شاخصهای کرامت
انسان در آموزههای قرآن
اسماعیل نساجیزواره
طلیعۀ
سخن
کرامت
امانتی است الهی که بسان گوهر ارزشمندی از سوی رب مالک در صدف وجود عبد سالک به
ودیعه گذاشته شده است و از مهمترین عوامل کمال انسانیت و مقام آدمیت محسوب میشود.
هرچند
در تبیین این فرایند از سوی مکاتب و مذاهب مختلف، تعاریف گوناگونی ارائه شده است،
اما مناسبترین و متعادلترین تعریف عبارت است از: «عظمت و ارزشهای ذاتی و درونی
که در انسان نهفته است و در دیگر کائنات پیدا نمیشود.»
در
اهمیت مقولۀ کرامت همین بس که خداوند عالی وحی آسمانی را با وصف کرامت بر پیامبر
هادی (ص) آغاز کرد: «اقرأ و ربک الأکرم»(۱) و انسان را با خصیصۀ تکریم
ستود: «و لقد کرّمنا بنیآدم…»(۲) و ملاک برتری وکرامت بشر را
پرهیزگاری دانست: «… إن اکرمکم عندالله اتقاکم…».(۳)
با
عنایت به اینکه قرآن کریم به زیباترین شکل و عالیترین روش، مقام و منزلت انسان را
تجلیل کرده است، نویسندۀ این سطور در صدد است که با الهام از آموزههای وحیانی و
با رویکرد دینی ـ روانشناختی به معرفی انواع کرامت و شاخصهای آن بپردازد. امید
است که مورد توجه خوانندگان محترم قرار گیرد.
انواع
کرامت
در
فرهنگ اسلامی دو نوع کرامت برای انسان تعریف شده است:
۱.
کرامت ذاتی: این نوع کرامت بهطور تکوینی در پرتو نعمتها و قابلیتهای خاصی که
خداوند به بندهاش اعطا کرده، در نهاد او به ودیعه گذاشته شده است و اختیارکردن انسان
در کسب این مقام نقش ندارد. بهواسطۀ این فضیلت، انسان در مرتبهای قرار میگیرد
که برتر از دیگر موجودات است. قرآن کریم میفرماید: «لقد کرّمنا بنیآدم و حملناهم
فی البّر و البحر و رزقناهم من الطیبات و فضلناهم علی اکثر ممن خلقنا تفضیلاً؛(۴)
ما فرزندان آدمی را گرامی داشتیم و آنان در صحرا و دریا بر مرکبهای راهوار سوار
کردیم و از نعمتهای پاکیزه به آنان روزی دادیم و آنها را بر بسیاری از موجوداتی
که خلق کردهایم، برتری بخشیدیم.»
از این
آیه استنباط میشود هر کمالی که در دیگر موجودات هست، حدّ اعلای آن در بشر وجود
دارد. این کرامت یک وجه عمومی و کلی دارد که همۀ انسانها را شامل میشود؛ از اینرو
حتی انسانهای مشرک، کافر و فاسق از این نوع کرامت برخوردار بودهاند، ولی چنین
گوهر بیهمتایی را کُفران کرده و اصالت هویت اصیل خویش را به پای امور فناپذیر و
ارزشهای دروغین فدا کردهاند.
۲.
کرامت اکتسابی: یک نوع علّو روحی و اعتلای معنوی است که بر پایۀ تقوا و پارسایی
ظهور میکند. قرآن کریم میفرماید: «… إن اکرمکم عندالله اتقاکم…؛(۵)
همانا گرامیترین شما نزد خدا پرهیزگارترین شماست.» براساس این آیه انسانها در
ارتباط با این نوع کرامت یکسان نیستند، بلکه متفاوت هستند و هرچه میزان تقوا و پرهیزگاری
آنان بیشتر باشد، کرامتشان نیز بیشتر خواهد بود. کسی که میخواهد به مقام مکرّمین
دست یابد، از پستیها گریزان است و به اعتلا گرایش دارد.
