تأملاتي در باب «دين و آزادي»

حجت‌الاسلام‌والمسلمين محسن غرويان

مقدمه

امروزه
بحث از آزادي و رابطة آن با دين به‌خصوص جايگاه آزادي در دين اسلام مورد توجه جدي
قرار گرفته است؛ به‌ويژه جوانان جامعة ما اينك نياز به تفكر و انديشه‌اي درست در
باب آزادي و تبيين معنا و مفهوم آن دارند. اهميت و حساسيت پرداختن به اين موضوع،
آن هنگام آشكارتر مي‌شود كه توجه کنیم استعمارگران و دشمنان دين و اخلاق، از راه
بازي با چنين الفاظي، اهداف و اغراض ضدديني خود را در قالب واژه‌هايي زيبا و
فريبنده به‌عنوان مفاهيمي مدرن و علمي به مغز جوانان ما تزريق مي‌كنند. آنچه امروز
جوانان و نوجوانان ما بايستي بدان توجه كنند، اين است كه فريب الفاظ و واژه‌هاي
زيبا و جذاب را نخورند، بلكه همواره به معنا و مفهوم اصطلاحات و كلمه‌هاي خوش‌ظاهر
و فريبنده نظر كنند و توجه داشته باشند كه گويندگان و نويسندگاني كه چنين واژه‌هايي
را به‌كار مي‌گيرند، در پي چه مقاصد و اغراضي هستند و با مطرح‌كردن اين مفاهيم،
آنان را به چه سمت‌و‌سويي سوق مي‌دهند.

همة ما،
داستان غم‌انگيز شكست مسلمانان در اسپانيا، يعني آندلس اسلامي را خوانده و شنيده‌ايم.
در آن عصر، دشمنان اسلام براي منهدم‌کردن پايه‌هاي قدرت اسلام، ايمان و دينداري را
در مسلمانان از بين بردند و عاقبت اندلس را از حیطة قدرت و حكومت مسلمانان خارج کردند.
امروز نيز بايستي مراقب باشيم كه به چنان وضعيت اسفباري دچار نشويم.

 

تعريف
آزادي

در خصوص
تعريف واژة آزادي، اقوال و آرای مختلفي مطرح شده است. برخي از صاحب‌نظران، مفهوم
آزادي را از مفاهيم بديهي مي‌دانند و معتقدند كه چنين مفاهيمي احتياج به تعريف
ندارند و همگان با تعريف آنها آشنايند. به‌عكس، برخي ديگر از صاحب‌نظران آن را
بديهي ندانسته، محتاج تعريف مي‌دانند، اما اين گروه دوم، هم بر يك تعريف واحد
اتفاق ‌نظر ندارند و اين، به نظر ما ناشي از اختلاف جهان‌بيني‌ها و فلسفه‌هاست.

بايد
توجه كنيم كه گاهي ما درصدد بيان يك تعريف لفظي و سطحي از آزادي هستيم، در اين
صورت مي‌توانيم آن را به «رهايي» و «اطلاق» در برابر تقييد و الفاظي از اين دست،
تعريف كنيم، اما گاهي درصدد بيان تعريفي دقيق و جامع از آزادي هستيم. در اين صورت
نمي‌توانيم آن را در قالب يك لفظ يا واژه‌اي واحد، تعريف کنیم، بلكه بايستي از راه
تركيب چند مفهوم و گاه با عبارتي طولاني، آزادي را تعريف كنيم.

مشكل
اصلي در تعريف «آزادي» اين است كه آزادي، يك امر محسوس و عيني مانند: آب، خاك،
درخت و… نيست، بلكه امري غيرعادي و نامحسوس است و از این‌رو تعريف آن احتياج به
قدرت تجريد ذهني و قوت فكر در امور انتزاعي (غيرعيني) دارد. به همین جهت پرداختن
به تبيين و تعريف دقيق از مفهوم آزادي، كار عامة مردم نيست، بلكه وظيفة متخصصان
مسائل فكري و علماي ديني است.

