دكتر عبدالحميد انصاري
پيشگفتار
تاريخ
سينماي ايران مانند بسياري از مقولات دو قرن اخير كشور قصۀ پرغصهاي دارد.
سينما
در شرايطي وارد ايران شد كه يكي از بيخيالترين حكام تاريخ ما بر كشور حكومت ميكرد،
آن هم درحاليكه اروپاي قرن 19 و آغاز قرن بيستم بهسرعت بهجلو ميتاخت و هر روز
ابداعي جديد كه منشأ تحول همهجانبه بود در آن ديار بهثبت ميرسيد و بلافاصله به
زندگي مردم وارد ميشد.
نوزاد
نارس و ناقصالخلقۀ روشنفكريِ به گمان خود مترصد پيشرفت، ولي بهواقع متكفل به
قهقراكشاندن فرهنگ مقاوم و مذهبي مردمي
بود كه قرنها بيگانگان را مستأصل كرده بودند. واي بر زماني كه عواميت و جهالت
لباس مدرنيته بر تن كند و گوشهاي خود را بر هر سخن حقي ببندد و جنونآسا بر طبل
لجاجت و حماقت بكوبد تا صداي حسينهاي زمان را نهتنها بر خود، كه بر ديگران هم سد
كند! در آن صورت از خواب غفلت كه بيدار شود همهچيز را بربادرفته ميبيند و حتي
كسوت نوكري منفعلانه و بدون مواجب خود را مندرس مييابد؛ بهگونهاي كه خوشرقصي و
عربدهكشي مفرط او نيز خريداري ندارد.
عجبا كه
اين قصۀ پرغصه چند بار بايد در تاريخ تكرار شود! و لجاجت تا چه حد بايد پردهپوش
اخلاق و كرامت انساني گردد. تلاش ما بر آن است كه از اين شماره تحليلي عبرتآموز
از تطور سينما ارائه كنيم. با ما همراه باشيد.
آغاز
داستان :
مظفرالدينشاه
قاجار در سفر سال 1900 ميلادي خود به فرانسه، با دستگاه سينماي اوليه كه
«سينماتوگراف» ناميده ميشد، آشنا شد و از آن خوشش آمد. او در سفرنامهاش آورده
است: «دستگاهي است كه روي ديوار مياندازند و مردم در آن حركت ميكنند».
شاه به «ميرزاابراهيمخان
عكاسباشي» كه نقش رئيس روابط عمومي پادشاه را در آن سفر بر عهده داشت، دستور خريد
دستگاه را ميدهد و از همان موقع از كارناوالي كه در فرانسه برپا شده بود،
فيلمبرداري ميكند. با اين حساب شايد بتوان «ابراهيم عكاسباشي» را نخستین
تصويربردار ايراني لقب داد.
دستگاه
سينما در اوايل سال 1279 شمسي به ايران وارد شد و چند سال بعد نمايش عمومي آن آغاز
شد. البته قبل از نمايش عمومي، فيلمهاي كوتاه در دربار قاجار و براي درباريان
نشان داده ميشد. در سال 1283 شمسي نخستین سالن سينما در خيابان چراغگاز
(اميركبير فعلي) بهوسيلۀ «ميرزا ابراهيمخان صحافباشي» افتتاح شد. در اين سالن بهطور
عمده فيلمهاي كوتاه كمدي دهدقيقهاي نمايش داده ميشد.
«مهدي
روسيخان» كه در آن روزگار مغازۀ عكاسي داشت، در سال 1286 با راهاندازي سالن
نمايش فيلم، فيلمهاي كوتاه 8 تا 9دقيقهاي را راهاندازي كرد. ابتدا در دربار
«محمدعليشاه» و سپس در خيابان علاءالدوله (فردوسي فعلي) سالن عمومي سينما داير کرد.
سپس سالن ديگري هم در خيابان لالهزار راهاندازي كرد. در ماجراي مشروطه، سينماي
او تخريب شد و خود به پاريس فرار كرد و در مارس 1968 (اسفند 1346) همانجا درگذشت.
روسيخان
رقيبي داشت به نام «آقايف» كه او هم براي نمايش فيلم سالن سينمایی راه انداخته بود.
سپس «اردشيرخان ارمني» و «ژرژ اسماعيليف» نيز سالنهاي سوم و چهارم سينما را راهاندازي
كردند.