نخستین
فروغ امامت حضرت علی (ع) میفرماید: «روح خود را از هرگونه پستی گرامی بدار، هرچند
برحسب ظاهر تو را به سوی امور مرغوب بکشاند.»(۶) کسی که به کارهای پست
روی میآورد، نه تنها چیزی نصیب او نمیشود، بلکه از جان و روح خود سرمایهگذاری
میکند بدون اینکه بهرۀ چشمگیری دریافت کند. انسان کریم فقط بندۀ خداست. آنچه با
گوهر ذاتش بیگانه است به بوستان وجودش راه نمیدهد. از بندِ تمام دشمنان درونی و
برونی رها شده و با سرشتی عالمانه و روحی کریمانه در وادی فضایل اخلاقی قدم میگذارد.
خلافت
الهی
نخستین
شاخص کرامت انسان مقام جانشینی او نسبتبه خداوند سبحان است که در مقال وحی از آن
بهعنوان «خلیفةالله» یاد میشود. این ویژگی جایگاه آدمی را در نظام احسن تعیین
میکند و نشان میدهد که وی در زمینۀ معرفت حقایق از استعداد خاصی برخوردار است.
قرآن کریم در این زمینه میفرماید: «و اذ قال ربّک للملائکه انّی جاعلٌ فیالارض
خلیفه…؛(۷) هنگامی که خداوند به ملائکه گفت من میخواهم در زمین جانشینی
را قرار دهم…». در این آیه منظور از «خلیفه» شخص حقیقی بشر نیست، بلکه مراد
شخصیت حقوقی آدم و مقام انسانیت است که او را شایستۀ مقام خلافت کرده است. آموزههای
وحیانی مبیّن این حقیقت است که سنت خداوند در احکام تکوینی بر آن شد که قوانین
تکوینی جهان را بهوسیلۀ یک نوع از مخلوقاتش آشکار کند. از اینرو انسان را برگزید
و به او امتیازها و کرامتهایی را عطا کرد و عصارۀ آن امتیازها همان جامعیت وی
نسبتبه دیگر مخلوقات است؛ چون دیگر مخلوقات حتی فرشتگان از هستی محدودی
برخوردارند و تنها مظهر اسم معینی از اسمای الهی هستند. این انسان با آنکه ضعیف
آفریده شده است، بهحقیقت مایۀ عبرت و شگفتی هر عبرت گیرنده است؛ زیرا او با آن
همه ضعف آغازین و جهل ابتدایی، پس از شکوفایی استعداهایش در امور مهم تصرف میکند
و بر کائنات سلطه پیدا میکند و آنقدر در این مسیر پیش میرود که این اختراعات
شگفتآور عصر کنونی را از خود بروز میدهد و اختراعات غیرقابل شمارش را در آینده
ارائه میدهد؛ بنابراین حکمت خداوندی اقتضا میکند که چنین مخلوقی را خلیفۀ خود
کند تا سنتهای الهی را در عالم تکوین برپا کند و اسرار خلقت و بدایع حکمت و منافع
احکام معبود خویش را آشکار کند.(۸)
درک
اسرار آفرینش
از دیگر
جلوههای کرامت انسان، علم و آگاهی او نسبت به اسمای الهی است. منظور از علم به
اسما تنها فراگیری یک سلسله الفاظ نیست، بلکه حقایق غیبی عالم است که به لحاظ نشانۀ
خدابودن بر آنها لفظ «اسم» اطلاق شده است و علمِ به آنها از منظر قرآن چنان ارزش
والایی دارد که حتی ملائکه و فرشتگان مقرب الهی شایستگی آگاهی از این اسما را
ندارند. خداوند میفرماید: «و علّم آدم الاسماء کلّها…؛(۹) و علم
اسرار آفرینش را به آدم آموخت…» این آیه نشان میدهد که انسان از ارزش و کرامتی
برخوردار است که دیگر کائنات حتی ملائکه هم از آن برخوردار نیستند؛ از اینرو همین
فضیلت سبب شده است تا خداوند انسان را از اسمای خودش آگاه کند و بدون واسطه آن
حقایق را به وی بیاموزد.
