خط ندامت بر موج بيداري
دكتر
محمد صادق كوشكي
1- بررسي ميداني
نشان ميدهد وضعيت فعلي هيچكدام از كشورهايي كه در سال گذشته شاهد بيداري اسلامي
بودند رضايت بخش نيست و بسياري از مردم در اين كشورها از مسير فعلي خود راضي
نيستند!
2- در يمن پس از
كناره گيري عبدالله صالح، معاونش به قدرت رسيد و ديگر هيچ! و حسرت هرگونه تغيير ديگري (هرچند ظاهري) بر دل
مردم باقي ماند. در ليبي هنوز ناامني و درگيريهاي داخلي ميان قبايل و جريانهاي
سياسي حرف اول را ميزند و البته بايد گفت كه در اولين انتخابات برگزار شده در اين
كشور (جهت تشكيل مجلس انتقالي و تصويب قانون اساسي جديد) جناح غرب گرا و سكولار
(دربرابر احزاب اسلامگرا) با راي مردم به كرسي قدرت تكيه زد!. در تونس كه اولين
كشور موج بيداري محسوب ميشود و شاهد كمترين تنشها و درگيريها (به نسبت ساير
كشورهاي موج بيداري) بوده است نيز وضعيت رضايت بخش نيست! حزب النهضه كه با شعار
اسلامگرايي به قدرت رسيد در اداره كشور به بن بست رسيده و حتي اولين نخست وزير
تونس پس از انقلاب كه به اين حزب وابسته بود «حمادي جبالي» رسماً اعلام كرد كه
بايد در جهت شكستن بن بست اداره كشور، برخي وزراي اسلامگرا عزل و به جاي آنها از
وزراي تكنوكرات و سوكولار استفاده كرد والبته سرانجام خود مجبور به كناره گيري از
قدرت شد! تونس در دو سال پس از سرنگوني بنعلي شاهد فقر و نابرابري، پس رفت
اقتصادي، و افزايش نارضايتي مردم (حتي مردم طرفدار انقلاب) بوده است!. مصر نيز به
عنوان كشور شاخص در موج بيداري اسلامي در مدت يك سالي كه از حكومت مرسي ميگذرد جز
ناآرامي، درگيري دائم خياباني، افزايش نارضايتيهاي عمومي (به دنبال شدت يافتن
وضعيت نابسامان اقتصادي) به خود نديده و لشكركشي خياباني مخالفان مرسي و تلاش براي
سرنگوني او نتيجه همين وضعيت به شمار ميرود (هرچند كه نزديك به نيمي از مردم مصر
در سال گذشته در انتخابات رياست جمهوري اين كشور شركت نكردند!)
3- مطالعه
تحولات و عوامل دخيل در تحولات كشورهاي فوق نشان ميدهد وجود عنصري مداخله گر بنام
قطر (باهمراهي عربستان) در كشاندن كشورهاي موج بيداري به وضعيت فعلي بسيار موثر
بوده است! قطر (وعربستان) به مدد در آمدهاي انبوه گاز (ونفت) وبا حمايت آشكار غرب
(بويژه آمريكا) و به مثابه وكيل و نماينده نامحسوس رژيم صهيونيستي، از ابتداي شكل
گيري بيداري اسلامي در كشورهاي عربي تا به امروز تلاش كرده تا به عنوان عامل موثر
بر نخبگان، فعالان، احزاب سياسي و حتي حكومتهاي تازه به قدرت رسيده در كشورهاي
مذكور ظاهر شود و با دخالت در روند تكميل بيداري اسلامي، اين موج را به ساحل سردر
گمي و ندامت سوق دهد!. دخالت آشكار و صريح قطر و سعودي (به همراه ساير كشورهاي
مرتجع جنوب خليج فارس) در خيزش اسلامي مردم يمن باعث شد تا اين خيزش در ميانه راه
متوقف شود و به هيچ يك از اهداف خود دست پيدا نكند.
حضور در ليبي و
حمايت مالي و تسليحاتي از برخي مخالفان قذافي، جاي پاي قطر (و سعودي) را در ليبي
باز كرده و در ادامه تثبيت كرد و كار را به جايي رساند كه مردم در اولين انتخابات
پس از قذافي به احزاب و جريانات اسلامگرا راي منفي داده و قدرت را به غرب گرايان
بسپارند! (و البته هنوز با حمايت مستقيم و پر حجم قطر و سعودي است كه برخي جريانات
و فعالان سياسي قصد دارند ليبي را به سوي جنگ داخلي سوق دهند!). در تونس و بويژه مصر
هم دخالت قطر و سعودي و تاثير آنها در بن بست رسيدن اسلامگرايان حاكم مشهود و غير
قابل انكار است. (هرچند كه تمايل شخص مرسي و اخوان المسلمين مصر به سوي عربستان،
موجب افزايش اين تاثيرات شده است!.
