حضرت آيتاله
مجتبي تهراني « ره »
مقدمه:
هنوز به 25 سالگی نرسیده بود که جمله «مع
تذییلات لمجتبیالتهرانی» روی جلد اولین آثار حضرت امام در زمینه فقه و علم اصول
که درآغازین سالهای دهه چهل به چاپ رسید، نام او را محبوب حوزه های علمیه و دوستان
امام ساخت و آیت الله حاج آقا مجتبی تهرانی به عنوان یکی از شاگردان برجسته و
ممتاز امام شناخته شد.
امتیاز برجسته او این بود که فراتر از شاگردی در
بعد علمی امام، تقوا، اخلاص، اخلاق، وارستگی و مجاهدت خستگی ناپذیر راه خدا را به
خوبی از استاد و مراد خویش آموخت و هرگز لحظهای از راه امام و حمایت از میراث
امام یعنی انقلاب، نظام اسلامی و ولایت بازنماند و تا واپسین عمر با برکت خود،
جامعه، جوانان و حوزه های علمیه را از چشمهسار هدایت معنویش سیراب ساخت.
پاسداراسلام که سالها واسطه نشر گوشهای از
برکات علمی این بزرگ مرد الهی بود، ضمن بزرگداشت یاد و نام حضرت آیت الله تهرانی، رحلت جانسوز ایشان را به
امت « پاسداراسلام » تسلیت میگوید.
محدودیت
در خواستهها و توانستهها
خدا محوري
و نگرش توحیدی انبیاء و اولیا که به معنای هدفگیری خدا و وسیلۀ دانستنِ زندگیِ دنیا
برای رسیدن به آن هدف است، نسبت به دو چیز محدودیت ایجاد میکند؛ یکی محدوديت در
خواستههای نفسانی و دیگری محدوديت در توانايیهای فرد؛ یعنی اگر شخصی «خدامحور»
باشد، باید ببیند خدا، تا چه حدی خواستهها و التذاذات او در دنیا را میپذیرد و صرفاً در همان
محدوده عمل کند. به همين خاطر خواستههای انسان در اينجا محدود ميشود و در اینجا
بحث تشریع پیش میآید.
به
تعبیر دیگر انسان باید ببيند به چه کیفیت و به چه مقدار مجاز است که از عالم طبیعت
استفاده کند. اين «محدودیت» در خواستهها است. در اینجا مثالی ساده میزنم تا مطلب
روشن شود؛ در این عالم طبیعت مواد مختلفی وجود دارد که میتواند گرسنگی انسان را
برطرف کند. آیا انسان میتواند از هر مادهای که خواست استفاده کند و هر غذایی را
که میلش کشید، بخورد؟ آیا من میتوانم از دمبلان گوسفند یا ماهی غیرفلسدار و…
استفاده كنم؟ اگر «خدامحور» باشم، خواستههایم «محدود» میشود و دیگر این مادیات
را نمیخواهم.
از طرفی
دیگر، انسان معتقد به خدا که دنیا را وسیلهای برای رسیدن به هدف الهی خویش ـ بهشت
یا لقاءاله ـ میداند، نمیتواند از تمام تواناییهای خود استفاده کند. یعنی
کاربرد تواناییها هم محدود میشود و انسان نمیتواند هر کاری که از دستش
برمیآید، انجام دهد؛ بنابراين آزادی در مکتبهای الهی با آنچه که در مکاتب بشری
گفته میشود تفاوت دارد و از دو جهت محدود میشود؛ خواستهها و تواناییها.
