روحاني يعني شناخت
و ترويج اسلام
حضرت آيتاله مصباح يزدي
انقلاب اسلامی،
انقلابي متفاوت
انقلاب اسلامی
ایران که روز به روز جنبههای گوناگون آن روشنتر و گستردهتر میشود، دارای ابعاد امنیتی،
اقتصادی، سیاسی، بینالمللی و اجتماعی بسیاری است و در زمینههای علمی و تکنولوژیک پیشرفتهای چشمگیری کرده است، اما در میان همه این ابعاد آنچه را که میتوان مادر سایر ابعاد تلقی کرد،
بُعد اسلامیت این انقلاب است.
برخی از انقلابهای جهان به دلیل آن که دگرگونیهای عظیمی را در عالم به دنبال داشتهاند، مبداء
تاریخ قرار گرفتهاند. مثلاً انقلاب اکتبر باعث شد کمونیسم به مدت 70 سال نصف جهان
را تحت سیطره خود بگیرد و انقلاب کبیر فرانسه منشأ تحولات عظیمی در اقتصاد، فرهنگ
و سیاست شد، اما انقلاب اسلامی ما با هیچ یک از آنها قابل مقایسه نیست.
انقلابي مبتني بر
فرهنگ ديني
انقلاب اسلامی
ایران مبتنی بر یک فرهنگ دینی است و بنیانگذار این انقلاب، حرکتش را با برنامه
فرهنگی، روشنگری و تبیین ابعاد اجتماعی ـ سیاسی اسلام آغاز و با تربیت شاگردان و استفاده از آنها به
صورت شبکهای در کل کشور، مردم را به وظایف سیاسی و اجتماعیشان از دیدگاه دین آشنا کرد.
این شیوهای است که قبل از این نهضت نهتنها رواج نداشت، بلکه گاهی ارزش منفی تلقی میشد.
قبل از انقلاب
اسلامی، در عرف مذهبی و عمومی ما سیاسی بودن و فعالیت سیاسی نقطه مثبتی نبود، بلکه
از نظر بسیاری از مردم یک نقطه منفی محسوب میشد. یادم هست با اینکه مرحوم
کاشانی از لحاظ علمی و سوابق تحصیلی از مراجع آن زمان
کم نداشت و در قله مراجع بزرگ بود، اما در محیط دینی و در بین روحانیون، نه تنها کسی ایشان را به عنوان
مرجع معرفی نمیکرد، بلکه در نگاه آنان، سیاسی بودن انگی بود که از ارزش
روحانی ایشان میکاست.
امام با یک برنامه
حکیمانه و تلاش مخلصانه و فداکاری بسیار، ورق را برگرداند تا جائی که در بعضی از فرمایشهاي
ایشان، مشارکت در برخی از فعالیتهای سیاسی ـ دینی از نماز هم واجبتر معرفی شده است و این کار
بسیار عظیمی بود. اگر کسی بتواند آن فضا و تغییری را که امام در این نگرش و بینش
ایجاد کرد، تصور کند، خود این تغيير را کرامت و چیزی شبیه اعجاز ميداند.
تبيين بعد سياسي اجتماعي
اسلام، زمينهساز تحول اجتماعي
بر اساس این تغییر
بینش و تبیین بُعد سیاسی ـ اجتماعی اسلام، زمینه برای تحول اجتماعی فراهم شد. امام بر
تحول فرهنگی اسلامی تکیه کرد و گفت مردم باید اسلام را بشناسند و به اجرای احکام
اسلام علاقمند باشند تا بتوان در جامعه تحول ایجاد کرد، والا اگر شخصی يا دولتی بیاید
و مجلسی هم قانونی را تصویب کند، تا مردم باور نکنند که وظیفهاي دینی دارند و
باید از دین و ارزشهای اسلامی حمایت کنند، قانون مشکل اینها را حل نمیکند، چه رسد به اينکه نیروی قاهره
و نیروی نظامی و اسلحه بهزور بخواهد بر مردم حکومت و آنها را وادار کند که به دین
عمل کنند. اینها تأثیری نخواهند داشت، مگر چند روز معدود و بالاخره از بین خواهد
رفت. مردم باید با دلشان باور کنند که باید برای اسلام مایه بگذارند و وظیفه
دارند اسلام را حفظ کنند تا در این راه از جان و مال خود بگذرند.