 

انسان و
تعريف آزادي

بدون شك
مراد ما از آزادي‌اي كه در پي تعريف آن هستيم، «آزادي انسان» است؛ البته موجودات
ديگر هم به‌نحوي برخوردار از آزادي‌هاي متناسب با حيات خود هستند، ولي آنچه امروزه
مورد بحث در علوم انساني است، اين است كه به عنوان آزادي يكي از شئون و صفات انسان
شمرده مي‌شود. با توجه به اين نكته، بايد گفت: تعريفی درست و دقيق از آزادي، وقتي
به دست مي‌آيد كه ما تعريف درستي از انسان در دست داشته باشيم. اگر ما تصوير روشني
از انسان به‌عنوان موصوف وصف آزادي، در ذهن نداشته باشيم، نمي‌توانيم وصف يعني
آزادي را نيز به‌درستي بشناسيم و آن را تعريف كنيم. اينجاست كه اين پرسش مطرح مي‌شود:
«چه كسي قادر است به‌درستي انسان را بشناسد و بشناساند؟»

از
ديدگاه اسلام و فلسفة الهي، تنها خداوند است كه به زواياي وجود و هستي همة
موجودات، آگاهي كامل دارد و تمامي نيازهاي موجودات را از ابتداي هستي تا انتهاي آن
مي‌داند، چرا‌كه او خالق همة موجودات و عالم مطلق است.

بنابراين،
در تعريف آزادي و تعيين حدود و ثغور آن، چاره‌اي نداريم جز اينكه به وحي و معارف و
منابع ديني مراجعه كنيم. كسي مي‌تواند تعريف درست و روشني از آزادي انسان به دست
دهد كه نگرش جامع‌الاطراف و همه‌جانبه به ابعاد وجودي انسان و نيازهاي او داشته
باشد و اين جز در پرتو وحي و دين، امكان‌پذير نيست.

انسان،
موجودي پيچيده و اسرارآميز است و تشخيص خير‌و‌شرّ و مصلحت و مفسدة او كار هركسي
نيست. بسياري از اموري كه بشر با عقلانيت بشري خود پنداشته كه به نفع آدمي است، درنهايت
به‌ضرر او تمام شده است و به‌عكس بسياري از اموري كه آدمي با فكر و انديشة خود
گمان كرده كه به ضرر انسان است، درانتها به نفع او تمام شده است. در باب آزادي نيز
بايد توجه کنیم كه آيا تعريفي كه ما از آزادي در ساحت‌هاي مختلف و ابعاد گوناگون
حيات آدمي ارائه مي‌كنيم، درنهايت با مصالح انسان ‌سازگاري دارد و برايش خير است
يا آنچه در باب آزادي مي‌گوييم در واقع با مصلحت حقيقي انسان منافات دارد و به‌ضرر
او تمام مي‌شود؟ اين امر مبتني‌بر تشخيص و درك حُسن و قبح‌هاست و اين مهم، تنها در
پرتو وحي ميسور است.

مشكل
اصلي در تبيين و تعريف مقولاتي همچون آزادي اين است كه تعاريف بشري بیشتر
يكسونگرانه است؛ يعني در تعريف آزادي ـ مثلاً ـ بُعد يا ابعادي از انسان ملاحظه مي‌شود،
اما ابعاد متعدد ديگري ناديده گرفته مي‌شود! همچنين غالب اين تعاريف، برخاسته از
حب‌و‌بغض‌ها و انگيزه‌ها و اهداف شخصي و گروهي است.

حق اين
است كه تعاريف بشري از آزادي، خودشان در قيد‌و‌بند هواهاي نفساني و انگيزه‌هاي
شخصي و گروهي تعريف‌كنندگان، گرفتارند و از این‌رو نمي‌توان اين تعاريف را تام و
كامل دانست. تنها دين الهي است كه مي‌تواند تعريفي درست و همه‌جانبه و با توجه به
مصالح و مفاسد انسان، ارائه دهد.

بنابراين،
نتيجه مي‌گيريم كه تعريف آزادي بدون شناخت انسان ممكن نيست و شناخت كامل انسان نيز
جز در پرتو وحي حاصل نمي‌شود و از اين‌رو تعريف درست آزادي را تنها بايد از دين
گرفت.