«مردمسالاريِ»
مورد قبول در مکتب اسلام
میدانیم
که خداسالاری با مردمسالاری جمع نمیشود و اسلام هم قویاً مردمسالاری را که در
واقع، هواپرستی و شرک است، نفی میکند. حال میخواهم مطلب را کمی باز کنم. معنای
«خداسالاری» این است كه ببينیم خدا چه ميگويد و همان را انجام دهیم. اگر ما
خداسالاریم، حاکم اوست نه ما؛ از اینرو همیشه باید خواستۀ او را بر خواستۀ خود
مقدم کنیم. در مقابل معنای «خودسالاری» اين است كه ما هر چه خواستیم و هر چه
توانستم را انجام دهیم، حتی اگر مخالف با خواست الهی باشد. این بحث، يك بحث عقلی
است و پیچیدگی هم ندارد.
«نظر
مردم در طول حکم خدا» مشکلی ندارد!
معنای
«خداسالاري» این نیست که انسان هیچگاه به خواستۀ خویش عمل نکند، بلکه باید هرجا
که دید خواستۀ او با خواستۀ الهی تنافی دارد، خواستۀ خدا را مقدم داشته و دست از
هوای خویش بردارد؛ یعنی باید خواستۀ انسان، در محدودۀ خواستههای الهی قرار گيرد.
به
تعبير ديگر اگر «مردمسالاری» در طول «خداسالاری» باشد، اشکالی ندارد و درست است؛
البته اینجا هم مسامحه تعبیر میکنیم و به این نوع از نگرش، مردمسالاری میگوییم.
چون متن این «مردمسالاري» عین «خداسالاری» است و کاملاً هم با موازین اسلامی
منطبق است.(1) مردمسالاری جایی ممنوع و مذموم است که در عرضِ
خداسالاری باشد؛ بهگونهاي که انسان، هم خدا و هم دنيا را هدف بداند. این، درست
نيست.
معنای
صحیح ِ«میزان رأی ملت است»
شخصی از
من سؤال کرد و گفت، مگر امام نفرمودند: «ميزان، رأی مردم است»؛ پس چرا شما
مردمسالاری را در بحث خود نفی کردید؟! من به او گفتم: همان امامي که گفت: «میزان،
رأی مردم است»، وقتی بحث قصاص پیش آمد فرمود: «اگر همۀ شما در یکطرف جمع شوید و
مقابل اسلام بایستید، من تنها در مقابل همهتان میایستم». آن «مردمسالاري» که
امام فرمود، در طول «خداسالاری» است. اصلاً فلسفۀ تأسیس شورای نگهبان از سوی امام،
رعایت همین مسئله بود که خواست مردم، در عرض خواست خدا قرار نگیرد و قانونی برخلاف
شرع تصویب نشود.
به همین
سبب آنچه انبیاء و اولیا فرمودهاند، مطابق با حکم عقل است و مبانی محکمی دارد که
قابل انکار نیست. نتیجۀ نگرش توحیدی، محدودیت در خواستنها و توانستنها است؛ يعني
با چنين نگرشي دیگر از «هر چه خواستم» و «هر چه توانستم» خبری نیست.(2)
مقايسۀ
«دنيا و آخرت» در آيات و روایات
در
مجموعۀ معارف ما برای اینکه نگرش انسان، نسبت به دنیا و آخرت اصلاح شود و انسان
فریب جلوات مادی و طبیعی را نخورد، مقایساتی بین دنیا و آخرت وارد شده است که همه،
گویای برتری آخرت نسبت به دنیا و کم ارزشبودن مادیات است. آیات قرآن زندگی در
دنیا را با زندگی در آخرت و التذاذاتي
كه در آن سرا وجود دارد، مقایسه میکنند و میفرماید: «الْمالُ وَ الْبَنُونَ زينَهُ
الْحَياةِ الدُّنْيا وَ الْباقِياتُ الصَّالِحاتُ خَيْرٌ عِنْدَ رَبِّكَ ثَواباً وَ
خَيْرٌ أَمَلاً»؛(3) دارایی و فرزند، زینت زندگی دنیایی است و
باقیاتالصالحات که ثوابش در آخرت به انسان میرسد، بهتر است. خداوند مظاهر طبیعت،
یعنی مال و فرزند را با مظاهر معنويت، یعنی اعمال صالحه و نتایج آن مقایسه میکند
و برتری آخرت بر دنیا را گوشزد میکند.