در سال
1303 شمسي دو نفر آمريكايي بهنام «مريان سي. كوپر» و
«ارنست.بي. شودزاك» فيلمي بهنام «علف» دربارۀ كوچ ايل بختياري ساختند.
اينها دو سال همراه ايل بختياري زندگي كردند. گمان مي رود كه هدف آنها آشنايي با
فرهنگ مردم بختياري براي جاسوسي سياسي بوده باشد و ساخت فيلم ففط يك بهانهای به
نظر مي رسد. بعد از آن «خانبابا معتضدي» در سالهاي 1304 تا 1310 فيلمهاي صامت
زيادي ساخت كه مشهورترين آنها «مجلس مؤسسان» بود. اي فيلم ماجراي انتقال سلطنت از
قاجار به پهلوي را به تصوير كشيد. او در سال 1305 خورشيدي فيلمی از مراسم تاجگذاري
رضاخان نيز ساخت.
نخستین
سالن سينمايي كه برنامههاي منطقي براي نمايش داشت «گراندسينما» متعلق به «علي
وكيلي» بود كه روزهاي دوشنبه و چهارشنبه فيلمهاي تازه نشان ميداد. بهدليل درآمد
زياد، سينماداري بهتدريج رونق گرفت و بعداً سينماهاي ديگر مثل «سپه»، «ايران»، «ماياك»
(ديدهبان)، «فردوسي» (نور)، «ناسيونال» (نادر)،
«همايون» (هما)، «استخر» و «گيتي» (ونوس) آغاز به فعاليت كردند.
نخستین
سالن سينماي ناطق در سال 1309 به نام سينما «پالاس»
بهوسیلۀ «مرتضي قليخان بختياري» افتتاح شد.
بهتدريج
از سال 1308 در كنار فيلمهاي خارجي، فيلم ايراني نيز توليد شد. اولين فيلم بلند
سينمايي ايراني «آبي و رابي» نام داشت كه توسط «اوانس اوهانيان» كارگرداني و
آماده شد. آبي و رابي 1800 متر طول داشت و 560 تومان براي توليد آن هزينه شد. پخشاين
فيلم 7هزار تومان درآمد داشت.
نخستین
فيلم ناطق ايراني بهنام «دختر لُر» بهوسیلۀ «عبدالحسين سپنتا» در هندوستان ساخته
شد. بازيگر زن فيلم «روحانگيز سامينژاد» اصالتاً كرماني و داراي لهجه غليظ آن
ديار بود. بنابراين سپنتا براي واقعي نشاندادن فيلم، تغييرات زيادي در فيلمنامه داد.
از آنجا كه اين فيلم در هندوستان ساخته ميشد، ايجاد فضا و لوازم، لوكيشن، لباسها
و… ساير وسايل ايراني در آنجا ناممكن بود. بنابراين همه از ايران تهيه و به آن
ديار ارسال شد. دليل اصلي ساخت فيلم در پشت قصۀ ظاهري كه عشق و عاشقي است، نمايش
ترقيات زمان رضاخان بود. شبيه آنچه هماكنون در هاليوود مرسوم است و هدف اصلي،
بيان عظمت تمدن غرب است. دومين فيلم سپنتا «فردوسي» نام داشت كه رضاخان پس از ديدن
آن دستور تغييراتي براي ارائۀ چهرۀ خوب و عدالتخواه از سلطان محمود غزنوي داد تا
مشابهسازي با خودش در اذهان بازتاب منفي ايجاد نكند. هرچند اين تغييرات به فيلم
آسيب فراواني رساند، ولي مجموعاً فروش خوبي داشت.
سومين
فيلم سپنتا «شيرين و فرهاد» بود كه از منظومۀ معروف نظامي گنجوي اقتباس شده بود.
فيلم
چهارم او بهنام «چشمان سياه» ماجراي جنگهاي نادرشاه در هندوستان و فتح لاهور
(كه آن موقع جزء هند بود) را در قالب داستاني از زندگي عاطفي بيان ميكرد.
پنجمين
و آخرين فيلم سپنتا «ليلي و مجنون» بود كه در شهر كلكته در كمپاني «ايست اينديا»
ساخته شد.
بهطور
خلاصه ميتوان گفت كه عبدالحسين سپنتا در كار ساخت فيلم توانايي خوبي داشت و نكات
ظريف و علمي آنروز سينما را بادقت مراعات ميكرد. او در فروردين سال 1348 خورشيدي
در اصفهان درگذشت.