4- قطر و سعودي
علاوه بر ابزارهاي مالي از رسانههاي پر قدرت ماهوارهاي خود (مشخصاً شبكه هاي
الجزيره و العربيه) براي تاثيرگذاري منفي بر روند بيداري اسلامي در كشورهاي عربي
بهره فراوان بردهاند و البته نبايد از نظر دور داشت كه اين دو كشور مجري مستقيم
طراحيهاي آمريكا، انگلستان و رژيم صهيونيستي در جهت كشيدن خط ندامت بر موج بيداري
اسلامياند! غرب و رژيم صهيونيستي از آنجا كه امكان حضور يا نقش آفريني مستقيم در
كشورهاي موج بيداري به منظور توقف جريان انقلابي را نداشتند (بواسطه نفرت مردم اين
كشورها از آمريكا و رژيم صهيونيستي)، قطر و سعودي را به عنوان مجري طرحهاي خود
براي توقف خيزشهاي اسلامي منطقه برگزيده و حمايت كردهاند! و البته كينه حاكمان
اين دو رژيم از موج بيداري و ترس آنها از گسترش آن تا به كشورهاي تحت حكومتشان
انگيزه آنها را در اجراي طرحهاي غرب براي توقف و انحراف خيزشهاي اسلامي منطقه غرب
آسيا و شمال آفريقا را دو چندان نمود!.
5- حمايت همه
جانبه از اشخاص، جريانات و گروههاي افراطي سلفي (وهابي) و در مواردي تسليح آنها با
هدف ايجاد ناآراميها و جنگها داخلي در كشورهاي موج بيداري، گسترش شديد ايران هراسي
در كشورهاي موج بيداري، دامن زدن به اختلافات مذهبي و تلاش در جهت معرفي تشيع به
عنوان تهديد و دشمن اصلي عربي و جايگزين آن به جاي رژيم صهيونيستي و امريكا و
حمايت از احزاب و جريانات سكولار و غربگرا در كشورهاي منطقه روشهايياند كه از
سوي قطر (وسعودي) براي تاثيرگذاري بر خيزشهاي اسلامي مردم منطقه (و به تناسب وضعيت
هر كشور) بكار گرفته شدهاند.
6- بدون شك
حاكمان قطر و سعودي از عقلانيت و دانش كافي جهت طراحي اين مداخلات برخوردار نيستند
و نقش آنها صرفاً در حد مجري (والبته تداركات چي) طرحهاي مداخله ارزيابي ميشود.
7- در اين ميان
بايد توجه داشت كه عليرغم مشكلات موجود هنوز ميتوان به احياي بيداري اسلامي و
باز توليد آن در كشورهاي موج بيداري و ساير كشورهاي مستعد (اردن، عربستان و مراكش)
اميدوار بود. هر چند تلاش جهان استكبار و صهيونيسم در اين بوده كه خيزشهاي اسلامي
مردم در كشورهاي عربي را بيحاصل و عامل افزايش ناامني و مشكلات اقتصادي معرفي
كند و از اين طريق مردم ساير كشورهاي عربي را از پيوستن به اين روند منصرف نمايد.
8- لازم به تذكر
است كه هر چند عواملي مانند بسته بودن دست جمهوري اسلامي در مسير هدايت جنبشها و
خيزشهاي اسلامي منطقه (از نظر مالي، رسانهاي و ديپلماتيك)، توجيه نبودن بسياري از
مسئولان و متوليان سياست خارجي (وزارت امور خارجه و خصوصاً سازمان فرهنگ و
ارتباطات) جمهورياسلامي نسبت به اهميت موضوع بيدارياسلامي و در نتيجه عدم همراهي
و نقشآفريني جدي آنها در جهت حمايت همه جانبه فكري، سياسي از موج بيداري و جهالت
اصحاب تفكرات انحرافي (تا آنجا كه بيدارياسلامي را محصول دخالت آمريكا در كشورهاي
منطقه ميدانستند!) باعث شد تا جمهورياسلامي عليرغم توقعي كه از آن ميرفت نتواند
به هدايت اين جنبشها و انتقال تجربيات انقلابي خود به آنها خصوصاً در عرصه مقابله
با دخالتهاي جهان استكبار و صهيونيزم در روند اين خيزشها بپردازد، اما بدون ترديد
انقلاب و نظام اسلامي در قبال بيدارياسلامي رسالتي الهي و تاريخي دارد و در مسير
تحقق اهداف الهي و عاليه خود بايد از اين فرصت بينظير حداكثر استفاده را بنمايد.