مسجود
فرشتگان
نعمت
مسجودبودن انسان پس از نعمت خلافت و تعلیم اسرار آفرینش سومین موهبتی است که بهعنوان
شاخص کرامت به وی عطا شده است. خداوند در سورۀ بقره میفرماید: «و اذ قلنا
للملائکه اسجدوا لآدم فسجدو الا ابلیس…؛(۱۰) و هنگامی که به فرشتگان
گفتیم که بر آدم سجده کنید، همگی سجده کردند جز شیطان…» این آیه نهتنها ارزش
والا و مقام متعالی انسان را بیان میکند، بلکه برتری او را بر فرشتگان نشان میدهد؛
زیرا اگر انسان موجودی کاملتر از ملائکه و افضل بر آنان نبود، صحیح نبود که وجود
کامل برای وجود ناقص خضوع و کرنش کند.
شایان یادآوری
است که فرشتگان برای انسان سجدۀ پرستش نکردند؛ زیرا سجدۀ پرستش مخصوص خداست و سجدۀ
آنان بر انسان به معنای تواضع و تکریم مقام انسانیت بود و به امتثال فرمان خداوند
چنین تکریمی را برای انسان کامل روا داشتند؛ نظیر آنچه که از برادران و پدر حضرت یوسف
(ع) در برابر این پیامبر سر زد: «… خرّوا له سجداً…؛(۱۱) و همگی در
برابر او به سجد افتادند.»
بنابراین
سجدۀ فرشتگان برای آدم تکریم و تحیت بود، نه عبادت و اطاعت؛ یعنی ملائکه چون آدم
را مظهر خود یافتند، بر او سجده کردند، نه اینکه بهعنوان معبود خود.(۱۲)
تسخیر
موجودات جهان
در جهانبینی
اسلامی انسان از چنان مقام و موقعیتی برخوردار است که میتواند از نیروی عقل و
توان جسمی خود در راستای پردهبرداری از اسرار و شگفتیهای جهان استفاده کند و
تمام نیروهای طبیعت را مسخّر خود گرداند. قرآن کریم در زمینه میفرماید: «الله
الذی خلق السموات و الارض و انزل من السماء ماء فاخرج به من الثمرات رزقاً لکم و
سخر لکم الفلک لتجری فی البحر بامره و سخر لکم الانهار و سخر لکم الشمس و القمر
دائبین و سخر لکم اللیل و النهار؛(۱۳) خداوند آسمانها و زمین را آفرید
و از آسمان آبی را فرو فرستاد و با آن میوهها را برای روزی شما از زمین بیرون
آورد و کشتیها را مسخر شما کرد تا بر سطح دریا به فرمان او حرکت کنند و نیز نهرها
را مسخر شما کرد و خورشید و ماه را که با برنامۀ منظمی در حرکت هستند به تسخیر
شما درآورد و شب و روز را مسخر شما ساخت.»
از منظر
قرآن کریم معنای تسخیر موجودات این است که آنها بهگونهای آفریده شدهاند که به
انسان نفع برسانند نه اینکه سدّ راه زندگی و منافع انسانی باشند: «ولقد مکّنّاکم
فیالارض و جعلنا لکم فیها معایش قلیلاً ما تشکرون؛(۱۴) ما تسلط بر
زمین را برای شما قرار دادیم و در آن انواع وسایل زندگی را مهیا کردیم، اما کمتر
شکرگزاری میکنید.» بنابراین تسخیر موجودات برای انسان حکایت از مقام و موقعیت
ذاتی او دارد.
حامل
بار امانت الهی
انسان
موجودی با استعداد است که میتواند با کسب معرفت و تهذیب نفس به اوج افتخار برسد.
آسمان، زمین، کوهها و دیگر کائنات دارای نوعی معرفت الهی هستند؛ یعنی خدا را
تسبیح میکنند و در برابر عظمت او خاضع هستند، ولی همۀ اینها بهصورت ذاتی و
تکوینی است و تکاملی در آن وجود ندارد، اما معرفت انسان بههمراه تکامل و آمیخته
با اراده و اختیار است؛(۱۵) از اینرو قرآن کریم بشر را امانتدار
خداوند معرفی کرده و میفرماید: «انا عرضنا الامانة علی السموات و الارض و الجبال
فابین ان یحملنها و اشفقن منها و حملها الانسان…؛(۱۶) ما امانت
(تکلیف و ولایت الهی) را بر آسمانها، زمین و کوهها عرضه داشتیم، ولی آنها از حمل
آن سر برتافته و هراسیدند و انسان آن را بر دوش کشید». این آیه بیان میکند که
پذیرفتن امانت از ویژگیهای انسان است که همۀ موجودات جهان آفرینش از پذیرش آن
سرباز زند.