همزمان
با تغييرات و تحولات یادشده در ميان عامۀ مردم كشورمان در حوزۀ صنعت سينما، فرهنگ
تعزيه بهصورت گستردهاي جاري بود، هرچند كلمۀ تعزيه از عزا مشتق شده و قاعدتاً
قصههاي معطوف به عزاداري را تداعي ميكند، اما دامنۀ آن به شادي هم ميرسد؛ نمونههای
آن تعزيۀ «سليمان و بلقيس»، تعزيۀ «غدير»، تعزيۀ «يأس شيطان در روز عيد غدير»هستند.
تكيۀ
دولت، بزرگترين سالن نمايش در دورۀ قاجار است. محل آن هم دقيقاً مكان فعلي بانك
ملي شعبۀ بازار بود كه روبهروي سبزهميدان است. آن مكان به دستور رضاخان تخريب و
بهجاي آن بانك ملي ساخته شد.
نسخههاي
كهن و خطي تعزيههاي قديمي را سفارتخانههاي انگليس، فرانسه، ايتاليا و آلمان به
قيمت گزاف ميخريدند و به كشورهاي خود منتقل ميكردند. هر چند پژوهش جامعي از
تأثير اين متون بر مشاهير داستاننويسي و هنري غرب نظير «برتولت برشت» و
«اسلاويسكي» كه هنوز هم صاحبنظران رتبهنخست تئاتر و نمايش هستند، وجود ندارد،
اما از آنجا كه نظراتشان بسيار مشابه مفاهيم و مضامين تعزيههاي قديم است، به نظر
ميرسد كه مطالعۀ نسخههای خريداريشده در شكلگيري شخصيت و نگاه ادبي و هنري آنان
تأثير جدي داشته است.
در
فرهنگ قديم تعزيهخواني، صداي زيبا خاص اوليا بوده و اشقيا حق استفاده از آن را
نداشتند. فاصلهگذاري به اين معني، يعني تمايز ملموس اشخاص خوب و بد كاملاً مراعات
ميشد. نزاكت در حد اعلا مد نظر قرار ميگرفت و به همين دليل براي معرفي بازيگران
آنان را شبيه حضرت عباس«ع» يا شبيه حضرت علياكبر «ع» ميخواندند. با اين نگرش
تعزيهخواني را شبيهخواني هم ميگفتند. ابزار جنگهاي تعزيه، ابزار جنگ دوران
صفوي است و معلوم نيست كه در كربلا به همين صورت بوده باشد. رنگ لباس اوليا سبز،
دشمنان آنان قرمز و بهطور استثنا لباس حر زردرنگ است تا وضعيت منحصربهفرد وي بهخوبي
براي تماشاگر معنا شود.
برخلاف
معناي پاك، آموزنده و تربيتي تعزيه، سينماي ما در فضاي بيهويت و آلوده متولد شد،
هرچند اين وضعيت در مراحل اوليه بسیار زننده نبود، ولي همانند جريانهاي فرهنگي بهتدريج
به نكبت اواخر دوران پهلوي دوم منجر شد. براي نمونه فيلم «محلل» بهوسیلۀ
كارگرداني بهنام «نصرت كريمي» ساخته شد. اين فيلم برخلاف مفهوم شرعي و حكيمانۀ
«نقش محلل» در پيشگيري از طلاقهاي مكرّر، تعمداً و يا از سر ناداني و جهل بهصورت
سراسر توهين به اسلام و احكام اسلام ساخته شد، بهنحوي كه شهيد بزرگوار استاد
مرتضي مطهري(ره) در كتاب دهگفتار ناگزير به پاسخ به آن شد.
سينماي
قبل از انقلاب به ايستگاهي رسيد كه باوجود تمسك به آلودهترين روشها براي جلب و
جذب مخاطب جوان و بهطور عمده كمدانش حداكثر یکدرصد مخاطب داشت. دستاندركاران
آن روز سينماي ايران پس از وقوع انقلاب اسلامي، با فرهنگ اسلام بيعت كردند تا مجوز
ادامۀ فعاليت بگيرند. تا حدود يك سال و نيم پس از انقلاب همۀ فيلمهاي ساختهشده فقط
انقلابي هستند. فيلم «برزخيها» در واقع بيعت دستهجمعي تعداد كثيري از بازيگران
بزنبهادر پیش از انقلاب با مردم و انقلاب در قالب «دفاع مقدس» است.