در گذشته در میان
روحانیت و عموم مردم این چیزها قابل قبول نبود و به کسی که از این حرفها میزد میخندیدند. بزرگترین کار امام که منشأ کارهای
بزرگ دیگر شد، تحول در نگرش مردم بود و ارزش
اصلی انقلاب ما به همین بُعد است. این انقلاب مربوط به دین، خدا و اهداف انبیا و
زمینهساز ظهور ولیعصر «ارواحنا فداه» است و اصلاً طرف نسبت با انقلابهای
دیگر نیست، بلکه با آنها تضاد دارد. انقلابهای دیگر دنیا، مردم را بیشتر به مادیت
و دنیاگرایی سوق دادند و ارزشهای معنوی را به فراموشی سپردند، اما انقلاب اسلامی در نقطه
مقابل، بر ارزشهای معنوی انسان به عنوان گل سرسبد آفرینش و کسی که میتواند
لیاقت خلافت الهی را پیدا کند و مسائلی از این قبیل که اصلاً در جهان قابل مطرح
شدن نبودند، تکیه و با بیانیهها و سخنرانیهای خود چنان تحولی را ایجاد کرد که بچههای ده دوازده ساله عاشق شهادت
شدند.
البته مایه این
عشق، عشق به سیدالشهدا«ع» و مکتب تشیع بود و امام از این زمینه و پتانسیل به خوبی استفاده و مردم را متوجه
کرد که ارزش انسان و زندگی در این است که بتواند با خدا ارتباط برقرار کند، ارزشهای الهی در جامعه پیاده شود و بالاخره
افتخار در این است که در این راه به شهادت برسد. این بعد انقلاب آن چنان که باید و
شاید درست تبیین نشده است. مسئولین هم وقتی در باره آثار این انقلاب صحبت میکنند، بیشتر از پیشرفتهای اقتصادی، علمی در پزشکی،
انرژی اتمی، هوافضا و آبادانیها سخن میگویند که البته موجب خوشحالی مردم است،
اما کافی نیست.
روحانيت و تبيين
بُعد اسلامي نظام
پرسش ما این است که
چرا بعد معنوي انقلاب بهقدر کافی بیان نمیشود؟ چه کسانی باید این بعد را تبیین کنند؟ آیا
این وظیفه اساتید دانشگاهها، فیزیکدانها، شیمیدانها، اقتصاددانها، جامعهشناسها و روانشناسها، نیروهای مسلح، نظامی و انتظامی، مردم کوچه و بازار،
بازرگانان، تجار یا صاحبان صنایع است؟ بدیهی است که تبیین این بعد به عهده ماست. کوتاهی
در این زمینه را باید به حساب چه کسی
گذاشت؟ قشرهای مختلف، از جمله دولت و
نهادهای دیگر، بهخصوص نهادهای فرهنگی و آموزشی، صدا و سیما، وزارت فرهنگ و ارشاد
و… میتوانند کمک کنند، اما بار اصلی بر دوش روحانیت است و این ماییم
که باید این بعد را درست تبیین و ارزش آن را با سایر چیزها مقایسه کنیم و به مردم
بفهمانیم که خداوند چه نعمت عظیمی به ما داده است.
برای اینکه این بعد
را درست تبیین کنیم، اول باید ارزش آن بر خود ما روشن و واضح شود و زمانی چنین میشود که نقش دین را درست تبیین و
به آن توجه کنیم.
متأسفانه در این
زمینه خیلی که کار شود، به لحاظ علمی و آکادمیک دین را هم یکی از نهادهای اجتماعی معرفي
ميکنند. معمولاً در کتابهای جامعهشناسی کسانی که برای دین ارزش قائلاند، آن را یک نهاد اجتماعی
تلقی میکنند و میگویند اقتصاد، سیاست و حکومت ابعاد مختلف هستند و یک بعد هم
دین است؛ یعنی اقتصاد، سیاست و حاکمیت صرفنظر از دین جای خودشان را دارند و ابعاد مستقلی
هستند. یک بعد هم به نام دین وجود دارد و یکی از واقعیتهای جامعه است. یکی از خصوصیات
انسانها هم این است که اکثرشان اهل دیناند و به همین دلیل باید برای دین هم حسابی باز کرد. نگاه
فرهنگ عمومی جهان به دین این چنین است، اما آیا فرهنگ اسلامی هم همینطور است؟
دين وجه تمايز
انسان و حيوان
طبق منابع دینی و
بیانات بزرگانی چون حضرت امام«ره»، انسانیت انسان بدون دین اساساً فعلیت پیدا نمیکند. این موجود دو پا، اگر دین
نداشته باشد با سایر حیوانات چندان فرقی ندارد و گاهی درندهتر، خشنتر، بیرحمتر، خودخواهتر و جنایتکارتر هم میشود.