مفسران
و قرآنپژوهان در باب این امانت اقوال گوناگون دارند. بعضی گفتهاند که منظور از
امانت «تکالیف الهی» است که اطاعت و عمل به آن موجب سعادت و سرپیچی از آن موجب
شقاوت میشود و در میان تمام موجودات جهان آفرینش، تنها انسان است که بر اثر
برخورداری از اختیار و آگاهی، استعداد و توانایی آن را دارد که دستورات الهی را
بپذیرد و به آن عمل کند و در نتیجه خود را به سر منزل مقصود برساند.
بعضی
دیگر گفتهاند که منظور از این امانت «شناخت خداوند» است و در میان موجودات جهان
این انسان است که میتواند آفریدگار جهان و مبدأ خود را بشناسد و با اطاعت و پرستش
او، خود را به سر منزل کمال برساند.(۱۷)
علامه
طباطبایی (ره) در این زمینه میفرماید: جملۀ «انّا عرضنا الامانة» معنایش این است
که ما ولایت الهی و استکمال به حقایق دین (علم و عمل به حقایق) را بر آسمانها و
زمین عرضه کردیم و هیچکدام استعداد پذیرفتن آن را جز انسان نداشت.(۱۸)
وقتی
گفته میشود که امانت بر انسان عرضه شد، یعنی نهادن آن در خمیرمایه و فطرت انسان
است، نه اینکه بهصورت تشریعی بر یکایک مردم عرضه شد و آنان پذیرفتند. چیزی که میتواند
مایۀ امتیاز انسان نسبتبه دیگر مخلوقات از لحاظ ساختار وجودی باشد، قوۀ عقل و
اراده است که انسان را بر دیگر موجودات برتری بخشیده است؛ از اینرو امانت موهبتی
است که خداوند به آدمی داده و در حد خودش ارزش پیدا کرده است. به همین دلیل آیۀ
امانت دلالت بر کرامت ذاتی انسان و شناخت هویت او دارد.
آزادی و
اختیار
یکی
دیگر از ملاکهای ارزش انسانیت که زیربنای حقوق و اخلاق است مسئلۀ «اختیار و
آزادی» است. در قرآن کریم آیات زیادی وجود دارد که با صراحت بر اختیار انسان دلالت
دارد: «قل الحق من ربکم فمن شاء فلیؤمن و من شاء فلیکفر؛(۱۹) بگو حق از
سوی پروردگار شماست. هرکس میخواهد ایمان بیاورد و هرکس میخواهد کافر شود.»
انسانی
که به پذیرشِ باوری مجبور شود، حتی اگر آن باور درست هم باشد، کرامت وی سرکوب شده
است و شخصیت او مورد اهانت قرار گرفته است؛ به همین دلیل از منظر آموزههای قرآنی،
بشر برای پذیرش عقیده مجبور نیست و باید در گزینش اعتقادی به مرحلۀ اقناع دست
یابد. این اقناع باید در فضایی بهدور از هرگونه جوسازی و فشارهای محسوس و نامحسوس
باشد و پیامبران موظف بودهاند موانعی را که فراروی انسان قرار دارد، کنار بزنند
تا او بتواند آزادانه و آگاهانه شخصیت انسانی خود را پاس بدارد.