 

ملاحظة
حيات اخروي در تعريف آزادي

ما در
مباحث جهان‌بيني الهي، بر اين باوريم كه انسان‌ها غير از حيات دنيوي فعلي، حيات
ديگري را پيش ‌رو دارند و حيات اخروي نسبت‌به حيات مادي دنيوي، از ارزش و اهميت
بيشتري برخوردار است. از اين‌رو هم در تعريف انسان و هم در تعريف شئون و صفات
انسان مانند آزادي، حتماً بايستي حيات اخروي مورد ملاحظه قرار گيرد، چرا‌كه وقتي
ما مي‌خواهيم انسان يا صفتي از صفات او را تعريف كنيم، نمي‌توانيم بخشي از ابعاد
وجودي او و پاره‌اي از سير حيات او را ناديده بگيريم. زندگي انسان در دنيا و در
جهان آخرت، يك حيات ممتد و واحد و به‌هم‌پيوسته تلقي مي‌شود و هرگونه خير‌و‌شرّ و
مصلحت و مفسده‌اي كه براي آدمي در نظر گرفته مي‌شود بايستي با توجه به حيات مادي و
حيات اخروي او باشد. در جهان‌بيني مادي آنچه از خير‌و‌شر، لذت و الم، مصلحت و
مفسدت براي انسان ملاحظه مي‌شود، همگي در ارتباط با حيات حيواني و مادي در اين
دنياست، اما در جهان‌بيني الهي، حيات مادي دنيا مقدمه‌اي براي حيات اخروي است و
دنيا همچون مزرعه‌اي تلقي مي‌شود كه آنچه در آن مي‌كاريم در جهان ديگر محصول خواهد
داد.

از اين‌رو،
ممكن است ما با عقلانيت بشري خودمان، آزادي را گونه‌ای تعريف كنيم كه رفتار مطابق
با آن در جهان مادي و طبيعت موجب رهايي و احساس لذت شود، اما در جهان و آخرت اسباب
گرفتاري و عذاب و احساس رنج شود.

بنابراين،
بدون در‌نظر‌گرفتن لذات و آلام اخروي و مصالح و مفاسد انسان در جهان آخرت، نمي‌توان
تعريف جامع و درستي از آزادي به دست داد.

 

آزادي
از… و آزادي در…!

مفهوم
آزادي به‌خودي‌خود نه مثبت است، نه منفي؛ يعني نمي‌توان به‌طور مطلق و به‌صورت كلي
گفت كه آزادي از هرچيزي و آزادي در هرچيزي خوب است يا بد است، بلكه بايد ديد آزادي
از چه چيزي مطرح مي‌شود. كسي كه مثلاً معتاد به مواد مخدر است، درحقيقت گرفتار
چيزي است كه مانع تكامل و رشد اوست، از این‌رو آزادي او از بند مواد افيوني، مثبت
و آزاديش در استعمال مواد مخدر، منفي است. به‌عكس كسي كه اشتغال به تحصيل و دانش
دارد و گرفتار درس و كتاب و مطالعه است، در‌واقع گرفتار چيزي است كه باعسببث رشد و
كمال اوست و به همین سبب آزادي او از قيد تحصيل و مطالعه، منفي و آزادي او در كسب
علم و دانش، مثبت است. كساني معتقدند كه هركجا «آزادي از» مطرح شود منفي است و هرکجا
«آزادي در» مطرح شود، مثبت است، اين سخن به نظر ما نادرست است. بايد گفت همواره
آزادي از امر منفي مثل اعتياد به مواد مخدر، مثبت است و آزادي در امر منفي، منفي
است. همچنين همواره آزادي از امر مثبت مثل تحصيل علم، منفي است و آزادي در امر
مثبت، مثبت است. همان‌طور‌كه در خصوص جسم انسان، نفع و ضررهايي مطرح است و آزادي
در اضرار به جسم، منفي است. روح آدمي نيز نفع و ضررهاي متناسب با خود دارد و آزادي
در اموري كه موجب آسيب‌هاي اخلاقي، روحي و معنوي مي‌شوند، منفي است. از ديدگاه
اسلام، انسان در هر چيزي كه موجب كمال و رشد و تعالي او شود، آزاد است.