امروزه پایههای فرهنگ جهانی، اومانیسم، اصالت دادن به انسان، یعنی همین
موجود دو پایی است که روی زمین میزید و شامل شاه، صدام، رؤسای جمهور امریکا، سایر جباران و طاغوتها
هم میشود. براساس اين فرهنگ، اینها چون انساناند، ارزشمندند. این دستمایه تفکر
مکاتب مهم سیاسی، حقوقی، اجتماعی و اخلاقی امروز جهان است. آنهایی که برای خودشان
منزلتی قائلاند، یکی از پایههای مکتبشان را کرامت انسان و ارزش دادن به
انسان میدانند. شاید در بعضی از نوشتهها و گفتهها، حتی در جمهوری اسلامی ایران
پس از 34 سال نمونههایی از این حرفها را ملاحظه کنید.
انسان موجودي
دوسويه
انسان از نظر اسلام
یک موجود دوسویه، یک شمشیر دولبه و یک سکه دو رویه است که با انتخاب و اختیار خود
میتواند یکی را ترجیح بدهد و بر زندگیاش حاکم کند. انسان یک جهت الهی دارد که باعث میشود به طرف خدا صعود و عروج کند
و جهت دیگرش سبب سقوط وی به اسفل سافلین میشود. انسان در ابتدا چون هنوز انتخابی
نکرده است، کرامت اکتسابی ندارد. اینکه خداوند به او ظرفیت داده لطف خداست، اما
اینکه خودش چه کسب میکند و چه ارزشی مییابد، بستگی به این دارد که کدام یک از این رویهها را انتخاب کند. اگر رویه
الهی را انتخاب و به سوی خدا حرکت کرد، از همه مخلوقات بالاتر میرود و فرشتگان هم باید در مقابل
او سجده کنند. فرشتگان در عالم آخرت خادمان مؤمنین در بهشت هستند و همان اول که
مومنین وارد میشوند، به استقبالشان میآیند و میگویند: «سَلَامٌ
عَلَيْكُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوهَا خَالِدِينَ »(1 . نمادش در این عالم، سجده فرشتگان بر حضرت آدم«ع» است، یعنی
خضوع در مقابل موجودی که جنبه الهی دارد. هرگز به مغز اومانیستها خطور هم نمیکند که قرب به خدا و انس با او
و عبادتش چه ارزشی دارد و انسان میتواند به جائی برسد که در عالم طبیعت تصرف کند
و از گذشته و آینده اطلاع داشته باشد.
اما انسان اگر تنزل
کند به جایی میرسد که: «إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللهِ الَّذِینَ
کَفَرُوا فَهُمْ لَا یُؤْمِنُونَ»(2)، «إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ
اللهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذِینَ لَا یَعْقِلُونَ»(3) «إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعَامِ».(4) انسان
وقتی کرامت انسانی دارد که در مسیر تکامل قرار بگیرد و رو به خدا برود، اما کسانی
که با خدا میستیزند، راه خدا را مسدود و سدّ عن سبیلالله میکنند، هیچ ارزش و احترامی
ندارند. «قَاتِلُوهُمْ یُعَذِّبْهُمُ اللّه بِأَیْدِیکُمْ، وَ یُخْزِهِمْ وَ یَنْصُرْکُمْ
عَلَیْهِمْ، وَ یَشْفِ صُدُورَ قَوْمٍ مُؤْمِنِین».(5) و ارزشششان از
حیوانات هم پایینتر است. گاهی مثل سگ میشوند «فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ»،(7) گاهی
مثل الاغ میشوند «مَثَلُ الَّذِینَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوهَا کَمَثَلِ الْحِمَارِ»(6) و
مجموعاً «إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیلًا».(8)
پس در اسلام انسان
بهطور مطلق ارزش و کرامت انسانی ندارد و گاهی از هر حیوان و به تعبیر قرآن از هر
جنبندهای پستتر است. دم زدن از اومانیسم و کرامت انسانی بهطور مطلق با
فرهنگ اسلامی سازگار نیست. آن انسانی کرامت دارد که در مسیر تکامل قرار میگیرد و مطیع انبیا و بنده خداست.