هرچند
بهموقع به اين امر خواهيم پرداخت كه متأسفانه سينما به اين بيعت خود وفادار نماند
و پس از يكدهه و بهتدريج با حمايت قشري از مديران منفعل و خاكستري، هتاكي و دهنكجي
به فرهنگ اسلام و ارزشهاي اخلاقي را در پيش گرفت، اما تنها از باب اشارتي گذرا در
اينجا به مواردي اشاره ميكنيم.
از
اواسط دهه 70 تا نيمه دوم دهه هشتاد شمسي يك تيپ متدين، سنتيمذهبي كه سمبل انقلاب
نمايش داده ميشدند، روي پردۀ سينما ترور شد. فيلمهايي با اين مضمون كه تيپ مذهبي
ريشدار، هركدام چند زن صيغهاي دارند، هيزند و فرزندانشان هم معتاد هستند. تعدادي
از سينماگران با سياسيون دوست شدند و با هم قرار گذاشتند تا در موقع مناسب به هم
پاس گل بدهند. فيلم سخيف و فاقد ارزش هنري «عشق طاهر» نمونه اي از اين دست است.
سينما
برخلاف غرب، آمريكا و روسيه كه از دل تودۀ مردم برآمد و رشد كرد، در ايران از طبقۀ
حاكم و دربار شروع به گسترش نمود. همانطوركه قبلاً اشاره شد در سفري كه
مظفرالدينشاه به فرانسه داشت، آن را خرید و به ايران آورد. در آن دوره افرادي بهعنوان
روشنفكر آغاز به تمسخر و تحقير فرهنگ مذهبي مردم كرده بودند. شعرايي مثل ايرجميرزا
حتي دين مردم را هدف قرار داده و سياسيوني مثل ميرزا ملكمخان تحت لواي روشنفكري
با لباس جديد و ادا و اطوار بهظاهر مدرن، سروكلهشان پيدا شده بود. آنان با درك
نادرست از ماهيت فرهنگ بومي و غرب ميپنداشتند دلیل عقبماندگي كشور شكل لباس و
آرايش است؛ چون اساساً قدرت فهم عميق و نظاممند تحولات اجتماعي و تطور جوامع را
نداشتند و همچون رضاخان، مقولۀ توسعه را در حد كلاه و پوشاك و رفتار سطحي ارزيابي
ميكردند. حاصل اين نگرش ايجاد فاصلۀ عميق ميان آنان و قشر متدين و فهيم بود.
همزمان
با گسترش سينما و سينماداري و ورود سرمايهگذاران
بيشتر براي كسب درآمد اقتصادي بالا، لالهزار كه مجموعهاي از باغات و متعلق به
دربار و عمدتاً زنان شاه بوده است، با هدف تأسيس عشرتكدهها، مشروبفروشيها و
كابارهها با الگوي شانزهليزۀ پاريس متولد ميشود. بعدها در دل همين مكان، كوچۀ
ملي كه براي برخي از سينماگران مسن كنوني حس نوستالژيك دارد، بهعنوان قلب لالهزار
و مركز تجمع خلافكاران حوزۀ مرتبط با سينما و عيشوعشرت غيرمعمول خودنمايي ميكند
و در سالهای دهۀ 40، سالنهاي مدرن نمايش در لالهزار ساخته ميشوند.
* (در
نقل تاريخچۀ سينما، از كتاب «تاريخ سينماي ايران»، تأليف «مسعود مهرابي» استفاده
شده است.)
سوتیتر1: نخستین
سالن سينما در خيابان چراغگاز (اميركبير فعلي) بهوسيلۀ «ميرزا ابراهيمخان صحافباشي»
افتتاح شد. در اين سالن فيلمهاي كوتاه كمدي دهدقيقهاي نمايش داده ميشد
سوتیتر2: نخستین
فيلم ناطق ايراني بهنام «دختر لُر» بهوسیلۀ «عبدالحسين سپنتا» در هندوستان ساخته
شد که دليل اصلي ساخت آن در پشت قصۀ ظاهري كه عشق و عاشقي است، نمايش ترقيات زمان
رضاخان بود
سوتیتر3: هرچند
كلمۀ تعزيه از عزا مشتق شده و قاعدتاً قصههاي معطوف به عزاداري را تداعي ميكند،
اما دامنۀ آن به شادي هم ميرسد، مانند تعزيۀ «سليمان و بلقيس»، تعزيۀ «غدير»،
تعزيۀ «يأس شيطان در روز عيد غدير»