 

كمال
نهايي انسان و مفهوم آزادي

انسان
موجودي كمال‌طلب و آرمان‌خواه است، چرا‌كه حب ذات، لازمة وجود آدمي است و هيچ
انساني نيست كه خودش را دوست نداشته باشد و چون آدمي خودش را دوست دارد، كمالات
خودش را نيز دوست دارد و همواره تلاش مي‌كند به مراحل برتری از كمال نائل آيد.
كمال نهايي انسان از ديدگاه اسلام، قرب به خداوند است؛ البته منظور از قرب، قرب
زماني و مكاني نيست، بلكه تشبّه به خداوند و اتصاف به صفات و كمالات او ـ در حد
امكان و وسع بشري ـ است. برای مثال، وقتي انسان جاهل، عالم مي‌شود، متصف به يكي از
صفات خداوندي يعني صفت علم شده است و به همين مقدار، قرب الهي پيدا كرده است. وقتي
مي‌خواهيم مفهوم آزادي را تبيين كنيم بايستي با توجه به كمال حقيقي انسان، يعني
تقرب به خداوند آن را معنا كنيم والّا چه بسا آزادي، مُضر به حال انسان باشد.

در اين
زمينه بد نيست مثالي بزنيم:

وقتي
شما دانة گياهي را در زمين مي‌كاريد تا سبز گردد و به درختي پرثمر تبديل شود، در
نوع رفتاري كه با آن دانه بايد داشته باشيد، آزادِ مطلق نيستيد؛ مثلاً نمي‌توانيد
به‌جاي آب، در پاي آن دانه، نفت يا گازوئيل بريزيد! چرا‌كه چنين كاري، جلوي رشد و
رويش گياه را مي‌گيرد و مانع استكمال آن مي‌شود. پس عقل و منطق اجازة چنين رفتاري
را به شما نمي‌دهد و شما را آزاد نمي‌گذارد كه هر نوع رفتاري را با دانه داشته
باشيد. اين تقييد و محدوديت رفتاري، لازمة كمالي است كه براي آن دانة گياه درنظر
گرفته‌ايد. پس ملاحظة كمال نهايي و هدف غايي براي يك موجود، در تعيين حد‌و‌مرز
آزادي و مثبت‌و‌منفي بودن آن دخيل است.

موجود
هدفمند و هدفدار از آن حيث كه هدف و غرضي را تعقيب مي‌كند، قطعاً بايستي محدوديت‌ها
و حد‌و‌مرزهاي خاصي را رعايت كند تا به آن هدف مطلوب و هدف و غايت نهايي خود نائل شود.
آري اگر موجودي بي‌هدف و بدون غايت تصور كنيم، چنين موجودي در هركار و رفتاري آزاد
است.

بنابراين
انسان در اسلام از آن جهت كه موجودي هدفدار است، نمي‌تواند هررفتاري را انجام دهد
و به‌نام آزادي، دست به هر کاری بزند. اگر از سويي بگوييم انسان موجودي است داراي
هدف كه به‌سوي كمال نهايي خود در حركت است و از سوي ديگر قائل به آزادي مطلق انسان
شويم، از روی منطق گرفتار تناقض خواهيم شد و عقل، اين دو ادعاي مغاير با يكديگر را
از ما نمي‌پذيرد.

خلاصه
آنكه هدفداري با آزادي مطلق سازگاري ندارد و آنان كه آزادي مطلق را براي انسان به‌عنوان
يك امر مثبت معرفي مي‌كنند، آگاهانه يا از روي ناآگاهي، آدمي را موجودي بي‌هدف،
سرگردان و متحير پنداشته‌اند و مكاتبي همچون مكتب اگزيستانسياليسم كه دم از آزادي
مطلق انسان مي‌زنند، در حقيقت در دام مباني‌اي گرفتارند كه جز پوچي و پوچ‌گرايي،
پيام ديگري براي بشريت ندارند.

 

آزادي و
بحث جبر‌و‌اختيار

يكي از
مباحث انسان‌شناسانه در علم كلام، مبحث جبر‌و‌اختيار است و مراد از اين بحث كلامي
اين است كه آيا انسان موجودي مجبور است يا داراي اختيار و قدرت اراده و انتخاب
است؟