جايگاه دين
انسان در ابتدا
انسان یک موجود بالقوه است، هنوز رنگ ندارد و تا زمانی که راه خوب و بد را انتخاب
نکرده است، نمیشود گفت نه زشت است نه زیبا، نه خوب است و نه بد. در نقطه
صفر قرار دارد و به اصطلاح مهندسین ميتواند در محور (y)ها به سوی بینهایت ترقی یا زیر صفر و به سوی
بینهایت سقوط و تنزل کند. دین یعنی دستور و برنامهای که خدا برای زندگی بشر تعیین
کرده، انسان را به فعلیت میرساند و ارزشها را در انسان تحقق میبخشد. اگر انسان
از این برنامه تبعیت کند پیش میرود و اگر با این برنامه مخالفت کند، سقوط میکند.
پس آنچه که انسان
را انسانِ بالفعل میکند، دین است. جایگاه دین در زندگی از هر نهاد دیگری بالاتر
است و نهادهای دیگر، همه باید زیر چتر دین واقع شوند؛ یعنی اقتصاد باید بشود
اقتصاد اسلامی، سیاست باید بشود سیاست اسلامی، فرهنگ باید بشود فرهنگ اسلامی، حقوق
باید بشود حقوق اسلامی تا ارزش پیدا کنند، والا کشورهای دیگر، کفار، اجانب و
طواغیت هم حقوق، سیاست، اقتصاد، علم، صنعت و تجارت دارند. آنچه که به همه این
نهادها ارزش میبخشد این است که همگی زیر چتر دین قرار بگیرند. دین نهادی
در عرض نهادهای دیگر نیست، بلکه فوق همه نهادهاست. اگر باور کردیم که جایگاه دین فوق همه نهادهای
اجتماعی است و اگر دین نباشد، ارزشهای دیگر رنگ میبازند و گاهی به ضدارزش تبدیل میشوند، خواهیم فهمید که اهمیت
کدام بُعد انقلاب بیشتر است.
توجه به این نکته
ضروری است که حتی این بعد انقلاب که ما را از زیر بار اجانب خارج کرد و به ما
استقلال و آزادی بخشید، اگر همراه با دین نباشد، تأثیری در سعادت انسان ندارد و
استقلال و آزادی مورد سوء استفاده قرار خواهد گرفت. مگر بسیاری از کشورهای غربی
استقلال و آزادی ندارند، اما اصل همه جنایتهای عالم زیر سر همانهاست. استقلال و آزادی در چهارچوب
ارزشهای دینی ارزش پیدا میکنند، و گر نه
منجر به ولنگاری، بیبندوباری و اباحهگری و نهایتاً عامل سقوط انسان میشوند: «إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعَامِ
بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیلًا».
جايگاه نهاد روحانيت
پس جایگاه دین در
میان همه نهادهای اجتماعی فوق همه است و همه نهادها باید خود را با ارزشهای دینی تطبیق بدهند تا ارزش
بیابند و اینجاست که نقش روحانیت در جامعه مشخص میشود. این دینشناسان هستند که باید با بیانات
و انواع روشهای معقول، دین را به دیگران معرفی و آن را ترویج کنند. کسانی
که میتوانند متعهد این کار شوند، اصالتاً و در درجه اول روحانیون و دینشناسان هستند و میتوانند از نویسندگان، هنرمندان،
سخنرانان و… کمک بگیرند. اصل این است که محتوای دین درست شناخته شود، در آن
اشتباه و خلط و مغالطه صورت نگیرند و مفاهیم جابهجا و ارزشها با ضدارزشها قاطی نشوند و این کار کسانی
است که دین را بهتر میشناسند.
بر اساس این مقدمات،
سنگينترین وظیفه بر دوش روحانیت است. اگر این حقیقت را تصدیق کردیم که چه بار
سنگینی بر دوش ماست، بهتر میفهمیم باید وقتمان را صرف چه کارهایی کنیم و امکانات مادی
فراهم باشد یا نباشد، باید وظیفهمان را انجام بدهیم. مهم نیست دیگران قدرش را بدانند یا
ندانند. باید تا پای جان بایستیم و فداکاری کنیم تا اسلام حاکم باشد، چون اگر
اسلام نباشد، انسانیت بالفعلی وجود نخواهد داشت.