دنیا
ارزش دارد، ولی آخرت، بیشتر!
این آیه
نمیخواهد ارزش جهان ماده را از بین ببرد و زندگی و حیات مادی را از ارزش بیندازد،
بلکه در مقام مقایسه بوده و صرفاً میخواهد بگوید: ارزش يكي بیش از ديگري است!
اينكه کسی به استناد این آیات بگوید: لذات دنیایی اصلاً ارزش نداشته و باید رها
شود، حرف اشتباهی است. مثلاً در زيورآلات، هم جنس اصلی داریم و هم جنس بدلی. هر دو
زیور هستند و کارآیی دارند، ولی ارزش یکی در برابر دیگری بسیار کم است. کسی که بین
دو نگین الماس مقايسه ميكند، میخواهد در مقام مقایسه، مشخص کند که کدام اصل است.
او نمیخواهد بگوید: الماس بدل، هیچ است و اصلاً ارزش ندارد! جنس بدل، در همان حد
بدل بودنش، هم کاربرد دارد و هم ارزش.
آیات و
روایت ما نيز چنین مقایسهای بين زندگي در دنيا و زندگي در آخرت کردهاند و
میگویند: زندگی دنیا یا مظاهر طبیعت بهطور کلی بدلی بوده و در برابر آخرت ناچیز
و بسیار کمارزش است. حتی در این آیه که میفرماید: «فیهِ مَا تَشْتَهیهِ
الأَنْفُسُ وَ تَلَذُ الأَعْيُنُ»،(4) این نکته نهفته است که نعمتهای
دنیایی محلی از اعراب دارد و بدلی از آن نعم اخروی است، چراکه اگر اینگونه نبود،
تشبیه و مقایسۀ آنها با یکدیگر فایدهای نداشت. خدا در این آیه میخواهد بفرماید:
ای کسانی که در وادی حیوانیت غوطهورید و چیزی جز تنعمات مادی درک نمیکنید؛ بهشت
بهتر از این دنیا است! یعنی هرچه که بخواهید در آن هست و هرکاری که بخواهید
میتوانید انجام دهید! این به معنای بیارزش بودن نعمتهای دنیایی نیست، بلکه صرفاً
بدلیبودن و ارزش پایین تنعمات دنیایی را بیان میفرماید.
زندگی
واقعی در آخرت است و حیات بدلی در دنیا!
این
مقایسات، دربارۀ اصل زیستن در دنیا و حیات در آخرت هم وارد شده است. مثلاً خداوند
در آیهای میفرماید: «وَ ما هذِهِ الْحَياُه الدُّنْيا إِلاَّ لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ
إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَه لَهِيَ الْحَيَوانُ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ»؛(5)
اين حیات و زندگی که شما در دنيا دارید، در مقام مقایسه با زندگي آخرت لذتهايي
كه انسان در دنيا ميبرد، بازی و بیهوده است؛ حیات خالص و جاودانه، در سرای دیگر
است. اين آيه میخواهد انسان را متوجه این معنا کند و به او بگويد: تو باید زندگي
آخرت را هدف خود قرار دهي و از زندگی کمارزش و بدلی دنیا در آن جهت استفاده کنی!