آنچه
مورد اتفاق علماي ماست، اين است كه انسان، مجبور نيست، بلكه برخوردار از اختيار و
اراده است. اما اينكه محدودة قدرت و اختيار انسان چقدر و تا كجاست، بحث ديگري است.
آزادي انسان در مباحث كلامي بدين معناست كه خداوند آدمي را به‌گونه‌اي آفريده است
كه در برابر عوامل و دلایل محيط و طبيعت و… صددرصد مجبور و تسليم نيست، بلكه مي‌تواند
تا حدودي در آنها دخل و تصرف کند و تغييراتي به‌وجود آورد و پديده‌هاي طبيعت را به
استخدام خود درآورد، اما بايد توجه كرد كه قدرت و اختيار و ارادة انسان در برابر
پديده‌هاي طبيعت، نامحدود نيست. مثلاً طلوع و غروب خورشيد، حركت زمين و كرات ديگر،
پيدايش بادها و توفان‌ها و زلزله و رعد‌و‌برق و امثال اين حوادث، در اختيار آدمي
نيست، بلكه انسان در برابر اين پديده‌ها تسليم است؛ البته انسان مي‌تواند با تفكر
و انديشه و كسب آگاهي در ميزان تأثير مثبت و منفي اين حوادث دخل و تصرفاتي داشته
باشد، اما نسبت‌به اصل وقوع اين پديده‌ها اختيار و اراده‌اي ندارد. اگر ما از منظر
كلامي به اين نكته توجه كنيم و محدوديت و ضعف خودمان در مجموعة نظام هستي را
همواره مدنظر داشته باشيم و بدين‌نكته التفات کنیم كه ما در نظام تكوين و طبيعت،
آزادي مطلق نداريم، هرگز گرفتار غرور و خودبزرگ‌بيني نمي‌شويم و خود را آزاد آزاد نمي‌پنداريم.

 

آزادي و
عبوديّت

در
فرهنگ اسلامي، انسان عبد خداست و بايستي همواره در راستاي عبوديت و بندگي او قدم
بردارد. مفهوم آزادي و مفهوم عبوديت از جهتي با يكديگر تضاد دارند، اما براساس
بينش الهي، آزادي حقيقي وقتي محقق مي‌شود كه انسان عبد خدا شود و در مسير طاعت و
بندگي خداوند متعال قرار گيرد؛ يعني براساس جهان‌بيني الهي و انسان‌شناسي ديني،
بين آزادي و عبوديت تضادي نيست، بلكه انسان هرچه بيشتر عبد خدا شود، آزادتر مي‌شود،
اما در فرهنگ‌هاي اُمانيستي كه انسان را محور حق و باطل مي‌دانند و براي او جايگاه
خدايي قائل مي‌شوند، آزادي بشر با عبوديت و بندگي او در برابر خداي متعال
ناسازگاري دارد.

مراد از
آزادي حقيقي انسان، رها‌شدن او از قيد تعلقات دنيوي و از رقيت و بندگي او در برابر
مخلوقات ديگر است و اين، جز در پرتو عبوديت پرودگار متعال حاصل نمي‌شود. آن‌كس كه
همواره رضاي پروردگار و حيات جاويد اخروي را به‌عنوان هدف و غايت در نظر مي‌گيرد،
درحقيقت روح و جان مطلق‌طلب خويش را با مبدأ بي‌نهايت و معاد جاويد پيوند مي‌زند و
حد‌و‌مرزهاي حيات مادي و جهان طبيعت را درهم مي‌شكند و اين، همان معناي آزادي
حقيقي انسان است. عبوديت در فرهنگ اسلامي به‌معناي پيوند با كمال بي‌نهايت است و از
این‌رو با آزادي منافاتي ندارد، اما در جهان‌بيني مادي و ماترياليستي، آزادي انسان
با عبوديت و بندگي او نسبت‌به هر موجود ديگر منافي است، چرا‌كه عبوديت درحقيقت به‌معناي
تقييد و محدوديت است و با آزادي كه معناي نفي حد‌و‌مرز است، قابل جمع نيست.

 

سوتیتر1: تنها
خداوند است كه به زواياي وجود و هستي همة موجودات، آگاهي كامل دارد و تمامي
نيازهاي موجودات را از ابتداي هستي تا انتهاي آن مي‌داند

سوتیتر2:
آزادي حقيقي وقتي محقق مي‌شود كه انسان عبد خدا شود و در
مسير طاعت و بندگي خداوند متعال قرار گيرد

سوتیتر3:
هدفداري با آزادي مطلق سازگاري ندارد و آنان كه آزادي مطلق را براي انسان به‌عنوان
يك امر مثبت معرفي مي‌كنند، آدمي را موجودي بي‌هدف، سرگردان و متحير پنداشته‌اند