در این انقلاب،
نهادی که عهدهدار تبیین دین، ترویج ارزشهای دینی و تثبیت باورهای دینی
در مردم است، باید این وظایف را خوب بشناسد. کار ما همین است که اول باورهای مردم را
تقویت و سپس ارزشها را در میان مردم ترویج کنیم زیرا باورها، اعتقادات،
اخلاق و ارزشها اساس فرهنگاند. بعد نوبت به وضع قوانین براساس اینها و اجرایشان میرسد.
آسيبشناسي فعاليتهاي
انجام گرفته
ما در دوران 34
ساله با آسیبهایی مواجه بودهایم، مشکلات و لغزشهایی وجود داشتهاند، چوبهایی خوردهایم. همیشه هم پیشرفت نبوده است
و گاهی عقبگردها و لغزشهایی داشتهایم. این آسیبها از کجا ناشی شدهاند؟ علت این بود که کسانی دین
را درست نمیشناختند و چیزهایی را به نام دین مطرح میکردند که با دین سازگار نبود.
هر چند اکثریت این طور نبودند، اما بودند کسانی که امر بر آنان مشتبه شده بود و
گمان میکردند مسائلی مقتضای دین است، در حالی که چنین نبود.
برای جلوگیری از
چنین وضعیتی باید آموزشهای دینی را توسعه داد تا مردم دین را بهتر بشناسند و با بیدینی اشتباه نگیرند. اما آیا هر
کسی که دین را میشناسد، حتماً به دین عمل هم میکند؟ طبعاً پاسخ منفی است.
پس غیر از شناخت، چيز
دیگری هم لازم است که قرآن آن را تزکیه مینامد. «یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ». امام بیشتر بر عبارت «تهذیب
نفس» تکیه میکرد و اگر یادتان باشد میگفت کسی که مهذب نباشد، چنین و
چنان میشود. واژه رایج مناسب در ادبیات عمومی ما «خودسازی» است، يعني انسان
خودش را بر اساس ارزشهای اسلامی بسازد، بنابراین باید قبل از هر چیز شناختمان
نسبت به اسلام عمق داشته، فراگیر و همهسونگر باشد و فقط به یک بعد نگاه نکنیم.
در جامعه هستند
کسانی که اسلام را فقط به عزاداری و سینهزنی میشناسند و کسی را مسلمانتر و ديندارتر ميدانند که
در عزاداریها بیشتر شرکت میکند، پول خرج میکند، بیشتر گریه میکند و بهتر سینه میزند، در حالی که این یک بعد از
دهها بعد اسلام است. دین که فقط همین نیست. کسانی هستند که وقتی صحبت از مشکلات
میشود، میگویند وقتی اقتصاد اصلاح شد، همه چیز اصلاح میشود و در غیر این صورت هیچ
اتفاقی نمیافتد، در حالی که بسیاری از قشرهای مرفه، بیشتر به گناه
آلوده میشوند. از آن طرف
بسیاری از مردم متوسطالحال و به قول حضرت امام«ره» پابرهنهها بودند که انقلاب را به اینجا
رساندند، فداکاری کردند، خون دادند و امروز هم حاضرند با همه مشکلات دست و پنجه
نرم کنند. اقتصاد البته کمک خوبی است، ولی انقلاب فقط برای اصلاح اقتصاد و بعد حیوانی
و شکم مردم نیامده است.
اسلام به مثابه يک
پيکر
ما باید اسلام را
در همه ابعادش بهطور جامع بشناسیم و معرفی
کنیم، نه اينکه زیاده از حد، روی یک بعد تکیه کنیم و ابعاد دیگر را به فراموشی بسپاریم،
چنان که قبل از انقلاب و نهضت امام، بیش از نصف اسلام که مربوط به مسائل سیاسی و
اجتماعی بود، فراموش شده بود و بر مسائل شکلی مثل نجاست، طهارت، شکیات و جلسات
دینی تکیه میشد.