قرآن کریم
هدایت را امری انتخابی میداند و آن را منطبق با علاقه و تمایل پیامبران (ع) نمیداند
و تصریح میکند که: «انک لاتهدی من احببت ولکن الله یهدی من یشاء و هو اعلم
بالمهتدین؛(۲۰) تو هرکس را که دوست داری نمیتوانی راهنمایی کنی، ولی
خداوند هرکس را بخواهد راهنمایی میکند و او به هدایتشدگان آگاهتر است.» این آیه
مبین این حقیقت است که مقولۀ ایمان و کفر و باور و عدم باور در چهارچوب اجبار و
اکراه قرار نمیگیرد و طبق اراده و خواست خداوند از طریق چگونگی آفرینش و قوانین
جاری در فطرت بشر اعمال میشود. بر همین اساس است که قرآن عدم اکراه در دین را بهعنوان
یک اصل مطرح می کند و میگوید: «لا اکراه فی الدین قد تبین الرّشد من الغیّ»(۲۱)
در این آیه اجبار در پذیرش دین بهطور کامل نفی شده است و عدم اجبار در دین چیزی
جز احترام به کرامت انسانی نیست و پاسداری از این کرامت در گرو حفظ آزادی و انتخاب
است. به همین دلیل پیامبر اکرم (ص) هیچگاه کسی را به پذیرش دین مجبور نکرد، بلکه
از راههای گوناگون به روشنگری جامعه پرداخت و اصل انتخاب و گزینش را با کرامت انسانی
هماهنگ میدید.(۲۲)
کمال بینهایت
از دیگر
جلوههای کرامت انسان سیر کمال بیانتهاست؛ زیرا وی موجودی است سالک و پویا که میتواند
در کوی عشق الهی مراحل و مدارج کمال را طی کند و معبودش را با وصف «ارحم الراحمین»
ملاقات کند: «یا ایها الانسان انک کادح الی ربک کدحاً فلماقیه؛(۲۳) ای
انسان تو به سوی پروردگارت سخت تلاش میکنی، پس به دیدار او خواهی رسید.» این آیه
معیار عزت و شرافت انسان را حرکت و کوشش بهسوی معبود خود میداند؛ یعنی اگر انسان
بخواهد میتواند خود را بهسوی مبدأ وجود سیر دهد و خود را به مقام و منزلتی
برساند که موجودی ملکوتی شود تا هم او از پروردگار خود خشنود و هم خدا از او خشنود
شود و داخل بهشت خاص خداوند گردد.
نفی
نگرش طبقاتی
قرآن
کریم بهمنظور حفظ شرافت و عزت انسان نگرش طبقاتی را نفی میکند و آن را با کرامت
وی ناسازگار میداند. در شبهجزیرۀ عربستان و در فرهنگ بومی آنجا چنین نگرشی شایع
بود و این ایده آنقدر عمیق و گسترده بود که حتی آداب عبادی را هم دربرمیگرفت. با
دقت در بعضی از آیات چنین بهدست میآید که در اذهان پارهای از اشراف که مسلمان
شده بودند، این باورها (تعصبات طبقهای) همچنان ریشه داشت و قرآن کریم در بسیاری
از موارد این عقاید را مطرح و بر آنها خط بطلان کشیده است، از جمله آنکه در آداب
برگزاری مراسم حج اشراف در عرفات از منطقهای که عموم مردم روانه میشدند، حرکت
نمیکردند و این عمل را برخلاف شأن خود قلمداد میکردند. قرآن به آنان تذکر میدهد
که این قبیل بینشهای طبقاتی را کنار بگذارید و میفرماید: «ثم افیضو من حیث افاض
الناس و استغفروا الله ان الله غفور رحیم؛(۲۴) سپس از همان جایی که
انبوه مردم روانه میشوند، شما نیز روانه شوید و از خداوند طلب آمرزش کنید؛ زیرا
او آمرزنده و مهربان است». در جامعۀ طبقاتی، تودههای مردم بهعنوان افراد پست بهشمار
میآیند و یکی از عوامل گریز اشراف از پذیرش دین الهی آن بود که همان عموم مردم به
این ادیان روی میآوردند. قرآن کریم نگرش جامعۀ اشرافی و طبقاتی را به موضوع دینباوری
افراد عادی چنین گزارش میدهد: «قَالُوا أَ نُؤْمِنُ لَك وَ اتَّبَعَك
الأَرْذَلُونَ ؛(۲۵) آیا به تو ایمان بیاوریم درحالیکه افراد
فرومایه از تو پیروی میکنند؟»
این نوع
دیدگاه و نگرش با کرامت و عزت انسانها سازگاری ندارد و ادیان الهی معمولاً با این
مشکل مواجه میشدند و به همین جهت معمولاً پیروان نخستین ادیان آسمانی، تودههای
محرومی بودند که در سایۀ نگرش طبقاتی، شرافت و عزت آنان خرد شده بود و در پرتو
تعالیم دین میخواستند این نقیصه را جبران کنند.
