامي اصطکاک پیدا
می‌کند و احياناً در آنها نظريات مخالف اسلام مطرح مي‌شود، حذف شده و به‌جاي آن
نظريات اسلامي تبيين شود.

 اين نظريه میان
دانشگاهيان طرفداران بيشتري پيدا کرد و یکی از مؤسسه‌ها بنا‌به تأييد شوراي انقلاب
فرهنگي عهده‌دار پیگیری این جریان شد. چندين سال زمان، بودجه و نیرو برای پرداختن
به اين امور صرف شد و عدۀ بسیاری از طلاب حوزه هم مشغول جمع‌آوري اشکالات پس از
مطالعۀ کتاب‌هاي دانشگاهی شدند. اما کار به نقد و بررسی نکشید و همان هفت-‌هشت سال
کافي بود که به همين امور پرداخته شود. اين کار هم نه به جايي مي‌رسيد و نه روش
معقولي برای اسلامی‌سازی دانشگاه‌ها به‌شمار می‌رفت.

 اشکال ديگري که به‌طور
کلی مطرح بود و ظاهر مقبولي داشت اين بود که علوم در اثر زحمات ميليون‌ها انسان در
طول قرن‌ها ـ زحمات فکري، آزمايشگاهي، کتابخانه‌اي و… ـ و با روش‌ها و اصول‌هاي
مختلف تحقيق، شکل گرفته و نتايجي براي زندگي بشر به‌بار آورده است. حال آنکه مگر چند
روايت وجود دارد که راجع‌به طب اسلامي و درباره دردها و بیماری‌ها صحبت کرده باشد؟
پس به تعداد محدودي از مسائل را مي‌توان به اين روش پاسخ داد.

اسلامی‌سازی، شعاری سیاسی

هنوز هم بعد از سي‌و‌چند سال، معناي اسلامي‌کردن علوم براي
بسياري از دانشگاهیان مخلص، بي‌غرض و دلسوز روشن نيست. واقعاً کساني که هيچ غرضي
ندارند و نه‌تنها دشمني با انقلاب و اسلام ندارند، بلکه بعضي از آنها به اسلام
علاقه دارند و پايبند به احکام اسلامي هستند، خيال مي‌کنند اسلامی‌سازی علوم، شعاری
سياسي است که در زمانی مطرح شده و اکنون با مشکلاتی برای اجرا مواجه است.

 

معنای درست اسلامی‌سازی
علوم

حال، اسلامي‌کردن علوم به‌واقع به چه معنا است؟ بخشي از
علوم انساني موجود به‌طور صريح بر يک سلسله اصول موضوعي مبتنی هستند که از فلسفه‌هاي
غيراسلامي گرفته شده‌اند. مقام معظم رهبري بر اين مطلب تأکيد کرده و اشاره فرموده‌اند
که علوم انساني موجود در دانشگاه‌ها بر پایۀ ماترياليستي مبتنی است. اما این سخن
باید تبیین شود. آیا منظور این است که مدرسان این علوم، ماترياليست و منکر خدا
هستند؟ یا منظور چیز دیگری است؟

نقد کلی علوم موجود

يکي از کارهايي که بايد در زمینۀ اسلامي‌سازي علوم انجام
شود، نقدی کلي بر مباني علوم است. علوم در مقام اثبات مسائلشان در هرحدي ـ هرچند
در حد ظني، تأييدپذير، ابطال‌پذير یا … ـ بر اصولي مبتنی هستند که ناآگاهانه يا
آگاهانه پذيرفته‌اند.

در کتاب‌هايي که در دانشگاه‌هاي کشور و در دوران جمهوري
اسلامي نوشته شده است، دو نظريه دربارۀ پيدايش جهان مطرح است؛ يک نظريۀ علمي و يک
نظريه‌اي که فهمش آسان‌تر و قابل قبول‌تر است. جهان از دیدگاه علمي از آغاز، توده‌ای
متراکم بود که ناگهان منفجر شد. اين تئوري در کيهان‌شناسي معروف است و تقريباً همۀ
دانشگاه‌هاي عالم آن را تدريس مي‌کنند. براساس این تئوری، کيهان‌ها و منظومه‌ها ـ
ازجمله منظومۀ شمسي ـ در اثر این انفجار پدیدار شدند. احتمالاً ميليون‌ها سال و
شاید ميلياردها سال بعد، امکان پيدايش نخستین سلول زنده در زمین به‌صورت اتفاقی
فراهم شد. این سلول پس از گذشتن ميليون‌ها سال دیگر، سیر تحولی خودش را در طول
سالیان سال طی کرد و به موجودی مانند گیاه و سپس از حيواني به حيوان ديگر تبدیل شد
تا اینکه زمانی هم، بوزينه‌اي به‌صورت اتفاقی به انسان تبديل شد.