دنیا،
برای آخرت خلق شده و آخرت برای ما
این مسئله
در روایات ما هم آمده است که یکی از آنها را برای نمونه میخوانم. علی(ع) در نامۀ 55
نهجالبلاغه ميفرمايد: «إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ قَدْ جَعَلَ الدُّنْيَا لِمَا بَعْدَهَا»؛
خدا دنیا را برای بعد از آن خلق کرده است. «جعل» در اینجا به معنای «جعل» تکوینی
است. یعنی دنیا استقلال ندارد و وسیله و آلتی برای تحصیل آخرت است. «وَ ابْتَلَى فِيهَا
أَهْلَهَا لِيَعْلَمَ أَيُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا وَ لَسْنَا لِلدُّنْيَا خُلِقْنَا
وَ لَا بِالسَّعْيِ فِيهَا أُمِرْنَا»؛(6) اصلاً خلقت ما برای دنیا
نیست؛ چون این سرا، وسیلهای است که با آن آخرت کسب میشود. از اینرو ما امر نشدهايم
که تا میتوانیم در اين دنیا لذت ببریم، بلکه آمدهایم تا امتحان شویم که چگونه و
چقدر برای هدف معنوی خود در این نشئه، تلاش میکنیم. مقایسۀ دنیا و آخرت، چنین
نتیجهای را دربردارد.
از
مقایسهاي که در متن روايت آمده، معلوم میشود که دنیا، ارزشمند است، ولی ارزش
قیامت، بسیار بیشتر از آن است؛ بهنحویکه دنیا باید بهعنوان ابزاری برای تحصیل
آخرت استفاده و فدای آن شود. هم دنیا مطلوب است و هم آخرت، اما ارزش آخرت بسیار
بیشتر ار دنیا است و هر عاقلی هم مطلوب با ارزشتر را هدفگیری میکند.
مقايسۀ
«انسان و دنيا» در معارف اسلامي
مقایسۀ
دیگري كه در معارفمان وجود دارد، مقایسۀ ارزشی میان انسان و دنیاست؛ یعنی اگر
بخواهیم برچسبی روی «انسان» و برچسبی روی «دنیا» بگذاریم تا ارزش هرکدام را مشخص
کنیم، باید بگوییم: انسان، موجود بسيار گرانبهاتر از دنیاست؛ او موجودی است که از
نظر سیر تکاملی، نهایت ندارد و ميتواند تا بينهايت اوج بگیرد. به همین سبب ارزش
انسان در مقام مقایسه با دنیا، مانند مقایسۀ دنیا با آخرت است. یک انسان بسيار
ارزشمندتر است از تمام دنیا و مافیها است.
قیمت
انسان بهشت است، نه دنیا!
آیۀ
قرآن در مقام مقایسۀ بین انسان و دنیا میفرماید: «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى مِنَ الْمُؤْمِنينَ
أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّة».(7) خداوند از
مؤمنین، جانها و اموالشان را به قیمت بهشت میخرد. یعنی قیمت شما بهشت است، نه
دنیا که ارزش پایینتری نسبت به بهشت دارد. (أَمْوالَهُم) اشاره به مظاهر دنیا
دارد و (أَنْفُسَهُمْ) اشاره به حیات در دنیا كه در اينجا، هر دوی آنها در مقابل
بهشت قرار گرفته است؛ (بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّة). یعنی بهشت، به زیستِ مادی و
اموال و داراییهای دنیاییتان میارزد. قیمت شما این نیست که در برابر دنیا خود
را بفروشید!(8)
حضرت علی(ع)
در جملات متعددی در نهجالبلاغه، این تعبیر را بسيار زيبا مطرح میفرماید؛ مثلاً:
«اِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّه فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا
بِهَا»؛(9) برای جانهای شما بهایی جز بهشت نیست، خود را بهغیر آن
نفروشید! این یعنی انسان، خودش را به هر چیزی جز آخرت بفروشد، ضرر کرده است. پس
ارزش انسان، بیشتر از دنیا است، یا فرمود: «لَبِئْسَ الْمَتْجَرُ أَنْ تَرَى الدُّنْيَا
لِنَفْسِكَ ثَمَناً وَ مِمَّا لَكَ عِنْدَالَّهِ عِوَضاً»؛(10) دنیا
چه بد بازاری برای معامله است که تو بخواهی آن را بهای خویش قرار دهی!(11)
نگرشِ
باشرافتترین مردم، به دنیا
روایت
دیگر از پیغمبر اکرم (ص) است: «أعْظَمُ النّاس فی الدُّنْیَا خَطَراً»؛ «خطراً»
یعنی «شرفاً». بزرگترین مردم در دنیا از نظر شرافت میدانید کیست؟ «مَنْ لَمْ يَجْعَلْ
لِلدُّنْيَا عِنْدَهُ خَطَراً»؛(12) آن کسی است که دنیا در نزد او
شرفآفرین نباشد. یعنی اینکه نگويد: پول شرافت میآورد، ریاست و بزرگی ميآورد؛
قدرتهای شیطانی شرفآفرین است و….