این
جریان در خصوص دین اسلام تبلوری روشن داشت. هنگامی که خورشید اسلام در شبهجزیرۀ عربستان
طلوع کرد، جامعۀ بشری در این سرزمین و دیگر ممالک دنیا گرفتار چالشهای طبقاتی
بود. در این جامعه اهل کتاب خودشان را امت برگزیدۀ خدا محسوب میکردند. قرآن کریم
در چندین آیه به این موضوع اشاره میکند و آن را یک پندار واهی قلمداد میکند و بر
آن مهر بطلان مینهد.
این
نگرشهای تعصبی و رفتارهای طبقاتی با کرامت و شرافت انسانیت منافات داشت و دین
مبین اسلام با محو این قبیل تقسیمبندیها و در پرتو گسترش آموزههای الهیاش
کرامت افراد سرکوبشده را به آنان بازگرداند.(۲۶)
پینوشتها:
۱. سورۀ علق، آیۀ ۳.
۲. سورۀ اسراء، آیۀ ۷۰.
۳. سورۀ حجرات، آیۀ ۱۳.
۴. سورۀ اسراء، آیۀ ۷۰.
۵. سورۀ حجرات، آیۀ ۱۳.
۶. نهجالبلاغه، ترجمۀ محمد دشتی، قم،
انتشارات ائمه (ع)، ۱۳۷۹ شمسی، نامه ۳۱، ص ۵۳۲.
۷. سورۀ بقره، آیۀ ۳۰.
۸. تفسیر تسنیم، آیتالله جوادی آملی، قم،
مرکز نشر اسراء، ۱۳۷۸ شمسی، ج ۳، صص ۵۲ ـ ۴۹.
۹. سورۀ بقره، آیۀ ۳۱.
۱۰. سورۀ بقره، آیۀ ۳۴.
۱۱. سورۀ یوسف، آیۀ ۱۰۰.
۱۲. تفسیر تسنیم، ج ۳، ص ۲۷۱.
۱۳. سورۀ ابراهیم، آیات۳۲ و ۳۳.
۱۴. سورۀ اعراف، آیۀ ۱۰.
۱۵. تفسیر نمونه، آیتاله مکارم شیرازی و
همکاران، قم، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۶۸ ش، ج ۱۷، ص ۴۵۳.
۱۶. سورۀ احزاب، آیۀ ۷۲.
۱۷. مبانی انسانشناسی در قرآن، عبداله
نصری، تهران، مؤسسۀ فرهنگی دانش و اندیشۀ معاصر، ۱۳۸۵ ش، صص ۲۲۵ـ۲۲۴.
۱۸. المیزان فی تفسیر القرآن، علامه
طباطبایی، ترجمۀ سیدمحمدباقر موسوی همدانی، تهران، انتشارات کانون محمدی، ۱۳۶۸ ش،
ج ۱۶، ص ۳۵۰.
۱۹. سورۀ کهف، آیۀ ۲۷.
۲۰. سورۀ قصص، آیۀ ۵۶.
۲۱. سورۀ بقره، آیۀ ۲۵۶.
۲۲. مجلۀ آینۀ پژوهش، شماره ۱۰۲، بهمن و
اسفند ۱۳۸۵ ش، صص ۳۲ـ۳۱.
۲۳. سورۀ انشقاق، آیۀ ۶.
۲۴. سورۀ بقره، آیۀ ۱۹۹.
۲۵. سورۀ شعراء، آیۀ ۱۱۱.
۲۶. مجلۀ آینۀ پژوهش، شماره ۱۰۲، بهمن و
اسفند ۱۳۸۵ ش، صص ۳۴ـ۳۳.
سوتیتر:
آموزههای وحیانی مبیّن این حقیقت است که
سنت خداوند در احکام تکوینی بر آن شد که قوانین تکوینی جهان را بهوسیلۀ یک نوع از
مخلوقاتش آشکار کند. از اینرو انسان را برگزید و به او امتیازها و کرامتهایی را
عطا کرد و عصارۀ آن امتیازها همان جامعیت وی نسبتبه دیگر مخلوقات است