آیا اين طرح علمي است؟ معنای این سخن، پذیرش اصلِ پيدايشِ
تصادفي و بدون دلیلِ يک پديده است. این اصل از کجا آمده است؟ اینکه هیچ معلولی
بدون علت نیست قانونی فلسفی است، در‌حالی‌که در این نظریه شما مدعی پیدایش اتفاقی
پدیده‌ها هستید. پس، باید بينشي فراعلمي داشته باشيم تا بتوانیم مسائل آن را حل
کنیم، یعنی مسائل فلسفیِ علوم تجربی باید در فلسفه اثبات شود.

 

ضرورت اثبات و تبیین مبانی درست علوم

 بنابراین، علوم
باید مبنای درست و پايۀ اساسي داشته باشند؛ يعني همان‌گونه که در منطق گفته شده
است اثبات قضاياي علوم ـ که هر گزاره از حداقل يک موضوع و محمول تشکیل شده است ـ
نیازمند برهانی است که از بديهيات يا منتهی به بديهيات تشکیل شده است و برای اثبات
هر مسئله‌ای، حکم اصول موضوعه يا اصول متعارفه را دارند.

در نتیجه، بدون تبیین اصول موضوعه یک علم یا بدون پذیرش
اصول موضوعه‌ای که در جای دیگر تبیین شده است، نمی‌توان چيزي را ادعا کرد که آن
علوم نفي مي‌کنند و هيچ دليلي هم براي آن وجود ندارد. همۀ علوم برای اثبات
مسائلشان به اصولی نیاز دارند که یا بدیهی و از اصول متعارفه‌اند، یا از اصول
موضوعه‌ای هستند که قبلاً در علم ديگر و در نهايت در فلسفه اثبات شده‌اند.

 

اهمیت معرفت‌شناسی در اثبات مبانی علوم

برخی که موضع‌گيري‌هاي متضاد و تندي دارند مي‌گويند سخنان
شما براساس منطق قديم است و اصولاً حساب علم از ايدئولوژي جداست؛ سخن از خدا،
پيغمبر، روح، معجزه، و اساساً کل دین از قبيل ايدئولوژي است و علمي به‌شمار نمی‌رود.
اين‌گونه امور همانند رنگ‌ها و بوها سليقه‌اي است و هرکسی چیزی را می‌پسندد و پرسش
از چراییِ آن معنا ندارد. براساس این دیدگاه، يکي قول به وجود خدا و دیگری قول به
عدم وجود خدا را می‌پسندد که در‌هر‌حال، هيچ‌کدام از آن دو علمي نيست. همان‌گونه
که مي‌دانيد جامعه‌شناسان، مرتبۀ دين را قبل از فلسفه و همراه و همطراز با سحر و
جادو و اساطير مي‌دانند. اکنون پس از سپری‌شدن مرتبۀ اساطير، سحر و جادو، و فلسفه،
نوبت به علم رسیده است و فقط بايد به علم اتکا کرد.

برای نقد و بررسی این ادعا بايد از بحث معرفت‌شناسي آغاز
کرد؛ زیرا در صورتی که مسائلی مانند اقسام معرفت‌های انسان، راه‌های دستیابی به
آنها، دلیل اعتبار و راه‌های اثبات اعتبارشان حل نشود، نوبت به اثبات اصول موضوعۀ
علوم نمی‌رسد، چه رسد به اينکه براساس آن اصول موضوعه، مسائل علمي حل شود. چند قدم
جلوتر از حل مسائل علمی بايد تحقيق شود که اصلاً معرفت‌شناسي چيست؟ و آیا معرفت
يقيني امکان‌پذیر است يا خیر؟ این در حالی است که این بحث‌ها صورت نگرفته است و
اگر هم در گوشه‌و‌کنار کساني چنین بحث‌هایی را مطرح کرده‌اند، به راه‌هاي انحرافي
رفته‌اند. ما به‌عنوان يک فعاليت آکادميک، نه فعاليت ايدئولوژيک، نه از روي تعصب
به اسلام، نه از روي تحقق‌بخشيدن به شعارهاي انقلاب، بلکه به‌طور کلی به‌عنوان يک
کار علمي محض، مي‌خواهيم از چیستی معرفت بحث کنيم.