پس اول باید بینش
کاملی نسبت به اسلام پیدا کنیم، به هیچ حدی قناعت نکنیم، سعی کنیم هر روز یک جمله،
یک مطالب از مطالب اسلامیمان را بهتر یاد بگیریم. نگوییم کامل هستیم و احتیاجی
نداریم. در محضر مقام معظم رهبری ـ جلوی اتاق بزرگی که مقام معظم رهبری مینشینند ـ تابلویی است که رویش
نوشته شده است: «کسانی که میخواهند به اصلاح دیگران بپردازند، ابتدا بايد از خود شروع
کنند». اگر بخواهیم دیگران را بسازیم، اول باید خودمان را بهتر بسازیم، والا کلام
ما تأثیر نخواهد کرد.تجربه نشان داده و خود ما هم تجربه کردهایم که وقتی حرفی از دل برمیآید و خودمان هم اهل عمل هستیم،
بر دیگران هم خوب اثر میکند، اما وقتی به زبان میگوییم و عملمان با قولمان
منطبق نیست، در دیگران هم تأثیری نمیگذارد.
روحاني يعني شناخت
و ترويج اسلام
بالاترین و سنگینترین مسئولیت اجتماعی بر دوش ما روحانیون است، چون اساس
کمالات، ترقیات و پیشرفتها اسلام است. اسلام هم باید به وسیله ما ترویج شود و نباید
از دیگران توقع داشته باشیم. دیگران اگر کاری هم در این زمینه بکنند باید با کمک و
همکاری ما باشد، چون اقتضای حرفهشان شناخت و ترویج اسلام نیست. این ما
هستیم که صنفمان این اقتضا را دارد، یعنی خودمان را آماده کردهایم و به همین
عنوان معرفی میکنیم. روحانی یعنی شناخت و ترویج اسلام، پس برای شکرگزاری
از خدا که چنین نعمت بینظیری را نصیب ملت ما و چنین رهبر بیبدیلی را به ما
مرحمت فرموده است، توجه کنیم که چه مسئولیتی داریم.
اسلام يا مليگرايي!
برای اینکه در
آینده مبتلا به آسیبها و فتنهها نشویم، باید بدانیم مهمترین رکن این است که اسلام در
جامعه رواج بیشتری یابد، والا عنوان میهندوستی و آب و خاک در همه جای دنیا هست. عراقیها هم برای میهنشان میجنگیدند، امریکاییها هم برای میهنشان و اعتلای
امریکا جنایت میکنند. این که خود به خود اصالت ندارد، بماند که این قوانین
و قراردادهای بینالمللی هستند که مرزها را تعیین میکنند و واقعاً دلیل معقولی وجود
ندارد که تا اینجا را مرز خود بدانیم و حساسیت داشته باشیم و به یک وجب آن طرفتر که مربوط به کشور اسلامی
دیگری است، اهمیت ندهیم تا هر بلایی که میخواهد سرش بیاید. ایران برای ایرانیان، نه غزه،
نه لبنان برخاسته از ناسیونالیسم است. به آنهایی
که میگویند ما برای وطن خودمان کار میکنیم و به لبنان چه کار داریم باید گفت آنچه که اصالت دارد
ارتباط با خدا، بندگی خدا و اجرای احکام خداست. ما متصدی این کار هستیم و نباید از دیگران گله
کنیم.
پینوشتها
۱ـ قرآن کریم، سوره
زمر، آیه 73.
۲ـ قرآن کریم،
سوره انفال، آیه 55.
۳ـ قرآن کریم،
سوره انفال، آیه 22.
۴ـ قرآن
کریم، سوره فرقان، آیه 44.
5- قرآن کریم، سوره
توبه، آیه 14.
6ـ قرآن کریم،
سوره اعراف، آیه 176.
7ـ قرآن کریم،
سوره جمعه، آیه 5.
8- قرآن کریم، سوره
فرقان، آیه 44.
سوتیتر:
1.
برخی از انقلابهای جهان به دلیل آن که دگرگونیهای عظیمی را
در عالم به دنبال داشتهاند، مبداء تاریخ قرار گرفتهاند. مثلاً انقلاب اکتبر باعث
شد کمونیسم به مدت 70 سال نصف جهان را تحت سیطره خود بگیرد و انقلاب کبیر فرانسه منشأ
تحولات عظیمی در اقتصاد، فرهنگ و سیاست شد، اما انقلاب اسلامی ما با هیچ یک از آنها
قابل مقایسه نیست.