در
روایت دیگر دارد: «قِیلَ لِعَلِیِّبنِالحُسَینِ(13) مَنْ أَعْظَمُ النَّاسِ
خَطَراً؟ قَالَ: مَنْ لَمْ يَرَ لِلدُّنْيَا خَطَراً لِنَفْسِهِ»؛(14) از
حضرت سؤال کردند كه شرافت چه کسی از همه بيشتر است؟ حضرت فرمود: آن کسی که دنیا را
برای خود شرف نبیند.
این
مقایسهها میخواهد ارزش والای یک طرف و کمارزش بودن طرف دیگر را بیان کند؛ نه
اینکه بگوید: دنیا هیچ ارزشی ندارد. دنیا در برابر آخرت و انسان، کمارزش است و
کمشرافت؛ لذا نباید خود را به آن فروخت و معاملۀ اشتباهی انجام داد. آنچه که به
انسان ارزش میدهد، دنیا نیست.
پينوشتها:
1. البته باید
مواظب بود! چون برخی با این شعارها، قصد فریب مردم را داشته و میخواهند سر دیگران
کلاه بگذارند! اول میگویند: مردمسالاری در متن دین است و آن را در طول خداسالاری
تبیین میکنند، ولی در عمل، مردمسالاری غربی را اجرا کرده و آن را در عرض
خدامحوری میدانند.
2. ما در آينده
راجع به اينكه از چه چیز استفاده کنيم و کیفیت استفاده باید چگونه باشد؟ بحث
خواهيم كرد.
3. سورۀ مباركۀ
كهف، آيه 46.
4. بحارالانوار،
ج 53، ص 331.
5. سورۀ مباركۀ
عنكبوت، آيه 64.
6. نهجالبلاغه،
ص 446.
7. سورۀ مباركۀ
توبه، آيه 111.
8. معارف ما اینگونه
است. والله؛ اگر کسی به سراغ این مطالب دقیق، ظریف و همسو با عقل و فطرت نرود و
آنها را از قرآن و روایات استخراج نکند و بالعكس، دنبال مسائل شهوی و لاابالیگری
باشد، ضرر کرده و بهرهای از زندگی نبرده است!
9. نهجالبلاغه،
حكمت 456.
10. نهجالبلاغه،
خطبه 32.
11. حضرت در
روايت قبل مشخص کرد که قیمت انسان چقدر است و در این روایت میفرماید: خود را به
اين قیمت نفروش! اگر نمیدانی که قیمتت چقدر است، از من بشنو که این قیمت خیلی
پایین است و ضرر خواهی کرد!
12.
بحارالانوار، ج 70، ص 88.
13. این روایت
هم از امام صادق(ع) نقل شده است و هم از امام زینالعابدین(ع).
14.
بحارالانوار، ج 75، ص 158.
سوتیتر1: خداسالاری با مردمسالاری جمع نمیشود و اسلام هم قویاً مردمسالاری را
که در واقع، هواپرستی و شرک است، نفی میکند
سوتیتر
2: هم دنیا مطلوب است و هم آخرت، اما
ارزش آخرت بسیار بیشتر ار دنیا است و هر عاقلی هم مطلوب با ارزشتر را هدفگیری
میکند