ادعای یاد‌شده بدون مطرح‌کردن معرفت‌شناسي به‌شکلی صحیح،
ادعایي بي‌ريشه‌ است: «كَشَجَرَةٍ خَبِيثَةٍ اجْتُثَّتْ مِن
فَوْقِ الأَرْضِ مَا لَهَا مِن قَرَارٍ
»(2). بهترين موضوعاتی
که شما با تجربه اثبات مي‌کنيد از نظر علمي و معرفت‌شناختي ريشه ندارد.

 

لزوم پایه‌ریزی علوم برمبانی معرفت‌شناختی، هستی‌شناختی و انسان‌شناختی
درست

ادعاي ما اين است که مي‌توان منظومه‌اي از علوم و معارف را
ارائه داد که منطقي‌ترين بحث‌ها در آن مطرح شده و به اثبات رسيده باشد؛ یعنی از
اساسي‌ترين و بنيادي‌ترين نقطه‌ها ـ معرفت‌شناسی ـ شروع شود و به‌دنبال آن، هستي‌شناسي،
انسان‌شناسي، و علوم انساني مطرح شود. باید با معرفت‌شناسي، هستي‌شناسي ـ فلسفه ـ و
انسان‌شناسيِ درست وارد بحث‌های علمی شد؛ اينکه چگونه باید با فلان پديدۀ انساني برخورد
کرد و چگونه بايد آن را معالجه کرد؟ چه‌چيزی خوب است و چه‌چیزی بد؟ سعادت است يا
شقاوت؟ شناخت انسان و ساحت‌هاي وجوديش نقش مهمی در بحث‌ها دارد.

 می‌توان از نقطه‌اي
شروع کرد که ريشه‌اي‌ترين مسائل حل شود و به‌لحاظ منطقی باید همین کار را انجام
داد تا براساس آن مسائل منطقي پله‌پله پيش بروند تا به شناخت حقیقت انسان برسد. در
این مرحله باید بررسی کرد که روح در انسان چه موقعيتي دارد و پديده‌هاي روحي چگونه
است؟ کدام را بايد تقويت و کدام را بايد تضعيف کرد؟ احساسات و عواطف را چگونه بايد
کنترل کرد و چگونه باید به‌کار گرفت؟ و… نمی‌توان بدون دلیل با مشاهدۀ واکنش‌هایی
از مغز، روح را همان خواص مغز دانست. چه‌بسا واکنش‌ها انفعال باشند نه فعاليت؛ يعني
ممکن است فعاليت از روح باشد، ولی اثرش در مغز نمود یابد. در هنگام ترس، ابتدا مغز
انسان متأثر مي‌شود و رنگش می‌پرد و بعد از آن مي‌ترسد يا اول مي‌ترسد و بعد از آن
رنگش مي‌پرد؟ تجربه نمی‌تواند به‌خوبی تمایز این دو را نشان دهد، بلکه با دقت
معلوم می‌شود که تأثرات بدني انسان، تابع تأثرات روحي او است؛ البته عکس این مطلب هم
وجود دارد و در مواردي روح
در بدن بدن در روح
اثر دارد. مسائل سايکوماتيک قابل انکار نيستند. بنابراین، هم روح در بدن اثر دارد،
هم بدن در روح.

با توجه به آنچه گفته ‌شد منظور از اسلامي‌سازي علوم این
است که در مرحلۀ اول، مبانی علوم، اثبات شده و علوم براساس مباني درست تبيين شوند
تا پس از آن، ارتباط مسائل علوم با مباني آنها روشن شود. مباني درست، اصولی هستند
که با قرآن موافق هستند؛ يعني در اينجا عقل و نقل با هم توافق کامل دارند. بعد از آنکه
در معرفت‌شناسي جايگاه مهم عقل تبیین و معلوم شد که همه‌چيز در معرفت‌هاي حسي
خلاصه نمي‌شود، چنین اصول و مطالبی را بايد اثبات کرد. پس، مرحلۀ نخست از اسلامي‌کردن
علوم اين است که مبانی آنها را اثبات کنیم و آنها را به مباني درستش برگردانیم. آن
مباني خواه‌ناخواه اسلامي خواهند بود. بايد وجود روحي را که بتواند مستقل از بدن
باقي بماند، پذيرفت. وجود روح، اساس همۀ اعتقادات به معاد و عوالم بالادستی اين
عالم جسماني است. انکار روح و پذیرش صِرف انفعالات مغزی به‌معنای دروغ دانستن معاد،
وحي، عالم برزخ، قيامت، جبرئيل، و… است. اين‌گونه امور با حس درک نمي‌شوند. در
چنین مواردی ممکن است استادی توجه نداشته باشد و بدون غرض، همان چیزهایی را که ياد
گرفته به دانشجو ارائه ‌دهد، ولي مي‌بايست کساني اين مبانی را نقد کرده باشند. اين
نکته يک بخش از نقد علوم انساني رايج است. نقد کلي‌ اين است که اين علوم بر اصول
موضوعه غير الهي و ماترياليستي مبتنی است. در این بخش بايد اثبات کرد که چنین اصول
و مبانی‌ اشتباه است.

 

نقد درونی علوم موجود

بخش ديگر، نقد در همان چارچوب علوم و با روش مورد قبول آنها
است. همان‌گونه که مي‌دانيد مثلاً در روان‌شناسی دست‌کم ده‌ها مکتب متخالف وجود
دارد. منظور از اسلامي‌کردن علوم، يک کار تعبدي و تعصب‌آميز براي اثبات يک گرايش ايدئولوژيک
یا کار سیاسی نیست. این کار، فعاليتی صددرصد علمي و جدید براي اصلاح علوم در دنیا
است که همۀ عالم ريزه‌خوار خوان آن خواهند شد. اوايل انقلاب اگر چنين سخنانی می‌گفتند
استهزاء می‌شد و تلقی ادعایی بسیار بزرگ و نشدنی می‌شد.

 

ضرورت تلاش، اخلاص، و ایمان به خدای حاضر در تمام
عرصه‌ها

ويژگي انقلاب ما همان‌گونه که از روز اول خداوند براي ما
ثابت کرد این است که برتر از اسباب عادي، نظام ديگري در کار است. خداوند متعال در
جبهه‌ها به ما اثبات کرد که با دست خالي هم مي‌توان با پيشرفته‌ترين تکنولوژي نظامي
دنيا مبارزه کرد، اما گمان کرديم مددهاي الهي مختص به جبهه است. اکنون بايد بفهميم
که خداي جبهه با خداي دانشگاه يکي است. اگر ما روحيۀ جوان‌هاي رزمنده در جبهه را پيدا
کنيم، خدای جبهه، مددهای غیبی را در آزمايشگاه هم برایمان می‌رساند.

 خداي بازار و
اقتصاد هم با خداي جبهه يکي است. لزومي ندارد هميشه رباخوار باشيم تا بتوانيم
بازار را اداره کنیم. اگر يک‌بار بازگرديم، با خدا آشتي کنيم، و دست از رباخواري
برداريم، خدايي که در جبهه ما را با دست خالي پيروز کرد، اينجا نیز بدون ربا مي‌تواند
ما را پيروز کند، اما هنوز به این باور نرسیده‌ایم.

 اميدوارم اين گردهمایی
نشانۀ اين باشد که جامعۀ ما به اين نضج رسيده که بفهمد بايد حرکتي کند و باور کند
که مي‌تواند در عرصۀ علم و معرفت طرحي نو بيفکند که هم خداپسند باشد، هم عزت دنيا و
آخرت را به دنبال داشته باشد. خداوند سايۀ عزت مقام معظم رهبري را بر سر ما مستدام
بدارد.

 و السلام عليکم و
رحمة‌الله.

 

پي‌نوشت‌:

1. سورۀ ابراهیم (14)، آیۀ 26: «مانند
درختى ناپاك است كه از روى زمين كنده شده و قرارى ندارد».

 

سوتیتر 1: اسلامی‌شدن دانشگاه اين
است که آموزه‌هاي دانشگاه و تربيت‌هاي دانشگاهي براساس باورها و ارزش‌هاي اسلامي
باشد

سوتیتر 2: منظور از اسلامي‌سازي
علوم این است که در مرحلۀ اول، مبانی علوم، اثبات شده و علوم براساس مباني درست
تبيين شوند تا پس از آن، ارتباط مسائل علوم با مباني آنها روشن شود

سوتیتر 3: اسلامی‌سازی فعاليتی
صددرصد علمي و جدید براي اصلاح علوم در دنیا است که همۀ عالم ريزه‌خوار خوان آن
خواهند شد